Forwarded from عکس نگار
#دفاع_مقدس
#شعر
.
عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد
دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش می رسد
بوی باروت از لباسش می رسد
دشمن افکنهای بی نام و نشان
پوکه ی خونین شده تسبیحشان
کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی .
.
#اللهم_ارزقنا_توفیق_شهادت
.
.
#افشین_مقدم
#شعر_شهدایی
#هشت_سال_دفاع_مقدس
#کجایند_مردان_بی_ادعا
#شهدا_شرمنده_ایم
#دفاع
#عشق
#دلدادگی
#شهادت
#شهید
#ایثار
#غیرت
#بی_ادعا
#شعر
🌹📿کانال عهدباشهدا📿🌹
@shahidegomnamm
#شعر
.
عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد
دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش می رسد
بوی باروت از لباسش می رسد
دشمن افکنهای بی نام و نشان
پوکه ی خونین شده تسبیحشان
کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی .
.
#اللهم_ارزقنا_توفیق_شهادت
.
.
#افشین_مقدم
#شعر_شهدایی
#هشت_سال_دفاع_مقدس
#کجایند_مردان_بی_ادعا
#شهدا_شرمنده_ایم
#دفاع
#عشق
#دلدادگی
#شهادت
#شهید
#ایثار
#غیرت
#بی_ادعا
#شعر
🌹📿کانال عهدباشهدا📿🌹
@shahidegomnamm
مهدی میرداماد | هوای محرمو دوست داریم | واحد
@Madahan313 |بوی سیب
#مداحی
🏴هوای محرمو دوست داریم🏴
🎤حاج سید مهدی میرداماد
#صوت
#شب_اول_محرم 🏴
🏴کانال عهدباشهدا🏴
@shahidegomnamm
🏴هوای محرمو دوست داریم🏴
🎤حاج سید مهدی میرداماد
#صوت
#شب_اول_محرم 🏴
🏴کانال عهدباشهدا🏴
@shahidegomnamm
▪️ماه خون ماه اشك ماه ماتم شد
▪️بر دل فاطمه داغ عالم شد
🏴 فرا رسيدن ماه محرم، ماه عزای سالار و سرور شهیدان را تسليت عرض ميكنیم.
التماس دعا
🏴کانال عهدباشهدا🏴
@shahidegomnamm
▪️بر دل فاطمه داغ عالم شد
🏴 فرا رسيدن ماه محرم، ماه عزای سالار و سرور شهیدان را تسليت عرض ميكنیم.
التماس دعا
🏴کانال عهدباشهدا🏴
@shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#داستان 📚
#فرمانده_من
#قسمت_بیست_و_دوم
حسابی از حرفم پشیمون شده بودم، واقعا از دهنم پرید😔
دل به دریا زدمو به آقاے سعادت ک روشو برگردونده بود تا بره گفتم : آقاے سعادتـــ ؟
سرجاش ایستاد ولی برنگشت با تردید گفتم : راستش، راستش من دوربینم گم شده اما وقتی شما رو از اون حس و حالتون بیرون آوردم از گفتن حرفم پشیمون شدم😔
فکر کردم شاید واستون مهم نباشه دوربینم گم شده وگرنه فقط واسه پیدا کردن اون ازتون درخواست کمک کردم آخه تمام عکسایی ک از دوکوهه تا اینجا انداخته بودم توی اون بود ...
بدون اون واقعا نمیدونم باید چیکار کنم😢
بعد اتمام جمله ام ب سمتم برگشتو گفت : که این طور، خیلی خب حالا دوربینتونو کجا گم کردید ؟
همون طور ک به بندای کفشش خیره شده بودم گفتم : من جلوی تابلوی " با وضو وارد شوید " چادرم گیر کرد به یه چیزی... دوربینو گذاشتم زمین تا چادرمو درست کنم و فراموش کردم بردارمش باشه من میرم دنبالش بگردم ...
شما خیالتون راحت ،با این سر و وضع گلی لازم نیس شما هم بیای 10 دقیقه دیگه ماشین حرکت میکنه، شما برو تو ماشین بشین سلانه سلانه به سمت ماشین حرکت کردمو رفتم کنار سپیده نشستم .🚶🏻
شروع کردم ب ذکر گفتن و دعا کردن ساعت هفت شده بود اما خبری از آقا حسام نبود همه اومده بودن و ماشین میخواست حرکت کنه توی دلم آشوب به پا بود وضعیتم درست مثل یه نجار بود ک چوباش سوخته😭
ابزار کارمو از دست داده بودم راننده سوار شد و ماشینو روشن کرد یهو چشمم ب برادر حسام افتاد ک با یه حرکت دیدنی و سرعت باورنکردنی خودشو رسوند ب اتوبوس نفس نفس زنان اومدو دو تا صندلی جلوتر از ما کنار برادر اشکان نشست، تو دستاش هیچی نبود😭
بی اختیار قلبم شروع ب تپیدن کرد روم نمیشد برم پیشش و ازش بپرسم پس دوربینم چی شد ؟
صدای برادر اشکانو شنیدم ک گفت : حسام نیم ثانیه دیگه دیر اومده بودی باید عین اسب تا پادگان میدوییدی😆
سپیده : فاطمممه !!! چرا رنگت عین گچ شده ؟😳
مگ دوربین پیدا نشد ؟با صدایی ک حالا لرزون شده بود گفتم : نه سپیده ! یعنی قرار بود این آقاهه پیدا کنه ولی تو دستاش هیچی نیس...😔 کدوم آقاهه ؟
- برادر حسام دیگه ...
-فاطمه مطمئن باش پیداش کرده کار سپردی به کاربلدش خیالت راحت😌
با این حرف سپیده یکم دلگرم شدم وقتی به پادگان رسیدیم با سرعت از اتوبوس پایین اومدمو یه راست رفتم پیش برادر حسام که داشت چمدونشو زمین میذاشت، بدون معطلی خودمو بهش رسوندمو و پرسیدم : آقای سعادت ؟ چی شد ؟ پیداش کردین ؟😰
سرشو بالا آورد و پرسید، چی فرمودین ؟🤔
با کلافگی گفتم : عه ؟؟ آقای سعادتــــــ😩
#ادامه_در_بخش_بعد
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_بیست_و_دوم
حسابی از حرفم پشیمون شده بودم، واقعا از دهنم پرید😔
دل به دریا زدمو به آقاے سعادت ک روشو برگردونده بود تا بره گفتم : آقاے سعادتـــ ؟
سرجاش ایستاد ولی برنگشت با تردید گفتم : راستش، راستش من دوربینم گم شده اما وقتی شما رو از اون حس و حالتون بیرون آوردم از گفتن حرفم پشیمون شدم😔
فکر کردم شاید واستون مهم نباشه دوربینم گم شده وگرنه فقط واسه پیدا کردن اون ازتون درخواست کمک کردم آخه تمام عکسایی ک از دوکوهه تا اینجا انداخته بودم توی اون بود ...
بدون اون واقعا نمیدونم باید چیکار کنم😢
بعد اتمام جمله ام ب سمتم برگشتو گفت : که این طور، خیلی خب حالا دوربینتونو کجا گم کردید ؟
همون طور ک به بندای کفشش خیره شده بودم گفتم : من جلوی تابلوی " با وضو وارد شوید " چادرم گیر کرد به یه چیزی... دوربینو گذاشتم زمین تا چادرمو درست کنم و فراموش کردم بردارمش باشه من میرم دنبالش بگردم ...
شما خیالتون راحت ،با این سر و وضع گلی لازم نیس شما هم بیای 10 دقیقه دیگه ماشین حرکت میکنه، شما برو تو ماشین بشین سلانه سلانه به سمت ماشین حرکت کردمو رفتم کنار سپیده نشستم .🚶🏻
شروع کردم ب ذکر گفتن و دعا کردن ساعت هفت شده بود اما خبری از آقا حسام نبود همه اومده بودن و ماشین میخواست حرکت کنه توی دلم آشوب به پا بود وضعیتم درست مثل یه نجار بود ک چوباش سوخته😭
ابزار کارمو از دست داده بودم راننده سوار شد و ماشینو روشن کرد یهو چشمم ب برادر حسام افتاد ک با یه حرکت دیدنی و سرعت باورنکردنی خودشو رسوند ب اتوبوس نفس نفس زنان اومدو دو تا صندلی جلوتر از ما کنار برادر اشکان نشست، تو دستاش هیچی نبود😭
بی اختیار قلبم شروع ب تپیدن کرد روم نمیشد برم پیشش و ازش بپرسم پس دوربینم چی شد ؟
صدای برادر اشکانو شنیدم ک گفت : حسام نیم ثانیه دیگه دیر اومده بودی باید عین اسب تا پادگان میدوییدی😆
سپیده : فاطمممه !!! چرا رنگت عین گچ شده ؟😳
مگ دوربین پیدا نشد ؟با صدایی ک حالا لرزون شده بود گفتم : نه سپیده ! یعنی قرار بود این آقاهه پیدا کنه ولی تو دستاش هیچی نیس...😔 کدوم آقاهه ؟
- برادر حسام دیگه ...
-فاطمه مطمئن باش پیداش کرده کار سپردی به کاربلدش خیالت راحت😌
با این حرف سپیده یکم دلگرم شدم وقتی به پادگان رسیدیم با سرعت از اتوبوس پایین اومدمو یه راست رفتم پیش برادر حسام که داشت چمدونشو زمین میذاشت، بدون معطلی خودمو بهش رسوندمو و پرسیدم : آقای سعادت ؟ چی شد ؟ پیداش کردین ؟😰
سرشو بالا آورد و پرسید، چی فرمودین ؟🤔
با کلافگی گفتم : عه ؟؟ آقای سعادتــــــ😩
#ادامه_در_بخش_بعد
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
ودگر هیچ...
جز شھادت...
شھید مھدے زین الدین :
در زمان غیبت بہ ڪسی منتظر گفتہ می شود ڪہ منتظر #شهادت باشد
#شبـــــ_خوشـــــ
@Shahidegomnamm
جز شھادت...
شھید مھدے زین الدین :
در زمان غیبت بہ ڪسی منتظر گفتہ می شود ڪہ منتظر #شهادت باشد
#شبـــــ_خوشـــــ
@Shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﺍﺯ ﻫﺠﺮ ﺗﻮ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﮐﯽ
ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﮐﯽ
ﺗﺮﺳﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﻋﻤﺮ ﮔﺮﺩﺩ ﺧﺎﻣﻮﺵ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﮐﯽ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شعر
🍃کانال عهدباشهدا
🍃 @shahidegomnamm
ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﮐﯽ
ﺗﺮﺳﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﻋﻤﺮ ﮔﺮﺩﺩ ﺧﺎﻣﻮﺵ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﮐﯽ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شعر
🍃کانال عهدباشهدا
🍃 @shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شــیرین تَـر اَز
ایـن شـور
نَدیـدیم هـَمه ے عُمـْر
شــورے كه
خُـــدا دَر دلَم اَفكَندہ
حُســــین است
#صلی_الله_علیـك_یا_اباعبـدالله ✋
#دلنوشته
🏴کانال عهدباشهدا🏴
@shahidegomnamm
ایـن شـور
نَدیـدیم هـَمه ے عُمـْر
شــورے كه
خُـــدا دَر دلَم اَفكَندہ
حُســــین است
#صلی_الله_علیـك_یا_اباعبـدالله ✋
#دلنوشته
🏴کانال عهدباشهدا🏴
@shahidegomnamm
گفتید چہ
دلگشاست
افق در
طلوع صبح
گفتیم ڪہ
چهـرہ ے
شما زآن
دلگشاتر است
#دلنوشته
#سلام_علیڪم
#صبح_بخیر
🌾کانال عهدباشهدا🌾
@shahidegomnamm
دلگشاست
افق در
طلوع صبح
گفتیم ڪہ
چهـرہ ے
شما زآن
دلگشاتر است
#دلنوشته
#سلام_علیڪم
#صبح_بخیر
🌾کانال عهدباشهدا🌾
@shahidegomnamm
🏴آیین استقبال از پیکر مطهر78شهید تازه تفحص شده
پیکر مطهر 78شهید دفاع مقدس دقایقی دیگر از مرزشلمچه وارد کشور میشوند
🌹کانال عهدباشهدا🌹
❤️ @shahidegomnamm ❤️
پیکر مطهر 78شهید دفاع مقدس دقایقی دیگر از مرزشلمچه وارد کشور میشوند
🌹کانال عهدباشهدا🌹
❤️ @shahidegomnamm ❤️
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_از_کلام_وحی
🔸صفحه 56
🔹جزء 3
🔸سوره آل عمران
🔹آیات 46 الی 52
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnamm 👈کلیــک
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_از_کلام_وحی
🔸صفحه 56
🔹جزء 3
🔸سوره آل عمران
🔹آیات 46 الی 52
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnamm 👈کلیــک
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_از_کلام_وحی
🔸صفحه 56
🔹جزء 3
🔸سوره آل عمران
🔹آیات 46 الی 52
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnamm 👈کلیــک
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_از_کلام_وحی
🔸صفحه 56
🔹جزء 3
🔸سوره آل عمران
🔹آیات 46 الی 52
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnamm 👈کلیــک
Forwarded from عکس نگار
🍃 #پرستوی_گمشده_من :
🍀نمیدانم دیروز لحظه استشمام بوی بادام تلخ چه حالی داشته ای
🌸دیروز بوی بادام تلخ بوی خوش بهشت
🔰امروز من حالت را خریدارم
پرستوی امروز باید نفس هایت را نگه داری😔
زیرا شهر ما جایی برای نفس کشیدن ندارد...
امروز شهر ما بوی بی غیرتی و بی حیایی میدهد...😔
#دلنوشته
#یادگاران_جنگ
#جانبازان_دفاع_مقدس
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🍀نمیدانم دیروز لحظه استشمام بوی بادام تلخ چه حالی داشته ای
🌸دیروز بوی بادام تلخ بوی خوش بهشت
🔰امروز من حالت را خریدارم
پرستوی امروز باید نفس هایت را نگه داری😔
زیرا شهر ما جایی برای نفس کشیدن ندارد...
امروز شهر ما بوی بی غیرتی و بی حیایی میدهد...😔
#دلنوشته
#یادگاران_جنگ
#جانبازان_دفاع_مقدس
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
#هر_روز_باقافله_ی_حسینی
💠 منزل قصر بنى مقاتل
🌴امام عليه السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرمالحرام سال شصتویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.
عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،
✨ امام پرسيد: آيا به يارى من مى آيى؟!
🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و مال بسيارى از مردم نزد من است و نمیدانم كار به كجا مى انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.
✨امام عليه السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در آتش اندازد.
🍃عقبة بن سمعان مى گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی که مى فرمود: ✨«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله ربالعالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.✨
🍀#على_بن_الحسين_عليه السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇
💥✨امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم شخصى را ديدم كه سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى كنند و اجل هم به سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما دادهشده است.✨💥
✨امام عليه السلام فرمود: سوگند به آنکسی كه بازگشت بندگان بهسوی اوست ما برحقیم.✨
🍀 على بن الحسين عليه السلام گفت: پس ما را باكى از مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.
✨امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد. ✨
🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود حركت كردند؛
🍃#حر مى خواست آن حضرت را به سمت كوفه حركت دهد ولى امام بهشدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همینکه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بیآنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇
📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاهدار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.
🍃#حر خدمت امام آمد و نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
حر گفت: ممكن نيست زيرا عبيدالله اين آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!
🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى بينم كه پس از این كار سختتر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از این مى آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
✨امام عليه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمیکنم.
پس آن حضرت به حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليهالسلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.
#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴کانال عهدباشهدا🏴
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💠 منزل قصر بنى مقاتل
🌴امام عليه السلام روز چهارشنبه #اول_ماه_محرمالحرام سال شصتویک هجرى بر اين منزل وارد شدند.
عمرو بن مشرقى گفت: با پسرعمویم بر امام حسين عليه السلام وارد شدم و آن حضرت در «قصر بنى مقاتل» بود و بر او سلام كرديم،
✨ امام پرسيد: آيا به يارى من مى آيى؟!
🍃من گفتم: مردى هستم كه عائله زيادى دارم و مال بسيارى از مردم نزد من است و نمیدانم كار به كجا مى انجامد و خوش ندارم امانت مردم از بين برود؛ و پسرعمویم نيز همانند من پاسخ داد.
✨امام عليه السلام فرمود: پس از اینجا برويد كه هر كس فرياد ما را بشنود و يا ما را ببيند و لبيك نگويد و به فرياد برنخيزد، بر خداوند است كه او را به بينى در آتش اندازد.
🍃عقبة بن سمعان مى گويد: در اواخر شب، امام حسين عليه السلام دستور داد از «قصر بنى مقاتل» #آب برداشته و كوچ كنيم، چون حركت كرديم و ساعتى ركاب زديم امام عليه السلام همانگونه كه سوار بود مختصرى به خواب رفت، سپس بيدار شد درحالی که مى فرمود: ✨«انا لله و انا اليه راجعون و الحمدالله ربالعالمین» و دو يا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرد.✨
🍀#على_بن_الحسين_عليه السلام روى به پدر نمود و گفت: اى پدر! جانم به فداي تو باد، خدا را حمد كرديم و آیه استرجاع خواندى، علت چيست؟⁉️👇👇
💥✨امام (ع)فرمود: پسرم! در اثنای راه مختصرى بخواب رفتم شخصى را ديدم كه سوار بر اسب بود و گفت: اين قوم سير مى كنند و اجل هم به سوی آنان درحرکت است، دانستم كه #خبر_مرگ_ماست كه به ما دادهشده است.✨💥
✨امام عليه السلام فرمود: سوگند به آنکسی كه بازگشت بندگان بهسوی اوست ما برحقیم.✨
🍀 على بن الحسين عليه السلام گفت: پس ما را باكى از مرگ نيست كه بميريم و بر حق باشيم.
✨امام عليه السلام فرمود: خداوند تو را جزاى خير دهد آنگونه كه پدرى را به فرزندش جزاى خير دهد. ✨
🌞چون سپيده صبح دميد، امام پياده شد و 📿نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و با ياران خود حركت كردند؛
🍃#حر مى خواست آن حضرت را به سمت كوفه حركت دهد ولى امام بهشدت امتناع مى كرد تا چاشتگاه كه به «#نینوا» رسيدند، ناگاه سوارى از دور پديدار شد كه🗡 مسلح بود و از كوفه مى آمد، همه ايستادند و او را تماشا مى كردند، همینکه رسيد به حر و همراهانش سلام كرد بیآنکه به امام حسين و اصحابش سلام كند، و بعد مكتوبى📜 را به دست حر داد كه از عبيدالله بن زياد بود به اين مضمون: 👇👇
📌📜چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آيد، #حسين را نگاهدار و كار را بر او تنگ گير، و او را فرود مياور مگر در #بيابان_بى_سنگر و #بدون_آب! و من به قاصد گفته ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.
🍃#حر خدمت امام آمد و نامه را براى آن حضرت قرائت كرد، امام به او فرمود: بگذار در «نینوا» و يا «غاضريات» و يا «شفيه» فرود آييم.
حر گفت: ممكن نيست زيرا عبيدالله اين آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!
🍃#زهير گفت: به خدا سوگند چنان مى بينم كه پس از این كار سختتر گردد، اى پسر رسول خدا! قتال با اين گروه در اين ساعت براى ما آسانتر است از جنگ با آنها كه بعد از این مى آيند، به جان خودم قسم كه بعد از ايشان كسانى آيند كه ما طاقت مبارزه، با آنها را نداريم.
✨امام عليه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ با اين جماعت نمیکنم.
پس آن حضرت به حر التفات كرد و فرمود: كمى جلوتر برويم! پس مقدارى از مسافت را امام عليهالسلام با حر و همراهانش پيمودند تا به زمين « #كربلا» رسيدند.
#کاروان_عشق
#اول_ماه_محرمالحرام
#یا_حسین🚩
🏴کانال عهدباشهدا🏴
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw