سوز و گداز شمع حرمخانۀ توام
در آتش سحر پر پروانۀ توام
آباد باد خانه آن کس که پی نبرد
من از کدام حادثه ویرانۀ توام
هرشب نسیم دربه در کوی حضرتت
از عاقلان شنید که دیوانۀ توام
از راحت بهشت گواراتر این که من
خدمتگذار بزم کریمانۀ توام
تا مست مست بگذرم از آتش فراق
پیمان گرفته از لب پیمانۀ توام
گاهی میان جمع تو با من عتاب کن
مگذار بو برند که دردانۀ توام
#سعید_حدادیان
از مجموعه شعر #هنوز_از_عشق_میگویند
#انتشارات_شهرستان_ادب
#سلام_بر_محرم
خرید این کتاب از سایت #ادب_بوک:
https://adabbook.com/هنوز-از-عشق-می-گویند
@ShahrestanAdabPub
در آتش سحر پر پروانۀ توام
آباد باد خانه آن کس که پی نبرد
من از کدام حادثه ویرانۀ توام
هرشب نسیم دربه در کوی حضرتت
از عاقلان شنید که دیوانۀ توام
از راحت بهشت گواراتر این که من
خدمتگذار بزم کریمانۀ توام
تا مست مست بگذرم از آتش فراق
پیمان گرفته از لب پیمانۀ توام
گاهی میان جمع تو با من عتاب کن
مگذار بو برند که دردانۀ توام
#سعید_حدادیان
از مجموعه شعر #هنوز_از_عشق_میگویند
#انتشارات_شهرستان_ادب
#سلام_بر_محرم
خرید این کتاب از سایت #ادب_بوک:
https://adabbook.com/هنوز-از-عشق-می-گویند
@ShahrestanAdabPub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سلام_بر_محرم
یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها
سر بازار شلوغ است، تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها
همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها
عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟
"این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟
یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها
بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها
#مهدی_جهاندار
#عشق_سوزان_است
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها
سر بازار شلوغ است، تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها
همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها
عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟
"این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟
یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها
بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها
#مهدی_جهاندار
#عشق_سوزان_است
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فریاد زد که کیست به خیر اقتدا کند
مردم تمام شر شده بودند، یک به یک
فریاد زد که کیست بیاید به یاری ام؟
مردم تمام کر شده بودند، یک به یک
اما نه، مثل اینکه صدایی بلند شد
یک یل جواب داد که آماده ام امیر
جان هزار همچو منی نذر چون تویی
حالا بیا به خیمه و قنداقه رو بگیر
...
اما فقط پدر رجز طفل را شنید
پس روی دست، آن یل شش ماهه را گرفت
شاید به یمن رحم به این طفل، بذر نور
در شوره زار سینه ی آن قوم پا گرفت
یعنی که تشنه بود، ولی تشنه ی چه چیز
او تشنه ی نجات بشر بود، نه پسر
شاید تمام وحشت و طوفان بهانه بود
تا کشتی نجات بیاید به این سفر
...
پس روی دست آن یل شش ماهه را گرفت
با یک سوال مختصر اما مفید، آب؟
پاسخ، مفصل آمده بود و سه فصل داشت
ای وای، از خطوط پر از خون این جواب
تیر سه شعبه ریشه در اعماق کینه داشت
نفرین و ناروا و جدل، شعبه های آن
تیر سه شعبه ریشه در اعماق فتنه داشت
صفین و نهروان و جمل، شعبه های آن
...
دو بیتی های پیوسته عاشورایی
از مجموعه شعر #کابوس_شاخه_های_شکسته
سروده #مهدی_زارعی
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
مردم تمام شر شده بودند، یک به یک
فریاد زد که کیست بیاید به یاری ام؟
مردم تمام کر شده بودند، یک به یک
اما نه، مثل اینکه صدایی بلند شد
یک یل جواب داد که آماده ام امیر
جان هزار همچو منی نذر چون تویی
حالا بیا به خیمه و قنداقه رو بگیر
...
اما فقط پدر رجز طفل را شنید
پس روی دست، آن یل شش ماهه را گرفت
شاید به یمن رحم به این طفل، بذر نور
در شوره زار سینه ی آن قوم پا گرفت
یعنی که تشنه بود، ولی تشنه ی چه چیز
او تشنه ی نجات بشر بود، نه پسر
شاید تمام وحشت و طوفان بهانه بود
تا کشتی نجات بیاید به این سفر
...
پس روی دست آن یل شش ماهه را گرفت
با یک سوال مختصر اما مفید، آب؟
پاسخ، مفصل آمده بود و سه فصل داشت
ای وای، از خطوط پر از خون این جواب
تیر سه شعبه ریشه در اعماق کینه داشت
نفرین و ناروا و جدل، شعبه های آن
تیر سه شعبه ریشه در اعماق فتنه داشت
صفین و نهروان و جمل، شعبه های آن
...
دو بیتی های پیوسته عاشورایی
از مجموعه شعر #کابوس_شاخه_های_شکسته
سروده #مهدی_زارعی
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان #وحید_یامین_پور نویسنده و فعال رسانه ای سیاسی در مورد رمان #پس_از_بیست_سال نوشته #سلمان_کدیور
#انتشارات_شهرستان_ادب
در ماه #محرم شما عزیزان می توانید این رمان را با تخفیف و #ارسال_رایگان از #ادب_بوک تهیه نمایید:
https://adabbook.com/پس-از-بیست-سال
@ShahrestanAdabPub
#انتشارات_شهرستان_ادب
در ماه #محرم شما عزیزان می توانید این رمان را با تخفیف و #ارسال_رایگان از #ادب_بوک تهیه نمایید:
https://adabbook.com/پس-از-بیست-سال
@ShahrestanAdabPub
میان راه دو یار قدیم رو در رو
شروع کرد به صحبت یکی از آن دو نفر:
«حدیث خواندن تو روی دار خواهد بود
در آن زمانه که بوزینه رفته بر منبر
و ذوالفقارِ زبانِ تو را غلاف کنند
به جرم نقل حدیث از فضائل حیدر
و جنس دارِ تو خرما فروش، از نخل است
چقدر نقشه کشیده ست چرخ بازیگر»
جواب داد: «حبیبِ حسین میبینم
که روی شاخهی نِی سبز میشود یک سر
سفید نیست به دست باد گیسویَت
اگر چه پیر شدی سرخ میرسد به نظر
شبیه سرخی خورشید آن زمانی که
غروب میکند آرام بین کوه و کمر
میان کوفه تو را روز و شب بگردانند
و نیزه نیزه پیات کوچه کوچه سر تا سر
همه به کفر تو ایمان راسخی دارند
به جرم داشتن حب آل پیغمبر»
سپس نگاه عمیقی به یکدگر کردند
و از مقابل هم رد شدند آن دو نفر
و هر که بود در آنجا به دیگری میگفت
«نگفته است دروغی کسی از این بهتر»
#محمد_مهدی_خانمحمدی
از مجموعه شعر #هیاهو
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanadabPub
شروع کرد به صحبت یکی از آن دو نفر:
«حدیث خواندن تو روی دار خواهد بود
در آن زمانه که بوزینه رفته بر منبر
و ذوالفقارِ زبانِ تو را غلاف کنند
به جرم نقل حدیث از فضائل حیدر
و جنس دارِ تو خرما فروش، از نخل است
چقدر نقشه کشیده ست چرخ بازیگر»
جواب داد: «حبیبِ حسین میبینم
که روی شاخهی نِی سبز میشود یک سر
سفید نیست به دست باد گیسویَت
اگر چه پیر شدی سرخ میرسد به نظر
شبیه سرخی خورشید آن زمانی که
غروب میکند آرام بین کوه و کمر
میان کوفه تو را روز و شب بگردانند
و نیزه نیزه پیات کوچه کوچه سر تا سر
همه به کفر تو ایمان راسخی دارند
به جرم داشتن حب آل پیغمبر»
سپس نگاه عمیقی به یکدگر کردند
و از مقابل هم رد شدند آن دو نفر
و هر که بود در آنجا به دیگری میگفت
«نگفته است دروغی کسی از این بهتر»
#محمد_مهدی_خانمحمدی
از مجموعه شعر #هیاهو
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanadabPub
عشق با تشنه لبان بر سر پیمان شده بود
خیمه لبریز غزلخوانی باران شده بود
هر کسی راز دلش را به زبانی می گفت
موسم دلبری از حضرت جانان شده بود
با ادب خواست اجازه، که لبی تر بکند
ساقی افروخته شد میکده حیران شده بود
شور شیرین شهادت ز لبش می جوشید
پیشتر از همه آمادهء میدان شده بود
*
تیر می سوخت و شمشیر به خود می پیچید
چشم نیزه نگران، سنگ پشیمان شده بود
#فاطمه_نانی_زاد
غزلی از مجموعه شعر #صحن_فیروزه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanadabPub
خیمه لبریز غزلخوانی باران شده بود
هر کسی راز دلش را به زبانی می گفت
موسم دلبری از حضرت جانان شده بود
با ادب خواست اجازه، که لبی تر بکند
ساقی افروخته شد میکده حیران شده بود
شور شیرین شهادت ز لبش می جوشید
پیشتر از همه آمادهء میدان شده بود
*
تیر می سوخت و شمشیر به خود می پیچید
چشم نیزه نگران، سنگ پشیمان شده بود
#فاطمه_نانی_زاد
غزلی از مجموعه شعر #صحن_فیروزه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanadabPub
هجدهمین نشست کتابخوانی قدم با قلم معرفی رمان «رمق» با حضور نویسنده اثر «مجید اسطیری» و منتقد شناحته شده«شهریار عباسی» سهشنبه 26 شهریور- ساعت 17 الی 19 در کتابخانه فرهنگسرای خانواده برگزار می گردد. مجری و کارشناس این جلسه نیز خانم «پری رضوی» است.
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
رمان نوجوان «تفنگ بادی» نوشته محسن محمدی داستان عده ای کودک مدرسه ای است که جنگ را از دریچه چشمان خودشان روایت میکنند. کودکانی که با مفهوم جنگ آشنا نیستند و هر کدام با خلاقیت در دنیای کودکانه خود به دنبال یافتن راههایی برای پیروزی بر جنگ هستند.
برشی از رمان:
هواپیمای سیاهی در ارتفاعت پایین به سمت ما می آمد. علی گفت: معتطل نکن، بزنش. یاسر در این گیر و دار پرسید: راستی، حمید ساچمه گذاشتی توی تفنگ؟ حمید عتصبانی جواب داد: این قدر هم خنگ نیستم. از قبل آماده اش کردم. یاسر گفت: پس گلنگدن یادت نره. همه به جز حمید خنده مان گرفت. مانده بودم یاسر در آن شرایط چه طور می توانست شوخی کند. اصلا این حرف ها را از کجا می آورد؟! هواپیما خیلی نزدیک شده بود. همه هیجان زده بودیم. حمید تفنگ را به طرف هواپیما نشانه رفت...
#تفنگ_بادی
#محسن_محمدی
#انتشارات_شهرستان_ادب
برای خرید این رمان به سایت #ادب_بوک به آدرس:
Www.AdabBook.com/تفنگ-بادی
@ShahrestanAdabPub
برشی از رمان:
هواپیمای سیاهی در ارتفاعت پایین به سمت ما می آمد. علی گفت: معتطل نکن، بزنش. یاسر در این گیر و دار پرسید: راستی، حمید ساچمه گذاشتی توی تفنگ؟ حمید عتصبانی جواب داد: این قدر هم خنگ نیستم. از قبل آماده اش کردم. یاسر گفت: پس گلنگدن یادت نره. همه به جز حمید خنده مان گرفت. مانده بودم یاسر در آن شرایط چه طور می توانست شوخی کند. اصلا این حرف ها را از کجا می آورد؟! هواپیما خیلی نزدیک شده بود. همه هیجان زده بودیم. حمید تفنگ را به طرف هواپیما نشانه رفت...
#تفنگ_بادی
#محسن_محمدی
#انتشارات_شهرستان_ادب
برای خرید این رمان به سایت #ادب_بوک به آدرس:
Www.AdabBook.com/تفنگ-بادی
@ShahrestanAdabPub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گزارش تصویری جلسه نقد و بررسی رمان #رمق
نوشته #مجید_اسطیری
با حضور #شهریار_عباسی و #پری_رضوی
در فرهنگسرای شفق تهران
#انتشارات_شهرستان_ادب
رمان رمق را از سایت #ادب_بوک تهیه نمایید:
Www.adabBook.com/رمق
@ShahrestanAdabPub
نوشته #مجید_اسطیری
با حضور #شهریار_عباسی و #پری_رضوی
در فرهنگسرای شفق تهران
#انتشارات_شهرستان_ادب
رمان رمق را از سایت #ادب_بوک تهیه نمایید:
Www.adabBook.com/رمق
@ShahrestanAdabPub
نشست نقد و بررسی رمان #پس_از_بیست_سال
منتقد: #احمد_شاکری
با حضور #سلمان_کدیور (نویسنده)
چهارشنبه، سوم مهر ساعت 16
تهران، خیابان دماوند، بعد از پل خاقانی، انتهای خیابان شهید هاشمی، باباطاهر شرقی، داخل بوستان دانش آموز، کتابخانه عمومی باباطاهر
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
منتقد: #احمد_شاکری
با حضور #سلمان_کدیور (نویسنده)
چهارشنبه، سوم مهر ساعت 16
تهران، خیابان دماوند، بعد از پل خاقانی، انتهای خیابان شهید هاشمی، باباطاهر شرقی، داخل بوستان دانش آموز، کتابخانه عمومی باباطاهر
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
آیین رونمایی از مجموعه شعر #صحن_فیروزه سروده #فاطمه_نانی_زاد
با حضور: سعید حدادیان، مرتضی امیری اسفندقه، اسماعیل امینی، علی محمد مودب، علی داودی، محمدحسین نعمتی، فریبا یوسفی، مهدخت قربان عسگری و...
دوشنبه اول مهر ساعت 16
تهران خیابان شریعتی نرسیده به پل سیدخندان سالن آمفی تئاتر فرهنگسرای اندیشه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
با حضور: سعید حدادیان، مرتضی امیری اسفندقه، اسماعیل امینی، علی محمد مودب، علی داودی، محمدحسین نعمتی، فریبا یوسفی، مهدخت قربان عسگری و...
دوشنبه اول مهر ساعت 16
تهران خیابان شریعتی نرسیده به پل سیدخندان سالن آمفی تئاتر فرهنگسرای اندیشه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 |ببینید|
انتشار به مناسب هفته #دفاع_مقدس
#کوچه_شهید
از تقاطع شهید احمد رسولیان که بگذری
میرسی درست روبروی یادمان کربلای پنج
انتهای بولوار حاج حیدر تراب
کوچه شهید فاطمی نسب:
خانه من است
حیرت آور است؛ نیست؟
اینکه این همه شهید
بر سر تمام کوچههای شهر ایستادهاند
تا نشانی مسیر خانههای ما شوند
اینکه این همه شهید رفتهاند
تا بهانهی ترانههای ما شوند
حیرت آور است؛ نیست؟
#رضا_یزدانی
از مجموعه شعر #حاشا
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
انتشار به مناسب هفته #دفاع_مقدس
#کوچه_شهید
از تقاطع شهید احمد رسولیان که بگذری
میرسی درست روبروی یادمان کربلای پنج
انتهای بولوار حاج حیدر تراب
کوچه شهید فاطمی نسب:
خانه من است
حیرت آور است؛ نیست؟
اینکه این همه شهید
بر سر تمام کوچههای شهر ایستادهاند
تا نشانی مسیر خانههای ما شوند
اینکه این همه شهید رفتهاند
تا بهانهی ترانههای ما شوند
حیرت آور است؛ نیست؟
#رضا_یزدانی
از مجموعه شعر #حاشا
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 |ببینید|
انتشار به مناسب هفته #دفاع_مقدس
#شعرخوانی اسماعیل محمدپور
یک)
دفتر نقاشی اش را روی میز گذاشت
کودک
و مدادش را
و خاطرات پدرش را
و خشم اش را
حالا همه ی گزینه ها روی میز بود.
دو)
دختر از پنجره به شهر نگریست
شهرِ خاموش
شهرِ بی عاشق
شهرِ خاموشِ بی عاشق
مردان به خاطر عشق رفته بودند
هیچکس به خاطر عشق نمانده بود.
سه)
پدرِ کودکی بود که مداد رنگی نداشت
مردِ زنی بود که برایش می مرد
پسرِ مردی بود که بادکنک می فروخت
برادرِ دختر بودی که لباس عروسی اش را می دوخت
مرگ
مانده بود که کدامشان را در آغوش بگیرد.
چهار)
صلح
تابلویی بی نظیری بود
اگر جنگ نقاشی اش نمی کرد.
شعرهایی از مجموعه شعر سپید #من_میز_را_برای_دو_نفر_می_چینم
#انتشارات_شهرستان_ادب
خرید اینترنتی این مجموعه شعر از سایت #ادب_بوک:
https://adabbook.com/من-میز-را-برای-دو-نفر-می-چینم
@ShahrestanAdabPub
انتشار به مناسب هفته #دفاع_مقدس
#شعرخوانی اسماعیل محمدپور
یک)
دفتر نقاشی اش را روی میز گذاشت
کودک
و مدادش را
و خاطرات پدرش را
و خشم اش را
حالا همه ی گزینه ها روی میز بود.
دو)
دختر از پنجره به شهر نگریست
شهرِ خاموش
شهرِ بی عاشق
شهرِ خاموشِ بی عاشق
مردان به خاطر عشق رفته بودند
هیچکس به خاطر عشق نمانده بود.
سه)
پدرِ کودکی بود که مداد رنگی نداشت
مردِ زنی بود که برایش می مرد
پسرِ مردی بود که بادکنک می فروخت
برادرِ دختر بودی که لباس عروسی اش را می دوخت
مرگ
مانده بود که کدامشان را در آغوش بگیرد.
چهار)
صلح
تابلویی بی نظیری بود
اگر جنگ نقاشی اش نمی کرد.
شعرهایی از مجموعه شعر سپید #من_میز_را_برای_دو_نفر_می_چینم
#انتشارات_شهرستان_ادب
خرید اینترنتی این مجموعه شعر از سایت #ادب_بوک:
https://adabbook.com/من-میز-را-برای-دو-نفر-می-چینم
@ShahrestanAdabPub
Forwarded from ادب بوک
🎉 فروش ویژه به مناسبت هفته #دفاع_مقدس
📚رمان های #وضعیت_بی_عاری نوشته «حامد جلالی» و #نقل_گیتی نوشته «محمد خسروی راد»📚
10% تخفیف + #ارسال_رایگان به سراسر کشور
🖥 لینک سفارش از سایت #ادب_بوک:
https://adabbook.com/MultipleBuyProduct/Products
📲 سفارش از اینستاگرام:
Www.instagram.com/adab.book
@AdabBookOfficial
@ShahrestanAdabPub
📚رمان های #وضعیت_بی_عاری نوشته «حامد جلالی» و #نقل_گیتی نوشته «محمد خسروی راد»📚
10% تخفیف + #ارسال_رایگان به سراسر کشور
🖥 لینک سفارش از سایت #ادب_بوک:
https://adabbook.com/MultipleBuyProduct/Products
📲 سفارش از اینستاگرام:
Www.instagram.com/adab.book
@AdabBookOfficial
@ShahrestanAdabPub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معرفی رمان #ایران_شهر (جلد یک) نوشته #محمد_حسن_شهسواری در برنامه "سلام صبح بخیر" شبکه سوم سیما توسط نویسنده ی گرامی، #علی_الله_سلیمی
رمان ایرانشهر را از #ادب_بوک تهیه نمایید:
Www.adabbook.com/ایرانشهر
گفتنی ست مجموعه داستان #سفر_معمولا_صبح_اتفاق_می_افتد از علی الله سلیمی در #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است.
@ShahrestanAdabPub
رمان ایرانشهر را از #ادب_بوک تهیه نمایید:
Www.adabbook.com/ایرانشهر
گفتنی ست مجموعه داستان #سفر_معمولا_صبح_اتفاق_می_افتد از علی الله سلیمی در #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است.
@ShahrestanAdabPub
Forwarded from مدرسه رمان
"سدا" داستان بلندی ست از زنی محتاط و محافظه کار، و به شدت آسیب پذیر. زنی که در آستانه ی پنجاه سالگی و با توافق همسرش تصمیم به بچه دار شدن می گیرد. ایده، ایده خوبی ست و بارها از آن به عنوان امری طرد شده از سوی جامعه یاد شده است. چه در فیلم ها و چه در کتاب های مختلف. تردید زنانی که خواسته یا ناخواسته در سن بالا نطفه ای را در خود می پرورند و مدام درگیری نگه داشتن یا نداشتنش را دارند. اما چه چیز می تواند این موضوع آشنا و گاها تکراری را برای خواننده جذاب کرده و به یکی از دغدغه های او تبدیل کند؟
متن کامل یادداشت #پروانه_حیدری بر رمان #سدا را در پایگاه مدرسه رمان بخوانید:
https://yon.ir/ETC1g
خرید رمان سدا:
https://adabbook.com/%D8%B3%D8%AF%D8%A7
🖋 به «مدرسه رمان» بپیوندید:
🔗 @mdrsroman
🔗 mdrsroman.com
متن کامل یادداشت #پروانه_حیدری بر رمان #سدا را در پایگاه مدرسه رمان بخوانید:
https://yon.ir/ETC1g
خرید رمان سدا:
https://adabbook.com/%D8%B3%D8%AF%D8%A7
🖋 به «مدرسه رمان» بپیوندید:
🔗 @mdrsroman
🔗 mdrsroman.com
Madreseroman
روایت زنی غرق در سادگی و پاکی!
پروانه حیدری-
"سدا" داستان بلندی ست از زنی محتاط و محافظه کار، و به شدت آسیب پذیر. زنی که در آستانه ی پنجاه سالگی و با توافق همسرش تصمیم به بچه دار شدن می گیرد. ایده، ...
"سدا" داستان بلندی ست از زنی محتاط و محافظه کار، و به شدت آسیب پذیر. زنی که در آستانه ی پنجاه سالگی و با توافق همسرش تصمیم به بچه دار شدن می گیرد. ایده، ...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
معرفی رمان نوجوان #موهای_تو_خانه_ماهی_هاست نوشته #محمدرضا_شرفی_خبوشان
در برنامه اینترنتی #مرورگر
توسط #مرتضی_شمس_آبادی
گفتنی ست چندی پیش، رمان موهای تو خانه ماهی هاست، برگزیده نخستین دوره جایزه ادبی شهید اندرزگو شد.
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
@poemstoryradio
در برنامه اینترنتی #مرورگر
توسط #مرتضی_شمس_آبادی
گفتنی ست چندی پیش، رمان موهای تو خانه ماهی هاست، برگزیده نخستین دوره جایزه ادبی شهید اندرزگو شد.
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
@poemstoryradio
رونمایی مجموعه شعر #کابوس_شاخههای_شکسته سروده #مهدی_زارعی
با حضور حمیدرضا شکارسری، میلاد عرفان پور و مبین اردستانی
دوشنبه 8 مهر - ساعت 16
تهران بزرگراه نواب تقاطع پل کمیل، ابتدای کمیل شرقی، فرهنگسرای انقلاب اسلامی
@ShahrestanAdabPub
با حضور حمیدرضا شکارسری، میلاد عرفان پور و مبین اردستانی
دوشنبه 8 مهر - ساعت 16
تهران بزرگراه نواب تقاطع پل کمیل، ابتدای کمیل شرقی، فرهنگسرای انقلاب اسلامی
@ShahrestanAdabPub
Forwarded from شهرستان ادب
🔻وقتی میفهمیم «مردم» یعنی چه | یادداشت #محمدامین_پورحسینقلی بر رمان «رمق»
(در پروندهکتاب #رمق نوشته #مجید_اسطیری)
▪️«...یادم است سالها پیش، یکبار با موجی اینچنینی که از استادیوم به بیرون سرازیر شده بودند، مواجه شدم. جوانان مشتاق، پرانرژی و هیجانزده که ظاهراً خوشحال از برندهشدن تیم محبوبشان، با شعارهای هماهنگ، فوج در فوج، به خیابان ریخته بودند. ترافیک عجیبی راه انداخته بودند و بیتوجه به اطرافشان فقط جلو میرفتند و با همان هارمونی و نظمی که چون رشتهای نامرئی آنها را به هم متصل کرده بود، شعار میدادند، شادی میکردند و چون موجی بیتوقف، پیش میرفتند. یکباره وسط بازی با یکی از فریادهای "ایران" که از آنطرف شنیدم، "مردم" را فهمیدم. جا خوردم! انگاری یک آن توانستم چهرۀ یک نفر را ببینم؛ یک نفر که آشنا بود. قبلاً خیلی دیده بودمش. صدایش را هم زیاد شنیده بودم. هم اینجا توی امجدیه، هم توی مسجد، هم از حنجرۀ گرفتۀ رادیوی ترانزیستوریام توی خرپشتۀ خانه...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(در پروندهکتاب #رمق نوشته #مجید_اسطیری)
▪️«...یادم است سالها پیش، یکبار با موجی اینچنینی که از استادیوم به بیرون سرازیر شده بودند، مواجه شدم. جوانان مشتاق، پرانرژی و هیجانزده که ظاهراً خوشحال از برندهشدن تیم محبوبشان، با شعارهای هماهنگ، فوج در فوج، به خیابان ریخته بودند. ترافیک عجیبی راه انداخته بودند و بیتوجه به اطرافشان فقط جلو میرفتند و با همان هارمونی و نظمی که چون رشتهای نامرئی آنها را به هم متصل کرده بود، شعار میدادند، شادی میکردند و چون موجی بیتوقف، پیش میرفتند. یکباره وسط بازی با یکی از فریادهای "ایران" که از آنطرف شنیدم، "مردم" را فهمیدم. جا خوردم! انگاری یک آن توانستم چهرۀ یک نفر را ببینم؛ یک نفر که آشنا بود. قبلاً خیلی دیده بودمش. صدایش را هم زیاد شنیده بودم. هم اینجا توی امجدیه، هم توی مسجد، هم از حنجرۀ گرفتۀ رادیوی ترانزیستوریام توی خرپشتۀ خانه...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
نهمین نشست #میز_نقد برگزار خواهدشد:
جلسه نقد و بررسی رمان #رویای_فالاچی نوشته #فرشته_اثنی_عشری
با حضور #سمیه_سیدیان و #مهدی_زارع
دوشنبه 15 مهرماه
ساعت 10
پل کریمخان نبش سپهبد قرنی کتابفروشی رود
@ShahrestanAdabPub
جلسه نقد و بررسی رمان #رویای_فالاچی نوشته #فرشته_اثنی_عشری
با حضور #سمیه_سیدیان و #مهدی_زارع
دوشنبه 15 مهرماه
ساعت 10
پل کریمخان نبش سپهبد قرنی کتابفروشی رود
@ShahrestanAdabPub