This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹 بِسـْـمِ رَبِّــ الشُهــدا 🌹
من معتقدمـ راه حسیݩ راه خدایـے ست...
ھرڪس ڪه حسینـے ست...
مرامـش شھدایـے ست...
#عاشـقـاݩ_شـھـادت
#شعر
https://telegram.me/shahidegomnamm
من معتقدمـ راه حسیݩ راه خدایـے ست...
ھرڪس ڪه حسینـے ست...
مرامـش شھدایـے ست...
#عاشـقـاݩ_شـھـادت
#شعر
https://telegram.me/shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🔷 @shahidegomnamm🔷
روی بچه های متاهل یک جور دیگر حساب می کرد.
می گفت «کسی که ازدواج کرده، اجتماعی تر فکر می کند تا آدم مجرد. »
بعداز عقد که برگشتم جبهه، چنان بغلم کرد و بوسید که تا آن موقع این طور تحویلم نگرفته بود.
گفت «مبارکه، جهاد اکبر کردی. »
یادگاران، جلد ده، کتاب شهید مهدي زین الدین، ص 64
#سبک_زندگي_خانوادگي_شهدا
🔷 @shahidegomnamm🔷
روی بچه های متاهل یک جور دیگر حساب می کرد.
می گفت «کسی که ازدواج کرده، اجتماعی تر فکر می کند تا آدم مجرد. »
بعداز عقد که برگشتم جبهه، چنان بغلم کرد و بوسید که تا آن موقع این طور تحویلم نگرفته بود.
گفت «مبارکه، جهاد اکبر کردی. »
یادگاران، جلد ده، کتاب شهید مهدي زین الدین، ص 64
#سبک_زندگي_خانوادگي_شهدا
🔷 @shahidegomnamm🔷
Forwarded from عکس نگار
🔷 @shahidegomnamm🔷
هر وقت با یدالله صحبت ازدواج و تشكیل خانواده را پیش میكشیدیم،از صحبت خودداری میكرد و خلاصه هیچ وقت تمایلی به این امر نشان نمیداد. این مسأله ادامه داشت تا این كه قانع شد باید ازدواج كند.
آن موقع سال 58 بود.
پس از مدتی، خودش مایل بود با دختر «حاجرضا»-یعنی دخترعمهاش- ازدواج كند. ما هم قبول كردیم و مشغول تهیه مقدمات كار شدیم.
من وقت گرفتم كه پیش «حاج آقا نوری» برویم كه یدالله و زنش را عقد كند.
پس از مدتی به پادگان سپاه رفتم. جلو در، یكی از بچههای طالقان را كه نامش «نعمت» بود، دیدم. او در قسمت «اطلاعات» كار میكرد. او گفت: «با كی كار داری؟» گفتم:«با یدالله كلهر كار دارم.» او زود با دست، یك در آهنی را نشان داد و گفت: «زود باش! برو آن جاست. همین الان دارند راه میافتند كه به سنندج بروند.» به نعمت گفتم: «نمیشود یدالله را صدا كنی بیاید این جا؟» گفت: «ببینم! شما پدر او هستید؟» گفتم:«بله!» خلاصه در همین صحبتها بودیم كه دیدم خود یدالله دارد میآید.
یك آر.پی.جی رو شانه و كلاه آهنی بر سرش گذاشته است و خلاصه آماده و حاضر كه به كردستان برود.
من با حالت اعتراض به یدالله گفتم: «باباجان! تو خودت راضی شدی و ما هم برای تو دست بالا كردیم و حالا هم آمدهام برای عقدت از آقای نوری وقت بگیرم…»
یدالله گفت: «باباجان! ما سی نفر هستیم و من سرپرست آنان هستم. رفتن ما سه ماه طول میكشد. اگر در آن جا گشته شدم كه هیچ، دختر خانه پدرش میماند و اگر برگشتم، آن موقع، من هم حرفی ندارم. هر كاری میخواهید، بكنید، من هم قبول دارم.»
آن روز من و یدالله با هم خداحافظی كردیم و من پس از این كه او را به خدا سپردم، بازگشتم و جریان را به خانه گفتم.
پدرم گفت: «نباید اجازه میدادی، اینها وضعشان معلوم نیست، ممكن است كه همهشان كشته شوند.» پدرم را دلداری دادم و گفتم: «خب، كاری نمیشود كرد.»
سه ماه گذشت. یدالله همانطور كه خودش گفته بود، بازگشت.
یك روز به من گفت: «حالا دیگر من آماده هستم.» ما هم دوباره دست به كار شدیم.
رفتیم مقدمات كار را آماده كردیم و زنش را عقد كردیم.
عروسیاش-طبق خواسته خودش- خیلی ساده بود.
فقط پانزده روز به مشهد رفتند و بازگشتند و زندگی سادهشان را شروع كردند.
شهید یدالله کلهر
کتاب آشنا با موج، ص19
#سبک_زندگي_خانوادگي_شهدا
🔷 @shahidegomnamm🔷
هر وقت با یدالله صحبت ازدواج و تشكیل خانواده را پیش میكشیدیم،از صحبت خودداری میكرد و خلاصه هیچ وقت تمایلی به این امر نشان نمیداد. این مسأله ادامه داشت تا این كه قانع شد باید ازدواج كند.
آن موقع سال 58 بود.
پس از مدتی، خودش مایل بود با دختر «حاجرضا»-یعنی دخترعمهاش- ازدواج كند. ما هم قبول كردیم و مشغول تهیه مقدمات كار شدیم.
من وقت گرفتم كه پیش «حاج آقا نوری» برویم كه یدالله و زنش را عقد كند.
پس از مدتی به پادگان سپاه رفتم. جلو در، یكی از بچههای طالقان را كه نامش «نعمت» بود، دیدم. او در قسمت «اطلاعات» كار میكرد. او گفت: «با كی كار داری؟» گفتم:«با یدالله كلهر كار دارم.» او زود با دست، یك در آهنی را نشان داد و گفت: «زود باش! برو آن جاست. همین الان دارند راه میافتند كه به سنندج بروند.» به نعمت گفتم: «نمیشود یدالله را صدا كنی بیاید این جا؟» گفت: «ببینم! شما پدر او هستید؟» گفتم:«بله!» خلاصه در همین صحبتها بودیم كه دیدم خود یدالله دارد میآید.
یك آر.پی.جی رو شانه و كلاه آهنی بر سرش گذاشته است و خلاصه آماده و حاضر كه به كردستان برود.
من با حالت اعتراض به یدالله گفتم: «باباجان! تو خودت راضی شدی و ما هم برای تو دست بالا كردیم و حالا هم آمدهام برای عقدت از آقای نوری وقت بگیرم…»
یدالله گفت: «باباجان! ما سی نفر هستیم و من سرپرست آنان هستم. رفتن ما سه ماه طول میكشد. اگر در آن جا گشته شدم كه هیچ، دختر خانه پدرش میماند و اگر برگشتم، آن موقع، من هم حرفی ندارم. هر كاری میخواهید، بكنید، من هم قبول دارم.»
آن روز من و یدالله با هم خداحافظی كردیم و من پس از این كه او را به خدا سپردم، بازگشتم و جریان را به خانه گفتم.
پدرم گفت: «نباید اجازه میدادی، اینها وضعشان معلوم نیست، ممكن است كه همهشان كشته شوند.» پدرم را دلداری دادم و گفتم: «خب، كاری نمیشود كرد.»
سه ماه گذشت. یدالله همانطور كه خودش گفته بود، بازگشت.
یك روز به من گفت: «حالا دیگر من آماده هستم.» ما هم دوباره دست به كار شدیم.
رفتیم مقدمات كار را آماده كردیم و زنش را عقد كردیم.
عروسیاش-طبق خواسته خودش- خیلی ساده بود.
فقط پانزده روز به مشهد رفتند و بازگشتند و زندگی سادهشان را شروع كردند.
شهید یدالله کلهر
کتاب آشنا با موج، ص19
#سبک_زندگي_خانوادگي_شهدا
🔷 @shahidegomnamm🔷
Forwarded from عکس نگار
🔷 @shahidegomnamm🔷
ماشین آمده بود دم در، دنبالش.
پوتین هایش راواکس زده بودم. ساکش رابسته بودم.
تازه سه روز بودکه مرد زندگیم شده بود.
تند تند اشک های صورتم را با پشت دست پاک می کردم.
مادر آمد. گریه می کرد. – مادر حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سومه.
علی آقا گوشه ی حیاط گریه می کرد.
خودش هم گریه ش گرفته بود. دستم را گذاشت توی دست مادر، نگاهش را دزدید. سرش را انداخت پایین و گفت « دلم می خواد دختر خوبی برای مادرم باشی. »
یادگاران، جلد هشت کتاب شهید مصطفي ردانی پور، ص 92
#سبک_زندگي_خانوادگي_شهدا
🔷 @shahidegomnamm🔷
ماشین آمده بود دم در، دنبالش.
پوتین هایش راواکس زده بودم. ساکش رابسته بودم.
تازه سه روز بودکه مرد زندگیم شده بود.
تند تند اشک های صورتم را با پشت دست پاک می کردم.
مادر آمد. گریه می کرد. – مادر حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سومه.
علی آقا گوشه ی حیاط گریه می کرد.
خودش هم گریه ش گرفته بود. دستم را گذاشت توی دست مادر، نگاهش را دزدید. سرش را انداخت پایین و گفت « دلم می خواد دختر خوبی برای مادرم باشی. »
یادگاران، جلد هشت کتاب شهید مصطفي ردانی پور، ص 92
#سبک_زندگي_خانوادگي_شهدا
🔷 @shahidegomnamm🔷
مسیرم از حلب است ..قدس را هدف دارم 🔹
قدس را هم خواهیم گرفت انشالله
#فاطمیون
#فلسطین
#قدس
🇮🇷🇮🇷✌️✌️
@shahidegomnamm
قدس را هم خواهیم گرفت انشالله
#فاطمیون
#فلسطین
#قدس
🇮🇷🇮🇷✌️✌️
@shahidegomnamm
خدایے ڪه خرمشهر را ازاد ڪرد میتواند
#قدس_شریف را ازاد ڪند...
شهید حاج احمد متوسلیان:
با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد هرڪس
مرد میدان است بسم الله...
#وصيت
🔷 @shahidegomnamm🔷
#قدس_شریف را ازاد ڪند...
شهید حاج احمد متوسلیان:
با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد هرڪس
مرد میدان است بسم الله...
#وصيت
🔷 @shahidegomnamm🔷
Forwarded from عکس نگار
🕗ساعت دوباره👈هشت👉دلم می تپدعجیب🕗
💐ساعت عاشقی💐
✨اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضاالمرتَضي
الامامِ التّقي النّقي
وحُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ
ومَن تَحتَ الثری
الصّدّیق الشَّهید
صَلَوةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه
کافْضَل ماصَلّیَتَ عَلي اَحَدٍمِنْ اوْلیائِكً...
❤️السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا❤️
💐ساعت عاشقی💐
✨اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضاالمرتَضي
الامامِ التّقي النّقي
وحُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ
ومَن تَحتَ الثری
الصّدّیق الشَّهید
صَلَوةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه
کافْضَل ماصَلّیَتَ عَلي اَحَدٍمِنْ اوْلیائِكً...
❤️السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا❤️
Forwarded from اتچ بات
Telegram
attach 📎
🌷شب های جمعه،می گیرم هواتو
🌷اشک غریبی،می ریزم براتو
🌷بیچاره اونکه"حرم روندیده"
🌷بیچاره تر اون که"دید کربلات رو"....
#شعر
#شب_زیارتی_اباعبدالله
@shahidegomnamm
🌷اشک غریبی،می ریزم براتو
🌷بیچاره اونکه"حرم روندیده"
🌷بیچاره تر اون که"دید کربلات رو"....
#شعر
#شب_زیارتی_اباعبدالله
@shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from عکس نگار
🔷 @shahidegomnamm🔷
مأموريت هاي طولاني اصغر باعث شده بود هر بار که به خانه برمي گردد از ديدن زهرا تعجب کند....
بعد از اولين مأموريتش پس از تولد زهرا که برگشت با تعجب گفت:"چقدر بزرگ شده!! إ... پس موهايش کو؟؟"
اصغر بزرگ شدن بچه را نمي ديد و به نظرش خيلي جالب بود...
دندان درآوردنش، چهار دست و پا رفتنش، روروئک سوار شدنش، راه افتادن و حرف زدنش....
زهرا زود بزرگ شد اما نه براي من که هميشه تنها بودم و نگران اصغر.
تا اصغر چشم به هم مي زد، يک ساله شد و يک سال و نيمه.
يک سال و نيم مأموريت هاي طولاني او و چشم انتظاري، امانم را بُريد.
شهيد اصغر قجاوند
نيمه پنهان ماه، ص39-40
#سبک_زندگي_خانوادگي_شهدا
🔷 @shahidegomnamm🔷
مأموريت هاي طولاني اصغر باعث شده بود هر بار که به خانه برمي گردد از ديدن زهرا تعجب کند....
بعد از اولين مأموريتش پس از تولد زهرا که برگشت با تعجب گفت:"چقدر بزرگ شده!! إ... پس موهايش کو؟؟"
اصغر بزرگ شدن بچه را نمي ديد و به نظرش خيلي جالب بود...
دندان درآوردنش، چهار دست و پا رفتنش، روروئک سوار شدنش، راه افتادن و حرف زدنش....
زهرا زود بزرگ شد اما نه براي من که هميشه تنها بودم و نگران اصغر.
تا اصغر چشم به هم مي زد، يک ساله شد و يک سال و نيمه.
يک سال و نيم مأموريت هاي طولاني او و چشم انتظاري، امانم را بُريد.
شهيد اصغر قجاوند
نيمه پنهان ماه، ص39-40
#سبک_زندگي_خانوادگي_شهدا
🔷 @shahidegomnamm🔷
❁﷽❁
هرگاه شب جمعہ شہـ🕊ـــدا را یاد ڪردید🍃
آنہا شما را نزد اباعبدالله الحسـیـטּ
یاد میڪنند❤️ 🍃
التماس دعا 🙏
@shahidegomnamm
هرگاه شب جمعہ شہـ🕊ـــدا را یاد ڪردید🍃
آنہا شما را نزد اباعبدالله الحسـیـטּ
یاد میڪنند❤️ 🍃
التماس دعا 🙏
@shahidegomnamm
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
شـــبتون مهـــدوی
التماس دعای فرج
https://telegram.me/shahidegomnamm
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
شـــبتون مهـــدوی
التماس دعای فرج
https://telegram.me/shahidegomnamm
Telegram
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☀️ #دعای_فرج ☀️
💠 الهی عظم البلا.....
❣قرار هرشب دعای فرج
⏲ ساعت عاشقی 23 ⏲
#نشر_دهید
ظهــــ🌙ــــور نـزديــڪ اســت
@shahidegomnamm
💠 الهی عظم البلا.....
❣قرار هرشب دعای فرج
⏲ ساعت عاشقی 23 ⏲
#نشر_دهید
ظهــــ🌙ــــور نـزديــڪ اســت
@shahidegomnamm