شهرستان ادب
1.38K subscribers
4.48K photos
764 videos
15 files
2.1K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
🔻«تابلوی جوانی» به روایت «اسکار وایلد»
(یکی از رمانهای کلاسیکِ ادبیات انگلیسی زبان، رمانِ #تصویر_دوریان_گری نوشته #اسکار_وایلد نویسنده و نمایش‌نامه نویس مشهور ایرلندی‌ست. در تازه‌ترین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب های سایت شهرستان ادب سراغ این رمان خواندنی می‌رویم)

▪️«هال‌وارد پس از ربع ساعتی نقاشی را متوقف کرد، دراز زمانی به درویان گری نگریست و دراز زمانی نگاره را برانداز کرد، نوک یکی از قلم‌موهای بزرگش را چند بار گاز گرفت و اخمی به چهره آورد. و با فریاد گفت: "‌تمام شد، سرانجام تمام شد."‌
سپس خم شد و نام خود را با رنگ قرمز بر گوشه‌ی چپ نگاره نوشت. لرد هنری جلو رفت و نگاره را بررسید. آن نگاره بی گمان اثر هنری بی‌بدیلی بود و در همسان‌نمایی نظیر نداشت.

"‌دوست گرامیم گرم‌ترین تبریک من رو بپذیر. این ظریف‌ترین و کامل‌ترین نگاره‌یِ عصر ماست آقای گری. بیایید و خودتان رو تماشا کنید."...»

متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10579

☑️ @ShahrestanAdab
🔻شعرهای کوتاه رمضانی
(پیش از این در پروندۀ #رمضانیه سایت شهرستان ادب،‌ مطلبی تحت عنوان #چالش_شعر_کوتاه با موضوع ماه مبارک رمضان و مناسبت‌های این ماه منتشر شد که از شما مخاطبان عزیز شهرستان ادب دعوت کردیم تک بیت، دوبیتی، رباعی و شعر نوی کوتاه خود یا دیگران را "با ذکر نام شاعر" برای ما بنویسید.

این چالش مورد استقبال شما مخاطبان گرامی قرار گرفت. اکنون ضمن تشکر از همراهی شما، در این مطلب، ابیات برگزیده شما را همراه با تک‌بیت‌های دیگری در این مطلب منتشر می‌کنیم)

▪️مرتضی امیری اسفندقه:
روزه‌هایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است

▪️ژولیده نیشابوری:
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می‌زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

▪️اسماعیل امینی:
ماه خدا به نام حسن خوانش
گسترده از کران به کران خوانش

▪️مینا شیرخان:
رها گشتم از آغوشت خیالم بود آزادم
گرفتی بالهایم را دو چشم تار بخشیدی
شکستم توبه را صدبار و از راه تو برگشتم
ولی تا یاعلی گفتم صد و ده بار بخشیدی

▪️متن کامل این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10580

☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from شهرستان ادب
🔻تیغی فرود آمد و فرقت شكست آه...
( به مناسبت شب ضربت خوردن #حضرت_علی علیه السلام شما را به خواندن شعری از سید #محمدجواد_شرافت شاعر توان‌مند اهل قم دعوت می‌کنیم)

▪️تیغی فرود آمد و فرقت شكست آه
فرقت شكست و موی تو در خون نشست آه

خون قطره قطره از تب پیشانی ات گذشت
چشم تو را در آن سحر تیره بست آه

دوران ناب ساغر عمرت به سر رسید
دیگر خمار مرگ شد آن چشم مست آه

زخم سرت عمیق شد اما تو را نكشت
آری تو را كه طاقت این درد هست، آه

از آن دمی كه ماه تو در خاک و خون نشست
در بین كوچه آینه ی تو شكست آه

زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت
زخمی كه بر نداشت دمی از تو دست آه

حالا دوباره همدم زهرای خود شدی
دیگر بس است ناله و دیگر بس است آه

☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیشانی تو
(ضمن تسلیت به مناسبت روز ضربت خوردن #امام_علی علیه‌السلام، در تازه‌ترین مطلب پرونده #رمضانیه شما را به خواندن یک رباعی از #سیدحسن_حسینی دعوت می‌کنیم)

▪️سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
با دست نبی رقابتی داشت مگر
آن تیغ که بوسه زد به پیشانی تو

☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from رادیو شعر و داستان
🎧 دیروز روز خرمشهر بود و امروز روز دزفول است!
سوم و چهارم خرداد در تقویم ما دو روز پرافتخار است که حماسه های بزرگ مردم خوزستان را به یاد می‌آورد.
سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر و چهارم خرداد روز مقاومت و پایداری مردم دزفول است. شهری که در دوران دفاع مقدس ۱۷۶ موشک، ۲ هزار و ۵۰۰ گلوله توپ و ۳۳۱ راکت هواپیما به آن اصابت کرد و بیش از ۱۹ هزار واحد مسکونی و تجاری در این شهر تخریب شد، اما در مقابل دشمن مقاومت کرد و از پا در نیامد.
این روز را بهانه ای قرار دادیم تا شنونده بریده ای از رمان #ایرانشهر اثر تازه #محمدحسن_شهسواری باشیم.
شهسواری در این رمان چند جلدی که به تازگی جلد نخست آن منتشر شده تصویری دیدنی از مقاومت مردم خوزستان و مخصوصا آزادسازی شهر #خرمشهر ترسیم کرده است.
با هم شنونده بخشی منتشر نشده از این رمان هستیم:

https://t.iss.one/psradio/222


#ایرانشهر را همین حالا بخرید!

https://adabbook.com/ایرانشهر

📻 رادیو شعر و داستان را روشن کنید :

➡️ @poemstoryradio
➡️ poemstoryradio.com
🔻از #سهراب_سپهری تا احمد عزیزی
(پرونده‌پرتره زنده‌یاد استاد #احمد_عزیزی را با یادداشتی از شاعر جوان #معین_اصغری به‌روز می‌کنیم)

▪️«...همیشه خدا را شاکرم در عصری به دنیا آمده‌ام که می‌توانم با خیال راحت حافظ و سهراب بخوانم و لذت ببرم. حتم دارم اگر در زمان هرکدام از این‌ها می‌زیستم، تیغ تند صنعت‌گران و کارمندان ادبیات نمی‌گذاشت از شگفتی‌های این دو‌جهان بنشسته در یک‌گوشه لذت ببرم و این‌قدر نادانِشِ ادبی‌شان را بر سرمان می‌زدند تا بالأخره اقرار کنیم که نه، خیلی هم این دونفر شاعر بزرگی نیستند. دو آدمی که نمی‌دانم اول شعر بوده و بعد به آن‌ها لقب شاعر داده‌اند یا اول این‌ها بوده‌اند و بعد به سخنان‌شان لفظ شعر.
به‌نظرم حافظ اگر لباس هندی بپوشد و بعد که خوب خودش را در آینه برانداز کرد، از خانۀ عروض بیرون بزند می‌شود همان سهراب. دوشاعر با یک‌دنیا شگفتی و راز، یک‌جهان شاعرانگی و زیبایی، یک‌پنجره خیال و چشمه‌چشمه ذوق...»

متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10582

☑️ @ShahrestanAdab
🔻شلیک
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب تازه منتشر شدۀ #من_میز_را_برای_دو_نفر_می_چینم سرودۀ #اسماعیل_محمدپور به‌روز می‌کنیم. گفتنی‌ست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)

▪️تیر
برای پدربزرگم
سیگاری‌ست از جوانی‌های شعله‌ور
برای مادربزرگ
استخوان‌های پوکیده‌ای تا آسودگی مرگ
برای تو
تابستانی با بحث‌های داغ و نوشیدنی‌های خنک
و برای من
پرنده‌ای که با شلیک تو
بر زمین افتاد

☑️ @ShahrestanAdab
🔻«آمریکایی‌بودن» ؛ مروری بر رمان #آمریکایی نوشته #هاوارد_فاست
(یادداشتی از #عبدالله_نظری در پروندۀ #ادبیات_ضدآمریکایی)

▪️«داستان در روزگاری تیره شروع می‌شود. پسری که در بد-جا و بد-وقت به‌دنیا آمده. مادری که فرصت توجه به او را ندارد. روستایی که مثل زمینی بایر از تمام امیدها تهی شده. و پدری که یک شلاق جان‌دار است. این فضا برایم تداعی کننده‌ی ابتدای رمان "مادر" ماکسیم گورکی بود. انگار جهان در آن سال‌های مبهم، همه‌جایش این‌طور بوده. تاریک و گل‌آلود. اما پدر در "آمریکایی" هاوارد فاست زنده می‌ماند. برعکس نمونه‌ی روسی‌اش. به این ترتیب، پسر عزیمت می‌کند. هر جایی بهتر از باران شلاق است. حتی اگر جنگ باشد و مرگ. آخرین سال‌های جنگ داخلی ایالات متحده. بی‌که دانسته باشد، در صف طرفداران الغای بردگی. زنده از جنگ برمی‌گردد. حالا بزرگ شده. حالا و در پایان نوجوانی کهنه‌سرباز جنگ محسوب می‌شود. حالا دیگر شلاق پدر غلاف شده. اما باز هم نمی‌ماند...»

متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10584

☑️ @ShahrestanAdab
🔻«بیعت با امیرالمؤمنین» به روایت #سلمان_کدیور
(ضمن عرض تسلیت در شب شهادت مولاامیرالمؤمنین، در تازه‌ترین مطلب #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب، صفحه‌ای از رمان #پس_از_بیست_سال را با هم می‌خوانیم)

▪️«چند لحظه که گذشت و مردم ساکت شدند، مالک گفت: "ای مردم! وای بزرگان! امروز برای دو امر مهم در این جا جمع شده‌ایم. نخست برای بیعت اهالی یمن با امیرالمؤمنين و دوم برای مشورت با شما پیرامون جنگ با پسر ابوسفیان. آیا هیئت یمنیان در این جمع حاضرند؟"
مردی از گوشه مسجد به پا خاست و گفت: "یمنیان همیشه در رکاب وصی رسول خدا حاضرند." و به همراهی چندین مرد جمعیت را شکافت و پیش آمد.
مردی که کنار سلیم نشسته بود، گفت: "بسیار مشتاق بودم نماینده مشاهیر یمن را ببینم."
مرد دیگر گفت: "اینان از کدام قبيلة يمن‌اند؟"
از تمام قبایل. امیرالمؤمنین برای حاکمشان حبیب بن منتخب، نامه ای فرستاد و خواست که نمایندگانی از آن دیار برای بیعت بفرستد."...»

متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10585

#امام_علی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻دریغا! صبح فردا!
(ضمن عرض تسلیت در شب شهادت امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه‌السلام، ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از زنده‌یاد استاد #غلامرضا_شکوهی در رثای ایشان به‌روز می‌کنیم)

▪️چو بر آیینۀ خورشید می‌شد بغض شب پیدا
به نبض سینۀ مهتاب دیدم تاب و تب پیدا

دریغا! صبح فردا از «غم بدرود» خواهد شد
غمی سنگین به دل‌های یتیمان عرب پیدا...

طلوع سجده‌اش را آیه‌ای از خون تلاوت کرد
کسی که شد به قلب کعبه در ماه رجب پیدا

پس از کوچ تو از پس‌کوچه‌های شهر، می‌گردد
چراغ اشک روی سفره چون، نان و رطب پیدا...

علی! بعد از حضور خطبه‌‎های گرم و شیوایت!
زمان هرگز نخواهد کرد سطری از ادب پیدا

#امام_علی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رمان «رمق» اثر تازه مجید اسطیری در حال و هوای فوتبال و سیاست منتشر شد

▪️رمان #رمق اثر تازه #مجید_اسطیری در #انتشارات_شهرستان_ادب منتشر شد.
این رمان روایت سرگشتگی‌های جوانی به نام رئوف است که ورزشگاه امجدیه تهران مامن تنهایی‌های اوست. رمان "رمق" در بستر بازی‌های فوتبال جام ملت‌های آسیا در سال ۱۳۴۷ روایت می‌شود و با بازی فوتبال ایران و اسرائیل به پایان می‌رسد. همان بازی تاریخی که در ورزشگاه امجدیه (شیرودی کنونی) برگزار شد و با پیروزی تیم ملی کشورمان خاتمه یافت. نویسنده از دل ماجراهای این داستان فوتبالی، به وضعیت فرهنگی آن سال‌ها از جمله پدیده هیپی‌گری نیز می‌پردازد.
گفتنی‌ست این رمان در یازدهمین جشنواره داستان انقلاب مورد تقدیر واقع شد.
«رمق» دومین کتاب مجید اسطیری و اولین رمان این نویسنده است. او پیش از این مجموعه داستان #تخران را منتشر کرده بود. انتشارات «شهرستان ادب» این رمان را در ۱۶۸ صفحه و با قیمت ۲۵ هزار تومان روانه بازار کتاب کرده است.

🔗 برای خواندن متن کامل این خبر به سایت شهرستان ادب مراجعه نمایید.

🔸لینک خرید کتاب «رمق» از فروشگاه اینترنتی ادب بوک

☑️ @ShahrestanAdab
🔻مروری بر همه کتاب‌های #احمد_اکبرپور
(یادداشتی از #نیلوفر_نیک_بنیاد در پروندۀ اختصاصی #ادبیات_کودک_و_نوجوان)

▪️توجه! توجه! نویسنده‌‌ای لای داستان‌هایش گیر کرده است

«شاید بد نباشد به رسم تمام زندگی‌نامه‌ها، معرفی احمد اکبرپور را هم با این جمله آغاز کنیم که او در سال ۱۳۴۹ در لامردِ استان فارس به دنیا آمد. با شروع تحصیل در رشته‌ی روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی، راهی تهران شد و از همان موقع بود که به ادبیات، البته بیشتر از نوع شعر، علاقه‌مند شد. البته علاقه‌ی او به شعر چندان هم دوام نیاورد و پس از انتشار یک مجموعه شعر به نام "مردمان عصر پنج‌شنبه" اکبرپور تصمیم گرفت داستان‌نویسی را جدی‌تر بگیرد و در این زمینه به صورت حرفه‌ای فعالیت کند. در حقیقت می‌توان گفت اکبرپور اگرچه شاعر، نویسنده، تهیه‌کننده و طنزپرداز است، او را بیشتر به عنوان نویسنده‌ی کودک و نوجوان می‌شناسند. چرا که نه تنها آثار کودک و نوجوان او از نظر کمیتی بر دیگر آثارش پیشی گرفته، بلکه از نظر کیفی نیز جوایز ملی و بین‌المللی فراوانی را برایش به ارمغان آورد...»

🔗 برای خواندن متن کامل این یادداشت به سایت شهرستان ادب مراجعه نمایید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻شب قدر
(ستون شعر و پرونده #رمضانیه سایت شهرستان ادب را با شعری از #محمدکاظم_کاظمی در حال و هوای شب‌های قدر به‌روز می‌کنیم)

▪️شب قدر است، شود سال دگر زنده نباشی
سعی کن ای پسر خوب که شرمنده نباشی

دختر خوب! تو کم از پسر خوب چه داری؟
سعی کن پیش برادر که سرافکنده نباشی

بنده‌ی منتخب حضرت رحمان که نبودی
می‌شود حداقل بنده‌ی یک بنده نباشی...

ـ پدرم! حرف شما خوب، ولی می‌شود آیا
این قدر خشک و نصیحتگر و یک‌دنده نباشی؟

فکر پرونده‌ی مایی؟ دمتان گرم، ولی ما
نگرانیم شما «فاقد پرونده» نباشی

شب قدر است، تو صد سال دگر زنده بمانی
و به شطرنج جهان، مهره‌ی بازنده نباشی

صد شب قدر دگر می‌رسد و می‌رود اما
اوج شرمندگی این است که شرمنده نباشی

☑️ @ShahrestanAdab
🔻«تک‌بیت‌های زیبای شب‌های قدر»

▪️ #صائب
تا کدامین دل بیدار مرا دریابد
چون شب قدر نهان در رمضانم کردند

▪️ #نظامی
امشب شب قدر توست بشتاب
قدر شب قدر خویش دریاب

▪️ #سلمان_ساوجی
گیسوی تو شب قدرست و در او منزل روح
خود که داند به جهان قدر شب گیسویت

▪️ #حافظ
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است

▪️ #مولوی
شب قدرست وصل او، شب قبرست هجر او
شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند

▪️ #علی_معلم_دامغانی
شب‌ها شب‎اند و قدر شب عاشقانه‌هاست
عالم فسانه، عشق فسانه‎ی فسانه‌هاست

▪️ #علیرضا_قزوه
دلم تنگ است و دل‎تنگ‎اند دل‎تنگان و دل‌ریشان
شب قدر است، لبخندی بزن مولای درویشان

▪️ #مرتضی_امیری_اسفندقه
شب قدر است و من چنین بی‎تاب
افتتح یا مفتح الابواب

#رمضانیه
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔻شعرخوانی #حسین_علیپور در محضر رهبر انقلاب
(گزیده شعرخوانی‌های دیدار)

#دیدار_شاعران_با_رهبر_انقلاب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻دیلماج؛ مترجم شکست زبان روشنفکری
(یادداشت #محمدجواد_معینی بر کتاب #دیلماج در پرونده‌پرترۀ #حمیدرضا_شاه_آبادی)

▪️«...باری باید دربارۀ رمان دیلماج سخن بگویم؛ رمانی تاریخی که زبان روشنفکری را به تجربه می‌نشیند. هرچند طول و عرض این خاک بارها این حدیث غلط را آزموده، اما آزمودن به طریق رمان چیز دیگری‌ست. نسبتی که رمان‌نویس با رمان دارد، با نسبتی که خوانندۀ رمان با رمان دارد، بسی متفاوت است.
شکستی که در رمان به نمایش گذاشته می‌شود، می‌تواند موجب تذکر خواننده شود. البته هنر رمان باید به تمامیت خویش ظاهر شود؛ نه پشت داستان، دروغی باشد و نه هدایت انسان‌ها. بلکه تنها و تنها جلوی روی آن‌ها نهادن امکاناتی که داشته‌اند و می‌توانند داشته باشند.

اما رمان و تاریخ و تجربۀ دیگربارۀ تاریخ در رمان خطی ظریف است که وانگهی کج‌سلیقگی نویسندۀ آن می‌تواند اثری زشت بیافریند...»

🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻ناگه غروب کدامین ستاره | داستان کوتاهی از #راضیه_تجار

▪️«آقاجان مرده بود؛ چراکه مدت‌ها بود عینک پنسی‌اش روی طاقچه بود. با شعاع‌هایی از شکستگی که در شیشۀ سمت راست آن افتاده بود و بر کلاه شاپویش هم، سوراخی که مثل خوره پیش می‌رفت و هر روز بزرگتر از روز پیش می‌شد. برای همدم، باور این اتفاق چندان هم دشوار نبود. مگر نه این‌که یاس دیواری خشک شده بود و به جان گلابی پیوندی باغچه شته افتاده و پله‌های زیرزمینی که آب باران سست‌شان کرده بود، فرو ریخته بود.
به‌همین‌دلیل ساعت‌ها روی مبل چرمی پای‌کوتاه یادگار او می‌نشست و به همۀ روزهایی که پر شده از یادش بود، فکر می‌کرد. آقاجان همیشه همین‌جا می‌نشست، درست همین‌جا. بر تشکچۀ پنبه‌ای مربع‌شکلی که رویه‌ای چهل‌تکه داشت و روی مبل جاسازی شده بود و به رادیوی فادای سبز کوچک دوموجش گوش می‌داد. بی‌آن‌که همدم را ببیند و یا صدایش را بشنود...»

🔗 ادامه این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻خطابۀ شعر و میراث مشروطه | دربارۀ کتاب #ای_نشسته_صف_اول
(به قلم #محمدقائم_خانی)

▪️«ادبیات معاصر ایران – به هر دلیل که باشد – نگاه ما را به جهان شکل داده است، پس بر آنچه بر ما رفته است یا می‌رود، نویسندگان و شاعران، نمایشنامه‌نویسان و حتی مترجمان ادبی مسئولند. در بسیاری از موارد این مسئولیت تحت عنوان تعهد در ادبیات مورد بحث قرار می‌گرفت و موافقان و مخالفانی را در جامعه و اهل ادب برمی‌انگیخت. اما خود مسئولیت‌پذیری مورد طعن و کنایه قرار نمی‌گرفت. منتها با تغییر فضای جهانی (پس از فروپاشی شوروی) در داخل کشور نیز فضا دگرگون شد و تعهد ادبیات در دهۀ هفتاد و هشتاد مورد حمله قرار گرفت. این حملات چنان شدید بود که منجر به پرورش نسلی از شاعران و نویسندگان شد که هرگونه مسئولیت‌پذیری را ضدیت با ذات هنر و ادبیات می‌انگاشتند. شرایط چنان سخت شد که بسیاری از دستاوردهای ادبیات دورۀ جدید کنار گذاشته شد و نوعی از ادبیاتِ بی‌اثر پس از صفویه (این بار اما در راه تقلید محض از گونه‌های ادبی غربی) به جامعه بازگشت...»

🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab