شهرستان ادب
1.42K subscribers
4.39K photos
729 videos
14 files
2.07K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
🔻«مرد زندانی» به روایت #جواد_افهمی | از کتاب #سال_گرگ
(سی‌وهشتمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب ویژۀ پروندۀ #ادبیات_انقلاب)

▪️«پرتو نوری نیست. هوا دم دارد. تا دمیدن صبح، هنوز زمان باقی‌ست؛ شاید بیشتر از یکی، دوساعت. نگهبان شب ایستگاه راه‌آهن محلی، خمیازه می‌کشد و هم‌زمان، چراغ فانوسی را مقابل چشمان خیسش به چپ و راست تکان می‌دهد. دیزل کهنه، چرخ به روی ریل می‌ساباند و تن لُهُرش را میان سایۀ تاریک درختان نارون و سپیدار حاشیۀ ایستگاه می‌کشاند و دور می‌شود. واگن‌های کهنه و تاریک هم به دنبالش ایستگاه را ترک می‌کنند.

دو مأمور یونیفرم‌پوش، تفنگ‌های سازمانی ام.یک‌شام را حمایل کرده‌اند و کمی دورتر از سکوی قطار، دوطرف زندانی بلندقامتی ایستاده‌اند. نگهبان پیر، بی‌اعتنا به سه‌تازه‌واردی که به‌تازگی از قطار پیاده شده‌اند، از کنارشان می‌گذرد و وارد اتاقک نگهبانی می‌شود...»

🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻چرک در خون
(بازخوانی داستانی از #نادر_ابراهیمی ویژۀ پروندۀ #ادبیات_انقلاب)

▪️«لای در را که باز کردم و مهری را وسط تالارک خانه ایستاده دیدم، دانستم که باز، حرفی برای زدن دارد و شاید مدت‌ها خودش را با پس‌وپیش‌کردن گل‌های گلدان کوچک روی تلویزیون و مرتب‌کردن صندلی‌های دور میز ناهارخوری مشغول کرده بود تا نه در آشپزخانه و اتاق نشیمن، که همان‌جا، وسط تالارک، وقتی کتم را درمی‌آوردم تا به جالباسی نزدیک در آویزان کنم، خبرش را با شتابی ظاهراً صبورانه و خونسردانه به اطلاعم برساند.
از این‌گذشته، آشپزخانه را- با بوی خوش غذاهایی که می‌پخت- هرگز با طعم خبرهای بد مخلوط نمی‌کرد و اتاق نشیمن را بخشیده بود به چرخ خیاطی و تقسیم رخت‌های شسته و آرایش و آن‌قدر چیزهای دیگر که در آن‌جا جایی برای خبر –حتی از نوع بسیار خوبش- باقی نمانده بود.

از این‌هم گذشته، مهری، در ارسال خبر کم‌صبر بود و شتابش برای تحویل یک‌اطلاع، گاهی مرا سخت وحشت می‌انداخت...»

🔗 ادامه این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔸سرو تنومند
(شعری از #هادی_قاسمی)

🔹چهل‌سال است می‌گریم، چهل‌سال است می‌خندم
کتاب خاطرات تلخ و شیرین پر از پندم

من از آغاز دل‌بستم به استقلال و آزادی
ز هرچه زرق و برق آورد شرق و غرب دل کندم

من آن باغم که دستانی خدایی کاشت بذرم را
سپس ساقه به ساقه زد به ساق عرش پیوندم

نهال کوچکی بودم که از طوفان گذر کردم
تعجب می‌کند عالم، اگر سروی تنومندم

مرا فکه، طلائیه، شلمچه، فاو می‌فهمد
چنان‌که لحظه‌های داغ سرخاخونِ اروندم

در این عالم که دنیا از زر و سیم آبرومند است
من از خون جوانان برومند آبرومندم

کبوترهای خونین‌پر ز دوشم می‌پرند و من
به پای بال و پرهاشان هزاران بوسه می‌بندم

شعار «می روم تا انتقام سیلی زهرا_
بگیرم» را زدم با سربلندی روی سربندم

زمین مات ثباتم شد، زمان حیران جریانم
سرود رود کارونم، شکوه کوه الوندم

درون پیکرم روح جوانی می‌دود امروز
که پر شور است چشمانم، که پر شوق است لبخندم


جهان زیباتر از این روزگاران می‌شود روزی
و من چشم انتظار وعدۀ حق خداوندم

بهارا! بی‌تو فروردین فقط تکرار تقویم است
از این تکرار می‌سوزد همیشه جان اسفندم

#ادبیات_انقلاب
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 انقلاب در کلمات

🔹معرفی بستهٔ پیشنهادی رمان انقلاب #انتشارات_شهرستان_ادب
(با اجرای #علیرضا_سمیعی و #محمدقائم_خانی)

#ادبیات_انقلاب
#معرفی_کتاب
☑️ @ShahrestanAdab