🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀(قسمت دوم )
بهنام محمدی در 12 بهمن ماه سال ۱۳۴۵در شهر مسجد سلیمان در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد 😂ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش 😇و سرزبان دار
از همان دوران کودکی با سختیها و دشواریهای زندگی آشنا شد و موجب شد تا برای مبارزات عالی و ارزشمند در عرصه ی زندگی آمادگی بیشتر به دست آورد.
به رغم همهی سختیها با کار، فعالیت و حرفه آموزی انس یافت و کارهایی چون ✂️خیاطی، تعمیر ماشین🔧 و تعمیر رادیو و تلویزیون🖥 را فرا گرفت، تابستان ها می رفت مکانیکی.در تعمیرگاه از زیر کار در نمی رفت وقتش را هم تلف نمی کرد.خوب به دستهای استادکار نگاه میکرد تا یاد بگیرد.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀(قسمت دوم )
بهنام محمدی در 12 بهمن ماه سال ۱۳۴۵در شهر مسجد سلیمان در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد 😂ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش 😇و سرزبان دار
از همان دوران کودکی با سختیها و دشواریهای زندگی آشنا شد و موجب شد تا برای مبارزات عالی و ارزشمند در عرصه ی زندگی آمادگی بیشتر به دست آورد.
به رغم همهی سختیها با کار، فعالیت و حرفه آموزی انس یافت و کارهایی چون ✂️خیاطی، تعمیر ماشین🔧 و تعمیر رادیو و تلویزیون🖥 را فرا گرفت، تابستان ها می رفت مکانیکی.در تعمیرگاه از زیر کار در نمی رفت وقتش را هم تلف نمی کرد.خوب به دستهای استادکار نگاه میکرد تا یاد بگیرد.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀(قسمت سوم )
مادر بهنام میگوید:
نخستين فرزندم بود، او در دوازده سالگي به من ميگفت:
🍃«مي خواهم طوري باشم كه در آينده سراسر ايران مرا به خوبي ياد كنند و يك قهرمان ملي باشم.»🍃
• دوران انقلاب، نخستين شعاري كه يادش ميآمد، با اسپري روي ديوار بنويسد، اين بود: 🍃«يا مرگ يا خميني، مرگ بر شاه ظالم.»🍃 شاهش را هم، هميشه برعكس مينوشت.
پدرش هر چه ميگفت كه بهنام نرو، عاقبت سربازها ميگيرندت، توجه نميكرد. 📄اعلاميه پخش ميكرد، شعار مينوشت و در ✊تظاهرات شركت ميكرد. گاهي نيز با تير و كمان ميافتاد به جان سربازهاي شاه.😉
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀(قسمت سوم )
مادر بهنام میگوید:
نخستين فرزندم بود، او در دوازده سالگي به من ميگفت:
🍃«مي خواهم طوري باشم كه در آينده سراسر ايران مرا به خوبي ياد كنند و يك قهرمان ملي باشم.»🍃
• دوران انقلاب، نخستين شعاري كه يادش ميآمد، با اسپري روي ديوار بنويسد، اين بود: 🍃«يا مرگ يا خميني، مرگ بر شاه ظالم.»🍃 شاهش را هم، هميشه برعكس مينوشت.
پدرش هر چه ميگفت كه بهنام نرو، عاقبت سربازها ميگيرندت، توجه نميكرد. 📄اعلاميه پخش ميكرد، شعار مينوشت و در ✊تظاهرات شركت ميكرد. گاهي نيز با تير و كمان ميافتاد به جان سربازهاي شاه.😉
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀(قسمت چهارم )
شهریور 1359 شایعه 💥حمله عراقی ها به #خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند کسی باور نمی کرد که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد اما 💥جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام که فقط 13 سال سن داشت , تصمیم گرفت بماند. او مردانه ایستاد.هم می جنگید هم به مردم کمک می کرد. از دست بنیصدر آه😞 میکشید که چرا وعده سر خرمن میدهد؛ مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقیها ایستاده بودند، بعد رئیسجمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید.
❇⚫❇⚫❇⚫❇⚫❇⚫
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀(قسمت چهارم )
شهریور 1359 شایعه 💥حمله عراقی ها به #خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند کسی باور نمی کرد که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد اما 💥جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام که فقط 13 سال سن داشت , تصمیم گرفت بماند. او مردانه ایستاد.هم می جنگید هم به مردم کمک می کرد. از دست بنیصدر آه😞 میکشید که چرا وعده سر خرمن میدهد؛ مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقیها ایستاده بودند، بعد رئیسجمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید.
❇⚫❇⚫❇⚫❇⚫❇⚫
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀(قسمت پنجم )
اولش شده بود مسئول تقسيم فانوس ميان مردم. شهر به خاطر 💥بمباران در خاموشي بود و مردم به فانوس نياز داشتند. بمباران هم كه ميشد، بهنام سيزده ساله بود كه ميدويد و به مجروحين🤕 ميرسيد. .
زير ⚡️رگبار گلوله، بهنام سر ميرسيد. همه عصباني 😠ميشدند كه آخر تو اينجا چه كار ميكني. بدو توي سنگر... بهنام كاري به ناراحتي بقيه نداشت. كاسه آب💦 را تا كنار لب هر كدام بالا ميآورد تا بچهها گلويي تازه كنند.
✨💧✨💧✨💧✨💧✨💧
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀(قسمت پنجم )
اولش شده بود مسئول تقسيم فانوس ميان مردم. شهر به خاطر 💥بمباران در خاموشي بود و مردم به فانوس نياز داشتند. بمباران هم كه ميشد، بهنام سيزده ساله بود كه ميدويد و به مجروحين🤕 ميرسيد. .
زير ⚡️رگبار گلوله، بهنام سر ميرسيد. همه عصباني 😠ميشدند كه آخر تو اينجا چه كار ميكني. بدو توي سنگر... بهنام كاري به ناراحتي بقيه نداشت. كاسه آب💦 را تا كنار لب هر كدام بالا ميآورد تا بچهها گلويي تازه كنند.
✨💧✨💧✨💧✨💧✨💧
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀( قسمت ششم )
شهر دست عراقيها افتاده بود♻️. در هر خانه چند عراقي پيدا ميشد كه يا كمين كرده بودند و يا داشتند استراحت ميكردند. خودش را خاكي ميكرد. موهايش را آشفته ميكرد و گريهكنان😢 ميگشت. خانههايي را كه پر از عراقي بود، به خاطر ميسپرد🤔. عراقيها هم با يك بچه خاكي نقنقو😉 كاري نداشتند.
گاهي ميرفت درون خانه پيش عراقيها مينشست، مثل كر و لالها😕 و از غفلت عراقيها استفاده ميكرد و خشاب و فشنگ و حتي كنسرو برميداشت و برميگشت.
هميشه يك كاغذ و مداد📝 هم داشت كه نتيجه شناسايي را يادداشت ميكرد. پيش فرمانده كه ميرسيد، اول يك نارنجك، سهم خودش را از غنايم برميداشت، بعد بقيه را به فرمانده ميداد.
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀( قسمت ششم )
شهر دست عراقيها افتاده بود♻️. در هر خانه چند عراقي پيدا ميشد كه يا كمين كرده بودند و يا داشتند استراحت ميكردند. خودش را خاكي ميكرد. موهايش را آشفته ميكرد و گريهكنان😢 ميگشت. خانههايي را كه پر از عراقي بود، به خاطر ميسپرد🤔. عراقيها هم با يك بچه خاكي نقنقو😉 كاري نداشتند.
گاهي ميرفت درون خانه پيش عراقيها مينشست، مثل كر و لالها😕 و از غفلت عراقيها استفاده ميكرد و خشاب و فشنگ و حتي كنسرو برميداشت و برميگشت.
هميشه يك كاغذ و مداد📝 هم داشت كه نتيجه شناسايي را يادداشت ميكرد. پيش فرمانده كه ميرسيد، اول يك نارنجك، سهم خودش را از غنايم برميداشت، بعد بقيه را به فرمانده ميداد.
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀( قسمت هفتم )
💥بمباران که می شد می دوید🏃 و به مجروحین می رسید.او با همان جسم كوچك اما روح بزرگ و دل دريايياش به قلب دشمن💔 ميزد و با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد ميرساند تا از شهر و ديار خود دفاع كند. بهنام چندين بار نيز به اسارت👐 دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شيوهاي از دست آنان می گريخت🏃. برای فریب عراقی ها می زده زير گريه😢 و می گفت: «دنبال مامانم می گردم گمش کردم» او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات📝 ارزشمندي از موقعيت دشمن را به دست آورده و در اختيار فرماندهان جنگ قرار ميداد.
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀( قسمت هفتم )
💥بمباران که می شد می دوید🏃 و به مجروحین می رسید.او با همان جسم كوچك اما روح بزرگ و دل دريايياش به قلب دشمن💔 ميزد و با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد ميرساند تا از شهر و ديار خود دفاع كند. بهنام چندين بار نيز به اسارت👐 دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شيوهاي از دست آنان می گريخت🏃. برای فریب عراقی ها می زده زير گريه😢 و می گفت: «دنبال مامانم می گردم گمش کردم» او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات📝 ارزشمندي از موقعيت دشمن را به دست آورده و در اختيار فرماندهان جنگ قرار ميداد.
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀( قسمت هشتم )
عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان 13 ساله قصد 📉شناسایی مواضع , تجهیزات و نفرات آنها را دارد , رهایش می کردند .یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش👐 انداختند , چند تا سیلی آبدار🖐 به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود😱 وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره می کرد👈 عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند. اين شیر بچه شجاع و پرتلاش در رساندن مهمات به رزمندگان اسلام بسیار تلاش می کرد. گاه آنقدر نارنجك و فشنگ به بند حمايل و فانسقه خود آويزان ميكرد كه به سختي مي توانست راه برود.🚶
🌴🔴🌴🔴🌴🔴🌴🔴🌴🔴
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀( قسمت هشتم )
عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان 13 ساله قصد 📉شناسایی مواضع , تجهیزات و نفرات آنها را دارد , رهایش می کردند .یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش👐 انداختند , چند تا سیلی آبدار🖐 به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود😱 وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره می کرد👈 عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند. اين شیر بچه شجاع و پرتلاش در رساندن مهمات به رزمندگان اسلام بسیار تلاش می کرد. گاه آنقدر نارنجك و فشنگ به بند حمايل و فانسقه خود آويزان ميكرد كه به سختي مي توانست راه برود.🚶
🌴🔴🌴🔴🌴🔴🌴🔴🌴🔴
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🌷#شهادت
🍀( قسمت نهم )
با تشدید 💥جنگ و تنگ ترشدن حلقه محاصره♻️ خرمشهر , خمپاره ها امان شهر را بریده بودند. درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود 💥مثل همیشه بهنام سر رسید اما ناراحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد. کنار مدرسه امیر معزی اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است😟 و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود🔴
و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در 28/مهر/1359 پر کشید🕊 این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون شد.اما.....⁉️
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🌷#شهادت
🍀( قسمت نهم )
با تشدید 💥جنگ و تنگ ترشدن حلقه محاصره♻️ خرمشهر , خمپاره ها امان شهر را بریده بودند. درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود 💥مثل همیشه بهنام سر رسید اما ناراحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد. کنار مدرسه امیر معزی اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است😟 و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود🔴
و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در 28/مهر/1359 پر کشید🕊 این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون شد.اما.....⁉️
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀 ( قسمت دهم )
مدتها بعد از #شهادت بهنام مادرش میگفت که بهنام هر شب به 💭خوابش میآید و میگوید🍃 «من از دوستانم جا ماندم، مرا به #مسجد_سلیمان ببرید»؛🍃
به اصرار 🙏مادر شهید، ایشان را سال 89 وبا اجازه علما قرار بر این شد که 👈پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند».
در سال ۸۹ با استفتاء از دفتر رهبر انقلاب، 🔲جنازه مبارک شهید، بدون هیچ نبش قبری و با استفاده از تکنولوژی های روز به صورت یک باکس، از قبرستان قدیمی و فامیلی شان جدا و به تپه شهدای گمنام در ورودی شهر مسجدسلیمان منتقل شد»😔
📥🔸📥🔸📥🔸📥🔸📥🔸
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
🍀 ( قسمت دهم )
مدتها بعد از #شهادت بهنام مادرش میگفت که بهنام هر شب به 💭خوابش میآید و میگوید🍃 «من از دوستانم جا ماندم، مرا به #مسجد_سلیمان ببرید»؛🍃
به اصرار 🙏مادر شهید، ایشان را سال 89 وبا اجازه علما قرار بر این شد که 👈پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند».
در سال ۸۹ با استفتاء از دفتر رهبر انقلاب، 🔲جنازه مبارک شهید، بدون هیچ نبش قبری و با استفاده از تکنولوژی های روز به صورت یک باکس، از قبرستان قدیمی و فامیلی شان جدا و به تپه شهدای گمنام در ورودی شهر مسجدسلیمان منتقل شد»😔
📥🔸📥🔸📥🔸📥🔸📥🔸
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
📔#خاطرات
🍀 ( قسمت یازدهم )
#خاطره ای از زبان همرزم شهید بهنام محمدی :
براي نگهباني داوطلب☝️ شده بود. به او گفتند: «يادت باشه به تو اسلحه 🔫نميدهيمها!» بهنام هم ابرو بالا انداخت😒 و گفت: «ندهيد. خودم نارنجك💣 دارم!» با همان نارنجك دخل يك جاسوس نفوذي را آورد.😉
📗🍁📗🍁📗🍁📗🍁📗🍁
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝
@shahidegomnamm
🌹#دانش_آموز_شهید_بهنام_محمدی_راد
📔#خاطرات
🍀 ( قسمت یازدهم )
#خاطره ای از زبان همرزم شهید بهنام محمدی :
براي نگهباني داوطلب☝️ شده بود. به او گفتند: «يادت باشه به تو اسلحه 🔫نميدهيمها!» بهنام هم ابرو بالا انداخت😒 و گفت: «ندهيد. خودم نارنجك💣 دارم!» با همان نارنجك دخل يك جاسوس نفوذي را آورد.😉
📗🍁📗🍁📗🍁📗🍁📗🍁
🌷کانال عهدباشهدا🌷
╔══ೋღ
❤ღೋ══╗
🎀 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
╚══ೋღ
❤ღೋ══╝