4_337464127431640205.pdf
1.5 MB
📚 #کتاب :
👿 #شیطان_پرستی
♻️ #فایل_PDF
📝 #نویسنده :
#فاطمه_عسگری_دهکردی
🍀کانال عهدباشهدا🍀
🦋 @Shahidegomnamm 🦋
👿 #شیطان_پرستی
♻️ #فایل_PDF
📝 #نویسنده :
#فاطمه_عسگری_دهکردی
🍀کانال عهدباشهدا🍀
🦋 @Shahidegomnamm 🦋
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
پسر شوق پریدن را 🌹
میان بال و پر حس ڪرد 🕊
پسر میرفت و مادر❤️باز هم
میشد غزلخوانش💌
#شهید_روحانی_محمدمهدی_مالامیری
#شبتون_شهدایی 🌙
🔹
💠 @shahidegomnamm
🔹
🍃🌼
🌼
پسر شوق پریدن را 🌹
میان بال و پر حس ڪرد 🕊
پسر میرفت و مادر❤️باز هم
میشد غزلخوانش💌
#شهید_روحانی_محمدمهدی_مالامیری
#شبتون_شهدایی 🌙
🔹
💠 @shahidegomnamm
🔹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃💞﷽💞🍃
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه
#ازکلام_وحی
❁ سوره یس
❁ جــزء 23
❁ صفحـہ 445
❁ آیہ 71 الی 83
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه
#ازکلام_وحی
❁ سوره یس
❁ جــزء 23
❁ صفحـہ 445
❁ آیہ 71 الی 83
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
🍃💞﷽💞🍃
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه
#ازکلام_وحی
❁ سوره یس
❁ جــزء 23
❁ صفحـہ 445
❁ آیہ 71 الی 83
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه
#ازکلام_وحی
❁ سوره یس
❁ جــزء 23
❁ صفحـہ 445
❁ آیہ 71 الی 83
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
🍁 #دلنوشته
❣نمےدانم #عاشـق شما هستم
یا عاشـق صبـح بہ خیـرهایتان
هر چہ هست
امـروز عاشـق تر از دیـروزم
#شهیدمدافع_حرم
#سردارطباطبایی_مهر 💐
#روزتون_شهدایی✨
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا
💠 @Shahidegomnamm
❣نمےدانم #عاشـق شما هستم
یا عاشـق صبـح بہ خیـرهایتان
هر چہ هست
امـروز عاشـق تر از دیـروزم
#شهیدمدافع_حرم
#سردارطباطبایی_مهر 💐
#روزتون_شهدایی✨
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا
💠 @Shahidegomnamm
📌 #حـق_النـاس یعنے⁉️
💢یعنے #گنـاه مـن وتو
ڪه ِظهـور آقا را بهِ #تأخیر انداخته
❤️و عاشقان ِآن حضرت نمی تونند
روے ِماھـ ِیوسف ِزهرا راببیننـد
☘ #یا_صاحب_الزمان_عج
⚠️ #تلنگر
💠 @Shahidegomnamm
💢یعنے #گنـاه مـن وتو
ڪه ِظهـور آقا را بهِ #تأخیر انداخته
❤️و عاشقان ِآن حضرت نمی تونند
روے ِماھـ ِیوسف ِزهرا راببیننـد
☘ #یا_صاحب_الزمان_عج
⚠️ #تلنگر
💠 @Shahidegomnamm
#زائران_اربعین؛
👌یادتان باشد
ڪه ستون به ستون را مدیون
قطره قطره خـون شهیدانید🥀
🚩آن ها ڪه پشت پیراهن
خاڪی نوشتند #مسافــر_ڪربــلا
ولی هیچ گاه #حرم_یار را ندیدند..😭
📎التماس دعا
@Shahidegomnamm
👌یادتان باشد
ڪه ستون به ستون را مدیون
قطره قطره خـون شهیدانید🥀
🚩آن ها ڪه پشت پیراهن
خاڪی نوشتند #مسافــر_ڪربــلا
ولی هیچ گاه #حرم_یار را ندیدند..😭
📎التماس دعا
@Shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوچهل 🌼نزدیکای در رسیدم . دوباره تکرار کردم : بله. صدای حسامو شنیدم... _منم فاطمه . نفس عمیقی کشیدم و درو باز کردم . لبخندی زدمو گفتم... _چ عجب ... تشریف فرما شدین حاج آقا ! بابا نمیگی ادم دلش تنگ میشه میذاری میری ؟ لبخندمو پر رنگ…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدوچهل_ویکم
🌸_اره چ خبر ؟ چیکار می کنی حاج خانوم؟
_ سلامتی ! میگم میشه بیای خونه ی ما ... من تنهام . یعنی حسام و اقا اشکان هم اینجا ان . ولی من حوصلم سر رفته ...
🌸_ با کمال میل ... تا نیم ساعت دیگه اونجام . اگه بدونی تو این چند روزی که ندیدمت چقد دلم برات تنگ شده ..
_ دل به دل راه داره عزیزم ... فعلا خداحافظ
_ یاعلی
🌸گوشی رو قطع کردم و با لبخند ملیحی به یه نقطه ی مبهم خیره شدم . با صدای حسام به خودم اومدم :
فاطمه؟چرا لبخند میزنی ؟
_ ها؟ هیچی .. تو فکر سپیده بودم . داره میاد اینجا ... پس آقا اشکان کو؟
_ رفت دستشویی ...
_
🌸 _خیلی خوب برو تو پذیرایی بشین تا بیاد . با منم حرف نزن ..
_ وا . فاطمه ؟ نکنه ناراحت شدی
_ نه ! می ترسم باز سوتی بدم آبروریزی بشه ...
با لبخند دل نشینی نگام کرد .
_ د چرا وایستادی منو نیگا میکنی ...
_زنمی . دوس دارم نگات کنم .
🌸با اخم گفتم : عه عه عه الان باز این اشکان می رسه اینقد دیالوگ #عاشقانه نگو ... از جا بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه...حسام درحالیکه دست به سینه ایستاده بود گف : خب حالا کجا میری؟
_ میرم آشپزخونه .
🌸حسام زمزمه کرد : ای بابا کار اشکان طولانی شد ...
از حرفش خندم گرفت . زیر غذا رو کم کردم ... اشکان و حسام روی تخت حیاط نشسته بودن و هر از چندگاهی صداشون بالا می رفت ... انگار مشغول خاطره گویی بودن ... یاعلی گفتم و از جام بلند شدم ...
🌸صدای زنگ درو شنیدم . دوییدم تو اتاق و مشغول عوض کردن لباسام شدم . یه مانتوی گل گلی پوشیدم و یه روسری ساتن آبی سرم کردم ... چادر رنگیمو انداختم رو سرم . و با قدمای بلند سمت در مشرف به حیاط رفتم . نگاهم به سپیده افتاد که مشغول بحث کردن با اشکان بود ...
🌸با خوشحالی به سمتش رفتم . سپیده با دیدنم منو تو آغوش کشید و باهم روبوسی کردیم ... با لحن مهربونی گفتم : سپیده جان اینجا راحتی یا توی خونه؟
سپیده چشم غره ای به اشکان رفت و گفت : خونه ...
وارد خونه شدیم ... با کمک سپیده میوه ها رو شستیم و ظرفا رو آماده کردیم .
🌸 دم غروب بود ... وارد آشپزخونه شدم و چای دم کردم ... بعد از ریختن چای ، سینی رو بداشتم و رفتم سمت سپیده که رو مبل نشسته بود ... با لبخند سینی رو گرفتم سمتش و گفتم : بفرمایید!
با طمانینه یه استکان برداشت و گفت : ممنونم
خواهش میکنیمی گفتمو رو ی مبل کناریش نشستم .
🌸نکته ای به ذهنم خطور کرد . با کنجکاوی پرسیدم : سپیده؟ اشکان شما بهتون میگه اونجا چیکار میکنن؟ چی می خورن؟ چ بدونم ؟ کلا چیزی بهتون میگه؟
_ اره ! تا دلت بخواد ... میگه مافقط گلوله میخوریم و عملیات می کنیم ...
💠ادامه دارد.....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
#فرمانده_من
#قسمت_صدوچهل_ویکم
🌸_اره چ خبر ؟ چیکار می کنی حاج خانوم؟
_ سلامتی ! میگم میشه بیای خونه ی ما ... من تنهام . یعنی حسام و اقا اشکان هم اینجا ان . ولی من حوصلم سر رفته ...
🌸_ با کمال میل ... تا نیم ساعت دیگه اونجام . اگه بدونی تو این چند روزی که ندیدمت چقد دلم برات تنگ شده ..
_ دل به دل راه داره عزیزم ... فعلا خداحافظ
_ یاعلی
🌸گوشی رو قطع کردم و با لبخند ملیحی به یه نقطه ی مبهم خیره شدم . با صدای حسام به خودم اومدم :
فاطمه؟چرا لبخند میزنی ؟
_ ها؟ هیچی .. تو فکر سپیده بودم . داره میاد اینجا ... پس آقا اشکان کو؟
_ رفت دستشویی ...
_
🌸 _خیلی خوب برو تو پذیرایی بشین تا بیاد . با منم حرف نزن ..
_ وا . فاطمه ؟ نکنه ناراحت شدی
_ نه ! می ترسم باز سوتی بدم آبروریزی بشه ...
با لبخند دل نشینی نگام کرد .
_ د چرا وایستادی منو نیگا میکنی ...
_زنمی . دوس دارم نگات کنم .
🌸با اخم گفتم : عه عه عه الان باز این اشکان می رسه اینقد دیالوگ #عاشقانه نگو ... از جا بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه...حسام درحالیکه دست به سینه ایستاده بود گف : خب حالا کجا میری؟
_ میرم آشپزخونه .
🌸حسام زمزمه کرد : ای بابا کار اشکان طولانی شد ...
از حرفش خندم گرفت . زیر غذا رو کم کردم ... اشکان و حسام روی تخت حیاط نشسته بودن و هر از چندگاهی صداشون بالا می رفت ... انگار مشغول خاطره گویی بودن ... یاعلی گفتم و از جام بلند شدم ...
🌸صدای زنگ درو شنیدم . دوییدم تو اتاق و مشغول عوض کردن لباسام شدم . یه مانتوی گل گلی پوشیدم و یه روسری ساتن آبی سرم کردم ... چادر رنگیمو انداختم رو سرم . و با قدمای بلند سمت در مشرف به حیاط رفتم . نگاهم به سپیده افتاد که مشغول بحث کردن با اشکان بود ...
🌸با خوشحالی به سمتش رفتم . سپیده با دیدنم منو تو آغوش کشید و باهم روبوسی کردیم ... با لحن مهربونی گفتم : سپیده جان اینجا راحتی یا توی خونه؟
سپیده چشم غره ای به اشکان رفت و گفت : خونه ...
وارد خونه شدیم ... با کمک سپیده میوه ها رو شستیم و ظرفا رو آماده کردیم .
🌸 دم غروب بود ... وارد آشپزخونه شدم و چای دم کردم ... بعد از ریختن چای ، سینی رو بداشتم و رفتم سمت سپیده که رو مبل نشسته بود ... با لبخند سینی رو گرفتم سمتش و گفتم : بفرمایید!
با طمانینه یه استکان برداشت و گفت : ممنونم
خواهش میکنیمی گفتمو رو ی مبل کناریش نشستم .
🌸نکته ای به ذهنم خطور کرد . با کنجکاوی پرسیدم : سپیده؟ اشکان شما بهتون میگه اونجا چیکار میکنن؟ چی می خورن؟ چ بدونم ؟ کلا چیزی بهتون میگه؟
_ اره ! تا دلت بخواد ... میگه مافقط گلوله میخوریم و عملیات می کنیم ...
💠ادامه دارد.....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
لایق نبودم زائرت باشم
aghigh.ir
🎵 #صوت
💔لایـق نبـودم زائـرت بـاشـم...
🎤 #ڪربلایی_نریمان_پناهی
🍁 #جـامـانـدگان_اربعیـن
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
💔لایـق نبـودم زائـرت بـاشـم...
🎤 #ڪربلایی_نریمان_پناهی
🍁 #جـامـانـدگان_اربعیـن
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🌼 #امام_خامنه_اے :
🍁آن روزها دروازہ اے براے شهادت
داشتیم و حال #معبرے_تنگ، هنوز برای شهید شدن #فرصت هست،
#دل را باید #پاڪ ڪرد!
#سخنان_بزرگان
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🍁آن روزها دروازہ اے براے شهادت
داشتیم و حال #معبرے_تنگ، هنوز برای شهید شدن #فرصت هست،
#دل را باید #پاڪ ڪرد!
#سخنان_بزرگان
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 #نماهنگ طریق
🎤باصدای سید مجید بنی فاطمه
🙏دربین راز ونیازاتون ماروهم یادکنید
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🦋 @Shahidegomnamm 🦋
🎤باصدای سید مجید بنی فاطمه
🙏دربین راز ونیازاتون ماروهم یادکنید
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🦋 @Shahidegomnamm 🦋
📩 #کلام_شهید
🍂خوابش را دیدم، گفتم:
🥀چگونه توفیق
#شهادت پیدا کردی؟!
💢گفت: از آنچه
#دلم میخواست، #گذشتم!
🥀 #شهید_سیدمجتبی_علمدار
❣ #شهادت_هنرمردان_خداست
💠 @Shahidegomnamm
🍂خوابش را دیدم، گفتم:
🥀چگونه توفیق
#شهادت پیدا کردی؟!
💢گفت: از آنچه
#دلم میخواست، #گذشتم!
🥀 #شهید_سیدمجتبی_علمدار
❣ #شهادت_هنرمردان_خداست
💠 @Shahidegomnamm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎞📸 گزارش تصویری
(تعدادی از سنگ های رنگ آمیزی شده ی مزار شهدا)
#رنگ_آمیزی_مزار_شهدا
برای شرکت کردن دراین طرح به آیدی زیرمراجعه کنید👇👇👇👇
@Ali_Faghiri
🍁کانال عهدباشهدا🍁
🍀 @Shahidegomnamm 🍀
(تعدادی از سنگ های رنگ آمیزی شده ی مزار شهدا)
#رنگ_آمیزی_مزار_شهدا
برای شرکت کردن دراین طرح به آیدی زیرمراجعه کنید👇👇👇👇
@Ali_Faghiri
🍁کانال عهدباشهدا🍁
🍀 @Shahidegomnamm 🍀
🌹🍃🌹
🍃
🌹
#خوشا بہ حال💚
تویے ڪہ ڪنار #جانانے ❤️
بدا بہ #حال منے ڪہ 😔
#اسیر زندانم⛓
#شهید_صادق_عدالت_اکبری 🦋
#شبتون_شهدایی 🌙
✨
💫 @shahidegomnamm
✨
🍃
🌹
#خوشا بہ حال💚
تویے ڪہ ڪنار #جانانے ❤️
بدا بہ #حال منے ڪہ 😔
#اسیر زندانم⛓
#شهید_صادق_عدالت_اکبری 🦋
#شبتون_شهدایی 🌙
✨
💫 @shahidegomnamm
✨
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃💞﷽💞🍃
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه
#ازکلام_وحی
❁ سوره الصافات
❁ جــزء 23
❁ صفحـہ 446
❁ آیہ 1 الی 24
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه
#ازکلام_وحی
❁ سوره الصافات
❁ جــزء 23
❁ صفحـہ 446
❁ آیہ 1 الی 24
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
🍃💞﷽💞🍃
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه
#ازکلام_وحی
❁ سوره الصافات
❁ جــزء 23
❁ صفحـہ 446
❁ آیہ 1 الی 24
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه
#ازکلام_وحی
❁ سوره الصافات
❁ جــزء 23
❁ صفحـہ 446
❁ آیہ 1 الی 24
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄