شهرستان ادب
Photo
🔻قصۀ عشق
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #بهانه_ها سرودهی سرکار خانم #پروانه_نجاتی تازه میکنیم)
▪️خدا هوای مرا داشت، آفرید تو را
طراز دامن تقدیر من برید تو را
برای آنکه جهان مرا برافروزی
میان اینهمه منظومه برگزید تو را
اراده کرد زمین قصه را تمام کند
که از بهشت، خودش، سیب تازه چید تو را
هبوط کردی و با لحن آب جوشیدی
و خاک، با عطشی خاص سرکشید تو را
بهانه کرد که در شعله پر بشوید عشق
برای گرمی بازار خود خرید تو را
قرار شد که همیشه کنار من باشی
به دور شاخۀ غم بیصدا تنید تو را
تو منتشر شدی آرام چارگوشۀ دل
و عشق تا وسط ماجرا کشید تو را
ز شور چشمی مردم هنوز میترسم
از این مسیر گذشتی، کسی ندید تو را؟
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #بهانه_ها سرودهی سرکار خانم #پروانه_نجاتی تازه میکنیم)
▪️خدا هوای مرا داشت، آفرید تو را
طراز دامن تقدیر من برید تو را
برای آنکه جهان مرا برافروزی
میان اینهمه منظومه برگزید تو را
اراده کرد زمین قصه را تمام کند
که از بهشت، خودش، سیب تازه چید تو را
هبوط کردی و با لحن آب جوشیدی
و خاک، با عطشی خاص سرکشید تو را
بهانه کرد که در شعله پر بشوید عشق
برای گرمی بازار خود خرید تو را
قرار شد که همیشه کنار من باشی
به دور شاخۀ غم بیصدا تنید تو را
تو منتشر شدی آرام چارگوشۀ دل
و عشق تا وسط ماجرا کشید تو را
ز شور چشمی مردم هنوز میترسم
از این مسیر گذشتی، کسی ندید تو را؟
☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from مدرسه رمان
📸 گزارش تصویری نخستین جلسه "زیبایی شناسی در فرهنگ ایرانی" با تدریس دکتر #شروین_وکیلی
در این نشانی ببینید: https://goo.gl/SrYi3c
به مدرسه رمان بپیوندید:
☑️ @mdrsroman
☑️ mdrsroman.com
در این نشانی ببینید: https://goo.gl/SrYi3c
به مدرسه رمان بپیوندید:
☑️ @mdrsroman
☑️ mdrsroman.com
Forwarded from انتشارات شهرستان ادب
جلسه نقد مجموعه شعر از پیله تا پروانگی سروده محمدرضا روزبه
شنبه 17 شهریور ساعت 16
با حضور اسماعیل امینی، سعید بیابانکی، علی داودی
استاد نجات الهی کوچه بیمه خبرگزاری مهر
@ShahrestanAdabPub
شنبه 17 شهریور ساعت 16
با حضور اسماعیل امینی، سعید بیابانکی، علی داودی
استاد نجات الهی کوچه بیمه خبرگزاری مهر
@ShahrestanAdabPub
شهرستان ادب
Photo
🔻ماهی دلتنگ
(ستون شعر سایت شعرستان ادب را با شعری از کتاب #سرم_به_شانه_تو_فکر_میکند سرودهی سرکار خانم #فاطمه_سلیمان_پور تازه میکنیم)
▪️آشوب کن در من که آرامش نمیخواهم
بعد از تو با دنیای خود سازش نمیخواهم
در پشت این روزن به دنبال چه میگردی؟
من دیگر از خورشید هم تابش نمیخواهم
چون شاخه ای خشکم، تبر بر سینهام بگذار
دیگر پس از این لذّت رویش نمیخواهم
این ماهی دلتنگ، از دریا به تنگ آمد
بعد از تو قدر تنگی آسایش نمیخواهم
چون موم در چنگ تو تدبیری نخواهمداشت
جز مرگ خویش از شعلهای سرکش نمیخواهم
یا واقعاً دیوانهام دل بستهام بر تو
یا اینکه مردم را به خونم تشنه میخواهم
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر سایت شعرستان ادب را با شعری از کتاب #سرم_به_شانه_تو_فکر_میکند سرودهی سرکار خانم #فاطمه_سلیمان_پور تازه میکنیم)
▪️آشوب کن در من که آرامش نمیخواهم
بعد از تو با دنیای خود سازش نمیخواهم
در پشت این روزن به دنبال چه میگردی؟
من دیگر از خورشید هم تابش نمیخواهم
چون شاخه ای خشکم، تبر بر سینهام بگذار
دیگر پس از این لذّت رویش نمیخواهم
این ماهی دلتنگ، از دریا به تنگ آمد
بعد از تو قدر تنگی آسایش نمیخواهم
چون موم در چنگ تو تدبیری نخواهمداشت
جز مرگ خویش از شعلهای سرکش نمیخواهم
یا واقعاً دیوانهام دل بستهام بر تو
یا اینکه مردم را به خونم تشنه میخواهم
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻#علی_اصغر_عزتی_پاک: «میخواهیم سلطهی روایت غیربومی را بشکنیم»
(در پروندهی ویژهی روزنامهی قدس برای مدیر مدرسه رمان شهرستان ادب)
▪️ «...ما ادبیات روز دنیا را رصد میکنیم و با آن برخورد مستقیم داریم. یعنی آنها هرچه تولید میکنند ما فوری میخوانیم، بنابراین کاملاً نسبت به ادبیات آنها آگاه هستیم و نمیتوان گفت همه آنها پیشرفت کردهاند و ما عقب افتادهایم.
این مشکل پیچیدهتر از این حرفهاست و خیلی به نویسنده وابسته نیست. باید کلانتر نگاه کرد. واقعیت این است که سیاستگذارهای فرهنگی ما هیچ دغدغهای در این حوزه ندارند که این طرف و آن طرف بروند و نویسندگان کشورشان را معرفی کنند. آنها احساس میکنند نویسندههای ما اگر آن طرف بروند مثل آنها میشوند. نمیدانم چه سیاستی پشت این نگاه است اما هرچه هست به ضرر ما تمام شده است. نویسندهها در همه جای دنیا همدیگر را میشناسند و با هم ارتباط دارند. در همین ارتباط هاست که یک جایی، به قول معروف قلاب گیر میکند و یک اثر به زبانهای مختلف ترجمه میشود. اما پیش از نویسندگان، این حاکمیتها هستند که به ترویج کتابهای خودشان کمک میکنند و با تربیت مترجم در سفارتخانهها و نهادهای دانشگاهی صدای فرهنگ خودشان را به آن طرف مرزها میرسانند.
ما این مهم را در سیاستگذاری فرهنگی خودمان نمیبینیم. اساساً گویا مسئولان فرهنگی ما به قدرت نرم باور ندارند. اگر قرار به صادر شدن پیام باشد، پیش از همه چیز این قدرت نرم است که باید معرفی شود که ادبیات یکی از آنهاست...»
ادامهی این گفتوگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9470
☑️ @ShahrestanAdab
(در پروندهی ویژهی روزنامهی قدس برای مدیر مدرسه رمان شهرستان ادب)
▪️ «...ما ادبیات روز دنیا را رصد میکنیم و با آن برخورد مستقیم داریم. یعنی آنها هرچه تولید میکنند ما فوری میخوانیم، بنابراین کاملاً نسبت به ادبیات آنها آگاه هستیم و نمیتوان گفت همه آنها پیشرفت کردهاند و ما عقب افتادهایم.
این مشکل پیچیدهتر از این حرفهاست و خیلی به نویسنده وابسته نیست. باید کلانتر نگاه کرد. واقعیت این است که سیاستگذارهای فرهنگی ما هیچ دغدغهای در این حوزه ندارند که این طرف و آن طرف بروند و نویسندگان کشورشان را معرفی کنند. آنها احساس میکنند نویسندههای ما اگر آن طرف بروند مثل آنها میشوند. نمیدانم چه سیاستی پشت این نگاه است اما هرچه هست به ضرر ما تمام شده است. نویسندهها در همه جای دنیا همدیگر را میشناسند و با هم ارتباط دارند. در همین ارتباط هاست که یک جایی، به قول معروف قلاب گیر میکند و یک اثر به زبانهای مختلف ترجمه میشود. اما پیش از نویسندگان، این حاکمیتها هستند که به ترویج کتابهای خودشان کمک میکنند و با تربیت مترجم در سفارتخانهها و نهادهای دانشگاهی صدای فرهنگ خودشان را به آن طرف مرزها میرسانند.
ما این مهم را در سیاستگذاری فرهنگی خودمان نمیبینیم. اساساً گویا مسئولان فرهنگی ما به قدرت نرم باور ندارند. اگر قرار به صادر شدن پیام باشد، پیش از همه چیز این قدرت نرم است که باید معرفی شود که ادبیات یکی از آنهاست...»
ادامهی این گفتوگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9470
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻تبریک به #مجید_قیصری برای برگزیده شدن رمان #سه_کاهن در جایزه اوراسیای روسیه
▪️سی و یکمین دوره نمایشگاه کتاب مسکو از 14 تا 18 شهریور برگزار شد. رمان «سه کاهن» مجید قیصری، که در انتشارات صدرای مسکو به روسی ترجمه شده بود نیز در این نمایشگاه رونمایی و روز گذشته برنده جایزه ادبی اوراسیا شد. این جایزه، دیروز در موزه یرمولوف روسیه و با حضور نویسنده به وی اهدا گشت.
مجید قیصری، نویسنده توانای کشورمان که تاکنون جوایز و افتخارات متعددی را کسب کرده است؛ او در سال 91 این کتاب را در «عصرداستان» و بعد از آن در سال 95 در انتشارات علمی و فرهنگی به انتشار رسانده.
داستان سه کاهن به زندگی پیامبر اسلام، محمد (ص)، در سن چهار سالگی بازمیگردد. در این داستان، حلیمه دایه پیامبر در تلاشی قابل توجه، سعی دارد تا جان پیامبر را از گزند کاهنانی نجات دهد که میخواهند بر اساس نشانههای ظاهری پیامبر خاتم، وی را در کودکی از بین ببرند. جذابیت، هیجان ناشی از تنشهای داستان، فضاسازیهای مطلوب و نثری که قیصری برای نگارش این اثر در نظر داشته، رمانی را حاصل شده که میتواند مخاطب بزرگسال و نوجوان به خوبی با خود همراه کند.
اتحادیه خلاقیتهای هنری اورآسیا با هدف تشویق مؤلفان و نویسندگان مستعد در رشتههای مختلف ادبیات هنری و مستند و در راستای تقویت و غنای متقابل فرهنگی کشورهای منطقه اوراسیا تأسیس شده است. جوایز مسابقه در بخش های شعر و نثر تحت عناوین ذیل اعطا می شود:
اشعار درخشان
گنجینه نثر
شاهکارهای درام
تحقیقات تاریخی
مفهوم جهان هستی
مطالعات قوم نگاری و قومشناسی
روانشناسی و فرهنگ
مرکزیت اورآسیا
نظری به آینده و وحدت فرهنگها
پیش از این نیز در سال 93 #محمدرضا_بایرامی به بهانه رمان #مردگان_باغ_سبز نشان نقره این جایزه را دریافت کرده بود.
لازم به ذکر است موسسه صدرا، شامل بنیاد مطالعات اسلامی و انتشارات است که تولید محتوا و تألیف به زبان روسی و ترجمه آثار مطرح ایرانی را در دستور کار خود دارد. انتشارات صدرا که ترجمه و پخش رمان «سه کاهن» را به انجام رسانده، از انتشارات مطرح روسیه در حوزه فعالیتهای خود است و در حدود سی درصد کتابهای این انتشارات جزأ منابع دانشگاهی روسیه میباشد.
این انتشارات به تازگی با همکاری انتشارات وچه اثری را با عنوان «نورعشق و ایمان» ترجمه و منتشر کرده. این مجموعه داستان دربردارنده داستانهای ناصرارمنی از رضا امیرخانی، سانتاماریا از سید مهدی شجاعی، لبخندمسیح از سارا عرفانی و بار دیگر شهری که دوست میداشتم از نادر ابراهیمی است که در 350 صفحه ترجمه و ویراستاری شده است.
🔸موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه نویسندگان همراه با این موسسه، این موفقیت بینالمللی را به استاد مجید قیصری تبریک میگویند و به خاطر این موفقیت تازهی ادبیات ایرانی، به خود میبالد.
گفتنیاست مجید قیصری از داستاننویسان سرشناس کشور و مدرس و مسئول کارگاه داستان یکشنبههای شهرستان ادب است.
🔹مطالعه بیشتر: یادداشتی بر کتاب سه کاهن پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3697
☑️ @ShahrestanAdab
▪️سی و یکمین دوره نمایشگاه کتاب مسکو از 14 تا 18 شهریور برگزار شد. رمان «سه کاهن» مجید قیصری، که در انتشارات صدرای مسکو به روسی ترجمه شده بود نیز در این نمایشگاه رونمایی و روز گذشته برنده جایزه ادبی اوراسیا شد. این جایزه، دیروز در موزه یرمولوف روسیه و با حضور نویسنده به وی اهدا گشت.
مجید قیصری، نویسنده توانای کشورمان که تاکنون جوایز و افتخارات متعددی را کسب کرده است؛ او در سال 91 این کتاب را در «عصرداستان» و بعد از آن در سال 95 در انتشارات علمی و فرهنگی به انتشار رسانده.
داستان سه کاهن به زندگی پیامبر اسلام، محمد (ص)، در سن چهار سالگی بازمیگردد. در این داستان، حلیمه دایه پیامبر در تلاشی قابل توجه، سعی دارد تا جان پیامبر را از گزند کاهنانی نجات دهد که میخواهند بر اساس نشانههای ظاهری پیامبر خاتم، وی را در کودکی از بین ببرند. جذابیت، هیجان ناشی از تنشهای داستان، فضاسازیهای مطلوب و نثری که قیصری برای نگارش این اثر در نظر داشته، رمانی را حاصل شده که میتواند مخاطب بزرگسال و نوجوان به خوبی با خود همراه کند.
اتحادیه خلاقیتهای هنری اورآسیا با هدف تشویق مؤلفان و نویسندگان مستعد در رشتههای مختلف ادبیات هنری و مستند و در راستای تقویت و غنای متقابل فرهنگی کشورهای منطقه اوراسیا تأسیس شده است. جوایز مسابقه در بخش های شعر و نثر تحت عناوین ذیل اعطا می شود:
اشعار درخشان
گنجینه نثر
شاهکارهای درام
تحقیقات تاریخی
مفهوم جهان هستی
مطالعات قوم نگاری و قومشناسی
روانشناسی و فرهنگ
مرکزیت اورآسیا
نظری به آینده و وحدت فرهنگها
پیش از این نیز در سال 93 #محمدرضا_بایرامی به بهانه رمان #مردگان_باغ_سبز نشان نقره این جایزه را دریافت کرده بود.
لازم به ذکر است موسسه صدرا، شامل بنیاد مطالعات اسلامی و انتشارات است که تولید محتوا و تألیف به زبان روسی و ترجمه آثار مطرح ایرانی را در دستور کار خود دارد. انتشارات صدرا که ترجمه و پخش رمان «سه کاهن» را به انجام رسانده، از انتشارات مطرح روسیه در حوزه فعالیتهای خود است و در حدود سی درصد کتابهای این انتشارات جزأ منابع دانشگاهی روسیه میباشد.
این انتشارات به تازگی با همکاری انتشارات وچه اثری را با عنوان «نورعشق و ایمان» ترجمه و منتشر کرده. این مجموعه داستان دربردارنده داستانهای ناصرارمنی از رضا امیرخانی، سانتاماریا از سید مهدی شجاعی، لبخندمسیح از سارا عرفانی و بار دیگر شهری که دوست میداشتم از نادر ابراهیمی است که در 350 صفحه ترجمه و ویراستاری شده است.
🔸موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه نویسندگان همراه با این موسسه، این موفقیت بینالمللی را به استاد مجید قیصری تبریک میگویند و به خاطر این موفقیت تازهی ادبیات ایرانی، به خود میبالد.
گفتنیاست مجید قیصری از داستاننویسان سرشناس کشور و مدرس و مسئول کارگاه داستان یکشنبههای شهرستان ادب است.
🔹مطالعه بیشتر: یادداشتی بر کتاب سه کاهن پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3697
☑️ @ShahrestanAdab
Shahrestanadab
نگاهی به کتاب سه کاهن | یادداشت سعیده عقیلی بر رمان «سه کاهن»
شهرستان ادب: خیلی کم پیش میآید زندگی پیامبر را در قصهها بخوانیم. همهاش تاریخ است. همهی آنچه در کتابهای درسی مان خواندهایم چیزی نبودند جز واقعیات تاریخ...
شهرستان ادب
Photo
🔻گزیده مطالب منتشر شدۀ سایت شهرستان ادب در خصوص «لِف نیکلایویچ #تولستوی»
(به بهانه زادروز #لئو_تولستوی، نابغه ادبیات داستانی کلاسیک)
goo.gl/vzGmQB
▪️امروز نهم سپتامبر، صد و نودمین سالروز تولد «لِف نیکلایویچ تالستوی» معروف به #لئو_تالستوی است.
تولستوی اسطوره ادبیات کلاسیک و نابغه داستاننویسی روسی ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پالیانا (از توابع استان تولای روسیه) متولد شد و در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ در همان دیار درگذشت.
#آناکارنینا و #جنگ_و_صلح از معروفترین و معتبرترین رمانهای تاریخ نویسی دو اثر از #تولستوی هستند. همچنین از دیگر آثار او میتوان به #پدر_سرگی و #مرگ_ایوان_ایلیچ اشاره کرد.
با گرامی داشت سالروز تولد تولستوی، شما را به خواندن گزیده مطالبی که با موضوع این نویسنده بزرگ جهانی پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت میکنیم:
🔸معرفی بهترین کتابهای تولستوی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6000
🔸 نگاهی به رمان جنگ و صلح: جنگی برای صلح |به قلم #پرستو_علی_عسگرنجاد
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5999
🔸نگاهی به رمان آناکارنینا : پیامبری در میان نویسندگان |به قلم #مجید_اسطیری
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3084
🔸 نگاهی دیگر به رمان آناکارنینا : رویارویی میان نو و کهنه |به قلم #مریم_سادات_حسینی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9192
🔸 خوانش یک صفحه زیبا از مرگ ایوان ایلیچ: حقوق آقای وزیر
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6740
☑️ @ShahrestanAdab
(به بهانه زادروز #لئو_تولستوی، نابغه ادبیات داستانی کلاسیک)
goo.gl/vzGmQB
▪️امروز نهم سپتامبر، صد و نودمین سالروز تولد «لِف نیکلایویچ تالستوی» معروف به #لئو_تالستوی است.
تولستوی اسطوره ادبیات کلاسیک و نابغه داستاننویسی روسی ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پالیانا (از توابع استان تولای روسیه) متولد شد و در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ در همان دیار درگذشت.
#آناکارنینا و #جنگ_و_صلح از معروفترین و معتبرترین رمانهای تاریخ نویسی دو اثر از #تولستوی هستند. همچنین از دیگر آثار او میتوان به #پدر_سرگی و #مرگ_ایوان_ایلیچ اشاره کرد.
با گرامی داشت سالروز تولد تولستوی، شما را به خواندن گزیده مطالبی که با موضوع این نویسنده بزرگ جهانی پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت میکنیم:
🔸معرفی بهترین کتابهای تولستوی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6000
🔸 نگاهی به رمان جنگ و صلح: جنگی برای صلح |به قلم #پرستو_علی_عسگرنجاد
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5999
🔸نگاهی به رمان آناکارنینا : پیامبری در میان نویسندگان |به قلم #مجید_اسطیری
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3084
🔸 نگاهی دیگر به رمان آناکارنینا : رویارویی میان نو و کهنه |به قلم #مریم_سادات_حسینی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9192
🔸 خوانش یک صفحه زیبا از مرگ ایوان ایلیچ: حقوق آقای وزیر
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6740
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻سفر
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #بهارخواب سرودهی جناب آقای #محمدحسین_نجفی تازه میکنیم)
▪️یک مشت غزل در چمدان سفرم ریخت
مادر، که دلش آب شد و پشت سرم ریخت
برگشتم از آنجا و دلم پیش کسی ماند
با آمدنم اشک، غرور پدرم ریخت
آری همهی شوکت ایلاتیِ یک مرد
تا گفت «خدا یار تو باشد پسرم» ریخت
آن روز که اشکم به تسلّای من آمد
تا دید که از راز دلش باخبرم ریخت
آخر چه کسی بود که از اوّل عمرم
آه اینهمه دل، اینهمه دل دور و برم ریخت؟
ای شهر! ببخشید پر از اشک شد این شعر
این شعر که ناخواسته از چشم ترم ریخت
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #بهارخواب سرودهی جناب آقای #محمدحسین_نجفی تازه میکنیم)
▪️یک مشت غزل در چمدان سفرم ریخت
مادر، که دلش آب شد و پشت سرم ریخت
برگشتم از آنجا و دلم پیش کسی ماند
با آمدنم اشک، غرور پدرم ریخت
آری همهی شوکت ایلاتیِ یک مرد
تا گفت «خدا یار تو باشد پسرم» ریخت
آن روز که اشکم به تسلّای من آمد
تا دید که از راز دلش باخبرم ریخت
آخر چه کسی بود که از اوّل عمرم
آه اینهمه دل، اینهمه دل دور و برم ریخت؟
ای شهر! ببخشید پر از اشک شد این شعر
این شعر که ناخواسته از چشم ترم ریخت
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻نظر دکتر #شفیعی_کدکنی درباره کتاب تازه شهرستان ادب
(روایتی درباره کتاب #از_پیله_تا_پروانگی سروده #محمدرضا_روزبه)
▪️«...امروز با خانواده از سفری خوش و خاطرهانگیز به سوی شهر و دیارمان برمیگشتم. در حال رانندگی، گهگاه نگاهی گذرا داشتم به مناظر طبیعی زیبای اطراف و خصوصأ کوههای باشکوه منطقه و سرشار بودم از لذت مهربانیها و مهماننوازیهای دوستان دیرین و شیرینم که در این چند روز برای ما سنگ تمام گذاشتند و خاطراتی خوب و بیغروب را بدرقۀ راهمان کردند. در همین حین، تلفن همراهم به صدا در آمد. طبیعتاً پاسخ ندادم و گفتم بماند تا بعد؛ اما ناگهان نمیدانم چه حسی به من دست داد که منصرف شدم و از همسرم خواستم که به جای من پاسخ دهد.
ابتدا سلام و احوالپرسی معمول و متعارف بود و ناگهان صدای وجدآمیز و هیجانزدۀ همسرم: "وای! جناب استاد شفیعی کدکنی؟!"
طنین همین نام عزیز و عظیم کافی بود که خودم و خودرویم برجا میخکوب شویم _ که همین هم شد!_ با هر زحمتی بود، به "حاشیۀ" جاده گریختم تا وارد "متن" این حادثۀ ناب و نایاب شوم! استاد در گفتگو با همسرم، با توجه به وضعیت من، پیشنهاد میداد که سفرمان را به خطر نیندازیم تا در فرصتی مناسب تماس بگیرند؛ اما مگر میشد آن لحظههای خوش و خجسته را از دست داد؟ یا اصلا با چه رویی تماس استاد بزرگم را ناتمام میگذاشتم؟ بیش از یک دهه است که سعادت زیارت استاد را از نزدیک نداشتهام و سیمای ایشان را در این سالها فقط در آیینۀ زلال آثارشان دیدهام و حالا صدای ناب و نازنین استاد، سرزده، مهمان سرّ و سکوت من شده بود.
اردیبهشت ماه بود که مجموعه شعر جدیدم «از پیله تا پروانگی» را از محل نمایشگاه کتاب تهران از طریق پست برای استاد ارسال کردم و استاد، به گفتۀ خودشان، ظرف این مدت بارها برای تماس با شاگرد کوچکش، اقدام کرده بود؛ اما همیشه شماره را اشتباه میگرفته است و حالا به قصد تشکر و تشویق و نواختن این شاگرد کوچک، تماس گرفته بود و چه فرصتی مهیاتر و مهناتر از این برای من تا از زلال صدای استاد، جامی بنوشم و روحم را تر و تازه کنم؟...»
ادامهی این متن را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9395
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
☑️ @ShahrestanAdab
(روایتی درباره کتاب #از_پیله_تا_پروانگی سروده #محمدرضا_روزبه)
▪️«...امروز با خانواده از سفری خوش و خاطرهانگیز به سوی شهر و دیارمان برمیگشتم. در حال رانندگی، گهگاه نگاهی گذرا داشتم به مناظر طبیعی زیبای اطراف و خصوصأ کوههای باشکوه منطقه و سرشار بودم از لذت مهربانیها و مهماننوازیهای دوستان دیرین و شیرینم که در این چند روز برای ما سنگ تمام گذاشتند و خاطراتی خوب و بیغروب را بدرقۀ راهمان کردند. در همین حین، تلفن همراهم به صدا در آمد. طبیعتاً پاسخ ندادم و گفتم بماند تا بعد؛ اما ناگهان نمیدانم چه حسی به من دست داد که منصرف شدم و از همسرم خواستم که به جای من پاسخ دهد.
ابتدا سلام و احوالپرسی معمول و متعارف بود و ناگهان صدای وجدآمیز و هیجانزدۀ همسرم: "وای! جناب استاد شفیعی کدکنی؟!"
طنین همین نام عزیز و عظیم کافی بود که خودم و خودرویم برجا میخکوب شویم _ که همین هم شد!_ با هر زحمتی بود، به "حاشیۀ" جاده گریختم تا وارد "متن" این حادثۀ ناب و نایاب شوم! استاد در گفتگو با همسرم، با توجه به وضعیت من، پیشنهاد میداد که سفرمان را به خطر نیندازیم تا در فرصتی مناسب تماس بگیرند؛ اما مگر میشد آن لحظههای خوش و خجسته را از دست داد؟ یا اصلا با چه رویی تماس استاد بزرگم را ناتمام میگذاشتم؟ بیش از یک دهه است که سعادت زیارت استاد را از نزدیک نداشتهام و سیمای ایشان را در این سالها فقط در آیینۀ زلال آثارشان دیدهام و حالا صدای ناب و نازنین استاد، سرزده، مهمان سرّ و سکوت من شده بود.
اردیبهشت ماه بود که مجموعه شعر جدیدم «از پیله تا پروانگی» را از محل نمایشگاه کتاب تهران از طریق پست برای استاد ارسال کردم و استاد، به گفتۀ خودشان، ظرف این مدت بارها برای تماس با شاگرد کوچکش، اقدام کرده بود؛ اما همیشه شماره را اشتباه میگرفته است و حالا به قصد تشکر و تشویق و نواختن این شاگرد کوچک، تماس گرفته بود و چه فرصتی مهیاتر و مهناتر از این برای من تا از زلال صدای استاد، جامی بنوشم و روحم را تر و تازه کنم؟...»
ادامهی این متن را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9395
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻«گلدسته ها و فلک» | داستان کوتاهی از #جلال_آل_احمد
(به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او)
▪️«...بدیش این بود که گلدستههای مسجد بدجوری هوس بالارفتن را به کلة آدم میزد. ما هیچ کدام کاری به کار گلدستهها نداشتیم؛ اما نمیدانم چرا مدام توی چشممان بودند. توی کلاس که نشسته بودی و مشق میکردی یا توی حیاط که بازی میکردی و مدیر مدام پاپی میشد و هی داد میزد که "اگه آفتاب میخوای این ور، اگه سایه میخوای اون ور."
و آن وقت از آفتاب که به سمت سایه میدویدی یا از سایه به طرف آفتاب، باز هم گلدستهها توی چشمت بود. یا وقتی عصرهای زمستان میخواستی آفتابه را آب کنی و ته حیاط، جلوی ردیف مستراحها را در یک خط دراز بپاشی تا برای فردا صبح یخ ببندد و بعد وقتی که صبح میآمدی و روی باریکة یخ سر میخوردی و لازم نداشتی پیش پایت را نگاه کنی و کافی بود که پاها را چپ و راست از هم باز کنی و میزان نگه شان بداری و بگذاری روی یخ تا آخر باریکه بکشاندت؛ یا وقتی ضمن سریدن، زمین میخوردی و همان جور درازکش داشتی خستگی در میکردی تا از نو بلند شوی و دورخیز کنی برای دفعة بعد و در هر حال دیگر که بودی، مدام گلدستههای مسجد توی چشمهات بود و مدام به کلهات میزد که ازشان بالا بروی.
خود گنبد چنگی به دل نمیزد. لخت و آجری با گله به گله سوراخهایی برای کفترها، عین تخم مرغ خیلی گندهای از ته بر سقف مسجد نشسته بود؛ نخراشیده و زمخت. گنبد باید کاشیکاری باشد تا بشود بهش نگاه کرد؛ عین گنبد سید نصرالدین که نزدیک خانه اولیمان بود و میرفتیم پشت بام و بعد میپریدیم روی طاق بازارچه و میآمدیم تا دو قدمیش و اگر بزرگ تر بودیم؛ دست که دراز میکردیم؛ بهش میرسید؛ اما گلدستهها چیز دیگری بود. با تن آجری و ترک ترک و سرهای ناتمام که عین خیار با یک ظرب چاقو کله شان را پرانده باشی و کفهای که بالای هرکدام زیر پای آسمان بود و راه پلهای که لابد در شکم هر کدام بود و درهای ورودشان را ما از توی حیاط مدرسه میدیدیم که بیخ گلدستهها روی بام مسجد سیاهی میزد. فقط کافی بود راه پله بام مسجد را گیر بیاوری. یعنی گیر که آورده بودیم؛ اما مدام قفل بود و کلیدش هم لابد دست موذن مسجد یا دست خود متولی. باید یک جوری درش را باز میکردیم؛ وگرنه راه پلة خود گلدستهها که در نداشت. از همین توی حیاط مدرسه هم میدیدی...»
متن کامل این داستان را میتوانید در سایت #شهرستان_ادب مطالعه کنید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040
☑️ @ShahrestanAdab
(به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او)
▪️«...بدیش این بود که گلدستههای مسجد بدجوری هوس بالارفتن را به کلة آدم میزد. ما هیچ کدام کاری به کار گلدستهها نداشتیم؛ اما نمیدانم چرا مدام توی چشممان بودند. توی کلاس که نشسته بودی و مشق میکردی یا توی حیاط که بازی میکردی و مدیر مدام پاپی میشد و هی داد میزد که "اگه آفتاب میخوای این ور، اگه سایه میخوای اون ور."
و آن وقت از آفتاب که به سمت سایه میدویدی یا از سایه به طرف آفتاب، باز هم گلدستهها توی چشمت بود. یا وقتی عصرهای زمستان میخواستی آفتابه را آب کنی و ته حیاط، جلوی ردیف مستراحها را در یک خط دراز بپاشی تا برای فردا صبح یخ ببندد و بعد وقتی که صبح میآمدی و روی باریکة یخ سر میخوردی و لازم نداشتی پیش پایت را نگاه کنی و کافی بود که پاها را چپ و راست از هم باز کنی و میزان نگه شان بداری و بگذاری روی یخ تا آخر باریکه بکشاندت؛ یا وقتی ضمن سریدن، زمین میخوردی و همان جور درازکش داشتی خستگی در میکردی تا از نو بلند شوی و دورخیز کنی برای دفعة بعد و در هر حال دیگر که بودی، مدام گلدستههای مسجد توی چشمهات بود و مدام به کلهات میزد که ازشان بالا بروی.
خود گنبد چنگی به دل نمیزد. لخت و آجری با گله به گله سوراخهایی برای کفترها، عین تخم مرغ خیلی گندهای از ته بر سقف مسجد نشسته بود؛ نخراشیده و زمخت. گنبد باید کاشیکاری باشد تا بشود بهش نگاه کرد؛ عین گنبد سید نصرالدین که نزدیک خانه اولیمان بود و میرفتیم پشت بام و بعد میپریدیم روی طاق بازارچه و میآمدیم تا دو قدمیش و اگر بزرگ تر بودیم؛ دست که دراز میکردیم؛ بهش میرسید؛ اما گلدستهها چیز دیگری بود. با تن آجری و ترک ترک و سرهای ناتمام که عین خیار با یک ظرب چاقو کله شان را پرانده باشی و کفهای که بالای هرکدام زیر پای آسمان بود و راه پلهای که لابد در شکم هر کدام بود و درهای ورودشان را ما از توی حیاط مدرسه میدیدیم که بیخ گلدستهها روی بام مسجد سیاهی میزد. فقط کافی بود راه پله بام مسجد را گیر بیاوری. یعنی گیر که آورده بودیم؛ اما مدام قفل بود و کلیدش هم لابد دست موذن مسجد یا دست خود متولی. باید یک جوری درش را باز میکردیم؛ وگرنه راه پلة خود گلدستهها که در نداشت. از همین توی حیاط مدرسه هم میدیدی...»
متن کامل این داستان را میتوانید در سایت #شهرستان_ادب مطالعه کنید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻بازخوانی گزیده مطالب منتشر شدۀ سایت شهرستان ادب با موضوع #جلال_آل_احمد
(به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او)
goo.gl/Ld5yUh
▪️چهل و نه سال پیش در چنین روزی مرگ مشکوک جلال آل احمد در اسالم گیلان رقم خورد. سید جلال آل احمد، داستاننویس، متفکر، مترجم و روشنفکر ایرانی بود که بسیاری او را بزرگترین داستاننویس و روشنفکر معاصر ایرانی میدانند. بیشتر چهرههای شاخص ادبیات معاصر ایران در همه یا بعضی از آثارشان تحت تاثیر نثر و شیوه تفکر این نویسنده بودند. اگر شیوه تفکر و نویسندگی جلال آل احمد در نیمه نخست زندگیاش سرمشق روشنفکران ایرانی بود، شیوه تفکر و نویسندگی او در نیمه دوم زندگیاش سرمشق مبارزان و نخبگان مذهبی و انقلابی شد. از اینرو سخنان بسیاری که در اهمیت او گفتهاند بیش از اغراق و مبالغه به حقیقت و واقعیت نزدیک میشود.
از جمله آثار داستانی مشهور او میتوان به #نفرین_زمین (۱۳۴۶)، #سنگی_بر_گوری (۱۳۴۲)، #نون_والقلم (۱۳۴۰)، #مدیر_مدرسه (۱۳۳۷)، #سرگذشت_کندوها (۱۳۳۷) و #از_رنجی_که_می_بریم (۱۳۲۶) اشاره کرد. همچنین کتابهایی چون #غرب_زدگی (۱۳۴۱)، #ارزیابی_شتاب_زده (۱۳۴۳)، #در_خدمت_و_خیانت_روشنفکران (۱۳۵۶)، #اسرائیل_عامل_امپریالیسم (۱۳۵۷) از جمله مهمترین آثار تحلیلی و فکری او هستند. این دو سلسله، جدا از سفرنامهها و دیگر آثار این نویسنده هستند.
با گرامی داشت سالروز درگذشت مرحوم جلال آل احمد، شما را به خواندن گزیده مطالبی که پیش از این با موضوع این نویسنده بزرگ ایرانی در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت میکنیم:
🔸شانه به شانه تا سوژه ایرانی |یادداشتی از #محمدقائم_خانی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7319
🔸سید جلال آل احمد |یادداشتی از #احمدرضا_رضایی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7318
🔸اولین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3045
🔸دومین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد + گزارش تصویری
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6042
🔸نقد داستان بچه مردم جلال آل احمد در کارگاه مجازی شهرستان ادب
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/1648
🔸داستان کوتاهی از جلال آل احمد: گلدستهها و فلک
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040
🔸روایت جلال آل احمد از «حج»، «منا» و «سعودیها» در کتاب #خسی_در_میقات
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5855
☑️ @ShahrestanAdab
(به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او)
goo.gl/Ld5yUh
▪️چهل و نه سال پیش در چنین روزی مرگ مشکوک جلال آل احمد در اسالم گیلان رقم خورد. سید جلال آل احمد، داستاننویس، متفکر، مترجم و روشنفکر ایرانی بود که بسیاری او را بزرگترین داستاننویس و روشنفکر معاصر ایرانی میدانند. بیشتر چهرههای شاخص ادبیات معاصر ایران در همه یا بعضی از آثارشان تحت تاثیر نثر و شیوه تفکر این نویسنده بودند. اگر شیوه تفکر و نویسندگی جلال آل احمد در نیمه نخست زندگیاش سرمشق روشنفکران ایرانی بود، شیوه تفکر و نویسندگی او در نیمه دوم زندگیاش سرمشق مبارزان و نخبگان مذهبی و انقلابی شد. از اینرو سخنان بسیاری که در اهمیت او گفتهاند بیش از اغراق و مبالغه به حقیقت و واقعیت نزدیک میشود.
از جمله آثار داستانی مشهور او میتوان به #نفرین_زمین (۱۳۴۶)، #سنگی_بر_گوری (۱۳۴۲)، #نون_والقلم (۱۳۴۰)، #مدیر_مدرسه (۱۳۳۷)، #سرگذشت_کندوها (۱۳۳۷) و #از_رنجی_که_می_بریم (۱۳۲۶) اشاره کرد. همچنین کتابهایی چون #غرب_زدگی (۱۳۴۱)، #ارزیابی_شتاب_زده (۱۳۴۳)، #در_خدمت_و_خیانت_روشنفکران (۱۳۵۶)، #اسرائیل_عامل_امپریالیسم (۱۳۵۷) از جمله مهمترین آثار تحلیلی و فکری او هستند. این دو سلسله، جدا از سفرنامهها و دیگر آثار این نویسنده هستند.
با گرامی داشت سالروز درگذشت مرحوم جلال آل احمد، شما را به خواندن گزیده مطالبی که پیش از این با موضوع این نویسنده بزرگ ایرانی در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت میکنیم:
🔸شانه به شانه تا سوژه ایرانی |یادداشتی از #محمدقائم_خانی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7319
🔸سید جلال آل احمد |یادداشتی از #احمدرضا_رضایی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7318
🔸اولین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3045
🔸دومین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد + گزارش تصویری
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6042
🔸نقد داستان بچه مردم جلال آل احمد در کارگاه مجازی شهرستان ادب
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/1648
🔸داستان کوتاهی از جلال آل احمد: گلدستهها و فلک
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040
🔸روایت جلال آل احمد از «حج»، «منا» و «سعودیها» در کتاب #خسی_در_میقات
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5855
☑️ @ShahrestanAdab