🔸جهل ، منشاء ترس. ترس، منشاء نفرت و نفرت منشاء خشونت است!
✍🏻 #ابنرشد / تهافت التهافت
✔️زادروز فیلسوف مسلمان آندلسی/ در متون لاتین «اورئوس» (Averroes)
@sahandiranmehr
✍🏻 #ابنرشد / تهافت التهافت
✔️زادروز فیلسوف مسلمان آندلسی/ در متون لاتین «اورئوس» (Averroes)
@sahandiranmehr
✔️امید به طلوع فردای شب یلدا🔻
سهند ایرانمهر
«نفثه المصدور» یعنی «خلط سینه» پس معلوم است اگر کتابی با این عنوان مشهور شود و خود بگوید که« بیا بر سر نفثهالمصدور خویش شویم» روایت چه زمانه تلخی است. نویسنده کتاب، شهابالدین نسوی است. اهل قلم. اهل اندیشه که از بخت سیاهش معاصر مغولان و شاهد خانمانسوزی آنهاست. خوابیده است که غلامش فریاد میزند «برخیز که رستخیز برخاست».
شهاب الدین رستخیز را به چشم میبیند اما رستخیز زمان او مثل همه واژگان آن دوره نکبتزده معنایی معکوس دارد و زمانه مردنهای جمعی است. شهابالدین تمام تلخیها را یکجا میبیند پس پیداست که چرا این همراه سلطان جلالالدین که عمرش در گریختن و چشیدن مزه هراس و نکبت گذاشت تا بدین حد بدبین است.
بهترین مثال از زمانهای که در آن همه چیز تیره و تار و همه فضیلتها به ابتذال کشیده شده ، همین عنوان کتاب است و وفور « استعاره عنادیه» بدین معنا که هرجا از« رستخیز »سخن میگوید مرادش «مرگ جمعی» و هرجا از «آبادی و عمارت» میگوید مرادش «خرابی و ویرانی» است. در زمانه نکبت، واژهها همآره دلالت بر نقیض خود دارند. «حال ما خوب است اما تو باور نکن!».
اما ربط شب یلدا به نفثهالمصدور چیست؟ شب یلدا در فرهنگ ما یعنی حداعلای نکبت و سیاهی و عجیب که بزرگان ما آخرین بارقه امید و مبارزه با این سیاهی را در شب یلدا جستهاند با اینحال اگر سعدی مثبتاندیش بگوید :
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
چندان عجیب نیست، عجیب آنجاست که حتا شهابالدین نسوی هم در نفثهالمصدور و در کشاکش بلای مغول سخنی میگوید که از آن سخن نیز میتوان دریافت چرا این فرهنگ زیربار طاعون مغول هم آبله نزد و ققنوسوار برخاست:
«شب یلدا اگرچه دراز بود زایل شود و صبح جهانافروز روی نماید روی نماید».
شب یلدا، برای ما ایرانیان طولانیترین شب سال نیست، نماد پایانپذیری تاریکی هم هست به شرط باهم بودن، به شرط گردهمآمدن، بهشرط ایستاده نگهداشتن نیروی زندگی و عشق و مقاومت . شب یلدا در فرهنگ ما نماد آن سیاهی است که ابهتش با شادی و امید به سخره گرفته میشود. شب یلدا تنها جایی است که نگاه امیدواران و ناامیدان به روشنای صبحش دوخته شده است و ایمانها را برانگیخته است.
#شب_یلدا
@sahandiranmehr
سهند ایرانمهر
«نفثه المصدور» یعنی «خلط سینه» پس معلوم است اگر کتابی با این عنوان مشهور شود و خود بگوید که« بیا بر سر نفثهالمصدور خویش شویم» روایت چه زمانه تلخی است. نویسنده کتاب، شهابالدین نسوی است. اهل قلم. اهل اندیشه که از بخت سیاهش معاصر مغولان و شاهد خانمانسوزی آنهاست. خوابیده است که غلامش فریاد میزند «برخیز که رستخیز برخاست».
شهاب الدین رستخیز را به چشم میبیند اما رستخیز زمان او مثل همه واژگان آن دوره نکبتزده معنایی معکوس دارد و زمانه مردنهای جمعی است. شهابالدین تمام تلخیها را یکجا میبیند پس پیداست که چرا این همراه سلطان جلالالدین که عمرش در گریختن و چشیدن مزه هراس و نکبت گذاشت تا بدین حد بدبین است.
بهترین مثال از زمانهای که در آن همه چیز تیره و تار و همه فضیلتها به ابتذال کشیده شده ، همین عنوان کتاب است و وفور « استعاره عنادیه» بدین معنا که هرجا از« رستخیز »سخن میگوید مرادش «مرگ جمعی» و هرجا از «آبادی و عمارت» میگوید مرادش «خرابی و ویرانی» است. در زمانه نکبت، واژهها همآره دلالت بر نقیض خود دارند. «حال ما خوب است اما تو باور نکن!».
اما ربط شب یلدا به نفثهالمصدور چیست؟ شب یلدا در فرهنگ ما یعنی حداعلای نکبت و سیاهی و عجیب که بزرگان ما آخرین بارقه امید و مبارزه با این سیاهی را در شب یلدا جستهاند با اینحال اگر سعدی مثبتاندیش بگوید :
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
چندان عجیب نیست، عجیب آنجاست که حتا شهابالدین نسوی هم در نفثهالمصدور و در کشاکش بلای مغول سخنی میگوید که از آن سخن نیز میتوان دریافت چرا این فرهنگ زیربار طاعون مغول هم آبله نزد و ققنوسوار برخاست:
«شب یلدا اگرچه دراز بود زایل شود و صبح جهانافروز روی نماید روی نماید».
شب یلدا، برای ما ایرانیان طولانیترین شب سال نیست، نماد پایانپذیری تاریکی هم هست به شرط باهم بودن، به شرط گردهمآمدن، بهشرط ایستاده نگهداشتن نیروی زندگی و عشق و مقاومت . شب یلدا در فرهنگ ما نماد آن سیاهی است که ابهتش با شادی و امید به سخره گرفته میشود. شب یلدا تنها جایی است که نگاه امیدواران و ناامیدان به روشنای صبحش دوخته شده است و ایمانها را برانگیخته است.
#شب_یلدا
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
🔸واسلاو هاول نمایشنامه نویس، شاعر و سیاستمدار اهل چک بود.. او از بنیانگذاران جنبش منشور هفت بود که به همین جرم چندین باردر دوره حکومت سابق چک واسلواکی زندانی شد. با فروپاشی حکومتهای کمونیستی در سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۲ رییس جمهور چک واسلواکی و پس از انقلاب آرام ۱۹۹۲ دوباره عهده دار مقام ریاست جمهوری چک شد. هاول شاهکار خود خرامیدنی حزین داستان سیاستمداری که بیمِ بازگشت به محبس دارد را پس از آزادی از زندانِ چهار ساله نوشت. از جمله دیگر شاهکاری هاول قدرت ضعیفان در وصف دوران بعد از توتالیتاریسم است .از میان نمایشنامه های او میتوان به میهمانی باغ، یادداشت، وسوسه، لارگوی غمزده و مشکل فزاینده تمرکز اشاره کرد. نامه هایی به اولگا، ادبیات و صبر و یادداشت هایی درباب اخلاق، سیاست، تمدن از آثار دیگر اوست. هاول به عنوان سیاستمدار اخلاق گرا و ضدخشونت و نیز قهرمان ملی چهر های شناخته شده است. او در دسامبر ۲۰۱۱ و در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
🔹بخشی از سخنرانی هاول با عنوان" مسئولیت روشنفکران"( سخنرانی در دانشگاه ویکتوریا در ولینگتن، مارس ۱۹۹۵)🔻
من، مانند پوپر، بر این اعتقادم که سیاستمداران، دانشمندان، مدیران بخش خصوصی، و دیگر مردم نباید به دام این گمان راهی بیفتند که آنها می توانند کل جهان را بفهمند و با اقدام واحدی آن را تغيير دهند. کسی که در پی بهبود جهان است باید در نهایت احتیاط و تیز حتی گام به گام پیش برود، و پیوسته مراقب حوادث ناشی از تغییرات باشد. در عین حال، به نظر من-شاید اینجا کمی با پوپر اختلاف پیدا کنم- باید از تمامی روابط متقابل جهانی که می توان به دست آورد آگاه بود، و فراموش نکرد که در ورای شناخت ما رشته بی انتهایی روابط متقابل دیگر نیز هست من در دوران نسبتا کوتاه اقامت خود در دپار، به اصطلاح، سیاست عالی بارها به این نتیجه رسیدهام که این تنها راهی است که باید رفت. اکثر مخاطرات کنونی جهان و بسیاری از مشکلات آن را می توان رفع کرد.اگر روشن بین باشیم، اگر به جای منافع آنی و گروهی خود منافع جمعی را در نظر بگیریم . این هشیاری، البته نباید هیچگاه به صورت اعتقادی گستاخانه و آرمانی در آید و در نتیجه گمان بریم که تنها ما حقیقت تمامی این همبستگیهای متقابل را می دانیم. بر عکس، هشیاری ما می باید از احترامی ژرف و فروتنانه به این همبستگیها و نظم مرموز آنها نشأت پذیرد.
...و اما تکلیف روشنفکران باسیاست چیست؟ در این زمینه هم سوء تفاهم زیاد وجود دارد. نظر من خیلی ساده است: هر جا به روشنفکران آرمانگرا بر خوردید، بانگ خطر آنها را پشت گوش اندازید، و اگر وارد سیاست شوند، حرفشان را حتی کمتر باور کنید. ولی نوع دیگر روشنفکران - آنهایی که به همبستگی همه چیز این جهان توجه دارند، آنهایی که با فروتنی، و نیز احساس مسؤولیت هر چه بیشتر، به جهان نزدیک می شوند، آنهایی که به خاطر آنچه . نیک است دست به نبرد می زنند. به این روشنفکران با دقت تمام گوش دهید، خواه در مقام بسیارمورد نیاز منتقد مستقل، قدرت و سیاست را در آینه ادراک خود باز تابند، و خواه خود مستقیما در . سیاست درگیر باشند.
این دو نقش با هم تفاوت کلی دارد. حرف دوست من، تیموتی کارتن آش، درباره روشنفکران درست است. ولی این بدان معنا نیست که باید به بهانه آنکه جای این گونه روشنفکران فقط در دانشگاهها یا در رسانه های گروهی است، پای آنها را از حیطه سیاست برید. من، بر عکس، عمیقا اعتقاد دارم که هر چه مشارکت مستقیم این افراد در سیاست عملی بیشتر، جهانی بهتر به وجود خواهد آمد. سیاست طبیعتا اشخاصی را وا می دارد تا به مطالب کوتاه مدت، و نه چیزهایی که صد سال دیگر روی می دهد، بپردازند، تا توجه خود را معطوف موضوعهای حائز اهمیت در انتخابات بعدی کنند، تا در عوض مصالح جامعه بشر علایق گروهی خود را در نظر گیرند تا چیزهایی بگویند که به گوش همه خوش آید، و نه چیزهایی که مردم میل ندارند بشنوند، و تا حتی در برخورد با حقیقت هم دست از احتیاط برندارند. ولی اینها دلیل نمی شود که روشنفکران را از سیاست کنار گذاریم؛ بر عکس چالش این است که آنها را هر چه بیشتر به سیاست فرا خوانیم. برای تصمیم گرفتن درباره سرنوشت تمدي به هم پیوسته جهانی، کسی مجهزتر از کسانی که بیش از همه به ژرفای این همبستگیها واقفند، بیش از همه بدانها حرمت می نهند، و بیش از همه با کل جهان برخورد مسؤول دارند؟
✔️منبع اصلی از The New York Review ، مورخ ۲۲ ژوئن ۱۹۹۵
مترجم : حسن کامشاد، مجله کلک ، تابستان هفتاد و پنج شمسی
#زادروز واسلاو هاول
@sahandiranmehr
🔹بخشی از سخنرانی هاول با عنوان" مسئولیت روشنفکران"( سخنرانی در دانشگاه ویکتوریا در ولینگتن، مارس ۱۹۹۵)🔻
من، مانند پوپر، بر این اعتقادم که سیاستمداران، دانشمندان، مدیران بخش خصوصی، و دیگر مردم نباید به دام این گمان راهی بیفتند که آنها می توانند کل جهان را بفهمند و با اقدام واحدی آن را تغيير دهند. کسی که در پی بهبود جهان است باید در نهایت احتیاط و تیز حتی گام به گام پیش برود، و پیوسته مراقب حوادث ناشی از تغییرات باشد. در عین حال، به نظر من-شاید اینجا کمی با پوپر اختلاف پیدا کنم- باید از تمامی روابط متقابل جهانی که می توان به دست آورد آگاه بود، و فراموش نکرد که در ورای شناخت ما رشته بی انتهایی روابط متقابل دیگر نیز هست من در دوران نسبتا کوتاه اقامت خود در دپار، به اصطلاح، سیاست عالی بارها به این نتیجه رسیدهام که این تنها راهی است که باید رفت. اکثر مخاطرات کنونی جهان و بسیاری از مشکلات آن را می توان رفع کرد.اگر روشن بین باشیم، اگر به جای منافع آنی و گروهی خود منافع جمعی را در نظر بگیریم . این هشیاری، البته نباید هیچگاه به صورت اعتقادی گستاخانه و آرمانی در آید و در نتیجه گمان بریم که تنها ما حقیقت تمامی این همبستگیهای متقابل را می دانیم. بر عکس، هشیاری ما می باید از احترامی ژرف و فروتنانه به این همبستگیها و نظم مرموز آنها نشأت پذیرد.
...و اما تکلیف روشنفکران باسیاست چیست؟ در این زمینه هم سوء تفاهم زیاد وجود دارد. نظر من خیلی ساده است: هر جا به روشنفکران آرمانگرا بر خوردید، بانگ خطر آنها را پشت گوش اندازید، و اگر وارد سیاست شوند، حرفشان را حتی کمتر باور کنید. ولی نوع دیگر روشنفکران - آنهایی که به همبستگی همه چیز این جهان توجه دارند، آنهایی که با فروتنی، و نیز احساس مسؤولیت هر چه بیشتر، به جهان نزدیک می شوند، آنهایی که به خاطر آنچه . نیک است دست به نبرد می زنند. به این روشنفکران با دقت تمام گوش دهید، خواه در مقام بسیارمورد نیاز منتقد مستقل، قدرت و سیاست را در آینه ادراک خود باز تابند، و خواه خود مستقیما در . سیاست درگیر باشند.
این دو نقش با هم تفاوت کلی دارد. حرف دوست من، تیموتی کارتن آش، درباره روشنفکران درست است. ولی این بدان معنا نیست که باید به بهانه آنکه جای این گونه روشنفکران فقط در دانشگاهها یا در رسانه های گروهی است، پای آنها را از حیطه سیاست برید. من، بر عکس، عمیقا اعتقاد دارم که هر چه مشارکت مستقیم این افراد در سیاست عملی بیشتر، جهانی بهتر به وجود خواهد آمد. سیاست طبیعتا اشخاصی را وا می دارد تا به مطالب کوتاه مدت، و نه چیزهایی که صد سال دیگر روی می دهد، بپردازند، تا توجه خود را معطوف موضوعهای حائز اهمیت در انتخابات بعدی کنند، تا در عوض مصالح جامعه بشر علایق گروهی خود را در نظر گیرند تا چیزهایی بگویند که به گوش همه خوش آید، و نه چیزهایی که مردم میل ندارند بشنوند، و تا حتی در برخورد با حقیقت هم دست از احتیاط برندارند. ولی اینها دلیل نمی شود که روشنفکران را از سیاست کنار گذاریم؛ بر عکس چالش این است که آنها را هر چه بیشتر به سیاست فرا خوانیم. برای تصمیم گرفتن درباره سرنوشت تمدي به هم پیوسته جهانی، کسی مجهزتر از کسانی که بیش از همه به ژرفای این همبستگیها واقفند، بیش از همه بدانها حرمت می نهند، و بیش از همه با کل جهان برخورد مسؤول دارند؟
✔️منبع اصلی از The New York Review ، مورخ ۲۲ ژوئن ۱۹۹۵
مترجم : حسن کامشاد، مجله کلک ، تابستان هفتاد و پنج شمسی
#زادروز واسلاو هاول
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
شورای تمبر به بازتاب های مجازی درباره اشتباه علمی در فرمول نوشته شده روی تمبر اخیر خود واکنش نشان داد به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان رییس شورای تمبر گفته است: هدف از نوشتن فرمول در تصویر طراحی شده از تمبر شهید فخری زاده نشان دادن رتبه علمی این شهید بزرگوار بود و قرار بر استفاده علمی از این فرمول ها نیست.
@sahandiranmehr
@sahandiranmehr
✔️ آخرین خبرها از هدف قرار گرفتن منطقه سبز بغداد
🔸رسانه های عراقی به نقل از منابع امنیتی این کشور شلیک چندین راکت به سمت سفارت آمریکا در منطقه الخضراء را تایید کردند.
🔸یک مقام امنیتی عراق به موازین نیوز گفت: منطقه الخضراء در مرکز بغداد هدف شلیک چندین راکت قرار گرفت اما سامانه دفاعی سیرام سفارت آمریکا این موشک ها را دفع کرده است.
🔸تاکنون ۱۱ راکت به سفارت آمریکا در بغداد اصابت کرده است.
🔸گزارشها همچنین حاکی است آژیرهای هشدار از داخل پایگاه سوم التوحید در سفارت آمریکا به صدا درآمده و گفته میشود یک بالگرد اسپانیایی بر فراز این پایگاه به پرواز درآمده است.
🔸شبکههای المیادین و الجزیره نیز با انتشار این خبر گفتند که بالگردهای ائتلاف بین المللی تحت فرماندهی آمریکا بر فراز ساختمان سفارت آمریکا در بغداد مشغول گشت زنی هستند.
🔸کتائب حزب الله: مسئولان مربوطه باید عاملان این حمله را تحت پیگرد قرار دهند
🔸 مقتدی صدر: هیچ کسی حق استفاده از سلاح را در خارج از چارچوب قانونی دولت ندارد.
@sahandiranmehr
🔸رسانه های عراقی به نقل از منابع امنیتی این کشور شلیک چندین راکت به سمت سفارت آمریکا در منطقه الخضراء را تایید کردند.
🔸یک مقام امنیتی عراق به موازین نیوز گفت: منطقه الخضراء در مرکز بغداد هدف شلیک چندین راکت قرار گرفت اما سامانه دفاعی سیرام سفارت آمریکا این موشک ها را دفع کرده است.
🔸تاکنون ۱۱ راکت به سفارت آمریکا در بغداد اصابت کرده است.
🔸گزارشها همچنین حاکی است آژیرهای هشدار از داخل پایگاه سوم التوحید در سفارت آمریکا به صدا درآمده و گفته میشود یک بالگرد اسپانیایی بر فراز این پایگاه به پرواز درآمده است.
🔸شبکههای المیادین و الجزیره نیز با انتشار این خبر گفتند که بالگردهای ائتلاف بین المللی تحت فرماندهی آمریکا بر فراز ساختمان سفارت آمریکا در بغداد مشغول گشت زنی هستند.
🔸کتائب حزب الله: مسئولان مربوطه باید عاملان این حمله را تحت پیگرد قرار دهند
🔸 مقتدی صدر: هیچ کسی حق استفاده از سلاح را در خارج از چارچوب قانونی دولت ندارد.
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
سهند ایرانمهر
✔️ آخرین خبرها از هدف قرار گرفتن منطقه سبز بغداد 🔸رسانه های عراقی به نقل از منابع امنیتی این کشور شلیک چندین راکت به سمت سفارت آمریکا در منطقه الخضراء را تایید کردند. 🔸یک مقام امنیتی عراق به موازین نیوز گفت: منطقه الخضراء در مرکز بغداد هدف شلیک چندین راکت…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز روز اول دي ماه است
من راز فصل ها را مي دانم
و حرف لحظه ها را مي فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاك، خاك پذيرنده
اشارتیست به آرامش!
فروغ فرخزاد
@sahandiranmehr
من راز فصل ها را مي دانم
و حرف لحظه ها را مي فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاك، خاك پذيرنده
اشارتیست به آرامش!
فروغ فرخزاد
@sahandiranmehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸مهرداد ایزدی مدیرکل دفتر مطالعات سازمان حمایت مصرف کنندگان و تولیدکنندگان با بیان این که ما برای تولید دانه مرغ مشکل داریم، گفت: «متاسفانه یک فرهنگسازی شده که مردم همه #مرغ میخورند. باید تغییر استراتژیک ایجاد کنیم تا مردم بجای خوردن مرغ، به سمت خوردن ماهی بیایند.».
مجری: چرا همش از مردم انتظار دارید؟
@Sahandiranmehr
مجری: چرا همش از مردم انتظار دارید؟
@Sahandiranmehr
✔️در انتظار واکسن!
✍🏻سهند ایرانمهر
🔸در آستانه یکسالگی ابتلا به بلای عالمگیر کرونا هستیم. یکسالی که به قیمت مرگ میلیونها تن در جهان و هزاران تن از هموطنانمان - تمام که نه - ادامه دارد. ملال و یاس و رنج پیش از این هم به هزار دلیل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی گریبانمان را گرفته بود و کرونا و محظوریت ها و محدودیتهایش این احساس را دوچندان کرد:
ز بیماری دل شیرین چنان تنگ
که میکرد از ملالت با جهان جنگ
نظامی گنجهای
🔸این روزها جهان در تقلای نجات از این چاه ویل است و نوید کشف واکسن کرونا مشعل امید را برای پایان دادن به این دوران شوم ، روشن کرده است. برخی رهبران جهان نه فقط از تهیه واکسن میگویند بلکه مردم خودرا مطمئن کنند که ذیل مدیریت درستشان در این زمینه، واکسن را نیز برای آنها فراهم کردهاند و برای جلب اعتماد بیشتر مردم در برابر دوربینها واکسن می زنند. این کمترین کار برای جایگزین کردن اعتماد به جای بی اعتمادی و از بین بردن ملال و ترس شهروندان است زیرا اعتماد، به واقع سرمایهای گرانقدر و پشتوانه هر آن چیزی است که برای حکمرانی خوب نیاز است.
🔸رنج هموطنان ما در دوران کرونا اگر نگوییم چندبرابر اما بیش از رنج و ملال سایر مردم جهان بوده است. ما در این دوران نه فقط تحت فشار تحریمها از یک سو و سوء مدیریتهای اقتصادی بودهایم که به جای هر آنچه سبب امیدواری میشود، رفتارها و سخنان و سیاستهایی را دیده و شنیده و تجربه کردهایم که در جهت ناامیدی و بی اعتمادی بوده است. این سخن دیگر گزاره ای برای جدل و تفلسف یا سفسطه میان جناحها و سیاستمداران نیست که واقعیت عینی ملموس در کوچه و بازار است. ما دوران کرونا را بدون بسته های حمایتی جدی، بدون آمار دقیق و در هجوم اظهاراتی که صدر و ذیلشان در قصور مردم ختم میشود، سپری کردهایم و تازه آمار دقیقی نداریم که در این دوران چه بر سر درآمد، زندگی ، آموزش، بهداشت و از همه مهمتر روح و روان مردم آمده است از همه اینها دردمندانهتر اینکه نمیدانیم بالاخره که سروکله واکسن هم در جهان پیدا شده، از عراق تا بحرین و قطر و عربستان، هم واکسن تهیه شده است و هم مقامات عالی کشور در ملاء عام واکسن زدهاند و نوبت مردم رسیده است، تکلیف و وضعیت ما چه میشود؟ سخنان در اینباره در باب تلاش برای خرید، استنکاف از خرید، تلاش برای تهیه واکسن بومی و.... آنقدر ضد و نقیض است که نه تنها پاسخی به این ابهامات داده نشده است که سرگردانی دیگری هم به آن کوه ابهام و هراس افزوده شده است. کاربران در شبکههای اجتماعی هشتگ #واکسن_بخرید و #واکسن_رایگان راهانداختهاند تا بلکه مطالبهشان جدیتر گرفته شود اما دستکم من انعکاس جدی این خواسته را نه در رسانههای رسمی دیدهام و نه در کلام مقامات.
🔸این راست است که قلمداد کردن اعتماد مردم به مثابه "سرمایه" در دستگاه مدیریتی کشور جدی گرفته نشده است اما از این راستتر آنکه اصولا وجود"مدیریت" برای ارایه بدیهیترین خدمات هم اکنون زیر سوال است. اینکه به هرمطالبه ای برچسب "سیاهنمایی" بزنیم یا تصور کنیم ارائه آمار و توجیه میتواند از مسئولیت ما کم کند مدتهاست که اثر معکوس خود را در جامعه نشان داده است اما سوای این اسیب آنچه هولناک می نمایاند حس مفرط ملال و بیسرانجامی است که نه فقط در از دست دادن اعتماد بلکه در تصویر دردناک رها کردن کشور و مردم به دامان ناامیدی و ترس، در برابر چشم ما مردم ملول و زیر سایه سیاه کرونا عرض اندام میکند و از این تلختر مقایسه این وضعیت با کشورهایی است که شاید فاصله جغرافیایی چندانی با آنها نداشته باشیم اما در نظرمان کف مطالبات فراهم آمده آنان سقف آرزوهای دور از دسترس ما شده است. اینجاست که اگر به جای "گودو" واکسن بگذارید آن نمایش تلخ "در انتظار گودو" که برای عدهای اثری تامل برانگیز و هنری است تبدیل به عادت روزانه ما در این ایام سموم میشود.
@sahandiranmehr
✍🏻سهند ایرانمهر
🔸در آستانه یکسالگی ابتلا به بلای عالمگیر کرونا هستیم. یکسالی که به قیمت مرگ میلیونها تن در جهان و هزاران تن از هموطنانمان - تمام که نه - ادامه دارد. ملال و یاس و رنج پیش از این هم به هزار دلیل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی گریبانمان را گرفته بود و کرونا و محظوریت ها و محدودیتهایش این احساس را دوچندان کرد:
ز بیماری دل شیرین چنان تنگ
که میکرد از ملالت با جهان جنگ
نظامی گنجهای
🔸این روزها جهان در تقلای نجات از این چاه ویل است و نوید کشف واکسن کرونا مشعل امید را برای پایان دادن به این دوران شوم ، روشن کرده است. برخی رهبران جهان نه فقط از تهیه واکسن میگویند بلکه مردم خودرا مطمئن کنند که ذیل مدیریت درستشان در این زمینه، واکسن را نیز برای آنها فراهم کردهاند و برای جلب اعتماد بیشتر مردم در برابر دوربینها واکسن می زنند. این کمترین کار برای جایگزین کردن اعتماد به جای بی اعتمادی و از بین بردن ملال و ترس شهروندان است زیرا اعتماد، به واقع سرمایهای گرانقدر و پشتوانه هر آن چیزی است که برای حکمرانی خوب نیاز است.
🔸رنج هموطنان ما در دوران کرونا اگر نگوییم چندبرابر اما بیش از رنج و ملال سایر مردم جهان بوده است. ما در این دوران نه فقط تحت فشار تحریمها از یک سو و سوء مدیریتهای اقتصادی بودهایم که به جای هر آنچه سبب امیدواری میشود، رفتارها و سخنان و سیاستهایی را دیده و شنیده و تجربه کردهایم که در جهت ناامیدی و بی اعتمادی بوده است. این سخن دیگر گزاره ای برای جدل و تفلسف یا سفسطه میان جناحها و سیاستمداران نیست که واقعیت عینی ملموس در کوچه و بازار است. ما دوران کرونا را بدون بسته های حمایتی جدی، بدون آمار دقیق و در هجوم اظهاراتی که صدر و ذیلشان در قصور مردم ختم میشود، سپری کردهایم و تازه آمار دقیقی نداریم که در این دوران چه بر سر درآمد، زندگی ، آموزش، بهداشت و از همه مهمتر روح و روان مردم آمده است از همه اینها دردمندانهتر اینکه نمیدانیم بالاخره که سروکله واکسن هم در جهان پیدا شده، از عراق تا بحرین و قطر و عربستان، هم واکسن تهیه شده است و هم مقامات عالی کشور در ملاء عام واکسن زدهاند و نوبت مردم رسیده است، تکلیف و وضعیت ما چه میشود؟ سخنان در اینباره در باب تلاش برای خرید، استنکاف از خرید، تلاش برای تهیه واکسن بومی و.... آنقدر ضد و نقیض است که نه تنها پاسخی به این ابهامات داده نشده است که سرگردانی دیگری هم به آن کوه ابهام و هراس افزوده شده است. کاربران در شبکههای اجتماعی هشتگ #واکسن_بخرید و #واکسن_رایگان راهانداختهاند تا بلکه مطالبهشان جدیتر گرفته شود اما دستکم من انعکاس جدی این خواسته را نه در رسانههای رسمی دیدهام و نه در کلام مقامات.
🔸این راست است که قلمداد کردن اعتماد مردم به مثابه "سرمایه" در دستگاه مدیریتی کشور جدی گرفته نشده است اما از این راستتر آنکه اصولا وجود"مدیریت" برای ارایه بدیهیترین خدمات هم اکنون زیر سوال است. اینکه به هرمطالبه ای برچسب "سیاهنمایی" بزنیم یا تصور کنیم ارائه آمار و توجیه میتواند از مسئولیت ما کم کند مدتهاست که اثر معکوس خود را در جامعه نشان داده است اما سوای این اسیب آنچه هولناک می نمایاند حس مفرط ملال و بیسرانجامی است که نه فقط در از دست دادن اعتماد بلکه در تصویر دردناک رها کردن کشور و مردم به دامان ناامیدی و ترس، در برابر چشم ما مردم ملول و زیر سایه سیاه کرونا عرض اندام میکند و از این تلختر مقایسه این وضعیت با کشورهایی است که شاید فاصله جغرافیایی چندانی با آنها نداشته باشیم اما در نظرمان کف مطالبات فراهم آمده آنان سقف آرزوهای دور از دسترس ما شده است. اینجاست که اگر به جای "گودو" واکسن بگذارید آن نمایش تلخ "در انتظار گودو" که برای عدهای اثری تامل برانگیز و هنری است تبدیل به عادت روزانه ما در این ایام سموم میشود.
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
سخنی با خوانندگان
✍🏻سهند ایرانمهر
به هیچ وجه قصد نداشتم به موضوعی بپردازم که از نظر خودم موضوعی کاملا بیاهمیت است و در جریان قرار دادن عموم را به دلیل ماهیت کاملا خصوصی آن منتفی میدانم اما چون پیامهای متعددی داشتهام که در اینباره پرسیدهاند، بهتر دیدم شما را هم بنا به خواست خودتان در جریان بگذارم.
ماجرا از این قرار است که چندی پیش دوستی برای من ویدیویی را فرستاد که در آن حمید رسایی(از اصولگرایان تندرو و زمانی هوادار احمدینژاد که با افتخار خود را وکیلالدوله میدانست) در این ویدیو از این صحبت میکرد (قریب این مضمون) که :"صرف حضور مویدین نظام در انتخابات و تقلیل دموکراسی به مشارکت همین عده و خط و ربط دادن به آن برای پیش بردن امور و تحقق دموکراسی مکفی است". در ویدیو، رسایی مشغول ارایه این نگاه است اما در ویدیوی کاملتر او مدعی است که این نظر هاشمی رفسنجانی بوده است. من صرف نظر از اینکه ادعای رسایی در مورد صاحب سخن چقدر درست است ویدیو را منتشر کردم و نوشتم که دموکراسی در ایران عملا به این سو رفته است. در توضیحات بعدی که در پاسخ کامنت های معترض به انتخاب تقطیع شده دریافت کردم، متذکر شدم که "نگفتهام این سخن رسایی است و نوشتهام که عملا همین شده است اگرچه خود آقای رسایی این را نگفته است اما او هم در طول زندگی سیاسی خود مصداق عملی همین ایده است ولو کس دیگری آن را مطرح کرده باشد".
آقای حسین دهباشی که در این ویدیو با رسایی مشغول مصاحبه است، ساعاتی بعد کامنتی بر توییت من نوشت و در آن مرا به "شیطنت"، "بی تقوایی" و "تقلب" متهم کرد و گفت این سخن هاشمی است و عقیده رسایی نیست(در سر اینکه سخن هاشمی است مجادله ای ندارم اما اینکه رسایی بر این عقیده نیست را به قضاوت مردم واگذار میکنم). به دنبال این کامنت ناگاه نزدیک به دویست فالوئر با تاریخ تشکیل اکانت دسامبر دوهزارو بیست سر رسیدند و بنای فحاشی گذاشتند و البته سیل نیروهای موسوم به ارزشی هم به آنها پیوستند. برخی از این کامنتها یا پیام ها حاوی فحاشی های بسیار سخیف بخصوص به فرزندم بود یا موطن وسایر تعلقاتم را زیر سوال برده بود. پیامی خصوصی به آقای دهباشی دادم و سعی کردم درنهایت خویشتنداری نقطه نظر خود را به او برسانم. و این متن را خصوصی فرستادم:" البته نیک میدانید که در توییت من سخنی از این نبود که رسایی این سخن راگفته بلکه نوشته بودم به اینمسیر نزدیک میشوند ومیدانیدکه چنین است چونسیاسی کهنباشیددستکم بازاری زادهاید واهل محاسبه البته قصد جسارت ندارم اما زمانی در رکاب روحانی و زمانی در رکاب اهل بخیه و زمانی مستند سازی و ... ماحصلش چیزی جز این حالت توام با تلون و نامیزان نیست و یحتمل حالا هم شما را به جانب استمالت از ترولهایی ساخته است که با استعانت از کامنت شما به بنده دشنام ناموسی میدهند. با این حال صبوری میکنم و دستکم برای خوانندگان برخی از مسایل خفیه که کمابیش مطلعم را فاش نمیسازم اما این سبب نمیشود که برادرانه یاداور شوم: بندکه سخت میکنی بند که باز میکنی؟".
ادامه در بخش دوم🔻
✍🏻سهند ایرانمهر
به هیچ وجه قصد نداشتم به موضوعی بپردازم که از نظر خودم موضوعی کاملا بیاهمیت است و در جریان قرار دادن عموم را به دلیل ماهیت کاملا خصوصی آن منتفی میدانم اما چون پیامهای متعددی داشتهام که در اینباره پرسیدهاند، بهتر دیدم شما را هم بنا به خواست خودتان در جریان بگذارم.
ماجرا از این قرار است که چندی پیش دوستی برای من ویدیویی را فرستاد که در آن حمید رسایی(از اصولگرایان تندرو و زمانی هوادار احمدینژاد که با افتخار خود را وکیلالدوله میدانست) در این ویدیو از این صحبت میکرد (قریب این مضمون) که :"صرف حضور مویدین نظام در انتخابات و تقلیل دموکراسی به مشارکت همین عده و خط و ربط دادن به آن برای پیش بردن امور و تحقق دموکراسی مکفی است". در ویدیو، رسایی مشغول ارایه این نگاه است اما در ویدیوی کاملتر او مدعی است که این نظر هاشمی رفسنجانی بوده است. من صرف نظر از اینکه ادعای رسایی در مورد صاحب سخن چقدر درست است ویدیو را منتشر کردم و نوشتم که دموکراسی در ایران عملا به این سو رفته است. در توضیحات بعدی که در پاسخ کامنت های معترض به انتخاب تقطیع شده دریافت کردم، متذکر شدم که "نگفتهام این سخن رسایی است و نوشتهام که عملا همین شده است اگرچه خود آقای رسایی این را نگفته است اما او هم در طول زندگی سیاسی خود مصداق عملی همین ایده است ولو کس دیگری آن را مطرح کرده باشد".
آقای حسین دهباشی که در این ویدیو با رسایی مشغول مصاحبه است، ساعاتی بعد کامنتی بر توییت من نوشت و در آن مرا به "شیطنت"، "بی تقوایی" و "تقلب" متهم کرد و گفت این سخن هاشمی است و عقیده رسایی نیست(در سر اینکه سخن هاشمی است مجادله ای ندارم اما اینکه رسایی بر این عقیده نیست را به قضاوت مردم واگذار میکنم). به دنبال این کامنت ناگاه نزدیک به دویست فالوئر با تاریخ تشکیل اکانت دسامبر دوهزارو بیست سر رسیدند و بنای فحاشی گذاشتند و البته سیل نیروهای موسوم به ارزشی هم به آنها پیوستند. برخی از این کامنتها یا پیام ها حاوی فحاشی های بسیار سخیف بخصوص به فرزندم بود یا موطن وسایر تعلقاتم را زیر سوال برده بود. پیامی خصوصی به آقای دهباشی دادم و سعی کردم درنهایت خویشتنداری نقطه نظر خود را به او برسانم. و این متن را خصوصی فرستادم:" البته نیک میدانید که در توییت من سخنی از این نبود که رسایی این سخن راگفته بلکه نوشته بودم به اینمسیر نزدیک میشوند ومیدانیدکه چنین است چونسیاسی کهنباشیددستکم بازاری زادهاید واهل محاسبه البته قصد جسارت ندارم اما زمانی در رکاب روحانی و زمانی در رکاب اهل بخیه و زمانی مستند سازی و ... ماحصلش چیزی جز این حالت توام با تلون و نامیزان نیست و یحتمل حالا هم شما را به جانب استمالت از ترولهایی ساخته است که با استعانت از کامنت شما به بنده دشنام ناموسی میدهند. با این حال صبوری میکنم و دستکم برای خوانندگان برخی از مسایل خفیه که کمابیش مطلعم را فاش نمیسازم اما این سبب نمیشود که برادرانه یاداور شوم: بندکه سخت میکنی بند که باز میکنی؟".
ادامه در بخش دوم🔻
ادامه متن بالا
آقای #دهباشی در پاسخ بنده را نه یک نفر که تیمی متشکل از نیروهای امنیتی دانست و در جایی از عبارت"پدرانتان" استفاده کرد .من نیز به ویژه وقتی سخنم از پدر بزرگوارم بر زبانی جاری می شود بنا بر طبع فرزندی و آدمیزاده بودنم، برآشفتم و تاکید کردم که "اگر" منظور خاصی از جمع بستن این واژه دارد خود مستحق این صفت است. البته او چون از ابتدا قصد داشت یک مکالمه خصوصی را در کمال بی اخلاقی عمومی کند بر بازی های زبانی خویش اشراف داشت در نتیجه این سخن را دوپهلو گفت و به انتظار پاسخ نشست. اگرچه این بی اخلاقی را در او حدس می زدم اما نه همردیف و بالاتر از مولانا بودم که ابایی از عبارت"غرخواهر و قلتبان" نداشت نه سعدی و عبید با ان سخنان به وقت برآشفتن، ضمن آنکه در داستان ها و روایت خودم واژه هایی از این دست را بنا به اقتضای متن بکار برده و میبرم ضمن آنکه همیشه گفته ام من نیز همچون هر انسان دیگری خیلی هنر کنم در نوشته های عمومی ام بتوانم بی نقص و بی خطا باشم حال آنکه همه ما در واقع امر در جبر زمان و شرایط خود هستیم و نهایتا درصدی از این حیات با فضایل اخلاقی آمیخته باشد و کیست که ادعا کند در همه آنات خود چه درخفا چه در آشکار به ویژه وقتی سخن از عزیزانش باشد، مصداق بارز آن انسانی است که اگر همه دهر را بجویید، شاید به شمار انگشت دست نیابید.
به هرصورت اقای دهباشی خلاف همه عرف ها و قواعد حرفه ای و اخلاقی مکالمه خصوصی را منتشر کرد که به نظرم برای یک علاقمند به مصاحبه و تاریخ شفاهی چوب حراج زدن به اعتمادی است که برای طرف مصاحبه شونده مهم است و برای تاریخنگار مصداق خودکشی است. آقای دهباشی همچنین ادعا کرد که سهند ایرانمهر اکانتی فیک و نه یک تن که تیمی از نیروهای امنیتی اصلاحطلبان(!)است.( ارادتی به آنچه امروز نامش جریان اصلاحات است ندارم اما این طایفه اگر طبیب بودی سر خود دوانمودی و به قول عبید زاکانی حکایت آن مرد است که خواب دید با پشکل شتر بورانی ساخته است و به کسی گفت تعبیرش کن، طرف گفت دو دینار می شود، مرد بخت برگشته هم گفت اگر من دو دینار داشتم در خواب با پشکل شتر بورانی نمی ساختم) .
باری، تفکیک میان یک مکالمه خصوصی در آن شرایط و امر خلاف اخلاق انتشار آن با تهمتی این چنین البته بر افکار عمومی سخت نیست و قضاوت اخلاقی افکار عمومی در کامنتهای توییتری صفحه آقای دهباشی روشن است و اگرچه دوستان فرهیخته و بزرگواری که من را از نزدیک می شناسند با وی تماس گرفتند و او را متوجه امر غیراخلاقی تهمت بی پایه و انتشار مکالمه خصوصی کردند اما خود من کمترین واکنشی به این بازی نشان ندادم چون عمیقا باور دارم که کش دادن این موضوعات سخیف بازی کردن در زمین طرفی است که چندان اعتنایی به این مقولات ندارد. اکنون نیز اکراه دارم که به این موضوع پرداخته ام و اگر درخواست شما نبود مطلقا واکنشی نشان نمی دادم .
ادامه در بخش سوم🔻
آقای #دهباشی در پاسخ بنده را نه یک نفر که تیمی متشکل از نیروهای امنیتی دانست و در جایی از عبارت"پدرانتان" استفاده کرد .من نیز به ویژه وقتی سخنم از پدر بزرگوارم بر زبانی جاری می شود بنا بر طبع فرزندی و آدمیزاده بودنم، برآشفتم و تاکید کردم که "اگر" منظور خاصی از جمع بستن این واژه دارد خود مستحق این صفت است. البته او چون از ابتدا قصد داشت یک مکالمه خصوصی را در کمال بی اخلاقی عمومی کند بر بازی های زبانی خویش اشراف داشت در نتیجه این سخن را دوپهلو گفت و به انتظار پاسخ نشست. اگرچه این بی اخلاقی را در او حدس می زدم اما نه همردیف و بالاتر از مولانا بودم که ابایی از عبارت"غرخواهر و قلتبان" نداشت نه سعدی و عبید با ان سخنان به وقت برآشفتن، ضمن آنکه در داستان ها و روایت خودم واژه هایی از این دست را بنا به اقتضای متن بکار برده و میبرم ضمن آنکه همیشه گفته ام من نیز همچون هر انسان دیگری خیلی هنر کنم در نوشته های عمومی ام بتوانم بی نقص و بی خطا باشم حال آنکه همه ما در واقع امر در جبر زمان و شرایط خود هستیم و نهایتا درصدی از این حیات با فضایل اخلاقی آمیخته باشد و کیست که ادعا کند در همه آنات خود چه درخفا چه در آشکار به ویژه وقتی سخن از عزیزانش باشد، مصداق بارز آن انسانی است که اگر همه دهر را بجویید، شاید به شمار انگشت دست نیابید.
به هرصورت اقای دهباشی خلاف همه عرف ها و قواعد حرفه ای و اخلاقی مکالمه خصوصی را منتشر کرد که به نظرم برای یک علاقمند به مصاحبه و تاریخ شفاهی چوب حراج زدن به اعتمادی است که برای طرف مصاحبه شونده مهم است و برای تاریخنگار مصداق خودکشی است. آقای دهباشی همچنین ادعا کرد که سهند ایرانمهر اکانتی فیک و نه یک تن که تیمی از نیروهای امنیتی اصلاحطلبان(!)است.( ارادتی به آنچه امروز نامش جریان اصلاحات است ندارم اما این طایفه اگر طبیب بودی سر خود دوانمودی و به قول عبید زاکانی حکایت آن مرد است که خواب دید با پشکل شتر بورانی ساخته است و به کسی گفت تعبیرش کن، طرف گفت دو دینار می شود، مرد بخت برگشته هم گفت اگر من دو دینار داشتم در خواب با پشکل شتر بورانی نمی ساختم) .
باری، تفکیک میان یک مکالمه خصوصی در آن شرایط و امر خلاف اخلاق انتشار آن با تهمتی این چنین البته بر افکار عمومی سخت نیست و قضاوت اخلاقی افکار عمومی در کامنتهای توییتری صفحه آقای دهباشی روشن است و اگرچه دوستان فرهیخته و بزرگواری که من را از نزدیک می شناسند با وی تماس گرفتند و او را متوجه امر غیراخلاقی تهمت بی پایه و انتشار مکالمه خصوصی کردند اما خود من کمترین واکنشی به این بازی نشان ندادم چون عمیقا باور دارم که کش دادن این موضوعات سخیف بازی کردن در زمین طرفی است که چندان اعتنایی به این مقولات ندارد. اکنون نیز اکراه دارم که به این موضوع پرداخته ام و اگر درخواست شما نبود مطلقا واکنشی نشان نمی دادم .
ادامه در بخش سوم🔻
ادامه متن بالا🔻
تعریفم از خود، تلاش برای التزام به موازین اخلاقی است اگرچه این ادعا برای انسان ضعیف و زمینی، ادعایی گزاف است اما در این یازده سال فعالیت مجازی تا حد امکان در برابر توهین ها پایداری و صبوری کردهام و البته طبیعی است که همیشه و در همه حال بخصوص وقتی پای خانواده یا فرزندم در میان باشد موفق نبودهام. در مورد اصرارم بر رخ ننمودن خود یا فرزندم هم دلایل خود را در این جامعه مشوش و درهم ریخته دارم و فکر میکنم این یک حق شخصی است. در مورد قضاوتها در مورد نوشته ها یا خودم ابدا دغدغه ای ندارم چون نه سیاستمدارم که دنبال رای باشم نه سلبریتی که سودای تجارت با توجه شما نگرانم کند نه وثیقه و عقیقه ای در دست و ذمه ارباب قدرت دارم که نگران برباد رفتن گرو خویش باشم. انسانی هستم مشمول آزمون و خطا ، مثل همه انسانها با همان ضعف ها و قوت ها در لحظات توام باملال یا هیجان یا یاس یا امید زندگی اما ضعف من باعث نمی شود که هم خودم و هم دیگران را متوجه راستی و تلاش برای غلبه بر این ضعف ها نکنم.
در نتیجه سالیانی است که دغدغه های خود را به اشتراک میگذارم و در این روند نه نگاه میکنم که موج ها و هیجانات به کدام سو می رود و نه برایم اهمیتی دارد که به مذاق کدام طیف قدرت یا مردم خوش بیاید اگرچه که توجه داشتن به امنیت و ملزومات خودم و خانواده ام برایم مهم است و قهرمان بازی برای به به و چه چه اوقات فراغت دیگران را عاقلانه نمی دانم. بضاعت من برای آگاهی دادن و ظرفیت من برای تحمل ناملایمات همین قدر است، البته طبیعی است که وقتی فکر به حوزه عمومی برود با انواع نابردباریها و توهین ها یا ستایش ها روبرو شود امادلخوش داشتن به حرف نزدن از بیم نقدها هم فضیلت نیست و تبختر به ستایش ها هم کودکانه است. به هر روی همچنان سپاسگزار محبت های شما هستم و چون به آنچه گفته ام در حد وسع ایمان دارم در نهایت آرامش و اطمینان قلبی ام و نیک میدانم آنکه بی اخلاقی تبدیل به عادت و تهمت و تخریب به سوادی اقبال قدرت ، یگانه راه تمشیت امورش باشد در نهایت با خسران روبرو خواهد شد. این روزها با آماج حمله ترول ها و فحاشی آنان روبرویم اما این نیز خواهد گذشت و تجریه مغتنمی است. از شما و دوستان عزیزی چون محمود فرجامی و دکتر سروش دباغ،عمالدین باقی،یاشار سلطانی و خانم آذرپیک و ...هم که مشفقانه به دفاع از من برخاسته اند یا در این باب نوشته اند هم کمال تشکر را دارم.
@sahandiranmehr
تعریفم از خود، تلاش برای التزام به موازین اخلاقی است اگرچه این ادعا برای انسان ضعیف و زمینی، ادعایی گزاف است اما در این یازده سال فعالیت مجازی تا حد امکان در برابر توهین ها پایداری و صبوری کردهام و البته طبیعی است که همیشه و در همه حال بخصوص وقتی پای خانواده یا فرزندم در میان باشد موفق نبودهام. در مورد اصرارم بر رخ ننمودن خود یا فرزندم هم دلایل خود را در این جامعه مشوش و درهم ریخته دارم و فکر میکنم این یک حق شخصی است. در مورد قضاوتها در مورد نوشته ها یا خودم ابدا دغدغه ای ندارم چون نه سیاستمدارم که دنبال رای باشم نه سلبریتی که سودای تجارت با توجه شما نگرانم کند نه وثیقه و عقیقه ای در دست و ذمه ارباب قدرت دارم که نگران برباد رفتن گرو خویش باشم. انسانی هستم مشمول آزمون و خطا ، مثل همه انسانها با همان ضعف ها و قوت ها در لحظات توام باملال یا هیجان یا یاس یا امید زندگی اما ضعف من باعث نمی شود که هم خودم و هم دیگران را متوجه راستی و تلاش برای غلبه بر این ضعف ها نکنم.
در نتیجه سالیانی است که دغدغه های خود را به اشتراک میگذارم و در این روند نه نگاه میکنم که موج ها و هیجانات به کدام سو می رود و نه برایم اهمیتی دارد که به مذاق کدام طیف قدرت یا مردم خوش بیاید اگرچه که توجه داشتن به امنیت و ملزومات خودم و خانواده ام برایم مهم است و قهرمان بازی برای به به و چه چه اوقات فراغت دیگران را عاقلانه نمی دانم. بضاعت من برای آگاهی دادن و ظرفیت من برای تحمل ناملایمات همین قدر است، البته طبیعی است که وقتی فکر به حوزه عمومی برود با انواع نابردباریها و توهین ها یا ستایش ها روبرو شود امادلخوش داشتن به حرف نزدن از بیم نقدها هم فضیلت نیست و تبختر به ستایش ها هم کودکانه است. به هر روی همچنان سپاسگزار محبت های شما هستم و چون به آنچه گفته ام در حد وسع ایمان دارم در نهایت آرامش و اطمینان قلبی ام و نیک میدانم آنکه بی اخلاقی تبدیل به عادت و تهمت و تخریب به سوادی اقبال قدرت ، یگانه راه تمشیت امورش باشد در نهایت با خسران روبرو خواهد شد. این روزها با آماج حمله ترول ها و فحاشی آنان روبرویم اما این نیز خواهد گذشت و تجریه مغتنمی است. از شما و دوستان عزیزی چون محمود فرجامی و دکتر سروش دباغ،عمالدین باقی،یاشار سلطانی و خانم آذرپیک و ...هم که مشفقانه به دفاع از من برخاسته اند یا در این باب نوشته اند هم کمال تشکر را دارم.
@sahandiranmehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جملات پر از احساس پدر به هنگام خواندن خطبه عقد دخترش:
« نور چشمم، روحم، جانم، رفیقم، آفتاب روز و ماه شبم، دلیل سکون قلبم، دلیل رزق و روزیام و مادرِ ومراقب پدرش علیرغم اینکه کوچک بود!»
استفاده از « قره عین ( نور چشم) بجای کلمه بکر ، هوشمندانه وانسانی بود».
@sahandiranmehr
« نور چشمم، روحم، جانم، رفیقم، آفتاب روز و ماه شبم، دلیل سکون قلبم، دلیل رزق و روزیام و مادرِ ومراقب پدرش علیرغم اینکه کوچک بود!»
استفاده از « قره عین ( نور چشم) بجای کلمه بکر ، هوشمندانه وانسانی بود».
@sahandiranmehr
🔸«آدم کودن به ندرت تنها می ماند!»
ساموئل بکت
رمان «مالون می میرد»
✔️امروز سالگرد درگذشت نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر ایرلندی(برنده جایزه نوبل ادبیات) است.
@sahandiranmehr
ساموئل بکت
رمان «مالون می میرد»
✔️امروز سالگرد درگذشت نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر ایرلندی(برنده جایزه نوبل ادبیات) است.
@sahandiranmehr
🔸چند روز بعد از آنکه بنابر مصوبه شورای شهر تهران، اسم «محمدرضا شجریان» بر تابلوی یک خیابان در منطقه دو نصب شد، عصر سهشنبه تابلوی خیابان استاد شجریان، به اسم «محسن فخریزاده»، تغییر داده شد.
برخی سایتها این اقدام را «اعتراض خانوادههای شهدا» عنوان کرده و پدر مصطفی احمدی روشن، را به عنوان عامل اصلی این اقدام معرفی کردند.
@sahandiranmehr
برخی سایتها این اقدام را «اعتراض خانوادههای شهدا» عنوان کرده و پدر مصطفی احمدی روشن، را به عنوان عامل اصلی این اقدام معرفی کردند.
@sahandiranmehr
🔸در آن شور و شوق جوانی، این مسافرت شاید چندان برای وی اهمیت نداشت اما يك حادثه باعث شد که ابوحامد (غزالی)همه عمر آن رافراموش نکند . در راه ، کاروان وی دچار دزدان شد و رخت و کالای مسافران به غارت رفت. در واقع جرجان از جانب صحرا متصل به بیابانی بود که به ولایت خوارزم منتهی میشد. از همین بیابان خوفناك بسی فریاد بود که ترکان خوارزم و شاید رهزنان دیگر به حدود جرجان و خراسان تاخت و تاز می کردند و مخصوصا هر وقت فرمانروایان جرجان دل مشغولیهایی داشتند دزدان در این نواحی دستبرد می زدند و کسی نیز متعرض آنها نمی شد. در بین آنچه از رخت و کالای ابوحامد به غارت رفت تعليقه یی بود. پاره ای یاداشت ها که وی از درس فقیه اسماعیلی برداشته بود."طالب علم جوان اگر از تمام رخت و کالایی که دزدان از روی برده بودند می توانست صرف نظر کند از این تعليقه نمیتوانست پس به دنبال دزدها براه افتاد ، سالار دزدان وی را تهدید کرد که باز گردد. طلبه جوان با اصرار و التماس از وی خواست که یادداشتهایش را پس بدهد و افزود که آن کاغذ پاره ها تمام اندوخته من و حاصل درس خواندن چندین ساله من است و هیچ فایدهای هم برای دیگران ندارد.
🔸بدون شك وقتی ابو حامد با اینهمه اصرار ورزی از دزد میخواست که این تعلیقه ها را به او پس بدهد نمیدانست که چند سالی بعد آنقدر یادداشت و رساله و کتاب خواهد نوشت که نام این تعلیقه در فهرست آثار او بینشان خواهد شد؟ اما سالار دزدان ، با خشونت و رندانه شانه ها را بالا انداخت و به طعنه گفت در این صورت، دیگر علمی برایت باقی نمانده است ، این چه علمی بود که دزد توانست آن را از تو برباید؟
🔸با این همه دزد تعلیقه را به طالب علم جوان پس داد . اما غزالي از این جواب به انديشه فرو رفت. پیش خود فکر کرد علم اگر فقط در تعليقهها باشد و در جان و دل دانشجو راه نیافته باشد، چه فایده می تواند داشت؟ در این اندیشه، به خاطرش گذشت که شاید سرنوشت ، این دزد رهزن را بر سر راه من فرستاد تا مرا در کار علمی بدرستی راهنمایی کند. باید در رسیدن به طوس نشست و این یادداشتها را طوری بخاطر جان سپرد که اگر باز، یکبار دیگر دزدی به کاروان زند از تمام اندوخته خویش محروم نشوم.
در حقیقت دزدی که بی پروا راه را بر مردم می بست ، دارایی آنها را غارت میکرد و اگر لازم میشد حتی از ریختن خونشان هم دریغ نداشت درس جالبی به وی داده بود که از لحاظ تأثیر و نفوذ فایده ای از تمام آنچه در جرجان آموخته بود کمتر نبود. در بازگشت به طوس پاره یی از عمر طلبه جوان صرف اینکار شد که یادداشتهای جرجان را حفظ کند اما سالها بعد هروقت با دوستان ومعاشران خویش از این خاطره صحبت میکرد آن را مثل یک درس عبرت تلقی میکرد. ماجرا را، هم خواجه نظام الملك، وزیر بزرگ عصر از وی شنید و هم شاگرد جوان وی اسعد میهنی آنرا از زبان استاد خوش بیاد داشت.
✍🏻"فرار از مدرسه"/ عبدالحسین زرینکوب
✔️امروز سالگرد وفات امام محمد غزالی متکلم و فقیه و متصوف قرن پنجم و صاحب آثارارزشمند کیمیای سعادت و احیای علوم دین است.
#معرفی_کتاب
@sahandiranmehr
🔸بدون شك وقتی ابو حامد با اینهمه اصرار ورزی از دزد میخواست که این تعلیقه ها را به او پس بدهد نمیدانست که چند سالی بعد آنقدر یادداشت و رساله و کتاب خواهد نوشت که نام این تعلیقه در فهرست آثار او بینشان خواهد شد؟ اما سالار دزدان ، با خشونت و رندانه شانه ها را بالا انداخت و به طعنه گفت در این صورت، دیگر علمی برایت باقی نمانده است ، این چه علمی بود که دزد توانست آن را از تو برباید؟
🔸با این همه دزد تعلیقه را به طالب علم جوان پس داد . اما غزالي از این جواب به انديشه فرو رفت. پیش خود فکر کرد علم اگر فقط در تعليقهها باشد و در جان و دل دانشجو راه نیافته باشد، چه فایده می تواند داشت؟ در این اندیشه، به خاطرش گذشت که شاید سرنوشت ، این دزد رهزن را بر سر راه من فرستاد تا مرا در کار علمی بدرستی راهنمایی کند. باید در رسیدن به طوس نشست و این یادداشتها را طوری بخاطر جان سپرد که اگر باز، یکبار دیگر دزدی به کاروان زند از تمام اندوخته خویش محروم نشوم.
در حقیقت دزدی که بی پروا راه را بر مردم می بست ، دارایی آنها را غارت میکرد و اگر لازم میشد حتی از ریختن خونشان هم دریغ نداشت درس جالبی به وی داده بود که از لحاظ تأثیر و نفوذ فایده ای از تمام آنچه در جرجان آموخته بود کمتر نبود. در بازگشت به طوس پاره یی از عمر طلبه جوان صرف اینکار شد که یادداشتهای جرجان را حفظ کند اما سالها بعد هروقت با دوستان ومعاشران خویش از این خاطره صحبت میکرد آن را مثل یک درس عبرت تلقی میکرد. ماجرا را، هم خواجه نظام الملك، وزیر بزرگ عصر از وی شنید و هم شاگرد جوان وی اسعد میهنی آنرا از زبان استاد خوش بیاد داشت.
✍🏻"فرار از مدرسه"/ عبدالحسین زرینکوب
✔️امروز سالگرد وفات امام محمد غزالی متکلم و فقیه و متصوف قرن پنجم و صاحب آثارارزشمند کیمیای سعادت و احیای علوم دین است.
#معرفی_کتاب
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
قوانین و علائم رانندگی نهادهایی هستند که بدون آنها رانندگی غیر ممکن می نماید و در چارچوب این قواعد است که با اعتماد کامل از چراغ سبز راهنمایی عبور می کنیم. در حقیقت این نهادها عدم اطمینان و ناامنی را کاهش می دهند. در دنیای سیاست و اقتصاد نیز این نهادها و قواعد همان کارکرد کاهش نااطمینانی را دارند. ولی در شرایطی قدرت های سیاسی و اقتصادی همچنان میتوانند فضا را ناامن کنند و نهادها نمیتوانند عدم اطمینان را کاهش دهند. دکتر باستانی پاریزی با مثالی جذاب و خواندنی کژکارکردی های این نهادها را نشان می دهند.
✔️سیاست و رانندگی در ایران🔻
🖋زنده یاد باستانی پاریزی
سیاست خصوصا در ایران چیزی است مثل رانندگی در تهران , این کافی نیست که شما احتیاط کنید و به کسی نمالید دیگران هستند که به شما خواهند مالید! همچنانکه در تهران هرگز گول چراغ سبز را نباید خورد , زیرا درست در همان لحظه که چراغ برای شما سبز است هیچ بعید نیست که وسط چهار راه یک تریلر 16 چرخ از خط قرمز رد شود و با سرعت 80 کیلومتر شما را در هم پرس کند.
درست مشابه اینکه مثلا ظل السلطان، ادمی مثل حسینقلی خان ایلخانی بختیاری روستائی ساده دل را برای تماشای سان و رژه قشون به میدان شاه اصفهان دعوت کند و پس از پایان مراسم با هم به عمارت دولتی مراجعت کنند و نیم ساعت بعد او را و بچه هایش را زنجیر کند و همان شب ایلخانی را به وسیله لنگ حمام خفه می کند , چراغ از این سبز تر و تریلر از این سنگین تر میشود؟
به همین دلیل اغلب در مملکت ما توصیه می کنند که آدم بهتر است به سیاست نزدیک نشود که در حکم انست که آدم در چاه صد ذرعی مار گرفته باشد! یا به قول دکتر صورتگر استاد خودمان , تماس با سیاست مثل آن است که ادم در بیابان تور بیندازد تا شکار کند و در آخر کار یک خرس سیاه به تورش بیفتد ! شکاری که آدم نمیداند با آن چه کار کند ؟
یک مثل جالب هست که هرچند خیلی تمیز نیست ولی به هر حال قابل گفتن است می گویند اصفهانی به پسرش گفت :
فرزند اگر دیدی از کوچه بار ککه ( کود انسانی ) می آید زود برگرد و هرگز به بار ککه نزدیک نشو زیرا اگر به تو زند تو ضرر کرده ای و اگر تو هم به او بزنی باز هم تو ضرر کرده ای.
✔️منبع: باستانی پاریزی، محمدابراهیم، مجله بخارا شماره ۹۹ فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۳ صفحه ۴۹۷
امروز زادروز محمد ابراهیم باستانی پاریزی است.
@sahandiranmehr
✔️سیاست و رانندگی در ایران🔻
🖋زنده یاد باستانی پاریزی
سیاست خصوصا در ایران چیزی است مثل رانندگی در تهران , این کافی نیست که شما احتیاط کنید و به کسی نمالید دیگران هستند که به شما خواهند مالید! همچنانکه در تهران هرگز گول چراغ سبز را نباید خورد , زیرا درست در همان لحظه که چراغ برای شما سبز است هیچ بعید نیست که وسط چهار راه یک تریلر 16 چرخ از خط قرمز رد شود و با سرعت 80 کیلومتر شما را در هم پرس کند.
درست مشابه اینکه مثلا ظل السلطان، ادمی مثل حسینقلی خان ایلخانی بختیاری روستائی ساده دل را برای تماشای سان و رژه قشون به میدان شاه اصفهان دعوت کند و پس از پایان مراسم با هم به عمارت دولتی مراجعت کنند و نیم ساعت بعد او را و بچه هایش را زنجیر کند و همان شب ایلخانی را به وسیله لنگ حمام خفه می کند , چراغ از این سبز تر و تریلر از این سنگین تر میشود؟
به همین دلیل اغلب در مملکت ما توصیه می کنند که آدم بهتر است به سیاست نزدیک نشود که در حکم انست که آدم در چاه صد ذرعی مار گرفته باشد! یا به قول دکتر صورتگر استاد خودمان , تماس با سیاست مثل آن است که ادم در بیابان تور بیندازد تا شکار کند و در آخر کار یک خرس سیاه به تورش بیفتد ! شکاری که آدم نمیداند با آن چه کار کند ؟
یک مثل جالب هست که هرچند خیلی تمیز نیست ولی به هر حال قابل گفتن است می گویند اصفهانی به پسرش گفت :
فرزند اگر دیدی از کوچه بار ککه ( کود انسانی ) می آید زود برگرد و هرگز به بار ککه نزدیک نشو زیرا اگر به تو زند تو ضرر کرده ای و اگر تو هم به او بزنی باز هم تو ضرر کرده ای.
✔️منبع: باستانی پاریزی، محمدابراهیم، مجله بخارا شماره ۹۹ فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۳ صفحه ۴۹۷
امروز زادروز محمد ابراهیم باستانی پاریزی است.
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
احمدی روشن:
اگر تابلوی خیابان شجریان نصب شود مجددا آن را مخدوش خواهیم کرد
پدر شهید احمدی روشن عامل تغییر نام خیابان استاد شجریان به «شهید فخری زاده»:
🔸شجریان خیانت کار به مردم ایران است
🔸شورای شهر تهران، شورای اسلامی شهر است یا شورای سلبریتی ها
🔸اگر این تابلو نصب شود مجددا آن را مخدوش خواهیم کرد.
تکمیلی:واکنش خانواده حسن فخری زاده به تغییر نام خیابانی از استاد محمدرضا شجریان به شهید محسن فخری زاده
🔹جهاد علمی دکتر فخریزاده نباید با اقدامات وحدت شکن و تفرقه انگیز خدشه دار گردد.
@sahandiranmehr
اگر تابلوی خیابان شجریان نصب شود مجددا آن را مخدوش خواهیم کرد
پدر شهید احمدی روشن عامل تغییر نام خیابان استاد شجریان به «شهید فخری زاده»:
🔸شجریان خیانت کار به مردم ایران است
🔸شورای شهر تهران، شورای اسلامی شهر است یا شورای سلبریتی ها
🔸اگر این تابلو نصب شود مجددا آن را مخدوش خواهیم کرد.
تکمیلی:واکنش خانواده حسن فخری زاده به تغییر نام خیابانی از استاد محمدرضا شجریان به شهید محسن فخری زاده
🔹جهاد علمی دکتر فخریزاده نباید با اقدامات وحدت شکن و تفرقه انگیز خدشه دار گردد.
@sahandiranmehr