💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۰
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی
🔹🔸 گریان و نالان مشغول تماشای بقایای اجساد مطهر شهدا و حالات روحانی و مظلومانه مجروحین بودم که رزمنده ایی زخمی با اشاره دست ازم خواست که به کنارش برم ، سریع به بالین اش رفته و دیدم که یک دستش از آرنج و یک پایش هم از باسن قطع شده و بقدری هم خون از بدنش رفته که رنگ صورتش مثل برف سفید و اطرافش پر از خون است. کنارش نشسته و دستی به سرش کشیده و گفتم : جانم ! لب و دهانش بقدری خشک و خاک آلوده بود که زبان در دهانش نمی چرخید و با زور و خیلی هم یواش و آروم حرف می زد. فکر کردم که در آن لحظات آخر و با اون لبان خشکیده ، حتماً دلش آب میخواد. سریع درب قمقمه را باز و مقابل دهانش گرفتم. ناباورانه لبی به آب نزده و با دست سالمش سرم را جلو کشیده و زیر گوشم با لهجه ترکی و با لحنی بسیار نگران و مضطرب گفت : آقا مهدی چی شد !! خواستم در آن وضعیت چیزی بهش نگم تا بیشتر از اون ناراحت و اذیت نشه ، اما قادر به کنترل احساساتم نشده و بی اختیار بغضم ترکیده و باران چشام همه چیز را لو داد. او هم مظلومانه شروع به گریه کرد و با لبخند نازی گفت : بس همسفر نازنینی دارم و بعد هم لبخند زنان چشاشو بست و شروع به گفتن شهادتین کرد و بلافاصله هم روح پاکش پرکشید و راضی و خشنود به دیدار معشوق شتافت.
عجیب عالمی بود و بین چه آدم های عجیب تری زندگی کرده و نفس می کشیدیم! طرف تشنه کام و زخمی و تکه و پاره افتاده و دقایق آخر عمرش بود. بجای اینکه به فکر حال و روز خراب خودش باشد ، دل نگران فرمانده لشگر بود و دلشوره آقا مهدی را داشت و چقدر هم خشنود و خرسند بود که در سفر آخرت همسفری همچون برادر باکری دارد ! با بوسه ای بر صورت خاک آلوده اش برخاسته و به چند زخمی دیگر هم سر زده و به بعضی ها آب داده و به برخی هم قول خبررسانی و فرستادن آمبولانس و امدادگر داده و شتابان به سمت مقر توپخانه ای رفتم که روز اول ورود به منطقه عملیاتی در داخل سنگرهای آن مستقر شده بودیم.
برادران دلاور اصغر کاظمی و مهدی حیدری کاملآ دور و به نزدیکی های مقر توپخانه رسیده بودند. تا مقر حدود پنج یا شش کیلومتری فاصله بود که تماماً هم دشت صاف و یک دست بود. هواپیماهای عراقی یکسره در آسمان منطقه بودند و بی وقفه خطوط دفاعی و مسیرهای مواصلاتی منطقه را بمباران و موشک باران میکردند . عدم وجود پدافند هوایی در منطقه ، موجب تحرکات گسترده نیروی هوایی دشمن شده و هواپیماهای جنگنده و بالگردهای هجومی با خیال راحت بر فراز منطقه پرواز کرده و با رگبار مسلسل هر جنبنده ای را می زدند. منطقه لحظه ای آرام و قرار نداشت و از هر سمت و سوی فقط صدای انفجارات و دود و خاکستر و آتش بود که به آسمان بر می خاست. مسیر حرکتم پر از تجهیزات انفرادی و لوازمات شخصی رزمندگانی بود که هنگام عقب نشینی برای سبک شدن و بهتر دویدن ، کف زمین انداخته بودند. نفس زنان و افتان و خیزان داشتم می دویدم که یکدفعه چشام به چاقوی گوزن دسته زنجانی افتاد که کنار یک کارت شناسایی سپاه افتاده بود. برداشته و دیدم که متعلق به یکی از پاسداران گردان خودمان می باشد ، که نگه شأن داشته و چند روز بعد در اهواز تحویل خودش دادم .
خلاصه عرق ریزان به ورودی مقر رسیده و دیدم که یک آمبولانس جلوی یکی از سنگرهای مقر ایستاده و عده ای رزمنده سفید پوش هم در حال بارگیری پشت آن هستند. بنا به قولی که به عزیزان مجروح کنار رودخانه داده بودم ، شتابان به سراغ آمبولانس رفته و خواستم که به کمک آن دلاوران زخم خورده بشتابند. اورژانس صحرایی لشگر خودمان بود و همگی دکتر و پرستار بودند که شتابان در حال تخلیه تجهیزات و لوازمات پزشکی مقر بودند. در کمال تعجب هیچ اعتنایی به حرف هام نکرده و همه هم سفارش کردند که به فکر خودم باشم و بی معطلی به سمت دژ خندق و آب های جزایر مجنون فرار کنم ! ناراحت شده و زبان به اعتراض گشودم ، راننده آمبولانس دستم را گرفت و با لحن بسیار مهربان و حسرت آلودی گفت : عزیزمی ! دیگه کاری از دست کسی بر نمی آید ! تانک های عراقی از سمت چپ در حال نزدیک شدن هستند و فقط هم چند کیلومتری با اینجا فاصله دارند. تا دیر نشده و نرسیده اند ، سریع راهی عقبه شو ....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۰
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی
🔹🔸 گریان و نالان مشغول تماشای بقایای اجساد مطهر شهدا و حالات روحانی و مظلومانه مجروحین بودم که رزمنده ایی زخمی با اشاره دست ازم خواست که به کنارش برم ، سریع به بالین اش رفته و دیدم که یک دستش از آرنج و یک پایش هم از باسن قطع شده و بقدری هم خون از بدنش رفته که رنگ صورتش مثل برف سفید و اطرافش پر از خون است. کنارش نشسته و دستی به سرش کشیده و گفتم : جانم ! لب و دهانش بقدری خشک و خاک آلوده بود که زبان در دهانش نمی چرخید و با زور و خیلی هم یواش و آروم حرف می زد. فکر کردم که در آن لحظات آخر و با اون لبان خشکیده ، حتماً دلش آب میخواد. سریع درب قمقمه را باز و مقابل دهانش گرفتم. ناباورانه لبی به آب نزده و با دست سالمش سرم را جلو کشیده و زیر گوشم با لهجه ترکی و با لحنی بسیار نگران و مضطرب گفت : آقا مهدی چی شد !! خواستم در آن وضعیت چیزی بهش نگم تا بیشتر از اون ناراحت و اذیت نشه ، اما قادر به کنترل احساساتم نشده و بی اختیار بغضم ترکیده و باران چشام همه چیز را لو داد. او هم مظلومانه شروع به گریه کرد و با لبخند نازی گفت : بس همسفر نازنینی دارم و بعد هم لبخند زنان چشاشو بست و شروع به گفتن شهادتین کرد و بلافاصله هم روح پاکش پرکشید و راضی و خشنود به دیدار معشوق شتافت.
عجیب عالمی بود و بین چه آدم های عجیب تری زندگی کرده و نفس می کشیدیم! طرف تشنه کام و زخمی و تکه و پاره افتاده و دقایق آخر عمرش بود. بجای اینکه به فکر حال و روز خراب خودش باشد ، دل نگران فرمانده لشگر بود و دلشوره آقا مهدی را داشت و چقدر هم خشنود و خرسند بود که در سفر آخرت همسفری همچون برادر باکری دارد ! با بوسه ای بر صورت خاک آلوده اش برخاسته و به چند زخمی دیگر هم سر زده و به بعضی ها آب داده و به برخی هم قول خبررسانی و فرستادن آمبولانس و امدادگر داده و شتابان به سمت مقر توپخانه ای رفتم که روز اول ورود به منطقه عملیاتی در داخل سنگرهای آن مستقر شده بودیم.
برادران دلاور اصغر کاظمی و مهدی حیدری کاملآ دور و به نزدیکی های مقر توپخانه رسیده بودند. تا مقر حدود پنج یا شش کیلومتری فاصله بود که تماماً هم دشت صاف و یک دست بود. هواپیماهای عراقی یکسره در آسمان منطقه بودند و بی وقفه خطوط دفاعی و مسیرهای مواصلاتی منطقه را بمباران و موشک باران میکردند . عدم وجود پدافند هوایی در منطقه ، موجب تحرکات گسترده نیروی هوایی دشمن شده و هواپیماهای جنگنده و بالگردهای هجومی با خیال راحت بر فراز منطقه پرواز کرده و با رگبار مسلسل هر جنبنده ای را می زدند. منطقه لحظه ای آرام و قرار نداشت و از هر سمت و سوی فقط صدای انفجارات و دود و خاکستر و آتش بود که به آسمان بر می خاست. مسیر حرکتم پر از تجهیزات انفرادی و لوازمات شخصی رزمندگانی بود که هنگام عقب نشینی برای سبک شدن و بهتر دویدن ، کف زمین انداخته بودند. نفس زنان و افتان و خیزان داشتم می دویدم که یکدفعه چشام به چاقوی گوزن دسته زنجانی افتاد که کنار یک کارت شناسایی سپاه افتاده بود. برداشته و دیدم که متعلق به یکی از پاسداران گردان خودمان می باشد ، که نگه شأن داشته و چند روز بعد در اهواز تحویل خودش دادم .
خلاصه عرق ریزان به ورودی مقر رسیده و دیدم که یک آمبولانس جلوی یکی از سنگرهای مقر ایستاده و عده ای رزمنده سفید پوش هم در حال بارگیری پشت آن هستند. بنا به قولی که به عزیزان مجروح کنار رودخانه داده بودم ، شتابان به سراغ آمبولانس رفته و خواستم که به کمک آن دلاوران زخم خورده بشتابند. اورژانس صحرایی لشگر خودمان بود و همگی دکتر و پرستار بودند که شتابان در حال تخلیه تجهیزات و لوازمات پزشکی مقر بودند. در کمال تعجب هیچ اعتنایی به حرف هام نکرده و همه هم سفارش کردند که به فکر خودم باشم و بی معطلی به سمت دژ خندق و آب های جزایر مجنون فرار کنم ! ناراحت شده و زبان به اعتراض گشودم ، راننده آمبولانس دستم را گرفت و با لحن بسیار مهربان و حسرت آلودی گفت : عزیزمی ! دیگه کاری از دست کسی بر نمی آید ! تانک های عراقی از سمت چپ در حال نزدیک شدن هستند و فقط هم چند کیلومتری با اینجا فاصله دارند. تا دیر نشده و نرسیده اند ، سریع راهی عقبه شو ....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #ناگفته_ها
📸 پوستر سایت رهبر معظم انقلاب که بسیاری از ناگفته های بعد از شهادت سردار دل ها سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی را به تصویر کشیده است .
♦️ ناگفتههایی همچون :
🔸انهدام هواپیمای E_11A را که پس از شهادت شهید سلیمانی در ۲۷ژانویه۲۰۲۰ در افغانستان ساقط شد را به ایران نسبت می دهد.
🔸حملات به پایگاه التنف آمریکا در مثلث مرزی اردن _ عراق _ سوریه را نیز متوجه ایران کرده است.
🔸حملات به اربیل و پایگاه حریر در کردستان عراق را نیز به ایران نسبت میدهد.
🔸موشکی که به سمت تلاویو روانه شده و اشاره به جنگ ماه می میلادی سیف القدس دارد را کار ایران عنوان کرده است.
🔸انفجار در کارخانجات نظامی تومیر اسرائیل را نیز به ایران نسبت داده است.
😔 سردار دلاورم ! حاج قاسم عزیز اینها فقط گوشه ای کوچک از پازل عظیم انتقام سخت است که بر تروریست های نامرد آمریکایی و اسرائیلی اعمال گردیده و این مسیر همچنان ادامه خواهد داشت .
#ایران_مقتدر
#مرد_میدان
#انتقام_سخت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 پوستر سایت رهبر معظم انقلاب که بسیاری از ناگفته های بعد از شهادت سردار دل ها سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی را به تصویر کشیده است .
♦️ ناگفتههایی همچون :
🔸انهدام هواپیمای E_11A را که پس از شهادت شهید سلیمانی در ۲۷ژانویه۲۰۲۰ در افغانستان ساقط شد را به ایران نسبت می دهد.
🔸حملات به پایگاه التنف آمریکا در مثلث مرزی اردن _ عراق _ سوریه را نیز متوجه ایران کرده است.
🔸حملات به اربیل و پایگاه حریر در کردستان عراق را نیز به ایران نسبت میدهد.
🔸موشکی که به سمت تلاویو روانه شده و اشاره به جنگ ماه می میلادی سیف القدس دارد را کار ایران عنوان کرده است.
🔸انفجار در کارخانجات نظامی تومیر اسرائیل را نیز به ایران نسبت داده است.
😔 سردار دلاورم ! حاج قاسم عزیز اینها فقط گوشه ای کوچک از پازل عظیم انتقام سخت است که بر تروریست های نامرد آمریکایی و اسرائیلی اعمال گردیده و این مسیر همچنان ادامه خواهد داشت .
#ایران_مقتدر
#مرد_میدان
#انتقام_سخت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #شرق_دجله ( قسمت اول )
📽 فیلمی دیده نشده و بسیار خاطره برانگیز از آخرین روز نبرد سنگین و نزدیک رزمندگان اسلام با مزدوران بعثی در منطقه عملیاتی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، شرق رودخانه دجله عراق)
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
👌 بسیار عالی و دیدنی حتماً تماشا کنید
⭕️ #عملیات_بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی دیده نشده و بسیار خاطره برانگیز از آخرین روز نبرد سنگین و نزدیک رزمندگان اسلام با مزدوران بعثی در منطقه عملیاتی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، شرق رودخانه دجله عراق)
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
👌 بسیار عالی و دیدنی حتماً تماشا کنید
⭕️ #عملیات_بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۱
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی
🔹🔸 راننده آمبولانس از رزمندگان دلاور اردبیل و خیلی هم داش و مشدی و آدم باصفایی بود.سریع کمپوت گیلاسی سوراخ کرده و به دستم داد و ادامه داد که اوضاع خیلی خراب است و همه در حال فرار و عقب نشینی هستند. از صبح که خطوط جناح چپ شکسته ، هزاران تانک و نفربر دشمن وارد منطقه شده و با بی رحمی هر مانعی را زیر زنجیرشان له کرده و با سرعت هم در حال تصرف و پاکسازی منطقه عملیاتی هستند و هر لحظه هم امکان دارد که سر و کله شأن اینجا هم پیدا شود ! بعد هم با دستش گرد و خاک موهایم را تکانده و گفت : از قیافه و حال و روزات معلومه که حسابی خسته و بیخوابی ! بهتره که به فکر خودت باشی و تا وقت هست و عراقی ها نرسیدند ، سریع از اینجا فرار کنی و به عقب برگردی !
گفتم تمام حرف هات درست ! همه دارند عقب می کشند و تانکهای عراقی هم دارند می رسند . خب تکلیف آنهمه شهید و زخمی در کنار رودخانه چه می شود !؟ همین آمبولانس را بفرستید تا لااقل فقط زخمی ها را بیاورد . لبخند تلخی زد و گفت : این آمبولانس بنا به دستور قرارگاه ، تجهیزات و کادر درمانی را از منطقه تخلیه می کند و جز این هم دیگر آمبولانس سالمی در منطقه نمانده و از صبح هرچه ماشین برای آوردن پیکر شهدا و زخمی ها به مناطق درگیری فرستاده اند ، هیچکدام برنگشته و همه توسط هواپیماها و هلیکوپتر های عراقی منهدم شدند. خلاصه هرچه گفت به گوشم نرفت و مدام اصرار به فرستادن آمبولانس کردم تا اینکه عاقبت دید دست بدار نیستم و قول داد که بعد از انتقال لوازم و پرسنل اورژانس به دژ خندق ، برگشته و زخمی های کنار رودخانه را هم به عقبه منتقل کند. در آخر حرف هاش هم چندتا سنگر را در داخل مقر نشانم داد و گفت : چندتا از همشهری هات هم تازه از خط رسیده و در داخل یکی از آن سنگرها مشغول استراحت هستند.
راستش در آن اوضاع وخیم و بحرانی که همه به فکر خود بودند، اصلاً قولش را باور نکردم. اما دیگر چاره ای نبود و با قبول حرفش به سمت سنگرهایی که نشانم داد، راه افتادم تا شاید بتوانم تعدادی از رزمندگان زنجانی را پیدا کنم. مقر دشمن دارای سنگرهای بسیار امن و محکمی بود و بسیار هم اصولی و مهندس ساز بناشده و دارای استحکامات قوی و خاکریز های بسیار بلند بود. وارد اولین سنگر شده و دیدم که رزمنده ایی بر روی تختی دراز کشیده ، سلام داده و چند باری هم صداش کردم. هیچ پاسخی نداد و همانطور ساکت و خاموش ماند ! با خود گفتم حتماً بیچاره خیلی خسته و بی خوابه و چنان هم سنگین خوابیده که با این سر و صداها بیدار نمیشه ، راستش از دلم نیامد که اونجوری در حال خواب اسیر عراقیها بشه و برای بیدار کردنش به کنار تخت رفته و دیدم که بسیجی دلاور صمد محمدی یکی از بیسیمچی های گردان خودمان است که گلوله مسلسل هواپیما از سقف سنگر عبور کرده و درست به وسط پیشانی زیباش خورده است.
صمد نوجوانی بسیار زیبا و خوش چهره بود که انوار الهی شهادت دوچندان خوشگل و دیدنی ترش کرده بود و آدم از تماشای چهره نورانی و گلگونش واقعاً سیر نمی شد. رگبار مسلسل هواپیماهای عراقی سقف سنگر را سوراخ سوراخ کرده و روزنه های بیشماری را در سقف سنگر ایجاد کرده بودند و نوری که از سوراخ ها به داخل سنگر می تابید یک صحنه بسیار رویایی و باشکوه در اطراف پیکر آرام خفته برادر محمدی پدید آورده بودند. حیران و مبهوت با چشمانی اشکبار مشغول تماشای حال و هوای زیبا و روحانی داخل سنگر بودم که ناگهان صدای وحشتناک چند هواپیما آمده و به دنبالش هم انفجارات متوالی ، سنگر و دیواره های آن را به لرزه در آورد. از ترس رگبار مسلسل هواپیماها شتابان از سنگر بیرون دویده و در داخل شیاری نسبتاً عمیق پناه گرفتم.
دهها فروند هواپیمای عراقی در ارتفاع بسیار پایین ، بالای سر مقر در حال پرواز بودند و به سمت هر شی متحرکی هم موشک و راکت و گلوله شلیک میکردند. آمبولانس و پرسنل سفید پوش اورژانس رفته و بیمارستان صحرایی کاملآ ساکت و خالی از نیرو بود. اوضاع واقعاً وخیم بود و وقت پنهان شدن و پناه گرفتن از ترس هواپیماها نبود. ماندن و اتلاف وقت ، مساوی با رسیدن تانکهای دشمن و خفت و خاری اسارت و اتفاقات تلخ بعد آن بود. برای همین هم دیگر درنگ نکرده و شتابان و با احتیاط شروع به وارسی بقیه سنگرهای مقر کردم. به چندتا سنگر سرک کشیدم تا اینکه عاقبت در سنگری همرزمان زنجانی را یافته و از دیدن برادران دلاور یوسف قربانی و سید داود طاهری و مهدی حیدری و اصغر کاظمی چنان خوشحال و خیالم راحت و آسوده شد که دم در سنگر افتاده و از فرط خستگی از هوش رفتم ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۱
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی
🔹🔸 راننده آمبولانس از رزمندگان دلاور اردبیل و خیلی هم داش و مشدی و آدم باصفایی بود.سریع کمپوت گیلاسی سوراخ کرده و به دستم داد و ادامه داد که اوضاع خیلی خراب است و همه در حال فرار و عقب نشینی هستند. از صبح که خطوط جناح چپ شکسته ، هزاران تانک و نفربر دشمن وارد منطقه شده و با بی رحمی هر مانعی را زیر زنجیرشان له کرده و با سرعت هم در حال تصرف و پاکسازی منطقه عملیاتی هستند و هر لحظه هم امکان دارد که سر و کله شأن اینجا هم پیدا شود ! بعد هم با دستش گرد و خاک موهایم را تکانده و گفت : از قیافه و حال و روزات معلومه که حسابی خسته و بیخوابی ! بهتره که به فکر خودت باشی و تا وقت هست و عراقی ها نرسیدند ، سریع از اینجا فرار کنی و به عقب برگردی !
گفتم تمام حرف هات درست ! همه دارند عقب می کشند و تانکهای عراقی هم دارند می رسند . خب تکلیف آنهمه شهید و زخمی در کنار رودخانه چه می شود !؟ همین آمبولانس را بفرستید تا لااقل فقط زخمی ها را بیاورد . لبخند تلخی زد و گفت : این آمبولانس بنا به دستور قرارگاه ، تجهیزات و کادر درمانی را از منطقه تخلیه می کند و جز این هم دیگر آمبولانس سالمی در منطقه نمانده و از صبح هرچه ماشین برای آوردن پیکر شهدا و زخمی ها به مناطق درگیری فرستاده اند ، هیچکدام برنگشته و همه توسط هواپیماها و هلیکوپتر های عراقی منهدم شدند. خلاصه هرچه گفت به گوشم نرفت و مدام اصرار به فرستادن آمبولانس کردم تا اینکه عاقبت دید دست بدار نیستم و قول داد که بعد از انتقال لوازم و پرسنل اورژانس به دژ خندق ، برگشته و زخمی های کنار رودخانه را هم به عقبه منتقل کند. در آخر حرف هاش هم چندتا سنگر را در داخل مقر نشانم داد و گفت : چندتا از همشهری هات هم تازه از خط رسیده و در داخل یکی از آن سنگرها مشغول استراحت هستند.
راستش در آن اوضاع وخیم و بحرانی که همه به فکر خود بودند، اصلاً قولش را باور نکردم. اما دیگر چاره ای نبود و با قبول حرفش به سمت سنگرهایی که نشانم داد، راه افتادم تا شاید بتوانم تعدادی از رزمندگان زنجانی را پیدا کنم. مقر دشمن دارای سنگرهای بسیار امن و محکمی بود و بسیار هم اصولی و مهندس ساز بناشده و دارای استحکامات قوی و خاکریز های بسیار بلند بود. وارد اولین سنگر شده و دیدم که رزمنده ایی بر روی تختی دراز کشیده ، سلام داده و چند باری هم صداش کردم. هیچ پاسخی نداد و همانطور ساکت و خاموش ماند ! با خود گفتم حتماً بیچاره خیلی خسته و بی خوابه و چنان هم سنگین خوابیده که با این سر و صداها بیدار نمیشه ، راستش از دلم نیامد که اونجوری در حال خواب اسیر عراقیها بشه و برای بیدار کردنش به کنار تخت رفته و دیدم که بسیجی دلاور صمد محمدی یکی از بیسیمچی های گردان خودمان است که گلوله مسلسل هواپیما از سقف سنگر عبور کرده و درست به وسط پیشانی زیباش خورده است.
صمد نوجوانی بسیار زیبا و خوش چهره بود که انوار الهی شهادت دوچندان خوشگل و دیدنی ترش کرده بود و آدم از تماشای چهره نورانی و گلگونش واقعاً سیر نمی شد. رگبار مسلسل هواپیماهای عراقی سقف سنگر را سوراخ سوراخ کرده و روزنه های بیشماری را در سقف سنگر ایجاد کرده بودند و نوری که از سوراخ ها به داخل سنگر می تابید یک صحنه بسیار رویایی و باشکوه در اطراف پیکر آرام خفته برادر محمدی پدید آورده بودند. حیران و مبهوت با چشمانی اشکبار مشغول تماشای حال و هوای زیبا و روحانی داخل سنگر بودم که ناگهان صدای وحشتناک چند هواپیما آمده و به دنبالش هم انفجارات متوالی ، سنگر و دیواره های آن را به لرزه در آورد. از ترس رگبار مسلسل هواپیماها شتابان از سنگر بیرون دویده و در داخل شیاری نسبتاً عمیق پناه گرفتم.
دهها فروند هواپیمای عراقی در ارتفاع بسیار پایین ، بالای سر مقر در حال پرواز بودند و به سمت هر شی متحرکی هم موشک و راکت و گلوله شلیک میکردند. آمبولانس و پرسنل سفید پوش اورژانس رفته و بیمارستان صحرایی کاملآ ساکت و خالی از نیرو بود. اوضاع واقعاً وخیم بود و وقت پنهان شدن و پناه گرفتن از ترس هواپیماها نبود. ماندن و اتلاف وقت ، مساوی با رسیدن تانکهای دشمن و خفت و خاری اسارت و اتفاقات تلخ بعد آن بود. برای همین هم دیگر درنگ نکرده و شتابان و با احتیاط شروع به وارسی بقیه سنگرهای مقر کردم. به چندتا سنگر سرک کشیدم تا اینکه عاقبت در سنگری همرزمان زنجانی را یافته و از دیدن برادران دلاور یوسف قربانی و سید داود طاهری و مهدی حیدری و اصغر کاظمی چنان خوشحال و خیالم راحت و آسوده شد که دم در سنگر افتاده و از فرط خستگی از هوش رفتم ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #شرق_دجله ( قسمت دوم )
📽 فیلمی دیده نشده و بسیار خاطره برانگیز از آخرین روز نبرد سنگین و نزدیک رزمندگان اسلام با مزدوران بعثی در منطقه عملیاتی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، شرق رودخانه دجله عراق)
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
👌 بسیار عالی و دیدنی حتماً تماشا کنید
⭕️ #عملیات_بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی دیده نشده و بسیار خاطره برانگیز از آخرین روز نبرد سنگین و نزدیک رزمندگان اسلام با مزدوران بعثی در منطقه عملیاتی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، شرق رودخانه دجله عراق)
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
👌 بسیار عالی و دیدنی حتماً تماشا کنید
⭕️ #عملیات_بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۲
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی
🔹🔸 نمی دانم چقدر بیهوش بودم اما زمانی که به هوش آمدم ، با تعجب دیدم که بچهها دورم حلقه زده و دارند به صورتم آب می پاشند و مدام هم صدایم می کنند. چشمهایم را باز کردنی ، برادر یوسف قربانی خنده کنان داد زد : بابا ! زنده شد و بقیه هم زدن زیر خنده و با خوشحالی کمکم کردند که از کف زمین بلند شوم. شادمان برخاسته و با تک تک شأن روبوسی کرده و سپس آبی به سر و صورت زده و در گوشه ای از سنگر نشسته و مشغول گپ و گفتگو با دوستان دلاور شدم.
برادران سید داود طاهری و یوسف قربانی نمی دانم از کجا یک گونی پر از کمپوت گیر آورده و کنار دستشان گذاشته بودند و پی در پی هم کمپوت ها را سوراخ و یک نفسه آب شأن را سر می کشیدند و قوطی شأن را بیرون سنگر پرت می کردند. خنده کنان به یوسف گفتم : چه خبره ! مگه دارید، خودکشی می کنید !؟ خنده نازی کرده و گفت : حرف نزن ! فقط تند تند آب کمپوت ها را سر بکش که حیف است اینهمه کمپوت خوردنی و خوشمزه صحیح و سالم به دست عراقی های نامرد بیفته ! دلاورمرد شیردل ، بقدری از دست نیروهای دشمن شاکی و شکار بود که از دلش نمی آمد ، چندتا کمپوت ناقابل و ناچیز را هم سالم برای شأن به یادگار بزاره ! خلاصه هرچه توانستیم از آب کمپوت ها خورده و بقیه را هم درب و داغون کرده و شتابان به سمت دژ خندق راه افتادیم.
چند متری از مقر فاصله نگرفته بودیم که یک تویوتا گرد و خاک کنان از سمت چپ منطقه نزدیک و بی اعتنا به دست تکان دادن و فریادهای بلندمان ، گازش را گرفت و شتابان دور شد. ماشین یکی از فرماندهان ارتشی بود که از خطوط دفاعی در حال عقب نشینی بود و آنقدر هم عجله داشت که هیچ توجه ای به التماس های چند رزمنده خسته و بی رمق نکرده و در کمال بی تفاوتی رفته و پشت سرش را هم نگاه نکرد.
مسیر بسیار طولانی و با پای پیاده یک ساعتی باید راه می رفتیم تا به دژ خندق و اسکله قایق ها می رسیدیم. همگی یک هفته ای بود که یکسره جنگیده و بی خوابی کشیده بودیم و اینک واقعاً خسته و بی رمق بودیم و توان درست راه رفتن را هم نداشتیم. مدام پاهایمان بی اختیار به اینطرف و آنطرف کج می شد و با کله روی زمین میخوردیم. چند کیلومتری را افتان و خیزان طی کردیم تا اینکه دوباره از سمت چپ منطقه سر و کله یک وسیله نقلیه پدیدار شد. حسابی درمانده و بی توان بودیم و طی ۱۴ یا ۱۵ کیلومتر دیگر با آن وضعیت واقعاً دشوار و یک شکنجه روحی و جسمی بود و واسه همین تصمیم به توقف ماشین به هر نحو ممکن گرفته و برای اینکه دوباره از دستمان فرار نکنه ، در مسیر پخش شده و قرار شد که با پریدن جلوی ماشین و یا حتی اگر شده با تیراندازی هوایی راننده را مجبور به توقف ماشین کنیم. خلاصه در اطراف جاده نشسته و همینکه ماشین رسید، یک به یک برخاسته و با فریاد و تکان دادن دست ، جلوش پریده و از راننده خواستیم که ماشین را نگاه دارد. بازم تویوتای ارتش بود و یک سرگرد پلنگی پوش هم کنار دست راننده نشسته بود. راننده بیچاره با دیدن عمل دیوانه وار مان ، چنان وحشت کرده و هراسان شد که سراسیمه با ترمز شدیدی ماشین را نگاه داشت و سرگرد ارتشی هم سرش را از پنجره در آورده و داد زد که شما مگه دیوانه شدید !؟ راننده هم از پنجره دیگر سرش را در آورده و خنده کنان گفت : البته قربان که اینها دیوانه هستند ، وگرنه با این سن و سال کم و با این حال و روز خراب اینجا زیر این همه آتیش و توپ و گلوله چکار می کردند. بعد هم خنده کنان ازمون خواست که سریع پشت ماشین سوار شویم.
شادمان پشت تویوتا پریده و راننده هم با سرعت به سمت جاده خندق شروع به حرکت کرد ، مسیر پر از آمبولانس ها و تویوتاهایی بود که از صبح ، مورد اصابت موشک و راکت هواپیماهای عراقی قرار گرفته و در حال سوختن و انفجار بودند. منطقه یکپارچه انفجار و آتش و دود و خاکستر بود و هرچه هم به دژ خندق نزدیک می شدیم بر حجم و وسعت انفجارات افزوده می شد. توپخانه های دور زن دشمن ، بطور متناوب در حال گلوله باران عقبه بودند و گلوله های خمسه خمسه بصورت دسته دسته روی جاده خاکی و اطراف آن ریخته می شدند ، خلاصه در میان انبوه انفجارات و باران ترکش ها به دژ خندق رسیده و همزمان هم سر و کله دهها هواپیمای عراقی بر فراز آسمان پیدا شده و از چندین جهت شروع به بمباران و موشک باران دژ کردند. دیگر حرکت ماشین به صلاح نبود و هر لحظه هم امکان داشت که هدف موشک یکی از هواپیماها قرار بگیریم. واسه همین هم راننده ، سراسیمه ماشین را به کنار دیواره دژ هدایت و همگی پائین پرده و شتابان در کنار دیواره خاکی دژ پناه گرفتیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۲
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی
🔹🔸 نمی دانم چقدر بیهوش بودم اما زمانی که به هوش آمدم ، با تعجب دیدم که بچهها دورم حلقه زده و دارند به صورتم آب می پاشند و مدام هم صدایم می کنند. چشمهایم را باز کردنی ، برادر یوسف قربانی خنده کنان داد زد : بابا ! زنده شد و بقیه هم زدن زیر خنده و با خوشحالی کمکم کردند که از کف زمین بلند شوم. شادمان برخاسته و با تک تک شأن روبوسی کرده و سپس آبی به سر و صورت زده و در گوشه ای از سنگر نشسته و مشغول گپ و گفتگو با دوستان دلاور شدم.
برادران سید داود طاهری و یوسف قربانی نمی دانم از کجا یک گونی پر از کمپوت گیر آورده و کنار دستشان گذاشته بودند و پی در پی هم کمپوت ها را سوراخ و یک نفسه آب شأن را سر می کشیدند و قوطی شأن را بیرون سنگر پرت می کردند. خنده کنان به یوسف گفتم : چه خبره ! مگه دارید، خودکشی می کنید !؟ خنده نازی کرده و گفت : حرف نزن ! فقط تند تند آب کمپوت ها را سر بکش که حیف است اینهمه کمپوت خوردنی و خوشمزه صحیح و سالم به دست عراقی های نامرد بیفته ! دلاورمرد شیردل ، بقدری از دست نیروهای دشمن شاکی و شکار بود که از دلش نمی آمد ، چندتا کمپوت ناقابل و ناچیز را هم سالم برای شأن به یادگار بزاره ! خلاصه هرچه توانستیم از آب کمپوت ها خورده و بقیه را هم درب و داغون کرده و شتابان به سمت دژ خندق راه افتادیم.
چند متری از مقر فاصله نگرفته بودیم که یک تویوتا گرد و خاک کنان از سمت چپ منطقه نزدیک و بی اعتنا به دست تکان دادن و فریادهای بلندمان ، گازش را گرفت و شتابان دور شد. ماشین یکی از فرماندهان ارتشی بود که از خطوط دفاعی در حال عقب نشینی بود و آنقدر هم عجله داشت که هیچ توجه ای به التماس های چند رزمنده خسته و بی رمق نکرده و در کمال بی تفاوتی رفته و پشت سرش را هم نگاه نکرد.
مسیر بسیار طولانی و با پای پیاده یک ساعتی باید راه می رفتیم تا به دژ خندق و اسکله قایق ها می رسیدیم. همگی یک هفته ای بود که یکسره جنگیده و بی خوابی کشیده بودیم و اینک واقعاً خسته و بی رمق بودیم و توان درست راه رفتن را هم نداشتیم. مدام پاهایمان بی اختیار به اینطرف و آنطرف کج می شد و با کله روی زمین میخوردیم. چند کیلومتری را افتان و خیزان طی کردیم تا اینکه دوباره از سمت چپ منطقه سر و کله یک وسیله نقلیه پدیدار شد. حسابی درمانده و بی توان بودیم و طی ۱۴ یا ۱۵ کیلومتر دیگر با آن وضعیت واقعاً دشوار و یک شکنجه روحی و جسمی بود و واسه همین تصمیم به توقف ماشین به هر نحو ممکن گرفته و برای اینکه دوباره از دستمان فرار نکنه ، در مسیر پخش شده و قرار شد که با پریدن جلوی ماشین و یا حتی اگر شده با تیراندازی هوایی راننده را مجبور به توقف ماشین کنیم. خلاصه در اطراف جاده نشسته و همینکه ماشین رسید، یک به یک برخاسته و با فریاد و تکان دادن دست ، جلوش پریده و از راننده خواستیم که ماشین را نگاه دارد. بازم تویوتای ارتش بود و یک سرگرد پلنگی پوش هم کنار دست راننده نشسته بود. راننده بیچاره با دیدن عمل دیوانه وار مان ، چنان وحشت کرده و هراسان شد که سراسیمه با ترمز شدیدی ماشین را نگاه داشت و سرگرد ارتشی هم سرش را از پنجره در آورده و داد زد که شما مگه دیوانه شدید !؟ راننده هم از پنجره دیگر سرش را در آورده و خنده کنان گفت : البته قربان که اینها دیوانه هستند ، وگرنه با این سن و سال کم و با این حال و روز خراب اینجا زیر این همه آتیش و توپ و گلوله چکار می کردند. بعد هم خنده کنان ازمون خواست که سریع پشت ماشین سوار شویم.
شادمان پشت تویوتا پریده و راننده هم با سرعت به سمت جاده خندق شروع به حرکت کرد ، مسیر پر از آمبولانس ها و تویوتاهایی بود که از صبح ، مورد اصابت موشک و راکت هواپیماهای عراقی قرار گرفته و در حال سوختن و انفجار بودند. منطقه یکپارچه انفجار و آتش و دود و خاکستر بود و هرچه هم به دژ خندق نزدیک می شدیم بر حجم و وسعت انفجارات افزوده می شد. توپخانه های دور زن دشمن ، بطور متناوب در حال گلوله باران عقبه بودند و گلوله های خمسه خمسه بصورت دسته دسته روی جاده خاکی و اطراف آن ریخته می شدند ، خلاصه در میان انبوه انفجارات و باران ترکش ها به دژ خندق رسیده و همزمان هم سر و کله دهها هواپیمای عراقی بر فراز آسمان پیدا شده و از چندین جهت شروع به بمباران و موشک باران دژ کردند. دیگر حرکت ماشین به صلاح نبود و هر لحظه هم امکان داشت که هدف موشک یکی از هواپیماها قرار بگیریم. واسه همین هم راننده ، سراسیمه ماشین را به کنار دیواره دژ هدایت و همگی پائین پرده و شتابان در کنار دیواره خاکی دژ پناه گرفتیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢#سلام_ای_سلطان_ابالفضل
📽 نوحه ای بسیار زیبا و شنیدنی در وصف علمدار باوفای کربلا حضرت ابوالفضل (س) با تصاویری دیدنی از کربلای معلی
🎙سلام ای سلطان ابالفضل
شهیدِ قرآن ابالفضل
حسینین میخانه سینده
شرابِ مستان ابالفضل…
🌸 لبخند مولا علی (ع) رنگ میگیرد.
فرشتگان ، تولد دستانی را جشن میگیرند که قرار است روزی چراغ حماسه را برافروزند.
پهلوانی به عالم چشم میگشاید که پهلوانان عالم به نامش اقتدا میکنند.
پهلوانی که فرزند مردی است که کوهِ رشادت و جوانمردی است.
آری ، نوزادی در گهواره خفته است که علمدار لشگر حسین (ع) خواهد بود.
سلام بر عباس ، ای غیرت مجسم… ای قامتِ فتوت…
سلام ای چشمهایی که آب را شرمنده نجابت خود خواهی کرد…
سلام ای دستهایی که رودخانههای زمین ، به جستجویشان سر گردانند…
السلام علیک یا اباالفضل العباس (ع)
🌺 ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز بر بیادعاترین اسوههای ایثار مبارک باد
#جانبازان
#روز_جانباز
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نوحه ای بسیار زیبا و شنیدنی در وصف علمدار باوفای کربلا حضرت ابوالفضل (س) با تصاویری دیدنی از کربلای معلی
🎙سلام ای سلطان ابالفضل
شهیدِ قرآن ابالفضل
حسینین میخانه سینده
شرابِ مستان ابالفضل…
🌸 لبخند مولا علی (ع) رنگ میگیرد.
فرشتگان ، تولد دستانی را جشن میگیرند که قرار است روزی چراغ حماسه را برافروزند.
پهلوانی به عالم چشم میگشاید که پهلوانان عالم به نامش اقتدا میکنند.
پهلوانی که فرزند مردی است که کوهِ رشادت و جوانمردی است.
آری ، نوزادی در گهواره خفته است که علمدار لشگر حسین (ع) خواهد بود.
سلام بر عباس ، ای غیرت مجسم… ای قامتِ فتوت…
سلام ای چشمهایی که آب را شرمنده نجابت خود خواهی کرد…
سلام ای دستهایی که رودخانههای زمین ، به جستجویشان سر گردانند…
السلام علیک یا اباالفضل العباس (ع)
🌺 ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز بر بیادعاترین اسوههای ایثار مبارک باد
#جانبازان
#روز_جانباز
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #آخرین_روز
📽 فیلمی بسیار غمبار و جان خراش از آخرین روز عملیات عاشورایی #بدر که توسط یکی از خبرنگاران شبکه های خارجی بلافاصله پس از تصرف منطقه توسط نیروهای مزدور بعثی عراق فیلم برداری شده است .
🌸 گرامیباد یاد و خاطره شهدای مظلوم عملیات بدر الخصوص سردار شهید مهدی باکری فرمانده مخلص و دلاور لشگر ۳۱ عاشورا
💢 عملیات بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
😭 بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران...
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی بسیار غمبار و جان خراش از آخرین روز عملیات عاشورایی #بدر که توسط یکی از خبرنگاران شبکه های خارجی بلافاصله پس از تصرف منطقه توسط نیروهای مزدور بعثی عراق فیلم برداری شده است .
🌸 گرامیباد یاد و خاطره شهدای مظلوم عملیات بدر الخصوص سردار شهید مهدی باکری فرمانده مخلص و دلاور لشگر ۳۱ عاشورا
💢 عملیات بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
😭 بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران...
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار سرتیپ #شهید_میرزاعلی_رستم_خانی
🖌...مردم سلحشور ايران نشان دادند كه يك ملت اگر چه در ظاهر ممكن است ضعيف باشد ولی با تكيه بر مكتب بزرگ اسلام می تواند در برابر جانيان شرق و غرب قد علم كند.
مردم شهيد پرور نشان دادند يك ملت با تكيه بر اسلام می تواند در برابر يك دنيا دشمن ايستادگی كند.
مردم مسلمان ايران به دنيای استكبار فهماندند كه سلاحهای گوناگون آنها در برابر سلاح ( الله اكبر ) مسلمانان يارای مقابله ندارد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 افتخار استان زنجان ،فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سرتیپ پاسدار سردار #شهید_میرزاعلی_رستمخانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ اول #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار سرتیپ #شهید_میرزاعلی_رستم_خانی
🖌...مردم سلحشور ايران نشان دادند كه يك ملت اگر چه در ظاهر ممكن است ضعيف باشد ولی با تكيه بر مكتب بزرگ اسلام می تواند در برابر جانيان شرق و غرب قد علم كند.
مردم شهيد پرور نشان دادند يك ملت با تكيه بر اسلام می تواند در برابر يك دنيا دشمن ايستادگی كند.
مردم مسلمان ايران به دنيای استكبار فهماندند كه سلاحهای گوناگون آنها در برابر سلاح ( الله اكبر ) مسلمانان يارای مقابله ندارد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 افتخار استان زنجان ،فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سرتیپ پاسدار سردار #شهید_میرزاعلی_رستمخانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ اول #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۳
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی_ دژ خندق
🔹🔸 خوش قدم بودیم و نرسیده یکی از هواپیماهای عراقی مورد اصابت رگبار پدافند هوایی مستقر در روی جاده خندق قرار گرفته و شعله کشان و دودکنان در اطراف رودخانه دجله سقوط کرد. بقیه هواپیماها هم با دیدن این صحنه سریع فرار را بر قرار ترجیح داده و فضای منطقه را ترک کردند. با برادران ارتشی روبوسی و خداحافظی گرمی کرده و برای یافتن قایقی جهت بازگشت به عقب ، به سمت اسکله قایق ها حرکت کردیم .
جاده خاکی و اطراف دژ بسیار شلوغ و پرهمهمه بود و همه در حال تلاش و فعالیت بودند ، تکاوران ارتشی که صبح در حوالی رودخانه دجله در حال ایجاد خط و احداث سنگر بودند. حالا در چندمتری دیواره دژ مشغول حفر زمین و ساخت جان پناه و سنگر بودند و به نظر می آمد که مشغول ایجاد دیواره دفاعی از برای حفاظت از دژ و جاده خاکی می باشند. اینطرف دژ و در داخل آبهای جزایر مجنون و ورودی آبراه ها هم ترافیک سنگینی بود و قایق های بسیاری با عجله و شتاب در حال رفت و آمد و انتقال نفرات و جابجایی تجهیزات مختلف به عقبه بودند. حوالی اسکله هم تعداد زیادی شهید و مجروح کنار هم چیده شده بودند که به نوبت توسط برادران حمل مجروح به داخل قایق ها منتقل می شدند.
به اسکله رسیده و شتابان به دنبال قایقی برای سوارشدن گشتیم. اما به هر کدام سر زدیم ، بدبختانه سکاندار اجازه ورود به داخل قایق را نداده و همه گفتند که بنا به دستور فقط فقط زخمی ها و پیکر شهدا را حمل می کنند و رزمندگان سالم هم باید با پای پیاده از روی پل شناور به عقب برگردند . از ورودی پل تا پد پنج جزیره مجنون حدود ۱۳ یا ۱۴ کیلومتری فاصله بود و پیمودن آن همه راه با آن وضعیت و حال و روز خراب و جسم ناتوان و بی رمق آن هم از روی پلی لرزان و از میان آن همه رزمنده که بر روی پل مشغول رفت و آمد و خواب و استراحت بودند واقعاً کاری بس سخت و دشوار می نمود و باید راه دیگری برای بازگشت به عقب پیدا می کردیم. دوباره به سراغ تک تک قایق رانان رفته و با کلی خواهش و تمنا خواستیم که ما را هم در گوشه ای از قایق شان جای داده و به عقب ببرند. اما با تمام التماس هایمان هیچکدام زیر بار نرفته و حسابی هم مایوس و ناامید مان کرده و مسیر پل شناور را نشانمان دادند. خلاصه از عجز و التماس هم نتیجه ای نگرفته و خسته و سردرگم بر روی جاده خندق سرگردان ماندیم .
مدتی اینطرف و آنطرف جاده رفته و با برادران ارتشی گپ و گفت کرده و در گوشه و کنار دژ نشسته و استراحت کردیم ، تا اینکه دم دم های غروب فکری به ذهن یکی از بچهها رسید و پیشنهاد داد که فیلم بازی کرده و در نقش رزمندگان زخمی سوار قایق ها شویم. لباس هایمان کاملاً کثیف و پر از لکه های ریز و درشت خون بود و فقط به مقداری باند پانسمان و مایع بتادین و کمی هم آخ و اوخ نیاز داشتیم که خیلی آسان و بی دردسر سوار قایق ها شویم.
همگی با اشتیاق پیشنهادش را قبول کرده و شروع به جستجو در اطراف برای یافتن لوازم مورد نیاز کردیم. خوشبختانه در چندین روز گذشته ، تعداد زیادی شهید و مجروح از همانجا عازم عقبه شده و اطراف اسکله پر از باند و گاز و لوازمات مختلف پانسمان بود. شتابان تعدادی باند و گاز و یک قوطی بتادین پیدا کرده و در گوشه ای خلوت مشغول باند پیچی و پانسمان همدیگر شدیم. خلاصه یکی مون سرش را بست و آن یکی دستش را و آن دیگری پایش را و لنگان لنگان و آه و فغان کنان به سمت اسکله رفتیم و سریع هم با راهنمایی یکی از برادران امدادگر سوار بر قایقی شده و با تکمیل ظرفیت به سمت ورودی آبراه حرکت کردیم .
کم کم قایق داشت وارد آبراه می شد که یکدفعه برادر سید داود طاهری پانسمان سرش را برداشته و به داخل آب انداخت. قایق ران یک نگاهی پر از تعجب به کله سالم برادر طاهری انداخت و سپس قایق را متوقف و با لحنی بسیار تند و عصبی گفت : فکر میکنی خیلی زرنگی !؟ الان وقتی برگشتم ساحل و پیاده ات کردم. می فهمی زرنگ کیه ! بعد هم عقب عقب به سمت ساحل برگشت ، شروع به خواهش و تمنا کرده و هر کدام از طرفی مشغول راضی کردن سکاندار شدیم. اما طرف آدم سرسخت و یک دنده ای بود و هرچه گفتم و التماس کردیم ، اصلأ به گوشش نرفت و غرغر کنان به راه خود ادامه داد. خلاصه نگران و مضطرب داشتیم بار دیگر به دژ خندق نزدیک می شدیم که ناگهان چند فروند هواپیمای عراقی روی دژ شیرجه رفته و دهها بمب سیاه و آبی رنگ به روی جاده و اطراف دژ ریختند و طولی هم نکشید که بوی تند سیر تازه کل منطقه را در برگرفت ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۳
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی_ دژ خندق
🔹🔸 خوش قدم بودیم و نرسیده یکی از هواپیماهای عراقی مورد اصابت رگبار پدافند هوایی مستقر در روی جاده خندق قرار گرفته و شعله کشان و دودکنان در اطراف رودخانه دجله سقوط کرد. بقیه هواپیماها هم با دیدن این صحنه سریع فرار را بر قرار ترجیح داده و فضای منطقه را ترک کردند. با برادران ارتشی روبوسی و خداحافظی گرمی کرده و برای یافتن قایقی جهت بازگشت به عقب ، به سمت اسکله قایق ها حرکت کردیم .
جاده خاکی و اطراف دژ بسیار شلوغ و پرهمهمه بود و همه در حال تلاش و فعالیت بودند ، تکاوران ارتشی که صبح در حوالی رودخانه دجله در حال ایجاد خط و احداث سنگر بودند. حالا در چندمتری دیواره دژ مشغول حفر زمین و ساخت جان پناه و سنگر بودند و به نظر می آمد که مشغول ایجاد دیواره دفاعی از برای حفاظت از دژ و جاده خاکی می باشند. اینطرف دژ و در داخل آبهای جزایر مجنون و ورودی آبراه ها هم ترافیک سنگینی بود و قایق های بسیاری با عجله و شتاب در حال رفت و آمد و انتقال نفرات و جابجایی تجهیزات مختلف به عقبه بودند. حوالی اسکله هم تعداد زیادی شهید و مجروح کنار هم چیده شده بودند که به نوبت توسط برادران حمل مجروح به داخل قایق ها منتقل می شدند.
به اسکله رسیده و شتابان به دنبال قایقی برای سوارشدن گشتیم. اما به هر کدام سر زدیم ، بدبختانه سکاندار اجازه ورود به داخل قایق را نداده و همه گفتند که بنا به دستور فقط فقط زخمی ها و پیکر شهدا را حمل می کنند و رزمندگان سالم هم باید با پای پیاده از روی پل شناور به عقب برگردند . از ورودی پل تا پد پنج جزیره مجنون حدود ۱۳ یا ۱۴ کیلومتری فاصله بود و پیمودن آن همه راه با آن وضعیت و حال و روز خراب و جسم ناتوان و بی رمق آن هم از روی پلی لرزان و از میان آن همه رزمنده که بر روی پل مشغول رفت و آمد و خواب و استراحت بودند واقعاً کاری بس سخت و دشوار می نمود و باید راه دیگری برای بازگشت به عقب پیدا می کردیم. دوباره به سراغ تک تک قایق رانان رفته و با کلی خواهش و تمنا خواستیم که ما را هم در گوشه ای از قایق شان جای داده و به عقب ببرند. اما با تمام التماس هایمان هیچکدام زیر بار نرفته و حسابی هم مایوس و ناامید مان کرده و مسیر پل شناور را نشانمان دادند. خلاصه از عجز و التماس هم نتیجه ای نگرفته و خسته و سردرگم بر روی جاده خندق سرگردان ماندیم .
مدتی اینطرف و آنطرف جاده رفته و با برادران ارتشی گپ و گفت کرده و در گوشه و کنار دژ نشسته و استراحت کردیم ، تا اینکه دم دم های غروب فکری به ذهن یکی از بچهها رسید و پیشنهاد داد که فیلم بازی کرده و در نقش رزمندگان زخمی سوار قایق ها شویم. لباس هایمان کاملاً کثیف و پر از لکه های ریز و درشت خون بود و فقط به مقداری باند پانسمان و مایع بتادین و کمی هم آخ و اوخ نیاز داشتیم که خیلی آسان و بی دردسر سوار قایق ها شویم.
همگی با اشتیاق پیشنهادش را قبول کرده و شروع به جستجو در اطراف برای یافتن لوازم مورد نیاز کردیم. خوشبختانه در چندین روز گذشته ، تعداد زیادی شهید و مجروح از همانجا عازم عقبه شده و اطراف اسکله پر از باند و گاز و لوازمات مختلف پانسمان بود. شتابان تعدادی باند و گاز و یک قوطی بتادین پیدا کرده و در گوشه ای خلوت مشغول باند پیچی و پانسمان همدیگر شدیم. خلاصه یکی مون سرش را بست و آن یکی دستش را و آن دیگری پایش را و لنگان لنگان و آه و فغان کنان به سمت اسکله رفتیم و سریع هم با راهنمایی یکی از برادران امدادگر سوار بر قایقی شده و با تکمیل ظرفیت به سمت ورودی آبراه حرکت کردیم .
کم کم قایق داشت وارد آبراه می شد که یکدفعه برادر سید داود طاهری پانسمان سرش را برداشته و به داخل آب انداخت. قایق ران یک نگاهی پر از تعجب به کله سالم برادر طاهری انداخت و سپس قایق را متوقف و با لحنی بسیار تند و عصبی گفت : فکر میکنی خیلی زرنگی !؟ الان وقتی برگشتم ساحل و پیاده ات کردم. می فهمی زرنگ کیه ! بعد هم عقب عقب به سمت ساحل برگشت ، شروع به خواهش و تمنا کرده و هر کدام از طرفی مشغول راضی کردن سکاندار شدیم. اما طرف آدم سرسخت و یک دنده ای بود و هرچه گفتم و التماس کردیم ، اصلأ به گوشش نرفت و غرغر کنان به راه خود ادامه داد. خلاصه نگران و مضطرب داشتیم بار دیگر به دژ خندق نزدیک می شدیم که ناگهان چند فروند هواپیمای عراقی روی دژ شیرجه رفته و دهها بمب سیاه و آبی رنگ به روی جاده و اطراف دژ ریختند و طولی هم نکشید که بوی تند سیر تازه کل منطقه را در برگرفت ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #سردار_عشق
📽 آلبوم تصویری از عکس های دیدنی و
خاطره برانگیز سرتیپ پاسدار ، سردار شهید #حاج_میرزاعلی_رستمخانی فرمانده تیپ اول لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ، فرمانده دلاور و نام آوری که بقدری حماسه آفرین و نترس و بی باک و تأثیر گذار در جبهه های حق علیه باطل بود که عراقیها برای شهادتش جشن پیروزی گرفته و چندین روز در روزنامه ها و تلویزیون غوغا به پا کردند .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 افتخار استان زنجان ،فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سرتیپ پاسدار سردار #شهید_میرزاعلی_رستمخانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ اول #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 آلبوم تصویری از عکس های دیدنی و
خاطره برانگیز سرتیپ پاسدار ، سردار شهید #حاج_میرزاعلی_رستمخانی فرمانده تیپ اول لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ، فرمانده دلاور و نام آوری که بقدری حماسه آفرین و نترس و بی باک و تأثیر گذار در جبهه های حق علیه باطل بود که عراقیها برای شهادتش جشن پیروزی گرفته و چندین روز در روزنامه ها و تلویزیون غوغا به پا کردند .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 افتخار استان زنجان ،فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سرتیپ پاسدار سردار #شهید_میرزاعلی_رستمخانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ اول #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار سرتیپ #شهید_محمدناصر_اشتری
🖌...خدايا تو خود می دانی كه فقط رضای تو ما را وادار به تحمل سختیها می كند ، ما در راه رسيدن به تو می بايست در شعله های فروزان عشق آب ديده شويم.
اميدورام كه بعد از اين هم با عنايت خاص خداوند كه در اين راه قدم گذاشته ايم ادامه راه را برويم و از آنهايی نباشيم كه بريده و در ميان راه مانده اند....
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 افتخار استان زنجان ، فرمانده دلاور و خاکی جبهه ها ، سرتیپ پاسدار سردار شهید #حاج_محمدناصر_اشتری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا مجروح و به دلیل شدت جراحات در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۵ در بیمارستان به شهادت رسید و بعد از سال ها تلاش و مبارزه عاقبت گمشده دیرینه خود را یافته و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار سرتیپ #شهید_محمدناصر_اشتری
🖌...خدايا تو خود می دانی كه فقط رضای تو ما را وادار به تحمل سختیها می كند ، ما در راه رسيدن به تو می بايست در شعله های فروزان عشق آب ديده شويم.
اميدورام كه بعد از اين هم با عنايت خاص خداوند كه در اين راه قدم گذاشته ايم ادامه راه را برويم و از آنهايی نباشيم كه بريده و در ميان راه مانده اند....
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 افتخار استان زنجان ، فرمانده دلاور و خاکی جبهه ها ، سرتیپ پاسدار سردار شهید #حاج_محمدناصر_اشتری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا مجروح و به دلیل شدت جراحات در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۵ در بیمارستان به شهادت رسید و بعد از سال ها تلاش و مبارزه عاقبت گمشده دیرینه خود را یافته و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۴
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی_ دژ خندق
🔹🔸 وضعیت بسیار دلهره آور و ترسناکی بود. از چند نقطه از دژ و اطراف آن دود غلیظی به آسمان بر می خواست و بوی تهوع آور سیر تازه همه جا را دربرگرفته و به شدت هم مشام را آزار می داد. رزمندگان در اسکله و روی جاده خاکی و داخل قایق ها هراسان و شتابان ماسک می زدند و قایق ها خالی و پر هم سراسیمه از منطقه آلودگی فرار می کردند ، سکاندار قایق ما نیز با استثمام بوی گاز شیمیایی سریع ماسک زده و با دیدن وضعیت آشفته و به هم ریخته دژ از بازگشت به اسکله منصرف و با سرعت تمام به سمت آبراه حرکت کرد ، خوشبختانه بمب های شیمیایی دشمن خطر بازگشت دوباره به دژ را منتفی کرد ، اما جای بد و تأسف بارش آنجا بود که هیچکدام ماسک ضد گاز نداشتیم و تمام تجهیزات انفرادی خود را هنگام عقب نشینی انداخته و حالا جز یک سلاح چیز دیگری به همراه نداشتیم ، درست وسط آب بودیم و امکان و فرصتی هم برای یافتن و زدن ماسک نبود ، سریع چفیه ها را با آب خیس کرده و جلوی دهان و دماغ مان بسته و بقیه کار را هم به لطف و کرم خداوند متعال سپردیم .
داخل آبراه حسابی شلوغ و پر ترافیک بود و قایق های بیشماری در حال رفت و آمد بودند و با چنان سرعتی هم حرکت می کردند که باعث تلاطم شدید آب و ایجاد موج های بسیار بزرگ می شدند ، محکم از کناره قایق گرفته بودیم و قایق در روی امواج همچون گهواره به این طرف و آن طرف می رفت و هر لحظه هم امکان برگشتن و واژگون شدنش می رفت ، چند کیلومتری از دژ دور نشده بودیم که بارانی از گلوله های خمسه خمسه به روی آبراه باریدن گرفت و توپخانه های دور زن دشمن شروع به کوبیدن جزایر مجنون و خطوط مواصلاتی آن کردند .
گلوله باران دشمن بقدری شدید و پرحجم بود که دیگر قایق در میان انفجارات حرکت می کرد و قایق ران هم بی اعتنا به امواج سهمگین حاصل از موج انفجارها که بصورت متوالی به بدنه قایق می خوردند ، شتابان و تخته گاز جلو می رفت ، تاریکی داشت کم کم نیزارها را فرا می گرفت که به چهار راهی از آبراه ها رسیده و سکاندار با سرعت به داخل یکی از آبراه ها پیچیده و بعد از ساعتی حرکت ، متوجه شد که مسیر اشتباه است و گفت که گم شدیم ! نمی دانم گم شدنمان حاصل انتقام و غرض ورزی راننده قایق بود یا فقط یک حادثه سهوی و اشتباه بود ، اما هرآنچه بود ، در تاریکی شب ، داخل نیزارهای غریب و ناشناس هور سرگردان شده و به دنبال یافتن آبراه اصلی ، از این آبراه و به آن آبراه زدیم . دقایق بسیار تلخ و آزاردهنده ای بود ، انفجارات و امواج سهمگین آب ، تمام لباس هایمان را خیس کرده و نسیم سرد هور هم تا مغز استخوان مان اثر می کرد و از سوز سرما مثال بید می لرزیدیم و دندان هایمان بی اختیار به هم می خوردند و تق تق صدا می دادند. همه جا تاریک تاریک بود و با استفاده از نور منورهایی که در آسمان منطقه روشن می شدند. خیلی آرام و با احتیاط حرکت می کردیم ، حدود چند ساعتی لرزان و هراسان در داخل پیچ در پیچ آبراه های هور سرگردان ماندیم تا اینکه نیمه های شب به قایق شناسایی برادران اطلاعات و عملیات لشگر برخورد کرده و با هدایت و راهنمایی آنان مسیر اصلی را یافته و بعد از ساعتی به پد پنج جزیره مجنون رسیدیم .
بقدری خسته و کوفته و بی رمق بودیم که توان قدم از قدم برداشتن نداشتیم و برای همین هم دیگر به دنبال سنگر یا جان پناهی امن نگشته و همانجا کنار ساحل در داخل شیاری نسبتاً عمیق کنار هم دراز کشیده و بلافاصله هم به خواب شیرین و سنگینی فرو رفتیم ، نمی دانم چقدر خوابیده بودیم ، اما یکدفعه با صدای مهیب انفجارات متعدد از خواب پریده و دیدیم که آسمان منطقه غرق نور و رنگ است و عراقیها در حال جشن و نورافشانی هستند. انگاری کاملاً منطقه عملیاتی را پس گرفته و مشغول سرور و شادمانی بودند. بقدری خسته و کمبود خواب داشتیم که هیچ اعتنایی به صحنه های زیبا و تماشایی آسمان نکرده و دوباره خوابیدیم .
سحر با نوای زیبای اذان بیدار شده و بعد از اقامه نماز مشغول گشت و گذار در اطراف پد شدیم ، تعداد کثیری از رزمندگان قدیمی و باسابقه جبهه از شهرهای مختلف برای شرکت در عملیات آمده و در سنگرهای پد مستقر بودند که جمعی هم از بچههای دلاور و غیور زنجان بودند ، به سنگرشأن رفته و دیدیم که برادران محمد عباچی و حمید نظری ، ابوالفضل خدامرادی ، حمید سنمار ، حمید کاظمی و تعدادی دیگر هستند که دیشب از راه رسیده اند ، با یک یک شأن روبوسی و احوالپرسی کرده و کمی هم از اوضاع و احوال منطقه و وقایع عملیات گفتیم و بعد هم خداحافظی کرده و سوار بر مینی بوسی راهی عقبه شدیم .
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۴
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی_ دژ خندق
🔹🔸 وضعیت بسیار دلهره آور و ترسناکی بود. از چند نقطه از دژ و اطراف آن دود غلیظی به آسمان بر می خواست و بوی تهوع آور سیر تازه همه جا را دربرگرفته و به شدت هم مشام را آزار می داد. رزمندگان در اسکله و روی جاده خاکی و داخل قایق ها هراسان و شتابان ماسک می زدند و قایق ها خالی و پر هم سراسیمه از منطقه آلودگی فرار می کردند ، سکاندار قایق ما نیز با استثمام بوی گاز شیمیایی سریع ماسک زده و با دیدن وضعیت آشفته و به هم ریخته دژ از بازگشت به اسکله منصرف و با سرعت تمام به سمت آبراه حرکت کرد ، خوشبختانه بمب های شیمیایی دشمن خطر بازگشت دوباره به دژ را منتفی کرد ، اما جای بد و تأسف بارش آنجا بود که هیچکدام ماسک ضد گاز نداشتیم و تمام تجهیزات انفرادی خود را هنگام عقب نشینی انداخته و حالا جز یک سلاح چیز دیگری به همراه نداشتیم ، درست وسط آب بودیم و امکان و فرصتی هم برای یافتن و زدن ماسک نبود ، سریع چفیه ها را با آب خیس کرده و جلوی دهان و دماغ مان بسته و بقیه کار را هم به لطف و کرم خداوند متعال سپردیم .
داخل آبراه حسابی شلوغ و پر ترافیک بود و قایق های بیشماری در حال رفت و آمد بودند و با چنان سرعتی هم حرکت می کردند که باعث تلاطم شدید آب و ایجاد موج های بسیار بزرگ می شدند ، محکم از کناره قایق گرفته بودیم و قایق در روی امواج همچون گهواره به این طرف و آن طرف می رفت و هر لحظه هم امکان برگشتن و واژگون شدنش می رفت ، چند کیلومتری از دژ دور نشده بودیم که بارانی از گلوله های خمسه خمسه به روی آبراه باریدن گرفت و توپخانه های دور زن دشمن شروع به کوبیدن جزایر مجنون و خطوط مواصلاتی آن کردند .
گلوله باران دشمن بقدری شدید و پرحجم بود که دیگر قایق در میان انفجارات حرکت می کرد و قایق ران هم بی اعتنا به امواج سهمگین حاصل از موج انفجارها که بصورت متوالی به بدنه قایق می خوردند ، شتابان و تخته گاز جلو می رفت ، تاریکی داشت کم کم نیزارها را فرا می گرفت که به چهار راهی از آبراه ها رسیده و سکاندار با سرعت به داخل یکی از آبراه ها پیچیده و بعد از ساعتی حرکت ، متوجه شد که مسیر اشتباه است و گفت که گم شدیم ! نمی دانم گم شدنمان حاصل انتقام و غرض ورزی راننده قایق بود یا فقط یک حادثه سهوی و اشتباه بود ، اما هرآنچه بود ، در تاریکی شب ، داخل نیزارهای غریب و ناشناس هور سرگردان شده و به دنبال یافتن آبراه اصلی ، از این آبراه و به آن آبراه زدیم . دقایق بسیار تلخ و آزاردهنده ای بود ، انفجارات و امواج سهمگین آب ، تمام لباس هایمان را خیس کرده و نسیم سرد هور هم تا مغز استخوان مان اثر می کرد و از سوز سرما مثال بید می لرزیدیم و دندان هایمان بی اختیار به هم می خوردند و تق تق صدا می دادند. همه جا تاریک تاریک بود و با استفاده از نور منورهایی که در آسمان منطقه روشن می شدند. خیلی آرام و با احتیاط حرکت می کردیم ، حدود چند ساعتی لرزان و هراسان در داخل پیچ در پیچ آبراه های هور سرگردان ماندیم تا اینکه نیمه های شب به قایق شناسایی برادران اطلاعات و عملیات لشگر برخورد کرده و با هدایت و راهنمایی آنان مسیر اصلی را یافته و بعد از ساعتی به پد پنج جزیره مجنون رسیدیم .
بقدری خسته و کوفته و بی رمق بودیم که توان قدم از قدم برداشتن نداشتیم و برای همین هم دیگر به دنبال سنگر یا جان پناهی امن نگشته و همانجا کنار ساحل در داخل شیاری نسبتاً عمیق کنار هم دراز کشیده و بلافاصله هم به خواب شیرین و سنگینی فرو رفتیم ، نمی دانم چقدر خوابیده بودیم ، اما یکدفعه با صدای مهیب انفجارات متعدد از خواب پریده و دیدیم که آسمان منطقه غرق نور و رنگ است و عراقیها در حال جشن و نورافشانی هستند. انگاری کاملاً منطقه عملیاتی را پس گرفته و مشغول سرور و شادمانی بودند. بقدری خسته و کمبود خواب داشتیم که هیچ اعتنایی به صحنه های زیبا و تماشایی آسمان نکرده و دوباره خوابیدیم .
سحر با نوای زیبای اذان بیدار شده و بعد از اقامه نماز مشغول گشت و گذار در اطراف پد شدیم ، تعداد کثیری از رزمندگان قدیمی و باسابقه جبهه از شهرهای مختلف برای شرکت در عملیات آمده و در سنگرهای پد مستقر بودند که جمعی هم از بچههای دلاور و غیور زنجان بودند ، به سنگرشأن رفته و دیدیم که برادران محمد عباچی و حمید نظری ، ابوالفضل خدامرادی ، حمید سنمار ، حمید کاظمی و تعدادی دیگر هستند که دیشب از راه رسیده اند ، با یک یک شأن روبوسی و احوالپرسی کرده و کمی هم از اوضاع و احوال منطقه و وقایع عملیات گفتیم و بعد هم خداحافظی کرده و سوار بر مینی بوسی راهی عقبه شدیم .
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #اخلاص
📽 سخنان هشدار دهنده فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها #سردار_شهید_ابراهیم_همت به همراه تصاویری جانسوز و تکان دهنده از صحنه شهادت رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس
🎙برای اینکه خدا , لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه , باید اخلاص داشته باشیم.
و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم یک سرمایه میخواهد که از همه چیزمون بگذریم
و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم
باید هر کاری می کنیم برای رضای خدا باشد.
باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه
اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه
قدم برمی داریم برای رضای خدا
قلم می زنیم برای رضای خدا
حرف می زنیم برای رضای خدا
شعار می دهیم برای رضای خدا
می جنگیم برای رضای خدا
همه چیز , همه چیز , همه چیز خاص خدا باشه
که اگر شد پیروزی نزدیک است
و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما چه بکشیم ، چه کشته بشیم
پیــروزیـم..
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
🇮🇷 سالروز شهادت سردار شهید حاج ابراهیم همت گرامی باد .
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 سخنان هشدار دهنده فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها #سردار_شهید_ابراهیم_همت به همراه تصاویری جانسوز و تکان دهنده از صحنه شهادت رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس
🎙برای اینکه خدا , لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه , باید اخلاص داشته باشیم.
و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم یک سرمایه میخواهد که از همه چیزمون بگذریم
و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم
باید هر کاری می کنیم برای رضای خدا باشد.
باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه
اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه
قدم برمی داریم برای رضای خدا
قلم می زنیم برای رضای خدا
حرف می زنیم برای رضای خدا
شعار می دهیم برای رضای خدا
می جنگیم برای رضای خدا
همه چیز , همه چیز , همه چیز خاص خدا باشه
که اگر شد پیروزی نزدیک است
و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما چه بکشیم ، چه کشته بشیم
پیــروزیـم..
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
🇮🇷 سالروز شهادت سردار شهید حاج ابراهیم همت گرامی باد .
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #سردار_عشق
📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و خاطره برانگیز سرتیپ پاسدار سردار شهید #حاج_محمدناصر_اشتری فرمانده دلاور و مخلص تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا
🇮🇷 افتخار استان زنجان ، فرمانده دلاور و خاکی جبهه ها ، سرتیپ پاسدار سردار شهید #حاج_محمدناصر_اشتری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا مجروح و به دلیل شدت جراحات در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۵ در بیمارستان به شهادت رسید و بعد از سال ها تلاش و مبارزه عاقبت گمشده دیرینه خود را یافته و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و خاطره برانگیز سرتیپ پاسدار سردار شهید #حاج_محمدناصر_اشتری فرمانده دلاور و مخلص تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا
🇮🇷 افتخار استان زنجان ، فرمانده دلاور و خاکی جبهه ها ، سرتیپ پاسدار سردار شهید #حاج_محمدناصر_اشتری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا مجروح و به دلیل شدت جراحات در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۵ در بیمارستان به شهادت رسید و بعد از سال ها تلاش و مبارزه عاقبت گمشده دیرینه خود را یافته و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عاشورائیان_بدر
😔 امشب شهادت نامه عشاق امضاء می شود
فردا زخون عاشقان این دشت ، دریا می شود
📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و خاطره برانگیز شهدای پاکباز و فرماندهان حماسه ساز و رزمندگان خط شکن #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، شرق رودخانه دجله عراق
🇮🇷 گرامی باد ۱۹ اسفند ماه سالروز آغاز عملیات عاشورایی بدر .
زنده و جاوید باد ، یاد و خاطره دلاورمردان گردان های حضرت امام سجاد (ع) ، گردان حضرت علی اصغر (ع) ، گردان حضرت حر (ره) #استان_زنجان که هفت شبانه روز جانانه با انبوهی از نفرات و تانک های دشمن جنگیدند و هیچکدام خطی تحویل دشمن نداده و بی باکانه دمار از روزگار بعثی ها در آوردند .
🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
😔 امشب شهادت نامه عشاق امضاء می شود
فردا زخون عاشقان این دشت ، دریا می شود
📽 آلبوم تصویری از عکس های زیبا و خاطره برانگیز شهدای پاکباز و فرماندهان حماسه ساز و رزمندگان خط شکن #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، شرق رودخانه دجله عراق
🇮🇷 گرامی باد ۱۹ اسفند ماه سالروز آغاز عملیات عاشورایی بدر .
زنده و جاوید باد ، یاد و خاطره دلاورمردان گردان های حضرت امام سجاد (ع) ، گردان حضرت علی اصغر (ع) ، گردان حضرت حر (ره) #استان_زنجان که هفت شبانه روز جانانه با انبوهی از نفرات و تانک های دشمن جنگیدند و هیچکدام خطی تحویل دشمن نداده و بی باکانه دمار از روزگار بعثی ها در آوردند .
🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۵
💠 قسمت آخر
🔹🔸 خطوط مواصلاتی جزایر مجنون یکسره زیر آتش توپخانه های دورزن و بمباران هواپیماها بود و جاده خاکی های مجنون هم چنان ترافیک و مملو از تجهیزات و نیروهای ارتشی بود که رفت و آمد به کندی انجام می شد. رزمندگان داخل مینی بوس که از شهرهای مختلف بودند. بصورت غمباری همگی ساکت و خاموش بودند و هرکدام به سمتی خیره مانده و بدون توجه به گلوله های توپ و بمب هایی که به داخل آب های اطراف جاده افتاده و منفجر می شدند. غرق تفکرات گوناگون بودند.
در آن دقایق کسالت آور و غمبار ، اندوهی عظیم به سنگینی کوه بر دوشم احساس میکردم ، سرم را به شیشه مینی بوس تکیه داده و ساکت غرق افکار گوناگون بودم ، آیا در این عملیات شکست خوردیم !؟ پس نتیجه آن همه ایثار و فداکاری و زحمات شبانه روزی رزمندگان و خون پاک هزاران شهید چه می شود !؟ شاید دیدگان ظاهر بین دنیا پرست ، اینگونه قضاوت کنند که لشگریان اسلام بعد از فتح چند روزه منطقه ، با دادن تلفات سنگین ، شکست خورده و دوباره مناطق تصرف شده را تحویل دشمن بعثی دادند! آیا واقعا این تمام ماجراست و باید خفت شکست را پذیرفت! اما به راستی اینگونه نبود و تک به تک پاکبازان لشگر توحید، از لحظه ای که قدم به خاک دشمن نهادند، بخوبی میدانستند که دیر یا زود باید راه رفته را بازگردند و این دیار غریب را ترک گویند، چرا که چون قصدشان کشورگشایی و اشغال خاک دیگران نبود و هدف چیزی بالاتر از خاک و کشور بود! و برای همین هم پیر مرادشان خمینی عزیز در اوایل جنگ فرموده بود که (ما هیچگونه چشم داشتی حتی به اندازه یک وجب از خاک عراق نیز نداریم)
آری! هدف ما کشورگشایی یا اشغال یک سرزمین نبود، مقصد ما عمل به تکلیف و هدف ما جلب رضایت خدای قادر و توانا بود و در این راه شکست بی معناست و چه زیبا فرمودند پیر جماران که ( نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم ، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم ) و تکلیف ما حرکت و مبارزه از برای حاکمیت حق و تنبیه متجاوز بود و ما در این راه و مقصد به فرموده حضرت امام خمینی ، فقط و فقط مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم ، نه مامور به نتیجه ..
ما آن زمان شکست خورده هستیم که در مقابل زورگویی ها و تجاوز دشمنان تسلیم شده باشیم. اما تا آن زمان که برای حراست از دین و خاک و ملت و حاکمیت حق ، کوله بارمبارزه با ظلم را بر دوش داریم ، در حقیقت پیروزیم ، حتی اگر در حال عقب نشینی از چندین کیلومتر زمین باشیم. اگر حضرت امام حسین (ع) و یاران پاکبازش در وادی کربلا و در روز عاشورا با نثار خون خود شکست خوردند و خاندان پلید معاویه به پیروزی دست یافت ، اکنون نیز لشگریان اسلام و لبیک گویان حضرت اباعبدالله (ع) در شرق رودخانه دجله در این نبرد نابرابر و ناجوانمردانه شکست خورده و رژیم تجاوزگر بعثی عراق پیروز شد!
اما حقیقت این است که امام حسین (ع) و یاران باوفایش اگر چه در ظاهر شکست خورده و مظلومانه به شهادت رسیدند، اما در واقع پیروز شده و بعد از چهارده قرن هنوز خون سرخ آنان جوشان و خروشان است و تا دنیا دنیاست این پیروزی خون بر شمشیر در قلب دفتر تاریخ می درخشد و هر چند یزید ابن معاویه به حکومت چند روزه دنیای پوچ دست یافته و به نظر خود پیروز گشت، اما در اصل شکست خورده آن روز تا به امروز و تا آخر زمان می باشد و در طول تاریخ جز نامی که ننگ و خفت را تداعی میکند، از او و یاران خونخوارش بجا نمانده است . سخن آخر اینکه یا باید از نسل هابیل بود و همراه حسینیان و یا هم کیش قابیل و یاور یزیدیان ، راه سومی هم وجود ندارد .
مینی بوس کم کم داشت جزیره خون رنگ مجنون را پشت سر میگذاشت و زیر لب این چنین زمزمه میکردم که خداحافظ ای مجنون خاطره ها ، خداحافظ ای دیار شرق دجله ، خداحافظ ای رودخانه خروشان دجله ، ای شیارها و کانال های غرقه در خون پاکبازان ، شما نظاره گیر مظلومیت و ایثار دلاور مردانی بودید که پشت پا به تمام زیبایهای دورغین این دنیای دنی زده بودند. ای دیار شرق دجله تو خود ناظر بودی که در کنار نخلستان ها و نهرهای تو ، پیکرهای غرق خون پاکان دوران چگونه با بدن های خسته و لبانی تشنه افتاده بودند و تو خود بهتر میدانی که در طریق عشقبازی تن باید صدها تکه شود، قطعه قطعه گردد و بندبنداش از هم بگسلد، آتش گرفته و بسوزد و خاکسترش را نیز باد تا کوی محبوب با خود به همراه ببرد، تا عاشقی به مقام والای خلیفه بودن خداوند متعال نایل شود و سبکبال تا عرش دوست پرواز کند.
در عشق هزار جان و دل بس نکند
دل خود چه بود حدیث جان کس نکند
این راه کسی رود که در هر قدمی
صد جان بدهد که روی واپس نکند
🌀 #پایان
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۶۵
💠 قسمت آخر
🔹🔸 خطوط مواصلاتی جزایر مجنون یکسره زیر آتش توپخانه های دورزن و بمباران هواپیماها بود و جاده خاکی های مجنون هم چنان ترافیک و مملو از تجهیزات و نیروهای ارتشی بود که رفت و آمد به کندی انجام می شد. رزمندگان داخل مینی بوس که از شهرهای مختلف بودند. بصورت غمباری همگی ساکت و خاموش بودند و هرکدام به سمتی خیره مانده و بدون توجه به گلوله های توپ و بمب هایی که به داخل آب های اطراف جاده افتاده و منفجر می شدند. غرق تفکرات گوناگون بودند.
در آن دقایق کسالت آور و غمبار ، اندوهی عظیم به سنگینی کوه بر دوشم احساس میکردم ، سرم را به شیشه مینی بوس تکیه داده و ساکت غرق افکار گوناگون بودم ، آیا در این عملیات شکست خوردیم !؟ پس نتیجه آن همه ایثار و فداکاری و زحمات شبانه روزی رزمندگان و خون پاک هزاران شهید چه می شود !؟ شاید دیدگان ظاهر بین دنیا پرست ، اینگونه قضاوت کنند که لشگریان اسلام بعد از فتح چند روزه منطقه ، با دادن تلفات سنگین ، شکست خورده و دوباره مناطق تصرف شده را تحویل دشمن بعثی دادند! آیا واقعا این تمام ماجراست و باید خفت شکست را پذیرفت! اما به راستی اینگونه نبود و تک به تک پاکبازان لشگر توحید، از لحظه ای که قدم به خاک دشمن نهادند، بخوبی میدانستند که دیر یا زود باید راه رفته را بازگردند و این دیار غریب را ترک گویند، چرا که چون قصدشان کشورگشایی و اشغال خاک دیگران نبود و هدف چیزی بالاتر از خاک و کشور بود! و برای همین هم پیر مرادشان خمینی عزیز در اوایل جنگ فرموده بود که (ما هیچگونه چشم داشتی حتی به اندازه یک وجب از خاک عراق نیز نداریم)
آری! هدف ما کشورگشایی یا اشغال یک سرزمین نبود، مقصد ما عمل به تکلیف و هدف ما جلب رضایت خدای قادر و توانا بود و در این راه شکست بی معناست و چه زیبا فرمودند پیر جماران که ( نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم ، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم ) و تکلیف ما حرکت و مبارزه از برای حاکمیت حق و تنبیه متجاوز بود و ما در این راه و مقصد به فرموده حضرت امام خمینی ، فقط و فقط مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم ، نه مامور به نتیجه ..
ما آن زمان شکست خورده هستیم که در مقابل زورگویی ها و تجاوز دشمنان تسلیم شده باشیم. اما تا آن زمان که برای حراست از دین و خاک و ملت و حاکمیت حق ، کوله بارمبارزه با ظلم را بر دوش داریم ، در حقیقت پیروزیم ، حتی اگر در حال عقب نشینی از چندین کیلومتر زمین باشیم. اگر حضرت امام حسین (ع) و یاران پاکبازش در وادی کربلا و در روز عاشورا با نثار خون خود شکست خوردند و خاندان پلید معاویه به پیروزی دست یافت ، اکنون نیز لشگریان اسلام و لبیک گویان حضرت اباعبدالله (ع) در شرق رودخانه دجله در این نبرد نابرابر و ناجوانمردانه شکست خورده و رژیم تجاوزگر بعثی عراق پیروز شد!
اما حقیقت این است که امام حسین (ع) و یاران باوفایش اگر چه در ظاهر شکست خورده و مظلومانه به شهادت رسیدند، اما در واقع پیروز شده و بعد از چهارده قرن هنوز خون سرخ آنان جوشان و خروشان است و تا دنیا دنیاست این پیروزی خون بر شمشیر در قلب دفتر تاریخ می درخشد و هر چند یزید ابن معاویه به حکومت چند روزه دنیای پوچ دست یافته و به نظر خود پیروز گشت، اما در اصل شکست خورده آن روز تا به امروز و تا آخر زمان می باشد و در طول تاریخ جز نامی که ننگ و خفت را تداعی میکند، از او و یاران خونخوارش بجا نمانده است . سخن آخر اینکه یا باید از نسل هابیل بود و همراه حسینیان و یا هم کیش قابیل و یاور یزیدیان ، راه سومی هم وجود ندارد .
مینی بوس کم کم داشت جزیره خون رنگ مجنون را پشت سر میگذاشت و زیر لب این چنین زمزمه میکردم که خداحافظ ای مجنون خاطره ها ، خداحافظ ای دیار شرق دجله ، خداحافظ ای رودخانه خروشان دجله ، ای شیارها و کانال های غرقه در خون پاکبازان ، شما نظاره گیر مظلومیت و ایثار دلاور مردانی بودید که پشت پا به تمام زیبایهای دورغین این دنیای دنی زده بودند. ای دیار شرق دجله تو خود ناظر بودی که در کنار نخلستان ها و نهرهای تو ، پیکرهای غرق خون پاکان دوران چگونه با بدن های خسته و لبانی تشنه افتاده بودند و تو خود بهتر میدانی که در طریق عشقبازی تن باید صدها تکه شود، قطعه قطعه گردد و بندبنداش از هم بگسلد، آتش گرفته و بسوزد و خاکسترش را نیز باد تا کوی محبوب با خود به همراه ببرد، تا عاشقی به مقام والای خلیفه بودن خداوند متعال نایل شود و سبکبال تا عرش دوست پرواز کند.
در عشق هزار جان و دل بس نکند
دل خود چه بود حدیث جان کس نکند
این راه کسی رود که در هر قدمی
صد جان بدهد که روی واپس نکند
🌀 #پایان
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢#نور_۲ ( انتشار برای نخستینبار )
🎥 تصاویری بسیار زیبا و دیده نشده از آمادهسازی و پرتاب ماهواره نور-۲ توسط ماهوارهبر قاصد
👌 بسیار عالی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید.
#ایران_مقتدر
#سپاه_توانمند
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🎥 تصاویری بسیار زیبا و دیده نشده از آمادهسازی و پرتاب ماهواره نور-۲ توسط ماهوارهبر قاصد
👌 بسیار عالی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید.
#ایران_مقتدر
#سپاه_توانمند
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #دژ_خندق
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی #عملیات_بدر / تصاویری دیده نشده از محور عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق و جاده و دژ خاکی خندق
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔸 #عملیات_بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
🇮🇷 گرامی باد ۱۹ اسفندماه سالروز آغاز عملیات بدر و یاد و خاطره شهدای پاکباز و مظلوم این عملیات عاشورایی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی #عملیات_بدر / تصاویری دیده نشده از محور عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق و جاده و دژ خاکی خندق
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔸 #عملیات_بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاریها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند .
🇮🇷 گرامی باد ۱۹ اسفندماه سالروز آغاز عملیات بدر و یاد و خاطره شهدای پاکباز و مظلوم این عملیات عاشورایی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار پاسدار #شهید_حمید_احدی
🖌...بدانید که چگونه هستیم که خدا بهتر از همه می داند بلکه از خود آدم هم بهتر می داند.
... پدرم ! حسین وار مقاوم باش . صبر کن که خدا صابران را دوست دارد و ناراحت نباش که خدا همواره با ماست.
...کاش اینجا بودید و حرکت نیروها را می دیدید و ای کاش می دانستید که از ما خیلی عزیزترها اینجا هستند . شنیدید که چند روز قبل چند فرمانده شهید شدند. آیا عزیز نبودند؟ عزیزترین بودند ، اما خدا هرچه بخواهد آن خواهد شد و بس...
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده مخلص و دلاور جبهه ها ، سردار پاسدار #شهید_حمید_احدی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده گردان حضرت امام سجاد (ع) #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار پاسدار #شهید_حمید_احدی
🖌...بدانید که چگونه هستیم که خدا بهتر از همه می داند بلکه از خود آدم هم بهتر می داند.
... پدرم ! حسین وار مقاوم باش . صبر کن که خدا صابران را دوست دارد و ناراحت نباش که خدا همواره با ماست.
...کاش اینجا بودید و حرکت نیروها را می دیدید و ای کاش می دانستید که از ما خیلی عزیزترها اینجا هستند . شنیدید که چند روز قبل چند فرمانده شهید شدند. آیا عزیز نبودند؟ عزیزترین بودند ، اما خدا هرچه بخواهد آن خواهد شد و بس...
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده مخلص و دلاور جبهه ها ، سردار پاسدار #شهید_حمید_احدی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۳ در #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده گردان حضرت امام سجاد (ع) #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عملیات_بدر
📽 فیلمی کوتاه و دیدنی از فرماندهان شهید #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق
🇮🇷 شیرمردان زنجانی :
🌹 سردار شهید میرزاعلی رستمخانی
🌹 سردار شهید محمدناصر اشتری
🌹 سردار شهید حمید احدی
🌹 سردار شهید رضا زلفخانی
🌹 پاسدار شهید حسین بابایی
🌹 پاسدار شهید علی رضوانی
🌹 پاسدار شهید طاهر اسدی
🌹 پاسدار شهید رحمان باقری
🌹 پاسدار شهید ذبیح الله ندرلو
🌹 پاسدار شهید ترکعلی زارع
🌹 معلم بسیجی شهید مجتبی شهبازی
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
💐 ای بهشتی تن تان جام جنون
نامتان سلسله جنبان جنون
سرتان سوره سرخ ایثار
دلتان آیه سرسبز بهار
رودها جاری فریاد شما
کوهها جلوهای از یاد شما
دشت ها سوخته گام شما
میدرخشد همه جا نام شما...
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی کوتاه و دیدنی از فرماندهان شهید #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق
🇮🇷 شیرمردان زنجانی :
🌹 سردار شهید میرزاعلی رستمخانی
🌹 سردار شهید محمدناصر اشتری
🌹 سردار شهید حمید احدی
🌹 سردار شهید رضا زلفخانی
🌹 پاسدار شهید حسین بابایی
🌹 پاسدار شهید علی رضوانی
🌹 پاسدار شهید طاهر اسدی
🌹 پاسدار شهید رحمان باقری
🌹 پاسدار شهید ذبیح الله ندرلو
🌹 پاسدار شهید ترکعلی زارع
🌹 معلم بسیجی شهید مجتبی شهبازی
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
💐 ای بهشتی تن تان جام جنون
نامتان سلسله جنبان جنون
سرتان سوره سرخ ایثار
دلتان آیه سرسبز بهار
رودها جاری فریاد شما
کوهها جلوهای از یاد شما
دشت ها سوخته گام شما
میدرخشد همه جا نام شما...
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab