🌸کانال عهدباشهدا🌸
@shahidegomnamm
😔❤️❤️نحوه ی شهادت سیدشهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی #آوینی از زبان سردار سعیدقاسمی❤️❤️😔
با گروه روایت فتح و سید مرتضی رفته بودیم فکه برای تهیه مستند ، با آن که مسیر را خوب می شناختیم و بارها رفته بودیم ،راه را گم کردیم ، ناگاه پای بچه ها روی مین رفته انفجاری صورت گرفت ، یک مین والمری منفجر شد ، و سید مرتضی و یزدان پرست به زمین افتادند، خود من هم مجروح شدم ، گیج و شوکه شده بودم؛ اصغر بختیاری آمد بالای سر سید مرتضی و گفت نترسید آقا سید چیزی نشده! (با آن که همه چیز خونین بود و پاها قطع شده بود)
سید مرتضی خیلی راحت برگشت گفت: اصغر جان از چی بترسم ما برای همین حرف ها آمدیم ، (خیلی تو پر و راحت و نه از نقش بازی کردن)
شروع کردیم با بند کفش و کمربند پای او را بستن (خون بند بیاید)
قاسم دهقان آمد با استفاده اورکت و نبشی ها در منطقه و بستن زیپ آن ها دو برانکارد درست کرد؛ تا سید مرتضی و یزدان پرست را به عقب منتقل کنیم ؛
یک ترکش به چشم یزدان پرست خورده بود ؛ آمدم ناگاه آن را دربیاورم دیدم اذیت می شود و گفت چیکار می کنی ولش بگذار باشه ، هم او آرامش عجیبی داشت هم سید مرتضی که 150 تا ترکش خورده بود و سوراخ سوراخ شده بود. ؛ (مین والمری هزار و سیصد چهارصد ساچمه دارد که به اطراف پخش می کند و همیشه همراه با درد و عذاب است)
سید را روی برانکارد گذاشتیم ؛ گفت چکار می کنید کجا می برید؟؛ گفتیم بالاخره باید برویم از منطقه ؛ گفت ولم کنید بگذارید همین جا باشم!!!
چند کیلومتر داخل منطقه جنگی بودیم با آن که منطقه پر از مین بود ما بدون شناخت مسیر ایمن سراسیمه آن ها را جابجا کردیم !
پای سید مرتضی بریده شده بود و با رگ و مویرگها آویزان بود ؛ سه چهار بار پای او رفت زیر پای من ؛ پا کشیده شد اینها ، بی شباهت به صحنه کربلا و حضرت ابولفضل نبود ... ؛ دیدم دارم اذیت می شوم چشمم را بستم پا رو آوردم گذاشتم روی سینه سید ؛ مرتضی گفت: چکار می کنی؟ ولش کن ... بعد تو این حال و هوا مرتضی مادرش را صدا میزد و می گفت یا فاطمه زهرا یا فاطمه زهرا ... بعد سه مرتبه این دعا را زمزمه میکرد (اللهم اجعل مماتی شهادت فی سبیلک) این خون همین طور داشت می ریخت و او بی قرار می شد ؛ برانکارد کوچک بود ، سر سید می افتاد پایین او نمیتوانست راحت نفس بکشد در حالی ما حواسمون نبود و فقط سعی میکردیم با نبشی و برانکارد دستساز الکی او را جابجا کنیم ؛ اینجا دیگه مرتضی تحمل نکرد و ناگاه سرش را بالا اورد و گفت خدا همه گناهان من را ببخش و من را شهید کن!
این آخرین ذکر سید بود و بعد از این دیگر رفت به اغماء ...
تا آنکه آوردیم داخل ماشین ؛ به سرعت برگشتیم عقب ؛ بعد چهل دقیقه رسیدیم اولین اورژانس صحرایی بردنش سید و یزدان پرست را داخل ؛برای تنفس مصنوعی؛
ولی دیگر جواب نداد ...
❤️شادی روحش صلوات❤️
🌷کانال عهدباشهدا🌷
🔎🔎🔎https://telegram.me/shahidegomnamm
✨✨🌹✨✨🌹✨✨🌹✨✨
@shahidegomnamm
😔❤️❤️نحوه ی شهادت سیدشهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی #آوینی از زبان سردار سعیدقاسمی❤️❤️😔
با گروه روایت فتح و سید مرتضی رفته بودیم فکه برای تهیه مستند ، با آن که مسیر را خوب می شناختیم و بارها رفته بودیم ،راه را گم کردیم ، ناگاه پای بچه ها روی مین رفته انفجاری صورت گرفت ، یک مین والمری منفجر شد ، و سید مرتضی و یزدان پرست به زمین افتادند، خود من هم مجروح شدم ، گیج و شوکه شده بودم؛ اصغر بختیاری آمد بالای سر سید مرتضی و گفت نترسید آقا سید چیزی نشده! (با آن که همه چیز خونین بود و پاها قطع شده بود)
سید مرتضی خیلی راحت برگشت گفت: اصغر جان از چی بترسم ما برای همین حرف ها آمدیم ، (خیلی تو پر و راحت و نه از نقش بازی کردن)
شروع کردیم با بند کفش و کمربند پای او را بستن (خون بند بیاید)
قاسم دهقان آمد با استفاده اورکت و نبشی ها در منطقه و بستن زیپ آن ها دو برانکارد درست کرد؛ تا سید مرتضی و یزدان پرست را به عقب منتقل کنیم ؛
یک ترکش به چشم یزدان پرست خورده بود ؛ آمدم ناگاه آن را دربیاورم دیدم اذیت می شود و گفت چیکار می کنی ولش بگذار باشه ، هم او آرامش عجیبی داشت هم سید مرتضی که 150 تا ترکش خورده بود و سوراخ سوراخ شده بود. ؛ (مین والمری هزار و سیصد چهارصد ساچمه دارد که به اطراف پخش می کند و همیشه همراه با درد و عذاب است)
سید را روی برانکارد گذاشتیم ؛ گفت چکار می کنید کجا می برید؟؛ گفتیم بالاخره باید برویم از منطقه ؛ گفت ولم کنید بگذارید همین جا باشم!!!
چند کیلومتر داخل منطقه جنگی بودیم با آن که منطقه پر از مین بود ما بدون شناخت مسیر ایمن سراسیمه آن ها را جابجا کردیم !
پای سید مرتضی بریده شده بود و با رگ و مویرگها آویزان بود ؛ سه چهار بار پای او رفت زیر پای من ؛ پا کشیده شد اینها ، بی شباهت به صحنه کربلا و حضرت ابولفضل نبود ... ؛ دیدم دارم اذیت می شوم چشمم را بستم پا رو آوردم گذاشتم روی سینه سید ؛ مرتضی گفت: چکار می کنی؟ ولش کن ... بعد تو این حال و هوا مرتضی مادرش را صدا میزد و می گفت یا فاطمه زهرا یا فاطمه زهرا ... بعد سه مرتبه این دعا را زمزمه میکرد (اللهم اجعل مماتی شهادت فی سبیلک) این خون همین طور داشت می ریخت و او بی قرار می شد ؛ برانکارد کوچک بود ، سر سید می افتاد پایین او نمیتوانست راحت نفس بکشد در حالی ما حواسمون نبود و فقط سعی میکردیم با نبشی و برانکارد دستساز الکی او را جابجا کنیم ؛ اینجا دیگه مرتضی تحمل نکرد و ناگاه سرش را بالا اورد و گفت خدا همه گناهان من را ببخش و من را شهید کن!
این آخرین ذکر سید بود و بعد از این دیگر رفت به اغماء ...
تا آنکه آوردیم داخل ماشین ؛ به سرعت برگشتیم عقب ؛ بعد چهل دقیقه رسیدیم اولین اورژانس صحرایی بردنش سید و یزدان پرست را داخل ؛برای تنفس مصنوعی؛
ولی دیگر جواب نداد ...
❤️شادی روحش صلوات❤️
🌷کانال عهدباشهدا🌷
🔎🔎🔎https://telegram.me/shahidegomnamm
✨✨🌹✨✨🌹✨✨🌹✨✨
✍ #شعر📜
✊هستیم بر آن #عهد که بستیم...
🌾 #قسم به فیض #شهادت قسم به سرخی خون
به #خیبر و #نی و #هور و #جزیره_ے_مجنون
🌾 قسم به روح #خمینی قسم به #سید_علی
به امر رهبر و فرموده های شخص ولی
🌾 قسم به #عارف جبهه به #مصطفی_چمران
به گریه در دل سنگر، تلاوت قرآن
🌾 قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
قنوت و دست جدای #حسین_خرازی
🌾 قسم به جوخه ی اعدام و سینه ی نواب
به عالمان شهیدِ فتاده در #محراب
🌾 به انتهای افق، سرگذشت #حاج_احمد
خوراک کوسه شدن در تلاطم #اروند
🌾 قسم به پیکر بی سر ، قسم به حاج #همت
به چادر و به #حجاب زنان با عفت
🌾 به صبحگاه #دوکوهه، به درد و صبر از رنج
غروب دشت #شلمچه، به #کربلای_پنج
🌾 قسم به #سید_حسن شیرمرد #حزب_الله
به جنگ سی و سه روزه، نبرد حزب الله
🌾 قسم به حنجر حجاج خونی مکه
به #رمل های روان و به #مقتل_فکه
🌾 قسم به #باکری و #باقری و #زین_الدین
به غرش #نهم_دی به فتنه ی رنگین
🌾 قسم به تنگه ی #مرصاد و عقده از #صیاد
به غربت اسرا و شکنجه و فریاد
🌾 قسم به روح هنر از نگاه #آوینی
به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی
🌾 قسم به قدرت #خون در برابر #شمشیر
به یک #پدر که نیامد پسر، و شد او پیر
🌾 به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
به تکه تکه شدن در #مصاف رو در رو
🌾 به دست خالی #رزمنده ای که میجنگید
به آن جنازه که با چشم باز میخندید
🌾 قسم به خون #خلیلی شهید راه #حیا
به #ندبه و به #کمیل و #زیارت_عاشورا
🌾 که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
#حسینی_ام #حسنی_ام، و #زینبی هستم
🌾 و سر سپرده ام و از تبار #عمارم
به #انقلاب و #شهیدان حق #وفادارم
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
✊هستیم بر آن #عهد که بستیم...
🌾 #قسم به فیض #شهادت قسم به سرخی خون
به #خیبر و #نی و #هور و #جزیره_ے_مجنون
🌾 قسم به روح #خمینی قسم به #سید_علی
به امر رهبر و فرموده های شخص ولی
🌾 قسم به #عارف جبهه به #مصطفی_چمران
به گریه در دل سنگر، تلاوت قرآن
🌾 قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
قنوت و دست جدای #حسین_خرازی
🌾 قسم به جوخه ی اعدام و سینه ی نواب
به عالمان شهیدِ فتاده در #محراب
🌾 به انتهای افق، سرگذشت #حاج_احمد
خوراک کوسه شدن در تلاطم #اروند
🌾 قسم به پیکر بی سر ، قسم به حاج #همت
به چادر و به #حجاب زنان با عفت
🌾 به صبحگاه #دوکوهه، به درد و صبر از رنج
غروب دشت #شلمچه، به #کربلای_پنج
🌾 قسم به #سید_حسن شیرمرد #حزب_الله
به جنگ سی و سه روزه، نبرد حزب الله
🌾 قسم به حنجر حجاج خونی مکه
به #رمل های روان و به #مقتل_فکه
🌾 قسم به #باکری و #باقری و #زین_الدین
به غرش #نهم_دی به فتنه ی رنگین
🌾 قسم به تنگه ی #مرصاد و عقده از #صیاد
به غربت اسرا و شکنجه و فریاد
🌾 قسم به روح هنر از نگاه #آوینی
به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی
🌾 قسم به قدرت #خون در برابر #شمشیر
به یک #پدر که نیامد پسر، و شد او پیر
🌾 به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
به تکه تکه شدن در #مصاف رو در رو
🌾 به دست خالی #رزمنده ای که میجنگید
به آن جنازه که با چشم باز میخندید
🌾 قسم به خون #خلیلی شهید راه #حیا
به #ندبه و به #کمیل و #زیارت_عاشورا
🌾 که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
#حسینی_ام #حسنی_ام، و #زینبی هستم
🌾 و سر سپرده ام و از تبار #عمارم
به #انقلاب و #شهیدان حق #وفادارم
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊