@smjmiry
🔵 اگر از اصحاب جعفری...
سه قصه از سیرهی #امام_صادق (علیه السلام)
⭕️ #توحید_مفضل
بین منبر و قبر رسول خدا غرق افكارم دربارهی پیامبر بودم كه #ابن_ابی_العوجاء را دیدم. آن قدر نزدیك بود كه میتوانستم صدای حرف زدن او و همراهانش را بشنوم.
ـ صاحب این قبر، به درجات بالایی رسید که کمتر کسی رسیده بود.
ـ بله... نابغه بود و ادعاهای بزرگی هم داشت. برای ادعایش معجزاتی هم آورد... نام او و آن چه خود را فرستادهی او میدانست، در دشت و صحرا و كوه و دریا پیچیده...
ـ دربارهاش بیشتر حرف نزن كه من خودم از او حیران ماندهام. نمیدانم معمای محمد را چطور باید حل کرد؟...
حرف ابن ابیالعوجاء کم کم از پیامبر کشید به آفرینش. طبیعت را قائم به ذات میخواند و تدبیر خدا را انکار میکرد. وقتی دیدم جدی جدی دارد کفر میگوید، دیگر خونم به جوش آمد. بلند شدم و داد کشیدم:
ـ آهای دشمن خدا، آفرینندهی خودت را انكار میكنی؟ اگر درست به خودت و اطرافت نگاه کنی، نشانههایش را میبینی...
ابن ابی العوجاء برگشت رو به من:
ـ تو که هستی دیگر؟ چه میگویی برای خودت؟ اگر اهل کلام هستی با تو بحث عقلی میكنیم؛ وگرنه ساكت باش. اگر هم از اصحاب جعفر هستی، بدان كه او هیچ وقت با ما تند صحبت نمیكند. حرفهایمان را كامل به او میزنیم و آن لحظهای كه فكر میكنیم با استدلالهامان شكستش دادهایم، شروع میكند به جواب دادن. طوری هم جواب میدهد كه چیزی برایمان باقی نمیماند تا دفاع كنیم!
من، مُفضَّل بن عمر، از مسجد النبی مستقیم پیش امام رفتم و ماجرا را گفتم. گفت: «فردا صبح پیشم بیا تا حکمت خدا در آفرینش جهان را برایت بگویم...»
⭕️ نقد #صوفی
- دیروز رفته بودم پیش جعفر بن محمد. یک لباس سفید پوشیده بود مثل چه بگویم... مثل پردهی نازکی که بین سفیدهی تخم مرغ و پوستش هست؛ اینقدر لطیف. آمدم نهی از منکرش کنم. گفتم تو مثلاً باید اهل #زهد و تقوا باشی، نه این که این جور غرق زیورهای دنیا بشوی.
- احسنت! تقبل الله... خب، چه کار کرد؟
- چه کار کرد؟! در کمال آرامش گفت اگر داری با تنگدستی پیامبر و اصحابش مقایسه میکنی، آن مال وضعیتی بود که همه تنگدست بودند. اما وقتی نعمتهای خدا فراهم باشد، صالحان برای استفاده کردن سزاوارترند تا بدکاران...
- عجب! سبحان الله... خب، تو چه گفتی؟
- چه گفتم؟ چه میتوانستم بگویم؟!
فردا دستهجمعی رفتیم پیش جعفر. گفتم:
- دیروز #سفیان_ثوری آمده و نتوانسته خوب دلایلش را توضیح بدهد. حالا ما میخواهیم با دلایل محکم قرآنی، محکومت کنیم.
گفت:
- چه بهتر از دلیل قرآنی؟ میشنوم.
شروع کردیم. آیه «و یُؤثِرون علی أنفسِهم و لو کان بهم خَصاصة» را خواندیم. به «یُطعمون الطعامَ علی حُبِّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً» استناد کردیم. از کسانی حرف زدیم که کمترین داراییشان را هم بخشیدند و خدا هم در قرآن مدحشان کرد...
خوب که شنید، پرسید:
- شما که به قرآن استناد میکنید، ناسخ و منسوخش را میشناسید؟ محکم و متشابهش را از هم تشخیص میدهید؟
- یک چیزهایی میدانیم البته، اما خب... راستش... چطور؟
- بدبختی شما از همین است. احادیث #پیامبر هم مثل #قرآن. تا درست نشناسی، نمیتوانی حکم صادر کنی. این آیات ربطی به حرام بودن نعمتهای خدا ندارد. ستایش مردمیاست که آنچه مخصوص خودشان است را -بی آنکه واجب باشد- به اختیار خود به دیگران میدهند و خدا هم پاداششان میدهد. بعد از آن هم خدا دستور جدیدی داد که بر اساس آن، کسی که خانوادهاش نیازمند است، اول باید به خانوادهاش برسد...
گفت و گفت. از این که #ابوبکر هم فقط یکپنجم مالش را برای غیر ورثهاش وصیت کرد. این که #سلمان هم ذخیرهی سالیانه داشت و #ابوذر هم از شتران و گوسفندان خودش میخورد و میبخشید. که اگر هدف، فقیرانه زیستن بود، خدا دستور نمیداد ثروتمندان خمس و زکات بدهند و فقرا را از فقر دربیاورند. از حکومت #سلیمان گفت و خزانهداری #یوسف و توانایی #ذوالقرنین. او میگفت و ما آب میشدیم. خوب که دلایلمان را شست و گذاشت کنار، گفت:
- در مسائلی که اطلاع ندارید، نظر ندهید. به اهل فهمش رجوع کنید. جهالت را هم بگذارید برای اهلش، که برخلاف دانش، طرفدار زیاد دارد!
⭕️ قرُق!
یک مدینه بود و یک جعفر بن محمد. قدم که به حمامم گذاشت، پریدم جلو.
- خوش آمدی پسر پیغمبر... زودتر اطلاع میدادید... چند لحظه صبر بفرمایید حمام را قرق کنم.
- قُرُق چرا؟ لازم نیست.
سنت رایج کار ما بود. نه فقط امرا، هر کسی از محترمان و بزرگان که میآمد حمام را قرق میکردیم. گفتم:
- تعارف نکنید؛ چرا لازم نیست؟
گفت: «مؤمن، سبکبارتر از این حرف هاست».
برشهایی از کتاب #داستان_راستان_در_هشتاد_دقیقه | محمدجواد میری | بازنویسی اثر ماندگار استاد شهید مرتضی مطهری | انتشارات میراث اهل قلم (کتاب دانشجویی)، چاپ اول، ۱۳۸۹
@smjmiry
🔵 اگر از اصحاب جعفری...
سه قصه از سیرهی #امام_صادق (علیه السلام)
⭕️ #توحید_مفضل
بین منبر و قبر رسول خدا غرق افكارم دربارهی پیامبر بودم كه #ابن_ابی_العوجاء را دیدم. آن قدر نزدیك بود كه میتوانستم صدای حرف زدن او و همراهانش را بشنوم.
ـ صاحب این قبر، به درجات بالایی رسید که کمتر کسی رسیده بود.
ـ بله... نابغه بود و ادعاهای بزرگی هم داشت. برای ادعایش معجزاتی هم آورد... نام او و آن چه خود را فرستادهی او میدانست، در دشت و صحرا و كوه و دریا پیچیده...
ـ دربارهاش بیشتر حرف نزن كه من خودم از او حیران ماندهام. نمیدانم معمای محمد را چطور باید حل کرد؟...
حرف ابن ابیالعوجاء کم کم از پیامبر کشید به آفرینش. طبیعت را قائم به ذات میخواند و تدبیر خدا را انکار میکرد. وقتی دیدم جدی جدی دارد کفر میگوید، دیگر خونم به جوش آمد. بلند شدم و داد کشیدم:
ـ آهای دشمن خدا، آفرینندهی خودت را انكار میكنی؟ اگر درست به خودت و اطرافت نگاه کنی، نشانههایش را میبینی...
ابن ابی العوجاء برگشت رو به من:
ـ تو که هستی دیگر؟ چه میگویی برای خودت؟ اگر اهل کلام هستی با تو بحث عقلی میكنیم؛ وگرنه ساكت باش. اگر هم از اصحاب جعفر هستی، بدان كه او هیچ وقت با ما تند صحبت نمیكند. حرفهایمان را كامل به او میزنیم و آن لحظهای كه فكر میكنیم با استدلالهامان شكستش دادهایم، شروع میكند به جواب دادن. طوری هم جواب میدهد كه چیزی برایمان باقی نمیماند تا دفاع كنیم!
من، مُفضَّل بن عمر، از مسجد النبی مستقیم پیش امام رفتم و ماجرا را گفتم. گفت: «فردا صبح پیشم بیا تا حکمت خدا در آفرینش جهان را برایت بگویم...»
⭕️ نقد #صوفی
- دیروز رفته بودم پیش جعفر بن محمد. یک لباس سفید پوشیده بود مثل چه بگویم... مثل پردهی نازکی که بین سفیدهی تخم مرغ و پوستش هست؛ اینقدر لطیف. آمدم نهی از منکرش کنم. گفتم تو مثلاً باید اهل #زهد و تقوا باشی، نه این که این جور غرق زیورهای دنیا بشوی.
- احسنت! تقبل الله... خب، چه کار کرد؟
- چه کار کرد؟! در کمال آرامش گفت اگر داری با تنگدستی پیامبر و اصحابش مقایسه میکنی، آن مال وضعیتی بود که همه تنگدست بودند. اما وقتی نعمتهای خدا فراهم باشد، صالحان برای استفاده کردن سزاوارترند تا بدکاران...
- عجب! سبحان الله... خب، تو چه گفتی؟
- چه گفتم؟ چه میتوانستم بگویم؟!
فردا دستهجمعی رفتیم پیش جعفر. گفتم:
- دیروز #سفیان_ثوری آمده و نتوانسته خوب دلایلش را توضیح بدهد. حالا ما میخواهیم با دلایل محکم قرآنی، محکومت کنیم.
گفت:
- چه بهتر از دلیل قرآنی؟ میشنوم.
شروع کردیم. آیه «و یُؤثِرون علی أنفسِهم و لو کان بهم خَصاصة» را خواندیم. به «یُطعمون الطعامَ علی حُبِّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً» استناد کردیم. از کسانی حرف زدیم که کمترین داراییشان را هم بخشیدند و خدا هم در قرآن مدحشان کرد...
خوب که شنید، پرسید:
- شما که به قرآن استناد میکنید، ناسخ و منسوخش را میشناسید؟ محکم و متشابهش را از هم تشخیص میدهید؟
- یک چیزهایی میدانیم البته، اما خب... راستش... چطور؟
- بدبختی شما از همین است. احادیث #پیامبر هم مثل #قرآن. تا درست نشناسی، نمیتوانی حکم صادر کنی. این آیات ربطی به حرام بودن نعمتهای خدا ندارد. ستایش مردمیاست که آنچه مخصوص خودشان است را -بی آنکه واجب باشد- به اختیار خود به دیگران میدهند و خدا هم پاداششان میدهد. بعد از آن هم خدا دستور جدیدی داد که بر اساس آن، کسی که خانوادهاش نیازمند است، اول باید به خانوادهاش برسد...
گفت و گفت. از این که #ابوبکر هم فقط یکپنجم مالش را برای غیر ورثهاش وصیت کرد. این که #سلمان هم ذخیرهی سالیانه داشت و #ابوذر هم از شتران و گوسفندان خودش میخورد و میبخشید. که اگر هدف، فقیرانه زیستن بود، خدا دستور نمیداد ثروتمندان خمس و زکات بدهند و فقرا را از فقر دربیاورند. از حکومت #سلیمان گفت و خزانهداری #یوسف و توانایی #ذوالقرنین. او میگفت و ما آب میشدیم. خوب که دلایلمان را شست و گذاشت کنار، گفت:
- در مسائلی که اطلاع ندارید، نظر ندهید. به اهل فهمش رجوع کنید. جهالت را هم بگذارید برای اهلش، که برخلاف دانش، طرفدار زیاد دارد!
⭕️ قرُق!
یک مدینه بود و یک جعفر بن محمد. قدم که به حمامم گذاشت، پریدم جلو.
- خوش آمدی پسر پیغمبر... زودتر اطلاع میدادید... چند لحظه صبر بفرمایید حمام را قرق کنم.
- قُرُق چرا؟ لازم نیست.
سنت رایج کار ما بود. نه فقط امرا، هر کسی از محترمان و بزرگان که میآمد حمام را قرق میکردیم. گفتم:
- تعارف نکنید؛ چرا لازم نیست؟
گفت: «مؤمن، سبکبارتر از این حرف هاست».
برشهایی از کتاب #داستان_راستان_در_هشتاد_دقیقه | محمدجواد میری | بازنویسی اثر ماندگار استاد شهید مرتضی مطهری | انتشارات میراث اهل قلم (کتاب دانشجویی)، چاپ اول، ۱۳۸۹
@smjmiry
🔴 کشف آتش در فعالیت فرهنگی!
یک سبکشناسی خودمانی از تبلیغ پیرایشی و تبلیغ آرایشی
◀️ فنبسندگی یا فطرتباوری
روزی روزگاری، بیتالغزل سخن دغدغهمندان فرهنگی، این بود که در تبلیغ پیامهای اسلام و انقلاب، باید به #تکنیک و فن مسلط شویم و از رقبای جهانیمان عقب نباشیم. حرف درستی هم بوده و هست. اما گاه بیم ناتوانی روشی، ما را واداشته فنبسنده و فنپسند بمانیم و از دو رکن مهم دیگر غفلت کنیم: #پیام و #مخاطب و ارتباط درونی این دو با هم.
از نگاه کسی که هم پیام و هم مخاطب را از خدا میداند، نقش ابزار و تکنیک، بیشتر برداشتن عایقها، رفع حجابها و کم کردن فاصلههاست. در این چشمانداز، پیام مثل یک آتش پرشراره و مخاطب مثل یک ماده محترقه آن چنان آماده ایجاد انفجاری عظیمند که گاهی لازم نیست دنبال روشهای پیچیده ای بگردی؛ کافی است #آتش و آتشپذیر را درست بشناسی، به قابلیت مشترکشان ایمان داشته باشی و موانع میانشان را برداری. نه این که به هزار زرق و برق و دوز و کلک متوسل شوی تا پیام را #جذاب و «مخاطبپسند» کنی.
کسی که به معقول بودن و حقانیت پیامش از سویی و به عاقل بودن و فطرتمند بودن مخاطبش از سوی دیگر باورمند باشد -غلط یا درست- واهمهی زیادی از مسائل تکنیکی ندارد. غلطش این میشود که کلا به تکنیک پشت پا میزند و درستش این که تکنیک را هم میآموزد و به کار میبندد، اما بیباکانه و خلاقانه و بهاندازه.
◀️ از پیرایش تا آرایش
🔘 نگاهی که #فطرت انسان و فطری بودن #دین را باور دارد، میکوشد پیام را از قید هر حجابی #پیرایش و ویرایش کند چون یقین دارد حقیقت ناب به تنهایی پاسخگوی #نیاز حقیقی مخاطب است. ولی نگاه مقابل، با تردیدی آشکار یا پنهان نسبت به آشتی درونی دین و انسان (بخوانید پیام و مخاطب)، زور میزند تا با زر و زیوری که از بیرون به عاریه گرفته، پیامش را #آرایش کند. حال آن که در نگرش اول، پیام باطل محتاج #تزیین است (در قرآن، زینت در امور غیرمادی، روزیِ تبهکاران و گمراهان است).
🔘 سبک اول یعنی سبک پیرایشی گاه سادگی و سادهسازی پیام و «از میان برخاستن» پیامرسان را مطلوب میداند. پس سرشار است از اعتماد به نفس، صراحت و #شجاعت. و در مقابل، سبک آرایشی کار پیامرسان را پیچیده میکند و بارش را با روشها سنگین میکند. گاه حتی به شلوغی تکنیکی میرسد و اغلب با دلهره و #محافظه_کاری و کمرویی از گفتن حقایق دینی و انقلابی پیش میرود.
🔘 سبک اول که به برکات پیامش ایمان دارد، برای طراحی قدم به قدم حرکتهای بعدی مخاطبش دغدغهای ندارد، ولی سبک دوم بابت تک تک اتفاقاتی که باید در #آینده رخ دهد، نگران است و در فکر کنترل مخاطب است.
🔘 سبک اول، پیامرسان را جزء کوچکی از نقشهی بزرگ #هدایت الاهی میبیند و در نتیجه خود او را به #رشد بیشتر برای فهم نابتر پیام و ارتباط عمیقتر با #مردم میخواند. پس پیامرسان را متواضع بار می آورد. اما سبک دوم پیامرسان را متخصص تکنیک میکند و دچار توهم «خودمهمپنداری».
🔘 سبک اول از #آگاهی بیشتر مخاطب استقبال میکند و دعوتش بیشتر بر حکمت و اصالت تکیه دارد ولی سبک دوم، گاه نگران فهیمتر شدن مخاطب از پیامرسان است. در بزنگاهها از دور زدن آگاهی مردم ابایی ندارد و اگر خیال یا جدال هم حرفش را به کرسی بنشاند، برایش بس است.
🔘 سبک اول حرفها و حتی روشهای مشترکی برای همه دارد، هرچند عمق بهره برداری افراد مختلف از آن، متفاوت باشد. ولی سبک دوم، مشترکات مردم را ناچیز میبیند و حداکثر دنبال #همزیستی ضمن #تکثر است و نه ایجاد #وحدت در کثرت.
◀️ سبک اول در مقام عمل
اتکای #امام_خمینی در هدایت #انقلاب، به آگاهسازی عمومی بود و نه انجمنهای مخفی و #تشکیلات خاص اعتقادی یا سیاسی یا نظامی. او هوشمندانه شبکه #تبلیغ_سنتی #روحانیت را برای #مبارزه فعال کرد اما عمومیترین و عامهفهمترین روش و نزدیکترین راه به «همه» را برگزید و خود نیز از بیان مستقیم و مکرر حقایق و آرمانها خسته نشد. در برابر هر چالش ظاهراً بزرگی نیز میگفت اگر ما #تکلیف را انجام دهیم و #مردم هم بیدار باشند، خودشان میدانند چه بکنند. همچنان که شهید #مطهری در مقدمهی مهم کتاب غریب #داستان_راستان نیز روش «سادگی، در خدمت برانگیختن تفکر + اعتماد به نتایج تفکر مخاطب» را تبیین کرده و خود در عمل به کار گرفت و با آن توانست به قول امام "بیقلق و اضطراب" به تعلیم و تربیت جامعه بپردازد. البته سبکشناسی حاضر، با قدری سادهسازی یا اغراق مطرح شد. سبک اول و دوم همیشه دو قطب مجزا در برابر هم نیستند. طیفی میان این دو نگاه هست. مهمتر این که قرار نیست پیامرسان #حق، نسبت به #ابزار بیمبالات باشد یا همیشه آراستن بیان را فدای پیراستن مضمون کند. گاهی آراستن هم لازم است، مشروط به این که خلاقانه و متکی به پیراستن باشد، نه مقلدانه و منفعلانه.
محمدجواد میری
مجله #جریان_امروز، شماره15
@smjmiry 👈
یک سبکشناسی خودمانی از تبلیغ پیرایشی و تبلیغ آرایشی
◀️ فنبسندگی یا فطرتباوری
روزی روزگاری، بیتالغزل سخن دغدغهمندان فرهنگی، این بود که در تبلیغ پیامهای اسلام و انقلاب، باید به #تکنیک و فن مسلط شویم و از رقبای جهانیمان عقب نباشیم. حرف درستی هم بوده و هست. اما گاه بیم ناتوانی روشی، ما را واداشته فنبسنده و فنپسند بمانیم و از دو رکن مهم دیگر غفلت کنیم: #پیام و #مخاطب و ارتباط درونی این دو با هم.
از نگاه کسی که هم پیام و هم مخاطب را از خدا میداند، نقش ابزار و تکنیک، بیشتر برداشتن عایقها، رفع حجابها و کم کردن فاصلههاست. در این چشمانداز، پیام مثل یک آتش پرشراره و مخاطب مثل یک ماده محترقه آن چنان آماده ایجاد انفجاری عظیمند که گاهی لازم نیست دنبال روشهای پیچیده ای بگردی؛ کافی است #آتش و آتشپذیر را درست بشناسی، به قابلیت مشترکشان ایمان داشته باشی و موانع میانشان را برداری. نه این که به هزار زرق و برق و دوز و کلک متوسل شوی تا پیام را #جذاب و «مخاطبپسند» کنی.
کسی که به معقول بودن و حقانیت پیامش از سویی و به عاقل بودن و فطرتمند بودن مخاطبش از سوی دیگر باورمند باشد -غلط یا درست- واهمهی زیادی از مسائل تکنیکی ندارد. غلطش این میشود که کلا به تکنیک پشت پا میزند و درستش این که تکنیک را هم میآموزد و به کار میبندد، اما بیباکانه و خلاقانه و بهاندازه.
◀️ از پیرایش تا آرایش
🔘 نگاهی که #فطرت انسان و فطری بودن #دین را باور دارد، میکوشد پیام را از قید هر حجابی #پیرایش و ویرایش کند چون یقین دارد حقیقت ناب به تنهایی پاسخگوی #نیاز حقیقی مخاطب است. ولی نگاه مقابل، با تردیدی آشکار یا پنهان نسبت به آشتی درونی دین و انسان (بخوانید پیام و مخاطب)، زور میزند تا با زر و زیوری که از بیرون به عاریه گرفته، پیامش را #آرایش کند. حال آن که در نگرش اول، پیام باطل محتاج #تزیین است (در قرآن، زینت در امور غیرمادی، روزیِ تبهکاران و گمراهان است).
🔘 سبک اول یعنی سبک پیرایشی گاه سادگی و سادهسازی پیام و «از میان برخاستن» پیامرسان را مطلوب میداند. پس سرشار است از اعتماد به نفس، صراحت و #شجاعت. و در مقابل، سبک آرایشی کار پیامرسان را پیچیده میکند و بارش را با روشها سنگین میکند. گاه حتی به شلوغی تکنیکی میرسد و اغلب با دلهره و #محافظه_کاری و کمرویی از گفتن حقایق دینی و انقلابی پیش میرود.
🔘 سبک اول که به برکات پیامش ایمان دارد، برای طراحی قدم به قدم حرکتهای بعدی مخاطبش دغدغهای ندارد، ولی سبک دوم بابت تک تک اتفاقاتی که باید در #آینده رخ دهد، نگران است و در فکر کنترل مخاطب است.
🔘 سبک اول، پیامرسان را جزء کوچکی از نقشهی بزرگ #هدایت الاهی میبیند و در نتیجه خود او را به #رشد بیشتر برای فهم نابتر پیام و ارتباط عمیقتر با #مردم میخواند. پس پیامرسان را متواضع بار می آورد. اما سبک دوم پیامرسان را متخصص تکنیک میکند و دچار توهم «خودمهمپنداری».
🔘 سبک اول از #آگاهی بیشتر مخاطب استقبال میکند و دعوتش بیشتر بر حکمت و اصالت تکیه دارد ولی سبک دوم، گاه نگران فهیمتر شدن مخاطب از پیامرسان است. در بزنگاهها از دور زدن آگاهی مردم ابایی ندارد و اگر خیال یا جدال هم حرفش را به کرسی بنشاند، برایش بس است.
🔘 سبک اول حرفها و حتی روشهای مشترکی برای همه دارد، هرچند عمق بهره برداری افراد مختلف از آن، متفاوت باشد. ولی سبک دوم، مشترکات مردم را ناچیز میبیند و حداکثر دنبال #همزیستی ضمن #تکثر است و نه ایجاد #وحدت در کثرت.
◀️ سبک اول در مقام عمل
اتکای #امام_خمینی در هدایت #انقلاب، به آگاهسازی عمومی بود و نه انجمنهای مخفی و #تشکیلات خاص اعتقادی یا سیاسی یا نظامی. او هوشمندانه شبکه #تبلیغ_سنتی #روحانیت را برای #مبارزه فعال کرد اما عمومیترین و عامهفهمترین روش و نزدیکترین راه به «همه» را برگزید و خود نیز از بیان مستقیم و مکرر حقایق و آرمانها خسته نشد. در برابر هر چالش ظاهراً بزرگی نیز میگفت اگر ما #تکلیف را انجام دهیم و #مردم هم بیدار باشند، خودشان میدانند چه بکنند. همچنان که شهید #مطهری در مقدمهی مهم کتاب غریب #داستان_راستان نیز روش «سادگی، در خدمت برانگیختن تفکر + اعتماد به نتایج تفکر مخاطب» را تبیین کرده و خود در عمل به کار گرفت و با آن توانست به قول امام "بیقلق و اضطراب" به تعلیم و تربیت جامعه بپردازد. البته سبکشناسی حاضر، با قدری سادهسازی یا اغراق مطرح شد. سبک اول و دوم همیشه دو قطب مجزا در برابر هم نیستند. طیفی میان این دو نگاه هست. مهمتر این که قرار نیست پیامرسان #حق، نسبت به #ابزار بیمبالات باشد یا همیشه آراستن بیان را فدای پیراستن مضمون کند. گاهی آراستن هم لازم است، مشروط به این که خلاقانه و متکی به پیراستن باشد، نه مقلدانه و منفعلانه.
محمدجواد میری
مجله #جریان_امروز، شماره15
@smjmiry 👈