Forwarded from 🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
ir.book.ebrahimhadi-1.apk
2.6 MB
Forwarded from 🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
کتاب علمدار کانال کمیل👆👆👆👆
زندگینامه ی شهید جاوید الاثر ابراهیم هادی
🌹🌹کانال عهدباشهدا🌹🌹
@shahidegomnamm
زندگینامه ی شهید جاوید الاثر ابراهیم هادی
🌹🌹کانال عهدباشهدا🌹🌹
@shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق #قسمت_هفدهم #علمــــــــدار_عشـــــــق😍# #راوی مرتضــــــــی# از حاج حسن و خانوادش خداخافظی کردیم چندمتر اونطرف تر برادرم مجتبی کنار ماشین ایستاده بود باهم دست دادیم و روبوسی کردیم بازهرا خواهرمون فقط دست داد از بچگی پدرم بهمون یادداده…
بسم رب العشق
#قسمت_هجدهم
#علمــــــــدار_عشـــــــق😍#
#راوی مرتضـــــــی#
پدر و مجتبی وارد خونه شدن
زهرا رفت چهارتا چای ریخت آورد
یهو مادرم گفت:
مرتضی جان مادر اون تله فیلمی که قراربود برای دانشگاه تهیه کنی چی شد مادر؟
- هیچی مادر
تائتر و سرود و بقیه برنامه ها حتی موسیقی متن فیلم من حاضره
اما متن تله فیلم آماده نیست
+ خوب در مورد چیه؟
- شهدای کربلای ۵
زهرا: داداش پدر که جزو جانبازان کربلای ۵
* مارو درحدی نمیدونه ک ازمون استفاده کنه
- پاشدم رفتم سمت پدر
سرم گذاشتم روی پای پدر
گفتم نه پدر من اصلا یادم نبود
* زهراجان دخترم اون آلبومها بیار با داداشت حرف بزنم
مرتضی جان این ولیچر لطفا حرکتش بده بریم اون اتاق
پدر شروع کرد به تعریف
تا عکس حاج حسن موسوی دیدم
پدر این شخص کی هست ؟
* ایشان فرماندم بودن
حاج حسن موسوی
- موسوی 🤔🤔
موسوی
پدر من این آقا میشناسم
* میشناسی؟
- آره پدر چهره شون برام خیلی آشناست
روز جشن ورودی دیدمشون
اصلا دخترشون نرگس سادات هم کلاسی زهراجان هست
* باورم نمیشه پیداش کردم
- زهراجان خواهر شماره همکلاسیت خانم موسوی بگیر
پدر با پدرشون صحبت کنه
زهرا : چشم
خداشکر پدر بدون شوکه شدن جریان حاج حسن متوجه شد
نویسنده بانـــــــو......ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸?
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#قسمت_هجدهم
#علمــــــــدار_عشـــــــق😍#
#راوی مرتضـــــــی#
پدر و مجتبی وارد خونه شدن
زهرا رفت چهارتا چای ریخت آورد
یهو مادرم گفت:
مرتضی جان مادر اون تله فیلمی که قراربود برای دانشگاه تهیه کنی چی شد مادر؟
- هیچی مادر
تائتر و سرود و بقیه برنامه ها حتی موسیقی متن فیلم من حاضره
اما متن تله فیلم آماده نیست
+ خوب در مورد چیه؟
- شهدای کربلای ۵
زهرا: داداش پدر که جزو جانبازان کربلای ۵
* مارو درحدی نمیدونه ک ازمون استفاده کنه
- پاشدم رفتم سمت پدر
سرم گذاشتم روی پای پدر
گفتم نه پدر من اصلا یادم نبود
* زهراجان دخترم اون آلبومها بیار با داداشت حرف بزنم
مرتضی جان این ولیچر لطفا حرکتش بده بریم اون اتاق
پدر شروع کرد به تعریف
تا عکس حاج حسن موسوی دیدم
پدر این شخص کی هست ؟
* ایشان فرماندم بودن
حاج حسن موسوی
- موسوی 🤔🤔
موسوی
پدر من این آقا میشناسم
* میشناسی؟
- آره پدر چهره شون برام خیلی آشناست
روز جشن ورودی دیدمشون
اصلا دخترشون نرگس سادات هم کلاسی زهراجان هست
* باورم نمیشه پیداش کردم
- زهراجان خواهر شماره همکلاسیت خانم موسوی بگیر
پدر با پدرشون صحبت کنه
زهرا : چشم
خداشکر پدر بدون شوکه شدن جریان حاج حسن متوجه شد
نویسنده بانـــــــو......ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸?
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍂نمی شناسمتان !
اما
دراین قاب تصویر،
نگاهتان خیلے آشناست!
اینقدر ڪہ دلتنگتان مےشوم
کاش شرمنده نگاه آشنایتان نباشم...😔
#شهیدمدافع_حرم_طباطبایی_مهر
#شهداگاهےنگاهے
#دلنوشته
⚛ @shahidegomnamm ↩️
اما
دراین قاب تصویر،
نگاهتان خیلے آشناست!
اینقدر ڪہ دلتنگتان مےشوم
کاش شرمنده نگاه آشنایتان نباشم...😔
#شهیدمدافع_حرم_طباطبایی_مهر
#شهداگاهےنگاهے
#دلنوشته
⚛ @shahidegomnamm ↩️
#امام_علی (ع):
از گذشتههای دنیا برای باقیمانده آن عبرت آموز، زیرا پارههای دنیا شبیه یکدیگرند
📚 نامه 69 نهج البلاغه
#حدیث_روز
🌾🍁کانال عهدباشهدا🍁🌾
💞 @shahidegomnamm 💞
از گذشتههای دنیا برای باقیمانده آن عبرت آموز، زیرا پارههای دنیا شبیه یکدیگرند
📚 نامه 69 نهج البلاغه
#حدیث_روز
🌾🍁کانال عهدباشهدا🍁🌾
💞 @shahidegomnamm 💞
🍃پنجشنبہ ها
روز دعاستــ
روز عشـق است
روز قول و قرار است
پنجشنبہ ها
بوی بهشت مےدهد
عطر مزار شهدا...💐
#پنجشنبه_های_عاشقے
#شهدا_را_یادکنیم_با_صلوات💐
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @Shahidegomnamm ↩️
روز دعاستــ
روز عشـق است
روز قول و قرار است
پنجشنبہ ها
بوی بهشت مےدهد
عطر مزار شهدا...💐
#پنجشنبه_های_عاشقے
#شهدا_را_یادکنیم_با_صلوات💐
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @Shahidegomnamm ↩️
💢به جوانان بگویید:
امروز #چشم شهیدان
به شماست
بپاخیزید
اسلام و خود را
دریابید.
#شهیدمحمدابراهیم_همت
#پیام_شهید
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
امروز #چشم شهیدان
به شماست
بپاخیزید
اسلام و خود را
دریابید.
#شهیدمحمدابراهیم_همت
#پیام_شهید
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
باز به یاد چادر مادرم
دست شب را می گیرم
و
سکوت کودکانه ام را با
یاسهای بالشم قسمت می کنم
#شبتان_زیبا_و_فردایی
#زیباتر_در_انتظارتان
🌸
🍂🌸🍂
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
@shahidegomnamm 🍃🍂🌸
دست شب را می گیرم
و
سکوت کودکانه ام را با
یاسهای بالشم قسمت می کنم
#شبتان_زیبا_و_فردایی
#زیباتر_در_انتظارتان
🌸
🍂🌸🍂
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
@shahidegomnamm 🍃🍂🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
از نوشخَـــ😊ــند گـرم تو
آفــاق تازه گشـت 🍃
صُبـ🌤ـــحِ بـهار این
لبـــِ خنــــدان نداشته است..🍃
#صبحتون_معطر_به_عطرشهدا🌺
#دلنـوشـته📝
⚛ @Shahidegomnamm ↩️
آفــاق تازه گشـت 🍃
صُبـ🌤ـــحِ بـهار این
لبـــِ خنــــدان نداشته است..🍃
#صبحتون_معطر_به_عطرشهدا🌺
#دلنـوشـته📝
⚛ @Shahidegomnamm ↩️
آن روزهاداخل سنگرها✍مینوشتم:
🤔بسیجی دوقبله دارد
👈کعبـه برای عبـادت🍃
👈کربـلابرای شهـادت🍃
سجـده ای چنیـن درمیـانه ی میدانم آرزوسـت😍
🌺کانال عهدباشهدا🌺
🆔 @shahidegomnamm 🕊
🤔بسیجی دوقبله دارد
👈کعبـه برای عبـادت🍃
👈کربـلابرای شهـادت🍃
سجـده ای چنیـن درمیـانه ی میدانم آرزوسـت😍
🌺کانال عهدباشهدا🌺
🆔 @shahidegomnamm 🕊
✋سلام مہدے جان
🌸بوے عطر یاس دارد جمعہ ها
🌸وعده دیدار دارد جمعہ ها
🌸جمعہ ها دل یاد دلبرمے ڪند
🌸نغمه یا بن الحسن سرمے ڪند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شعر
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
🌸بوے عطر یاس دارد جمعہ ها
🌸وعده دیدار دارد جمعہ ها
🌸جمعہ ها دل یاد دلبرمے ڪند
🌸نغمه یا بن الحسن سرمے ڪند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شعر
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 144
🔹جزء 8
🔸سوره انعام
🔹آیه 125 الی 131
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 144
🔹جزء 8
🔸سوره انعام
🔹آیه 125 الی 131
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 144
🔹جزء 8
🔸سوره انعام
🔹آیه 125 الی 131
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 144
🔹جزء 8
🔸سوره انعام
🔹آیه 125 الی 131
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_نودوپنج نزدیڪاے خونه بودیم، دیگه واقعا نتونستم ادامه بدم.😫 بریده بریده گفتم : حسام وایسا😖 متعجبــ ایستادو پشت سرشو نگاه کرد ... با نگرانی گفتــ : چی شدی؟😨 _ هیچی بابا،خسته شدم،همه که مثه جنابعالی آمادگی جسمانی ندارن ...🙁 _ ببخشید…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_نودوشش
حسام ڪلیدو انداختــ تو قفل در و وارد حیاط شدیم، یه نگاه به سر تا سر حیاط کردم.
حیاط خیلی بزرگ نبود اما پر از درخت بود...🌴
حسام دستمو گرفتــ و وارد خونهی بے اسبابــ و اثاثیه شدیم .👫
به نظر جاے خوبے میومد، کیفمو یه گوشه انداختم چادرمو هم تا ڪردم گذاشتم روش
یه خونهے متوسط بود با دو تا اتاق خوابــ و یه آشپزخونه و پذیرایی نقلے ...☺️
پنجره هاے بزرگے داشتــ و دلباز بود ...😍
از پنجرش حیاطشو نگاه کردم، برگ و شاخ درختاے انار تا نزدیڪی پنجره اومده بود...
با خودم فکر ڪردم مهم ترین حسنش اینجا اینه که خونهے ویلاییہ، نمیدونم حسام چجوری اینجا رو پیداش کرده بود ... 🤔
حسام ڪنارم ایستادو گفت : اینجا 10 دقیقه تا مسجد فاصله داره ...😃
نیم ساعت تا خونه ی شما ... اومممم ....اهان نیم ساعت هم تا خونه ی ما ...😬
اگه مورد پسند واقع شده زنگ بزنم اسباب اثاثیه رو بفرستن ...😋
در حالیڪه دست به سینه ایستاده بودم به سمتش برگشتم،.تو فاصله ی دو متریش قرار داشتم لبخندی زدمو گفتم :
با کمال میل، اینجا فوق العادس😉
حسام یدفعه حالتــ چهرش جدی شد و گفت : فاطمه میدونم اینجا به خونهے خودتون نمیرسه، ببخش که بخاطر من این همه سختی ڪشیدی...
اخمامو ڪشیدم تو هم و گفتم :آره خب سختی زیاد ڪشیدم ...😠
تو #علقمه بخاطر کارای تو انقد گریه ڪردم که کیسه هاے اشکیم خشک شد، وقتی از #شلمچه برگشتیم رفتی دو ماه پشت سرتو نگاه نکردی، من بیچاره دو ماه منتظر بودم جنابعالی رو ببینم ...☹️
ماموریتــ هم ڪہ رفتی بدقولے کردی ، یه ماه تاخیر داشتے اگه یکم دیگه دیر میومدی جان به جان آفرین تسلیم میکردم ...😩
تڪ خندهای ڪردمو سرمو آوردم بالا ...
هنوز جدی بود، انگار حرفام روش اثر نداشتــ ... یهو گفتم ...
_ آهان، یه سختے خیلی بدی هم کشیدم😣
کنجکاوانه نگاه کرد0_0
_اونجا که تو نمایشگاه اخم کردی و رفتی خیلیییییی ناراحت شدم، همه چی رو سرم خراب شد ...😓
صدامو آروم تر کردمو گفتم : تازه شبش هم تب و لرز کردم...🤒
بلاخره خندید، اومد جلو و لپامو آروم کشید و در اون حین گفت :فاطمه من جدی گفتما😶
_ منم جدی گفتم ...:))
خب دیگه زنگ بزن کارگرای گرامی جهیزیه رو بیارن...😋
_فاطمه یه خبر خوبــــ😜
_ چی؟؟؟😦
_ گفتم جهیزیه رو بیارن الان کارگرا پشت درن
با خوشحالی گفتم:عه؟ دست مریزاد😅
#فرمانده ....حالا از کجا میدونستی من اینجا رو پسند میکنم؟🤔
درحالیکه لبخند رو لباش بود گفت : از اونجایی که سلیقم خیلی خوبه❣
با اخم ساختگی گفتم: حساااااااام الان سقف میریزه بدون خونه میمونیم ...اصن کی گفته سلیقت خیلی خوبه؟☹️
_حاج خانوم شما سلیقهے مایےها...😎
خندیدم، دستامو بردم بالا و گفتم : من تسلیم
_ آباریکلا...🤗
_ خب درو باز کن دیگه بندههای خدا پشت درن🙁
_چششششم، درم باز میکنم اول شما چادرتو سر کن🙂
بعد این حرف نزدیڪم اومدو با دقتــ روسریمو کشید جلو،چه خوبه یکی تا این حد مواظب حجابت باشه، چه خوبه غیرت علوی🔫😍
تا حسام به سمت حیاط رفت چادرمو از روی کیفم که یه گوشهی پذیرایی بود برداشتمو سر کردم، چند دقیقه بعد کارگرا وارد خونه شدن ... حسام هم که پشت سرشون وارد شد دیدم محیط خیلی مردونه اس ...😰
به حسام نگاه کردم حرفمو از چشام خوند و سوییچو داد بهم ...
کیفمو برداشتم سوییچو ازش گرفتمو از خونه خارج شدم،رفتم توی ماشین نشستم و از کیفم مفاتیح درآوردم ...📗
شروع ڪردم به خوندن زیارت آل یاسین، بعد از مناجات با امام زمان و دعا برای ظهور سرمو رو فرمون گذاشتم و چشمامو بستم .
حوصلم سر رفته بود، دستمو بردم سمت کیفم تا گوشیمو دربیارم و به حسام زنگ بزنم اما صدای تقه ای که از شیشه اومد باعث شد سرمو بیارم بالا ...🙄
حسام بود، لبخندے بهش زدمو از ماشین پیاده شدم حسام با لحن مهربونش گفت : ببخشید ... خیلی معطل شدی💖
درحالیکه خمیازه میکشیدم گفتم: اشکاااال نداره ...🙅🏻
در ماشینو قفل کردم و با هم وارد خونه شدیم،وسایلا رو توی هال بصورت پراکنده گذاشته بودن ...📦🛏🛋🍽
درحالیکه به دست باندپیچی شدش نگاه میکردم رفتم سمتش، با نگرانی گفتم : حسام با این دستت اذیت میشی، وسایل سنگینن ...
زنگ بزنم مامانینا بیان کمک کنن بهمون؟☹️
حسام اخم کردو گفت : ازین حرفا نداشتیما😤
یبارم گفتم، هیچ وقت به یه پلیس این حرفو نزن ...🙁
ادامه دارد. ..
🌹کانال عهدباشهدا🌹
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_نودوشش
حسام ڪلیدو انداختــ تو قفل در و وارد حیاط شدیم، یه نگاه به سر تا سر حیاط کردم.
حیاط خیلی بزرگ نبود اما پر از درخت بود...🌴
حسام دستمو گرفتــ و وارد خونهی بے اسبابــ و اثاثیه شدیم .👫
به نظر جاے خوبے میومد، کیفمو یه گوشه انداختم چادرمو هم تا ڪردم گذاشتم روش
یه خونهے متوسط بود با دو تا اتاق خوابــ و یه آشپزخونه و پذیرایی نقلے ...☺️
پنجره هاے بزرگے داشتــ و دلباز بود ...😍
از پنجرش حیاطشو نگاه کردم، برگ و شاخ درختاے انار تا نزدیڪی پنجره اومده بود...
با خودم فکر ڪردم مهم ترین حسنش اینجا اینه که خونهے ویلاییہ، نمیدونم حسام چجوری اینجا رو پیداش کرده بود ... 🤔
حسام ڪنارم ایستادو گفت : اینجا 10 دقیقه تا مسجد فاصله داره ...😃
نیم ساعت تا خونه ی شما ... اومممم ....اهان نیم ساعت هم تا خونه ی ما ...😬
اگه مورد پسند واقع شده زنگ بزنم اسباب اثاثیه رو بفرستن ...😋
در حالیڪه دست به سینه ایستاده بودم به سمتش برگشتم،.تو فاصله ی دو متریش قرار داشتم لبخندی زدمو گفتم :
با کمال میل، اینجا فوق العادس😉
حسام یدفعه حالتــ چهرش جدی شد و گفت : فاطمه میدونم اینجا به خونهے خودتون نمیرسه، ببخش که بخاطر من این همه سختی ڪشیدی...
اخمامو ڪشیدم تو هم و گفتم :آره خب سختی زیاد ڪشیدم ...😠
تو #علقمه بخاطر کارای تو انقد گریه ڪردم که کیسه هاے اشکیم خشک شد، وقتی از #شلمچه برگشتیم رفتی دو ماه پشت سرتو نگاه نکردی، من بیچاره دو ماه منتظر بودم جنابعالی رو ببینم ...☹️
ماموریتــ هم ڪہ رفتی بدقولے کردی ، یه ماه تاخیر داشتے اگه یکم دیگه دیر میومدی جان به جان آفرین تسلیم میکردم ...😩
تڪ خندهای ڪردمو سرمو آوردم بالا ...
هنوز جدی بود، انگار حرفام روش اثر نداشتــ ... یهو گفتم ...
_ آهان، یه سختے خیلی بدی هم کشیدم😣
کنجکاوانه نگاه کرد0_0
_اونجا که تو نمایشگاه اخم کردی و رفتی خیلیییییی ناراحت شدم، همه چی رو سرم خراب شد ...😓
صدامو آروم تر کردمو گفتم : تازه شبش هم تب و لرز کردم...🤒
بلاخره خندید، اومد جلو و لپامو آروم کشید و در اون حین گفت :فاطمه من جدی گفتما😶
_ منم جدی گفتم ...:))
خب دیگه زنگ بزن کارگرای گرامی جهیزیه رو بیارن...😋
_فاطمه یه خبر خوبــــ😜
_ چی؟؟؟😦
_ گفتم جهیزیه رو بیارن الان کارگرا پشت درن
با خوشحالی گفتم:عه؟ دست مریزاد😅
#فرمانده ....حالا از کجا میدونستی من اینجا رو پسند میکنم؟🤔
درحالیکه لبخند رو لباش بود گفت : از اونجایی که سلیقم خیلی خوبه❣
با اخم ساختگی گفتم: حساااااااام الان سقف میریزه بدون خونه میمونیم ...اصن کی گفته سلیقت خیلی خوبه؟☹️
_حاج خانوم شما سلیقهے مایےها...😎
خندیدم، دستامو بردم بالا و گفتم : من تسلیم
_ آباریکلا...🤗
_ خب درو باز کن دیگه بندههای خدا پشت درن🙁
_چششششم، درم باز میکنم اول شما چادرتو سر کن🙂
بعد این حرف نزدیڪم اومدو با دقتــ روسریمو کشید جلو،چه خوبه یکی تا این حد مواظب حجابت باشه، چه خوبه غیرت علوی🔫😍
تا حسام به سمت حیاط رفت چادرمو از روی کیفم که یه گوشهی پذیرایی بود برداشتمو سر کردم، چند دقیقه بعد کارگرا وارد خونه شدن ... حسام هم که پشت سرشون وارد شد دیدم محیط خیلی مردونه اس ...😰
به حسام نگاه کردم حرفمو از چشام خوند و سوییچو داد بهم ...
کیفمو برداشتم سوییچو ازش گرفتمو از خونه خارج شدم،رفتم توی ماشین نشستم و از کیفم مفاتیح درآوردم ...📗
شروع ڪردم به خوندن زیارت آل یاسین، بعد از مناجات با امام زمان و دعا برای ظهور سرمو رو فرمون گذاشتم و چشمامو بستم .
حوصلم سر رفته بود، دستمو بردم سمت کیفم تا گوشیمو دربیارم و به حسام زنگ بزنم اما صدای تقه ای که از شیشه اومد باعث شد سرمو بیارم بالا ...🙄
حسام بود، لبخندے بهش زدمو از ماشین پیاده شدم حسام با لحن مهربونش گفت : ببخشید ... خیلی معطل شدی💖
درحالیکه خمیازه میکشیدم گفتم: اشکاااال نداره ...🙅🏻
در ماشینو قفل کردم و با هم وارد خونه شدیم،وسایلا رو توی هال بصورت پراکنده گذاشته بودن ...📦🛏🛋🍽
درحالیکه به دست باندپیچی شدش نگاه میکردم رفتم سمتش، با نگرانی گفتم : حسام با این دستت اذیت میشی، وسایل سنگینن ...
زنگ بزنم مامانینا بیان کمک کنن بهمون؟☹️
حسام اخم کردو گفت : ازین حرفا نداشتیما😤
یبارم گفتم، هیچ وقت به یه پلیس این حرفو نزن ...🙁
ادامه دارد. ..
🌹کانال عهدباشهدا🌹
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#اطلاع_رسانی
🍃🍃مراسم شهید جاویدالاثر
#امیرعلی_محمدیان
با مداحی #سیدرضا_نریمانی
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🌺 @shahidegomnamm 🌺
🍃🍃مراسم شهید جاویدالاثر
#امیرعلی_محمدیان
با مداحی #سیدرضا_نریمانی
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🌺 @shahidegomnamm 🌺
💠 #پیام_شهید علم الهدی؛
💢ما عاقلانه فکر می کنیم و عاشقانه عمل می کنیم
17 دی #سالروز_شهادت #شهیدعلم_الهدی و یارانش در حماسه خونین هویزه گرامی باد.
💐شادی روحشون صلوات💐
⚛ @shahidegomnamm ↩️
💢ما عاقلانه فکر می کنیم و عاشقانه عمل می کنیم
17 دی #سالروز_شهادت #شهیدعلم_الهدی و یارانش در حماسه خونین هویزه گرامی باد.
💐شادی روحشون صلوات💐
⚛ @shahidegomnamm ↩️
⚜به #نمازاولوقت اهمیت بسیار زیادی میدادوهمه تلاش خودش رو میکرد تااینکه درهرموقعیتی هست خودشو به نماز اول وقت برسونه📿
#شهیدجاویدالاثر_علیرضا_بریری
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا
⚛ @shahidegomnamm ↩️
#شهیدجاویدالاثر_علیرضا_بریری
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعا
⚛ @shahidegomnamm ↩️