شهرستان ادب
Photo
🔻انزوا
(شعری از #ریچارد_برودر _شاعر انگلیسی_ در پرونده #شعر_کرونایی)
▪️آری سخن از ترس است
و قرنطینه و انزوا
آری
سخن از هجوم است
به قفسۀ فروشگاه
آری
سخن از بیماری ست
و حتی سخن از مرگ.
اما
میگویند آن سوتر
در "ووهان"
پس از سالیان پرهیاهو
در آرامش و سکوت
دیگربار میتوان نغمه پرندگان را شنید.
دود غلیظ
از آسمان رخت بر بسته
حالا آسمان آبی است و شفاف.
میگویند در خیابانهای "آسیزی"
ترنم آواز دسته جمعی مردم در میدان خلوت طنین افکنده،
دریچۀ خانهها را گشودهاند تا تنهایان با شنیدن صدای گرم خانواده دلگرم شوند
شنیدهام هتلی در غرب ایرلند
رایگان
غذا پخش میکند
میان بی خانمانها.
امروز
زن جوانی که میشناسمش
در میان همسایگان شمارهاش را پخش میکرد تا پیرترها خیالشان جمع باشد که کسی را دارند تا دردشان را به او بگویند.
امروز
کلیساها
کنیسهها
مساجد
و
معابد
آمادۀ پناه دادن هستند
به بیخانمانها
بیماران
و
خستگان ناتوان.
در سرتاسر جهان
مردم به آهستگی رسیدهاند
به تأمل
این روزها اهالی دنیا
همسایگانشان را
دیگرگونه میبینند.
در سرتاسر جهان
مردمان به کشف حقیقتی تازه نائل آمدهاند.
حد و مرز بزرگی بشر را شناختهاند
و چیرگی اندکش را بر ناشناختههای جهان
کشف حقیقت آنچه برایمان مهم است
کشف حقیقت عشق
پس دست به دعا برمیداریم
و به یاد میآوریم که
آری ترس هست
اما نیازی به نفرت نیست
انزوا هست
اما نیازی به تنهایی نیست
هجوم به قفسههای فروشگاه هست
اما نیازی نیست ما نگرانش باشیم.
آری بیماری هست
اما نیازی نیست که به آفت روحمان تبدیل شود.
آری مرگ هم هست.
اما همواره فرصتی برای تولد دوبارۀ عشق وجود دارد.
از میان هرج و مرجی که تا کنون در آن زندگی کردهای برخیز.
امروز، نفس بکش.
از فراسوی هیاهوی کارخانههایی که بنا کردهای
به نغمۀ پرندگان گوش بسپار
دگربار
آسمان صاف خواهد شد
بهاران در راه است
و عشق همواره ما را احاطه میکند.
دریچههای قلبت را بگشای
مبادا از شنیدن صدای آواز
در میدان خلوت
محروم بمانی.
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #ریچارد_برودر _شاعر انگلیسی_ در پرونده #شعر_کرونایی)
▪️آری سخن از ترس است
و قرنطینه و انزوا
آری
سخن از هجوم است
به قفسۀ فروشگاه
آری
سخن از بیماری ست
و حتی سخن از مرگ.
اما
میگویند آن سوتر
در "ووهان"
پس از سالیان پرهیاهو
در آرامش و سکوت
دیگربار میتوان نغمه پرندگان را شنید.
دود غلیظ
از آسمان رخت بر بسته
حالا آسمان آبی است و شفاف.
میگویند در خیابانهای "آسیزی"
ترنم آواز دسته جمعی مردم در میدان خلوت طنین افکنده،
دریچۀ خانهها را گشودهاند تا تنهایان با شنیدن صدای گرم خانواده دلگرم شوند
شنیدهام هتلی در غرب ایرلند
رایگان
غذا پخش میکند
میان بی خانمانها.
امروز
زن جوانی که میشناسمش
در میان همسایگان شمارهاش را پخش میکرد تا پیرترها خیالشان جمع باشد که کسی را دارند تا دردشان را به او بگویند.
امروز
کلیساها
کنیسهها
مساجد
و
معابد
آمادۀ پناه دادن هستند
به بیخانمانها
بیماران
و
خستگان ناتوان.
در سرتاسر جهان
مردم به آهستگی رسیدهاند
به تأمل
این روزها اهالی دنیا
همسایگانشان را
دیگرگونه میبینند.
در سرتاسر جهان
مردمان به کشف حقیقتی تازه نائل آمدهاند.
حد و مرز بزرگی بشر را شناختهاند
و چیرگی اندکش را بر ناشناختههای جهان
کشف حقیقت آنچه برایمان مهم است
کشف حقیقت عشق
پس دست به دعا برمیداریم
و به یاد میآوریم که
آری ترس هست
اما نیازی به نفرت نیست
انزوا هست
اما نیازی به تنهایی نیست
هجوم به قفسههای فروشگاه هست
اما نیازی نیست ما نگرانش باشیم.
آری بیماری هست
اما نیازی نیست که به آفت روحمان تبدیل شود.
آری مرگ هم هست.
اما همواره فرصتی برای تولد دوبارۀ عشق وجود دارد.
از میان هرج و مرجی که تا کنون در آن زندگی کردهای برخیز.
امروز، نفس بکش.
از فراسوی هیاهوی کارخانههایی که بنا کردهای
به نغمۀ پرندگان گوش بسپار
دگربار
آسمان صاف خواهد شد
بهاران در راه است
و عشق همواره ما را احاطه میکند.
دریچههای قلبت را بگشای
مبادا از شنیدن صدای آواز
در میدان خلوت
محروم بمانی.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻آدمها و قصههایشان در «برج ناز»
(یادداشت #زینب_بردبار بر رمان #برج_ناز در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«...در رمان جریان سیال ذهن، روایت گفتار و کردار شخصیت را با چیزهای زیادی میآمیزند. شخصیت برای خودش افکار، عقاید و احوالی دارد. نویسنده با رهجستن به ذهن اینجور شخصیتها به آن ابعاد میبخشد یا ابعاد آن را نشان میدهد، ولی وقتی پا را درون ذهن گذاشتیم بر مرکبی نشستهایم که در خط زمان و در سطح مکان بسیار افسارگسیخته است. از اینرو به بهانههای کوچکی مانند استشمام بو یا دیدن شی یا حضور در جایی، به زمانها و مکانهای متفاوتی پرتاب میشود. دشواری کار در این است که شخصیت در زمانها و مکانهای گوناگون غیر از گفتار و کردارش، واجد افکار و عقاید و احوالی است که توصیف میشوند. بههمینخاطر هم شخصیتها و هم روایت چنین داستانهایی تودرتو از آب درمیآیند، ولی برج ناز تخت است؛ یعنی برخلاف رمان سیال ذهن در سطحی تخت، پخش میشود...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 آثار «هادی حکیمیان» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشت #زینب_بردبار بر رمان #برج_ناز در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«...در رمان جریان سیال ذهن، روایت گفتار و کردار شخصیت را با چیزهای زیادی میآمیزند. شخصیت برای خودش افکار، عقاید و احوالی دارد. نویسنده با رهجستن به ذهن اینجور شخصیتها به آن ابعاد میبخشد یا ابعاد آن را نشان میدهد، ولی وقتی پا را درون ذهن گذاشتیم بر مرکبی نشستهایم که در خط زمان و در سطح مکان بسیار افسارگسیخته است. از اینرو به بهانههای کوچکی مانند استشمام بو یا دیدن شی یا حضور در جایی، به زمانها و مکانهای متفاوتی پرتاب میشود. دشواری کار در این است که شخصیت در زمانها و مکانهای گوناگون غیر از گفتار و کردارش، واجد افکار و عقاید و احوالی است که توصیف میشوند. بههمینخاطر هم شخصیتها و هم روایت چنین داستانهایی تودرتو از آب درمیآیند، ولی برج ناز تخت است؛ یعنی برخلاف رمان سیال ذهن در سطحی تخت، پخش میشود...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 آثار «هادی حکیمیان» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 شعرخوانی #بابک_نیک_طلب از کتاب #سایه_سار_الوند سرودۀ زندهیاد استاد #یاور_همدانی در پرونده #بهاریه
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
☑️ @ShahrestanAdab
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻افسردگی بهاری
(چند #هایکو ژاپنی با ترجمۀ #منصوره_محبی در پرونده #شعر_کرونایی)
▪️啓蟄やコロナウイルス蔓延りて
بهار، هنگامه رستاخیز حشرات
و هجوم کرونا ویروس
رسیده است.
青き踏むコロナ蔓延る街を避け
از رفتن به شهر بپرهیز
که کرونا در بهار، چون سبزه بر زمین قدم نهاده
و در شهر پراکنده شده.
「ひとはく」の園に野遊びコロナ避け
از کرونا برحذر باش
که برای تفریح
به باغ موزه انسان و طبیعت رفته است.
彼岸会をコロナウイルス妨げり
کرونا ویروس
مانع برگزاری مراسم عبادت بودایی
در هفته اعتدال بهاری شده.
コロナ避け近場の園の彼岸かな
برای جلوگیری از کرونا
به باغ نزدیکی
برای سپری کردن هفته اعتدال بهاری میرویم.
春愁やコロナウイルス輪を掛ける
کرونا ویروس،
پا از گلیم فراتر گذاشته و
افسردگی بهاری را دوچندان کرده.
春園に老若幼コロナ避く
در باغ بهاری
پیر و جوان،
از کرونا برحذرند.
8- 団結でコロナと闘うイランかな
ایران،
یکپارچه و متحد
به مبارزه با کرونا میرود.
☑️ @ShahrestanAdab
(چند #هایکو ژاپنی با ترجمۀ #منصوره_محبی در پرونده #شعر_کرونایی)
▪️啓蟄やコロナウイルス蔓延りて
بهار، هنگامه رستاخیز حشرات
و هجوم کرونا ویروس
رسیده است.
青き踏むコロナ蔓延る街を避け
از رفتن به شهر بپرهیز
که کرونا در بهار، چون سبزه بر زمین قدم نهاده
و در شهر پراکنده شده.
「ひとはく」の園に野遊びコロナ避け
از کرونا برحذر باش
که برای تفریح
به باغ موزه انسان و طبیعت رفته است.
彼岸会をコロナウイルス妨げり
کرونا ویروس
مانع برگزاری مراسم عبادت بودایی
در هفته اعتدال بهاری شده.
コロナ避け近場の園の彼岸かな
برای جلوگیری از کرونا
به باغ نزدیکی
برای سپری کردن هفته اعتدال بهاری میرویم.
春愁やコロナウイルス輪を掛ける
کرونا ویروس،
پا از گلیم فراتر گذاشته و
افسردگی بهاری را دوچندان کرده.
春園に老若幼コロナ避く
در باغ بهاری
پیر و جوان،
از کرونا برحذرند.
8- 団結でコロナと闘うイランかな
ایران،
یکپارچه و متحد
به مبارزه با کرونا میرود.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻«قحطی» به روایت «م.ا #به_آذین» | از کتاب #دختر_رعیت
(چهلوچهارمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب، به مناسبت سالروز درگذشت #محمود_اعتمادزاده)
▪️برنج گران و کمیاب بود، نفت پیدا نمیشد. شبها مردم شمع روشن میکردند، و بجای قند روسی کشمش وخرما، یا شکر مازندران، به کار میبردند. قحطی هنوز کامل نبود، ولی چه بسیار خانههائی که در آن بزحمت يک وعده در روز غذا میخوردند مردم خردهپا، بخصوص، سخت در زحمت و فشار بودند. در بازار و مسجد و سررهگذر، قيافههای لاغر و زرد، با چشمان گرسنه و بینی تیر کشیده، پیش میآمدند وچیز میخواستند. حتی یکبار در حمام، آبدار برای بلقیس خانم تعریف کرده بود که شبها آب توی ديک ميريزد و روی آتش میگذارد، و در حالیکه آب میجوشد و بخار میشود، سهتا بچههایش را به امید يکلقمه كته میخواباند. بلقیس خانم دلش سوخته بود. به زن بیچاره گفته بود بیاید در خانه، و آنوقت يک كاسه برنج به او داده بود. اما، چون این کاری نبود که همهروزه بتوان کرد، از آن به بعد حمامش را عوض کرده و يک محله دورتر رفته بود.
برای حاج آقا احمد ممکن نبود که اینقدر ساده و راست رفتار کند. اوتاجر بازار بود. در این سهسالۀ جنک خیلی به خود گرفته بود. چشمها ازهمه طرف به او دوخته بود. دشمن و بدخواه فراوان داشت. حرفها بود که پشت سرش زده میشد. همکارانش، که او به تردستی از میدان بدر کرده بود، برای او خط ونشان میکشیدند. دوسه روضهخوان شهر آشوب هم بالای منبر به کنایه تهدیدش میکردند: «مردم! از مسلمانی اثر نمانده ... قوت مسلمانان را به لشکر کفار میدهیم، و بازمیگوئیم به خدا و پیغمبر ایمان داریم، حاجی و کربلائی هستیم... به خدا، به همان حجرالأسود که از روی ریا بوسیدهایم، لعن دنيا وعذاب آخرت در انتظار ما است!...»
☑️ @ShahrestanAdab
(چهلوچهارمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب، به مناسبت سالروز درگذشت #محمود_اعتمادزاده)
▪️برنج گران و کمیاب بود، نفت پیدا نمیشد. شبها مردم شمع روشن میکردند، و بجای قند روسی کشمش وخرما، یا شکر مازندران، به کار میبردند. قحطی هنوز کامل نبود، ولی چه بسیار خانههائی که در آن بزحمت يک وعده در روز غذا میخوردند مردم خردهپا، بخصوص، سخت در زحمت و فشار بودند. در بازار و مسجد و سررهگذر، قيافههای لاغر و زرد، با چشمان گرسنه و بینی تیر کشیده، پیش میآمدند وچیز میخواستند. حتی یکبار در حمام، آبدار برای بلقیس خانم تعریف کرده بود که شبها آب توی ديک ميريزد و روی آتش میگذارد، و در حالیکه آب میجوشد و بخار میشود، سهتا بچههایش را به امید يکلقمه كته میخواباند. بلقیس خانم دلش سوخته بود. به زن بیچاره گفته بود بیاید در خانه، و آنوقت يک كاسه برنج به او داده بود. اما، چون این کاری نبود که همهروزه بتوان کرد، از آن به بعد حمامش را عوض کرده و يک محله دورتر رفته بود.
برای حاج آقا احمد ممکن نبود که اینقدر ساده و راست رفتار کند. اوتاجر بازار بود. در این سهسالۀ جنک خیلی به خود گرفته بود. چشمها ازهمه طرف به او دوخته بود. دشمن و بدخواه فراوان داشت. حرفها بود که پشت سرش زده میشد. همکارانش، که او به تردستی از میدان بدر کرده بود، برای او خط ونشان میکشیدند. دوسه روضهخوان شهر آشوب هم بالای منبر به کنایه تهدیدش میکردند: «مردم! از مسلمانی اثر نمانده ... قوت مسلمانان را به لشکر کفار میدهیم، و بازمیگوئیم به خدا و پیغمبر ایمان داریم، حاجی و کربلائی هستیم... به خدا، به همان حجرالأسود که از روی ریا بوسیدهایم، لعن دنيا وعذاب آخرت در انتظار ما است!...»
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شعاع چشم تو
(شعری از زندهیاد #قیصر_امین_پور به مناسبت ۱۴خرداد، سالروز رحلت #امام_خمینی رحمةﷲعلیه در پروندۀ #امام_خمینی_و_ادبیات)
▪️خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم
به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم
بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم
که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم
شکست کشتی دریادلان اگر در موج
از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم
اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی
تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم
اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست
تو را به وسعت آئینهها ادامه دهیم
تو آن قصیدۀ شیوای ناتمامی، کاش
به شیوهای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از زندهیاد #قیصر_امین_پور به مناسبت ۱۴خرداد، سالروز رحلت #امام_خمینی رحمةﷲعلیه در پروندۀ #امام_خمینی_و_ادبیات)
▪️خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم
به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم
بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم
که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم
شکست کشتی دریادلان اگر در موج
از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم
اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی
تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم
اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست
تو را به وسعت آئینهها ادامه دهیم
تو آن قصیدۀ شیوای ناتمامی، کاش
به شیوهای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻داستانی درباره یکی از اسطورهایترین موقعیتهای جغرافیایی جهان
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر رمان #روایت_دلخواه_پسری_شبیه_سمیر اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان)
▪️«دهه ۶۰ میلادی برای دو کشور عراق و ایران بسیار مهم است. یکی از مهمترین مفاهیم سیاسی دنیای مدرن در آن زمان، در این دو کشور به گوش میرسد؛ انقلاب یا همان ثوره. از یک طرف #امام_خمینی (ره) قرار دارد و انقلابی علیه حکومت پهلوی، و در طرف دیگر گروههای سیاسی-نظامی که مهمترینشان حزب بعث است. یکی به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران منجر میشود تا امام خمینی (ره) به قدرت برسد، و دیگری آهستهآهسته در اختیار حزب بعث قرار میگیرد تا در نهایت صدام بر بالاترین نقطه هرم قدرت قرار بگیرد. علاوه بر همزمانی، دو کشور واقعاً بر مسیر حرکت آینده یکدیگر اثرگذاراند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر رمان #روایت_دلخواه_پسری_شبیه_سمیر اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان)
▪️«دهه ۶۰ میلادی برای دو کشور عراق و ایران بسیار مهم است. یکی از مهمترین مفاهیم سیاسی دنیای مدرن در آن زمان، در این دو کشور به گوش میرسد؛ انقلاب یا همان ثوره. از یک طرف #امام_خمینی (ره) قرار دارد و انقلابی علیه حکومت پهلوی، و در طرف دیگر گروههای سیاسی-نظامی که مهمترینشان حزب بعث است. یکی به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران منجر میشود تا امام خمینی (ره) به قدرت برسد، و دیگری آهستهآهسته در اختیار حزب بعث قرار میگیرد تا در نهایت صدام بر بالاترین نقطه هرم قدرت قرار بگیرد. علاوه بر همزمانی، دو کشور واقعاً بر مسیر حرکت آینده یکدیگر اثرگذاراند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیش از تو | با شعر زندهیاد «سلمان هراتی»، دکلمۀ «علیمحمد مودب» و آهنگسازی «امیرحسین سمیعی»
▪️#پیش_از_تو تازهترین اثر #دفتر_موسیقی شهرستان ادب با شعر زندهیاد #سلمان_هراتی، دکلمۀ #علی_محمد_مودب و آهنگسازی #امیرحسین_سمیعی، به مناسبت سالگرد ارتحال #امام_خمینی رحمةﷲعلیه.
🔗 aparat.com/v/9zTKh
#امام_خمینی_و_ادبیات
☑️ @ShahrestanAdab
▪️#پیش_از_تو تازهترین اثر #دفتر_موسیقی شهرستان ادب با شعر زندهیاد #سلمان_هراتی، دکلمۀ #علی_محمد_مودب و آهنگسازی #امیرحسین_سمیعی، به مناسبت سالگرد ارتحال #امام_خمینی رحمةﷲعلیه.
🔗 aparat.com/v/9zTKh
#امام_خمینی_و_ادبیات
☑️ @ShahrestanAdab
🔻در بند ضحّاک
(شعری از #محمدحسین_نجفی در پرونده #شعر_کرونایی)
▪️در سینهام طوفان و کولاک است
از درد این مردم دلم چاک است
«آیا امید رستگاری نیست؟»
در خانهها در حال پژواک است
میخواهد از من کودکم با من
بیرون بیاید؛ خانه غمناک است
دیوارها او را نمیفهمند
او کودک است و چُست و چالاک است
میگویمش: «چون قصّۀ دیشب
حتی هوا در بند ضحّاک است
اینجا کنار خواهرت باش و
بیرون نیا، بیرون خطرناک است
تا چند روز دیگر اینجا باش
پشت تمام غصّهها خاک است»
اینها که من میگویمش اما
او را ورای هر چه ادراک است
بیتابی تاب است در بغضش:
«پس کی هوای پارکها پاک است»
🔗 #بهارخواب مجموعه شعر «محمدحسین نجفی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #محمدحسین_نجفی در پرونده #شعر_کرونایی)
▪️در سینهام طوفان و کولاک است
از درد این مردم دلم چاک است
«آیا امید رستگاری نیست؟»
در خانهها در حال پژواک است
میخواهد از من کودکم با من
بیرون بیاید؛ خانه غمناک است
دیوارها او را نمیفهمند
او کودک است و چُست و چالاک است
میگویمش: «چون قصّۀ دیشب
حتی هوا در بند ضحّاک است
اینجا کنار خواهرت باش و
بیرون نیا، بیرون خطرناک است
تا چند روز دیگر اینجا باش
پشت تمام غصّهها خاک است»
اینها که من میگویمش اما
او را ورای هر چه ادراک است
بیتابی تاب است در بغضش:
«پس کی هوای پارکها پاک است»
🔗 #بهارخواب مجموعه شعر «محمدحسین نجفی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻چهار مجلس با امام و حافظ | تأملاتی در نسبت امام خمینی و شعر حافظ
(یادداشتی از #جواد_شیخ_الاسلامی در پروندۀ #امام_خمینی_و_ادبیات)
▪️«یکی از حوزههای پژوهش درباره حضرت امام رابطه و اتصال ایشان با ادبیات و شعر است. این رابطه، البته اگر بدانیم که امام شاعر بودهاند و دیوان اشعارشان سالهاست که منتشر شده، چون خورشید آشکار است و آنچنان مسأله غریبی نیست. اما منظور من بیشتر پژوهش در گفتار و کلام امام است و جُستن و برکشیدن لحظاتی که امام متأثر از شعر صحبت میکنند. اگر از این باب به شخصیت و کلام و گفتار امام در سخنرانیها و نامهها و کتبشان ورود پیدا کنیم، بیشک یافتههای جالب و دلپذیری به دست میآوریم. مثلا یکی از بیّنات این رابطه، علاقه حضرت امام به حافظ است، چه در تضمینهای مختلف و متنوعی که از شعر حافظ در اشعار امام وجود دارد و چه در استفاده از شعر حافظ در کلام و گفتار و کتابهایشان...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشتی از #جواد_شیخ_الاسلامی در پروندۀ #امام_خمینی_و_ادبیات)
▪️«یکی از حوزههای پژوهش درباره حضرت امام رابطه و اتصال ایشان با ادبیات و شعر است. این رابطه، البته اگر بدانیم که امام شاعر بودهاند و دیوان اشعارشان سالهاست که منتشر شده، چون خورشید آشکار است و آنچنان مسأله غریبی نیست. اما منظور من بیشتر پژوهش در گفتار و کلام امام است و جُستن و برکشیدن لحظاتی که امام متأثر از شعر صحبت میکنند. اگر از این باب به شخصیت و کلام و گفتار امام در سخنرانیها و نامهها و کتبشان ورود پیدا کنیم، بیشک یافتههای جالب و دلپذیری به دست میآوریم. مثلا یکی از بیّنات این رابطه، علاقه حضرت امام به حافظ است، چه در تضمینهای مختلف و متنوعی که از شعر حافظ در اشعار امام وجود دارد و چه در استفاده از شعر حافظ در کلام و گفتار و کتابهایشان...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بازنده
(شعری عاشقانه از #حسین_زحمتکش)
▪️با خنده اگر از من بازنده گذشته
شادم که مرا دیده و با خنده گذشته
بخشیدهام او را به رقیب و نتوان گفت
از آنچه به روز من بخشنده گذشته
از دست کج رهگذر باغ، گذشتیم
سیبی اگر از شاخهی ما کنده، گذشته
گفتیم در آینده هم از عشق توان گفت
آنقدر نگفتیم… که آینده گذشته
هر کس که به حال من دلباخته خندید
با خنده رسیده است و سرافکنده گذشته
گفتی سر تو باز بجنگم ولی افسوس
عمریست قمار از من بازنده گذشته
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری عاشقانه از #حسین_زحمتکش)
▪️با خنده اگر از من بازنده گذشته
شادم که مرا دیده و با خنده گذشته
بخشیدهام او را به رقیب و نتوان گفت
از آنچه به روز من بخشنده گذشته
از دست کج رهگذر باغ، گذشتیم
سیبی اگر از شاخهی ما کنده، گذشته
گفتیم در آینده هم از عشق توان گفت
آنقدر نگفتیم… که آینده گذشته
هر کس که به حال من دلباخته خندید
با خنده رسیده است و سرافکنده گذشته
گفتی سر تو باز بجنگم ولی افسوس
عمریست قمار از من بازنده گذشته
☑️ @ShahrestanAdab
🔻واقعیت چه اهمیتی دارد؟
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر کتاب #پس_از_بیست_سال اثر #سلمان_کدیور)
▪️«در بررسی نسبت داستان تاریخی با تاریخ، رویکردهای متفاوتی وجود دارد که طیفی گسترده را بسته به موضع اثر در برابر واقعیت پیش روی نویسندهها قرار میدهد. یک سر طیف رویکردهای کلاسیک قرار دارند با نگاهی کاملاً رئالیستی و سر دیگر طیف، رویکردهای واسازانه پستمدرنیستی با اهدافی ساختارشکنانه. در رویکرد کلاسیک، واقعیت همان است که تاریخ نشان میدهد و داستان تاریخی، روایتی دراماتیکِ همان واقعیتهاست که از خیال برای کاستیهای روایت در آن بهره برده شده. در این نگاه نویسنده باید به طور کامل متهعد به تاریخ بماند و به بهانه تفسیر و تأویل، خط اصلی روایت را مخدوش نکند. در رویکردهای واسازانه، واقعیت ساختهپرداخته ذهن انسان دانسته میشود چه مورخ باشد چه داستاننویس. در این نگاه، مورخ با استفاده از روش علمی، ساختاری به واقعیت زمانمند میدهد که انسانها را در روایت کلان خود غرق میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر کتاب #پس_از_بیست_سال اثر #سلمان_کدیور)
▪️«در بررسی نسبت داستان تاریخی با تاریخ، رویکردهای متفاوتی وجود دارد که طیفی گسترده را بسته به موضع اثر در برابر واقعیت پیش روی نویسندهها قرار میدهد. یک سر طیف رویکردهای کلاسیک قرار دارند با نگاهی کاملاً رئالیستی و سر دیگر طیف، رویکردهای واسازانه پستمدرنیستی با اهدافی ساختارشکنانه. در رویکرد کلاسیک، واقعیت همان است که تاریخ نشان میدهد و داستان تاریخی، روایتی دراماتیکِ همان واقعیتهاست که از خیال برای کاستیهای روایت در آن بهره برده شده. در این نگاه نویسنده باید به طور کامل متهعد به تاریخ بماند و به بهانه تفسیر و تأویل، خط اصلی روایت را مخدوش نکند. در رویکردهای واسازانه، واقعیت ساختهپرداخته ذهن انسان دانسته میشود چه مورخ باشد چه داستاننویس. در این نگاه، مورخ با استفاده از روش علمی، ساختاری به واقعیت زمانمند میدهد که انسانها را در روایت کلان خود غرق میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻قلب دین
(شعری از #مهدی_زارعی به مناسبت سالروز شهادت #امام_صادق علیهالسلام)
▪️در احتضار، از لب آیینه خون چکید
شاعر نوشت: توطئه، شب، کینه، سَم، شهید!
آیینه که شکست، غزل ماند و مرگ، بعد
واژه به واژه جان به لب بیتها رسید
ادیان تازه از همه سو شعر را گرفت
هر کس به زعم و سود خودش دینی آفرید
دین نه، که یک مترسک پوشالی مهیب
دین نه، که یک عجوزۀ صد چهرۀ پلید
«صوفی» به اخم، گفت که باید برای دین
کِز کرد و کنج عافیت و عزلتی گُزید
«زندیق» مست و بیخود و لایعقل و خراب
خندید و بادِ قهقههاش سمت دین وزید
هر گوشۀ زمین خدا، عنکبوت کفر
تاری به گِرد پیکر زخمی دین تنید
این جای شعر، نوبت او بود، او که شد ـ
بر هر چه قفل بستۀ دین، دست او کلید
او آمد و به کالبد مردگان شهر
با واژههای روشن و قدسیش جان دمید
رگهای سرد و منجمد مذهبی علیل
لبریز خون تازه شد و قلب دین تپید
هرچه مراد و پیر و بزرگ و عزیز بود
در حلقۀ ارادت آن مرد شد مرید
او که نسیم بود و از این بیت که گذشت
دیگر کسی نشانی از او در غزل ندید
یعنی که باز پنجره را دست باد بست
یعنی گلی شکفت، ولی دست مرگ چید
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #مهدی_زارعی به مناسبت سالروز شهادت #امام_صادق علیهالسلام)
▪️در احتضار، از لب آیینه خون چکید
شاعر نوشت: توطئه، شب، کینه، سَم، شهید!
آیینه که شکست، غزل ماند و مرگ، بعد
واژه به واژه جان به لب بیتها رسید
ادیان تازه از همه سو شعر را گرفت
هر کس به زعم و سود خودش دینی آفرید
دین نه، که یک مترسک پوشالی مهیب
دین نه، که یک عجوزۀ صد چهرۀ پلید
«صوفی» به اخم، گفت که باید برای دین
کِز کرد و کنج عافیت و عزلتی گُزید
«زندیق» مست و بیخود و لایعقل و خراب
خندید و بادِ قهقههاش سمت دین وزید
هر گوشۀ زمین خدا، عنکبوت کفر
تاری به گِرد پیکر زخمی دین تنید
این جای شعر، نوبت او بود، او که شد ـ
بر هر چه قفل بستۀ دین، دست او کلید
او آمد و به کالبد مردگان شهر
با واژههای روشن و قدسیش جان دمید
رگهای سرد و منجمد مذهبی علیل
لبریز خون تازه شد و قلب دین تپید
هرچه مراد و پیر و بزرگ و عزیز بود
در حلقۀ ارادت آن مرد شد مرید
او که نسیم بود و از این بیت که گذشت
دیگر کسی نشانی از او در غزل ندید
یعنی که باز پنجره را دست باد بست
یعنی گلی شکفت، ولی دست مرگ چید
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«پس از بیست سال» درد مستمر تاریخی ماست
(#سلمان_کدیور در گفتگو با خبرگزاری مهر)
▪️«...واقعیت این است که من نیامدم تاریخی را متناسب با الآن بسازم که این قطعاً جعل تاریخ است. بسیاری از نویسندهها و کسانی که تاریخ اسلام را خواندهاند و کتاب #پس_از_بیست_سال را هم مطالعه کردهاند از حیث سند و آن چیزی که درونمایه تاریخ صدر اسلام است، کتاب را قابلاعتنا دانستند؛ من تاریخ جدیدی نساخته ام که متناسب با زمان حال باشد بلکه یک رنج و درد تاریخی را که درد مستمر تاریخ ما بوده عیان کردم و نشان دادم. این کتاب یا هر کتاب شبیه این را اگر ۱۰۰ سال پیش هم مینوشتند خواننده احساس میکرد برای زمان خودش نوشته شده است. این نظر بنده است که اگر آینده هم نوشته میشد باز هم خواننده احساس میکرد این رمان با زمان خودش متجانس است...»
🔗 متن کامل این گفتگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(#سلمان_کدیور در گفتگو با خبرگزاری مهر)
▪️«...واقعیت این است که من نیامدم تاریخی را متناسب با الآن بسازم که این قطعاً جعل تاریخ است. بسیاری از نویسندهها و کسانی که تاریخ اسلام را خواندهاند و کتاب #پس_از_بیست_سال را هم مطالعه کردهاند از حیث سند و آن چیزی که درونمایه تاریخ صدر اسلام است، کتاب را قابلاعتنا دانستند؛ من تاریخ جدیدی نساخته ام که متناسب با زمان حال باشد بلکه یک رنج و درد تاریخی را که درد مستمر تاریخ ما بوده عیان کردم و نشان دادم. این کتاب یا هر کتاب شبیه این را اگر ۱۰۰ سال پیش هم مینوشتند خواننده احساس میکرد برای زمان خودش نوشته شده است. این نظر بنده است که اگر آینده هم نوشته میشد باز هم خواننده احساس میکرد این رمان با زمان خودش متجانس است...»
🔗 متن کامل این گفتگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 معرفی رمان «پس از بیست سال» نوشتۀ «سلمان کدیور»
▪️رمان #پس_از_بیست_سال نوشتۀ #سلمان_کدیور در زمستان سال ۱۳۹۷، از سری مجموعه آثار منتشر شده از #مدرسه_رمان، توسط #انتشارات_شهرستان_ادب منتشر شد.
داستان کتاب مربوط به دوره تاریخی حکومت حضرت علی علیهالسلام و مخالفتهای معاویه با ایشان است که در نهایت به جنگ صفین منجر میشود. نام شخصیت اصلی سلیم به هشام است. پدر فرمانده نیروهای شام و مادرش دوستدار امیرالمومنین علیهالسلام و اباذر است.
در هفدهمین جشنواره «قلم زرین» کتاب «پس از بیست سال» شایسته تقدیر شناخته شد. این کتاب نامزد نوزدهمین دوره جشنواره «شهید حبیب غنیپور» نیز هست. هیئت داوران جایزه جلال آل حمد نیز بابت «کوشش موثر در زمینه دراماتیک کردن تاریخ و وقایع دینی و هویتی»، این کتاب را شایسته تجلیل دانستند.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#معرفی_کتاب
☑️ @ShahrestanAdab
▪️رمان #پس_از_بیست_سال نوشتۀ #سلمان_کدیور در زمستان سال ۱۳۹۷، از سری مجموعه آثار منتشر شده از #مدرسه_رمان، توسط #انتشارات_شهرستان_ادب منتشر شد.
داستان کتاب مربوط به دوره تاریخی حکومت حضرت علی علیهالسلام و مخالفتهای معاویه با ایشان است که در نهایت به جنگ صفین منجر میشود. نام شخصیت اصلی سلیم به هشام است. پدر فرمانده نیروهای شام و مادرش دوستدار امیرالمومنین علیهالسلام و اباذر است.
در هفدهمین جشنواره «قلم زرین» کتاب «پس از بیست سال» شایسته تقدیر شناخته شد. این کتاب نامزد نوزدهمین دوره جشنواره «شهید حبیب غنیپور» نیز هست. هیئت داوران جایزه جلال آل حمد نیز بابت «کوشش موثر در زمینه دراماتیک کردن تاریخ و وقایع دینی و هویتی»، این کتاب را شایسته تجلیل دانستند.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#معرفی_کتاب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بیتالنور
(شعری از #سمانه_خلف_زاده به مناسبت میلاد #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها)
▪️بانو شب میلاد تو دیدم
صحن حرم آیینهبندان بود
حال عجیبی داشت گلدسته
لبریز از آیات قران بود
یادم میآید مادرم میگفت
حوض حرم دریاست ساحل باش
اینجا که میآیی به رسم عشق
پا تا بهسر، سر تا بهپا دل باش
اینجا همه مانند آهویند
ضامن شدن ارثیست میدانند
چشمان مردم غرق امید است
وقتی زیارتنامه میخوانند
معصومه اختالرضا المعصوم
نطلب شفاعه منک یاحورا
کل اسرتک بالجود معروفین
حیدر ابوک و امک الزهرا
هر بار در صحن تو، مشهد را
از راه خیلی دور میبینم
شب هم که باشد شهر را سرشار
از نور بیتالنور میبینم
گم میشود تنهاییام در شهر
وقتی که باشم با تو رو در رو
هر بار در ایوان ایینه
میبینیام میبینمت بانو
دلهای ما را مرقدت در قم
راهی به سوی مشهد و ری کرد
آری برای درک خوشبختی
باید ارم را تا حرم طی کرد
🔗 صفحه پروندۀ «بهترین شعرها برای روز دختر و میلاد حضرت معصومه سلاماللهعلیها»
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #سمانه_خلف_زاده به مناسبت میلاد #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها)
▪️بانو شب میلاد تو دیدم
صحن حرم آیینهبندان بود
حال عجیبی داشت گلدسته
لبریز از آیات قران بود
یادم میآید مادرم میگفت
حوض حرم دریاست ساحل باش
اینجا که میآیی به رسم عشق
پا تا بهسر، سر تا بهپا دل باش
اینجا همه مانند آهویند
ضامن شدن ارثیست میدانند
چشمان مردم غرق امید است
وقتی زیارتنامه میخوانند
معصومه اختالرضا المعصوم
نطلب شفاعه منک یاحورا
کل اسرتک بالجود معروفین
حیدر ابوک و امک الزهرا
هر بار در صحن تو، مشهد را
از راه خیلی دور میبینم
شب هم که باشد شهر را سرشار
از نور بیتالنور میبینم
گم میشود تنهاییام در شهر
وقتی که باشم با تو رو در رو
هر بار در ایوان ایینه
میبینیام میبینمت بانو
دلهای ما را مرقدت در قم
راهی به سوی مشهد و ری کرد
آری برای درک خوشبختی
باید ارم را تا حرم طی کرد
🔗 صفحه پروندۀ «بهترین شعرها برای روز دختر و میلاد حضرت معصومه سلاماللهعلیها»
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 نخستین نشست از سلسله گفتگوهای «داستان و ایران معاصر» با موضوع «تیغ دودم عدالت» با حضور #سلمان_کدیور، نویسندۀ رمان #پس_از_بیست_سال، سهشنبه ۳ تیر ساعت ۲۱، از حساب رسمی اینستاگرام موسسه شهرستان ادب برگزار میشود.
🔗 instagram.com/shahrestanadab
☑️ @ShahrestanAdab
🔗 instagram.com/shahrestanadab
☑️ @ShahrestanAdab