عرصه‌های‌ ارتباطی
3.64K subscribers
29.7K photos
3.06K videos
872 files
5.98K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
🔸جامعه‌شناسیِ ذوقِ زمانه
▫️#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
▫️عکس از ژاله ستار
آنچه در این اوراق خواهید خواند مروری است بر چشم‌انداز فرهنگ و هنر قرن دهم خراسان و ماوراء‌النهر به روایت واصفی هروی (۸۹۰ – ۹۶۰ ه‍. ق) مؤلف بدایع‌الوقایع که از انحطاط همه چیز خبر می‌‌دهد. برای هر دوره‌ای از ادوارِ تاریخی ایران می‌‌توان، درین زمینه کتاب و حتی کتاب‌ها نوشت. چنین کاری از ضروری‌ترین مسائل فرهنگِ ملّی ماست. گاه ممکن است، تمام یا اکثریتِ نخبگان، ذوقی  بیمارگونه داشته باشند و چون این بلیّه عمومیت دارد، کسی متوجه قبحِ آن نشود.
https://bit.ly/3aATVDk
@younesshokrkhah
#شعر 🔸 برگرد ای بهار
برگرد ای بهار! که در باغ‌های شهر
جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست
جز عقده‌های بستهٔ یک رنج دیرپای
بر شاخه‌های خشک درختان جوانه نیست
برگرد و راه خویش بگردان ازین دیار
بگریز از سیاهی این شامِ جاودان
رو سوی دشت‌های دگر نِه که در رهت،
گسترده‌اند بسترِ موّاجِ پرنیان.
این شهرِ سردِ یخ‌زده در بسترِ سکوت
جای تو ای مسافر آزرده پای! نیست
بند است و وحشت است و درین دشتِ بی‌کران
جز سایهٔ خموش غمی دیر پای نیست.
دژخیم مرگزای زمستانِ جاودان
بر بوستان خاطره‌ها سایه‌گستر است
گل‌های آرزو، همه، افسرده و کبود
شاخِ امید‌ها، همه بی‌برگ و بی‌بر است.
آنجا برو که لرزش هر شاخه –گاه رقص–
از خندهٔ سپیده‌دمان گفت‌وگو کند
آنجا برو که جنبشِ موجِ نسیم و آب
جان را پر از شمیمِ گلِ آرزو کند
آنجا که دسته‌های پرستو، سحرگهان،
آهنگ‌های شادیِ خود ساز می‌کنند
پروانگانِ مست، پر افشان به بامداد،
آزاد، در پناهِ تو پرواز می‌کنند
آنجا برو که از سرِ هر شاخسارِ سبز
مستِ سرود و نغمهٔ شبگیر می‌شوی!
برگرد ای مسافر از این راهِ پر خطر!
اینجا میا که بسته به زنجیر می‌شوی!
▫️#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
▫️دفترِ شبخوانی
▫️مجموعهٔ شعرِ آیینه‌ای برای صدا‌ها
#شعر🔸جاموارهٔ دریا
▫️سو‌گ‌سرودی برای #سهروردی اشراق
جز از حضورِ نور نمی‌گفت
جز با دعای جرزِ گلِ سرخ
هرگز شبی به عمر نمی‌خفت
می‌خواست،در سراسر آفاق
شمشیر بر مدارِ قضا و قدر کشد.
از خونِ خود مرکّبِ سُرخی
آورد بهرِ عصر
تا نقشۀ جدید زمین را
بی‌مرزِ اعتقاد و
بی‌مرزِ رنگ‌ها
انسان دوباره، دور ز خوف و خطر کشد.
تا باز
تا باز
تا باز بوته‌های گلِ سرخ
در این زمین دوباره سر از خاک برکشد.
این بود سرگذشتش، آری
وین است سرنوشت کسی کو
می‌خواست جاموارۀ دریا را (بیدار یا که خواب)
یکباره سر کشد.
▫️#محمدرضا_شفیعی_کدکن
▫️طفلی به‌ نام شادی، تهران: ۱۳۹۹، ص ۱۷۴
#شعر🔸در آن زلالِ بیکران
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشهٔ وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و‌ سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانه‎ای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانه‎ها برآید از کرانه‎ها
جوانه‎های ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانه‎ای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رود، سپیده‌ای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمه‎ات زِ شب شرر برآورد
شب ارچه‌ های و هو کند، زِ خویش شستشو کند
در این زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای تُست جاده‎ای که می‎رود که می‎رود
به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد
سفیرِ شادی وطن صفیر نغمه‎های تُست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد.
▫️#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
▫️طفلی به نام شادی، تهران: ۱۳۹۹، ص ۲۱۸
▫️این شعر به استاد #شجریان تقدیم شده است.
#شعر 🔸 همسایه
هرچند زِ روزگار در رنج و غمیم
وز دوریِ یک‌دگر هماره دژمیم؛
صد شکر که در سراچهٔ کوچهٔ دل،
همسایهٔ دیواربه‌دیوارِ همیم.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
یادی از مرحوم استاد عبدالحسین زرین‌کوب
در سالگرد درگذشت ایشان و ذکر چند نکته


▪️آدم وقتی خودش اجتماعی و دارای گرایشات سیاسی می‌شود توقع دارد همه دارای گرایشات سیاسی باشند و عیناً هم گرایشات سیاسی او را داشته باشند.

▪️اول‌ْحرف، دموکراسی و آزادی‌ست.

▪️یادم می‌آید عدّه‌‌ای از بچه‌های کانون نویسندگان ایران در زمان شاه رفته بودند خدمت استاد زرین‌کوب که این اعلامیه‌ای را که ما نوشتیم، شما امضاء کن.
استاد گفتند: من نمی‌خوانم. موضوعش چیست؟
گفتند: راجع به آزادی‌ست.
استاد زرین‌کوب گفته بود: آیا من این آزادی را دارم که این اعلامیه را امضاء بکنم یا نکنم؟
من نمی‌خواهم امضاء کنم. این آزادی را دارم؟ می‌خواهید این آزادی را از من سلب کنید به بهانهٔ این امضاء؟

▪️بعضی از قدرتمندان ما الان توتالیترند. در صورتی که اگر شما دم از احترام به مردم و رأی مردم و فکر مردم می‌زنید، معنی ندارد که همه‌تان بیایید مثل من فکر کنید.

محمدرضا شفیعی کدکنی
کلاس درس سه‌شنبه، ۲۹ بهمن ۱۳۹۸
دانشگاه تهران
#عبدالحسین_زرین_کوب
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#سه‌شنبه_ها
@shafiei_kadkani
🔸در این زلالِ بیکران
▫️به #محمدرضا_شجریان
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشهٔ وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و‌ سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانه‎ای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانه‎ها برآید از کرانه‎ها
جوانه‎های ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانه‎ای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رود، سپیده‌ای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمه‎ات زِ شب شرر برآورد
شب ارچه‌ های و هو کند، زِ خویش شستشو کند
در این زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای تُست جاده‎ای که می‎رود که می‎رود
به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد
سفیرِ شادی وطن صفیر نغمه‎های تُست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد.
▫️محمدرضا شفیعی کدکنی
طفلی به نام شادی، تهران: ۱۳۹۹، ص ۲۱۸
آغاز مهر و زادروز استاد محمدرضا شجریان
عکس: یلدا ذبیحی، بزرگداشت استاد پرویز مشکاتیان، تالار وحدت، ۱۳۸۹
#محمدرضا_شجریان #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#هشتاد_سالگی
#شعر #مولانا
🔸مثنوی؛ بزرگترین حماسهٔ روحانیِ بشریّت
از هنگامی که حضرت #مولانا به سرودن مثنوی شریف پرداخته است کلمهٔ مثنوی -که نام یکی از قوالب شعرِ فارسی است- علَمِ بالغلبه شده است برای این کتاب. سال‌ها پیش ازین، دوستی از من خواست که دربارهٔ شرحی که بر #مثنوی نوشته بود چند کلمه بنویسم. همان‌ جا در حضورِ او بالبداهه مطلبی نوشتم که مضمون آن را درین لحظه بیشتر به یاد می‌آورم:
«مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگ‌ترین حماسهٔ روحانی بشریّت است که خداوند برای جاودانه کردنِ فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است.»
این نکته را بعدها که چاپ شد هر وقت خواندم احساس شادمانی کردم که حقیقتی بر قلمِ من جاری شده بود بی‌آنکه در آن لحظه اندیشه‌ای درین‌باره داشته باشم. حقّا که چنین است. مثنوی یکی از بزرگ‌ترین یادگارهای نبوغ بشری است و کتابی است که هرچه بیشتر خوانده شود تازگی‌های بیشتری از خود نشان می‌دهد، برخلاف اغلب آثار ادبی که با یک بار و دو بار خواندن، انسان از خواندن آنها احساس بی‌نیازی می‌کند.
محال است که شما یک صفحه از مثنوی را، برای نمونه، ده بار بخوانید و هر بار در نظر شما جلوه‌ای دیگر نداشته باشد. این از معجزات این کتاب است، کتابی که نه آغازِ آن به شیوهٔ دیگرِ کتاب‌ها است و نه پایانِ آن. جای دیگری نوشته بودم انس و الفت با ادب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را «به لحاظِ صورت و فُرم نیز قوی‌‌ترین اثرِ زبان فارسی به شمار خواهد آورد.» نه اینکه بگوید معانیِ بسیار خوبی است اما در شیوهٔ بیان یا صورتْ دارای ضعف و نقص است.
وقتی از درونِ این منظومه بنگرید، ضعیف‌ترین و ناهنجارترین ابیاتِ مثنوی مولوی هماهنگ‌ترین سخنانی است که می‌توان در #زبان_فارسی جستجو کرد. این سخنِ مرا کسانی که از فرم و صورتی درکی ایستا داشته باشند، از مقولهٔ شطحیّاتِ صوفیه تلقّی خواهند کرد. اما اگر کسی به این نکته رسیده باشد در آنجا پست و بلندی احساس نمی‌کند. همه جا زیبایی است و همه جا صورت‌ها در کمالِ جمال‌اند. با این تفاوت که ما می‌توانیم بگوییم که گاه از بعضی ابیات یا پاره‌ها به دلایل خاصی_که به نیازهای روحی ما وابسته است_ لذت بیشتری می‌بریم و آن بخش‌ها جمال خود را به ما بیشتر می‌نمایانند.
اما لحظه‌هایی هم خواهید داشت-و این در زندگی زمانش قابل پیش‌بینی نیست- که ساعتها مستِ ابیاتی از مثنوی معنوی شوید که در حالاتِ عادی از درک جمال‌شناسی آن ابیات عاجز بوده‌اید. درین قلمروِ جمال‌شناسی، معانی نواند و صورت‌ها نواند و از «عاداتِ زبانی» و لذت‌های حاصل از شناخت سنت‌های ادبی یاری گرفته نمی‌شود، به گفتهٔ مولانا: قاصر از معنیّ نو، لفظ کهن
مثنوی ساختاری پیچیده و سیّال دارد. بوطیقای روایت و قصّه، در آن، پیوسته شکل عوض می‌کند و به هیچ‌روی قابل طبقه‌بندی نیست، هرچند این طبقه‌بندی گسترده و متنوع باشد. سراینده، در هر لحظه‌ای فهمی تازه از روایت دارد و بوطیقای نوی، برای همان لحظه، می‌آفریند. در ادبیات جهان برای هر مؤلفی می‌توان فرم‌های خاصی در نظر گرفت و حاصل آفرینش او را در آن فرم‌ها طبقه‌بندی کرد الّا مثنوی که مثل جریانِ رودخانه، هر لحظه به شکلی درمی‌آید.
▫️#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
▫️غزلیات شمس تبریزی، جلد اول، تهران: ۱۳۸۸، صص ۳۹–۳ا۸
@shafiei_kadkani
🔸بیهقی توانست
▫️به بهانهٔ اول آبان و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی.
▫️بزرگا مردا که این بوالفضل بود!
◽️فصلی خوانم از دنیای فریبندهٔ به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده، گروهی را به محنت آزموده کرده و گروهی را پیراهنِ نعمت پوشانیده، تا خردمندان را مقرّر گردد که دل نهادن بر نعمتِ دنیا مُحال است، و متنبّی گوید،
*و مَن صَحِبَ الدّنیا طَویلاً تقلّبَتْ
عَلی عَینهِ حَتّی یَری صِدقَها کِذبا
این مجلّد اینجا رسانیدم از تاریخ، پادشاه فرخ‌زاد جانِ شیرین و گرامی به‌ ستانندهٔ جانها داد و‌ سپرد. و آب بر وَی ریختند و شستند و بر مرکبِ چوبین بنشست، و او از آن چندان باغهایِ خرم و بناها و کاخهایِ جدّ و پدر و برادر، به‌ چهار پنج گز زمین بسنده کرد و خاک بر وی انبار کردند. دقیقی درین معنی،
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن رادمردانِ جهاندار
چنین باشند کوته زندگانی
تاریخی بیهقی، فصل در معنی دنیا
🔹اگر بخواهیم سه کتاب از شاهکارهای نثر فارسی انتخاب کنیم، یکی از آن سه کتاب «اسرارالتّوحید» است. آن دو کتاب دیگر به نظر من «تاریخ بیهقی» است و «تذکرةالاولیاء».
محمدرضا شفیعی کدکنی
موسیقی شعر، ص ۲۳۸
🔹ادبیات، جابجایی‌های سمانتیک، معناشناختی و زبان‌شناسیِ کلمه‌های هر جمله است. حافظ توانسته، سلمان ساوجی خیر. بیهقی توانسته، گردیزی خیر.
[در ادبیات و هنر یک «جمله» می‌تواند چند معنی داشته باشد. جملهٔ «دیشب باران فراوان بارید» یک معنایی را به ذهن متبادر می‌کند که معنای شمارهٔ ۱ است. اما اگر جای کلمهٔ «باران» را عوض کنیم و آن را به اولِ جمله بیاوریم یا «دیشب» را به آخرِ جمله ببریم در دید اول معنی همان است، اما از نظر سمانتیک یا معناشناسی و زبان‌شناسیِ جدید بین این جملات تفاوت احساس می‌شود. در این جمله محور جانشینی تغییری نکرده چون کلمه‌ای از بیرون نیاوردیم که معنی را تغییر دهد. به این معنی «معنی شمارهٔ ۲» می‌گوییم با این مفهوم بی‌نهایت معنی می‌توانیم داشته باشیم.
ادبیات معنی شمارهٔ ۲ است. اگر به معنی شمارهٔ ۱ حرف بزنیم تنها یک معنی دارد. آنچه در دیوان حافظ وجود دارد معنی شمارهٔ ۲ است، و الّا معنیِ شمارهٔ ۱ در دیوان باقی شاعران، در دیوان سلمان ساوجی و...، نیز وجود دارد. قلمرو معنی شمارهٔ ۱ قلمرو محدود و بسته‌ای است. بیهقی معنیِ شمارهٔ ۲ و گردیزی معنی شمارهٔ ۱ است.]
▫️#محمدرضا_شفیعی_کدکنی،
▫️این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۳۲۲–۳۲۱
* کسی که برای مدتی طولانی با این جهان مصاحبت کند، احوال آن در چشم او دگرگون خواهد شد تا آن جا که راستِ آن را دروغ خواهد یافت. از قصیده‌ای‌ست در مدح سیف الدّوله حمدانی با مطلع
فَدَیْناک مِنْ رَبْعٍ و اِنْ زِدتَنا کربا
فَأنّکَ کُنتَ الشًَرقَ لِلشّمسِ و الغَربا
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani