آینده مشترک
5.41K subscribers
53 photos
78 videos
5 files
366 links
به‌اشتراک بگذار تا آفریده شود! در این کانال یادداشت‌های من، امیر ناظمی، درباره توسعه و آینده به اشتراک گذارده می‌شود.
Download Telegram
⭕️⬛️واژه‌ها هستند که شما را می‌کشند!

🖊امیر ناظمی

⭕️داستان آیشمن
آیشمن مسئول اداره امور یهودیان و عضو حزب نازی بود؛ همان کسی که به نوعی مسوول اتاق‌های گاز در اردوگاه‌های یهودیان بود. همان کسی که وقتی تصویر صف‌های قربانیان منتظر کشته‌شدن را در اردوگاهی مانند آشویتس تصور می‌کنیم؛ به آیشمن جلاد و سنگدلی فکر می‌کنیم که از کشتار آدمیان لذت می‌برد.

آیشمن اما پس ازجنگ فرار کرد و ۱۵ سال در آرژانتین مخفی بود تا نهایتا شناسایی و ربوده شد تا در دادگاهی به جنایاتش پاسخ دهد. همه منتظر هیولایی بودند که از کشتن لذت می‌برد. اما آیشمنی که در دادگاه دیده شد؛ فردی متوسط و حقیر بود؛ فردی که برای همه آشناست؛ او یک کارمند ساده و حرف گوش‌کن بود و قربانیان حتی دوست نداشتند واقعیت را بپذیرند که در این سال‌ها کینه فردی چنین کوتوله را در ذهن داشته‌اند. اما حیرت‌انگیزترین ویژگی او یک چیز بود: او پر بود از زبان اداری!

کوتوله بودن آیشمن همان چیزی بود که هم باورناپذیر بود و هم ترسناک! ترسناک بود چون احساس می‌کردی هر نظام اداری پر است از آیشمن‌ها و بدتر از آن زبان اداری آیشمن‌ساز است!

⭕️همه چیز از واژه ساخته می‌شود!
آیشمن ایده‌هایی را خلق می‌کرد که به قول خودش «حق دو طرف را ادا می‌کند»! او سیستمی را خلق می‌کرد با بهره‌وری بالا که هدف‌اش اصلا کشتار یهودیان نبود؛ بلکه کاهش مشکل یهودیان بود.

در حقیقت آیشمن زبان اداری را تنها تغییرات اندکی می‌داد و برای ایده‌های بهره‌ورانه‌اش واژه می‌ساخت. مثلا او نمی‌گفت که اردوگاه اجباری برای یهودیان ساخته است؛ بلکه می‌گفت تغییر محل سکونت! یعنی محل سکونت موقت برای رفتن به سرزمینی مستقل!

او برای بهره‌وری لازم داشت تا تصفیه کند و افراد سالم‌تر را برای انتقال به آن سرزمین موعود انتخاب کند؛ پس می‌گفت «تصفیه»/«پالایش»! یا مثلا برای راحتی بیماران معتقد بود به «راه‌حل نهایی» ولی در حقیقت چیزی نبود جز «کشتن در اتاق گاز»!

در حقیقت زبان اداری مورد استفاده آیشمن، زهر واقعیت را می‌گرفت و کافی است زهر را بگیری تا هر جنایتی موجه شود. این زبان به کارگزاران نظام نازی این احساس را می‌داد که نه آن‌ها قاتل هستند و نه اردوگاه‌ها محلی است برای کشتار آدمیان!

در حقیقت آیشمن هیولا نبود؛ شاید بیشتر دلقک بود. آن زبان اداری که او به کار می‌گرفت به او اجازه می‌داد تا نسبت به کارها و پیامدهایش، ناآگاه باشد. او از ناآگاهی و فریب خود و دیگران با استفاده از واژه‌های اداری بهره می‌گرفت.

آیشمن به حدی عادی بود که تقریبا همیشه به زبان اداری و با جمله‌های کلیشه‌ای صحبت می‌کرد. دیدن چنین نتایجی از یک کوتوله است که می‌تواند ما را از هر نظام اداری بترساند.

⭕️به واژه‌ها حساس باش!
زمانی که هانا آرنت، برای پوشش دادگاه آیشمن انتخاب شد؛ از دیدن عادی بودن این فرد سرخورده شد. او در یک جمله آیشمن را چنین تعریف کرد: او از «دیدن دنیا از چشمان دیگران» و «فکر کردن از نگاه دیگران» ناتوان بود؛ همین!

بندورا (استاد استنفورد) نشان می‌دهد که انسان‌ها اغلب دست به اعمال ناپسند نمی‌زنند مگر آنکه جنبه‌های غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند. او ۶ سازوکار شناختی- روانی برای مشروعیت‌دهی ذهنی در این خصوص معرفی می‌کند که یکی از آن‌ها تلطیف واژگانی است.

در تلطیف واژگانی یک عمل غیراخلاقی با کلماتی تلطیف‌شده و متفاوت به کار می‌رود تا از زشتی آن کاسته شود؛‌ همان‌گونه که نازی‌ها کشتار یهودیان را «پاکسازی اروپا» می‌نامیدند یا در نمونه‌های دیگر به جای حقوق نجومی به کار برود «سهم از سفره انقلاب» یا به جای قتل بشود «حذف» یا به جای فیلترینگ بشود «پالایش»!

در نظام اداری واژه‌ها ساخته می‌شوند تا جهان را به گونه‌ای غیر از طبیعت واقعی‌اش نشان دهند! یک بار مرور کنیم که واژه‌ها در حقیقت چه هستند؛ مثلا به این فکر کنیم که ما امروز چه واژه‌های شریفی را به چه معناهایی به کار می‌بریم؟ و این واژه‌های شریف (مثل پالایش)، صرف‌نظر از آن‌که چه معناهای خوبی می‌توانند داشته باشد؛ در دنیای واقعی به چه چیز منتهی می‌شود؟

برای آن‌که آیشمن‌هایی که در ذهن هر کدام از ما زندگی می‌کنند؛ نتوانند به جنایت‌های خود ادامه دهند؛ تنها کافی است به واژه‌ها حساس باشیم!

آرنت در انتهای کتاب خود نوشت ابتذال شر؛ بله شر بیش از آن‌که توسط دشمن هیولایی و بزرگ ساخته شود؛ نتیجه ابتذال است؛ نتیجه کوتوله‌ها و میان‌مایه‌ها.

جنگ جهانی دوم با همه تصاویر وحشی‌گری و خشونت هولناک نیست؛ هولناکی جایی است که باور می‌کنیم این تصاویر هولناک را شیطان‌هایی غیرانسانی نساختند؛ بلکه انسان‌های میان‌مایه و حرف‌گوش‌کنی ساختند که بیش از همه بلد بودند خودشان را فریب دهند! آن‌ها در ساختاری اداری و با ابزار زبان اداری می‌توانستند جهان را جای هولناک‌تری کنند.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⬛️⭕️ایستادن بر شانه‌های تاریخ

🖊امیر ناظمی

⭕️یک واژه: محضر
هنوز در زبان عمومی می‌گوییم «محضر» به جای «دفترخانه اسناد رسمی»؛ مثلا می‌گوییم «فردا باید برویم محضر»! واژه محضر یادگار یک نهادسازی نوین در ایران است؛ زمانی که ساختار حقوقی ایران داشت در کنار نهادهای سنتی و مذهبی در کشور شکل می‌گرفت.


⭕️داستان تکراری دلسردی از توسعه
علی اکبرخان داور، یکی از مهم‌ترین معماران ساختار نوین حقوقی ایران است؛ که به مانند بسیاری از «روشنفکران دولتی» تاریخ ایران خودخواسته از دولت و دولتمردی کناره گرفت؛ در حقیقت او در ۲۰ بهمن ۱۳۱۵ پس از تیرگی رابطه‌اش با رضاخان، خودکشی کرد! داور که معمار دادگستری، ثبت احوال و نظام مالی ایران بود؛ در هنگام خودکشی نوشت:
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت



او با ۱۵ تومان پول و در حالی که وزیر مالیه (اقتصاد) بود؛‌ افسرده از داستان توسعه در ایران، تنها راه را در حذف خود یافت. هرچند بسیاری از روشنفکران در اواسط دوره رضاخان یک به یک مجبور به حذف خودخواسته یا ناخواسته شده بودند. رضاخانی که خود را دیگر بی‌نیاز از روشنفکران و دولتمردان مستقل می‌دانست؛ برخلاف سال‌های اولیه حکومت‌اش؛ داشت تبدیل به سد توسعه در کشور می‌شد.


⭕️محضر فراتر از یک واژه
شکل‌گیری نهادهای نوین، یک چالش همیشگی دارد: تعارض با بازیگران و نهادهای تاریخی و به ارث رسیده. زمانی که داور تصمیم گرفت تا ساختار جدید دادگستری در ایران را پایه‌ریزی کند؛ نیاز بود تا در ایران مقدمات ثبت احوال و اسناد مدرن ایجاد شود یعنی دفاتر اسناد رسمی؛ مرجعی رسمی برای ثبت تولید یا ازدواج و طلاق و …


اما واقعیت زندگی ایرانیان بر اساس شریعت اسلامی، سامان خود را داشت. مردم برای ازدواج و طلاق نزد روحانیون می‌رفتند؛ همان‌طور که در زمان تولد روحانی اذان و نام را در گوش او می‌خواند؛ و آن‌چه سبب ازدواج یا طلاق می‌شد؛ فرآیندی دینی داشت. پس بدیهی بود که چنین روشی مورد اعتراض روحانیون و بی‌اعتنایی مردم قرار گیرد. فرآیند مدرن‌سازی نهاد ثبت احوال در اروپا نیز نشان می‌دهد دو فرآیند مدنی و دینی به موازات جریان داشت.


آن‌چه سبب شکل‌گیری و مقاومت کمتر این مدرن‌سازی در ایران بود؛ توجه داور به نهاد تاریخی و مذهبی بود. او دفترخانه را همان محضر علماء می‌دانست. محضری که مردم برای سامان دادن به امور خود به آن شرفیاب می‌شوند. به این ترتیب هر محضر ترکیبی بود از حداقل یک روحانی (اغلب بلندمرتبه) و یک دفتریار (اغلب حقوق‌خوانده). به این ترتیب نخستین دفاتر اسناد رسمی با چنین ترکیبی و با قابلیت به ارث رسیدن به فرزندان دفترداران، شکل گرفت.


در حقیقت نهاد مدرن‌شده، کمترین تعارض را با نهاد تاریخی و گذشته یافت؛ بازیگران جدید از دل ترکیب با بازیگران پیشین شکل گرفتند. در حقیقت داور نهادی ساخت که بر شانه‌های تاریخ و گذشته ایستاده بود. نهادی که فقط پاسخ به آینده نبود؛ بلکه پاسخی به گذشته هم بود.


نهادسازی به غیر از حال و آینده باید پاسخی به گذشته هم داشته باشد.


در سالمرگ‌اش به یادش و خدایش هم بیامرزاد.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
Forwarded from شبکه توسعه
🔲کمبود واژه!


🖋️امیر ناظمی


⭕️رابطه کارفرما یا دولت با خود را کدام می‌دانید:

1️⃣تناردیه‌ها با کوزت
2️⃣روباه مکار و گربه نره با پینوکیو
3️⃣بازرس به دنبال ژان والژان
4️⃣داروغه ناتینگهام در شهر رابین‌هود

شاید اگر رمان‌ها و فیلم‌ها نبودند برای توضیح هر کدام از این گزینه‌ها لازم بود به دنبال هزاران واژه بودیم! واژه اندکی به کار می‌بریم تا همه حرف‌ها را بزنیم و مخاطب هم همه آن را دریابد.

در حقیقت فیلم‌ها و رمان‌ها هستند که برای ما زبان مشترک می‌آفرینند. زبان مشترکی که در واژه‌های ما صرفه‌جویی می‌کند. مثلا اگر کوزت و پینوکیو و … نبودند و انیمشن آن‌ها را ندیده بودیم؛ چقدر طول می‌کشید تا همین احساس ساده‌ای که از خودمان پیدا کرده‌ایم را برای دیگران توضیح دهیم. این که «داروغه ناتینگهام» چه پیشینه‌ای دارد و اصولا چه ویژگی‌هایی در ارتباطش با مردم و رابین‌هود دارد؛ به اندازه خود آن کتاب واژه احتیاج داریم و زمان می‌برد تا به دیگری بگوییم که «داروغه ناتینگهام» بودن یعنی چه!

در حقیقت هر فیلم یا رمان برای ما استعاره می‌سازد؛ استعاره‌ای که می‌توانیم در ارتباط مشترک خود از آن استفاده کنیم و در واژه‌ها صرفه‌جویی کنیم. هر چه این رمان‌ها و فیلم‌ها مشترک‌تر می‌شود و تعداد بیشتری آن را دیده باشند؛ یعنی ما استعاره‌های بیشتری برای فهم دیگران و توصیف خودمان داریم.

⭕️درک پیچیدگی‌ها با کمک شخصیت‌های کارتونی
در سال ۲۰۰۰ سندی را نیروی هوایی آمریکا در خصوص آینده ۲۰ساله این کشور تدوین کرد. اسم یکی از سناریوها «دردسرهای گالیور» بود. کافی بود تیتر این سناریو را می‌خواندی تا سناریو را بفهمی.

هر مخاطبی می‌توانست تصور کند به آن‌چه آن آمریکایی‌ها می‌خواستند بگویند. آن‌ها آمریکایی را تصویر کرده بودند که در سرزمین کوتوله‌ها (یا همان لی‌لی‌پوت) به بند کشیده شده است! کوتوله‌هایی که الزاما دشمن تلقی نمی‌شدند؛ بلکه تنها اندازه‌شان کوچک بود و او را به بند کشیده بودند تا از او بهره خود را ببرند! یعنی جایی که از دید آن‌ها گالیور باید نقش پلیس جهانی را ایفا کند. البته این تنها سناریو نبود؛ در سناریویی دیگر از اصطلاح «شاه-خان» استفاده کرده بود؛ رویارویی شاه غرب یا خان شرق!

حالا فکر کن تو یا من کارتون گالیور را ندیده بودیم! چقدر باید می‌نوشت تا بتوانیم حرف او را تصور کنیم و آن را بفهمیم. این جاست که یک استعاره از یک شخصیت در یک فیلم یا رمان می‌تواند جایگزین هزاران کلمه شود. هر چقدر ما بخواهیم حرف‌های پیچیده‌تر بزنیم نیازمان به استعاره‌ها بیشتر می‌شود و هر چقدر در چنته کمتر فیلم و رمان مشترک داشته باشیم؛ درک‌مان از مسائل کاهش می‌یابد.


⭕️فیلم و رمان ظرفیت‌های توسعه

در مورد فیلم‌ها و رمان‌ها اغلب دو گروه حرف می‌زنند:
1️⃣یکی منتقدان هستند؛ از پنجره دید یک «منتقد فیلم» یا «منتقد ادبی» و بر اساس چارچوب‌های آن حوزه
2️⃣دیگری کسانی که عشق فیلم یا رمان هستند و درست مثل روزگاران قدیمی‌تر که گاه فیلم‌ها را دو هم‌کلاسی بارها برای هم تعریف می‌کردند.

اما جای سومی بسیار کم است:
3️⃣جایی که ما در تحلیل‌هایمان از مفاهیم پیچیده‌ای استفاده می‌کنیم که گاه توضیح آن زمان‌بر و گاه غیرممکن است. این که فیلم «اجاره‌نشین‌ها» تا چه حد می‌تواند برای ما مفهوم بسازد و ما تا چه اندازه می‌توانیم از طریق این مفاهیم در فهم پیچیدگی از وضعیت جامعه استفاده کنیم.

این که کسی با عینک سیاست‌گذاری فیلم‌ها را ببینم؛ چیز عجیبی نیست؛ همان‌طور که یک جامعه‌شناس هم با عینک جامعه‌شناختی‌اش به دیدن فیلم‌ها می‌نشیند؛ یا یک اقتصاددان با عینک اقتصادی‌اش. پس خوب است فهم تخصصی خود را از یک فیلم یا رمان و برداشت‌های‌های غیرفیلم‌شناسانه و غیرمنتقدانه خود از فیلم‌ها به اشتراک بگذاریم.

در حقیقت ما درگیر ۲ چالش هستیم:

1⃣رمان و فیلم را سانسور نکن: هرچقدر فیلم‌های سینمایی یا رمان‌های فارسی کمتری فرصت همگانی‌شدن می‌یابند در حقیقت ظرفیت جامعه برای درک مفاهیم پیچیده کاسته می‌شود. اینکه صداوسیما توانمندی تولید آثار فراگیر ندارد یا گاه دغدغه‌های تنگ‌نظرانه مانع انتشار فیلم‌ها و رمان‌های فراگیر را از ما می‌گیرند؛‌ در حقیقت تنها یک فیلم نیست که ساخته نمی‌شود؛ در حقیقت درک پیچیدگی است که از دست ما می‌رود.

2⃣درباره فیلم حرف بزن: هم ما نباید بترسیم از اینکه در مورد فیلم حرف بزنیم؛ هرچند منتقد حرفه‌ای یا شاگرد مدرسه‌ای عشق فیلم نباشیم. ما صرفا جستجوگرانی هستیم که می‌توانیم از کشف کردن و بهتر فهمیدن لذت ببریم!

بازنشر از کانال آینده مشترک
@sharenovate
شبکه توسعه
@I_D_Network
⚛️معمای زندانی از اقتصاد تا عشق

معمای زندانی مواجهه «کلک زدن» با «روراست بودن» یا «همکاری» است. در حقیقت کسی که کلک می‌زند، می‌تواند در کوتاه‌مدت و در بازی‌های محدود پیروز باشد. اما واقعیت آن است که در بلندمدت «کلک زدن» منجر به باخت می‌شود.

این شبیه‌سازی البته هم برای یک فعالیت اقتصادی یا سیاسی صادق است و هم در اموری شخصی مانند عشق‌ورزی. در حقیقت همان‌طور که می‌شود در دنیای اقتصاد و سیاست «نارو» یا «کلک» زد در دنیای عشق‌ورزی هم می‌توان این‌گونه بود.

راهبرد یا فراراهبرد مواجهه ما با یک فرد است. ممکن است شما دوست داشته باشید همیشه «رو راست» باشید؛ در این صورت به سرعت اطراف شما پر می‌شود از «کلک»هایی که شما را مرتب بازنده می‌سازند. به طور وارون هم اگر شما همیشه اهل «کلک» باشید؛ باز هم در بلندمدت یک بازنده همیشگی هستید.

اما می‌شود راهبردهای دیگری نیز داشت. مثلا شما همواره در مواجهه با هر انسانی بر اساس خوبی و با روراستی و همکاری آغاز کنید. اما در دومین تعامل با فرد مقابل، سعی کنید تا رفتار پیشین او را تکرار کنید. مثلا اگر در دور قبلی او «رو راست» نبوده است؛ شما هم «رو راست» نباشید. اگر این رفتار شما در دورهای بعدی منجر به «رو راستی» طرف مقابلتان شد؛ شما هم بازمی‌گردید به همان «روراستی».

این راهبرد معنای دیگری هم دارد: کنار گذاردن کینه در رابطه‌تان با طرف مقابل. کسی که می‌تواند پس از هر «کلک» خوردنی، اگر طرف مقابل دست به اصلاح رفتار خود زد؛ و به سمت «رو راستی» (یا همان «همکاری») روی آورد؛ مجددا او نیز کینه «کلک» پیشین را کنار بگذارد و تبدیل به همان انسان «رو راست» و همکار پیشین شود.

برنده کسی است که می‌تواند در برابر انسان‌های «همکار» باشد و در برابر انسان‌های «کلک» او هم «کلک» باشد؛ هرچند واقعیت سخت آن است که چنین انسانی باید مهارت هم‌زمان «کلک» بودن و «رو راست» بودن را داشته باشد؛ کاری که ساده نیست!

در حقیقت این راهبرد نیاز دارد تا شما تبدیل به انسان خوبی شوید که همواره آماده «رو راست بودن» و «همکاری» است.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
Forwarded from شبکه توسعه
🔲 فعلا بیا و رانت‌ات را بگیر! من توسعه می‌خواهم!

🖊امیر ناظمی

اغلب واژه رانت در ادبیات توسعه نقطه پایانی بر توسعه دانسته می‌شود. در حقیقت این باور وجود دارد که برای توسعه یافتن باید ابتدا ریشه رانت را خشک کرد و سپس به سوی توسعه حرکت کرد. اما واقعیت آن است که این باور، پیش‌فرضی اشتباه در توسعه است!

رانت مهم‌ترین دلیل از میان رفتن رقابت در یک بازار و در نتیجه تخصیص نامناسب منابع و در نهایت عدم توسعه‌یافتگی است. اما عجیب‌ترین توصیه برای توسعه‌یافتگی این است: رانت را نمی‌توانی یک شبه حذف کنی؛ اتفاقا از رانت استفاده کن برای توسعه!

این توصیه عجیب حاصل مطالعات نورث (نوبلیست اقتصاد) و همکاران اوست؛ که در دو کتاب تحسین‌شده «خشونت و نظمی‌های اجتماعی» و «در سایه خشونت» و بر پایه تجربیات کشورهای کره‌جنوبی، بنگلادش، کنگو، موزامبیک، زامبیا، فیلیپین، هند، مکزیک و شیلی در توسعه آمده است.

تجربیات کشورهای مختلف به ما یادآوری می‌کنند: نه تنها حذف رانت به صورت یکباره امکان‌پذیر نیست؛ بلکه حتی احتمال دارد تا وضعیت موجود (که حاصل هم‌زیستی مسالمت‌آمیز گروه‌های مختلف است) را تبدیل به وضعیتی خشونت‌آمیز کند؛ و در وضعیت خشونت‌آمیز ما باز می‌گردیم به پله‌های عقب‌تر توسعه، به پله‌هایی که دسترسی به منابع محدود است و جامعه در موقعیت شکننده قرار دارد.

در حقیقت رانت، علی‌رغم همه بدی‌هایش، می‌تواند توسط دولتی توسعه‌گرا، به عنوان ابزار توسعه به کار گرفته شود. کشورهایی مانند کره‌جنوبی از این رانت به عنوان ابزاری برای توسعه، و نه در برابر توسعه، بهره گرفتند؛ یعنی از مخرب‌ترین عامل توسعه به عنوان ابزار توسعه بهره گرفتند!

به این ترتیب پرسش اصلی این نیست که «رانت خوب است یا بد؟» بلکه پرسش اصلی آن است که چگونه از رانت استفاده کنیم برای توسعه یافتن؟! رانتی که می‌تواند به صورت اشکال مختلفی مانند مجوزهای فعالیت یا استفاده از تسهیلات بانکی یا مجوزهای خاص صادرات و واردات یا واگذاری پروژه‌های دولتی یا … باشد.

⭕️رانت مولد؛ رانت مصرفی
از دید نورث و همکاران‌اش، «آثار مثبت رانت» زمانی است که می‌تواند «به لحاظ اقتصادی مولد» باشد؛ در حقیقت رانت تبدیل به ابزار تشویقی شود برای کسانی که به سوی توسعه در حال حرکت هستند. ویژگی‌های رانت مولد عبارت است از ۳ ویژگی زیر:

1️⃣تشویق برندگان:
سازوکار توزیع رانت اگر به گونه‌ای طراحی شود که شرکت‌های موفق بر اساس میزان موفقیت از رانت بهره ببرند؛ نه تنها مانع توسعه نیست؛ بلکه می‌تواند محرک آن نیز باشد. در حقیقت اعطاء رانتی که دارای «پیوند با عملکرد» پیشین یک بنگاه باشد؛‌ بیشتر در جهت توسعه است تا در برابر آن.

2️⃣غیردائمی بودن رانت:
رانت‌هایی که زمان‌مند باشند و سازوکاری برای خلع آن داشته باشد؛ رانتی در جهت توسعه است. در حقیقت این رانت همراه با یک تهدید جانبی برای از دست‌رفتن است.

3️⃣اقتصاد مستقل از سیاست
اما شاید توصیه کلیدی نورث اینجا اهمیت می‌یابد: اگر بازتوزیع مشوق کارآفرینان باشد؛ دارای اثر مثبت است؛ در حالی که بازتوزیع رانت زمانی که وابسته به قدرت سیاسی است؛ به نتایج منفی می‌رسد.

به زبان دیگر رانتی که با منطق اقتصادی توزیع شود؛ و نه منطق سیاسی؛ می‌تواند دارای اثرات مثبت باشد؛ خصوصا اگر شاهد شکل‌گیری بازیگران اقتصادی (مستقل از بازیگران سیاسی) باشیم.

⭕️نتیجه‌گیری
شاید بد نباشد به حرف این اقتصاددانان برجسته گوش کنیم؛ دست از ایده‌آل‌هایمان برداریم؛ و بدانیم در راه توسعه یک شبه رانت حذف نمی‌شود؛ بلکه ابتدا باید رانت را مولد اقتصادی کرد. شاید باید خطاب به رانت‌جویان آرام بگوییم:
فعلا بیایید رانت‌تان را بردارید؛ فقط بگذارید کمی توسعه پیدا کنیم!

بازنشر از کانال آینده مشترک
@sharenovate
شبکه توسعه
@I_D_Network
Forwarded from شبکه توسعه
⭕️🔲 از همت سواستفاده نکن!

🖋امیر ناظمی

سال‌هاست این گفته شهید همت مورد سواستفاده قرار می‌گیرد: «هر وقت در میدان جنگ جهت را گم کردی، نگاه کن به آتش دشمن. دشمن هر طرفی را زیر آتش گرفته است، همان طرف نیروهای خودی هستند»

این جمله همت درست‌ترین گزاره در «جنگ ایران-عراق» بوده است؛ اما چگونه در تعمیم آن در سایر حوزه‌ها سواستفاده می‌شود؟! این یادداشت درباره این ادعاست.

⭕️ویژگی‌های غیرقابل تعمیم
این گزاره مثل هر گزاره دیگری، قابل سواستفاده است؛ هر شرایطی که قابل تبدیل به یک جنگ دوطرفه نباشد؛ این گفته سریع می‌تواند مورد سواستفاده قرار گیرد؛ و حداقل در ۳ حالت این سوءاستفاده چشم‌گیر است:

1️⃣میدان روابط بین‌الملل یا عرصه اندیشه به دلایل مختلفی مشابه با جنگ نیست. در جنگ‌ها، بازی از نوع بازی مجموع صفر است؛ یعنی زنده ماندن دشمن، به معنای مرگ ماست؛ یا به عبارت دیگر ما برای بقا مجبوریم به حذف دشمن. پس هر منفعتی برای دشمن شما، به معنای شکست شماست.

اما شما در میدان روابط بین‌الملل به دنبال منافع ملی خود هستید.

فرض کنید آمریکا برای منافع خودش با کانادا وارد دعوای مرزی شود؛ آیا این حمله آمریکا نشان‌دهنده آن است که کانادایی‌ها نیروی خودی هستند؟! یا در اعتراض آمریکا به شهرک‌سازی اسراییلی‌ها!

2️⃣در جنگ ایران-عراق تنها ۲نیرو با همدیگر در حال جنگ بودند. حالا کافی است تصور کنید به جای ۲نیرو، ۵بازیگر مشغول جنگ باشند! حالا اگر یکی به دیگری حمله کند، آیا به معنای آن است که نیروی خودی است!

در تاریخ روابط جهانی بارها دو نیروی رقیب، برای شکست یک دشمن یا رقیب مشترک همراه شده‌اند؛ مثلا ممکن است ما با بسیاری (از جمله آمریکا) در خصوص حذف داعش هم‌نظر باشیم. در این مثال ممکن است ما با همه دشمنانمان برای حذف دشمنی که دارای اولویت بالاتری است همراه شویم. آیا در این موقعیت هم استفاده از جمله همت سوءاستفاده نیست؟

3️⃣اما در تفاوت دشمن با رقیب عنصر مهم‌تری نیز وجود دارد که آن قطعیت است! یعنی دشمن مشخص است و گزاره‌های اخلاقی من و او نیز تقریبا آشکار و دارای ثبات است.

در رقابت اندیشه‌ای، ما انسان‌ها و جوامع با چند دیدگاه رقیب برای حل یک مساله یا چالش روبه‌رو هستیم. چند دیدگاهی که هر یک می‌تواند درست باشد و هیچ کدام از ما نمی‌دانیم.

در برابر کرونا یا کاهش بیکاری یا توسعه رمزارز (مثل بیت‌کوین) چه باید کرد؟ نه ما می‌دانیم و نه رقیب ما؛ بلکه هر کدام از ما در حال آزمون شیوه خود هستیم و مرتب نیز بر اساس فهم‌مان، نظر خود را تغییر می‌دهیم.

یک روز آمریکا حامی (غیرآشکار) رمزارز بود و بر اساس همین سوءاستفاده از جمله همت، عده‌ای در ایران شده بودند مخالف رمزارز و حتی مدعی آنکه باید تلگرام قطع شود، چون رمزارز گرام برای دشمنی با ایران آمده است.

و همان‌ها روزی دیگر وقتی مخالفت آمریکا با رمزارزها (ممنوعیت عرضه لیبرا یا گرام) را دیدند؛ ساکت شدند!

آیا در این حالت نیز سوءاستفاده از جمله همت نشد؟ چرا پس از تغییر سیاست آمریکا دیگر به استناد همین جمله سیاست‌های ایران تغییر نکرد! قاعدتا باید ایران می‌شد میزبان گرام!

⭕️اثاث‌کشی مفاهیم
یادگیری یعنی تجربه در یک حوزه را بتوانیم در سایر حوزه‌ها به کار ببندیم. یادگیری‌های میان‌رشته‌ای نیز از همین نقطه آغاز می‌شود؛ یعنی جایی که ما تجربیات در یک حوزه را تلاش می‌کنیم تا در حوزه دیگر به کار ببندیم.

در «چرخه یادگیری»، سطح نخست یادگیری (چرخه اول) به یادگیری از تجربیات اشاره دارد؛ همان‌طور که شهید همت در جنگ به این یادگیری می‌رسد.

اما در سطح دوم یادگیری، ما به گسترش تجربیات یادگرفته‌شده به حوزه‌های دیگر می‌پردازیم. نهایتا در سطح سوم یادگیری، لازم است تا «یادبگیریم که چگونه یاد بگیریم»!

اما بزرگترین و تلخ‌ترین اشتباهات در حوزه‌های مختلف نیز از همین چرخه دوم یادگیری آمده است؛ جایی که یک تجربه در یک حوزه به حوزه‌ای کاملا نامرتبط گسترش داده می‌شود؛ یا به زبان دیگر از یک گزاره صحیح در یک حوزه به سوءاستفاده در حوزه‌ای دیگر پرداخته‌اند.

در دنیای فلسفه روزی اثبات‌گرایان تلاش داشتند تا مفاهیم و ابزارهای علوم تجربی را به علوم انسانی-اجتماعی و حتی دینی گسترش دهند؛ تجربه‌ای که به سرعت شکست خورد.

به زبان ساده: گزاره‌های درست در زمان و مکان خاص و حوزه خاص (بافت خاص) را نمی‌توان به زمان یا مکان یا خاص دیگری به سادگی انتقال داد!

⭕️تجزیه و تحلیل راهبردی
اتکا به گزاره‌های جنگی برای سیاست‌گذاری یا حوزه اندیشه و بین‌الملل بزرگترین خطای راهبردی سال‌های گذشته در کشور بوده است!

فرآیند جنگی‌سازی/امنیتی‌سازی شرایط از همین تعمیم‌های اشتباه آغاز می‌شود؛ و می‌تواند ما را در خطرناک‌ترین تصمیم‌های راهبردی بیاندازد.

به همت‌ها فکر کن وقتی به جمله‌های درست‌شان این چنین خیانت می‌شود؛ ابزاری برای زیر آتش گرفتن دیگران!

شبکه توسعه
@I_D_Network
Forwarded from دغدغه ایران
معنای گران کردن خدمات اینترنت

محمد فاضلی - عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
.
هر چه بیشتر فکر می‌کنم بیشتر به این نتیجه می‌رسم که گرفتن پول از خدمات اینترنت (بخوانید از جیب مصرف‌کننده) و دادن آن به صدا و سیما برای نظارت بر فضای مجازی، آن هم به میزان سه هزار میلیارد تومان، طبق مصوبه کمیسیون تلفیق مجلس، شش معنا دارد.
.
یک. تلاش برای گران کردن اینترنت و به تدریج سلب انگیزه تعداد زیادی از مردم برای استفاده از فضای مجازی.
.
دو. چیزی شبیه سپردن نظارت بر صنعت هوا و فضا یا هواپیمایی به اتحادیه مینی‌بوس رانی (در بهترین حالت) .
.
سه. فشار بر کسب‌وکارهای شکل گرفته در فضای مجازی و تعمیق بیکاری، نارضایتی و ناامیدی در نسل جوانان شاغل در شرکت‌های استارت آپی و متکی به اینترنت.
.
چهار. ضدیت با دنیای مدرن و حرکت در خلاف جهت جهان امروز که در آن خدمات اینترنت روز به روز ارزان‌تر، سریعتر و متنوع‌تر ارائه می‌شود و عصبی کردن مردم با ترکیبی از فیلترینگ، کاهش پهنای باند و افزایش قیمت خدمات اینترنت.
.
پنج. ایجاد انحصار رسانه‌ای و نقض حق دسترسی به گردش آزاد اطلاعات و تولید رانت و فساد برای بهره مندان از انحصار.
.
شش. محدودتر کردن دسترسی اقشار ضعیف اقتصادی به خدمات اینترنت و گسترش نابرابری در درازمدت.
.
#دغدغه_ایران، #اینترنت، #رانت، #فضای_مجازی، #انحصار_رسانه، #حکمرانی_خوب، #محمد_فاضلی
.
این شیوه حکمرانی درست نیست.
.
(اگر می‌پسندید به اشتراک بگذارید.)

@fazeli_mohammad
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

رویدادهای دانش‌آموزی می‌تواند با رویکردهای مختلفی انجام شود؛ رویکردهایی مانند ترس و هراس دانش‌آموزان یا حتی مصرف‌کننده آگاه فناوری اطلاعات باشد. اولی مبتنی بر ترساندن است و نتیجه‌اش جز تزریق باورهای نادرست و ناتوانی آموخته‌شده به مرور زمان نیست. دومی نگاه مثبت دارد و تلاش می‌کند تا دانش‌آموز را اگاه سازد و سواد فناورانه به او بدهد.

اما هر دو نگاه در یک نقطه مشترک هستند؛ و آن هم نگاه مصرف‌کننده داشتن است. در هر دو دانش‌آموز صرفا مصرف‌کننده داده و اطلاعات است.
‌‌
رویکرد سومی هم هست که در آن دانش‌آموز تولیدکننده داده، نوآور و خلاق دیده می‌شود. دانش‌آموز امروز را #کارآفرین و #نوآور فردا باید دید؛ کسی که قرار است آینده را بسازد.

از این منظر دانش‌آموز باید مهارت‌های کارآفرینی را نیز آموزش ببیند.

راه سومی که سخت‌ترین مانع‌اش تغییر نگاه و چارچوب‌های سنتی است. همان چارچوب‌های سنتی که در بهترین حالت به دنبال #سواد_رسانه‌ای هستند؛ یعنی ۳ اشتباه کلیدی:

۱-فناوری اطلاعات را محدود به اینترنت دیدن

۲-اینترنت را محدود به وجه رسانه‌ای‌اش دیدن

۳-شهروند را صرفا مصرف‌کننده دانستن
⚛️معمای توسعه‌نیافتگی (۱)

🖋امیر ناظمی

گوگل یا فیس‌بوک در محل کار خود سالن استراحت یا بازی دارند؛ اما هیچ شرکت سنتی نمی‌تواند با افزودن اتاق بازی تبدیل به یک شرکت فناورانه و پیشرو شود. همان‌طور که کشورهای توسعه‌یافته اغلب درآمد سرانه بالایی دارند؛ اما هستند کشورهای کوچکی که درآمد سرانه بالا دارند اما توسعه‌یافته نیستند.

توسعه‌یافتگی در واقعیت چیزی نیست جز دسترسی آزاد! دسترسی آزاد یعنی شرایط نژادی یا روابط اجتماعی یا خانوادگی شما تاثیری در دسترسی شما نداشته باشد. اگر شما بر اساس توانمندی به آن منابع دسترسی داشته باشید؛ شما در کشور توسعه‌یافته‌ای زندگی می‌کنید. در حقیقت نظام دسترسی به منابع مختلف است که توسعه‌یافتگی را شکل می‌دهد. مثال‌های زیر را در نظر بگیرید:

مجوز فعالیت: اگر مجوز فعالیت برای برخی به دلیل پارتی وجود داشته باشد و برای دیگری وجود نداشته باشد؛ یعنی جامعه شما توسعه‌یافته نیست!

داده و اطلاعات: اگر برخی از شرکت‌ها به واسطه ارتباطات خاصی که دارند به داده‌های عمومی دسترسی دارند؛ مثلا کسب‌وکاری نقشه‌های شهری را دارد و دیگری ندارد؛ یعنی جامعه شما توسعه‌یافته نیست!

منابع مالی مانند وام: اگر برخی از شرکت‌ها با کمترین تضامین یا نیازمندی‌ها می‌توانند وام بگیرند و دیگرانی نمی‌توانند؛ یعنی جامعه شما توسعه‌یافته نیست!

پروژه گرفتن از دولت

تخصیص ارز

این لیست می‌تواند مدام و مدام افزوده شود!

⭕️دسترسی محدود و باز
جوامع را می‌توان در این دوگانه قرار داد:
1️⃣نظم دسترسی محدود (Limited Access Order): نظمی که در آن افراد بر اساس خودی یا غیرخودی بودن به منابع دسترسی دارند.

2️⃣نظم دسترسی باز (Open Access Order): نظمی که در آن دسترسی به منابع تابع شرایط عینی و قابل دسترس برای همه است.

این تعریف از توسعه را نوبلیست شناخته‌شده داگلاس نورث و همکارانش پایه‌ریزی کرده‌اند. بر این اساس توسعه‌یافتگی ترکیبی اجتماعی-اقتصادی-سیاسی است که در آن مفاهیمی مانند عدالت، رشد بنگاه‌های اقتصادی و رابطه میان سیاستمداران و بازیگران اقتصادی را آشکار می‌کند.

⭕️پیش‌شرط‌های دسترسی آزاد
برای رسیدن به دسترسی آزاد اما نیاز است تا پیش‌شرط‌های بسیاری روی دهد؛ پیش‌فرض‌هایی که شامل موارد زیر است:

شفافیت: برای آن‌که دسترسی محدود به خودی‌ها نباشد لازم است تا شرایط دسترسی به منابع و گیرندگان آن منابع و نحوه گزینش آن‌ها شفاف شود.

تنوع: دسترسی آزاد یعنی پذیرش تنوع در یک جامعه. دسترسی آزاد زمانی روی می‌دهد که قومیت یا مذهب یا عقاید تاثیری بر دسترسی منابع نداشته باشد. به عبارت دیگر دیوارهای خودی و غیرخودی شکسته شده باشد.

معیارهای عینی و کمی: اگر دسترسی به منابع مالی عمومی (مانند وام دولتی) وابسته به معیارهایی غیرعینی باشد (که بر اساس بررسی‌های انسانی صورت می‌گیرد)؛ یعنی افرادی می‌توانند مانع دسترسی آزاد باشند. هر چقدر جامعه‌ای توسعه‌یافته‌تر باشد میزان دسترسی شما بر اساس معیارهایی عینی مانند درجه اعتباری شما یا میزان پرداخت مالیات اتفاق خواهد افتاد؛ و این همان توسعه‌یافتگی است.

عدم تاثیر جهت‌گیری‌های سیاسی: دسترسی باز یعنی برای انجام هر کاری نیاز به بررسی صلاحیت سیاسی شما نباشد! مثلا اگر شما ویژگی‌های عینی اقتصادی برای ورود به بورس را دارید بتوانید وارد بورس شوید؛ قرار نیست صلاحیت سیاسی شما در این خصوص بررسی شود! یا مثلا اگر شما می‌خواهید سازمان مردم‌نهادی ایجاد کنید، بتوانید مشابه دیگران چنین کنید.

عدم تاثیر وابستگی خانوادگی: هر چقدر روابط خانوادگی میان سیاستمداران بیشتر باشد؛ یعنی دسترسی آزاد برای صندلی‌های سیاسی وجود ندارد.

در حقیقت توسعه‌یافتگی وابسته به یک مفهوم کلیدی است: دسترسی آزاد به منابع!

⭕️گامی در جهت توسعه
برای توسعه تنها کافی است در هر مسندی که هستید، دسترسی محدود را تبدیل به دسترسی باز کنید؛ چه از طریق شفافیت یا گذاردن معیارهای عینی و کمی یا کاهش وابستگی به جهت‌گیری سیاسی؛ به این ترتیب توسعه در افق دید جامعه قرار می‌گیرد.

این یادداشت ادامه دارد.
به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
Forwarded from شبکه توسعه
چرا ایران عقب ماند-جلد1.pdf
1.5 MB
🔳⭕️جلد۱ کتاب چرا ایران عقب ماند و توسعه پیدا نکرد؟
تدوین: دکتر مجتبی لشکربلوکی

این جلد به روایت های دکتر زیباکلام، دکتر سریع القلم، دکتر داوری اردکانی می پردازد.
در جستجوی درک مشترک برای درد مشترک
بازنشر از کانال شخصی دکتر لشکربلوکی


شبکه توسعه
@I_D_Network
⚛️آینده‌ای در آیینه زل‌زده به گذشته خویش

🖋امیر ناظمی

⭕️قرن نو در فرانسه
در سال‌های انتهایی قرن ۱۹ و ابتدای قرن ۲۰ ایده‌ای خلاقانه در فرانسه طرح شد تا بر اساس آن نه سال ۱۹۰۰ بلکه سال ۲۰۰۰ را به صورت خلاقانه به تصویر بکشند. به این ترتیب تعدادی از هنرمندان فرانسوی اقدام به خیال‌پردازی کردند و نتیجه مجموعه‌ای از عکس‌های شده است که امروز ارزش‌های زیادی و از جنبه‌های مختلف دارند. در این رویداد جان مارس کوته و برخی دیگر از نقاشان به نام زمان خود نیز مشارکت داشتند.

عکس‌هایی که بعد از طراحی تصویر جعبه‌های شکلات و سیگار شد. تصاویری که به مردم اجازه می‌داد تا قدرت تخیل و رویای خود را تقویت کنند. در حقیقت دنیای واقعی چیزی نیست جز تلاش انسان‌ها برای واقعیت‌بخشیدن به رویاهایشان. دنیایی که ساخته می‌شود؛ دنیایی که امروز ما در آن زندگی می‌کنیم؛ بیش از هر چیزی واقعیت تصاویری است که برخی از سازندگان امروز ما داشته‌اند. به همین دلیل هم هست که قدرت رویا و خیال‌پردازی اهمیت دارد.

⭕️تصویرپردازی برای راه؛ نه مقصد!
وقتی در مورد سال ۱۵۰۰ سخن می‌گوییم؛ بدون شک بخش عمده‌ای از آن نتیجه همین تصاویری است که ما امروز در ذهن خود داریم و فرزندان امروز در ذهن خود می‌سازند. ما به دلایل متعددی کمتر از رویاهایمان را صحبت می‌کنیم و فراموش می‌کنیم که مارتین لوتر کینگ مهم‌ترین سخنرانی زندگی‌اش تنها یک ترجیع‌بند داشت: من رویایی دارم!

مارتین لوترکینگ تنها توانست رویایش را با دیگران به‌اشتراک بگذارد و همان روایت رویا کافی بود تا مردم به آن ایمان بیاورند و در ساخت آن مشارکت بورزند. رویایی که لوترکینگ در مورد آن حرف می‌زد کمتر از ۵۰ سال با رییس‌جمهور شدن یک رنگین‌پوست در آمریکا فاصله داشت. قدرت رویا یعنی قدرت ساخت آینده.

تصاویر فرانسوی‌ها از یک قرن بعدشان اما از جنبه توسعه علم و فناوری نیز پر از معنا است. نگاه مکانیکی قالب در آن گاه عجیب است؛ اما فناوری از دید مردم سال ۱۸۹۰ و ۱۹۰۰ همان ماشین‌های مکانیکی بوده است؛ پس عجیب نیست که آنان آینده را توسعه همان وضع موجودشان، یعنی فناوری‌های مکانیکی، می‌دانستند. شاید حتی پیش‌بینی‌ها از این منظر تا ۳ یا ۴ دهه بعد هم همچنان درست بود؛ اما نگاه امروز ما به این تصاویر فاصله واقعیت را با تخیل آنان نشان می‌دهد.

شاید رویای فرانسوی‌ها از سال ۲۰۰۰ با واقعیت این سال فاصله داشته باشد؛ اما فراموش نکنیم آن‌ها با همین تصاویر جهت حرکت به سمت فناوری را به تصویر کشیده‌اند. در تمام تصاویر شما با یک فناوری روبه‌رو هستید. گویی فرانسوی‌ها می‌دانستند که انسان در قرن ۲۰ وارد دوران فناوری می‌شود. در این تصاویر کمتر به مناسبات اجتماعی پرداخته شده است و بیشتر از هر چیزی انسان حیرت‌زده در برابر فناوری نمایان می‌شود.

⭕️دعوت به یک پویش
بگذارید ما هم در آستانه ورود به سال ۱۴۰۰ با خود این تمرین را داشته باشیم که تصورمان از سال ۱۵۰۰ را به تصویر بکشیم تا بتوانیم مسیر درست را از نادرست تشخیص دهیم. همین تصویری که خلق می‌کنید؛ فانوس راهنمایی است در «گردابی چنین حایل»!

در روزهایی که همه دل‌بسته به امروز هستند و گاه ناامیدی و خستگی‌شان تصور و خیال شما را محدود می‌کند، درست در همین روزها؛ تصویرتان درباره آینده ایران در سال ۱۵۰۰ (شاید تصویرتان متن یا گرافیک یا طرحی باشد) را با هشتگ #ایران۱۵۰۰ در شبکه‌های اجتماعی یا سایت IR1500.ir بارگذاری کنید؛ برای آینده ایران

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️معمای توسعه‌نیافتگی: مسیر توسعه (۲)

🖋امیر ناظمی

دسترسی آزاد
یعنی فرصت دادن به همه شهروندان برای آن‌که بتوانند بخشی از پازل رشد و ارتقاء جامعه خود باشند؛‌ یعنی هر کس بخواهد تاثیری داشته باشد؛ بتواند به منابع آن تاثیر دسترسی‌هایی برابر و منصفانه داشته باشد. توسعه‌یافتگی در واقعیت چیزی نیست جز دسترسی آزاد! (در یادداشت قبلی توضیح داده شد)

در حقیقت مسیر توسعه، مسیری است که در آن یک جامعه با محدودیت‌هایی که در دسترسی دارد، به سمت جامعه‌ای با دسترسی آزاد حرکت می‌کند. شاید در نگاه نخست به نظر برسد کافی است همان ویژگی‌های توسعه‌یافتگی را اجرا کنیم تا توسعه‌یافته شویم!

حالا فرض کنید فردی معتاد بخواهد اعتیادش را ترک کند؛ آیا می‌تواند از فردای تصمیم‌اش مصرف نکند؟

جامعه توسعه‌نیافته هم معتاد به انبوهی از رانت‌ها، فامیل‌بازی‌ها، پنهان‌کاری‌ها و ... است و هم نمی‌تواند یک روزه این اعتیادها را کنار بگذارد.

برای ترک اعتیاد، فرد تحت درمان، نیاز دارد تا مدتی از مواد مخدر ضعیف‌شده و کنترل‌شده (در قالب داروهایی و ترکیب‌شده با مواد دارویی دیگر) مصرف کند تا نهایتا به زندگی عادی بازگردد. جامعه توسعه‌نیافته نیز نیاز دارد تا همین‌گونه مسیری را طی کند تا بتواند اعتیادهایش را کنار بگذارد.

⭕️مسیر توسعه و نه توسعه
خب پیش از آن‌که به مسیر توسعه بپردازیم لازم است مراحل مختلف این مسیر را بشناسیم. در حقیقت مسیر توسعه، مسیری است که از یک نظم دسترسی محدود آغاز می‌شود و به یک نظم دسترسی باز می‌رسد. اما این راه سه مرحله دارد. سه مرحله‌ای که لازم است ابتدا خود را جایابی کنیم و سپس گام بعدی را شناسایی کنیم:

1️⃣وضعیت شکننده: در این وضعیت هنوز یک نظام حکمرانی قدرتمند وجود ندارد تا بتواند اراده و حاکمیت خود را اعمال کند. کشوری مانند افغانستان را در نظر بگیرید؛ که هنوز بخش‌هایی از آن در سلطه حکومت مرکزی نیست؛ و طالبان یا گروه‌های دیگر قدرت‌هایی مستقل از دولت حضور دارند و در بخش‌هایی اعمال حاکمیت می‌کنند. هنوز رهبران قومی بیش از قوانین تاثیر و نفوذ دارند؛ یعنی قدرت فرد بیشتر از نظام اداری است.

2️⃣وضعیت پایه: حکومتی شکل گرفته است؛ اما دسترسی تنها برای خودی‌ها وجود دارد؛ یعنی حکمرانان دسترسی‌هایی مانند مجوزها یا وام‌ها یا پروژه‌های دولتی را به افراد خودی می‌دهند. به زبان خودمانی، وضعیت پایه یعنی جایی که خودی-غیرخودی وجود دارد.

3️⃣وضعیت بالغ: وقتی هنوز دسترسی‌ها آزاد و باز نشده است؛ اما دسترسی نه تنها برای خودی‌ها وجود دارد؛ بلکه افرادی که اصول حکمرانی یا حتی خودی‌ها را بپذیرند؛ سهمی برای دسترسی می‌یابند.

در حقیقت وضعیت شکننده نمی‌تواند به سادگی به جامعه‌ای توسعه‌یافته تبدیل شود؛ و در مسیر توسعه‌اش نیاز دارد تا همچنان مخدرهای رانت، خشونت و بی‌عدالتی را به مرور و کنترل‌شده مصرف کند.

⭕️راهی از وضعیت پایه به وضعیت بالغ
به نظر می‌رسد ما در مرحله پایه‌ای هستیم و هنوز نمی‌توانیم یک شبه اعتیاد خود را ترک کنیم. ایران امروز نیاز دارد تا ما ویژگی‌های ورود به وضعیت بالغ را بیابیم.

اگر بپذیریم در وضعیت پایه توسعه هستیم، آن وقت نمی‌توانیم دیگر توصیه کنیم یا انتظار داشته باشیم که از فردا تمام رانت‌ها، خشونت‌ها و بی‌عدالتی‌ها تمام شود. درک این مساله یعنی ما مسیر توسعه را مستقل از خود توسعه دریافته‌ایم.

به همین دلیل است که کسانی که وعده‌های رسیدن به یک جامعه توسعه‌یافته را در کوتاه‌مدت می‌دهند؛ نه تنها بر ناامیدی‌ها می‌افزایند؛ بلکه حتی مسیر را طولانی‌تر می‌کنند.

آن‌ها به دلیل انتظار سریعی که دارند؛ نمی‌توانند از ابزارهای مناسب برای گذار از وضعیت پایه به وضعیت بالغ بهره بگیرند. این موضوعی است که در یادداشت بعدی به آن پرداخته می‌شود.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⭕️ظرفیت ‌زبان برای گفت‌وگو

تجربه شخصی‌ام در خصوص مواجهه با #واژه‌گزینی را سعی کرده‌ام در این ارائه به اشتراک بگذارم. اگر چرایی نیاز به ترجمه واژگان برای شما هم دغدغه است، شاید بشود پیشنهاد داد.

این حرف‌ها را در رویداد استارت‌آپی حوزه #زبان_فارسی گفتم. این که فهم من از ضرورت تقویت این استارت‌آپ‌ها چیست.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️نفت، مصدق و هویت ملی!

🖋امیر ناظمی

⭕️فروش نفت در تحریم
در فاصله‌ی میان ملی‌شدن نفت ایران تا کودتای ۲۸مرداد، مصدق در عمل جز یک کشتی نتوانست هیچ نفتی بفروشد. تنها یک کشتی نفت توسط شرکت ایده‌میتسوی ژاپن خریداری شد. یک شرکت کوچک جاه‌طلب که با نفت‌کش نیشومارو به ایران آمد.

واقعیت آن بود «ایران می‌توانست مقادیر اندکی از نفت را با دادنِ تخفیف بسیار بر مبنای FOB بفروشد، لکن خریدار می‌بایستی خودش نفت‌کش می‌داشت و آماده‌ی تحویل گرفتن نفت از آبادان و حمل تا مقصد می‌بود» (محمدعلی موحد) و با این شرایط تنها آن خریداری می‌توانست ریسک تحریم را به جان بخرد، و نفت ایران را بخرد که کم از دزدان دریایی نداشته باشد. به همین دلیل بود که در سال ۲۰۱۳ کتاب زندگی‌نامه ایده‌ماتسو با نام «مردی که دزد دریایی لقب گرفت» رمانِ پرفروش سال ژاپن بود، با بیش از ۱.۵ میلیون نسخه!

مظفر بقایی در مجلس در زمان ملی شدن گفته بود مشتری‌های نفت ایران در اسکله‌های بنادر ما «مثل دکان نانوایی» صف می‌کشند! (دی‌ماه ۱۳۲۹)؛ و حسین مکی در نطق مجلس‌اش گفته بود شرکت‌های خارجی «مجبور هستند حتی مهندسین مجانی هم به اختیار دولت ایران بگذارند»! و استدلال کرده بود «دنیا به نفت ما احتیاج دارد»!

حدود ۲ سال بعد، همه آن ادعاها و شعارها در مقابل واقعیت (اسکله‌های خالی و نفت مانده در چاه‌ها) بی‌اعتبار شده بود! مصدق مذاکرات را بدون هیچ توافقی ترک کرده بود؛ اما کشور پس از تحریم و عدم توافق، به هرج‌ومرج کشیده شد و نهایتا این دولت کودتا بود که بر سر کار آمد.

⭕️آسیب‌شناسی پدیده‌ی «گفتار عامیانه»
«یکی از مهم‌ترین گرفتاری‌هایی که دامنگیر بحث نفت شد، تبدیل آن به یک موضوع عمومی بود؛ چیرگی نوعی گفتار عامیانه!» کاوه بیات آسیب‌شناسی ملی‌شدن صنعت نفت را چیرگی گفتار عامیانه می‌داند، آسیبی که از گفتار عامیانه آغاز می‌شود، بلافاصله «مساله‌ی فنی-تخصصی» را تبدیل به یک مساله‌ی سیاسی و خیابانی می‌کند.

به این ترتیب مساله از یک مساله تخصصی و پیچیده تبدیل می‌شود به یک مساله آغشته به شعارهای خیابانی. با حمایت سیاستمدار ساده‌انگار و پوپولیست، هر موضوع فنی به یک موضوع ایدئولوژیک و هویتی و در نهایت به یک مساله‌ی «غرور ملی» تبدیل می‌شود.

در حقیقت تبدیل مساله‌ی تخصصی به مساله‌ی ایدئولوژیک و هویتی، نخستین گام از فرآیند تبدیل یک «مساله قابل‌حل» به یک «مساله‌ی غیرقابل حل» است.

به همین دلیل بود که برای توده مردم، مساله نفت به یک مساله هویتی و غرور ملی تبدیل شده بود و همین فشار توده بود که مذاکرات نفت را بی‌سرانجام کرد؛ چرا که هرگونه توافق با انگلیس و آمریکا را عقب‌نشینی از منافع ملی تفسیر می‌کردند.

مساله‌ای که تبدیل به مساله هویتی می‌شود، دیگر قابل حل نیست، چون در آن تحلیل منفعت-هزینه نمی‌شود؛ بلکه چیزی فرای آن، یعنی هویت ملی با آن درگیر شده است.

⭕️نتیجه راهبردی: ساده‌انگاری ابزاری
سیاستمدار عوام‌گرا همان‌کسی است که همیشه دوست دارد تا از پیچیدگی‌های مسائل کم کند، دوست دارد تا یک مساله‌ی فنی و چندبعدی را تبدیل به یک مساله‌ی ساده کند، مساله‌ای ساده که می‌شود برایش راه‌حل‌های ساده، ارزان و فوری داد. دوست دارد تا یک صنعت را در یک نانوایی بازسازی کند؛ برعکس تحلیل‌گرِ متخصص، که دوست دارد مساله را چندبعدی ببیند.

سیاستمدار عوام‌گرا ابزار ساده‌انگاری مسائل را دارد؛ او همیشه راه‌حل‌های ساده، ارزان و فوری در جیب دارد؛ درست مثل مظفر بقایی که گفت «مثل دکان نانوایی»! اما واقعیت در مقابل این ساده‌انگاری است.

همین ساده‌انگاری شروع تبدیل یک مساله فنی (قرارداد نفت با شرکت‌های خارجی) و پیچیده به یک امر ایدئولوژیک یا هویتی (استثمار ایران، از بین رفتن استقلال ایران و ظلم تاریخی قدرت‌های جهانی) می‌شود؛ و وقتی آن مساله هویتی شد، یعنی نمی‌توان امیدی به حل درست مساله آن داشت؛ و حل آن مساله زمان‌بر و پرهزینه است.

هزینه ملی‌شدن نفت در واقعیت یک کودتا، سال‌ها ناامیدی و سرکوب، از دست رفتن فرصت‌ها و نهایتا یک قرارداد با کنسرسیومی بود که در فرآیند ملی‌شدن نفت توسط ایران رد شده بود! این هزینه نه اشتباه مصدق بود و نه دخالت عجیب خارجی. این هزینه‌ی تبدیل یک مساله فنی به مساله‌ای خیابانی و گره‌خورده با هویت ملی مردم بود.

شاید درس ملی‌شدن نفت، برای ما ایرانیان یک جمله است: هر مساله‌ای را نباید تبدیل به مساله هویتی و حیثیتی کرد!

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
🔲فرار نکن مرد!

🖊امیر ناظمی

⭕️خاص‌پسندی‌های سینما
بوچ مشت‌زنی در آستانه بازنشستگی است که قرار است در راند ۵م ببازد و از طریق این تبانی پولی به جیب بزند. اما او در زمین نمی‌خواهد ببازد؛ پس مشت آخر را می‌زند و از رینگ فرار می‌کند. گانگسترهایی که در شرط‌بندی حالا ضرر کرده‌اند؛ به دنبال او هستند. مشکل آن جاست که در این فرار ساعت طلایی که از پدر پدربزرگش به او به ارث رسیده تا به فرزندش برساند در خانه جا مانده است و او حالا قصد دارد تا به خانه بازگردد تا آن را بردارد!

این داستان «ساعت طلا» در فیلم عامه‌پسند است. شاید اولین واکنش همه ما آن باشد: چه حماقتی می‌کنی بوچ! فرار کن مرد!

کتاب آینده ممکن نوشته ینسی استریکلر (هم‌بنیانگذار کیک‌استارتر) کتابی است در مورد همین تصمیم بوچ. آیا بوچ کار عاقلانه‌ای می‌کند که برای یک ساعت طلا جانش را در خطر انداخته است؟

پاسخی که این کتاب می‌دهد؛ توضیح منطق و فلسفه‌ای است که بوچ را وادار می‌کند تا بازگردد به خانه برای برداشتن ساعت طلا!

در حقیقت منطق امروزین ما که منطق بیشینه‌سازی است؛ به ما می‌گوید بوچ باید فرار کند؛ چیزی که می‌شود آن را «منفعت اکنون من» نامید. زندگی و خوشبختی هر فرد، به غیر از وضعیت اکنون فردی یا منفعت کوتاه‌مدت؛ وابسته به منفعت بلندمدت فردی یا «منفعت آینده من» نیز هست. به عبارتی ساعت طلا هویت بوچ است. بدون داشتن ساعت طلا بوچ هویت خود را در بلندمدت از دست می‌دهد؛ احساس شرمساری از فقدان نشانه خانوادگی ضربه بزرگی برای تمام زندگی اوست تا مانند یک شکست‌خورده زندگی کند.

اما اگر کمی دوربین نگاهمان به دنیا را بالاتر ببریم؛ بوچ درگیر یک «ما» یک هویت جمعی هم هست. شادی‌ها و غم‌های هر کدام از ما تنها یک مساله فردی نیست؛ بلکه مساله‌ای جمعی نیز هست. آن مای جمعی است که گاه شادی و غم اصلی را برای ما می‌سازد. پس عنصر ۳و۴ نیز مشخص می‌شوند: «مای اکنون» و «مای آینده»

بوچ با فرار کردن‌اش پیوند خود را با آن ما با خانواده و با فرزندان آینده‌اش از دست می‌دهد.

⭕️بنتوی زندگی
بنتو ظرف غذای چند بخشی ژاپنی‌هاست؛ برای بخش‌بندی غذا. اما بنتو Bento فلسفه بخش‌بندی زندگی هم هست. وقتی در تصمیم‌گیری‌ها خود را مواجه با ۴ بخش می‌بینیم:

1️⃣منفعت اکنون من
2️⃣منفعت آینده من
3️⃣منفعت اکنون ما
4️⃣منفعت آینده ما


تصمیم‌گیری‌های ما می‌تواند از همین ۴بخش تشکیل شود. کافی است برای هر تصمیمی خود را در این ۴ موقعیت ببینیم. می‌خواهید مهاجرت کنید؟ کافی است فکر کنید هر کدام از این ۴ موقعیت چه توصیه‌ای به شما می‌کند!

می‌خواهید ازدواج کنید یا جدا شوید؟ به هر کدام از ۴بخش را فکر کنید. به منفعت «اکنون شخصی» تا منفعت «آینده مای جمعی»!

در حقیقت تصمیم‌گیری‌های ما اغلب واکنشی به منفعت «من اکنون» است؛ بدون توجه به آن بخش بنتویی دیگر.

وقتی این بنتوی ۴گانه را می‌بینیم؛ شاید بوچ برایمان قابل درک‌تر از قبل باشد. وقتی می‌پرسید چرا باید در این موقعیت قرار بگیرم؟ چرا باید این سختی‌ها را بپذیرم؟ چرا باید ناسزا بشنوم؟

به هر حال اگر برای آن مای جمعی؛ آن مای جمعی آینده پاسخی نداشته باشم؛ منفعت فردی اکنون جذاب نیست!

می‌پرسی چرا باید چنین کاری را انتخاب کنی؟ می‌گوید تا نزد آن «مای جمعی آینده» پاسخم سکوت نباشد!

فرار نکن مرد! برگرد بوچ! ساعت طلا را باید برداری!


به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
Forwarded from شبکه توسعه
⭕️🔲حاجی فیروز سیاستگذاری شد!

🖋️امیر ناظمی

⭕️حاجی فیروز ممنوع می‌شود!
حاجی فیروز با آن چهره سیاه نمادین‌اش پیش از نوروز توسط شهرداری تهران سیاست‌گذاری شد و از اجرای برنامه‌هایش جلوگیری شد! دکتر جوادی یگانه معاون اجتماعی شهرداری تهران، که پژوهشگر حوزه اجتماعی هم هست، به اتکاء صورت سیاه حاجی فیروز آن را نمونه‌ای از نژادپرستی دانست.

از سوی دیگر مخالفین این تصمیم با ارجاع به پژوهش‌های بیضایی در خصوص دو روایت از حاجی فیروز، که اولی به فریدون جوان اشاره دارد و دومی به بازگشت مردگان، هر گونه رابطه حاجی فیروز را با نژادپرستی رد کردند. جوادی یگانه و هم‌فکرانش البته با تاکید بر اینکه سوءبرداشت از آن می‌تواند زمینه‌ساز نژادپرستی باشد باز بر نظر خود تاکید کردند.

هر مساله‌ای دارای جنبه‌های مختلفی است و یکی از جنبه‌های این اتفاق موضوع «سیاست‌گذاری عمومی» است. در حقیقت حاجی فیروز در مرکز یک مساله سیاست‌گذاری قرار گرفته است.

⭕️سیاست درست یا نادرست؟
یکی از نخستین آموزه‌های سیاست‌گذاری آن است که «هیچ سیاستی خوب نیست؛ مگر آن‌که از فرآیند درست سیاست‌گذاری برخوردار باشد»! به زبان دیگر من و مایی که متخصص فرهنگ عمومی نیستیم؛ احتمالا در مواجهه با استدلال‌های طرفین، طرفدار یا مخالف یکی از استدلال‌ها شویم. اما سیاست‌گذاری عمومی در این مواقع نسخه خودش را دارد.

در حقیقت هر سیاستی همواره چند گزینه پیش روی ما قرار می‌دهد. به همین مثال توجه کنید:
1️⃣گروه۱: سیاهی صورت تقویت‌کننده نژادپرستی است؛ صرف نظر از ریشه‌های تاریخی آن
2️⃣گروه۲: ریشه‌های تاریخی حاجی‌فیروز هیچ ربطی به موضوع نژادی ندارد؛ لذا اساسا ادراک نژادپرستانه از آن اشتباه است.

هر مساله سیاست‌گذاری رویارویی دوگانه‌ها یا چندگانه‌هایی است که هر کدام استدلال‌ها، منطق و ادراک خود را دارند. به این ترتیب سیاست‌گذار اساسا حق ندارد با اتکاء به برداشت یکی از گروه‌ها (ولو آن‌که خودش در یکی از دو گروه باشد) سیاستی را اتخاذ کند. سیاست‌گذار باید فرآیند درست یک سیاست‌گذاری را طراحی و طی کند!

وظیفه سیاست‌گذار آن نیست که یکی از دو نظر را انتخاب کند؛ وظیفه‌اش آن است که مساله را تبدیل به یک مساله سیاست‌گذاری کند؛ امکان گفت‌وگو را ایجاد کند و نهایتا از طریق یک فرآیند دموکراتیک امکان انتخاب یک گزینه را توسط مردم و برای مردم فراهم کند. سیاست درست همان سیاستی است که از فرآیند درست سیاست‌گذاری بیرون بیاید؛ صرف نظر از آن‌که نظر شخصی سیاست‌گذار چیست.

⭕️نتیجه راهبردی
موضوع حاجی فیروز در حقیقت مشکل اصلی جامعه ایران است؛ ما هنوز به دنبال آن هستیم که بهترین سیاست را انتخاب کنیم؛ بدون آن‌که به فرآیند سیاست‌گذاری و فرآیندهای دموکراتیک باور داشته باشیم.

اگر به دنبال سیاست مناسب هستیم کافی است به جای بحث و درگیری بر سر موضوع حاجی فیروز به موضوع اصلی‌تری بپردازیم:

چرا در سیاست اجتماعی (به عنوان یک نوع سیاست عمومی) فرآیند سیاست‌گذاری اهمیت ندارد؟
چرا در هیچکدام از این درگیری‌های حاجی فیروزی کسی از دموکراسی، کسی از شفافیت و کسی از گفت‌وگوهای عمومی برای رسیدن به یک سیاست مناسب حرف نزد؟

ما هنوز تا رسیدن به فهم درست از سیاست‌گذاری فاصله داریم. مساله حاجی فیروز بیش از آن‌که یک مساله فرهنگی باشد؛ مساله‌ای از جنس سیاست عمومی است؛ و با راه‌حل‌هایی از جنس سیاست عمومی.

سیاست‌گذاری برآیند فرآیندی است که در آن خبرگان حوزه فرهنگ در یک فرآیند مشارکتی و بلندمدت‌نگر به تصمیمی مشروع (از دید شهروندان و متخصصان) دست می‌یابند.

این‌ها نشانه‌های قهر یک جامعه با فرآیندهای دموکراتیک و جلب مشارکت در تصمیم‌گیری‌ها جمعی است، نشانه ضعف گفت‌وگو و نگاه فرآیندی است.

شاید به این پرسش‌ها فکر کنیم: اگر فردا فردی با دیدگاه رقیب، روی صندلی دکتر جوادی یگانه بنشیند، او هم حق دارد دوباره سیاست را تغییر بدهد؟ آیا عرصه عمومی جای تصمیم‌های فردی است، حتی اگر پژوهش‌های آن فرد هم پشتیبانش باشد؟ آیا جامعه کوتاه‌مدت برآمده از این سیاست‌گذاری‌های نیست؟

در تصمیم جمعی چاره‌ای نیست جز مشارکت گسترده در تصمیم‌گیری برای رسیدن به یک سیاست مشروع.

شبکه توسعه
@I_D_Network