💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۲
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک سوم
🔹🔸دوباره از آسمان آتیش می بارید و زمین زیر پایمان می لرزید. صدای وحشتناک انفجارات و غرش رعب آور تانکها فضای منطقه را در برگرفته و دود و آتش همه جا فراگرفته بود. قشون عظیم دشمن که شامل صدها دستگاه تانک و تعداد بیشماری نیروی پیاده و کماندو بود. گام به گام به خط پدافندی گردان نزدیک و نزدیکتر می شدند.
همسنگران خسته و بيخواب اما با دل هایی آرام و چشمانی باز در سنگرها پناه گرفته و آماده رویارویی با لشگر عظیم دشمن بودند. آتش پرحجم دشمن درست روی کانال و اطراف آن متمرکز شده و ابری سیاه از دود و خاکستر سرتاسر خط را پوشانیده بود. گلوله و ترکش همچون باران به روی سنگرها فرو می ریخت و از سمت مقابل هم تانک ها دیواره کانال و سینه خاکریز را آماج گلوله توپ قرار داده و با تاکتیک آتش و حرکت جلو می آمدند .
آرايش رزمی عراقی ها ، اينبار با دفعات گذشته کاملآ فرق می کرد. تعداد تانک ها و نفربرهای زرهی بقدری زیاد شده بود که واقعاً به شمارش نمی آمدند. آن همه تانک از کجا می آمدند و برای چه در آن نقطه از منطقه عملیاتی تجمع می کردند. شده بود برایمان یک سوال اساسی ، تانکها که کل دشت مقابل را پوشانده بودند. درچند ستون افقی و عمودی حرکت ميکردند و پشت سر هر کدام هم تعداد زیادی از نيروهای پياده و کماندو عراقی در حال حرکت بودند .
قشون پرتعداد دشمن دوباره تا نیمه های میدان آمده و سپس همچون دفعه قبل دهها دستگاه تانک از قشون جدا و با سرعت سمت کانال آمدند . به صد متری کانال نرسیده بودند که درگیری شروع و اولین موشک ها به بدنه تانک ها اصابت و کمانه کرد. همه تانکهای پیش قراول از نوع تی ۷۲ و ضد موشک بودند. چاره ای نبود باید با هر چه داشتیم از شکستن خط و سقوط کانال جلوگیری می کردیم. نبردی نابرابر شروع و با موشک و گلوله و نارنجک به استقبال تانک ها رفتیم. اما هرچه شلیک کردیم به زره فولادین شأن برخورد و کمانه کرد. تا اینکه عاقبت به چندمتری کانال رسیده و چندتا از تانک ها مستقیم به دل خط زده و شروع به بالا آمدن از دیواره خاکریز کردند. درست در این زمان چند فروند هلیکوپتر شکاری و توپ دار عراقی هم از فراز آسمان شروع به زدن سنگرها کردند .
رگبار مسلسل هلیکوپترها اجازه تکون خوردن به کسی را نمی دادند و تانکها هم غرش کنان مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند. لحظات بسیار خوف آور و وحشتناکی بود. سایه شوم شکست بر کانال افتاده و با شکستن خط و از دست دادن کانال چند قدمی بيشتر فاصله نداشتیم. دگرباره باید دلاوری برخاسته و کاری انجام می داد .
یکی از تانک ها که معلوم بود از بقیه پر دل و جرات تره ، غرش کنان خودشو از خاکریز بالا کشیده و قصد سرازیر شدن به داخل کانال را داشت که یکدفعه صدای بلند الله اکبر در کانال پیچیده و بسیجی ( غواص شهید ) يوسف قربانی ، بی توجه به رگبار گلوله مسلسل تانکها و هلیکوپترها با شهامت و شجاعت دوان دوان خود را به تانک مهاجم رسانیده و خیلی تند و تيز از دیواره تانک بالا رفته و با سرعت تمام نارنجکی به داخل کابين تانک انداخته و بعد هم با چابکی خاصی از بالای تانک به داخل سنگری در داخل کانال پريده و خود را از نظرها پنهان نمود .
با انفجار نارنجک ، تانک مهاجم که تا بالای خاکریز بالا آمده بود. عقب عقب برگشته و چندمتری از خاکریز فاصله گرفت و سپس درب برجک باز شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش از داخل کابین تانک بيرون پريده و در کنار تانک ، دست ها را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و زاری و التماس فراوان به سمت کانال آمدند .
بقیه تانک های پیشرو تی ۷۲ که مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند با دیدن حال و روز تانک منهدم شده و خدمه مجروح و اسیرش ، چنان دچار وحشت و سردرگمی شدند که بی مطلعی عقب کشیده و سراسیمه دور زده و شتابان از کانال دور شدند و هنوز به قشون اصلی نرسیده بودند که تمام تانک ها و نیروهای پیاده حاضر در میانه میدان هم عقب گرد نموده و شروع به فرار کردند .
به اين ترتيب ، تک سنگين و نفس گير عراقی ها ، اينبار نيز با عنايت و رحمت بی انتهای خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی و روحيه شهادت طلبی رزمندگان پاکباز دفع گرديد و نوای پیروزی بار دیگر در کانال طنین انداز شده و صدای بلند فریادهای الله اکبر و صلوات فضای منطقه را پرکرد . مشغول بگو و بخند با همرزمان بودم که صدای دلنشین اذان يکی از همسنگران ، جانی تازه در کالبد خسته و کوفته مان دمید. یک به یک تیمم کرده و سجاده رضا و تسليم در سنگر عشق پهن کرده و رو بسوی قبله دلدار ، به نماز عشق ایستادیم ....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۲
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک سوم
🔹🔸دوباره از آسمان آتیش می بارید و زمین زیر پایمان می لرزید. صدای وحشتناک انفجارات و غرش رعب آور تانکها فضای منطقه را در برگرفته و دود و آتش همه جا فراگرفته بود. قشون عظیم دشمن که شامل صدها دستگاه تانک و تعداد بیشماری نیروی پیاده و کماندو بود. گام به گام به خط پدافندی گردان نزدیک و نزدیکتر می شدند.
همسنگران خسته و بيخواب اما با دل هایی آرام و چشمانی باز در سنگرها پناه گرفته و آماده رویارویی با لشگر عظیم دشمن بودند. آتش پرحجم دشمن درست روی کانال و اطراف آن متمرکز شده و ابری سیاه از دود و خاکستر سرتاسر خط را پوشانیده بود. گلوله و ترکش همچون باران به روی سنگرها فرو می ریخت و از سمت مقابل هم تانک ها دیواره کانال و سینه خاکریز را آماج گلوله توپ قرار داده و با تاکتیک آتش و حرکت جلو می آمدند .
آرايش رزمی عراقی ها ، اينبار با دفعات گذشته کاملآ فرق می کرد. تعداد تانک ها و نفربرهای زرهی بقدری زیاد شده بود که واقعاً به شمارش نمی آمدند. آن همه تانک از کجا می آمدند و برای چه در آن نقطه از منطقه عملیاتی تجمع می کردند. شده بود برایمان یک سوال اساسی ، تانکها که کل دشت مقابل را پوشانده بودند. درچند ستون افقی و عمودی حرکت ميکردند و پشت سر هر کدام هم تعداد زیادی از نيروهای پياده و کماندو عراقی در حال حرکت بودند .
قشون پرتعداد دشمن دوباره تا نیمه های میدان آمده و سپس همچون دفعه قبل دهها دستگاه تانک از قشون جدا و با سرعت سمت کانال آمدند . به صد متری کانال نرسیده بودند که درگیری شروع و اولین موشک ها به بدنه تانک ها اصابت و کمانه کرد. همه تانکهای پیش قراول از نوع تی ۷۲ و ضد موشک بودند. چاره ای نبود باید با هر چه داشتیم از شکستن خط و سقوط کانال جلوگیری می کردیم. نبردی نابرابر شروع و با موشک و گلوله و نارنجک به استقبال تانک ها رفتیم. اما هرچه شلیک کردیم به زره فولادین شأن برخورد و کمانه کرد. تا اینکه عاقبت به چندمتری کانال رسیده و چندتا از تانک ها مستقیم به دل خط زده و شروع به بالا آمدن از دیواره خاکریز کردند. درست در این زمان چند فروند هلیکوپتر شکاری و توپ دار عراقی هم از فراز آسمان شروع به زدن سنگرها کردند .
رگبار مسلسل هلیکوپترها اجازه تکون خوردن به کسی را نمی دادند و تانکها هم غرش کنان مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند. لحظات بسیار خوف آور و وحشتناکی بود. سایه شوم شکست بر کانال افتاده و با شکستن خط و از دست دادن کانال چند قدمی بيشتر فاصله نداشتیم. دگرباره باید دلاوری برخاسته و کاری انجام می داد .
یکی از تانک ها که معلوم بود از بقیه پر دل و جرات تره ، غرش کنان خودشو از خاکریز بالا کشیده و قصد سرازیر شدن به داخل کانال را داشت که یکدفعه صدای بلند الله اکبر در کانال پیچیده و بسیجی ( غواص شهید ) يوسف قربانی ، بی توجه به رگبار گلوله مسلسل تانکها و هلیکوپترها با شهامت و شجاعت دوان دوان خود را به تانک مهاجم رسانیده و خیلی تند و تيز از دیواره تانک بالا رفته و با سرعت تمام نارنجکی به داخل کابين تانک انداخته و بعد هم با چابکی خاصی از بالای تانک به داخل سنگری در داخل کانال پريده و خود را از نظرها پنهان نمود .
با انفجار نارنجک ، تانک مهاجم که تا بالای خاکریز بالا آمده بود. عقب عقب برگشته و چندمتری از خاکریز فاصله گرفت و سپس درب برجک باز شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش از داخل کابین تانک بيرون پريده و در کنار تانک ، دست ها را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و زاری و التماس فراوان به سمت کانال آمدند .
بقیه تانک های پیشرو تی ۷۲ که مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند با دیدن حال و روز تانک منهدم شده و خدمه مجروح و اسیرش ، چنان دچار وحشت و سردرگمی شدند که بی مطلعی عقب کشیده و سراسیمه دور زده و شتابان از کانال دور شدند و هنوز به قشون اصلی نرسیده بودند که تمام تانک ها و نیروهای پیاده حاضر در میانه میدان هم عقب گرد نموده و شروع به فرار کردند .
به اين ترتيب ، تک سنگين و نفس گير عراقی ها ، اينبار نيز با عنايت و رحمت بی انتهای خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی و روحيه شهادت طلبی رزمندگان پاکباز دفع گرديد و نوای پیروزی بار دیگر در کانال طنین انداز شده و صدای بلند فریادهای الله اکبر و صلوات فضای منطقه را پرکرد . مشغول بگو و بخند با همرزمان بودم که صدای دلنشین اذان يکی از همسنگران ، جانی تازه در کالبد خسته و کوفته مان دمید. یک به یک تیمم کرده و سجاده رضا و تسليم در سنگر عشق پهن کرده و رو بسوی قبله دلدار ، به نماز عشق ایستادیم ....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢اکبرم در راه دین جان می دهد...
📽 شعرخوانی زیبا و شنیدنی سردار دل ها سپهبد پاسدار #شهید_قاسم_سلیمانی از حضرت علی اکبر (ع) قبل از عزیمت سردار شهید بدرالدین به میدان نبرد
🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی
💐 ميلاد سرو بوستان ايستادگي ، اشبه الناس به نبی(ص) ، جوان رعنای حسين (ع) ، حضرت علی اکبر (ع) بر عاشقان اهل بیت علیهم السلام تبریک و تهنیت باد.
#محور_مقاومت
#سرداران_مقاومت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 شعرخوانی زیبا و شنیدنی سردار دل ها سپهبد پاسدار #شهید_قاسم_سلیمانی از حضرت علی اکبر (ع) قبل از عزیمت سردار شهید بدرالدین به میدان نبرد
🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی
💐 ميلاد سرو بوستان ايستادگي ، اشبه الناس به نبی(ص) ، جوان رعنای حسين (ع) ، حضرت علی اکبر (ع) بر عاشقان اهل بیت علیهم السلام تبریک و تهنیت باد.
#محور_مقاومت
#سرداران_مقاومت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۳
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک چهارم
🔹🔸بعد از نماز ، برادران تدارکاتچی ناهار را که شامل یک قوطی کنسرو ماهی و کمی نان خشک است بین سنگرها تقسیم و رزمندگان با صمیمیت ، چند نفره چند نفره با خنده و شوخی مشغول خوردن ناهار شدند. خط بسیار آرام و ساکت بود و انگاری عراقی ها هم برای ناهار و استراحت تعطیل کرده بودند. صدای انفجارات متوالی از عقبه به گوش می رسید و لحظه ای هم قطع نمی شد. از عقبه خط عراقیها هم فقط صدای خش خش زنجیر و غرش تانک ها شنیده می شد.
ناهار را خورده و همگی مشغول سر و سامان دادن وضعيت به هم ريخته کانال و سنگرها شدیم. با جابجایی گونی های پر ازخاک،سنگرها را بازسازی و دوباره آماده نبرد کردیم. هوا بيش از اندازه داغ و سوزان بود و خورشيد گرم جنوب چنان عمود به کله آدم می تابید که احساس می کردی که مغزت در حال جوشیدن است. بچه ها سرتا پا خيس عرق بودند و قطرات عرق مثل باران از سر و صورتشان به زمين می ریخت. ولی باز با این وجود همه درحال کار و تلاش بودند. عده ای گالن های آب بر دوش ازکنار جاده خاکی به سمت انتهای کانال می آمدند به استقبال شأن رفته و یک گالن آب گرفته و به سنگرم آوردم.
هنوز خط کاملاً آرام و ساکت بود و خبری از گلوله باران عراقی ها نبود. چفيه را با آب خيس کرده و داخل سنگر نشسته و به روی سر و صورتم انداختم. هوا حسابی داغ و سوزان بود و خنکی چفيه چنان دلنشین و دلچسب بود که نم نم پلک های خسته ام بسته و به خوابی شیرین فرو رفتم. نمیدانم چقدر خوابیدم. اما باصدایی وحشتناک و کلی خاک و کلوخ و سنگ ریزه از خواب پریده و سراسیمه کف سنگر افتاده و سرم را میان دستام گرفتم. با خوابیدن گرد و خاک بلند شده و گیج و سردرگم مشغول وارسی اطراف شدم. خمپاره عراقی ها با چند سانت اختلاف درست بالای سنگرم به تاج خاکریز اصابت و سنگر بالای خاکریز را درب و داغون کرده بود.
دوباره خط زیر آتش بود و تعداد بیشماری تانک و نفربر زرهی دشمن غرش کنان در حال جابجائی و گرفتن آرایش هجومی در کنار کانال بدبو بودند. نگران کمبود موشک بودم و از برادر حسن محمدی هم هیچ خبری نبود. باید تا فرصت باقی بود و حمله تانک ها شروع نشده بود. رفته و تعدادی موشک می آوردم. راهی پایین کانال و سمت جاده خاکی شدم. کانال و اطراف آن زیر بارانی از خمپاره و کاتیوشا بود و ترکش و کلوخ و سنگ ریزه مثال نقل و نبات به داخل کانال می ریخت. خمیده و نیم خیز حرکت کرده و با هر انفجاری شیرجه زده و به داخل سنگر همرزمی پریده و کمی خوش و بش کرده و به راه خود ادامه دادم تا اینکه در نیمه راه تعدادی گونی پر از موشک دیده و با خوشحالی چندتاشو برداشته و سریع سمت سنگرم در انتهای کانال برگشتم.
در محوطه داخلی کانال و سنگرها جنب و جوش فراوانی ديده می شد. همه در حال آماده شدن برای مقابله با حمله دشمن بودند. عده ای با شور و هيجان مشغول پرکردن فشنگ به خشابهای خالی بودند و عـده ای ديگر هم خرج به زیر موشک ها بسته و کنار سنگرها می چیدند. تعدادی هم لبه خاکریز نشسته و بدقت حرکات و جابجائی نیروهای عراقی را زير نظر گرفته بودند.
تانک های عراقی اين دفعه بقدری زیاد شده بودند که از دو طرف به سمت کانال می آمدند. تعدادی از مقابل و تعدادی هم از سمت شهر همايون در حال نزديک شدن به خط بودند. به سنگر رسیده و سریع مشغول آماده کردن موشک ها شدم. داشتم موشک های آماده را در اطراف سنگر می چیدم که ناگهان متوجه حضور تعداد زیادی نیروی کماندو عراقی در داخل حوضچه ها شدم به لبه خاکریز رفته و یواشکی از بین گونی ها مشغول تماشای رفت و آمد عراقی ها شدم. کماندوهای عراقی تا حوضچه چهارم آمده و داخل آن مشغول فعالیت بودند. سریع موشکی روی قبضه گذاشته و با دقت لبه میانی حوضچه را نشانه رفته و شلیک کردم. با اصابت موشک از تحرکات عراقی ها کاسته شد. اما هنوز داخل حوضچه چهارم پر از کماندو بود و معلوم هم نبود چه نقشه ای دارند.
مشغول دید زدن حوضچه ها بودم که یکدفعه فرمانده دلاور گردان سردار رسول وزیری و معاون ایشان سردار رضا زلفخانی به همراه چند نفر از رزمندگان از راه رسیده و دستور دادند که سریعاً با چندتا آر پی جی زن و تيربارچی به مقابله تانک های مهاجم از طرف همایون شهر برویم. سريع کوله آر پی جی را به دوش انداخته و چندتا موشک اضافه هم برداشته و به سردار زلفخانی هم گفتم که کماندوهای عراقی در داخل حوضچه چهارم هستند. سردار هم دوتا تیربارچی مقابل حوضچه ها گذاشت و بقیه یک به یک از داخل پل بتونی عبور کرده و به سمت تانکهای مهاجم عراقی رفتیم....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۳
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک چهارم
🔹🔸بعد از نماز ، برادران تدارکاتچی ناهار را که شامل یک قوطی کنسرو ماهی و کمی نان خشک است بین سنگرها تقسیم و رزمندگان با صمیمیت ، چند نفره چند نفره با خنده و شوخی مشغول خوردن ناهار شدند. خط بسیار آرام و ساکت بود و انگاری عراقی ها هم برای ناهار و استراحت تعطیل کرده بودند. صدای انفجارات متوالی از عقبه به گوش می رسید و لحظه ای هم قطع نمی شد. از عقبه خط عراقیها هم فقط صدای خش خش زنجیر و غرش تانک ها شنیده می شد.
ناهار را خورده و همگی مشغول سر و سامان دادن وضعيت به هم ريخته کانال و سنگرها شدیم. با جابجایی گونی های پر ازخاک،سنگرها را بازسازی و دوباره آماده نبرد کردیم. هوا بيش از اندازه داغ و سوزان بود و خورشيد گرم جنوب چنان عمود به کله آدم می تابید که احساس می کردی که مغزت در حال جوشیدن است. بچه ها سرتا پا خيس عرق بودند و قطرات عرق مثل باران از سر و صورتشان به زمين می ریخت. ولی باز با این وجود همه درحال کار و تلاش بودند. عده ای گالن های آب بر دوش ازکنار جاده خاکی به سمت انتهای کانال می آمدند به استقبال شأن رفته و یک گالن آب گرفته و به سنگرم آوردم.
هنوز خط کاملاً آرام و ساکت بود و خبری از گلوله باران عراقی ها نبود. چفيه را با آب خيس کرده و داخل سنگر نشسته و به روی سر و صورتم انداختم. هوا حسابی داغ و سوزان بود و خنکی چفيه چنان دلنشین و دلچسب بود که نم نم پلک های خسته ام بسته و به خوابی شیرین فرو رفتم. نمیدانم چقدر خوابیدم. اما باصدایی وحشتناک و کلی خاک و کلوخ و سنگ ریزه از خواب پریده و سراسیمه کف سنگر افتاده و سرم را میان دستام گرفتم. با خوابیدن گرد و خاک بلند شده و گیج و سردرگم مشغول وارسی اطراف شدم. خمپاره عراقی ها با چند سانت اختلاف درست بالای سنگرم به تاج خاکریز اصابت و سنگر بالای خاکریز را درب و داغون کرده بود.
دوباره خط زیر آتش بود و تعداد بیشماری تانک و نفربر زرهی دشمن غرش کنان در حال جابجائی و گرفتن آرایش هجومی در کنار کانال بدبو بودند. نگران کمبود موشک بودم و از برادر حسن محمدی هم هیچ خبری نبود. باید تا فرصت باقی بود و حمله تانک ها شروع نشده بود. رفته و تعدادی موشک می آوردم. راهی پایین کانال و سمت جاده خاکی شدم. کانال و اطراف آن زیر بارانی از خمپاره و کاتیوشا بود و ترکش و کلوخ و سنگ ریزه مثال نقل و نبات به داخل کانال می ریخت. خمیده و نیم خیز حرکت کرده و با هر انفجاری شیرجه زده و به داخل سنگر همرزمی پریده و کمی خوش و بش کرده و به راه خود ادامه دادم تا اینکه در نیمه راه تعدادی گونی پر از موشک دیده و با خوشحالی چندتاشو برداشته و سریع سمت سنگرم در انتهای کانال برگشتم.
در محوطه داخلی کانال و سنگرها جنب و جوش فراوانی ديده می شد. همه در حال آماده شدن برای مقابله با حمله دشمن بودند. عده ای با شور و هيجان مشغول پرکردن فشنگ به خشابهای خالی بودند و عـده ای ديگر هم خرج به زیر موشک ها بسته و کنار سنگرها می چیدند. تعدادی هم لبه خاکریز نشسته و بدقت حرکات و جابجائی نیروهای عراقی را زير نظر گرفته بودند.
تانک های عراقی اين دفعه بقدری زیاد شده بودند که از دو طرف به سمت کانال می آمدند. تعدادی از مقابل و تعدادی هم از سمت شهر همايون در حال نزديک شدن به خط بودند. به سنگر رسیده و سریع مشغول آماده کردن موشک ها شدم. داشتم موشک های آماده را در اطراف سنگر می چیدم که ناگهان متوجه حضور تعداد زیادی نیروی کماندو عراقی در داخل حوضچه ها شدم به لبه خاکریز رفته و یواشکی از بین گونی ها مشغول تماشای رفت و آمد عراقی ها شدم. کماندوهای عراقی تا حوضچه چهارم آمده و داخل آن مشغول فعالیت بودند. سریع موشکی روی قبضه گذاشته و با دقت لبه میانی حوضچه را نشانه رفته و شلیک کردم. با اصابت موشک از تحرکات عراقی ها کاسته شد. اما هنوز داخل حوضچه چهارم پر از کماندو بود و معلوم هم نبود چه نقشه ای دارند.
مشغول دید زدن حوضچه ها بودم که یکدفعه فرمانده دلاور گردان سردار رسول وزیری و معاون ایشان سردار رضا زلفخانی به همراه چند نفر از رزمندگان از راه رسیده و دستور دادند که سریعاً با چندتا آر پی جی زن و تيربارچی به مقابله تانک های مهاجم از طرف همایون شهر برویم. سريع کوله آر پی جی را به دوش انداخته و چندتا موشک اضافه هم برداشته و به سردار زلفخانی هم گفتم که کماندوهای عراقی در داخل حوضچه چهارم هستند. سردار هم دوتا تیربارچی مقابل حوضچه ها گذاشت و بقیه یک به یک از داخل پل بتونی عبور کرده و به سمت تانکهای مهاجم عراقی رفتیم....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای۴_۵
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_اول
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_اول
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 سربازان گمنام امام زمان عج
📽صحبت های شنیدنی سردار دل ها سپهبد پاسدار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی به مناسبت هفته سربازان گمنام امام زمان (عج) در جمع نیروهای جان برکف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#محور_مقاومت
#سرباز_گمنام_امام_زمان_عج
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽صحبت های شنیدنی سردار دل ها سپهبد پاسدار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی به مناسبت هفته سربازان گمنام امام زمان (عج) در جمع نیروهای جان برکف وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#محور_مقاومت
#سرباز_گمنام_امام_زمان_عج
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۴
💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک چهارم
🔹🔸تا آن لحظه فکر میکردم که در آن سوی پل بتنی رزمندگان باقی مانده از گردان حضرت علی اکبر (ع) در حال پدافند هستند. اما در کمال ناباروری دیدم که سنگرهای داخل کانال تا کیلومترها خالی از مدافع و رزمنده است. باور کنید کار خدا بود که تا آن لحظه گردان قیجی و غافلگیر نشده بود. خلاصه مدتی خمیده و نشسته داخل کانال راه پيمائی کردیم تا اینکه عاقبت به موقعیت مناسبی رسیده و درست مقابل تانک ها مستقر و آماده نبرد شدیم.
قرار بود گروه کوچک ما که شامل ده نفر رزمنده خسته و بی رمق و بی خواب بود با چند قبضه آر پی جی هفت و چند تيربار گرینوف و تعدای نارنجک دستی در مقابل قشون عظيم و مجهز دشمن که شامل صدها دستگاه تانک پیشرفته و هزاران نیروی پیاده و کماندو بود. جنگیده و ايستاده گی کند و اين عمل در نگاه آدمهای عاقل و پر تدبير کاری بس غير ممکن و عبث و در يک کلام ديوانه گی و خودکشی می نمود. اما از نظر بچه بسيجی هائی که مشق جنگ را در مکتبخانه عاشورا آموخته بودند. هيچگاه افزون بودن قدرت نظامی و بيشتر بودن تعداد نفرات دشمن ملاک برتری و پيروزی آنها نبود و در صحنه نبرد حرف اول را گروهی می زدند که نيروهایشان بـا خلوص نيت و ايمان قوی به راه و مرام و مسلک خود پيکار می کردند و از برای دست يابی به اهداف مقدس آئينی که برايش لباس رزم برتن کرده بودند . به سادگی از تمام هستی خود دست برداشته و به راحتی جان را نثار آرمانها و ارزشهای مقدس آن می کردند.
خط پدافندی گردان بشدت زیر آتش انواع ادوات سنگین و سبک بود و از جایی که ما مستقر بودیم بخوبی انفجارات و دود و آتش حاصل از آن را می دیدیم. دشمن هنوز از وجود گروه کوچک ما آگهی نداشت و برای همین هم هیچ آتشی به آن قسمت از کانال نمی ریخت. کاملاً در آرامش و امنیت بودیم و برای اینکه موقعیت مان لو نرود. همه در سنگرهای داخل کانال نشسته و کسی بالای خاکریز نمی رفت. آنقدر ساکت و بی حرکت نشسته و انتظار کشیدیم تا اینکه در نهایت صدای خش خش زنجیر تانکها قطع شد و خبر از توقف قشون دشمن داد.
تانک های عراقی که از سوی شهر همایون در حال پیشروی بودند تا اواسط میدان آمده و سپس بصورت اریب به سمت خط پدافندی ایستاده و مواضع دفاعی رزمندگان را زیر آتش مسلسل و توپ خود گرفته بودند. در خط پدافندی هم مثل دفعات قبل قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و تعدادی تانک در حال نزدیک شدن به کانال بودند که صد در صد از نوع تی ۷۲ بودند و ترسی از موشک و شکار شدن نداشتند. جای جالبش آنجا بود که تانکها به خط نزدیک می شدند و هر موشکی از داخل کانال سمت شأن شلیک می شد. آن نقطه از کانال چنان وحشیانه و بوسیله تانکهای اینطرفی کوبیده می شد که زمین و زمان تیره و تار می شد. تانکها فاصله زیادی با محل استقرارمان داشتند و برای همین هم سردار زلفخانی اجازه ورود به درگیری نداده و ما همچنان ساکت و در خفا و از فاصله بسیار دور نظارگر نبرد رزمندگان کم تعداد داخل کانال با قشون عظیم دشمن بودیم.
تانکهای مهاجم عراقی که تجربیات تلخی از یورش مستقیم گذشته داشتند. ديگر شهامت جلو رفتن و هجوم مستقیم به خط را نداشتند و با حرکات مارپیچ به کانال نزدیک می شدند و با شلیک اولین موشک از سوی رزمندگان ، سریع عقب می کشیدند و محل شلیک موشک از زمین و آسمان مورد حمله قرار می گرفت و تعداد زیادی گلوله تانک و خمپاره و راکت هلیکوپتر به آنجا اصابت می کرد .
فاصله زيادی با مواضع دفاعی گردان داشتیم و از حال و روز همرزمان هیچ خبری نداشتیم. اما از موقعیتی که بودیم میدان نبرد خوب دیده می شد. کانال و مواضع دفاعی گردان بطور يکسره با آتش شديد توپخانه و گلوله های مختلف خمپاره و مینی کاتیوشا زير آتش بود و مسلسل صدها دستگاه تانک خاکریز را میزدند و با گلوله های مستقيم توپ سنگرهای بالای خاکریز را هدف قرار می دادند. سنگرها يکی پس از ديگری با اصابت گلوله توپ تانک ها منهدم می شدند و گونی های پر ازخاک مانند پر در هوا به پرواز در می آمدند.
در مکانی دنج نشسته و نبردی را به تماشا نشسته بودیم که سراسر عشق و غیرت و مردانگی بود. این سوی میدان چهل یا پنجاه نفر آدم خسته و بی رمق با سلاح های سبک و آنطرف صدها تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی روز جهان و با پشتیبانی کامل هوایی و زمینی. دقایق هر کدام به اندازه ساعتی می گذشت و نگرانی و اضطراب در بین گروه کوچک مان موج می زد. همگی ساکت و بی سر و صدا لبه خاکریز نشسته و با ناراحتی فراوان اوضاع خطرناک و هولناک خط پدافندی و کانال را تماشا میکردیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۴
💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک چهارم
🔹🔸تا آن لحظه فکر میکردم که در آن سوی پل بتنی رزمندگان باقی مانده از گردان حضرت علی اکبر (ع) در حال پدافند هستند. اما در کمال ناباروری دیدم که سنگرهای داخل کانال تا کیلومترها خالی از مدافع و رزمنده است. باور کنید کار خدا بود که تا آن لحظه گردان قیجی و غافلگیر نشده بود. خلاصه مدتی خمیده و نشسته داخل کانال راه پيمائی کردیم تا اینکه عاقبت به موقعیت مناسبی رسیده و درست مقابل تانک ها مستقر و آماده نبرد شدیم.
قرار بود گروه کوچک ما که شامل ده نفر رزمنده خسته و بی رمق و بی خواب بود با چند قبضه آر پی جی هفت و چند تيربار گرینوف و تعدای نارنجک دستی در مقابل قشون عظيم و مجهز دشمن که شامل صدها دستگاه تانک پیشرفته و هزاران نیروی پیاده و کماندو بود. جنگیده و ايستاده گی کند و اين عمل در نگاه آدمهای عاقل و پر تدبير کاری بس غير ممکن و عبث و در يک کلام ديوانه گی و خودکشی می نمود. اما از نظر بچه بسيجی هائی که مشق جنگ را در مکتبخانه عاشورا آموخته بودند. هيچگاه افزون بودن قدرت نظامی و بيشتر بودن تعداد نفرات دشمن ملاک برتری و پيروزی آنها نبود و در صحنه نبرد حرف اول را گروهی می زدند که نيروهایشان بـا خلوص نيت و ايمان قوی به راه و مرام و مسلک خود پيکار می کردند و از برای دست يابی به اهداف مقدس آئينی که برايش لباس رزم برتن کرده بودند . به سادگی از تمام هستی خود دست برداشته و به راحتی جان را نثار آرمانها و ارزشهای مقدس آن می کردند.
خط پدافندی گردان بشدت زیر آتش انواع ادوات سنگین و سبک بود و از جایی که ما مستقر بودیم بخوبی انفجارات و دود و آتش حاصل از آن را می دیدیم. دشمن هنوز از وجود گروه کوچک ما آگهی نداشت و برای همین هم هیچ آتشی به آن قسمت از کانال نمی ریخت. کاملاً در آرامش و امنیت بودیم و برای اینکه موقعیت مان لو نرود. همه در سنگرهای داخل کانال نشسته و کسی بالای خاکریز نمی رفت. آنقدر ساکت و بی حرکت نشسته و انتظار کشیدیم تا اینکه در نهایت صدای خش خش زنجیر تانکها قطع شد و خبر از توقف قشون دشمن داد.
تانک های عراقی که از سوی شهر همایون در حال پیشروی بودند تا اواسط میدان آمده و سپس بصورت اریب به سمت خط پدافندی ایستاده و مواضع دفاعی رزمندگان را زیر آتش مسلسل و توپ خود گرفته بودند. در خط پدافندی هم مثل دفعات قبل قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و تعدادی تانک در حال نزدیک شدن به کانال بودند که صد در صد از نوع تی ۷۲ بودند و ترسی از موشک و شکار شدن نداشتند. جای جالبش آنجا بود که تانکها به خط نزدیک می شدند و هر موشکی از داخل کانال سمت شأن شلیک می شد. آن نقطه از کانال چنان وحشیانه و بوسیله تانکهای اینطرفی کوبیده می شد که زمین و زمان تیره و تار می شد. تانکها فاصله زیادی با محل استقرارمان داشتند و برای همین هم سردار زلفخانی اجازه ورود به درگیری نداده و ما همچنان ساکت و در خفا و از فاصله بسیار دور نظارگر نبرد رزمندگان کم تعداد داخل کانال با قشون عظیم دشمن بودیم.
تانکهای مهاجم عراقی که تجربیات تلخی از یورش مستقیم گذشته داشتند. ديگر شهامت جلو رفتن و هجوم مستقیم به خط را نداشتند و با حرکات مارپیچ به کانال نزدیک می شدند و با شلیک اولین موشک از سوی رزمندگان ، سریع عقب می کشیدند و محل شلیک موشک از زمین و آسمان مورد حمله قرار می گرفت و تعداد زیادی گلوله تانک و خمپاره و راکت هلیکوپتر به آنجا اصابت می کرد .
فاصله زيادی با مواضع دفاعی گردان داشتیم و از حال و روز همرزمان هیچ خبری نداشتیم. اما از موقعیتی که بودیم میدان نبرد خوب دیده می شد. کانال و مواضع دفاعی گردان بطور يکسره با آتش شديد توپخانه و گلوله های مختلف خمپاره و مینی کاتیوشا زير آتش بود و مسلسل صدها دستگاه تانک خاکریز را میزدند و با گلوله های مستقيم توپ سنگرهای بالای خاکریز را هدف قرار می دادند. سنگرها يکی پس از ديگری با اصابت گلوله توپ تانک ها منهدم می شدند و گونی های پر ازخاک مانند پر در هوا به پرواز در می آمدند.
در مکانی دنج نشسته و نبردی را به تماشا نشسته بودیم که سراسر عشق و غیرت و مردانگی بود. این سوی میدان چهل یا پنجاه نفر آدم خسته و بی رمق با سلاح های سبک و آنطرف صدها تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی روز جهان و با پشتیبانی کامل هوایی و زمینی. دقایق هر کدام به اندازه ساعتی می گذشت و نگرانی و اضطراب در بین گروه کوچک مان موج می زد. همگی ساکت و بی سر و صدا لبه خاکریز نشسته و با ناراحتی فراوان اوضاع خطرناک و هولناک خط پدافندی و کانال را تماشا میکردیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای۴_۵
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_دوم
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_دوم
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مهدی_صاحب_زمان هرایه گل هایانداسان...
📽 سینه زنی پرشور و شوق رزمندگان دلاور #استان_زنجان قبل از آغاز #عملیات_والفجر_چهار با نوحه خوانی مداح باصفای جبهه ها #حاج_مرتضی_حیدری ( آبان ماه ۱۳۶۲)
🤲 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌸 ﻋﺼﺮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ، ﻭﻻﺩﺗﺖ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ…
ﺍﯼ ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ…
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎ ، ﺧﯿﺲ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﻮﻕ ﻣﯿﻼﺩ ﺗﻮﺳﺖ…
ﻣﻬﺪﯼ ﺯﻫﺮﺍ…
ﺧﺠﺴﺘﻪ ﺑﺎﺩ میلادت ﻣﻮﻟﻮﺩ ﻧﺠﺎﺕ…
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر۴
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 سینه زنی پرشور و شوق رزمندگان دلاور #استان_زنجان قبل از آغاز #عملیات_والفجر_چهار با نوحه خوانی مداح باصفای جبهه ها #حاج_مرتضی_حیدری ( آبان ماه ۱۳۶۲)
🤲 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌸 ﻋﺼﺮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ، ﻭﻻﺩﺗﺖ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ…
ﺍﯼ ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ…
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎ ، ﺧﯿﺲ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﻮﻕ ﻣﯿﻼﺩ ﺗﻮﺳﺖ…
ﻣﻬﺪﯼ ﺯﻫﺮﺍ…
ﺧﺠﺴﺘﻪ ﺑﺎﺩ میلادت ﻣﻮﻟﻮﺩ ﻧﺠﺎﺕ…
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر۴
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۵
💠 #خط_صفین / شب سوم
🔹🔸با نگرانی مشغول تماشای میدان نبرد بودیم که ناگهان درگیری در داخل حوضچه ها هم آغاز و خبر از پیشروی نیروهای عراقی داد. سردار زلفخانی فوراً دستور دادند که با دوتا از آر پی جی زنها به یاری تیربارچی های مستقر در مقابل حوضچه ها رفته و از پیشروی نیروهای دشمن جلوگیری کنیم. بی درنگ حرکت کرده و با سرعت خود را به مقابل حوضچه ها رسانده و شروع به شلیک موشک کردیم. عراقیها تا حوضچه سوم جلو کشیده و در تلاش برای ورود به حوضچه دوم بودند که با اصابت موشک ها حمله شأن تبدیل به دفاع شده و همگی سنگر گرفته و شروع به تیراندازی کردند.
قشون دشمن بدون ذره ای پيشروی همانطور وسط میدان ایستاده و فقط با مسلسل و توپ خط را می زدند. تانکهای پیش قراول تی ۷۲ هم دیگر مستقیم به قلب خط نمی زدند و با مانورهای عجیب و غریب به خط نزدیک و سپس سریع دور زده و دور می شدند. انگاری اینبار قصد حمله مستقیم و شکستن خط را نداشتند.
تا حوالی غروب تانکها به بازی خود ادامه داده و آتش بارهای دشمن هم حسابی کانال را گلوله باران کردند تا اینکه کم کم کماندوها شروع به عقب نشینی از داخل حوضچه ها کردند و پشت سرشان هم تانکها و نیروهای پیاده حاضر در وسط میدان عقب کشیدند و بدین ترتیب بار دیگر با عنایت خداوند متعال و ایثار و شهامت رزمندگان ، فتح و پیروزی نصیب مدافعان کم تعداد داخل کانال گردید و لشگر عظیم و پرشمار دشمن بدون کوچکترین موفقیت و دستاوردی عقب کشیده و ناکام و شکست خورده به پشت کانال بدبو نقل مکان کرد.
با عقب نشينی دشمن، آتشباران کانال هم متوقف شد و دوباره صدای تکبیر و صلوات رزمندگان به آسمان برخاست. با رسیدن سردار زلفخانی و همرزمانش ما نیز برخاسته و به همراه شأن از داخل لوله پل عبور و به جشن پیروزی یاران پیوستیم .
اوضاع داخل کانال هیچ خوب نبود و آتشباری عراقیها سنگرها را حسابی داغون و تعداد زیادی از همرزمان را شهید و زخمی کرده بود. يک روز سخت و سراسر حادثه و خطر آهسته آهسته به پايان خود نزديک ميشد و در چهره سیاه و خاک گرفته تک تک همسنگران آثار خستگی کاملأ مشهود و هویدا بود. آنان امروز بدون کمترين استراحتی ، چندين تک سنگين دشمن را با شهامت و ایثار درهم شکسته و برای چندمین بار طعم تلخ شکست را به بعثی ها چشانیده بودند.
آنچه در اين روز بر این دلاورمردان عاشق پيشه گذشته بود. عينيت يک اعجاز و ظهور قدرت لايزال الهی بود. اگرچه شهدا و مجروحان فراوانی را تقديم محضر دوست نموده بوديم. اما همگی خشنود و سپاسگزار بوديم. زيرا همه به اين حقيقت رسيده بوديم که کاری را که امروز انجام داده ايم. بطور طبيعی از گروهی محدود مثل جمع نفرات اندک گردان ما و در آن شرايط خطرناک و دشوار ، اگر لطف و مرحمت ايزد تعالی نبود هيچگاه و هيچگونه ساخته نبود و به همين دليل بطور قلبی يقين پيدا کرده بوديم که پروردگار متعال پشتيبان و حافظ ماست و با اطمينان قلبی خود را به تقدير و قضای الهی سپرده بوديم. همه از آنچه فردا و پس فرداها پيش خواهد آمد. بی خبر بودیم. اما چون از برای رضای معشوق در اين مسير پرخطر و هولناک گام نهاده بودیم. آنچه پيش می آمد فرقی نداشت و تنها آرزويی که داشتیم توفيق در عمل به تکليف و شهادت در راه مقصود بود.
وقت ملکوتی نماز مغرب فرا رسیده و نوای خوش اذان ، حالتی بس روحانی به داخل کانال بخشید. رزمندگان تیمم کرده و در داخل سنگرها به نماز عشق نشسته و زمزمه راز و نيازشان از گوشه گوشه کانال بسوی بارگاه پروردگار بلند شد.
بعد از اقامه نماز ، برای آوردن آب و موشک راهی جاده خاکی شدم و در مسیر به سنگر برادر رسول منتجبی رسیده و مشغول خوش و بش با آقا رسول و برادر حسن چترسیاه شدم. مشغول بگو و بخند بودیم که برادران تدارکاتی ، گونی به پشت سر رسیده و به هر کدام چندتا کمپوت داده و گفتند که عقبه به شدت زیر آتشه و خبری از ماشین های تدارکات نیست. امشب نه شام داریم و نه آب و مهمات ، امشب را با این کمپوت ها سر کنید تا ببینیم که فردا خدا چه میخواهد.
از یافتن آب و موشک ناامید شده و بطرف سنگرم راه افتادم. هوا کاملاً تاریک و بحث و گفتگوها در مورد تحویل خط و برگشت به عقب داغ داغ شده بود. اکثریت رزمندگان بر این عقیده بودند که بدلیل خستگی و بیخوابی شدید نیروها و کم شدن تاثیر گذار نفرات گردان حتماً امشب تعویض می شویم و با همین فکر هم مشغول جمع و جور کردن تجهیزات خود برای بازگشت به عقبه بودند. تعدادی هم بقدری خسته و بیخواب بودند که بدون توجه به این حرف ها سر به بالين خاکی گونی های سنگر گذارده و بخواب شیرینی فرو رفته بودند.
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۵
💠 #خط_صفین / شب سوم
🔹🔸با نگرانی مشغول تماشای میدان نبرد بودیم که ناگهان درگیری در داخل حوضچه ها هم آغاز و خبر از پیشروی نیروهای عراقی داد. سردار زلفخانی فوراً دستور دادند که با دوتا از آر پی جی زنها به یاری تیربارچی های مستقر در مقابل حوضچه ها رفته و از پیشروی نیروهای دشمن جلوگیری کنیم. بی درنگ حرکت کرده و با سرعت خود را به مقابل حوضچه ها رسانده و شروع به شلیک موشک کردیم. عراقیها تا حوضچه سوم جلو کشیده و در تلاش برای ورود به حوضچه دوم بودند که با اصابت موشک ها حمله شأن تبدیل به دفاع شده و همگی سنگر گرفته و شروع به تیراندازی کردند.
قشون دشمن بدون ذره ای پيشروی همانطور وسط میدان ایستاده و فقط با مسلسل و توپ خط را می زدند. تانکهای پیش قراول تی ۷۲ هم دیگر مستقیم به قلب خط نمی زدند و با مانورهای عجیب و غریب به خط نزدیک و سپس سریع دور زده و دور می شدند. انگاری اینبار قصد حمله مستقیم و شکستن خط را نداشتند.
تا حوالی غروب تانکها به بازی خود ادامه داده و آتش بارهای دشمن هم حسابی کانال را گلوله باران کردند تا اینکه کم کم کماندوها شروع به عقب نشینی از داخل حوضچه ها کردند و پشت سرشان هم تانکها و نیروهای پیاده حاضر در وسط میدان عقب کشیدند و بدین ترتیب بار دیگر با عنایت خداوند متعال و ایثار و شهامت رزمندگان ، فتح و پیروزی نصیب مدافعان کم تعداد داخل کانال گردید و لشگر عظیم و پرشمار دشمن بدون کوچکترین موفقیت و دستاوردی عقب کشیده و ناکام و شکست خورده به پشت کانال بدبو نقل مکان کرد.
با عقب نشينی دشمن، آتشباران کانال هم متوقف شد و دوباره صدای تکبیر و صلوات رزمندگان به آسمان برخاست. با رسیدن سردار زلفخانی و همرزمانش ما نیز برخاسته و به همراه شأن از داخل لوله پل عبور و به جشن پیروزی یاران پیوستیم .
اوضاع داخل کانال هیچ خوب نبود و آتشباری عراقیها سنگرها را حسابی داغون و تعداد زیادی از همرزمان را شهید و زخمی کرده بود. يک روز سخت و سراسر حادثه و خطر آهسته آهسته به پايان خود نزديک ميشد و در چهره سیاه و خاک گرفته تک تک همسنگران آثار خستگی کاملأ مشهود و هویدا بود. آنان امروز بدون کمترين استراحتی ، چندين تک سنگين دشمن را با شهامت و ایثار درهم شکسته و برای چندمین بار طعم تلخ شکست را به بعثی ها چشانیده بودند.
آنچه در اين روز بر این دلاورمردان عاشق پيشه گذشته بود. عينيت يک اعجاز و ظهور قدرت لايزال الهی بود. اگرچه شهدا و مجروحان فراوانی را تقديم محضر دوست نموده بوديم. اما همگی خشنود و سپاسگزار بوديم. زيرا همه به اين حقيقت رسيده بوديم که کاری را که امروز انجام داده ايم. بطور طبيعی از گروهی محدود مثل جمع نفرات اندک گردان ما و در آن شرايط خطرناک و دشوار ، اگر لطف و مرحمت ايزد تعالی نبود هيچگاه و هيچگونه ساخته نبود و به همين دليل بطور قلبی يقين پيدا کرده بوديم که پروردگار متعال پشتيبان و حافظ ماست و با اطمينان قلبی خود را به تقدير و قضای الهی سپرده بوديم. همه از آنچه فردا و پس فرداها پيش خواهد آمد. بی خبر بودیم. اما چون از برای رضای معشوق در اين مسير پرخطر و هولناک گام نهاده بودیم. آنچه پيش می آمد فرقی نداشت و تنها آرزويی که داشتیم توفيق در عمل به تکليف و شهادت در راه مقصود بود.
وقت ملکوتی نماز مغرب فرا رسیده و نوای خوش اذان ، حالتی بس روحانی به داخل کانال بخشید. رزمندگان تیمم کرده و در داخل سنگرها به نماز عشق نشسته و زمزمه راز و نيازشان از گوشه گوشه کانال بسوی بارگاه پروردگار بلند شد.
بعد از اقامه نماز ، برای آوردن آب و موشک راهی جاده خاکی شدم و در مسیر به سنگر برادر رسول منتجبی رسیده و مشغول خوش و بش با آقا رسول و برادر حسن چترسیاه شدم. مشغول بگو و بخند بودیم که برادران تدارکاتی ، گونی به پشت سر رسیده و به هر کدام چندتا کمپوت داده و گفتند که عقبه به شدت زیر آتشه و خبری از ماشین های تدارکات نیست. امشب نه شام داریم و نه آب و مهمات ، امشب را با این کمپوت ها سر کنید تا ببینیم که فردا خدا چه میخواهد.
از یافتن آب و موشک ناامید شده و بطرف سنگرم راه افتادم. هوا کاملاً تاریک و بحث و گفتگوها در مورد تحویل خط و برگشت به عقب داغ داغ شده بود. اکثریت رزمندگان بر این عقیده بودند که بدلیل خستگی و بیخوابی شدید نیروها و کم شدن تاثیر گذار نفرات گردان حتماً امشب تعویض می شویم و با همین فکر هم مشغول جمع و جور کردن تجهیزات خود برای بازگشت به عقبه بودند. تعدادی هم بقدری خسته و بیخواب بودند که بدون توجه به این حرف ها سر به بالين خاکی گونی های سنگر گذارده و بخواب شیرینی فرو رفته بودند.
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای۴_۵
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_سوم
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_سوم
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #سرباز_گمنام_امام_زمان_عج
📸 در هفته سربازان گمنام امام زمان عج یادی کنیم از بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی که جوانی اش را در جبهه های حق علیه باطل سپری کرد و بعد از جنگ هم در کسوت سرباز گمنام امام زمان عج به ایثار و فداکاری خود ادامه داد و از انقلاب و مملکت حفاظت و پاسداری کرد .
📸 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان بود که سال ۱۳۷۰ در شهرستان کرج به دست قاچاقچیان مواد مخدر به شهادت رسید و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#سربازان_گمنام_امام_زمان_عج
#شهدای_اطلاعات_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 در هفته سربازان گمنام امام زمان عج یادی کنیم از بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی که جوانی اش را در جبهه های حق علیه باطل سپری کرد و بعد از جنگ هم در کسوت سرباز گمنام امام زمان عج به ایثار و فداکاری خود ادامه داد و از انقلاب و مملکت حفاظت و پاسداری کرد .
📸 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان بود که سال ۱۳۷۰ در شهرستان کرج به دست قاچاقچیان مواد مخدر به شهادت رسید و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#سربازان_گمنام_امام_زمان_عج
#شهدای_اطلاعات_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ببینید / سکانس هیجان انگیز سریال گاندو
📽 عملیات خنثیسازی ترور سفیر روسیه در قلب پایتخت
🌸خلعت سرباز گمنام امام زمان(عج) را امام(ره) بر تن آنها کرده و مدال مجاهدان خاموش را از رهبر فرزانه انقلاب هدیه گرفته اند، با منش انقلابی و ولایی و تلاش بی وقفه خواب را بر چشم خود حرام کرده اند تا ما آسوده بخوابیم.
سلام و درود بر جان برکفان گمنام امام زمان عج
#سربازان_گمنام_امام_زمان_عج
#اطلاعات_مقتدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 عملیات خنثیسازی ترور سفیر روسیه در قلب پایتخت
🌸خلعت سرباز گمنام امام زمان(عج) را امام(ره) بر تن آنها کرده و مدال مجاهدان خاموش را از رهبر فرزانه انقلاب هدیه گرفته اند، با منش انقلابی و ولایی و تلاش بی وقفه خواب را بر چشم خود حرام کرده اند تا ما آسوده بخوابیم.
سلام و درود بر جان برکفان گمنام امام زمان عج
#سربازان_گمنام_امام_زمان_عج
#اطلاعات_مقتدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۶
💠 #خط_صفین / شب سوم
🔹🔸خبر تحویل خط و برگشتن به عقبه کم کم در داخل کانال قوت گرفته و همه تجهیزات بسته و آماده حرکت شدیم. اما هرچه انتظار کشیدیم خبری از نیروهای تازه نفس نشد تا اینکه حوالی ساعت ۱۲ نیمه شب پیک دلاور گردان پاسدار (شهید) احد اسکندری به تمام سنگرها ابلاغ نمود که گردان های پشتیبان بدلیل آتشباران شدید عقبه ، قادر به جابجایی و آمدن به خط نیستند و گردان به ناچار در خط ماندنی است.
با اعلام خبر ماندگاری گردان رزمندگان دلگیر و خسته ، تجهیزات را باز کرده و دوباره برنامه پست شبانه را تنظیم و مدافعان مشغول نگهبانی و بقیه هم در داخل سنگرها بخواب رفتند. برنامه نگهبانی شبانه با توجه به کمی نفرات گردان و خستگی بيش از حد نيروها ، مثل شب گذشته اجرا نمی شد. بسیاری از سنگرها خالی از نگهبان بود و اکثریت رزمندگان هم بدلیل خستگی شدید بصورت بیهوش داخل سنگرها افتاده و بخواب رفته بودند. اما با این وجود چند نفری از فرماندهان غيور گردان و تعدادی از نيروهای قديمی و باسابقه جبهه با وجود فشار خردکننده خستگی و بيخوابی که از سرتاپای وجودشان می بارید. همچنان بيدار بودند و بطور مستمر در طول کانال رفت و آمد کرده و به تک تک سنگرها سر زده و مواظب خط بودند.
پاس اول را برادر رضا رسولی نگهبان ایستاده و من داخل سنگر خوابیده بودم و حالا هم من نگهبانی می دادم و آقا رضا داخل سنگر خوابیده بود. خط کاملاً آرام و ساکت بود و گهگاهی چندتا منور در آسمان روشن و با صدای دلخراش جیر جیر سوخته و خاموش می شدند . سنگر موقعیت بسیار حساس و خطرناکی داشت. حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن بر عهده این سنگر بود. از یک طرف مواظب حوضچه ها و نفوذ کماندوهای عراقی بودم و از سوی دیگر مراقب کانال خالی از مدافع و رزمنده آنطرف پل بتنی بودم که بهترین معبر برای ورود نیروهای دشمن و غافلگیری نیروهای گردان بود. خلاصه داشتم شبی ترسناک و پر از دلهره را سپری می کردم. اما با این وجود بقدری خسته و بی رمق بودم و جسم و روحم نیاز به خواب و استراحت داشت که هر چه هم تلاش می کردم که بیدار بمانم ، اصلأ نمی شد و گهگاهی بدون اینکه بدونم ، ناخودآگاه به خواب می رفتم و سپس با کوچکترین صدایی ، آنچنان هراسان از خواب می پریدم که وحشت سرتاپای وجودم را در بر می گرفت و عرق سردی بر تنم می نشست.
با هر بدبختی و جان کندنی بود تا اذان صبح به نگهبانی ادامه دادم تا اینکه رزمندگان یک به یک برای نماز بیدار شده و جنب و جوش داخل کانال را فرا گرفت. برادر رسولی هم بیدار شده و بعد از اقامه نماز ، پست را تحویل گرفت و من هم گیج و خواب آلوده سريع تیمم کرده و نماز را خوانده و بعد هم سرم را به گونی های سنگر تکیه داده و بلافاصله هم خوابم برد .
صبح با غرش وحشتناک چند فروند هواپیمای عراقی که از ارتفاع بسیار پائین در حال گذر از بالای کانال بودند از خواب پریده و سراسیمه مشغول وارسی اطراف شدم. تانک ها و نیروهای عراقی در کنار کانال بدبو مشغول جابجایی و گرفتن آرایش رزمی بودند و دهها فروند هواپیمای دشمن هم بر فراز آسمان در حال رفت و آمد و انجام مانور بودند.
خط آرام بود و هنوز خبری از انفجارات و تیر و ترکش نبود. رزمندگان چندتا چندتا کنار سنگرها نشسته و مشغول گپ و گفت بودند. خیلی تشنه و گرسنه بودم. اما نه آب داشتم و نه نان ، ناچاری یکی از کمپوت ها را باز کرده و مشغول خوردن شدم. هنوز کمپوت تموم نشده بود که دهها فروند هواپيما از سمت شهر همایون و در ارتفاعی بسيار پائين ، به خط نزديک و ضمن خالی کردن بمب های خود روی کانال و اطراف آن ، با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کردند. دوباره دود و آتش همه جا را فرا گرفته و خاک و خاکستر فضای کانال را تيره و تار کرد.
بمباران خط بطور مستمر ادامه یافته و هواپيماهای عراقی پی در پی رفته و برگشتند و طول کانال را با شليک راکت و ريختن بمب و رگبار مسلسل زیر آتش گرفتند تا اینکه بعد از مدتی سروکله چند فروند هواپيمای پی سی هفت هم پيدا شد و هواپیماهای شکاری و بمب افکن فضای منطقه را ترک و بقیه کار را به هواپیماهای تازه وارد سپردند.
هواپیماهای پی سی هفت شروع به راکت باران خط کردند و همزمان هم آتشباران دشمن آغاز و ادوات سبک و سنگین شروع به کوبیدن کانال کردند و در عرض چند دقیقه بقدری گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به روی خط ریخته شد که روز روشن همچون شب ، سیاه و تاریک شد و زمین و کانال از شدت و کثرت انفجارات شروع به لرزیدن کرد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۶
💠 #خط_صفین / شب سوم
🔹🔸خبر تحویل خط و برگشتن به عقبه کم کم در داخل کانال قوت گرفته و همه تجهیزات بسته و آماده حرکت شدیم. اما هرچه انتظار کشیدیم خبری از نیروهای تازه نفس نشد تا اینکه حوالی ساعت ۱۲ نیمه شب پیک دلاور گردان پاسدار (شهید) احد اسکندری به تمام سنگرها ابلاغ نمود که گردان های پشتیبان بدلیل آتشباران شدید عقبه ، قادر به جابجایی و آمدن به خط نیستند و گردان به ناچار در خط ماندنی است.
با اعلام خبر ماندگاری گردان رزمندگان دلگیر و خسته ، تجهیزات را باز کرده و دوباره برنامه پست شبانه را تنظیم و مدافعان مشغول نگهبانی و بقیه هم در داخل سنگرها بخواب رفتند. برنامه نگهبانی شبانه با توجه به کمی نفرات گردان و خستگی بيش از حد نيروها ، مثل شب گذشته اجرا نمی شد. بسیاری از سنگرها خالی از نگهبان بود و اکثریت رزمندگان هم بدلیل خستگی شدید بصورت بیهوش داخل سنگرها افتاده و بخواب رفته بودند. اما با این وجود چند نفری از فرماندهان غيور گردان و تعدادی از نيروهای قديمی و باسابقه جبهه با وجود فشار خردکننده خستگی و بيخوابی که از سرتاپای وجودشان می بارید. همچنان بيدار بودند و بطور مستمر در طول کانال رفت و آمد کرده و به تک تک سنگرها سر زده و مواظب خط بودند.
پاس اول را برادر رضا رسولی نگهبان ایستاده و من داخل سنگر خوابیده بودم و حالا هم من نگهبانی می دادم و آقا رضا داخل سنگر خوابیده بود. خط کاملاً آرام و ساکت بود و گهگاهی چندتا منور در آسمان روشن و با صدای دلخراش جیر جیر سوخته و خاموش می شدند . سنگر موقعیت بسیار حساس و خطرناکی داشت. حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن بر عهده این سنگر بود. از یک طرف مواظب حوضچه ها و نفوذ کماندوهای عراقی بودم و از سوی دیگر مراقب کانال خالی از مدافع و رزمنده آنطرف پل بتنی بودم که بهترین معبر برای ورود نیروهای دشمن و غافلگیری نیروهای گردان بود. خلاصه داشتم شبی ترسناک و پر از دلهره را سپری می کردم. اما با این وجود بقدری خسته و بی رمق بودم و جسم و روحم نیاز به خواب و استراحت داشت که هر چه هم تلاش می کردم که بیدار بمانم ، اصلأ نمی شد و گهگاهی بدون اینکه بدونم ، ناخودآگاه به خواب می رفتم و سپس با کوچکترین صدایی ، آنچنان هراسان از خواب می پریدم که وحشت سرتاپای وجودم را در بر می گرفت و عرق سردی بر تنم می نشست.
با هر بدبختی و جان کندنی بود تا اذان صبح به نگهبانی ادامه دادم تا اینکه رزمندگان یک به یک برای نماز بیدار شده و جنب و جوش داخل کانال را فرا گرفت. برادر رسولی هم بیدار شده و بعد از اقامه نماز ، پست را تحویل گرفت و من هم گیج و خواب آلوده سريع تیمم کرده و نماز را خوانده و بعد هم سرم را به گونی های سنگر تکیه داده و بلافاصله هم خوابم برد .
صبح با غرش وحشتناک چند فروند هواپیمای عراقی که از ارتفاع بسیار پائین در حال گذر از بالای کانال بودند از خواب پریده و سراسیمه مشغول وارسی اطراف شدم. تانک ها و نیروهای عراقی در کنار کانال بدبو مشغول جابجایی و گرفتن آرایش رزمی بودند و دهها فروند هواپیمای دشمن هم بر فراز آسمان در حال رفت و آمد و انجام مانور بودند.
خط آرام بود و هنوز خبری از انفجارات و تیر و ترکش نبود. رزمندگان چندتا چندتا کنار سنگرها نشسته و مشغول گپ و گفت بودند. خیلی تشنه و گرسنه بودم. اما نه آب داشتم و نه نان ، ناچاری یکی از کمپوت ها را باز کرده و مشغول خوردن شدم. هنوز کمپوت تموم نشده بود که دهها فروند هواپيما از سمت شهر همایون و در ارتفاعی بسيار پائين ، به خط نزديک و ضمن خالی کردن بمب های خود روی کانال و اطراف آن ، با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کردند. دوباره دود و آتش همه جا را فرا گرفته و خاک و خاکستر فضای کانال را تيره و تار کرد.
بمباران خط بطور مستمر ادامه یافته و هواپيماهای عراقی پی در پی رفته و برگشتند و طول کانال را با شليک راکت و ريختن بمب و رگبار مسلسل زیر آتش گرفتند تا اینکه بعد از مدتی سروکله چند فروند هواپيمای پی سی هفت هم پيدا شد و هواپیماهای شکاری و بمب افکن فضای منطقه را ترک و بقیه کار را به هواپیماهای تازه وارد سپردند.
هواپیماهای پی سی هفت شروع به راکت باران خط کردند و همزمان هم آتشباران دشمن آغاز و ادوات سبک و سنگین شروع به کوبیدن کانال کردند و در عرض چند دقیقه بقدری گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به روی خط ریخته شد که روز روشن همچون شب ، سیاه و تاریک شد و زمین و کانال از شدت و کثرت انفجارات شروع به لرزیدن کرد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای۴_۵
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_چهارم
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_چهارم
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 از پیام سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی تا #سردار_شهید_مهدی_باکری
📽 نماهنگ زیبا و اختصاصی سایت رهبر معظم انقلاب در باره پیام شهیدان
⭕️ #توجه تمامی صداهای داخل کلیپ واقعی و مستند می باشند..
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نماهنگ زیبا و اختصاصی سایت رهبر معظم انقلاب در باره پیام شهیدان
⭕️ #توجه تمامی صداهای داخل کلیپ واقعی و مستند می باشند..
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 بعضی ها عجیب خوبند...!
یادشان که می افتی روحت جانی دوباره میگیرد...
یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت مینشیند...
بعضی ها را کم میبینی و حتی اگر نبینی باز با تو هستند...
بعضی ها عجیب می آیند و عجیب تر آنکه دیگر نمیروند..!
حتی وقتی که از کنارت رفته اند...
می مانند..!
لبخندشان ..
تصویرشان ..
صدایشان ..
حرفهایشان ..
همه را پیشت امانت میگذارند...
و تو میمانی و
یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها..
بعضی ها عجیب خوبند مثل رفقای شهید...
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
یادشان که می افتی روحت جانی دوباره میگیرد...
یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت مینشیند...
بعضی ها را کم میبینی و حتی اگر نبینی باز با تو هستند...
بعضی ها عجیب می آیند و عجیب تر آنکه دیگر نمیروند..!
حتی وقتی که از کنارت رفته اند...
می مانند..!
لبخندشان ..
تصویرشان ..
صدایشان ..
حرفهایشان ..
همه را پیشت امانت میگذارند...
و تو میمانی و
یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها..
بعضی ها عجیب خوبند مثل رفقای شهید...
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
👍1
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۷
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک اول
🔹🔸نسيم خنک بامدادی جايش را به گرمای داغ جنوب داده و هوائی سوزان و بسیار آزار دهنده فضای منطقه را فرا گرفته بود. خط یکسره زیر آتش بود و شدت و حجم گلوله باران بحدی بود که هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به اطراف کانال اصابت می کرد و ترکش های ریز و درشت ، داغ و سفیرکشان از بالای سنگرها رد می شدند.
قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده دشمن سرتاسر دشت مقابل را فراگرفته و آماده حرکت بسوی کانال می شدند. شدیداً کمبود موشک داشتم و از برادر حسن محمدی هم خبری نبود. حتماً باید برای رویارویی با تانک ها ، تعدادی موشک تهیه می کردم. اما آتشباران عراقی ها بقدری گسترده و شدید بود که از ترس موج انفجارات و سیل ترکش ها که مثل بارون روی کانال ریخته می شد. جرات خارج شدن از سنگر را نداشتم.
غرش رعب آور تانکها خبر از آغاز تک دشمن داده و صدای خش خش تانک ها فضای منطقه را در برگرفت. با آغاز پیشروی قشون دشمن ، چند فروند هلیکوپتر هجومی و توپ دار عراقی هم بالای سر ستون تانکها ظاهر شده و با گلوله توپ و مسلسل و راکت شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند. داخل کانال به کوره ایی آتشين تبدیل شده و دود و آتش و خاکستر از هر طرف خط به آسمان بر میخواست. اوضاع اصلأ خوب نبود و بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی زیر آتشباران شدید و گسترده دشمن کاملاً میخکوب و زمین گیر شده بودیم و با گذشت هر دقيقه هم عزيزی پاکباز و دلاور با پيکری خونين و پاره پاره از جمع همرزمان کم و با لبانی خندان و قلبی خشنود به ديدار معشوق می شتافت.
کف سنگر افتاده و جرات تکون خوردن نداشتم که یکدفعه سردار رضا زلفخانی معاون دلاور گردان نیم خیز و نفس زنان وارد سنگر شده و خنده کنان گفت : از بچهها شنیدم که دیشب دنبال موشک می گشتی ! چندتا گونی برات آوردم. بعد هم گونی های پر از موشک را کنار سنگرم گذاشته و سراسیمه لبه خاکریز پریده و با دوربین مشغول وارسی میدان نبرد شد که بلافاصله هم موقعیت شأن شناسایی و آماج رگبار گلوله مسلسل هلیکوپترها و تانکها قرار گرفت و شتابان داخل سنگر پریده و همزمان هم چند راکت هلیکوپتر به بالای خاکریز اصابت و چند گلوله مستقیم توپ تانک هم به دیواره خاکریز خورده و گرد و خاک و دود و خاکستر همه جا را فرا گرفت.
برای لحظاتی مستقیم زیر آتش تانک ها و هلی کوپتر های عراقی بودیم و همانطور که داخل سنگر پناه گرفته بودیم سردار زلفخانی از فعالیت و جابجایی کماندوهای عراقی در داخل حوضچه ها گفته و سفارش اکید کردند که در طول پاتک ، چهار چشمی مواظب نفوذشان به داخل کانال باشم ، بعد هم خداحافظی کرد و نیم خیز از سنگر خارج و زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجار راهی سمت بالای کانال شدند.
با دیدن رفتار بی پروا و شجاعانه سردار زلفخانی قوت قلب و جرات فراوانی یافته و بی توجه به باران ترکش ها و سنگ و کلوخ شروع به آماده نمودن موشک ها کردم و بعدش هم به لبه خاکریز پریده و خیلی با احتیاط مشغول وارسی میدان نبرد شدم. قشون عظیم تانکها و نيروهای عراقی داشتند گام به گام به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند و هلیکوپترها از آسمان و تانکها از زمین با گلوله توپ و رگبار مسلسل ، اجازه تکان خوردن را به کسی نمی دادند. داخل حوضچه ها هم شلوغ بود و تعداد زیادی کماندو در داخل حوضچه پنجم اجتماع کرده بودند. فکر می کردم که طبق روال تک های قبلی ، قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و فقط تانک های تی ۷۲ به خط خواهند زد ، اما با تعجب دیدم که اینبار تاکتیک عراقی ها کاملاً تغییر کرده و دارند با کل قشون به سمت خط پدافندی می آیند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۷
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک اول
🔹🔸نسيم خنک بامدادی جايش را به گرمای داغ جنوب داده و هوائی سوزان و بسیار آزار دهنده فضای منطقه را فرا گرفته بود. خط یکسره زیر آتش بود و شدت و حجم گلوله باران بحدی بود که هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به اطراف کانال اصابت می کرد و ترکش های ریز و درشت ، داغ و سفیرکشان از بالای سنگرها رد می شدند.
قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده دشمن سرتاسر دشت مقابل را فراگرفته و آماده حرکت بسوی کانال می شدند. شدیداً کمبود موشک داشتم و از برادر حسن محمدی هم خبری نبود. حتماً باید برای رویارویی با تانک ها ، تعدادی موشک تهیه می کردم. اما آتشباران عراقی ها بقدری گسترده و شدید بود که از ترس موج انفجارات و سیل ترکش ها که مثل بارون روی کانال ریخته می شد. جرات خارج شدن از سنگر را نداشتم.
غرش رعب آور تانکها خبر از آغاز تک دشمن داده و صدای خش خش تانک ها فضای منطقه را در برگرفت. با آغاز پیشروی قشون دشمن ، چند فروند هلیکوپتر هجومی و توپ دار عراقی هم بالای سر ستون تانکها ظاهر شده و با گلوله توپ و مسلسل و راکت شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند. داخل کانال به کوره ایی آتشين تبدیل شده و دود و آتش و خاکستر از هر طرف خط به آسمان بر میخواست. اوضاع اصلأ خوب نبود و بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی زیر آتشباران شدید و گسترده دشمن کاملاً میخکوب و زمین گیر شده بودیم و با گذشت هر دقيقه هم عزيزی پاکباز و دلاور با پيکری خونين و پاره پاره از جمع همرزمان کم و با لبانی خندان و قلبی خشنود به ديدار معشوق می شتافت.
کف سنگر افتاده و جرات تکون خوردن نداشتم که یکدفعه سردار رضا زلفخانی معاون دلاور گردان نیم خیز و نفس زنان وارد سنگر شده و خنده کنان گفت : از بچهها شنیدم که دیشب دنبال موشک می گشتی ! چندتا گونی برات آوردم. بعد هم گونی های پر از موشک را کنار سنگرم گذاشته و سراسیمه لبه خاکریز پریده و با دوربین مشغول وارسی میدان نبرد شد که بلافاصله هم موقعیت شأن شناسایی و آماج رگبار گلوله مسلسل هلیکوپترها و تانکها قرار گرفت و شتابان داخل سنگر پریده و همزمان هم چند راکت هلیکوپتر به بالای خاکریز اصابت و چند گلوله مستقیم توپ تانک هم به دیواره خاکریز خورده و گرد و خاک و دود و خاکستر همه جا را فرا گرفت.
برای لحظاتی مستقیم زیر آتش تانک ها و هلی کوپتر های عراقی بودیم و همانطور که داخل سنگر پناه گرفته بودیم سردار زلفخانی از فعالیت و جابجایی کماندوهای عراقی در داخل حوضچه ها گفته و سفارش اکید کردند که در طول پاتک ، چهار چشمی مواظب نفوذشان به داخل کانال باشم ، بعد هم خداحافظی کرد و نیم خیز از سنگر خارج و زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجار راهی سمت بالای کانال شدند.
با دیدن رفتار بی پروا و شجاعانه سردار زلفخانی قوت قلب و جرات فراوانی یافته و بی توجه به باران ترکش ها و سنگ و کلوخ شروع به آماده نمودن موشک ها کردم و بعدش هم به لبه خاکریز پریده و خیلی با احتیاط مشغول وارسی میدان نبرد شدم. قشون عظیم تانکها و نيروهای عراقی داشتند گام به گام به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند و هلیکوپترها از آسمان و تانکها از زمین با گلوله توپ و رگبار مسلسل ، اجازه تکان خوردن را به کسی نمی دادند. داخل حوضچه ها هم شلوغ بود و تعداد زیادی کماندو در داخل حوضچه پنجم اجتماع کرده بودند. فکر می کردم که طبق روال تک های قبلی ، قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و فقط تانک های تی ۷۲ به خط خواهند زد ، اما با تعجب دیدم که اینبار تاکتیک عراقی ها کاملاً تغییر کرده و دارند با کل قشون به سمت خط پدافندی می آیند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #هدف_شهیدان
📽 نماهنگ زیبا و اختصاصی سایت رهبر معظم انقلاب در باره هدف شهیدان
🔹🔸 رهبر معظم انقلاب : امروز کسانی که در زیر سایهی جمهوری اسلامی و به برکت مجاهدت شهیدان دارند با امنیّت و آزادی زندگی میکنند و ۱۸۰ درجه بر خلاف خواستههای آنها حرکت میکنند، باید برای خودشان روشن کنند که جواب این خونهای پاک را چه جور خواهند داد؟
👌رهسپاریم با ولایت تا شهادت
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نماهنگ زیبا و اختصاصی سایت رهبر معظم انقلاب در باره هدف شهیدان
🔹🔸 رهبر معظم انقلاب : امروز کسانی که در زیر سایهی جمهوری اسلامی و به برکت مجاهدت شهیدان دارند با امنیّت و آزادی زندگی میکنند و ۱۸۰ درجه بر خلاف خواستههای آنها حرکت میکنند، باید برای خودشان روشن کنند که جواب این خونهای پاک را چه جور خواهند داد؟
👌رهسپاریم با ولایت تا شهادت
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #سردار_شهید_ابراهیم_همت :
✍ هرکس که بیشتر برای خدا کار کرد ، بیشتر باید فحش بشنود ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم.
برای تحمّل تهمت و افترا و دروغ ، چون ما اگر تحمل نکنیم باید میدان را خالی کنیم.
⭕️ هستیم تا آخر ، تازه اول عشق است ...
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ هرکس که بیشتر برای خدا کار کرد ، بیشتر باید فحش بشنود ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم.
برای تحمّل تهمت و افترا و دروغ ، چون ما اگر تحمل نکنیم باید میدان را خالی کنیم.
⭕️ هستیم تا آخر ، تازه اول عشق است ...
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab