#داستان 📚
#فرمانده_من
#قسمت_نوزدهم
بسم رب الشهداء و الصدیقین
سوار اتوبوس شدیم و ماشین بلافاصله راه افتاد، از اونجایی که کانال کمیل با فکه پنج کیلومتر فاصله داشت خیلی زود رسیدیم
به محض اینکه ماشین توقف کرد بی تابانه از ماشین خارج شدم ، کفشامو در آوردم و پامو تو این وادی مقدس گذاشتم.
قلبم بی محابا می تپید با اینکه افراد گردان کمیل اکثرا شهید شده بودن اما من باور دارم گردان کمیل زنده اس، وقتی ب مقصدم رسیدم درست روبروی کانال به زمین نشستما اینجا سکوی پرواز تشنه لبایی بود که حسین وار ب شهادت رسیدن جایی ک بدون آب و غذا و مهمات مقاومت کردنو حماسه آفریدن .😔
جایی که #علمدار_کمیل ، #شهید_ابراهیم_هادی ب آرزو ی همیشگیش یعنی گمنامی رسید
#گمنام چه کلمهی قشنگی یعنی کسی ک دنیا رو حتی ب اندازه ی یک نام هم نمیخواد😭
شهید هادی مثل خلیل الله نشون داد لایق اسم قشنگشه خوش ب حالش حالا اون برای همیشه توی فکهاس تا خورشیدی باشه واسه راهیان نور پردهی اشکی ک چشامو پوشونده بود رو کنار زدم و کانالو با دقت نگاه کردم انحنای ته کانال همونجایی بود ک شهید هادی پیکر پاک #شهدا رو ب اونجا منتقل کرد.
به عجب جاییه خود عشقه.
به آسمون نگاه کردم لحظات غروب خورشید با این حال و هوای قشنگ و فضای ملکوتی عجین شده بود سرخی آسمون آدمو بیشتر هوایی میکرد این غروب تب آلود بوی غم میداد.💔 پرچمای دور و بر نور علی نور بودند، انگار همیشه موقع غروب زمین و زمان دلتنگیشونو نسبت ب شهدای گردان کمیل که یه روز کف این کانال افتاده بودن ابراز میکردن.😭
این خاک شمیم سیب حرم داشت حق داشت زمین غریب اینجا شاهد تیر خلاصایی بود ک بعثی های نامرد ب شهدا زده بودن اوج مظلومیت فرزندان روح الله رو دیده بود. مقاومت قهرمانانهی جوون رعنایی با چفیه عربی و قامت پهلوانانه رو دیده بود.
اتمسفر اینجا صوت آسمونی اذان ابراهیم رو شنیده بود آسمون اینجا سینه زنی بامعرفت بچه ها با لحن پر شور آقا ابراهیمو درک کرده بود اینجا جنون نداشت؟
با چشمای پرسان و دلتنگ دور و برمو نگاه کردم . انگار روح پر فتوح ابراهیم رو حس میکردم . حضورنامرئی ملائکة الله زینت بخش این بهشت زمینی شده بود . واسه تبرک یه مقداری از خاکا رو برداشتم و به گوشه ی چفیم ریختمو گره زدمش.
دستمو بوییدم،از نظر من بوی عشق میداد.
آخه آمیخته ب خون عاشقای مادر بود.
نگاهم ب سربند #یا_زهرا افتاد که به سیم خاردارا گیر کرده بود . توی کانال یه قمقمه افتاده بود، ای کاش اونروزی ک صاحبش از تشنگی شهید شد شرمنده ی صاحبش نمیشد
دلم میخواست با پرستوی گمنام کمیل حرف بزنم سفرهی دلمو بازکردمو شروع کردم ب حرف زدن .
سلام حاج ابراهیم ، هادی عشاق ، دیدی بلاخره اومدم ؟ دیدی عشق چه ها میکند ؟ ممنون ک منو طلبیدی ابراهیم جان.💚
حالا مجنون تر از مجنون ، عاشق تر از عاشق و هوایی تر از هوایی شدم؟ من ب اخلاص تو ای دوست گرفتار شدم، میبینی؟
بازم یه گناهکار به واسطه ی تو توبه کرد.
خوش ب حالت رو پای ارباب شهید شدی . راست میگن ک گمنامی برای شهرت طلبا زجر آوره حقا ک همه ی اجرا تو گمنامیه .
آقا ابراهیم، برای این عبد گناهکار هم دعا کن.
دعا برای ظهور ، برای شهادت این حقیر،.برای خیلی چیزا بعد تموم شدن حرفام نفس عمیقی کشیدم احساس سبکی داشتم حس #تولد_دوباره ...
صورت خیس از اشکمو با چفیم پاک کردم . با ساعتم نگاه کردم فقط ده دقیقه وقت داشتم.
تو اون فرصت چند تا عکس قشنگ از غروب کانال کمیل گرفتم تا موقع دلتنگیم تسکینم بده ...
#من_از_اظهار_نظرهای_دلم_فهمیدم
#عشق_هم_صاحب_فتواست_اگر_بگذارند
آخرین نفری ک سوار شد من بودم، به انتهای ماشین ک رسیدم با اشاره ی دست به سپیده فهموندم ک بره رو اون یکی صندلی بشینه تا کنار پنجره بشینم و اونم بی چون و چرا قبول کرد برای آخرین بار از پشت شیشه شاهد عشق بازی چشمام با این سرزمین شدم .
#خداحافظی نکردم تا دوباره زود برگردم وقتی دیگه کاملا دور شدیم و کانال از نظرم محو شد رومو گرفتم و به رو ب روم خیره شدم سنگینی نگاه سپیده رو روم حس کردم.
برگشتمو نگاش کردم بلافاصله پرسید : چرا نیومدی پیش ما ؟
_...
چرا چشات اینقدر سرخه؟
_........
_خواهربسیجی دلاور . با شما هستما ...
_خب چون با شهدا خلوت کرده بودم
_حالا چرا اینقدر آویزونی ؟
_نه آویزون نیستم ولی ای کاش بیشتر میموندیم،هنوز نرفته دلتنگ اینجام...
می فهمم چی میگی حالا بیخیال ب طلائیه فکر کن.
با شوخیای برادر بسیجیا توی ماشین اصن نفهمیدم نیم ساعت چجوری گذشت، از ماشین پیاده شدیم و با سپیده حرکت کردیم.
#ادامه_دارد...
کپی بدون ذکر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد⛔️
💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_نوزدهم
بسم رب الشهداء و الصدیقین
سوار اتوبوس شدیم و ماشین بلافاصله راه افتاد، از اونجایی که کانال کمیل با فکه پنج کیلومتر فاصله داشت خیلی زود رسیدیم
به محض اینکه ماشین توقف کرد بی تابانه از ماشین خارج شدم ، کفشامو در آوردم و پامو تو این وادی مقدس گذاشتم.
قلبم بی محابا می تپید با اینکه افراد گردان کمیل اکثرا شهید شده بودن اما من باور دارم گردان کمیل زنده اس، وقتی ب مقصدم رسیدم درست روبروی کانال به زمین نشستما اینجا سکوی پرواز تشنه لبایی بود که حسین وار ب شهادت رسیدن جایی ک بدون آب و غذا و مهمات مقاومت کردنو حماسه آفریدن .😔
جایی که #علمدار_کمیل ، #شهید_ابراهیم_هادی ب آرزو ی همیشگیش یعنی گمنامی رسید
#گمنام چه کلمهی قشنگی یعنی کسی ک دنیا رو حتی ب اندازه ی یک نام هم نمیخواد😭
شهید هادی مثل خلیل الله نشون داد لایق اسم قشنگشه خوش ب حالش حالا اون برای همیشه توی فکهاس تا خورشیدی باشه واسه راهیان نور پردهی اشکی ک چشامو پوشونده بود رو کنار زدم و کانالو با دقت نگاه کردم انحنای ته کانال همونجایی بود ک شهید هادی پیکر پاک #شهدا رو ب اونجا منتقل کرد.
به عجب جاییه خود عشقه.
به آسمون نگاه کردم لحظات غروب خورشید با این حال و هوای قشنگ و فضای ملکوتی عجین شده بود سرخی آسمون آدمو بیشتر هوایی میکرد این غروب تب آلود بوی غم میداد.💔 پرچمای دور و بر نور علی نور بودند، انگار همیشه موقع غروب زمین و زمان دلتنگیشونو نسبت ب شهدای گردان کمیل که یه روز کف این کانال افتاده بودن ابراز میکردن.😭
این خاک شمیم سیب حرم داشت حق داشت زمین غریب اینجا شاهد تیر خلاصایی بود ک بعثی های نامرد ب شهدا زده بودن اوج مظلومیت فرزندان روح الله رو دیده بود. مقاومت قهرمانانهی جوون رعنایی با چفیه عربی و قامت پهلوانانه رو دیده بود.
اتمسفر اینجا صوت آسمونی اذان ابراهیم رو شنیده بود آسمون اینجا سینه زنی بامعرفت بچه ها با لحن پر شور آقا ابراهیمو درک کرده بود اینجا جنون نداشت؟
با چشمای پرسان و دلتنگ دور و برمو نگاه کردم . انگار روح پر فتوح ابراهیم رو حس میکردم . حضورنامرئی ملائکة الله زینت بخش این بهشت زمینی شده بود . واسه تبرک یه مقداری از خاکا رو برداشتم و به گوشه ی چفیم ریختمو گره زدمش.
دستمو بوییدم،از نظر من بوی عشق میداد.
آخه آمیخته ب خون عاشقای مادر بود.
نگاهم ب سربند #یا_زهرا افتاد که به سیم خاردارا گیر کرده بود . توی کانال یه قمقمه افتاده بود، ای کاش اونروزی ک صاحبش از تشنگی شهید شد شرمنده ی صاحبش نمیشد
دلم میخواست با پرستوی گمنام کمیل حرف بزنم سفرهی دلمو بازکردمو شروع کردم ب حرف زدن .
سلام حاج ابراهیم ، هادی عشاق ، دیدی بلاخره اومدم ؟ دیدی عشق چه ها میکند ؟ ممنون ک منو طلبیدی ابراهیم جان.💚
حالا مجنون تر از مجنون ، عاشق تر از عاشق و هوایی تر از هوایی شدم؟ من ب اخلاص تو ای دوست گرفتار شدم، میبینی؟
بازم یه گناهکار به واسطه ی تو توبه کرد.
خوش ب حالت رو پای ارباب شهید شدی . راست میگن ک گمنامی برای شهرت طلبا زجر آوره حقا ک همه ی اجرا تو گمنامیه .
آقا ابراهیم، برای این عبد گناهکار هم دعا کن.
دعا برای ظهور ، برای شهادت این حقیر،.برای خیلی چیزا بعد تموم شدن حرفام نفس عمیقی کشیدم احساس سبکی داشتم حس #تولد_دوباره ...
صورت خیس از اشکمو با چفیم پاک کردم . با ساعتم نگاه کردم فقط ده دقیقه وقت داشتم.
تو اون فرصت چند تا عکس قشنگ از غروب کانال کمیل گرفتم تا موقع دلتنگیم تسکینم بده ...
#من_از_اظهار_نظرهای_دلم_فهمیدم
#عشق_هم_صاحب_فتواست_اگر_بگذارند
آخرین نفری ک سوار شد من بودم، به انتهای ماشین ک رسیدم با اشاره ی دست به سپیده فهموندم ک بره رو اون یکی صندلی بشینه تا کنار پنجره بشینم و اونم بی چون و چرا قبول کرد برای آخرین بار از پشت شیشه شاهد عشق بازی چشمام با این سرزمین شدم .
#خداحافظی نکردم تا دوباره زود برگردم وقتی دیگه کاملا دور شدیم و کانال از نظرم محو شد رومو گرفتم و به رو ب روم خیره شدم سنگینی نگاه سپیده رو روم حس کردم.
برگشتمو نگاش کردم بلافاصله پرسید : چرا نیومدی پیش ما ؟
_...
چرا چشات اینقدر سرخه؟
_........
_خواهربسیجی دلاور . با شما هستما ...
_خب چون با شهدا خلوت کرده بودم
_حالا چرا اینقدر آویزونی ؟
_نه آویزون نیستم ولی ای کاش بیشتر میموندیم،هنوز نرفته دلتنگ اینجام...
می فهمم چی میگی حالا بیخیال ب طلائیه فکر کن.
با شوخیای برادر بسیجیا توی ماشین اصن نفهمیدم نیم ساعت چجوری گذشت، از ماشین پیاده شدیم و با سپیده حرکت کردیم.
#ادامه_دارد...
کپی بدون ذکر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد⛔️
💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
Forwarded from عکس نگار
🚫#اسراف_ممنوع
در منطقهي دشت عباس مستقر بودند. بعد از نماز، سر سفرهي ناهار نشستند. غذا آبگوشت بود؛ ولی #سید_سجاد بلند شد و رفت سراغ نانهای خشکی که گذاشته بودند برای دور ریختن. شروع کرد به خوردن.
گفتند: چرا اینا رو میخوری؟ غذا که هست. گفت: اون پیرزنای بیچاره با عشق، اینا رو میفرستن جبهه؛ شما میگذاریدشان برای دور ریختن؟! فردای قیامت، پاسخ زحمت اونا رو چه کسی میده؟!
#شهید_سیدسجاد_خاضع
#خاطره
📚«گلاب سیاه»، ص36
✨امیرالمؤمنین علی علیه السلام
دور اندیش كسی است كه از اسراف و تبذیر دوری كند.
میزانالحکمه؛ ج 3،ص 58، ح 3896✨
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
در منطقهي دشت عباس مستقر بودند. بعد از نماز، سر سفرهي ناهار نشستند. غذا آبگوشت بود؛ ولی #سید_سجاد بلند شد و رفت سراغ نانهای خشکی که گذاشته بودند برای دور ریختن. شروع کرد به خوردن.
گفتند: چرا اینا رو میخوری؟ غذا که هست. گفت: اون پیرزنای بیچاره با عشق، اینا رو میفرستن جبهه؛ شما میگذاریدشان برای دور ریختن؟! فردای قیامت، پاسخ زحمت اونا رو چه کسی میده؟!
#شهید_سیدسجاد_خاضع
#خاطره
📚«گلاب سیاه»، ص36
✨امیرالمؤمنین علی علیه السلام
دور اندیش كسی است كه از اسراف و تبذیر دوری كند.
میزانالحکمه؛ ج 3،ص 58، ح 3896✨
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
خـواب
در عَهد تــو
در چشمِ من آید هیهات
عاشقے
ڪار سَری نیست
ڪہ بر بالیــن است...
#شهید_جهانگیر_یوسفی
#دلنوشته
#شب_بخیر
🌷کانال عهدباشهدا
🌷 @shahidegomnamm
در عَهد تــو
در چشمِ من آید هیهات
عاشقے
ڪار سَری نیست
ڪہ بر بالیــن است...
#شهید_جهانگیر_یوسفی
#دلنوشته
#شب_بخیر
🌷کانال عهدباشهدا
🌷 @shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دلنوشته
ڪًــــاهـ ازعشقت شقایق مـے شویم
ڪًــــاهـ باموج تو قایق مـے شویم
عیب ما این است آقاجان فقط
هفته ای یـڪـــ بار عاشق مـے شویم
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
@shahidegomnamm
ڪًــــاهـ ازعشقت شقایق مـے شویم
ڪًــــاهـ باموج تو قایق مـے شویم
عیب ما این است آقاجان فقط
هفته ای یـڪـــ بار عاشق مـے شویم
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
@shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜صبح شد باز دلم تنگ تو ...
از دور سلام ✋
⚜تو نیاز و ضربان دلمے ، ختم ڪلام
🍃صل الله علیک یا اباعبدالله 🍃
💯 @shahidegomnamm
از دور سلام ✋
⚜تو نیاز و ضربان دلمے ، ختم ڪلام
🍃صل الله علیک یا اباعبدالله 🍃
💯 @shahidegomnamm
ای صبـح من از
طعم ڪلامت شیرین
هر لحظـہ
بہ اعتبارِ نامت شیرین
لبخنـد بزن ،
بخنـد، از قنـد لبت
هرصبـح بخیر و
هر سلامت شیـرین
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#صبحتان_منوربہ_لبخندشهدا
#دلنوشته
@shahidegomnamm
طعم ڪلامت شیرین
هر لحظـہ
بہ اعتبارِ نامت شیرین
لبخنـد بزن ،
بخنـد، از قنـد لبت
هرصبـح بخیر و
هر سلامت شیـرین
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#صبحتان_منوربہ_لبخندشهدا
#دلنوشته
@shahidegomnamm
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_از_کلام_وحی
🔸صفحه 53
🔹جزء 3
🔸سوره آل عمران
🔹آیات 23 الی 29
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnamm 👈کلیــک
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_از_کلام_وحی
🔸صفحه 53
🔹جزء 3
🔸سوره آل عمران
🔹آیات 23 الی 29
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnamm 👈کلیــک
@shahidegomnamm:
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#ترجمه
🔸صفحه 53
🔹جزء 3
🔸سوره آل عمران
🔹آیات 23 الی 29
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnamm 👈کلیــک
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#ترجمه
🔸صفحه 53
🔹جزء 3
🔸سوره آل عمران
🔹آیات 23 الی 29
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال عهد با شهدا 💠
@Shahidegomnamm 👈کلیــک
خداوند مقربترین بندگان خویش را
از میان عشاق بر میگزیند
ڪہ گرہ ڪور دنیا را بہ
معجـزہ عشــــق
مـے گشـایند.
#دلنوشته
@shahidegomnamm
از میان عشاق بر میگزیند
ڪہ گرہ ڪور دنیا را بہ
معجـزہ عشــــق
مـے گشـایند.
#دلنوشته
@shahidegomnamm
حضور دختر سردار "قاسم سلیمانی" و دختر شهید "عماد مغنیه" در آیین اختتامیه جشنواره بین المللی مقاومت برای اهدای جوایز منتخبین
🍃کانال عهدباشهدا
🍃 @shahidegomnamm
🍃کانال عهدباشهدا
🍃 @shahidegomnamm
🏴آیین استقبال از پیکر مطهر70شهید تازه تفحص شده
🔶سه شنبه13مهرماه و2محرم
پیکرقریب به70شهید دفاع مقدس از مرزشلمچه به وطن بازمیگردند
🌹کانال عهدباشهدا🌹
❤ @shahidegomnamm ❤️
🔶سه شنبه13مهرماه و2محرم
پیکرقریب به70شهید دفاع مقدس از مرزشلمچه به وطن بازمیگردند
🌹کانال عهدباشهدا🌹
❤ @shahidegomnamm ❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from عکس نگار
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا ❤️
بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا میدید برایش سخت بود باور کند مردی با اینهمه سرسختی و غرور، چنین خصوصیاتی داشته باشد. امین همیشه میگفت «مرد واقعی باید بیرون از خانه شیر باشد و در خانه موش». موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم، خودش با محبت مرا در به اسارت خودش درآورده بود. واقعا سیاست داشت در مهربانیش.
#شهید_امین_کریمی_چنبلو
#مدافع_حریم_اهل_بیت
#شادی_روحش_صلوات
🌹📿کانال عهد با شهدا📿🌹
@shahidegomnamm
بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا میدید برایش سخت بود باور کند مردی با اینهمه سرسختی و غرور، چنین خصوصیاتی داشته باشد. امین همیشه میگفت «مرد واقعی باید بیرون از خانه شیر باشد و در خانه موش». موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم، خودش با محبت مرا در به اسارت خودش درآورده بود. واقعا سیاست داشت در مهربانیش.
#شهید_امین_کریمی_چنبلو
#مدافع_حریم_اهل_بیت
#شادی_روحش_صلوات
🌹📿کانال عهد با شهدا📿🌹
@shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥| #کلیپ
🔺حضور دختر سردار سلیمانی و دختر شهید عماد مغنیه در جشنواره فیلم مقاومت
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🔺حضور دختر سردار سلیمانی و دختر شهید عماد مغنیه در جشنواره فیلم مقاومت
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🔰#گناهان_هفته
صدای انفجار آمد💥 و سنگرش رفت هوا. هرچه صداش زدیم، جواب نداد. سرش شده بود پر از ترکش.
🍂توی جیبش یک کاغذ 📄بود که نوشته بود:
«گناهان هفته:
🍂شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل؛ 🍂یکشنبه: زود تمام کردن نماز شب؛
🍂دوشنبه: فراموش کردن سجدهي شکر یومیه؛ 🍂سهشنبه: شب بدون وضو خوابیدن؛
🍂چهارشنبه: در جمع با صدای بلند خندیدن؛
🍂 پنجشنبه: سلام کردن فرمانده زودتر از من؛ 🍂جمعه: تمام کردن صلواتهای مخصوص جمعه و رضايت دادن به هفتصدتا.»
اسمش «حسینی» بود. تازه رفته بود دبیرستان.
#شهید_حسینی
#خاطره
📚(«آخرین امتحان»، ص74)
✨امام كاظم علیه السلام:
هر كس در هر روز به محاسبهی نفس نبپردازد [و از خود براى كارهایى كه در آن روز كرده، حساب نكشد]، تا اگر كار نیكى كرده، بر آن بیفزاید، و اگر كار بدى كرده، به درگاه خدا استغفار و توبه كند، از ما [و اهل ولایت و پیرو ما] نیست.
میزانالحكمه؛ ج1، ص106، ح396✨
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
صدای انفجار آمد💥 و سنگرش رفت هوا. هرچه صداش زدیم، جواب نداد. سرش شده بود پر از ترکش.
🍂توی جیبش یک کاغذ 📄بود که نوشته بود:
«گناهان هفته:
🍂شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل؛ 🍂یکشنبه: زود تمام کردن نماز شب؛
🍂دوشنبه: فراموش کردن سجدهي شکر یومیه؛ 🍂سهشنبه: شب بدون وضو خوابیدن؛
🍂چهارشنبه: در جمع با صدای بلند خندیدن؛
🍂 پنجشنبه: سلام کردن فرمانده زودتر از من؛ 🍂جمعه: تمام کردن صلواتهای مخصوص جمعه و رضايت دادن به هفتصدتا.»
اسمش «حسینی» بود. تازه رفته بود دبیرستان.
#شهید_حسینی
#خاطره
📚(«آخرین امتحان»، ص74)
✨امام كاظم علیه السلام:
هر كس در هر روز به محاسبهی نفس نبپردازد [و از خود براى كارهایى كه در آن روز كرده، حساب نكشد]، تا اگر كار نیكى كرده، بر آن بیفزاید، و اگر كار بدى كرده، به درگاه خدا استغفار و توبه كند، از ما [و اهل ولایت و پیرو ما] نیست.
میزانالحكمه؛ ج1، ص106، ح396✨
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
#خاطره_شهدایی
يك هفته قبل از شهادتش از سوريه به خانه آمد ،پنجشنبه شب بود نصف شب ديدم صداي ناله و گريه جهاد مي آيد رفتم در اتاقش از همان لاي در نگاه كردم ديدم جهاد سر سجاده مشغول دعا و گريه است و دارد با امام زمان عج صحبت ميكند .دلم لرزيد ولي نخواستم مزاحمش شوم، وانمود كردم كه چيزي نديدم...
صبح موقعي كه جهاد ميخواست برود موقع خداحافظي نتوانستم طاقت بياورم از او پرسيدم پسرم ديشب چي ميگفتي؟ چرا اين قدر بي قراري ميكردي؟ چي شده؟! جهاد خواست طفره برود براي همين به روي خودش نياورد و بحث را عوض كرد، من به خاطره دلهره اي كه داشتم اين بار با جديت بيشتر پرسيدم و سوالم رو با جديت تكرار كردم، گفت چيزي نيست مادر من نماز ميخواندم ديگر...😊
ديدم اينطوري پاسخ داد نخواستم بيشتر از اين پافشاري كنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!
مرا بوسيد و بغل كرد و رفت…♥️
يكشنبه ظهر فهميدم آن شب به خداوند و امام زمان عج چه گفته و بينشان چه گذشته و آن لحن پر التماس براي چه بوده است!
🌸راوي مادر شهيد جهاد مغنيه🌸
🌹تهیه شده در موسسه فرهنگی مقاومتی قاف🌹
#جهاد
#شهيد_جهاد_مغنيه
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه
#جهاد_ادامه_دارد
#دوست_شهید_من
🌹📿کانال عهدباشهدا📿🌹
@shahidegomnamm
يك هفته قبل از شهادتش از سوريه به خانه آمد ،پنجشنبه شب بود نصف شب ديدم صداي ناله و گريه جهاد مي آيد رفتم در اتاقش از همان لاي در نگاه كردم ديدم جهاد سر سجاده مشغول دعا و گريه است و دارد با امام زمان عج صحبت ميكند .دلم لرزيد ولي نخواستم مزاحمش شوم، وانمود كردم كه چيزي نديدم...
صبح موقعي كه جهاد ميخواست برود موقع خداحافظي نتوانستم طاقت بياورم از او پرسيدم پسرم ديشب چي ميگفتي؟ چرا اين قدر بي قراري ميكردي؟ چي شده؟! جهاد خواست طفره برود براي همين به روي خودش نياورد و بحث را عوض كرد، من به خاطره دلهره اي كه داشتم اين بار با جديت بيشتر پرسيدم و سوالم رو با جديت تكرار كردم، گفت چيزي نيست مادر من نماز ميخواندم ديگر...😊
ديدم اينطوري پاسخ داد نخواستم بيشتر از اين پافشاري كنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!
مرا بوسيد و بغل كرد و رفت…♥️
يكشنبه ظهر فهميدم آن شب به خداوند و امام زمان عج چه گفته و بينشان چه گذشته و آن لحن پر التماس براي چه بوده است!
🌸راوي مادر شهيد جهاد مغنيه🌸
🌹تهیه شده در موسسه فرهنگی مقاومتی قاف🌹
#جهاد
#شهيد_جهاد_مغنيه
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه
#جهاد_ادامه_دارد
#دوست_شهید_من
🌹📿کانال عهدباشهدا📿🌹
@shahidegomnamm