🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
🕊✨🌹🕊✨🌹🕊✨🌹 ✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨ 📔 #زندگینامه 🌷 #شهید_رضا_رضائیان ◀ #قسمت_چهارم ✍پاشنه پايش را به #پيشاني رضائيان کوبيد و او را نقش زمين کرد.و با اشاره به گروهبان گفت: 🍁بهتر از اين نمي شود.او را با خود مي بريم. #بهترين_هديه به فرماندار…
🕊✨🌹🕊✨🌹🕊✨🌹
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زندگینامه
🌷 #شهید_رضا_رضائیان
◀ #قسمت_پنجم
✍افسر عراقي اشاره کرد آن دو را
ببرند.مجددا با مقاومت آنها روبه رو شدند.
خشم در چشمان افسر😡 عراقي موج
ميزد.صداي تير اندازي ايراني ها نگرانش کرده بود.
افسر #کارد_کمري_اش را بيرون
آورد.گروهبان وسربازان عراقي آن دو را رها
کردند.افسر ابتدا به سمت #محسن رفت.کارد
را در کشاله ي رانش فرو برد.صداي محسن
بلند شد😢.خون از رانش بيرون زد.افسر به
سراغ رضائيان رفت .
رضائيان #سرش را پايين انداخت وحرفي نزد.
افسر عراقي #پا_روي_سينه_اش_گذاشت
واو را به پشت خواباند.محسن که خون زيادي
از او رفته بود،هنوز از هوش نرفته
بود.چشمانش گاه سياهي مي رفت و گاه آن
#منظره را در هاله اي از ابهام مي ديد.
💠ادامه دارد. ...
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زندگینامه
🌷 #شهید_رضا_رضائیان
◀ #قسمت_پنجم
✍افسر عراقي اشاره کرد آن دو را
ببرند.مجددا با مقاومت آنها روبه رو شدند.
خشم در چشمان افسر😡 عراقي موج
ميزد.صداي تير اندازي ايراني ها نگرانش کرده بود.
افسر #کارد_کمري_اش را بيرون
آورد.گروهبان وسربازان عراقي آن دو را رها
کردند.افسر ابتدا به سمت #محسن رفت.کارد
را در کشاله ي رانش فرو برد.صداي محسن
بلند شد😢.خون از رانش بيرون زد.افسر به
سراغ رضائيان رفت .
رضائيان #سرش را پايين انداخت وحرفي نزد.
افسر عراقي #پا_روي_سينه_اش_گذاشت
واو را به پشت خواباند.محسن که خون زيادي
از او رفته بود،هنوز از هوش نرفته
بود.چشمانش گاه سياهي مي رفت و گاه آن
#منظره را در هاله اي از ابهام مي ديد.
💠ادامه دارد. ...
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃