#رخنما #یاد #دوستان
🔸کیومرث صابری (١٣٢٠-١٣٨٣)
▫️عکس بالا سمت راست: روز تلخ وداع.
🔹طرح سمت راست: #هادی_حیدری
▫️عکس سوم پایین, از سمت راست:
استاد #سیدفرید_قاسمی، #کیومرث_صابریفومنی (گل آقا)، #یونس_شکرخواه، پروفسور #اولریش_مارزلف استاد ایرانشناس و #علی_دهباشی
🔸کیومرث صابری (١٣٢٠-١٣٨٣)
▫️عکس بالا سمت راست: روز تلخ وداع.
🔹طرح سمت راست: #هادی_حیدری
▫️عکس سوم پایین, از سمت راست:
استاد #سیدفرید_قاسمی، #کیومرث_صابریفومنی (گل آقا)، #یونس_شکرخواه، پروفسور #اولریش_مارزلف استاد ایرانشناس و #علی_دهباشی
#کیوسک🔸نگاهنو
▫️نگاهنو (سال سیودوم) شماره بهار ١۴٠٢ با عکسی از مرحوم #کیومرث_پوراحمد (١٣٢٨-١۴٠٢) بر روی جلد منتشر شد.
#علی_میرزایی مدیر مسئول #نگاهنو است.
▫️نگاهنو (سال سیودوم) شماره بهار ١۴٠٢ با عکسی از مرحوم #کیومرث_پوراحمد (١٣٢٨-١۴٠٢) بر روی جلد منتشر شد.
#علی_میرزایی مدیر مسئول #نگاهنو است.
▫️انتشارات موسسه اطلاعات منتشر کرد:
#کتاب🔸طنزهای بی اجازه
کتاب طنزهای بی اجازه مجموعهای از طنزها و طنزکهایی است که به صورت بلند و کوتاه و شعر و نثر آمده، بر اثر یک نوع حسنتصادف یا سوءتفاهمی شکل گرفت که به داستان گلآقا (#کیومرث_صابری) و روزنامۀ کیهان در زمان سردبیری #مهدی_نصیری مربوط میشود. این داستان راستان که در عالم واقعیّت رخ داده و آغازگر طنزهای کتاب حاضر شده، در مقدمۀ همین کتاب به تفصیل شرح داده شده است.
نویسنده: #جلال_رفیع [+]، ناشر: انتشارات موسسه اطلات، سال انتشار: ١۴٠٢، نوبت چاپ: اول، صفحات: ٣٣۶، قطع: رقعی، جلد:شومیز، قیمت ٢٣٠٠٠٠٠ ریال
#کتاب🔸طنزهای بی اجازه
کتاب طنزهای بی اجازه مجموعهای از طنزها و طنزکهایی است که به صورت بلند و کوتاه و شعر و نثر آمده، بر اثر یک نوع حسنتصادف یا سوءتفاهمی شکل گرفت که به داستان گلآقا (#کیومرث_صابری) و روزنامۀ کیهان در زمان سردبیری #مهدی_نصیری مربوط میشود. این داستان راستان که در عالم واقعیّت رخ داده و آغازگر طنزهای کتاب حاضر شده، در مقدمۀ همین کتاب به تفصیل شرح داده شده است.
نویسنده: #جلال_رفیع [+]، ناشر: انتشارات موسسه اطلات، سال انتشار: ١۴٠٢، نوبت چاپ: اول، صفحات: ٣٣۶، قطع: رقعی، جلد:شومیز، قیمت ٢٣٠٠٠٠٠ ریال
🔸جلالهای ما
#یونس_شکرخواه
٢٧ سال پیش در "پژوهشنامه تاریخ مطبوعات ایران" اثر مهمی که دوست گرانقدرم استاد #سیدفرید_قاسمی بانی تولید و نشر آن بود مطلبی نوشتم تحت عنوان هادی و جلال.
آن مطلب در حقیقت مربوط به ماجرای روزنامهنگار شدن من بود و اینکه چطور دکتر #هادی_خانیکی ارجمندم معرف من شد به آقا #جلال_رفیع نازنین در روزنامه اطلاعات و من شدم روزنامهنگار.
همان روز معارفه؛ مرحوم #سیدمحمود_دعایی – روحشان قرین رحمت حق - هم به جمع ما پیوست. این از خوششانسی من بود که مرحوم دعایی هم بیاید تا شاهد معرفی من به جلال توسط هادی باشد؛ و به مقیم شدن من در دنیای روزنامهنگاری توسط جلال کمک کند. هنوز که هنوز است خودم را مدیون این سه مرد بزرگ دنیای ایرانی روزنامهنگاری میدانم.
خوشحالم که دارم این سطور را برای جلال مینویسم، برای یک خراسانی بزرگ که از نویسندگی به روزنامهنگاری - اول کیهان و بعد اطلاعات- رسید. او در تمام مدتی که برای روزنامه اطلاعات ترجمه میکردم؛ همیشه یاورم بود؛ به ویژه با اصرار به همکارانش برای ادیت سریع مطالب من و زودتر رساندن آنها به نوردهای چاپ. من بعدها فهمیدم صفحات لایی روزنامه دیرتر از صفحات رویی به دست چاپ سپرده میشوند و این جلال بوده که باعث چاپ مطالب من در اسرع وقت میشده است.
جلال را پس از پیوستنم به روزنامه کیهان کمتر میدیدم؛ گاهی در جلسات مرحوم #کیومرث_صابری -نویسنده معروف ستون دو کلمه حرف حساب صفحه سوم روزنامه اطلاعات - که بعدها خودش درگیر هفتهنامه گلاقا شد و گاه گاهی هم در میهمانیهای دوستان مشترک.
جلال اگر چه فقط سه سال از من بزرگتر بود؛ اما کوهی از تجربه به همراه داشت، سرشار از خاطره بود، سرشار از تجربه و خاطره در عرصههای موسیقی، عضو هیئت مؤسس انجمن موسیقی ایران،، عضو شورای فرهنگ عمومی، عضو هیئت منصفه مطبوعات، پاورقینویس کهنهکار، با تجربه در نمایشنامهنویسی و در مسائل تئاتر، عضو هیات داوران تئاتر فجر، عضو هیئت داوران جشنواره فیلم فجر و با تجربههایی تلخ از زندان و شکنجهگاههای ساواک و ...
حضور جلالها در شورای سردبیری روزنامهها یک غنیمت بزرگ است، حتی با نشستن در یک اتاق مشاوره. جلالها باید باشند به همان دلایلی که من در جلال سراغ دارم:
- بسیار شنونده است؛ صبور در شنیدن و دقیق و موثر در پاسخ دادن؛
- بسیار اهل خواندن؛ از کلاسیک تا امروزی؛
- حافظه و قدرت خارقالعاده در انطباق یک موقعیت با صورتبندیهای تاریخی آن؛
- پرقدرت در نثر، نظم و رویاروییهای جذاب به زبان طنز
- شم خبری و نظری در روزنامهنگاری
- و بالاخره صدایی خوش و آرامبخش
خاطرم نیست چه سالی و چه دورهای از جشنواره مطبوعات بود که کار داوری آثار در شرف تاخیر بود و دکتر اردشیر انتظامی (رئیس کنونی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی) که دبیر جشنواره بود با یک ون دنبال داوران جشنواره آمد و ما را به تنکابن برد در یک ویلای ساحلی تا با قطع ارتباط ما با زمین و زمان، داوری آثار را به پایان ببریم. اسامی برخی از داوران را که به یاد دارم از این قرار بود: دکتر افتخار جهرمی، دکتر محسنیان راد؛ همین آقا جلال رفیع عزیز و من.
کار داوری از همان روز اول آغاز شد اما ناگهان برق رفت و صدایی خوش که .....
همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی بی ما رفتی چون بوی گل به کجا رفتی .....
این جلال بود که در تاریکی خواند و این ما بودیم که مبهوت ماندیم از این صدای حزین دلنشین...
آقا جلال نازنین و عزیز که با ما بودی و بی ما رفتی ..... برگرد عزیز دل، روزنامهنگاری این دیار به امثال تو نیاز مبرم دارد؛ از صمیم دل میخواهم دوباره تو را در خانهات ببینم در همان روزنامهای که مرا به دنیای روزنامهنگاری الصاق کردی: روزنامه اطلاعات.
تهران، دی ماه ١۴٠٢
#یونس_شکرخواه
٢٧ سال پیش در "پژوهشنامه تاریخ مطبوعات ایران" اثر مهمی که دوست گرانقدرم استاد #سیدفرید_قاسمی بانی تولید و نشر آن بود مطلبی نوشتم تحت عنوان هادی و جلال.
آن مطلب در حقیقت مربوط به ماجرای روزنامهنگار شدن من بود و اینکه چطور دکتر #هادی_خانیکی ارجمندم معرف من شد به آقا #جلال_رفیع نازنین در روزنامه اطلاعات و من شدم روزنامهنگار.
همان روز معارفه؛ مرحوم #سیدمحمود_دعایی – روحشان قرین رحمت حق - هم به جمع ما پیوست. این از خوششانسی من بود که مرحوم دعایی هم بیاید تا شاهد معرفی من به جلال توسط هادی باشد؛ و به مقیم شدن من در دنیای روزنامهنگاری توسط جلال کمک کند. هنوز که هنوز است خودم را مدیون این سه مرد بزرگ دنیای ایرانی روزنامهنگاری میدانم.
خوشحالم که دارم این سطور را برای جلال مینویسم، برای یک خراسانی بزرگ که از نویسندگی به روزنامهنگاری - اول کیهان و بعد اطلاعات- رسید. او در تمام مدتی که برای روزنامه اطلاعات ترجمه میکردم؛ همیشه یاورم بود؛ به ویژه با اصرار به همکارانش برای ادیت سریع مطالب من و زودتر رساندن آنها به نوردهای چاپ. من بعدها فهمیدم صفحات لایی روزنامه دیرتر از صفحات رویی به دست چاپ سپرده میشوند و این جلال بوده که باعث چاپ مطالب من در اسرع وقت میشده است.
جلال را پس از پیوستنم به روزنامه کیهان کمتر میدیدم؛ گاهی در جلسات مرحوم #کیومرث_صابری -نویسنده معروف ستون دو کلمه حرف حساب صفحه سوم روزنامه اطلاعات - که بعدها خودش درگیر هفتهنامه گلاقا شد و گاه گاهی هم در میهمانیهای دوستان مشترک.
جلال اگر چه فقط سه سال از من بزرگتر بود؛ اما کوهی از تجربه به همراه داشت، سرشار از خاطره بود، سرشار از تجربه و خاطره در عرصههای موسیقی، عضو هیئت مؤسس انجمن موسیقی ایران،، عضو شورای فرهنگ عمومی، عضو هیئت منصفه مطبوعات، پاورقینویس کهنهکار، با تجربه در نمایشنامهنویسی و در مسائل تئاتر، عضو هیات داوران تئاتر فجر، عضو هیئت داوران جشنواره فیلم فجر و با تجربههایی تلخ از زندان و شکنجهگاههای ساواک و ...
حضور جلالها در شورای سردبیری روزنامهها یک غنیمت بزرگ است، حتی با نشستن در یک اتاق مشاوره. جلالها باید باشند به همان دلایلی که من در جلال سراغ دارم:
- بسیار شنونده است؛ صبور در شنیدن و دقیق و موثر در پاسخ دادن؛
- بسیار اهل خواندن؛ از کلاسیک تا امروزی؛
- حافظه و قدرت خارقالعاده در انطباق یک موقعیت با صورتبندیهای تاریخی آن؛
- پرقدرت در نثر، نظم و رویاروییهای جذاب به زبان طنز
- شم خبری و نظری در روزنامهنگاری
- و بالاخره صدایی خوش و آرامبخش
خاطرم نیست چه سالی و چه دورهای از جشنواره مطبوعات بود که کار داوری آثار در شرف تاخیر بود و دکتر اردشیر انتظامی (رئیس کنونی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی) که دبیر جشنواره بود با یک ون دنبال داوران جشنواره آمد و ما را به تنکابن برد در یک ویلای ساحلی تا با قطع ارتباط ما با زمین و زمان، داوری آثار را به پایان ببریم. اسامی برخی از داوران را که به یاد دارم از این قرار بود: دکتر افتخار جهرمی، دکتر محسنیان راد؛ همین آقا جلال رفیع عزیز و من.
کار داوری از همان روز اول آغاز شد اما ناگهان برق رفت و صدایی خوش که .....
همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی بی ما رفتی چون بوی گل به کجا رفتی .....
این جلال بود که در تاریکی خواند و این ما بودیم که مبهوت ماندیم از این صدای حزین دلنشین...
آقا جلال نازنین و عزیز که با ما بودی و بی ما رفتی ..... برگرد عزیز دل، روزنامهنگاری این دیار به امثال تو نیاز مبرم دارد؛ از صمیم دل میخواهم دوباره تو را در خانهات ببینم در همان روزنامهای که مرا به دنیای روزنامهنگاری الصاق کردی: روزنامه اطلاعات.
تهران، دی ماه ١۴٠٢
🔸بهار خزان شده...
🔹#عباس_یاری
از این جمع هنرمند، متاسفانه سه نفرشان تا الان ترکمان کردهاند، هر سه به فاصلهٔ کوتاهی در فصل شکوفه و سبزه و گل، در بهار؛ #عسل_بدیعی دوازدهم فروردین رفت، #رضا_داودنژاد سیزده فروردین و #کیومرث_پوراحمد شانزدهم فروردین. حالا هرسه در کنار هم هستند و ما تنهای تنها شدهایم. نمیدانم دوست نازنینمان #علیرضا_داوودنژاد چگونه با این غم کنار خواهد آمد، رضا فقط پسرش نبود، رفیقش، مدیر تدارکات و برنامهریز و حسابدار و همهٔ وجودش بود.
زمستان سال گذشته در مراسمی که ستاد اهدای عضو همزمان با نمایشگاه مطبوعات در مصلی تهران تشکیل داده بود، دخترک کوچکی به نام عسل هم با خانوادهاش حضور داشت و قلبی در سینهاش میتپید که به او اهدا شده بود. من در این مراسم یادی از عسل بدیعی کردم که با مرگ مغزیاش، قلبش و بخش عمدهای از اعضای بدنش را به بیماران نیازمند اهدا کرده بود.
روح هر سهٔ رفتگان که حالا درکنار هم هستند در آرامش و یادشان در هر بهار همیشه و همیشه سبز
🌿🌼🍃
🔹#عباس_یاری
از این جمع هنرمند، متاسفانه سه نفرشان تا الان ترکمان کردهاند، هر سه به فاصلهٔ کوتاهی در فصل شکوفه و سبزه و گل، در بهار؛ #عسل_بدیعی دوازدهم فروردین رفت، #رضا_داودنژاد سیزده فروردین و #کیومرث_پوراحمد شانزدهم فروردین. حالا هرسه در کنار هم هستند و ما تنهای تنها شدهایم. نمیدانم دوست نازنینمان #علیرضا_داوودنژاد چگونه با این غم کنار خواهد آمد، رضا فقط پسرش نبود، رفیقش، مدیر تدارکات و برنامهریز و حسابدار و همهٔ وجودش بود.
زمستان سال گذشته در مراسمی که ستاد اهدای عضو همزمان با نمایشگاه مطبوعات در مصلی تهران تشکیل داده بود، دخترک کوچکی به نام عسل هم با خانوادهاش حضور داشت و قلبی در سینهاش میتپید که به او اهدا شده بود. من در این مراسم یادی از عسل بدیعی کردم که با مرگ مغزیاش، قلبش و بخش عمدهای از اعضای بدنش را به بیماران نیازمند اهدا کرده بود.
روح هر سهٔ رفتگان که حالا درکنار هم هستند در آرامش و یادشان در هر بهار همیشه و همیشه سبز
🌿🌼🍃
#کارتون🔸کیومرث صابری
به یاد #کیومرث_صابری (گل آقای ملّت)در بیستمین سالگرد درگذشت
▫️#هادی_حیدری
@hadi_heidari
🔹روز تلخ وداع (۱۳۲۰-۱۳۸۳)
به یاد #کیومرث_صابری (گل آقای ملّت)در بیستمین سالگرد درگذشت
▫️#هادی_حیدری
@hadi_heidari
🔹روز تلخ وداع (۱۳۲۰-۱۳۸۳)
#سینما🔸حبیب احمدزاده و فیلم دوم
#حبیب_احمدزاده قصد دارد تا فیلم مردمان آن سوی رودخانه را کارگردانی کند.
به گزارش ایرنا، حبیب احمدزاده سعی دارد تا بهعنوان دومین تلاش سینمایی خود در مقام کارگردان، فیلم مردمان آن سوی رودخانه را جلوی دوربین ببرد.
این فیلم، دومین ساخته سینمایی احمدزاده بهعنوان کارگردان پس از افسانه بناسان است که تهیهکنندگی آن نیز بر عهده خود اوست. نخستین فیلم سینمایی او افسانه بناسان، غول چراغ جادو بود. احمدزاده از سال ۷۴ با حضور به عنوان مشاور فیلمنامه در کنار #ابراهیم_حاتمیکیا در فیلم سینمایی برج مینو و سپس آژانس شیشهای وارد سینما شد. این حضور در ادامه با آثار دیگری چون گفتوگو با سایه #خسرو_سینایی و اتوبوس شب #کیومرث_پوراحمد تداوم پیدا کرد. احمدزاده پیش از این فیلمهای مستندی چون آخرین تیر آرش، موج زنده و بهترین مجسمه دنیا را کارگردانی کرده بود. این احتمال وجود دارد که نخستین رونمایی از این اثر در جشنواره فیلم فجر امسال باشد.
#حبیب_احمدزاده قصد دارد تا فیلم مردمان آن سوی رودخانه را کارگردانی کند.
به گزارش ایرنا، حبیب احمدزاده سعی دارد تا بهعنوان دومین تلاش سینمایی خود در مقام کارگردان، فیلم مردمان آن سوی رودخانه را جلوی دوربین ببرد.
این فیلم، دومین ساخته سینمایی احمدزاده بهعنوان کارگردان پس از افسانه بناسان است که تهیهکنندگی آن نیز بر عهده خود اوست. نخستین فیلم سینمایی او افسانه بناسان، غول چراغ جادو بود. احمدزاده از سال ۷۴ با حضور به عنوان مشاور فیلمنامه در کنار #ابراهیم_حاتمیکیا در فیلم سینمایی برج مینو و سپس آژانس شیشهای وارد سینما شد. این حضور در ادامه با آثار دیگری چون گفتوگو با سایه #خسرو_سینایی و اتوبوس شب #کیومرث_پوراحمد تداوم پیدا کرد. احمدزاده پیش از این فیلمهای مستندی چون آخرین تیر آرش، موج زنده و بهترین مجسمه دنیا را کارگردانی کرده بود. این احتمال وجود دارد که نخستین رونمایی از این اثر در جشنواره فیلم فجر امسال باشد.
#طنز🔸یادی از ابوالفضل زرویینصرآباد
▫️با حکایتی طنز از او: آن دو شتر نجیب
🔹عصر ایران
#کیومرث_صابریفومنی (گل آقا) درباره او زرویی نصرآباد گفته بود:…قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز دارد جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما فقط ۲۳ سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد... +
▫️با حکایتی طنز از او: آن دو شتر نجیب
🔹عصر ایران
#کیومرث_صابریفومنی (گل آقا) درباره او زرویی نصرآباد گفته بود:…قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز دارد جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما فقط ۲۳ سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد... +