🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۶۱
🔵 تابع رهبری🔵
دیپلمم را تازه گرفته بودم که آمدند خواستگاری. شرط ها و معیارهایمان را گفتیم اما هر کدام با یک محور اصلی؛
شرط اصلی من، ماندنش در سپاه بود؛ آن هم نه بصورت مقطعی.
او هم شرط کرد که باید به حضرت امام اعتقاد داشته باشی و مطیع بی چون و چرای رهبری باشی.
البته این از شرط های خود من هم بود.
👈 شهید حاج حسن بهمنی
📚 فلش کارت دو نیمه سیب، موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج
#ویژگی_همسر
🌺رسول خدا فرمودند «به پیروان هم شأن خود زن دهید و از هم قدران خود زن بگیرید»
اصول کافی، ج۵، ص۳۳۲
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۶۱
🔵 تابع رهبری🔵
دیپلمم را تازه گرفته بودم که آمدند خواستگاری. شرط ها و معیارهایمان را گفتیم اما هر کدام با یک محور اصلی؛
شرط اصلی من، ماندنش در سپاه بود؛ آن هم نه بصورت مقطعی.
او هم شرط کرد که باید به حضرت امام اعتقاد داشته باشی و مطیع بی چون و چرای رهبری باشی.
البته این از شرط های خود من هم بود.
👈 شهید حاج حسن بهمنی
📚 فلش کارت دو نیمه سیب، موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج
#ویژگی_همسر
🌺رسول خدا فرمودند «به پیروان هم شأن خود زن دهید و از هم قدران خود زن بگیرید»
اصول کافی، ج۵، ص۳۳۲
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۶۰
🔵عيبی ندارد، همسايه است🔵
يکی از بچه های همسايه يقه لباسش را گرفته بود و پشت سرِ هم فحش می داد اما حميد هيچ عکس العملی نشان نداد؛ فقط گفت: "اشتباه گرفتيد، تحقيق کنيد ببينيد چه کسی اين رو گفته..."
گوش آن فرد بدهکار نبود. مرتب ناسزا می گفت.
وقتی حميد به خانه آمد گفتم: "پسرم! تو که از او قوی تر بودی چرا کتکش نزدی؟"
گفت: "پدر جون! براي چی بزنمش؟"
گفتم: "آخه اون داشت تو رو کتک می زد و بهت فحش می داد."
گفت: "عيب نداره. همسايه است. کسی رو با من اشتباه گرفته..."
دو روز نکشيد که آن فرد آمد و گفت: "تو رو خدا! حميد جون، من رو ببخش! اشتباه کردم."
👈 شهيد حميد وفايی
📚 به رنگ صبح، ص۱۰۴
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۶۰
🔵عيبی ندارد، همسايه است🔵
يکی از بچه های همسايه يقه لباسش را گرفته بود و پشت سرِ هم فحش می داد اما حميد هيچ عکس العملی نشان نداد؛ فقط گفت: "اشتباه گرفتيد، تحقيق کنيد ببينيد چه کسی اين رو گفته..."
گوش آن فرد بدهکار نبود. مرتب ناسزا می گفت.
وقتی حميد به خانه آمد گفتم: "پسرم! تو که از او قوی تر بودی چرا کتکش نزدی؟"
گفت: "پدر جون! براي چی بزنمش؟"
گفتم: "آخه اون داشت تو رو کتک می زد و بهت فحش می داد."
گفت: "عيب نداره. همسايه است. کسی رو با من اشتباه گرفته..."
دو روز نکشيد که آن فرد آمد و گفت: "تو رو خدا! حميد جون، من رو ببخش! اشتباه کردم."
👈 شهيد حميد وفايی
📚 به رنگ صبح، ص۱۰۴
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۵۹
🔵 سهل انگاری🔵
مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یه باره از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم.
منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟
وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم: «خوابیده». بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن.
فقط گوش داد. آروم آروم چشم هاش خیس شد و لبش رو گاز گرفت. بعد گفت: «تقصیر منه که این قدر تو رو با حامد تنها می ذارم. منو ببخش».
من که اصلاً تصورِ همچین برخوردی رو نداشتم از خجالت خیسِ عرق شدم.
👈 شهید یوسف کلاهدوز
📚 فلش کارت مهروماه، موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#همسرداری
#احترام_به_همسر
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۵۹
🔵 سهل انگاری🔵
مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یه باره از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم.
منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟
وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم: «خوابیده». بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن.
فقط گوش داد. آروم آروم چشم هاش خیس شد و لبش رو گاز گرفت. بعد گفت: «تقصیر منه که این قدر تو رو با حامد تنها می ذارم. منو ببخش».
من که اصلاً تصورِ همچین برخوردی رو نداشتم از خجالت خیسِ عرق شدم.
👈 شهید یوسف کلاهدوز
📚 فلش کارت مهروماه، موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#همسرداری
#احترام_به_همسر
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۵۸
🔵پابوس مادر🔵
خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذره ای از او دلخور و ناراحت میشدم به هر طریقی دلم رو به دست می آورد، حتی پشت پاهامو میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست بره اداره میومد و پای منو میبوسید.
یکبار خواهرش این اتفاق رو دید و به من اشاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟
گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب میزنم یکوقت خجالت نکشه
👈 شهید امیر لطفی
📚 مدافعان حرم
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#احترام_به_والدین
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۵۸
🔵پابوس مادر🔵
خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذره ای از او دلخور و ناراحت میشدم به هر طریقی دلم رو به دست می آورد، حتی پشت پاهامو میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست بره اداره میومد و پای منو میبوسید.
یکبار خواهرش این اتفاق رو دید و به من اشاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟
گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب میزنم یکوقت خجالت نکشه
👈 شهید امیر لطفی
📚 مدافعان حرم
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#احترام_به_والدین
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۶۲
🔵يک.... دو.... سه🔵
سر ظرفشويی بودم. آمد و ايستاد پشت سرم. اين جور وقتها می دانستم که برای چه آمده... خودم را محکم گرفتم.
با آهنگ خاصی در گوشم گفت: "يک.... دو.... سه" هر چه قلقلکم داد از سر جايم تکان نخوردم و فقط خنديدم. خودش هم خيلی خنديد. آخر سر با طرف راست بدنش بهم تنه زد. يک جورايی هولم داد و گفت: "برو اون طرف، می خوام آب بکشم."
به زور خودش را کنارم جا داد و همه ظرف ها را آب کشيد. هميشه در کارهای خانه کمکم می کرد.
👈 شهيد حاج رضا کريمی
📚 هزار از بيست، ص۹۶
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#همسرداری
#کمک_به_همسر
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۶۲
🔵يک.... دو.... سه🔵
سر ظرفشويی بودم. آمد و ايستاد پشت سرم. اين جور وقتها می دانستم که برای چه آمده... خودم را محکم گرفتم.
با آهنگ خاصی در گوشم گفت: "يک.... دو.... سه" هر چه قلقلکم داد از سر جايم تکان نخوردم و فقط خنديدم. خودش هم خيلی خنديد. آخر سر با طرف راست بدنش بهم تنه زد. يک جورايی هولم داد و گفت: "برو اون طرف، می خوام آب بکشم."
به زور خودش را کنارم جا داد و همه ظرف ها را آب کشيد. هميشه در کارهای خانه کمکم می کرد.
👈 شهيد حاج رضا کريمی
📚 هزار از بيست، ص۹۶
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#همسرداری
#کمک_به_همسر
🔵مرد متفاوت🔵
قانع نمی شدم مثل ميليون ها مردم ازدواج کنم، زندگی کنم و... به دنبال مردی مثل چمران می گشتم، يک روح بزرگ، آزاد از دنيا و متعلقاتش...
اما اين چيزها به چشم فاميلم و پدر و مادرم نمی آمد و حق داشتند بگويند: "نه"!
ظاهر مصطفی را می ديدند و او از مال دنيا هيچ چيز نداشت.
آقای صدر به آنها گفت: "من ضامن مصطفی هستم. اگر دخترم بزرگ بود، دخترم را تقديمش می کردم".
اين حرف البته آنها را تحت تأثير قرار داد اما اختلاف به قوت خودش باقی بود...
👤شهيد مصطفی چمران
📚نيمه پنهان ماه، ص۱۹
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج
#ویژگی_همسر
@basijtv پایگاه بسیج تلگرام
قانع نمی شدم مثل ميليون ها مردم ازدواج کنم، زندگی کنم و... به دنبال مردی مثل چمران می گشتم، يک روح بزرگ، آزاد از دنيا و متعلقاتش...
اما اين چيزها به چشم فاميلم و پدر و مادرم نمی آمد و حق داشتند بگويند: "نه"!
ظاهر مصطفی را می ديدند و او از مال دنيا هيچ چيز نداشت.
آقای صدر به آنها گفت: "من ضامن مصطفی هستم. اگر دخترم بزرگ بود، دخترم را تقديمش می کردم".
اين حرف البته آنها را تحت تأثير قرار داد اما اختلاف به قوت خودش باقی بود...
👤شهيد مصطفی چمران
📚نيمه پنهان ماه، ص۱۹
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج
#ویژگی_همسر
@basijtv پایگاه بسیج تلگرام
🔵 جهیزیه نقدی🔵
پدرم ارتشی بود و می دانست که زندگیمان خانه به دوشی است و وسایلمان در نقل مکان کردن از بین می رود؛ برای اینکه جهیزیه ام را کامل داده باشد و خرج تجملات هم نکرده باشد، پول جهیزیه را نقد داد دستم. کمک خرج زندگیمان هم شد.
فقط یک چمدان گرفتم چهارده تومان، که اندازه لباسهایم بود. همین!
👈 شهید حسن آبشناسان
📚 فلش کارت دونیمه سیب، موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج #عروسی
#جهیزیه
@basijtv پایگاه بسیج تلگرام
پدرم ارتشی بود و می دانست که زندگیمان خانه به دوشی است و وسایلمان در نقل مکان کردن از بین می رود؛ برای اینکه جهیزیه ام را کامل داده باشد و خرج تجملات هم نکرده باشد، پول جهیزیه را نقد داد دستم. کمک خرج زندگیمان هم شد.
فقط یک چمدان گرفتم چهارده تومان، که اندازه لباسهایم بود. همین!
👈 شهید حسن آبشناسان
📚 فلش کارت دونیمه سیب، موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج #عروسی
#جهیزیه
@basijtv پایگاه بسیج تلگرام
احمدرضا بیضائی : 🌷شما اگر محمودرضا را با کوثر میدیدید، لطافت خاص و دیدنیای در ارتباطشان قابل درک بود. یک بار به محمودرضا گفتم: «دخترت خیلی میخندد برای دختر خوبیت ندارد». در حالیکه کوثر در بغلش بود و داشت بالا و پایین میانداختنش گفت: «این مدلش خوشحال است» محمودرضا آرمانی داشت و همه چیز را آگاهانه فدای آن آرمان کرد و فدا کردن همه چیز به خاطر آرمان اسلام و در راه خدا، تأسی صحیح به سیدالشهداء(ع) است. 🌷محمودرضا 4 سال بود که ازدواج کرده بود اما از زندگی، از خانواده، از همه چیز صرف نظر کرد و رفت
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
تصویر:
instagram.com/p/BF6HJHbPqly/
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
تصویر:
instagram.com/p/BF6HJHbPqly/
Instagram
پایگاه بسیج مردمی اینستاگرام
احمدرضا #بیضائی : 🌷شما اگر محمودرضا را با #کوثر میدیدید، لطافت خاص و دیدنیای در ارتباطشان قابل درک بود. یک بار به محمودرضا گفتم: «دخترت خیلی میخندد برای دختر خوبیت ندارد». در حالیکه کوثر در بغلش بود و داشت بالا و پایین میانداختنش گفت: «این مدلش خوشحال…
قسمتى از #وصيتنامه شهيد #غلامحسين _افشردى : 🌿در اين موقعيت زمانى و مكانى، جنگ ما جنگ اسلامى و #كفر است و هرلحظه مسامحه و غفلت، خيانت به پيامبر اكرم (ص) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون #شهداست و ملت ما بايدخود را آماده هرگونه فداكارى بكند. 🌿در چنين ميدان وسيع و اين هدف رفيع انسانى و الهى جان دادن و #فداكارى، امرى بسيار سادوپيش پا افتاده است و خدا كند كه ما توفيق #شهادت متعالى در راه اسلام را با خلوص نيت
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
تصویر:
instagram.com/p/BF6HmyWPqmu/
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
تصویر:
instagram.com/p/BF6HmyWPqmu/
Instagram
قسمتى از #وصيتنامه #شهيد #غلامحسين _افشردى : 🌿در اين موقعيت زمانى و مكانى، جنگ ما جنگ اسلامى و #كفر است و هرلحظه مسامحه و غفلت، خيانت به پيامبر اكرم (ص) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون #شهداست و ملت ما بايدخود را آماده هرگونه فداكارى بكند. 🌿در چنين ميدان…
🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۷۷
🔵نمی شه بچه تربيت کرد🔵
تهران زندگی می کرديم و فقط زهرا و علی اصغر را داشتيم.
يک روز عصر آمد خانه، مثل هميشه نبود. کتش را گرفتم تا آويزان کنم. رفت دست و صورتش را شست و آمد.
همان طور که سيني چای را به طرفش می گرفتم گفتم: "حالت خوب نيست؟ قيافت که اينو ميگه...."
بی مقدمه گفت: "بارو بنديل جمع کنيم و بريم سرخه."
گفتم: "برای چی؟"
گفت: "هر روز زن های بی حجاب و مردای بی غيرت بيشتر ميشن، نميشه توی اين بی بند و باری بچه تربيت کرد!!"
يک هفته بعد، زندگی مان را جمع و جور کرديم و آمديم سرخه.
👈 شهيد ابراهيم چتری
📚به رنگ صبح، ص۶۵
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#معنویت_و_مقابله_با_گناه
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۷۷
🔵نمی شه بچه تربيت کرد🔵
تهران زندگی می کرديم و فقط زهرا و علی اصغر را داشتيم.
يک روز عصر آمد خانه، مثل هميشه نبود. کتش را گرفتم تا آويزان کنم. رفت دست و صورتش را شست و آمد.
همان طور که سيني چای را به طرفش می گرفتم گفتم: "حالت خوب نيست؟ قيافت که اينو ميگه...."
بی مقدمه گفت: "بارو بنديل جمع کنيم و بريم سرخه."
گفتم: "برای چی؟"
گفت: "هر روز زن های بی حجاب و مردای بی غيرت بيشتر ميشن، نميشه توی اين بی بند و باری بچه تربيت کرد!!"
يک هفته بعد، زندگی مان را جمع و جور کرديم و آمديم سرخه.
👈 شهيد ابراهيم چتری
📚به رنگ صبح، ص۶۵
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#معنویت_و_مقابله_با_گناه
🔵انتخاب درستی کردیم🔵
حول و حوش انقلاب بود که برایش رفتند خواستگاری.
تنها ملاکش ایمان بود.
از خواستگاری که آمدند، مادر گفت: «بگو ببینم دختر خانم را پسند کردی؟»
در جواب گفت:« مطمئن هستم انتخاب درستی کردیم . آخه پدرش ازم پرسید اهل خمس و زکات ونماز هستم یا نه!»
👈 شهید قربانعلی عرب
📚 این عمار، ص۲۵
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج
#ویژگی_همسر
حول و حوش انقلاب بود که برایش رفتند خواستگاری.
تنها ملاکش ایمان بود.
از خواستگاری که آمدند، مادر گفت: «بگو ببینم دختر خانم را پسند کردی؟»
در جواب گفت:« مطمئن هستم انتخاب درستی کردیم . آخه پدرش ازم پرسید اهل خمس و زکات ونماز هستم یا نه!»
👈 شهید قربانعلی عرب
📚 این عمار، ص۲۵
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج
#ویژگی_همسر
🔵سخت است ... سخت!🔵
نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم.
خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود.
گفتم: مادرجان! پاتختی است، همه منتظرند؛ چرا نمی آیی؟ اگر نیایی فکر می کنند عیب و ایرادی داری!
گفت: «نه، هر فکری می خواهند، بکنند؛ از نظر اسلام درست نیست جایی بروم که این همه خانم آنجاست. کنترل نگاه ها در این شرایط سخت است مادر. سخت!»
👈 شهید حسن آقاسی زاده شعرباف
📚 دو نیمه سیب، موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#معنویت_و_مقابله_با_گناه
نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم.
خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود.
گفتم: مادرجان! پاتختی است، همه منتظرند؛ چرا نمی آیی؟ اگر نیایی فکر می کنند عیب و ایرادی داری!
گفت: «نه، هر فکری می خواهند، بکنند؛ از نظر اسلام درست نیست جایی بروم که این همه خانم آنجاست. کنترل نگاه ها در این شرایط سخت است مادر. سخت!»
👈 شهید حسن آقاسی زاده شعرباف
📚 دو نیمه سیب، موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#معنویت_و_مقابله_با_گناه
🔵 پذیرایی مفصل🔵
مشتی بود... سنگ تمام میگذاشت.
بارها در خانه اش مهمانش شدم. معمولا دیر از سر کار میرسید و معمولا دیروقت مهمانش می شدم. آخر شب.
گاهی هم با هم می رفتیم خانه. اینجور مواقع در بین راه چند جا نگه میداشت و شیرینی یا میوه و آبمیوه می خرید. یکبار نگه داشت، پیاده شد برود گوشت بخرد، گفتم: ول کن بابا آخر شبی چکار داری میکنی؛ یه نان و پنیری می خوریم با هم. گفت: نمیشه! نان و پنیر چیه؛ من بخور هستم باید کباب بخورم!
میدانستم که شوخی میکند.خودش بی تعلق بود. بارها میگفت اگر مجرد بودم زندگیم روی ترک موتورم بود. اهل تشریفات نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام میگذاشت و مفصل پذیرایی میکرد.
📚 مدافعان حرم
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
#مدافع_حرم
🌷 شهید محمودرضا بیضایی🌷
مشتی بود... سنگ تمام میگذاشت.
بارها در خانه اش مهمانش شدم. معمولا دیر از سر کار میرسید و معمولا دیروقت مهمانش می شدم. آخر شب.
گاهی هم با هم می رفتیم خانه. اینجور مواقع در بین راه چند جا نگه میداشت و شیرینی یا میوه و آبمیوه می خرید. یکبار نگه داشت، پیاده شد برود گوشت بخرد، گفتم: ول کن بابا آخر شبی چکار داری میکنی؛ یه نان و پنیری می خوریم با هم. گفت: نمیشه! نان و پنیر چیه؛ من بخور هستم باید کباب بخورم!
میدانستم که شوخی میکند.خودش بی تعلق بود. بارها میگفت اگر مجرد بودم زندگیم روی ترک موتورم بود. اهل تشریفات نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام میگذاشت و مفصل پذیرایی میکرد.
📚 مدافعان حرم
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
#مدافع_حرم
🌷 شهید محمودرضا بیضایی🌷
Forwarded from عکس نگار
#پندنامه
"همسر عزیز و مادر مهربانم از شما خواهش می کنم که در مراسم تشییع من بلند گریه نکنید و این را هم به بقیه زن های فامیل بگویید. از حضرت زینب(س) الگو بگیرید. البته این درخواست بسیار بزرگی است ولی شما را به جان امام حسن مجتبی(ع) این درخواست مرا انجام دهید.
اگر روزی به دیدار حضرت آقا(آقا سید علی خامنه ای) رفتید به ایشان بفرمایید از نور دو چشمانم بیشتر دوستشان دارم."
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
telegram.me/joinchat/A-o_wzvq7B1Fm9a0u1yOTw
#مدافع_حرم
🌷حیدر ابراهیم خانی🌷
"همسر عزیز و مادر مهربانم از شما خواهش می کنم که در مراسم تشییع من بلند گریه نکنید و این را هم به بقیه زن های فامیل بگویید. از حضرت زینب(س) الگو بگیرید. البته این درخواست بسیار بزرگی است ولی شما را به جان امام حسن مجتبی(ع) این درخواست مرا انجام دهید.
اگر روزی به دیدار حضرت آقا(آقا سید علی خامنه ای) رفتید به ایشان بفرمایید از نور دو چشمانم بیشتر دوستشان دارم."
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
telegram.me/joinchat/A-o_wzvq7B1Fm9a0u1yOTw
#مدافع_حرم
🌷حیدر ابراهیم خانی🌷
🔵مهریه ام را می بخشم🔵
خانواده اش مخالفت کردند و بیشتر از همه خودش؛ می گفت: مهریه را باید پرداخت کرد و اگر در حدّ توان من نباشد، اساساً این ازدواج درست نیست.
بالاخره پدرم رضایت داد که یک جلد کلام الله مجید، یک شاخه نبات و صد هزار تومان پول مهریه ام باشد.
شب ازدواجمان، آقا محمود مصمّم بود مهریه را همانجا بپردازد. من هم که بنایم نبود اول زندگی ایشان را به سختی بیاندازم، گفتم: مهریه من یک جلد کلام الله مجید و یک شاخه نبات است؛ بقیهاش را میبخشم.
🌷شهید محمود نوریان🌷
📚دونیمه سیب, موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج #مهریه
تصویر:
instagram.com/p/BCiq5nsPqix/
🇮🇷پایـــــگاه بـــــــــــــــــــــــــــســـــیج تـلگرام🇮🇷
@basijtv
خانواده اش مخالفت کردند و بیشتر از همه خودش؛ می گفت: مهریه را باید پرداخت کرد و اگر در حدّ توان من نباشد، اساساً این ازدواج درست نیست.
بالاخره پدرم رضایت داد که یک جلد کلام الله مجید، یک شاخه نبات و صد هزار تومان پول مهریه ام باشد.
شب ازدواجمان، آقا محمود مصمّم بود مهریه را همانجا بپردازد. من هم که بنایم نبود اول زندگی ایشان را به سختی بیاندازم، گفتم: مهریه من یک جلد کلام الله مجید و یک شاخه نبات است؛ بقیهاش را میبخشم.
🌷شهید محمود نوریان🌷
📚دونیمه سیب, موسسه مطاف عشق
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ازدواج #مهریه
تصویر:
instagram.com/p/BCiq5nsPqix/
🇮🇷پایـــــگاه بـــــــــــــــــــــــــــســـــیج تـلگرام🇮🇷
@basijtv
Instagram
#شهید
#عاشقانه
#عشق
#شهدا
#دو_نفره
#عاشقانه
#عشق
#شهدا
#دو_نفره
🔵غریبه آشنا🔵
هیچ وقت با لباس نامرتب یا کثیف ندیدمش؛ حتی تو اوج مبارزات، این برام خیلی عجیب بود. تو نظم لنگه نداشت. یادمه وقتی از بیرون میاومد و چادرش رو در میآورد، حتما باید خیلی قشنگ و دقیق اون رو تا میکرد و یه گوشه میذاشت. ولی بر خلاف ظاهر منضبطش اصلاً آدم خشکی نبود؛ بلکه بر عکس خیلی هم خونگرم و مهربون بود. هر وقت کسی رو برای اولین بار میدید، یه جوری باهاش گرم میگرفت که انگار چند ساله میشناسدش.
🌷شهیده محبوبه دانش آشتیانی🌷
📚 مجله شاهد یاران
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
هیچ وقت با لباس نامرتب یا کثیف ندیدمش؛ حتی تو اوج مبارزات، این برام خیلی عجیب بود. تو نظم لنگه نداشت. یادمه وقتی از بیرون میاومد و چادرش رو در میآورد، حتما باید خیلی قشنگ و دقیق اون رو تا میکرد و یه گوشه میذاشت. ولی بر خلاف ظاهر منضبطش اصلاً آدم خشکی نبود؛ بلکه بر عکس خیلی هم خونگرم و مهربون بود. هر وقت کسی رو برای اولین بار میدید، یه جوری باهاش گرم میگرفت که انگار چند ساله میشناسدش.
🌷شهیده محبوبه دانش آشتیانی🌷
📚 مجله شاهد یاران
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
🔵کتاب خواندن🔵
اول عروسیمان بود. قرار گذاشته بودیم با هم. گفته بودیم «ماه رمضون امسال باشه برای نماز و دعا و کتاب خوندن. »
یک عالمه کتاب هم برای خواندن آماده کرده بودیم.
روز اول تمام نشده، تلفن زنگ زد. بروجردی بهش گفته بود «بهت احتیاج داریم. »
یک روزه بارش را بست و رفت. برای عید فطر که برگشت، گفت «عجب کتاب خوندنی شد امسال. »
#شهید_ناصر_کاظمی
📚یادگاران، جلد ۱۴، ص ۸۸
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#برنامه_ریزی_و_اوقات_فراغت
اول عروسیمان بود. قرار گذاشته بودیم با هم. گفته بودیم «ماه رمضون امسال باشه برای نماز و دعا و کتاب خوندن. »
یک عالمه کتاب هم برای خواندن آماده کرده بودیم.
روز اول تمام نشده، تلفن زنگ زد. بروجردی بهش گفته بود «بهت احتیاج داریم. »
یک روزه بارش را بست و رفت. برای عید فطر که برگشت، گفت «عجب کتاب خوندنی شد امسال. »
#شهید_ناصر_کاظمی
📚یادگاران، جلد ۱۴، ص ۸۸
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#برنامه_ریزی_و_اوقات_فراغت
🔵ازدواج ، جهاد اکبر🔵
روی بچه های متاهل یک جور دیگر حساب می کرد.
می گفت «کسی که ازدواج کرده، اجتماعی تر فکر می کند تا آدم مجرد. »
بعداز عقد که برگشتم جبهه، چنان بغلم کرد و بوسید که تا آن موقع این طور تحویلم نگرفته بود. گفت «مبارکه، جهاد اکبر کردی. »
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚 یادگاران، جلد ده، کتاب ، ص 64
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
روی بچه های متاهل یک جور دیگر حساب می کرد.
می گفت «کسی که ازدواج کرده، اجتماعی تر فکر می کند تا آدم مجرد. »
بعداز عقد که برگشتم جبهه، چنان بغلم کرد و بوسید که تا آن موقع این طور تحویلم نگرفته بود. گفت «مبارکه، جهاد اکبر کردی. »
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚 یادگاران، جلد ده، کتاب ، ص 64
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
💠
💠💠
💠💠💠
💠💠
💠
💠محبت به همسر💠
وقتی من به خانه شان میرفتم و ظرف ها را بعد از نهار جمع میکردم که بشورم ،
انها را از دست من می گرفت .
اینقدر اصرار میکردم تا اجازه میداد من بشورم و او ابکشی کند یا برعکس.
نمی گذاشتیم مادرش بشورد به خاطر پا دردش.
روزهایی که من کسالت داشتم به هیچ عنوان اجازه نمیداد ظرف بشورم.
خودش همه را میشست
#شهید_مدافع_حرم_محمد_مسرور
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
💠💠
💠💠💠
💠💠
💠
💠محبت به همسر💠
وقتی من به خانه شان میرفتم و ظرف ها را بعد از نهار جمع میکردم که بشورم ،
انها را از دست من می گرفت .
اینقدر اصرار میکردم تا اجازه میداد من بشورم و او ابکشی کند یا برعکس.
نمی گذاشتیم مادرش بشورد به خاطر پا دردش.
روزهایی که من کسالت داشتم به هیچ عنوان اجازه نمیداد ظرف بشورم.
خودش همه را میشست
#شهید_مدافع_حرم_محمد_مسرور
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
✅ «در آسمان كردستان بوديم و سوار بر هلي كوپتر.
ديدم ايشان مدام به ساعت شان نگاه مي كند. علت را پرسيدم. گفت: موقع نماز است.
همان لحظه به خلبان اشاره كرد كه همين جا فرود بيايد تا نماز را در اول وقت بخوانيم.
خلبان گفت: اين منطقه زياد امن نيست، اگر صلاح بدانيد تا مقصد صبر كنيم. شهيد صياد گفت: اشكالي ندارد، ما بايد همين جا نماز را بخوانيم. هلي كوپتر نشست. با آب قمقمه اي كه داشت، وضو گرفتيم و نماز ظهر را همگي به امامت ايشان اقامه كرديم».
شهید صیاد شیرازی
📚 اخلاق و عرفان
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
💠 @basijtv 💠
✅ «در آسمان كردستان بوديم و سوار بر هلي كوپتر.
ديدم ايشان مدام به ساعت شان نگاه مي كند. علت را پرسيدم. گفت: موقع نماز است.
همان لحظه به خلبان اشاره كرد كه همين جا فرود بيايد تا نماز را در اول وقت بخوانيم.
خلبان گفت: اين منطقه زياد امن نيست، اگر صلاح بدانيد تا مقصد صبر كنيم. شهيد صياد گفت: اشكالي ندارد، ما بايد همين جا نماز را بخوانيم. هلي كوپتر نشست. با آب قمقمه اي كه داشت، وضو گرفتيم و نماز ظهر را همگي به امامت ايشان اقامه كرديم».
شهید صیاد شیرازی
📚 اخلاق و عرفان
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
💠 @basijtv 💠