💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۸
💠 #خط_صفین / روز دوم _حملات هوایی
🔹🔸مقاومت جانانه همسنگران و ناتوانی نيروهای بعثی در بازپس گيری کانال،دشمن زبون را حسابی خشمگین کرده و برای در هم شکستن مقاومت رزمندگان، نیروی هوایی خود را نیز وارد معرکه نبرد کرد. هنوز گرد و خاک یورش تانکها در داخل کانال نخوابیده بود که یکدفعه سر و کله چندتا هواپیمای جنگنده بر فراز آسمان ظاهر شد و بدلیل عدم پدافند هوايی در منطقه از ارتفاعی بسيار پائين به خط نزدیک و از دو سمت بالا و پائین ، داخل کانال و اطراف خط را به رگبار گلوله های مسلسل خود بسته و با خیالی آسوده بمب هایشان را بر روی سرمان ریخته و از آسمان منطقه دور شدند.
با رفتن جنگنده های عراقی ، سر و کله چند فروند هواپیمای قدیمی با صدای عجیب قارقار بالای سرمان پیدا شد و چند دور در اطراف کانال زده و سپس با صدای عجیب تری شروع به راکت باران کانال از ارتفاع بسیار بالا کردند. بارانی از راکت های کوچک،اما ویرانگر به روی مواضع گردان باریدن گرفت و در هر عرض چند ثانیه خط به جهمنی سوزان و آتشین تبدیل شد و در لحظات اولیه چندین سنگر در داخل کانال مورد اصابت راکت قرار گرفته و تعدادی از رزمندگان مجروح و شهید شدند.
هواپيمای پی سی هفت که آن وقتها رزمندگان نام قارقارک برآن نهاده بودند. یکی از مدرن ترین هواپیماهای روزجهان بود که از سوی قدرت های غربی ناجوانمردانه در اختیار صدام قرار گرفته بود و عراق هم از سال ۱۳۶۳ این نوع هواپیما را وارد معرکه های نبرد کرده و در طول جنگ هم استفاده گسترده ای از آنها می نمود. هواپيمای پی سی هفت صدای همچون صدای هواپيماهای دو موتوره قديمی داشت و چون آن روزها هیچ شناختی ازش نداشتیم. اول فکر کردیم که متعلق به جنگ جهانی دوم هستند و عراق برای عملیات شناسایی و عکس برداری از آنها استفاده میکند و برای همین هم زیاد به پرواز شأن در بالای سرمان توجه نکرده و پناه نگرفتیم. اما بعد با دیدن قدرت مانور و آتش دقیق و راکت های فراوانش ، تازه فهمیدیم که با چه سلاح پیشرفته و خطرناکی مواجه هستیم و همه شتابان در داخل سنگرها پناه گرفتیم. لامذهب ها در ارتفاع بسیار بسیار بالا ، یکدفعه ترمز می کردند و درجا ایستاده و با صدای بسیار عجیب و خنده داری شروع به شلیک پی در پی راکت می کردند.
کانال و اطراف آن بطور متوالی داشت با چهار فروند هواپيمای پی سی هفت راکت باران می شد که در این حین چند فروند هلیکوپتر شکاری دشمن نيز در آسمان منطقه ظاهر و از سمت مقابل شروع به زدن کانال و سنگرهای بالای آن کردند. همه جای کانال را دود و آتش فرا گرفته بود و گلوله های سنگین مسلسل هلیکوپترها بصورت متوالی به تاج خاکریز و دیواره کانال و گونی های خاک اصابت می کردند و موجب ایجاد گرد و خاکی عظیم در داخل کانال شده بودند. هلیکوپترها مدتی با مسلسل سنگرهایی بالای خاکریز را زدند و بعد از این اینکه خیالشان از بابت نبود مسلسل سنگین در کانال راحت شد. جلوتر آمده و با توپ و راکت شروع به زدن خاکریز و سنگرها کردند. روبروی کانال ایستاده بودند و در هر سنگری کوچکترین تحرک و حرکتی می دیدند. بلافاصله با گلوله توپ و راکت مورد هدف قرارش میدادند .
برای دقایقی اوضاع کانال کاملاً به هم ریخت و سنگرهای بالای خاکریز یکی پس از دیگری مورد هدف قرار گرفته و مهندم شدند. هلیکوپترهای دشمن که می دانستند هیچگونه سلاح پدافند هوایی درخط وجود ندارد با خیالی آسوده به کانال نزدیک می شدند و با دقت تمام سنگرهای فعال را می زدند. ببینید چه جنگ نابرابر و ناجوانمردانه ای بود. آنطرف تا بن دندان مسلح به سلاح های جدید و مدرن و اینطرف بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی ، با سلاح های سبک و انفرادی ، بدون داشتن حتی یک قبضه مسلسل دوشکا که سمت هلیکوپترها شلیک کنه و باعث ترس و فرارشان شود. وضعيت داشت لحظه به لحظه خراب تر و بحرانی تر می شد و اگر اوضاع به همين منوال ادامه پیدا می کرد. دیگر سنگر سالمی در داخل کانال باقی نمیماند. با ترس و دلهره فراوان هيکل خود را جمع کرده و کف سنگر بصورت چمباته پناه گرفته بودم و مدام هم با خداوند متعال راز و نياز کرده و خواهش و تمنا می کردم که هر چه زودتر از آن وضعیت بد و خطرناک نجات مان دهد .
خلاصه هواپيماها و هلیکوپترهای عراقی آنقدر خط را زدند که در نهایت مهمات شأن تمام شد و مجبور به ترک آسمان منطقه شدند. با پایان حملات هوایی خط کاملاً آرام شده و سکوت و آرامش دوباره به داخل کانال برگشت. اما با این وجود کلی خرابی در سنگرها داشتیم و اکثر سنگرهای دفاعی بالای خاکریز منهدم شده و باید سریعاً ترمیم و بازسازی می شدند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۸
💠 #خط_صفین / روز دوم _حملات هوایی
🔹🔸مقاومت جانانه همسنگران و ناتوانی نيروهای بعثی در بازپس گيری کانال،دشمن زبون را حسابی خشمگین کرده و برای در هم شکستن مقاومت رزمندگان، نیروی هوایی خود را نیز وارد معرکه نبرد کرد. هنوز گرد و خاک یورش تانکها در داخل کانال نخوابیده بود که یکدفعه سر و کله چندتا هواپیمای جنگنده بر فراز آسمان ظاهر شد و بدلیل عدم پدافند هوايی در منطقه از ارتفاعی بسيار پائين به خط نزدیک و از دو سمت بالا و پائین ، داخل کانال و اطراف خط را به رگبار گلوله های مسلسل خود بسته و با خیالی آسوده بمب هایشان را بر روی سرمان ریخته و از آسمان منطقه دور شدند.
با رفتن جنگنده های عراقی ، سر و کله چند فروند هواپیمای قدیمی با صدای عجیب قارقار بالای سرمان پیدا شد و چند دور در اطراف کانال زده و سپس با صدای عجیب تری شروع به راکت باران کانال از ارتفاع بسیار بالا کردند. بارانی از راکت های کوچک،اما ویرانگر به روی مواضع گردان باریدن گرفت و در هر عرض چند ثانیه خط به جهمنی سوزان و آتشین تبدیل شد و در لحظات اولیه چندین سنگر در داخل کانال مورد اصابت راکت قرار گرفته و تعدادی از رزمندگان مجروح و شهید شدند.
هواپيمای پی سی هفت که آن وقتها رزمندگان نام قارقارک برآن نهاده بودند. یکی از مدرن ترین هواپیماهای روزجهان بود که از سوی قدرت های غربی ناجوانمردانه در اختیار صدام قرار گرفته بود و عراق هم از سال ۱۳۶۳ این نوع هواپیما را وارد معرکه های نبرد کرده و در طول جنگ هم استفاده گسترده ای از آنها می نمود. هواپيمای پی سی هفت صدای همچون صدای هواپيماهای دو موتوره قديمی داشت و چون آن روزها هیچ شناختی ازش نداشتیم. اول فکر کردیم که متعلق به جنگ جهانی دوم هستند و عراق برای عملیات شناسایی و عکس برداری از آنها استفاده میکند و برای همین هم زیاد به پرواز شأن در بالای سرمان توجه نکرده و پناه نگرفتیم. اما بعد با دیدن قدرت مانور و آتش دقیق و راکت های فراوانش ، تازه فهمیدیم که با چه سلاح پیشرفته و خطرناکی مواجه هستیم و همه شتابان در داخل سنگرها پناه گرفتیم. لامذهب ها در ارتفاع بسیار بسیار بالا ، یکدفعه ترمز می کردند و درجا ایستاده و با صدای بسیار عجیب و خنده داری شروع به شلیک پی در پی راکت می کردند.
کانال و اطراف آن بطور متوالی داشت با چهار فروند هواپيمای پی سی هفت راکت باران می شد که در این حین چند فروند هلیکوپتر شکاری دشمن نيز در آسمان منطقه ظاهر و از سمت مقابل شروع به زدن کانال و سنگرهای بالای آن کردند. همه جای کانال را دود و آتش فرا گرفته بود و گلوله های سنگین مسلسل هلیکوپترها بصورت متوالی به تاج خاکریز و دیواره کانال و گونی های خاک اصابت می کردند و موجب ایجاد گرد و خاکی عظیم در داخل کانال شده بودند. هلیکوپترها مدتی با مسلسل سنگرهایی بالای خاکریز را زدند و بعد از این اینکه خیالشان از بابت نبود مسلسل سنگین در کانال راحت شد. جلوتر آمده و با توپ و راکت شروع به زدن خاکریز و سنگرها کردند. روبروی کانال ایستاده بودند و در هر سنگری کوچکترین تحرک و حرکتی می دیدند. بلافاصله با گلوله توپ و راکت مورد هدف قرارش میدادند .
برای دقایقی اوضاع کانال کاملاً به هم ریخت و سنگرهای بالای خاکریز یکی پس از دیگری مورد هدف قرار گرفته و مهندم شدند. هلیکوپترهای دشمن که می دانستند هیچگونه سلاح پدافند هوایی درخط وجود ندارد با خیالی آسوده به کانال نزدیک می شدند و با دقت تمام سنگرهای فعال را می زدند. ببینید چه جنگ نابرابر و ناجوانمردانه ای بود. آنطرف تا بن دندان مسلح به سلاح های جدید و مدرن و اینطرف بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی ، با سلاح های سبک و انفرادی ، بدون داشتن حتی یک قبضه مسلسل دوشکا که سمت هلیکوپترها شلیک کنه و باعث ترس و فرارشان شود. وضعيت داشت لحظه به لحظه خراب تر و بحرانی تر می شد و اگر اوضاع به همين منوال ادامه پیدا می کرد. دیگر سنگر سالمی در داخل کانال باقی نمیماند. با ترس و دلهره فراوان هيکل خود را جمع کرده و کف سنگر بصورت چمباته پناه گرفته بودم و مدام هم با خداوند متعال راز و نياز کرده و خواهش و تمنا می کردم که هر چه زودتر از آن وضعیت بد و خطرناک نجات مان دهد .
خلاصه هواپيماها و هلیکوپترهای عراقی آنقدر خط را زدند که در نهایت مهمات شأن تمام شد و مجبور به ترک آسمان منطقه شدند. با پایان حملات هوایی خط کاملاً آرام شده و سکوت و آرامش دوباره به داخل کانال برگشت. اما با این وجود کلی خرابی در سنگرها داشتیم و اکثر سنگرهای دفاعی بالای خاکریز منهدم شده و باید سریعاً ترمیم و بازسازی می شدند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مرد_میدان
📽 ویدئویی زیبا و دیده نشده از حضور سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی در عملیات آزادسازی پل الزرگه - صلاحالدین عراق
🌸 سردار دلاورم ! داغ فراقت هنوز هم اعماق وجودمان را می سوزاند....
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 ویدئویی زیبا و دیده نشده از حضور سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی در عملیات آزادسازی پل الزرگه - صلاحالدین عراق
🌸 سردار دلاورم ! داغ فراقت هنوز هم اعماق وجودمان را می سوزاند....
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از دست نوشته های دانشجوی بسیجی #شهید_غلامحسین_شفائی :
🖌...خدايا ! چه جوابی خواهم داشت در برابر امتی که تمام هستی خویش را برای و به راه اسلام دادند و خدایا چه جوابی خواهم داشت در برابر امامی که تمام عمر خویش را در راه احیای اسلام عزیز سپری کرد؟
خدایا ! بارالها ! چگونه جوابگوی خون شهیدان خواهم بود؟
بارالها ! معبودا ! تو خود شاهد باش که هیچ راهی و هیچ وسیله ای جز شهادت این بنده گنهکار را به سر منزل مقصود نخواهد رساند.
خدایا ! بنده ای به درگاهت آمده است که تنها پناه گاهش توئی و تنها امیدش بدرگاه رحمت توست...
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، دانشجوی بسیجی #شهید_غلامحسین_شفائی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۵ در مرحله دوم عملیات #کربلای_پنج ، در منطقه #شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از دست نوشته های دانشجوی بسیجی #شهید_غلامحسین_شفائی :
🖌...خدايا ! چه جوابی خواهم داشت در برابر امتی که تمام هستی خویش را برای و به راه اسلام دادند و خدایا چه جوابی خواهم داشت در برابر امامی که تمام عمر خویش را در راه احیای اسلام عزیز سپری کرد؟
خدایا ! بارالها ! چگونه جوابگوی خون شهیدان خواهم بود؟
بارالها ! معبودا ! تو خود شاهد باش که هیچ راهی و هیچ وسیله ای جز شهادت این بنده گنهکار را به سر منزل مقصود نخواهد رساند.
خدایا ! بنده ای به درگاهت آمده است که تنها پناه گاهش توئی و تنها امیدش بدرگاه رحمت توست...
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، دانشجوی بسیجی #شهید_غلامحسین_شفائی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۵ در مرحله دوم عملیات #کربلای_پنج ، در منطقه #شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۹
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم
🔹🔸همه بخوبی می دانستیم این پایان حملات عراقی ها نیست و خیلی زود دوباره سمت کانال یورش خواهند آورد. برای همین هم بدون کوچکترین استراحتی همگی برخاسته و با سرعت مشغول ترميم خرابی سنگرها و تکمیل مهمات خود شدیم.
گلوله تانکها و هلیکوپترها سنگرم را در بالای خاکریز بکلی درب و داغون کرده و گونی های پراز خاک را تکه و پاره کرده بودند.با جابجایی چند گونی پراز خاک دوبار سنگر را سرپا کرده و نشسته و با احتیاط از لبه خاکریز مشغول تماشای میدان نبرد شدم. عراقی ها تا کنار کانال بدبو عقب کشیده و همانجا مشغول سازماندهی مجدد و جابجایی نیروها و ادوات زرهی خود بودند و در داخل و اطراف حوضچه ها هم هیچگونه تحرکی دیده نمی شد. خط آرام بود و فقط صدای قوی انفجارات از عقبه به گوش می رسید.
از فرصت بدست آمده استفاده کرده و کمی داخل سنگر استراحت کردم و بعد هم برخاسته و مشغول جمع آوری موشک آر پی جی از گوشه و کنار کانال شدم. اما هر چه اینطرف و آنطرف را گشتم هیچ موشکی پیدا نکرده و به ناچار برای آوردن موشک به سمت جاده خاکی رفتم.
کانالی که در آن مستقر بودیم کانال انتقال آب بود و ارتفاع بلندی نداشت و برای در امان ماندن از تیر قناسه داران عراقی حتماً باید خمیده و نیم خیز و بعضی جاها هم نشسته حرکت میکردی . داشتم با احتیاط به سمت جاده خاکی می رفتم و در مسیر با تک تک بچه های دلاور گردان خوش و بش می کردم که یکدفعه معاون دلير گردان سردار رضا زلفخانی را دیدم که چند گونی پر از موشک را به پشت گرفته و داره خمیده و نیم خیز سمت انتهای کانال می آيد. با خوشحالی به استقبالش رفته و سلام داده و خنده کنان پرسیدم : آقا رضا ! این گونی ها صاحب داره ؟
سردار لبخندی زد و گفت : بله ! و با انگشت انتهای کانال را نشان داد و گفت : واسه اون سنگر آخری می برم .
بوسه ای به صورت خاک آلوده و سیاه شده اش زده و گونی ها را از دستش گرفته و گفتم : شما چرا !؟ خودم داشتم می آمدم پایین که بیارم .
دستی به سرم کشید و گفت : خودم آوردم که اولش ازت تشکر کنم و دوم اینکه دوتایی بریم و یه سری به حوضچه ها بزنیم .
گپ زنان آمدیم انتهای کانال و گونی های موشک را کنار سنگرم گذاشته و با عبور از داخل لوله پل بتنی روبروی حوضچه ها سنگر گرفته و سردار با دوربین مشغول وارسی حوضچه ها شد و بعد هم دوربین را به دستم داده و با اشاره انگشت انتهای حوضچه ها را نشانم داد و گفت آنجا را نگاه کن .
در حوضچه آخری که چسبیده به خط عراقیها بود تحرکات مشکوکی دیده می شد. انگاری خبرهایی آنجا بود. تعدادی از نیروهای پیاده و کماندوهای عراقی خیلی یواشکی در حال رفت و آمد به داخل حوضچه بودند و تعدادی هم با دوربین از لبه حوضچه داشتن خط ما را تماشا می کردند .
داشتم با دوربین حرکات عراقی ها را نگاه میکردم که سردار دستی به سر و گوشم کشید و انگشت خونی شو نشانم داد و با خنده گفت: زدن اون همه موشک باید هم این بلا را سر گوش آدم بیاره ! هنوز حرفش تمام نشده بود که یکدفعه آتش باران هوایی و زمینی دشمن شروع و بارانی از گلوله توپ و خمپاره و مینی کاتیوشا بر روی کانال باریدن گرفت و خبر از آغاز هجوم دوباره دشمن داد .
سریع به اینطرف پل برگشته و در داخل سنگر مشغول بستن خرج موشک ها شدم. سردار هم کنارم نشست و گفت: عباس جان!حوضچه ها بهترين معبر و راحت ترين گذرگاه برای نفوذ نیروهای عراقی به داخل کانال و غافلگير کردن بچه هاست. خیلی حواست به آنها باشه و چشم ازشان برندار ، احتمال داره اینبار دشمن از حوضچه ها برای نفوذ استفاده کنه و جلو بیاد. باید خیلی مراقب اوضاع باشی تا یکدفعه خدای ناکرده خودت و بچه های گردان از این نقطه غافلگیر نشوند .
به سردار قول دادم که چهار چشمی مواظب حوضچه ها باشم و سردار هم بوسه ای به پیشانیم زده و زیر اون آتش سنگین و بارانی از ترکش های مختلف که زوزه کشان از بالای سرمان می گذشتند از سنگر خارج و روانه بالای کانال شد .
داشتم موشک های آماده را کنار دستم می چیدم که سردار زلفخانی دوباره به همراه برادر بسیجی حسن محمدی وارد سنگر شدند و سردار لبخند زنان گفت: حسن آقا را آوردم واسه کمک! قراره موشک این سنگر را تامین کنه! چندبار هم به برادر محمدی سفارش و تاکيد کرد که در هر شرایطی نباید بگذارد این سنگر بدون موشک بمونه ، بعد هم دوباره خدا حافظی کرده و به همراه برادر محمدی راهی بالای کانال شدند .
کم کم داشت صدای غرش رعب آور تانک ها منطقه را فرا می گرفت که برادر محمدی خسته و نفس زنان از راه رسیده و چند گونی پر از موشک را کنار سنگرم گذاشت...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۹
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم
🔹🔸همه بخوبی می دانستیم این پایان حملات عراقی ها نیست و خیلی زود دوباره سمت کانال یورش خواهند آورد. برای همین هم بدون کوچکترین استراحتی همگی برخاسته و با سرعت مشغول ترميم خرابی سنگرها و تکمیل مهمات خود شدیم.
گلوله تانکها و هلیکوپترها سنگرم را در بالای خاکریز بکلی درب و داغون کرده و گونی های پراز خاک را تکه و پاره کرده بودند.با جابجایی چند گونی پراز خاک دوبار سنگر را سرپا کرده و نشسته و با احتیاط از لبه خاکریز مشغول تماشای میدان نبرد شدم. عراقی ها تا کنار کانال بدبو عقب کشیده و همانجا مشغول سازماندهی مجدد و جابجایی نیروها و ادوات زرهی خود بودند و در داخل و اطراف حوضچه ها هم هیچگونه تحرکی دیده نمی شد. خط آرام بود و فقط صدای قوی انفجارات از عقبه به گوش می رسید.
از فرصت بدست آمده استفاده کرده و کمی داخل سنگر استراحت کردم و بعد هم برخاسته و مشغول جمع آوری موشک آر پی جی از گوشه و کنار کانال شدم. اما هر چه اینطرف و آنطرف را گشتم هیچ موشکی پیدا نکرده و به ناچار برای آوردن موشک به سمت جاده خاکی رفتم.
کانالی که در آن مستقر بودیم کانال انتقال آب بود و ارتفاع بلندی نداشت و برای در امان ماندن از تیر قناسه داران عراقی حتماً باید خمیده و نیم خیز و بعضی جاها هم نشسته حرکت میکردی . داشتم با احتیاط به سمت جاده خاکی می رفتم و در مسیر با تک تک بچه های دلاور گردان خوش و بش می کردم که یکدفعه معاون دلير گردان سردار رضا زلفخانی را دیدم که چند گونی پر از موشک را به پشت گرفته و داره خمیده و نیم خیز سمت انتهای کانال می آيد. با خوشحالی به استقبالش رفته و سلام داده و خنده کنان پرسیدم : آقا رضا ! این گونی ها صاحب داره ؟
سردار لبخندی زد و گفت : بله ! و با انگشت انتهای کانال را نشان داد و گفت : واسه اون سنگر آخری می برم .
بوسه ای به صورت خاک آلوده و سیاه شده اش زده و گونی ها را از دستش گرفته و گفتم : شما چرا !؟ خودم داشتم می آمدم پایین که بیارم .
دستی به سرم کشید و گفت : خودم آوردم که اولش ازت تشکر کنم و دوم اینکه دوتایی بریم و یه سری به حوضچه ها بزنیم .
گپ زنان آمدیم انتهای کانال و گونی های موشک را کنار سنگرم گذاشته و با عبور از داخل لوله پل بتنی روبروی حوضچه ها سنگر گرفته و سردار با دوربین مشغول وارسی حوضچه ها شد و بعد هم دوربین را به دستم داده و با اشاره انگشت انتهای حوضچه ها را نشانم داد و گفت آنجا را نگاه کن .
در حوضچه آخری که چسبیده به خط عراقیها بود تحرکات مشکوکی دیده می شد. انگاری خبرهایی آنجا بود. تعدادی از نیروهای پیاده و کماندوهای عراقی خیلی یواشکی در حال رفت و آمد به داخل حوضچه بودند و تعدادی هم با دوربین از لبه حوضچه داشتن خط ما را تماشا می کردند .
داشتم با دوربین حرکات عراقی ها را نگاه میکردم که سردار دستی به سر و گوشم کشید و انگشت خونی شو نشانم داد و با خنده گفت: زدن اون همه موشک باید هم این بلا را سر گوش آدم بیاره ! هنوز حرفش تمام نشده بود که یکدفعه آتش باران هوایی و زمینی دشمن شروع و بارانی از گلوله توپ و خمپاره و مینی کاتیوشا بر روی کانال باریدن گرفت و خبر از آغاز هجوم دوباره دشمن داد .
سریع به اینطرف پل برگشته و در داخل سنگر مشغول بستن خرج موشک ها شدم. سردار هم کنارم نشست و گفت: عباس جان!حوضچه ها بهترين معبر و راحت ترين گذرگاه برای نفوذ نیروهای عراقی به داخل کانال و غافلگير کردن بچه هاست. خیلی حواست به آنها باشه و چشم ازشان برندار ، احتمال داره اینبار دشمن از حوضچه ها برای نفوذ استفاده کنه و جلو بیاد. باید خیلی مراقب اوضاع باشی تا یکدفعه خدای ناکرده خودت و بچه های گردان از این نقطه غافلگیر نشوند .
به سردار قول دادم که چهار چشمی مواظب حوضچه ها باشم و سردار هم بوسه ای به پیشانیم زده و زیر اون آتش سنگین و بارانی از ترکش های مختلف که زوزه کشان از بالای سرمان می گذشتند از سنگر خارج و روانه بالای کانال شد .
داشتم موشک های آماده را کنار دستم می چیدم که سردار زلفخانی دوباره به همراه برادر بسیجی حسن محمدی وارد سنگر شدند و سردار لبخند زنان گفت: حسن آقا را آوردم واسه کمک! قراره موشک این سنگر را تامین کنه! چندبار هم به برادر محمدی سفارش و تاکيد کرد که در هر شرایطی نباید بگذارد این سنگر بدون موشک بمونه ، بعد هم دوباره خدا حافظی کرده و به همراه برادر محمدی راهی بالای کانال شدند .
کم کم داشت صدای غرش رعب آور تانک ها منطقه را فرا می گرفت که برادر محمدی خسته و نفس زنان از راه رسیده و چند گونی پر از موشک را کنار سنگرم گذاشت...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #نینوای_عشق
📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهههای حق علیه باطل و رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس
🎙آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم
آمدم تا کربلای شوش را زیبا کنم
آمدم در نینوای عشق مانند حسین
تا شهادت نامه ی عشاق را امضا کنم
آمدم تا در کنار کرخه مانند فرات همچو عباس دلاور جان خود اهدا کنم
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهههای حق علیه باطل و رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس
🎙آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم
آمدم تا کربلای شوش را زیبا کنم
آمدم در نینوای عشق مانند حسین
تا شهادت نامه ی عشاق را امضا کنم
آمدم تا در کنار کرخه مانند فرات همچو عباس دلاور جان خود اهدا کنم
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ دست نوشته ای زیبا از بسیجی غواص #شهید_علی_اکبر_یگانه_فرد :
🖌 ... خدایا ! آن وقت که تو را شناختم دیگر خود را نمی شناسم ، خود را هیچ احساس میکنم در برابر تو .
خدایا ! توفیق آگاهی بیشتر به ما نصیب بدار تا بتوانیم در راه شناخت تو و به تو رسیدن باشیم.
الهی ! آن هنگام که تو را احساس کردم ، همچون پروانه عاشقی به دور شمع میسوزم ، همه در فکر وصالم.
خدایا ! فقط تو را میدانم و احساس میکنم که به تو محتاجم.
خدایا ! دل به سوی کوی تو بسته ام و همه دنیا را رها کرده ام.
خدایا ! در این جهان فقط تو را می بینم که این خاصیت چشم عاشقان هست که فقط یار می بینند. خدایا عاشقم ، عاشق ترم کن...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی بسیجی غواص شهید #علی_اکبر_یگانه_فرد از بسیجیان سلحشور و رزمندگان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ دست نوشته ای زیبا از بسیجی غواص #شهید_علی_اکبر_یگانه_فرد :
🖌 ... خدایا ! آن وقت که تو را شناختم دیگر خود را نمی شناسم ، خود را هیچ احساس میکنم در برابر تو .
خدایا ! توفیق آگاهی بیشتر به ما نصیب بدار تا بتوانیم در راه شناخت تو و به تو رسیدن باشیم.
الهی ! آن هنگام که تو را احساس کردم ، همچون پروانه عاشقی به دور شمع میسوزم ، همه در فکر وصالم.
خدایا ! فقط تو را میدانم و احساس میکنم که به تو محتاجم.
خدایا ! دل به سوی کوی تو بسته ام و همه دنیا را رها کرده ام.
خدایا ! در این جهان فقط تو را می بینم که این خاصیت چشم عاشقان هست که فقط یار می بینند. خدایا عاشقم ، عاشق ترم کن...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی بسیجی غواص شهید #علی_اکبر_یگانه_فرد از بسیجیان سلحشور و رزمندگان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۰
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم
🔹🔸کانال و اطراف آن یکسره و بی وقفه زیر گلوله باران و موشک باران دشمن بود و تانکهای عراقی که تعدادشان چند برابر تک قبلی شده ، سرتاسر دشت مقابل را پوشانیده و آماده یورش به سمت کانال می شدند. داخل کانال و بالای سرمان را دودی غلیظ از خاک و خاکستر فرا گرفته و گلوله های خمپاره شصت بدون کوچکترين صدائی چند تا چندتا و پشت سرهم به اطراف و داخل کانال اصابت کرده و ترکش های ريز و درشت زوزه کشان از بالای سرمان رد می شدند.
طولی نکشید که سر و کله هواپیماهای عراقی هم بالای سرمان پیدا شده و از چندین جهت مختلف شروع به بمباران خط کردند ، انواع مختلفی از هواپيماهای شکاری و بمب افکن هر چند دقيقه يکبار برفراز آسمان ظاهر گشته و بصورت گسترده و بی هدف راکت ها و بمب های خود را روی خط و اطراف آن خالی می کردند. با شنیده شدن صدای قارقار از تشریف فرمایی هواپیماهای پی سی هفت هم آگاه شده و طولی هم نکشید که بارانی از راکت روی کانال باریدن گرفت . اوضاع داخل کانال هیچ خوب نیست و از شدت انفجارات همه به داخل سنگرها خزیده و از ترس ترکش هایی که مثل نقل و نبات روی کانال می ریخت ، احدی جرأت سربلند کردن نداشت. صدای فريادهای دلخراش و دردآلود چند تن از همقطاران که سنگرشأن هدف راکت قرار گرفته و زخمی در وسط کانال افتاده اند از دور به گوش می رسد. اوضاع دارد وخيم و وخيم تر می شود و حجم بمباران و آتشباران هم دقيقه به دقیقه بیشتر و بیشتر می شد .
عراقی ها حدود نیم ساعتی متر به متر منطقه را با انواع تسلیحات سبک و سنگین و انواع مختلف هواپیما شخم زدند و سپس یکدفعه آتشباران را قطع کرده و تانکها به حرکت در آمده و قشون عظیم دشمن به سمت کانال شروع به پیشروی کرد.
با خاموش شدن آتشباران دشمن ، امدادگران به داد رزمندگان مجروح رسیده و سریع پیکر مجروحان و شهدا را به سمت جاده خاکی انتقال دادند. تانکها که اینبار تعداد شأن به شمارش نمی آمد. در چندین ستون افقی و عمودی غرش کنان به خط نزدیک و نزدیک تر شدند و چندصد متر مانده به کانال ، چند فروند هلیکوپتر هم بالای سرشان ظاهر شد و شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند.
هلیکوپترها که خیالشان از بابت نبود پدافند هوایی راحت بود. درجا بالای سر تانکها جلو می آمدند و در کانال و در هر سنگری کوچکترین فعالیتی را می دیدند ، بلافاصله سنگر را با رگبار مسلسل درب و داغون می کردند. وضعیت بقدری خطیر و بحرانی بود که همه در کف سنگرها میخکوب شده و احدی از بچهها داخل محوطه کانال و بالای خاکریز دیده نمی شد. همه در داخل سنگرها پناه گرفته و کسی جرات سر بلند کردن نداشت .
از فاصله قشون دشمن با کانال بی خبر بودم ، اما صدای خش خش زنجیر تانکها لحظه به لحظه نزدیک و نزدیکتر می شد. ناگهان فریاد الله اکبر در کانال طنین انداز شد و صدای شلیک موشک آ ر پی جی خبر از آغاز نبرد داد. دیگر جای ترسیدن و پنهان شدن در سنگر نبود و باید برخاسته و وارد کارزار می شدم. قبضه آر پی جی را برداشته و شتابان داخل سنگرم در روی خاکریز پریده و ضمن پناه گرفتن خیلی سریع از مابین گونی ها نگاهی به میدان نبرد انداختم . چندتا تانک از قشون جدا و با سرعت تمام داشتن به طرف کانال می آمدند. انگاری زنجیر پاره کرده بودند و هیچ ترس و واهمه ای هم از موشک و شکار شدن نداشتند .
تانکهای پیشرو به پنجاه یا شصت متری خط رسیده بودند که فريادهای رعد آسای الله اکبر و سبحان الله رزمندگان با صدای تيراندازی و شلیک موشک آمیخته شد و سیلی از گلوله و موشک بطرف تانکهای مهاجم روانه شد. در لحظات اولیه یکی از تانک ها مورد اصابت موشک قرار گرفته و آتش گرفت . اما در کمال ناباوری و شگفتی بدون کوچکترين خسارت و توفیقی به راه خود ادامه داد . تازه فهمیدیم این تانکها که اینگونه بی باکانه و نترس سمت کانال يورش آورده اند. همگی از نوع تانکهای پیشرفته تی ۷۲ روسی می باشند که موشک آر پی جی هفت به زره فولادین آنان تاثیر گذار نمی باشد. تنها سـلاح ضد زره موجود در خط آر پی جی هفت بود و هر چه هم زدیم به تانکها هیچ کارگر نیفتاد تا اینکه بالاخره به چند متری خط رسیدند و یکی شأن مستقیم به خط زد و غرش کنان از دیواره خاکریز بالا آمد و نیمی از هیکل گنده شو داخل کانال انداخت و با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کرد....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۰
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم
🔹🔸کانال و اطراف آن یکسره و بی وقفه زیر گلوله باران و موشک باران دشمن بود و تانکهای عراقی که تعدادشان چند برابر تک قبلی شده ، سرتاسر دشت مقابل را پوشانیده و آماده یورش به سمت کانال می شدند. داخل کانال و بالای سرمان را دودی غلیظ از خاک و خاکستر فرا گرفته و گلوله های خمپاره شصت بدون کوچکترين صدائی چند تا چندتا و پشت سرهم به اطراف و داخل کانال اصابت کرده و ترکش های ريز و درشت زوزه کشان از بالای سرمان رد می شدند.
طولی نکشید که سر و کله هواپیماهای عراقی هم بالای سرمان پیدا شده و از چندین جهت مختلف شروع به بمباران خط کردند ، انواع مختلفی از هواپيماهای شکاری و بمب افکن هر چند دقيقه يکبار برفراز آسمان ظاهر گشته و بصورت گسترده و بی هدف راکت ها و بمب های خود را روی خط و اطراف آن خالی می کردند. با شنیده شدن صدای قارقار از تشریف فرمایی هواپیماهای پی سی هفت هم آگاه شده و طولی هم نکشید که بارانی از راکت روی کانال باریدن گرفت . اوضاع داخل کانال هیچ خوب نیست و از شدت انفجارات همه به داخل سنگرها خزیده و از ترس ترکش هایی که مثل نقل و نبات روی کانال می ریخت ، احدی جرأت سربلند کردن نداشت. صدای فريادهای دلخراش و دردآلود چند تن از همقطاران که سنگرشأن هدف راکت قرار گرفته و زخمی در وسط کانال افتاده اند از دور به گوش می رسد. اوضاع دارد وخيم و وخيم تر می شود و حجم بمباران و آتشباران هم دقيقه به دقیقه بیشتر و بیشتر می شد .
عراقی ها حدود نیم ساعتی متر به متر منطقه را با انواع تسلیحات سبک و سنگین و انواع مختلف هواپیما شخم زدند و سپس یکدفعه آتشباران را قطع کرده و تانکها به حرکت در آمده و قشون عظیم دشمن به سمت کانال شروع به پیشروی کرد.
با خاموش شدن آتشباران دشمن ، امدادگران به داد رزمندگان مجروح رسیده و سریع پیکر مجروحان و شهدا را به سمت جاده خاکی انتقال دادند. تانکها که اینبار تعداد شأن به شمارش نمی آمد. در چندین ستون افقی و عمودی غرش کنان به خط نزدیک و نزدیک تر شدند و چندصد متر مانده به کانال ، چند فروند هلیکوپتر هم بالای سرشان ظاهر شد و شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند.
هلیکوپترها که خیالشان از بابت نبود پدافند هوایی راحت بود. درجا بالای سر تانکها جلو می آمدند و در کانال و در هر سنگری کوچکترین فعالیتی را می دیدند ، بلافاصله سنگر را با رگبار مسلسل درب و داغون می کردند. وضعیت بقدری خطیر و بحرانی بود که همه در کف سنگرها میخکوب شده و احدی از بچهها داخل محوطه کانال و بالای خاکریز دیده نمی شد. همه در داخل سنگرها پناه گرفته و کسی جرات سر بلند کردن نداشت .
از فاصله قشون دشمن با کانال بی خبر بودم ، اما صدای خش خش زنجیر تانکها لحظه به لحظه نزدیک و نزدیکتر می شد. ناگهان فریاد الله اکبر در کانال طنین انداز شد و صدای شلیک موشک آ ر پی جی خبر از آغاز نبرد داد. دیگر جای ترسیدن و پنهان شدن در سنگر نبود و باید برخاسته و وارد کارزار می شدم. قبضه آر پی جی را برداشته و شتابان داخل سنگرم در روی خاکریز پریده و ضمن پناه گرفتن خیلی سریع از مابین گونی ها نگاهی به میدان نبرد انداختم . چندتا تانک از قشون جدا و با سرعت تمام داشتن به طرف کانال می آمدند. انگاری زنجیر پاره کرده بودند و هیچ ترس و واهمه ای هم از موشک و شکار شدن نداشتند .
تانکهای پیشرو به پنجاه یا شصت متری خط رسیده بودند که فريادهای رعد آسای الله اکبر و سبحان الله رزمندگان با صدای تيراندازی و شلیک موشک آمیخته شد و سیلی از گلوله و موشک بطرف تانکهای مهاجم روانه شد. در لحظات اولیه یکی از تانک ها مورد اصابت موشک قرار گرفته و آتش گرفت . اما در کمال ناباوری و شگفتی بدون کوچکترين خسارت و توفیقی به راه خود ادامه داد . تازه فهمیدیم این تانکها که اینگونه بی باکانه و نترس سمت کانال يورش آورده اند. همگی از نوع تانکهای پیشرفته تی ۷۲ روسی می باشند که موشک آر پی جی هفت به زره فولادین آنان تاثیر گذار نمی باشد. تنها سـلاح ضد زره موجود در خط آر پی جی هفت بود و هر چه هم زدیم به تانکها هیچ کارگر نیفتاد تا اینکه بالاخره به چند متری خط رسیدند و یکی شأن مستقیم به خط زد و غرش کنان از دیواره خاکریز بالا آمد و نیمی از هیکل گنده شو داخل کانال انداخت و با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کرد....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #قافله_ای_رسیده
📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت و حال و هوای رزمندگان اسلام در این عملیات شکوهمند
🎙قافله ای رسیده است
رنج سفر کشیده است
حسین عزیز فاطمه
دار و ندار قافله
به راه حق فدا شده
به کودکان خسته دل
جفا ز اشقیا شده
صدای زنگ کاروان
فغان و ناله ها شده
به تازه غنچه ها ببین
باد خزان وزیده است
حسین عزیز فاطمه....
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت و حال و هوای رزمندگان اسلام در این عملیات شکوهمند
🎙قافله ای رسیده است
رنج سفر کشیده است
حسین عزیز فاطمه
دار و ندار قافله
به راه حق فدا شده
به کودکان خسته دل
جفا ز اشقیا شده
صدای زنگ کاروان
فغان و ناله ها شده
به تازه غنچه ها ببین
باد خزان وزیده است
حسین عزیز فاطمه....
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_جعفر_بیات :
🖌... بارالها ! با اینکه بنده گنهکار و روسیاه [تو] هستم، ولی شکرگذار توأم که به من این توفیق را دادی که بتوانم وظیفه شرعی خودم را در حد تواناییم نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب انجام دهم و در [کل] مدت سال از عمرم ، این زمان که عازم جنگ هستم از بهترین زمان عمرم میبینم.
هيچ چيز در زندگی جز شهادت آرزوی من نيست .
آرزو دارم هزاران بار كشته و زنده می شدم فقط به خاطر اين كه راه حسين و هدف او پايدار باشد....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
📸🌹شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_جعفر_بیات از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_جعفر_بیات :
🖌... بارالها ! با اینکه بنده گنهکار و روسیاه [تو] هستم، ولی شکرگذار توأم که به من این توفیق را دادی که بتوانم وظیفه شرعی خودم را در حد تواناییم نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب انجام دهم و در [کل] مدت سال از عمرم ، این زمان که عازم جنگ هستم از بهترین زمان عمرم میبینم.
هيچ چيز در زندگی جز شهادت آرزوی من نيست .
آرزو دارم هزاران بار كشته و زنده می شدم فقط به خاطر اين كه راه حسين و هدف او پايدار باشد....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
📸🌹شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_جعفر_بیات از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۱
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم
🔹🔸خط شکسته و کانال در آستانه سقوط بود با کوچکترین درنگی بقیه تانکها هم وارد کانال می شدند. همه رزمندگان بخوبی می دانستند که دست يابی دشمن به کانال ، یعنی شکست کل عملیات ، یعنی اسارت ، یعنی برباد رفتن زحمات شبانه و روزی شهدا و رزمندگان حاضر در منطقه ، برای همین هم بی باک و شجاعانه از هر طرف ، سمت تانک متجاوز که حالا نصف بیشترش داخل کانال بود. با گلوله و موشک و نارنجک حمله ور شدند .
فاصله چندانی با تانک مهاجم نداشتم و مسلسل تانک هم مشغول زدن سنگرهای سمت چپ کانال بود. بهترین فرصت برای شکار تانک بود. برخاسته و تمام قد داخل سنگر ایستاده و آماده شلیک موشک شدم. برای انهدام و از کار انداختن تانک ، فقط و فقط باید ناحیه انتهایی برجک ، درست ناحیه اتصال به بدنه را می زدم تا موشک آر پی جی اثر می کرد و این کار ملتزم هدف گیری دقیق بود. در حال نشانه گیری بودم که یکدفعه رگباری از گلوله به اطراف سنگر اصابت کرد. یکی از هلیکوپترها متوجه ام شده و مسلسلش را سمت سنگرم گرفته و تند تند رگبار می زد. دیگر فرصتی برای دقت نبود و واسه همین هم بی مطلعی ماشه را کشیدم. موشک به زره سمت راست تانک اصابت کرده و منفجر شد.اما هیچ تاثیری برعملکرد آن نگذاشت و مسلسل تانک هم سریعاً به طرف راست کانال چرخیده و شروع به زدن سنگرم کرد.
از آسمان رگبار گلوله های هلیکوپتر به روی سنگرم می بارید و از زمین هم گلوله های تانک یکسره به دیواره بیرونی سنگر اصابت می کردند. فاصله آنچنانی با تانک نداشتم و گلوله های سنگین مسلسل با شدت و قدرت بیشتری به سنگر می خورند و باعث تکه و پاره شدن گونی ها پر از خاک می شدند. چمپاته زده کف سنگر افتاده بودم و جرأت تکون خوردن نداشتم و فقط به خدا التماس می کردم که از آن وضعیت خطرناک نجاتم دهد.
لحظات بسیار بد و وحشتناکی بود. از آسمان گلوله های سبز و قرمز رسام مثل بارون روی سنگر می بارید و از سمت راست هم گلوله های مسلسل تانک یکی پس از دیگری به دیواره بیرونی سنگر می خورند و گونی های پر از خاک را چنان می لرزاند که یک به یک داخل سنگر سقوط می کردند. خلاصه تیرباران بحدی شدید بود که اصلاً باورم نمی شد که بتوانم سالم و سلامت از سنگر خارج شوم . دیگه داشتم غزل خداحافظی را می خواندم که به ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد و پشت سرش رگبار مسلسل تانک و هلیکوپتر متوقف شد و بعدش هم صدای تکيبر و صلوات رزمندگان در فضای کانال پيچيد.
سریع برخاسته و دیدم که تانک مهاجم در حال سوختن است. برجک تانک به گوشه ای پرت شده و خدمه بیچاره اش هم خیلی دلخراش در حال سوختن هستند. شیرمرد زنجانی ، پیک مخلص و دلاور گردان ، برادر پاسدار (شهید) احـد اسکندری با تغییر جهت مسلسل تانک ، فرصت را غنیمت شمرده و در عملی جسورانه از سنگر خارج و در زیر بارانی از تیر و ترکش و موشک ، از سمت پایین کانال خودشو به تانک رسانیده و از فاصلهای بسیار نزدیک برجک شو هدف قرار داده و باعث پریدن برجک و انهدام تانک شده بود. خدا را بابت نجاتم شکر کرده و با خوشحالی فراوان قاطی همهمه و شادی همسنگران شدم.
با انهدام تانک مهاجم ، بقيه تانکهای تی ۷۲ که در چندمتری کانال مشغول مانور بودند. چنان وحشت کرده و هراسان شدند که فوراً فرار را بر قرار ترجیح داده و شتابان دور زده و پا به فرار گذاشتند. قشون اصلی دشمن هم که در سه رديف موازی و درحد فاصل پانصد متری کانال ایستاده بود. با ديدن انهدام تانک و عقب گرد و فرار بقیه تانکهای تی ۷۲ از مقابل خط ، احساس خطر کرده و همگی شروع به فرار کردند. تانکها و نفربرها بی درنگ دور زده و با سرعت تمام پا به فرار گذاشته و نيروهای پياده و کماندوهای گارد رياست جمهوری که پشت آنها پناه گرفته بودند. بدون هیچ جان پناهی در وسط ميدان جا مانده و با اوضاعی بسیار خنده دار و فریادهای عجیب و غریب شروع به فرار کردند.
بار ديگر نصرت و امدادهای غيبی خداوند متعال شامل حال رزمندگان اسلام گردیده و نوای فتح و پيروزی ، غلغله شورانگيزی را در داخل کانال برپا نمود. همه در حال بگو و بخند بودند و صدای خنده و شادی و تکبیر و صلوات رزمندگان از هر گوشه ای از خط به گوش می رسید. اما این جشن و شادی دوام زیادی نیاورد و با حمله هواپیماهای عراقی دوباره همه جا را دود و انفجار و ترکش فرا گرفت و از ترس باران ترکش ها همه به داخل سنگرها پریده و فوراً پناه گرفتیم. حملات هوایی بصورت متوالی ادامه یافت تا اینکه دوباره قشون عظیم تانکها و نیروهای عراقی آرایش هجومی گرفته و شروع به حرکت سمت کانال نمودند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۱
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم
🔹🔸خط شکسته و کانال در آستانه سقوط بود با کوچکترین درنگی بقیه تانکها هم وارد کانال می شدند. همه رزمندگان بخوبی می دانستند که دست يابی دشمن به کانال ، یعنی شکست کل عملیات ، یعنی اسارت ، یعنی برباد رفتن زحمات شبانه و روزی شهدا و رزمندگان حاضر در منطقه ، برای همین هم بی باک و شجاعانه از هر طرف ، سمت تانک متجاوز که حالا نصف بیشترش داخل کانال بود. با گلوله و موشک و نارنجک حمله ور شدند .
فاصله چندانی با تانک مهاجم نداشتم و مسلسل تانک هم مشغول زدن سنگرهای سمت چپ کانال بود. بهترین فرصت برای شکار تانک بود. برخاسته و تمام قد داخل سنگر ایستاده و آماده شلیک موشک شدم. برای انهدام و از کار انداختن تانک ، فقط و فقط باید ناحیه انتهایی برجک ، درست ناحیه اتصال به بدنه را می زدم تا موشک آر پی جی اثر می کرد و این کار ملتزم هدف گیری دقیق بود. در حال نشانه گیری بودم که یکدفعه رگباری از گلوله به اطراف سنگر اصابت کرد. یکی از هلیکوپترها متوجه ام شده و مسلسلش را سمت سنگرم گرفته و تند تند رگبار می زد. دیگر فرصتی برای دقت نبود و واسه همین هم بی مطلعی ماشه را کشیدم. موشک به زره سمت راست تانک اصابت کرده و منفجر شد.اما هیچ تاثیری برعملکرد آن نگذاشت و مسلسل تانک هم سریعاً به طرف راست کانال چرخیده و شروع به زدن سنگرم کرد.
از آسمان رگبار گلوله های هلیکوپتر به روی سنگرم می بارید و از زمین هم گلوله های تانک یکسره به دیواره بیرونی سنگر اصابت می کردند. فاصله آنچنانی با تانک نداشتم و گلوله های سنگین مسلسل با شدت و قدرت بیشتری به سنگر می خورند و باعث تکه و پاره شدن گونی ها پر از خاک می شدند. چمپاته زده کف سنگر افتاده بودم و جرأت تکون خوردن نداشتم و فقط به خدا التماس می کردم که از آن وضعیت خطرناک نجاتم دهد.
لحظات بسیار بد و وحشتناکی بود. از آسمان گلوله های سبز و قرمز رسام مثل بارون روی سنگر می بارید و از سمت راست هم گلوله های مسلسل تانک یکی پس از دیگری به دیواره بیرونی سنگر می خورند و گونی های پر از خاک را چنان می لرزاند که یک به یک داخل سنگر سقوط می کردند. خلاصه تیرباران بحدی شدید بود که اصلاً باورم نمی شد که بتوانم سالم و سلامت از سنگر خارج شوم . دیگه داشتم غزل خداحافظی را می خواندم که به ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد و پشت سرش رگبار مسلسل تانک و هلیکوپتر متوقف شد و بعدش هم صدای تکيبر و صلوات رزمندگان در فضای کانال پيچيد.
سریع برخاسته و دیدم که تانک مهاجم در حال سوختن است. برجک تانک به گوشه ای پرت شده و خدمه بیچاره اش هم خیلی دلخراش در حال سوختن هستند. شیرمرد زنجانی ، پیک مخلص و دلاور گردان ، برادر پاسدار (شهید) احـد اسکندری با تغییر جهت مسلسل تانک ، فرصت را غنیمت شمرده و در عملی جسورانه از سنگر خارج و در زیر بارانی از تیر و ترکش و موشک ، از سمت پایین کانال خودشو به تانک رسانیده و از فاصلهای بسیار نزدیک برجک شو هدف قرار داده و باعث پریدن برجک و انهدام تانک شده بود. خدا را بابت نجاتم شکر کرده و با خوشحالی فراوان قاطی همهمه و شادی همسنگران شدم.
با انهدام تانک مهاجم ، بقيه تانکهای تی ۷۲ که در چندمتری کانال مشغول مانور بودند. چنان وحشت کرده و هراسان شدند که فوراً فرار را بر قرار ترجیح داده و شتابان دور زده و پا به فرار گذاشتند. قشون اصلی دشمن هم که در سه رديف موازی و درحد فاصل پانصد متری کانال ایستاده بود. با ديدن انهدام تانک و عقب گرد و فرار بقیه تانکهای تی ۷۲ از مقابل خط ، احساس خطر کرده و همگی شروع به فرار کردند. تانکها و نفربرها بی درنگ دور زده و با سرعت تمام پا به فرار گذاشته و نيروهای پياده و کماندوهای گارد رياست جمهوری که پشت آنها پناه گرفته بودند. بدون هیچ جان پناهی در وسط ميدان جا مانده و با اوضاعی بسیار خنده دار و فریادهای عجیب و غریب شروع به فرار کردند.
بار ديگر نصرت و امدادهای غيبی خداوند متعال شامل حال رزمندگان اسلام گردیده و نوای فتح و پيروزی ، غلغله شورانگيزی را در داخل کانال برپا نمود. همه در حال بگو و بخند بودند و صدای خنده و شادی و تکبیر و صلوات رزمندگان از هر گوشه ای از خط به گوش می رسید. اما این جشن و شادی دوام زیادی نیاورد و با حمله هواپیماهای عراقی دوباره همه جا را دود و انفجار و ترکش فرا گرفت و از ترس باران ترکش ها همه به داخل سنگرها پریده و فوراً پناه گرفتیم. حملات هوایی بصورت متوالی ادامه یافت تا اینکه دوباره قشون عظیم تانکها و نیروهای عراقی آرایش هجومی گرفته و شروع به حرکت سمت کانال نمودند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #آرزومندان
📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_غلامرضا_کویتی_پور با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس
🎙آرزومندان به پا خیزید
راهیان کربلا رفتند
نادیان صبح پیروزی
بهر عزّ و اعتلا رفتند
دسته دسته زبد انسان ها
فاتحان بدر و عاشورا
سنجر آریان شیر و جنگ
یکه تازان صف ایجا
سرفرازان و سلحشوران
یکه تازان صف ایجا
عاشقانه وصل جانه
بهر دیدار خدا رفتند
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_غلامرضا_کویتی_پور با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس
🎙آرزومندان به پا خیزید
راهیان کربلا رفتند
نادیان صبح پیروزی
بهر عزّ و اعتلا رفتند
دسته دسته زبد انسان ها
فاتحان بدر و عاشورا
سنجر آریان شیر و جنگ
یکه تازان صف ایجا
سرفرازان و سلحشوران
یکه تازان صف ایجا
عاشقانه وصل جانه
بهر دیدار خدا رفتند
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_مجتبی_حلاوت_تبار :
🖌... برای خداوند به جنگ با کفار ، در جبهه میروم تا به سه چیز دست یابم :
رضای خدا – پیروزی اسلام – شهادت
...من اینجا با خون خود عروسی خواهم کرد. عروسی من آن روز است که در پیشگاه خداوند تبارک و در کنار انبیاء باشم.
نترسم ز مرگی که خود زندگی است....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
📸🌹شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_مجتبی_حلاوت_تبار از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_مجتبی_حلاوت_تبار :
🖌... برای خداوند به جنگ با کفار ، در جبهه میروم تا به سه چیز دست یابم :
رضای خدا – پیروزی اسلام – شهادت
...من اینجا با خون خود عروسی خواهم کرد. عروسی من آن روز است که در پیشگاه خداوند تبارک و در کنار انبیاء باشم.
نترسم ز مرگی که خود زندگی است....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
📸🌹شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_مجتبی_حلاوت_تبار از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۲
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک سوم
🔹🔸دوباره از آسمان آتیش می بارید و زمین زیر پایمان می لرزید. صدای وحشتناک انفجارات و غرش رعب آور تانکها فضای منطقه را در برگرفته و دود و آتش همه جا فراگرفته بود. قشون عظیم دشمن که شامل صدها دستگاه تانک و تعداد بیشماری نیروی پیاده و کماندو بود. گام به گام به خط پدافندی گردان نزدیک و نزدیکتر می شدند.
همسنگران خسته و بيخواب اما با دل هایی آرام و چشمانی باز در سنگرها پناه گرفته و آماده رویارویی با لشگر عظیم دشمن بودند. آتش پرحجم دشمن درست روی کانال و اطراف آن متمرکز شده و ابری سیاه از دود و خاکستر سرتاسر خط را پوشانیده بود. گلوله و ترکش همچون باران به روی سنگرها فرو می ریخت و از سمت مقابل هم تانک ها دیواره کانال و سینه خاکریز را آماج گلوله توپ قرار داده و با تاکتیک آتش و حرکت جلو می آمدند .
آرايش رزمی عراقی ها ، اينبار با دفعات گذشته کاملآ فرق می کرد. تعداد تانک ها و نفربرهای زرهی بقدری زیاد شده بود که واقعاً به شمارش نمی آمدند. آن همه تانک از کجا می آمدند و برای چه در آن نقطه از منطقه عملیاتی تجمع می کردند. شده بود برایمان یک سوال اساسی ، تانکها که کل دشت مقابل را پوشانده بودند. درچند ستون افقی و عمودی حرکت ميکردند و پشت سر هر کدام هم تعداد زیادی از نيروهای پياده و کماندو عراقی در حال حرکت بودند .
قشون پرتعداد دشمن دوباره تا نیمه های میدان آمده و سپس همچون دفعه قبل دهها دستگاه تانک از قشون جدا و با سرعت سمت کانال آمدند . به صد متری کانال نرسیده بودند که درگیری شروع و اولین موشک ها به بدنه تانک ها اصابت و کمانه کرد. همه تانکهای پیش قراول از نوع تی ۷۲ و ضد موشک بودند. چاره ای نبود باید با هر چه داشتیم از شکستن خط و سقوط کانال جلوگیری می کردیم. نبردی نابرابر شروع و با موشک و گلوله و نارنجک به استقبال تانک ها رفتیم. اما هرچه شلیک کردیم به زره فولادین شأن برخورد و کمانه کرد. تا اینکه عاقبت به چندمتری کانال رسیده و چندتا از تانک ها مستقیم به دل خط زده و شروع به بالا آمدن از دیواره خاکریز کردند. درست در این زمان چند فروند هلیکوپتر شکاری و توپ دار عراقی هم از فراز آسمان شروع به زدن سنگرها کردند .
رگبار مسلسل هلیکوپترها اجازه تکون خوردن به کسی را نمی دادند و تانکها هم غرش کنان مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند. لحظات بسیار خوف آور و وحشتناکی بود. سایه شوم شکست بر کانال افتاده و با شکستن خط و از دست دادن کانال چند قدمی بيشتر فاصله نداشتیم. دگرباره باید دلاوری برخاسته و کاری انجام می داد .
یکی از تانک ها که معلوم بود از بقیه پر دل و جرات تره ، غرش کنان خودشو از خاکریز بالا کشیده و قصد سرازیر شدن به داخل کانال را داشت که یکدفعه صدای بلند الله اکبر در کانال پیچیده و بسیجی ( غواص شهید ) يوسف قربانی ، بی توجه به رگبار گلوله مسلسل تانکها و هلیکوپترها با شهامت و شجاعت دوان دوان خود را به تانک مهاجم رسانیده و خیلی تند و تيز از دیواره تانک بالا رفته و با سرعت تمام نارنجکی به داخل کابين تانک انداخته و بعد هم با چابکی خاصی از بالای تانک به داخل سنگری در داخل کانال پريده و خود را از نظرها پنهان نمود .
با انفجار نارنجک ، تانک مهاجم که تا بالای خاکریز بالا آمده بود. عقب عقب برگشته و چندمتری از خاکریز فاصله گرفت و سپس درب برجک باز شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش از داخل کابین تانک بيرون پريده و در کنار تانک ، دست ها را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و زاری و التماس فراوان به سمت کانال آمدند .
بقیه تانک های پیشرو تی ۷۲ که مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند با دیدن حال و روز تانک منهدم شده و خدمه مجروح و اسیرش ، چنان دچار وحشت و سردرگمی شدند که بی مطلعی عقب کشیده و سراسیمه دور زده و شتابان از کانال دور شدند و هنوز به قشون اصلی نرسیده بودند که تمام تانک ها و نیروهای پیاده حاضر در میانه میدان هم عقب گرد نموده و شروع به فرار کردند .
به اين ترتيب ، تک سنگين و نفس گير عراقی ها ، اينبار نيز با عنايت و رحمت بی انتهای خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی و روحيه شهادت طلبی رزمندگان پاکباز دفع گرديد و نوای پیروزی بار دیگر در کانال طنین انداز شده و صدای بلند فریادهای الله اکبر و صلوات فضای منطقه را پرکرد . مشغول بگو و بخند با همرزمان بودم که صدای دلنشین اذان يکی از همسنگران ، جانی تازه در کالبد خسته و کوفته مان دمید. یک به یک تیمم کرده و سجاده رضا و تسليم در سنگر عشق پهن کرده و رو بسوی قبله دلدار ، به نماز عشق ایستادیم ....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۲
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک سوم
🔹🔸دوباره از آسمان آتیش می بارید و زمین زیر پایمان می لرزید. صدای وحشتناک انفجارات و غرش رعب آور تانکها فضای منطقه را در برگرفته و دود و آتش همه جا فراگرفته بود. قشون عظیم دشمن که شامل صدها دستگاه تانک و تعداد بیشماری نیروی پیاده و کماندو بود. گام به گام به خط پدافندی گردان نزدیک و نزدیکتر می شدند.
همسنگران خسته و بيخواب اما با دل هایی آرام و چشمانی باز در سنگرها پناه گرفته و آماده رویارویی با لشگر عظیم دشمن بودند. آتش پرحجم دشمن درست روی کانال و اطراف آن متمرکز شده و ابری سیاه از دود و خاکستر سرتاسر خط را پوشانیده بود. گلوله و ترکش همچون باران به روی سنگرها فرو می ریخت و از سمت مقابل هم تانک ها دیواره کانال و سینه خاکریز را آماج گلوله توپ قرار داده و با تاکتیک آتش و حرکت جلو می آمدند .
آرايش رزمی عراقی ها ، اينبار با دفعات گذشته کاملآ فرق می کرد. تعداد تانک ها و نفربرهای زرهی بقدری زیاد شده بود که واقعاً به شمارش نمی آمدند. آن همه تانک از کجا می آمدند و برای چه در آن نقطه از منطقه عملیاتی تجمع می کردند. شده بود برایمان یک سوال اساسی ، تانکها که کل دشت مقابل را پوشانده بودند. درچند ستون افقی و عمودی حرکت ميکردند و پشت سر هر کدام هم تعداد زیادی از نيروهای پياده و کماندو عراقی در حال حرکت بودند .
قشون پرتعداد دشمن دوباره تا نیمه های میدان آمده و سپس همچون دفعه قبل دهها دستگاه تانک از قشون جدا و با سرعت سمت کانال آمدند . به صد متری کانال نرسیده بودند که درگیری شروع و اولین موشک ها به بدنه تانک ها اصابت و کمانه کرد. همه تانکهای پیش قراول از نوع تی ۷۲ و ضد موشک بودند. چاره ای نبود باید با هر چه داشتیم از شکستن خط و سقوط کانال جلوگیری می کردیم. نبردی نابرابر شروع و با موشک و گلوله و نارنجک به استقبال تانک ها رفتیم. اما هرچه شلیک کردیم به زره فولادین شأن برخورد و کمانه کرد. تا اینکه عاقبت به چندمتری کانال رسیده و چندتا از تانک ها مستقیم به دل خط زده و شروع به بالا آمدن از دیواره خاکریز کردند. درست در این زمان چند فروند هلیکوپتر شکاری و توپ دار عراقی هم از فراز آسمان شروع به زدن سنگرها کردند .
رگبار مسلسل هلیکوپترها اجازه تکون خوردن به کسی را نمی دادند و تانکها هم غرش کنان مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند. لحظات بسیار خوف آور و وحشتناکی بود. سایه شوم شکست بر کانال افتاده و با شکستن خط و از دست دادن کانال چند قدمی بيشتر فاصله نداشتیم. دگرباره باید دلاوری برخاسته و کاری انجام می داد .
یکی از تانک ها که معلوم بود از بقیه پر دل و جرات تره ، غرش کنان خودشو از خاکریز بالا کشیده و قصد سرازیر شدن به داخل کانال را داشت که یکدفعه صدای بلند الله اکبر در کانال پیچیده و بسیجی ( غواص شهید ) يوسف قربانی ، بی توجه به رگبار گلوله مسلسل تانکها و هلیکوپترها با شهامت و شجاعت دوان دوان خود را به تانک مهاجم رسانیده و خیلی تند و تيز از دیواره تانک بالا رفته و با سرعت تمام نارنجکی به داخل کابين تانک انداخته و بعد هم با چابکی خاصی از بالای تانک به داخل سنگری در داخل کانال پريده و خود را از نظرها پنهان نمود .
با انفجار نارنجک ، تانک مهاجم که تا بالای خاکریز بالا آمده بود. عقب عقب برگشته و چندمتری از خاکریز فاصله گرفت و سپس درب برجک باز شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش از داخل کابین تانک بيرون پريده و در کنار تانک ، دست ها را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و زاری و التماس فراوان به سمت کانال آمدند .
بقیه تانک های پیشرو تی ۷۲ که مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند با دیدن حال و روز تانک منهدم شده و خدمه مجروح و اسیرش ، چنان دچار وحشت و سردرگمی شدند که بی مطلعی عقب کشیده و سراسیمه دور زده و شتابان از کانال دور شدند و هنوز به قشون اصلی نرسیده بودند که تمام تانک ها و نیروهای پیاده حاضر در میانه میدان هم عقب گرد نموده و شروع به فرار کردند .
به اين ترتيب ، تک سنگين و نفس گير عراقی ها ، اينبار نيز با عنايت و رحمت بی انتهای خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی و روحيه شهادت طلبی رزمندگان پاکباز دفع گرديد و نوای پیروزی بار دیگر در کانال طنین انداز شده و صدای بلند فریادهای الله اکبر و صلوات فضای منطقه را پرکرد . مشغول بگو و بخند با همرزمان بودم که صدای دلنشین اذان يکی از همسنگران ، جانی تازه در کالبد خسته و کوفته مان دمید. یک به یک تیمم کرده و سجاده رضا و تسليم در سنگر عشق پهن کرده و رو بسوی قبله دلدار ، به نماز عشق ایستادیم ....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #جان_نثاران
📽 نوحه ای شنیدنی و بسیار خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهههای حق علیه باطل و رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس
🎙ای جان نثاران حسین یارتان
باشد خداوند نگهدارتان
این جبهه چون جبهه ی کربلاست
دلها ز عشق حسین با صفاست
در دشت و صحرا به پا خیمه هاست
دشمن هراسان ز پیکارتان
باشد خداوند نگهدارتان
آماده باشید به گاه نبرد
صاحب زمان هست جلودارتان
ای جان نثاران حسین یارتان
باشد خداوند نگهدارتان
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نوحه ای شنیدنی و بسیار خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهههای حق علیه باطل و رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس
🎙ای جان نثاران حسین یارتان
باشد خداوند نگهدارتان
این جبهه چون جبهه ی کربلاست
دلها ز عشق حسین با صفاست
در دشت و صحرا به پا خیمه هاست
دشمن هراسان ز پیکارتان
باشد خداوند نگهدارتان
آماده باشید به گاه نبرد
صاحب زمان هست جلودارتان
ای جان نثاران حسین یارتان
باشد خداوند نگهدارتان
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ دست نوشته ای زیبا و خواندنی از بسیجی غواص #شهید_بهرام_خاکباز_منفرد :
🖌... انشاءالله كه خداوند در درجه اول به ما ايمان عطا كند تا ما همه مردم را دعوت به راه حق كنيم و در اين راه صبر كنيم تا انشاءالله كه در اين راه به شهادت برسيم .
...ما بايد سعي كنيم كه بتوانيم بين خود و ايشان (صاحب الزمان «عج») اتصال برقرار كنيم و بدانيم كه اين كار خيلي آسان نيست....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_بهرام_خاکباز_منفرد از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ دست نوشته ای زیبا و خواندنی از بسیجی غواص #شهید_بهرام_خاکباز_منفرد :
🖌... انشاءالله كه خداوند در درجه اول به ما ايمان عطا كند تا ما همه مردم را دعوت به راه حق كنيم و در اين راه صبر كنيم تا انشاءالله كه در اين راه به شهادت برسيم .
...ما بايد سعي كنيم كه بتوانيم بين خود و ايشان (صاحب الزمان «عج») اتصال برقرار كنيم و بدانيم كه اين كار خيلي آسان نيست....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_بهرام_خاکباز_منفرد از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۳
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک چهارم
🔹🔸بعد از نماز ، برادران تدارکاتچی ناهار را که شامل یک قوطی کنسرو ماهی و کمی نان خشک است بین سنگرها تقسیم و رزمندگان با صمیمیت ، چند نفره چند نفره با خنده و شوخی مشغول خوردن ناهار شدند. خط بسیار آرام و ساکت بود و انگاری عراقی ها هم برای ناهار و استراحت تعطیل کرده بودند. صدای انفجارات متوالی از عقبه به گوش می رسید و لحظه ای هم قطع نمی شد. از عقبه خط عراقیها هم فقط صدای خش خش زنجیر و غرش تانک ها شنیده می شد.
ناهار را خورده و همگی مشغول سر و سامان دادن وضعيت به هم ريخته کانال و سنگرها شدیم. با جابجایی گونی های پر ازخاک،سنگرها را بازسازی و دوباره آماده نبرد کردیم. هوا بيش از اندازه داغ و سوزان بود و خورشيد گرم جنوب چنان عمود به کله آدم می تابید که احساس می کردی که مغزت در حال جوشیدن است. بچه ها سرتا پا خيس عرق بودند و قطرات عرق مثل باران از سر و صورتشان به زمين می ریخت. ولی باز با این وجود همه درحال کار و تلاش بودند. عده ای گالن های آب بر دوش ازکنار جاده خاکی به سمت انتهای کانال می آمدند به استقبال شأن رفته و یک گالن آب گرفته و به سنگرم آوردم.
هنوز خط کاملاً آرام و ساکت بود و خبری از گلوله باران عراقی ها نبود. چفيه را با آب خيس کرده و داخل سنگر نشسته و به روی سر و صورتم انداختم. هوا حسابی داغ و سوزان بود و خنکی چفيه چنان دلنشین و دلچسب بود که نم نم پلک های خسته ام بسته و به خوابی شیرین فرو رفتم. نمیدانم چقدر خوابیدم. اما باصدایی وحشتناک و کلی خاک و کلوخ و سنگ ریزه از خواب پریده و سراسیمه کف سنگر افتاده و سرم را میان دستام گرفتم. با خوابیدن گرد و خاک بلند شده و گیج و سردرگم مشغول وارسی اطراف شدم. خمپاره عراقی ها با چند سانت اختلاف درست بالای سنگرم به تاج خاکریز اصابت و سنگر بالای خاکریز را درب و داغون کرده بود.
دوباره خط زیر آتش بود و تعداد بیشماری تانک و نفربر زرهی دشمن غرش کنان در حال جابجائی و گرفتن آرایش هجومی در کنار کانال بدبو بودند. نگران کمبود موشک بودم و از برادر حسن محمدی هم هیچ خبری نبود. باید تا فرصت باقی بود و حمله تانک ها شروع نشده بود. رفته و تعدادی موشک می آوردم. راهی پایین کانال و سمت جاده خاکی شدم. کانال و اطراف آن زیر بارانی از خمپاره و کاتیوشا بود و ترکش و کلوخ و سنگ ریزه مثال نقل و نبات به داخل کانال می ریخت. خمیده و نیم خیز حرکت کرده و با هر انفجاری شیرجه زده و به داخل سنگر همرزمی پریده و کمی خوش و بش کرده و به راه خود ادامه دادم تا اینکه در نیمه راه تعدادی گونی پر از موشک دیده و با خوشحالی چندتاشو برداشته و سریع سمت سنگرم در انتهای کانال برگشتم.
در محوطه داخلی کانال و سنگرها جنب و جوش فراوانی ديده می شد. همه در حال آماده شدن برای مقابله با حمله دشمن بودند. عده ای با شور و هيجان مشغول پرکردن فشنگ به خشابهای خالی بودند و عـده ای ديگر هم خرج به زیر موشک ها بسته و کنار سنگرها می چیدند. تعدادی هم لبه خاکریز نشسته و بدقت حرکات و جابجائی نیروهای عراقی را زير نظر گرفته بودند.
تانک های عراقی اين دفعه بقدری زیاد شده بودند که از دو طرف به سمت کانال می آمدند. تعدادی از مقابل و تعدادی هم از سمت شهر همايون در حال نزديک شدن به خط بودند. به سنگر رسیده و سریع مشغول آماده کردن موشک ها شدم. داشتم موشک های آماده را در اطراف سنگر می چیدم که ناگهان متوجه حضور تعداد زیادی نیروی کماندو عراقی در داخل حوضچه ها شدم به لبه خاکریز رفته و یواشکی از بین گونی ها مشغول تماشای رفت و آمد عراقی ها شدم. کماندوهای عراقی تا حوضچه چهارم آمده و داخل آن مشغول فعالیت بودند. سریع موشکی روی قبضه گذاشته و با دقت لبه میانی حوضچه را نشانه رفته و شلیک کردم. با اصابت موشک از تحرکات عراقی ها کاسته شد. اما هنوز داخل حوضچه چهارم پر از کماندو بود و معلوم هم نبود چه نقشه ای دارند.
مشغول دید زدن حوضچه ها بودم که یکدفعه فرمانده دلاور گردان سردار رسول وزیری و معاون ایشان سردار رضا زلفخانی به همراه چند نفر از رزمندگان از راه رسیده و دستور دادند که سریعاً با چندتا آر پی جی زن و تيربارچی به مقابله تانک های مهاجم از طرف همایون شهر برویم. سريع کوله آر پی جی را به دوش انداخته و چندتا موشک اضافه هم برداشته و به سردار زلفخانی هم گفتم که کماندوهای عراقی در داخل حوضچه چهارم هستند. سردار هم دوتا تیربارچی مقابل حوضچه ها گذاشت و بقیه یک به یک از داخل پل بتونی عبور کرده و به سمت تانکهای مهاجم عراقی رفتیم....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۳
💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک چهارم
🔹🔸بعد از نماز ، برادران تدارکاتچی ناهار را که شامل یک قوطی کنسرو ماهی و کمی نان خشک است بین سنگرها تقسیم و رزمندگان با صمیمیت ، چند نفره چند نفره با خنده و شوخی مشغول خوردن ناهار شدند. خط بسیار آرام و ساکت بود و انگاری عراقی ها هم برای ناهار و استراحت تعطیل کرده بودند. صدای انفجارات متوالی از عقبه به گوش می رسید و لحظه ای هم قطع نمی شد. از عقبه خط عراقیها هم فقط صدای خش خش زنجیر و غرش تانک ها شنیده می شد.
ناهار را خورده و همگی مشغول سر و سامان دادن وضعيت به هم ريخته کانال و سنگرها شدیم. با جابجایی گونی های پر ازخاک،سنگرها را بازسازی و دوباره آماده نبرد کردیم. هوا بيش از اندازه داغ و سوزان بود و خورشيد گرم جنوب چنان عمود به کله آدم می تابید که احساس می کردی که مغزت در حال جوشیدن است. بچه ها سرتا پا خيس عرق بودند و قطرات عرق مثل باران از سر و صورتشان به زمين می ریخت. ولی باز با این وجود همه درحال کار و تلاش بودند. عده ای گالن های آب بر دوش ازکنار جاده خاکی به سمت انتهای کانال می آمدند به استقبال شأن رفته و یک گالن آب گرفته و به سنگرم آوردم.
هنوز خط کاملاً آرام و ساکت بود و خبری از گلوله باران عراقی ها نبود. چفيه را با آب خيس کرده و داخل سنگر نشسته و به روی سر و صورتم انداختم. هوا حسابی داغ و سوزان بود و خنکی چفيه چنان دلنشین و دلچسب بود که نم نم پلک های خسته ام بسته و به خوابی شیرین فرو رفتم. نمیدانم چقدر خوابیدم. اما باصدایی وحشتناک و کلی خاک و کلوخ و سنگ ریزه از خواب پریده و سراسیمه کف سنگر افتاده و سرم را میان دستام گرفتم. با خوابیدن گرد و خاک بلند شده و گیج و سردرگم مشغول وارسی اطراف شدم. خمپاره عراقی ها با چند سانت اختلاف درست بالای سنگرم به تاج خاکریز اصابت و سنگر بالای خاکریز را درب و داغون کرده بود.
دوباره خط زیر آتش بود و تعداد بیشماری تانک و نفربر زرهی دشمن غرش کنان در حال جابجائی و گرفتن آرایش هجومی در کنار کانال بدبو بودند. نگران کمبود موشک بودم و از برادر حسن محمدی هم هیچ خبری نبود. باید تا فرصت باقی بود و حمله تانک ها شروع نشده بود. رفته و تعدادی موشک می آوردم. راهی پایین کانال و سمت جاده خاکی شدم. کانال و اطراف آن زیر بارانی از خمپاره و کاتیوشا بود و ترکش و کلوخ و سنگ ریزه مثال نقل و نبات به داخل کانال می ریخت. خمیده و نیم خیز حرکت کرده و با هر انفجاری شیرجه زده و به داخل سنگر همرزمی پریده و کمی خوش و بش کرده و به راه خود ادامه دادم تا اینکه در نیمه راه تعدادی گونی پر از موشک دیده و با خوشحالی چندتاشو برداشته و سریع سمت سنگرم در انتهای کانال برگشتم.
در محوطه داخلی کانال و سنگرها جنب و جوش فراوانی ديده می شد. همه در حال آماده شدن برای مقابله با حمله دشمن بودند. عده ای با شور و هيجان مشغول پرکردن فشنگ به خشابهای خالی بودند و عـده ای ديگر هم خرج به زیر موشک ها بسته و کنار سنگرها می چیدند. تعدادی هم لبه خاکریز نشسته و بدقت حرکات و جابجائی نیروهای عراقی را زير نظر گرفته بودند.
تانک های عراقی اين دفعه بقدری زیاد شده بودند که از دو طرف به سمت کانال می آمدند. تعدادی از مقابل و تعدادی هم از سمت شهر همايون در حال نزديک شدن به خط بودند. به سنگر رسیده و سریع مشغول آماده کردن موشک ها شدم. داشتم موشک های آماده را در اطراف سنگر می چیدم که ناگهان متوجه حضور تعداد زیادی نیروی کماندو عراقی در داخل حوضچه ها شدم به لبه خاکریز رفته و یواشکی از بین گونی ها مشغول تماشای رفت و آمد عراقی ها شدم. کماندوهای عراقی تا حوضچه چهارم آمده و داخل آن مشغول فعالیت بودند. سریع موشکی روی قبضه گذاشته و با دقت لبه میانی حوضچه را نشانه رفته و شلیک کردم. با اصابت موشک از تحرکات عراقی ها کاسته شد. اما هنوز داخل حوضچه چهارم پر از کماندو بود و معلوم هم نبود چه نقشه ای دارند.
مشغول دید زدن حوضچه ها بودم که یکدفعه فرمانده دلاور گردان سردار رسول وزیری و معاون ایشان سردار رضا زلفخانی به همراه چند نفر از رزمندگان از راه رسیده و دستور دادند که سریعاً با چندتا آر پی جی زن و تيربارچی به مقابله تانک های مهاجم از طرف همایون شهر برویم. سريع کوله آر پی جی را به دوش انداخته و چندتا موشک اضافه هم برداشته و به سردار زلفخانی هم گفتم که کماندوهای عراقی در داخل حوضچه چهارم هستند. سردار هم دوتا تیربارچی مقابل حوضچه ها گذاشت و بقیه یک به یک از داخل پل بتونی عبور کرده و به سمت تانکهای مهاجم عراقی رفتیم....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ایام_عاشقی
📽 تصاویری زیبا و خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و لحظه اعزام رزمندگان به جبهه ها با آهنگی شنیدنی و زیبا با صدای گرم و دلنشین #حاج_صادق_آهنگران
🎙هوا از عطر تو غوغاست میدانم که اینجایی
عزیزم سایه ات پیداست میدانم که اینجایی
مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هر دم
دلم آواره ی صحراست میدانم که اینجایی
بساط امن و آسایش به بی صبری نمی ارزد
بیا تا مهلتی با ماست میدانم که اینجایی
به خون سجاده رنگین کردم از فرمان پیر خود
که وقتی عاشقی نالان میدانم که اینجایی
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 تصاویری زیبا و خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس و لحظه اعزام رزمندگان به جبهه ها با آهنگی شنیدنی و زیبا با صدای گرم و دلنشین #حاج_صادق_آهنگران
🎙هوا از عطر تو غوغاست میدانم که اینجایی
عزیزم سایه ات پیداست میدانم که اینجایی
مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هر دم
دلم آواره ی صحراست میدانم که اینجایی
بساط امن و آسایش به بی صبری نمی ارزد
بیا تا مهلتی با ماست میدانم که اینجایی
به خون سجاده رنگین کردم از فرمان پیر خود
که وقتی عاشقی نالان میدانم که اینجایی
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_فرضعلی_نجفی :
🖌... من خود را در آن حد نمي بينم كه در صف بندگان مخلص خدا قرار گيرم كه همچون حسين مي جنگند و به فيض عظيم شهادت نائل مي آيند و تن به ذلت نمي دهند و همين مرا بس است كه در جمع بندگان مخلص خدا قرار گيرم تا گناهاني كه دارم، شايد خداوند به بزرگي خود مرا هم ببخشد و رحمت خود را از من گنهكار كم نكند تا بتوانم در ره حق تا خون در رگهايم جاري است از حريم اسلام و مسلمين دفاع كنم تا دين خود را نسبت به اسلام و مسلمين ادا كنم....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_فرضعلی_نجفی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_فرضعلی_نجفی :
🖌... من خود را در آن حد نمي بينم كه در صف بندگان مخلص خدا قرار گيرم كه همچون حسين مي جنگند و به فيض عظيم شهادت نائل مي آيند و تن به ذلت نمي دهند و همين مرا بس است كه در جمع بندگان مخلص خدا قرار گيرم تا گناهاني كه دارم، شايد خداوند به بزرگي خود مرا هم ببخشد و رحمت خود را از من گنهكار كم نكند تا بتوانم در ره حق تا خون در رگهايم جاري است از حريم اسلام و مسلمين دفاع كنم تا دين خود را نسبت به اسلام و مسلمين ادا كنم....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_فرضعلی_نجفی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۴
💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک چهارم
🔹🔸تا آن لحظه فکر میکردم که در آن سوی پل بتنی رزمندگان باقی مانده از گردان حضرت علی اکبر (ع) در حال پدافند هستند. اما در کمال ناباروری دیدم که سنگرهای داخل کانال تا کیلومترها خالی از مدافع و رزمنده است. باور کنید کار خدا بود که تا آن لحظه گردان قیجی و غافلگیر نشده بود. خلاصه مدتی خمیده و نشسته داخل کانال راه پيمائی کردیم تا اینکه عاقبت به موقعیت مناسبی رسیده و درست مقابل تانک ها مستقر و آماده نبرد شدیم.
قرار بود گروه کوچک ما که شامل ده نفر رزمنده خسته و بی رمق و بی خواب بود با چند قبضه آر پی جی هفت و چند تيربار گرینوف و تعدای نارنجک دستی در مقابل قشون عظيم و مجهز دشمن که شامل صدها دستگاه تانک پیشرفته و هزاران نیروی پیاده و کماندو بود. جنگیده و ايستاده گی کند و اين عمل در نگاه آدمهای عاقل و پر تدبير کاری بس غير ممکن و عبث و در يک کلام ديوانه گی و خودکشی می نمود. اما از نظر بچه بسيجی هائی که مشق جنگ را در مکتبخانه عاشورا آموخته بودند. هيچگاه افزون بودن قدرت نظامی و بيشتر بودن تعداد نفرات دشمن ملاک برتری و پيروزی آنها نبود و در صحنه نبرد حرف اول را گروهی می زدند که نيروهایشان بـا خلوص نيت و ايمان قوی به راه و مرام و مسلک خود پيکار می کردند و از برای دست يابی به اهداف مقدس آئينی که برايش لباس رزم برتن کرده بودند . به سادگی از تمام هستی خود دست برداشته و به راحتی جان را نثار آرمانها و ارزشهای مقدس آن می کردند.
خط پدافندی گردان بشدت زیر آتش انواع ادوات سنگین و سبک بود و از جایی که ما مستقر بودیم بخوبی انفجارات و دود و آتش حاصل از آن را می دیدیم. دشمن هنوز از وجود گروه کوچک ما آگهی نداشت و برای همین هم هیچ آتشی به آن قسمت از کانال نمی ریخت. کاملاً در آرامش و امنیت بودیم و برای اینکه موقعیت مان لو نرود. همه در سنگرهای داخل کانال نشسته و کسی بالای خاکریز نمی رفت. آنقدر ساکت و بی حرکت نشسته و انتظار کشیدیم تا اینکه در نهایت صدای خش خش زنجیر تانکها قطع شد و خبر از توقف قشون دشمن داد.
تانک های عراقی که از سوی شهر همایون در حال پیشروی بودند تا اواسط میدان آمده و سپس بصورت اریب به سمت خط پدافندی ایستاده و مواضع دفاعی رزمندگان را زیر آتش مسلسل و توپ خود گرفته بودند. در خط پدافندی هم مثل دفعات قبل قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و تعدادی تانک در حال نزدیک شدن به کانال بودند که صد در صد از نوع تی ۷۲ بودند و ترسی از موشک و شکار شدن نداشتند. جای جالبش آنجا بود که تانکها به خط نزدیک می شدند و هر موشکی از داخل کانال سمت شأن شلیک می شد. آن نقطه از کانال چنان وحشیانه و بوسیله تانکهای اینطرفی کوبیده می شد که زمین و زمان تیره و تار می شد. تانکها فاصله زیادی با محل استقرارمان داشتند و برای همین هم سردار زلفخانی اجازه ورود به درگیری نداده و ما همچنان ساکت و در خفا و از فاصله بسیار دور نظارگر نبرد رزمندگان کم تعداد داخل کانال با قشون عظیم دشمن بودیم.
تانکهای مهاجم عراقی که تجربیات تلخی از یورش مستقیم گذشته داشتند. ديگر شهامت جلو رفتن و هجوم مستقیم به خط را نداشتند و با حرکات مارپیچ به کانال نزدیک می شدند و با شلیک اولین موشک از سوی رزمندگان ، سریع عقب می کشیدند و محل شلیک موشک از زمین و آسمان مورد حمله قرار می گرفت و تعداد زیادی گلوله تانک و خمپاره و راکت هلیکوپتر به آنجا اصابت می کرد .
فاصله زيادی با مواضع دفاعی گردان داشتیم و از حال و روز همرزمان هیچ خبری نداشتیم. اما از موقعیتی که بودیم میدان نبرد خوب دیده می شد. کانال و مواضع دفاعی گردان بطور يکسره با آتش شديد توپخانه و گلوله های مختلف خمپاره و مینی کاتیوشا زير آتش بود و مسلسل صدها دستگاه تانک خاکریز را میزدند و با گلوله های مستقيم توپ سنگرهای بالای خاکریز را هدف قرار می دادند. سنگرها يکی پس از ديگری با اصابت گلوله توپ تانک ها منهدم می شدند و گونی های پر ازخاک مانند پر در هوا به پرواز در می آمدند.
در مکانی دنج نشسته و نبردی را به تماشا نشسته بودیم که سراسر عشق و غیرت و مردانگی بود. این سوی میدان چهل یا پنجاه نفر آدم خسته و بی رمق با سلاح های سبک و آنطرف صدها تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی روز جهان و با پشتیبانی کامل هوایی و زمینی. دقایق هر کدام به اندازه ساعتی می گذشت و نگرانی و اضطراب در بین گروه کوچک مان موج می زد. همگی ساکت و بی سر و صدا لبه خاکریز نشسته و با ناراحتی فراوان اوضاع خطرناک و هولناک خط پدافندی و کانال را تماشا میکردیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۴
💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک چهارم
🔹🔸تا آن لحظه فکر میکردم که در آن سوی پل بتنی رزمندگان باقی مانده از گردان حضرت علی اکبر (ع) در حال پدافند هستند. اما در کمال ناباروری دیدم که سنگرهای داخل کانال تا کیلومترها خالی از مدافع و رزمنده است. باور کنید کار خدا بود که تا آن لحظه گردان قیجی و غافلگیر نشده بود. خلاصه مدتی خمیده و نشسته داخل کانال راه پيمائی کردیم تا اینکه عاقبت به موقعیت مناسبی رسیده و درست مقابل تانک ها مستقر و آماده نبرد شدیم.
قرار بود گروه کوچک ما که شامل ده نفر رزمنده خسته و بی رمق و بی خواب بود با چند قبضه آر پی جی هفت و چند تيربار گرینوف و تعدای نارنجک دستی در مقابل قشون عظيم و مجهز دشمن که شامل صدها دستگاه تانک پیشرفته و هزاران نیروی پیاده و کماندو بود. جنگیده و ايستاده گی کند و اين عمل در نگاه آدمهای عاقل و پر تدبير کاری بس غير ممکن و عبث و در يک کلام ديوانه گی و خودکشی می نمود. اما از نظر بچه بسيجی هائی که مشق جنگ را در مکتبخانه عاشورا آموخته بودند. هيچگاه افزون بودن قدرت نظامی و بيشتر بودن تعداد نفرات دشمن ملاک برتری و پيروزی آنها نبود و در صحنه نبرد حرف اول را گروهی می زدند که نيروهایشان بـا خلوص نيت و ايمان قوی به راه و مرام و مسلک خود پيکار می کردند و از برای دست يابی به اهداف مقدس آئينی که برايش لباس رزم برتن کرده بودند . به سادگی از تمام هستی خود دست برداشته و به راحتی جان را نثار آرمانها و ارزشهای مقدس آن می کردند.
خط پدافندی گردان بشدت زیر آتش انواع ادوات سنگین و سبک بود و از جایی که ما مستقر بودیم بخوبی انفجارات و دود و آتش حاصل از آن را می دیدیم. دشمن هنوز از وجود گروه کوچک ما آگهی نداشت و برای همین هم هیچ آتشی به آن قسمت از کانال نمی ریخت. کاملاً در آرامش و امنیت بودیم و برای اینکه موقعیت مان لو نرود. همه در سنگرهای داخل کانال نشسته و کسی بالای خاکریز نمی رفت. آنقدر ساکت و بی حرکت نشسته و انتظار کشیدیم تا اینکه در نهایت صدای خش خش زنجیر تانکها قطع شد و خبر از توقف قشون دشمن داد.
تانک های عراقی که از سوی شهر همایون در حال پیشروی بودند تا اواسط میدان آمده و سپس بصورت اریب به سمت خط پدافندی ایستاده و مواضع دفاعی رزمندگان را زیر آتش مسلسل و توپ خود گرفته بودند. در خط پدافندی هم مثل دفعات قبل قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و تعدادی تانک در حال نزدیک شدن به کانال بودند که صد در صد از نوع تی ۷۲ بودند و ترسی از موشک و شکار شدن نداشتند. جای جالبش آنجا بود که تانکها به خط نزدیک می شدند و هر موشکی از داخل کانال سمت شأن شلیک می شد. آن نقطه از کانال چنان وحشیانه و بوسیله تانکهای اینطرفی کوبیده می شد که زمین و زمان تیره و تار می شد. تانکها فاصله زیادی با محل استقرارمان داشتند و برای همین هم سردار زلفخانی اجازه ورود به درگیری نداده و ما همچنان ساکت و در خفا و از فاصله بسیار دور نظارگر نبرد رزمندگان کم تعداد داخل کانال با قشون عظیم دشمن بودیم.
تانکهای مهاجم عراقی که تجربیات تلخی از یورش مستقیم گذشته داشتند. ديگر شهامت جلو رفتن و هجوم مستقیم به خط را نداشتند و با حرکات مارپیچ به کانال نزدیک می شدند و با شلیک اولین موشک از سوی رزمندگان ، سریع عقب می کشیدند و محل شلیک موشک از زمین و آسمان مورد حمله قرار می گرفت و تعداد زیادی گلوله تانک و خمپاره و راکت هلیکوپتر به آنجا اصابت می کرد .
فاصله زيادی با مواضع دفاعی گردان داشتیم و از حال و روز همرزمان هیچ خبری نداشتیم. اما از موقعیتی که بودیم میدان نبرد خوب دیده می شد. کانال و مواضع دفاعی گردان بطور يکسره با آتش شديد توپخانه و گلوله های مختلف خمپاره و مینی کاتیوشا زير آتش بود و مسلسل صدها دستگاه تانک خاکریز را میزدند و با گلوله های مستقيم توپ سنگرهای بالای خاکریز را هدف قرار می دادند. سنگرها يکی پس از ديگری با اصابت گلوله توپ تانک ها منهدم می شدند و گونی های پر ازخاک مانند پر در هوا به پرواز در می آمدند.
در مکانی دنج نشسته و نبردی را به تماشا نشسته بودیم که سراسر عشق و غیرت و مردانگی بود. این سوی میدان چهل یا پنجاه نفر آدم خسته و بی رمق با سلاح های سبک و آنطرف صدها تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی روز جهان و با پشتیبانی کامل هوایی و زمینی. دقایق هر کدام به اندازه ساعتی می گذشت و نگرانی و اضطراب در بین گروه کوچک مان موج می زد. همگی ساکت و بی سر و صدا لبه خاکریز نشسته و با ناراحتی فراوان اوضاع خطرناک و هولناک خط پدافندی و کانال را تماشا میکردیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #غواصان_اروند
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از آموزش های سخت و طاقت فرسای غواصان خط شکن عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت
🔸 #عملیات_والفجر_۸ در بهمنماه ۱۳۶۴ با رمز مبارک فاطمهالزهرا(س) در منطقه اروندرود انجام گردید و رزمندگان اسلام با عبور شگفت انگیز از رودخانه وحشی اروندرود موفق به آزاد سازی شهر بندری فاو عراق و منطقه وسیعی از خاک کشور عراق شدند.
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
😞 الهی به آنان که پرپر شدند
پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند
قدم در حریم تماشا زدند
کجایند مردان والفجر هشت
که از خونشان رود گلپوش گشت
کجایند آنان که بالی رها داشتند
گذرنامه کربلا داشتند
کجایند آنان که فردایی اند
همانان که فردا تماشایی اند...
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_خط_شکن
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از آموزش های سخت و طاقت فرسای غواصان خط شکن عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت
🔸 #عملیات_والفجر_۸ در بهمنماه ۱۳۶۴ با رمز مبارک فاطمهالزهرا(س) در منطقه اروندرود انجام گردید و رزمندگان اسلام با عبور شگفت انگیز از رودخانه وحشی اروندرود موفق به آزاد سازی شهر بندری فاو عراق و منطقه وسیعی از خاک کشور عراق شدند.
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
😞 الهی به آنان که پرپر شدند
پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند
قدم در حریم تماشا زدند
کجایند مردان والفجر هشت
که از خونشان رود گلپوش گشت
کجایند آنان که بالی رها داشتند
گذرنامه کربلا داشتند
کجایند آنان که فردایی اند
همانان که فردا تماشایی اند...
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_خط_شکن
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_جعفر_محمدی :
🖌... باید بدانید که نبرد با دشمنان اسلام و قرآن بر هر مسلمانی واجب است .
مادر عزیز ! این را بدان که تا به حال در عمرم اینقدر خوشحال نبودم . انشاءالله امیدوارم با یاری خدا در این عملیات که در پیش است و بیشتر برای امتحان است ، سرافراز و پیروز باشم .
انشاءالله و اگر توفیق به من روی کرد و به مقام والای شهادت رسیدم ، امیدوارم که هیچ ناراحت و غمگین نباشید و بیش از همیشه خوشحال و شاد باشید. زیرا در راه خدا کشته و قربانی دادن ناراحتی ندارد....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_جعفر_محمدی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_جعفر_محمدی :
🖌... باید بدانید که نبرد با دشمنان اسلام و قرآن بر هر مسلمانی واجب است .
مادر عزیز ! این را بدان که تا به حال در عمرم اینقدر خوشحال نبودم . انشاءالله امیدوارم با یاری خدا در این عملیات که در پیش است و بیشتر برای امتحان است ، سرافراز و پیروز باشم .
انشاءالله و اگر توفیق به من روی کرد و به مقام والای شهادت رسیدم ، امیدوارم که هیچ ناراحت و غمگین نباشید و بیش از همیشه خوشحال و شاد باشید. زیرا در راه خدا کشته و قربانی دادن ناراحتی ندارد....
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_جعفر_محمدی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab