شهرستان ادب
1.42K subscribers
4.37K photos
727 videos
14 files
2.06K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺معرفی رمان «وقتی دلی» اثر #محمدحسن_شهسواری

🔸#«مصعب‌بن‌عمیر» شخصیت اول این‌رمان است؛ جوانی به‌غایت مرفه و زیبا، برخاسته از ثروتمندترین‌خانوادۀ مکه که دنیا را با همۀ وسوسه‌هایش، از مال و جاه و مقام گرفته تا طلب زیباترین‌دختران شهر برای ازدواج با او، کنار می‌زند و دل به برترین‌بندۀ خدا می‌بازد. روایت اسلام‌آوردن مصعب که یکی از نزدیک‌ترین‌ و برترین اصحاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است، فارغ از جذابیت‌های داستانی و کشش روایی آن، از منظری دیگر نیز حائز اهمیت است.

اجرا: #سلمان_کدیور
#معرفی_کتاب
#وقتی_دلی

🎥تولید دفتر رسانه و روابط عمومی شهرستان ادب

💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸«حماسه‌سازان ايرانشهر »
( گفتگوی روزنامه قدس با #محمدحسن_شهسواری)

🔹« شهسواری در بسیاری از فیلم‌های سینمایی در بخش مشاوره و نگارش فیلم‌نامه به فعّالیت پرداخته است. مجموعه‌داستان‌های «کلمه‌ها و ترکیب‌های کهنه»، «تقدیم به چند داستان کوتاه» و رمان‌های «پاگرد»، «شب ممکن»، «میم عزیز»، «وقتی دلی» و داستان بلند «شهربانو» بخشی از آثار تألیفی او هستند که تعدادی از آن‌ها برگزیدۀ جوایز ادبی شده‌اند. شهسواری تجربیاتی مانند تدریس داستان هم در کارنامۀ ادبی‌اش دارد. این نویسنده اکنون در حال نوشتن یک رمان چندجلدی است. «ایران‌شهر» به روایت خرّمشهر از روزهای نخست جنگ تا سقوط می‌پردازد...»

💠 متن کامل این مصاحبه را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸«گفتگویی یک‌نفره دربارۀ اثری بدون انقضا»
(دربارۀ رمان #ایرانشهر اثر #محمدحسن_شهسواری یادداشتی از #محمدهادی_عبدالوهاب)

🔹«من داستانی را دوست دارم که شگفت‌زده‌ام کند؛ حیرتی که مرا سر ذوق بیاورد تا با دیگران دربارۀ آن فیلم و آن رمانی که دیده‌ام و خوانده‌ام، حرف بزنم. این گفتگو اگر تنها با یک کتاب‌خوان و فیلم‌بین حرفه‌ای باشد، احتمالاً فقط از جنبه‌های فنّی آن اثر ذوق کرده‌ام، اگر با یک مخاطب معمولی داستان باشد، بیشتر دربارۀ بُعد محتوایی اثر حظ برده‌ام و اگر با یک مخاطب عام دربارۀ داستانی صحبت کنم، یعنی مطمئنّم بین من و او در لذّت از دیدن یا خواندن یک قصّۀ ناب، تفاوتی نیست. حتّی دلم نمی‌آید او را که از جهان سینما و ادبیات به دور است، شریک این معجون سکرآور نکنم...»

💠 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸«انتشار جلد چهارم و پنجم «ایرانشهر»
( داستان #محمدحسن_شهسواری در مسیر تکامل )

🔹«جنگ، در هر کجای جهان که باشد و به هر شکلی که باشد، پدیدۀ مبارکی نیست ولی می‌تواند فرصتی باشد برای برخی انسان‌ها تا ماهیت وجودی والای خویش را به نمایش بگذارند. ناگفته پیداست که با وجود تمام تلاش‌هایی که در حین دفاع مقدّس هشت سالۀ ایرانیان و پس از آن، برای ثبت لحظات ماندگار یکی از مهم‌ترین و عظیم‌ترین تقابل‌های تاریخ صورت گرفته است، هنوز فضای این دوران برای بسیاری، مه‌آلود و دور از دسترس است...»

💠 متن کامل این خبر را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
ابراهیم اکبری دیزگاه محمدحسن شهسواری در رمانِ شریف ایرانشهر به مفهوم "ایران" می‌پردازد؛ ایرانی که در معرضِ هجوم دشمنان خارجی به فرماندهی صدام حسین قرار گرفته است. او با تلاش مجاهدانه، نور انداخته به چهره‌ی انسانِ ایرانیِ در معرض، وقتی که از منزل بیرون می‌آید،…
من شخصاً این اثر را در ادامه امر شاهنامه‌نویسی می‌بینم که نویسنده‌ی ایرانی در زمان‌های هجوم و حرمان آن را می‌نویسند تا مفاهیمی چون وحدت، امید و آینده را تذکر دهند.

در باب این کتاب من و چند تن از دوستان اندیشمند مفصل حرف زده‌ایم امیدوارم سایت شهرستان ادب بزودی منتشر کند تا برخی از وجوه اثر آفتابی شود.



#ایرانشهر
#محمدحسن_شهسواری
#شهرستان_ادب
گاهی نویسنده چیزی می‌نویسد که اقشار و طبقات مختلف یک ملّت، خود را در آن می‌بینند. گویا نویسندۀ «ایرانشهر» همین کار را کرده است، زیرا شخصیت‌های مختلف با عقاید متفاوت با هم در یک نقطه کانونی جمع شده‌اند. این نقطۀ کانونی، جنگ است...

یادداشت کامل علیرضا سمیعی را از پیوند زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/12398/

#ایرانشهر
#محمدحسن_شهسواری
#علیرضا_سمیعی
#مجله_سوره_حوزه_هنری
@shahrestanadab
خاستگاه ایرانشهر، شاهنامه است...

گزارشی بخوانید از هفدهمین دفتر «شب‌های فرهنگ» به نقل از روزنامۀ فرهیختگان:
https://farhikhtegandaily.com/newspaper/3953/14/

#ایرانشهر
#محمدحسن_شهسواری
#علی‌محمد_مؤدب
@shahrestanadab
در خانهٔ خدیجه همان عدهٔ قبلی جمع بودند که مصعب با زید و مرد مسلمان همراهش وارد شدند. مصعب، مشتاق به سمت محمد رفت و سلام کرد. پوستی وصله‌دار بر تن داشت و آنچه به پا داشت، چنان کهنه بود که به زحمت به پاهایش بند می‌شد. مصعب که سلام کرد، پیامبر و علی هر دو جواب او را دادند. سپس علی‌بن‌ابوطالب، به چهرهٔ مصعب و لباس‌های پارهٔ او نگریست و گفت: «آفرین بر تو ای برادر فداکار، اینک هر کس به بدن لاغر و لباس وصله‌دار و نعلین کهنه و ســوراخ‌شده‌ات بنگرد، نمی‌تواند باور کند که تو همان جوان اشراف‌زادهٔ مکی هستی که تا قبل از مســلمان شدن، زیباترین لباس‌ها را می‌پوشیدی و بر بهترین مرکب‌ها سوار می‌شدی.» چهرهٔ مسلمانان از اشک خیس شد. کلام علی که پایان یافت، همه دیدند که پیامبر آرام‌آرام اشک می‌ریخت.

#رحلت_پبامبر
#وقتی_دلی
#محمدحسن_شهسواری
@shahrestanadab