This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #یاری_خداوند
📽 سخنان بسیار زیبا و شنیدنی فرمانده دل ها سردار #شهید_مهدی_زین_الدین فرمانده دلاور لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) قبل از عملیات #والفجر_چهار در جمع رزمندگان اسلام
🎙 إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ، اگر خدا را یاری کردید ، خدا هم شما را یاری می کند...
🌺 یاد باد یاد مردان مرد...
👌بسیار دیدنی و شنیدنی ، این سخنان ارزشمند و راهنما را حتماً باید شنید...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#سرداران_شهید
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 سخنان بسیار زیبا و شنیدنی فرمانده دل ها سردار #شهید_مهدی_زین_الدین فرمانده دلاور لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) قبل از عملیات #والفجر_چهار در جمع رزمندگان اسلام
🎙 إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ، اگر خدا را یاری کردید ، خدا هم شما را یاری می کند...
🌺 یاد باد یاد مردان مرد...
👌بسیار دیدنی و شنیدنی ، این سخنان ارزشمند و راهنما را حتماً باید شنید...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#سرداران_شهید
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #اخلاص_فرمانده
📽 سخنان بسیار زیبا و شنیدنی فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار مخلص شهید #حاج_ابراهیم_همت فرمانده دلاور لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در جمع رزمندگان اسلام بعد از عملیات #والفجر_چهار
🎙 #شهید_همت : اولین نکته احساس شرمندگی در مقابل عظمت روح ، ایثار ، صبر ، شکیبایی و تقوای همه بسیجی های عزیز است.
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
👌بسیار دیدنی و شنیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید.
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#سرداران_شهید
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 سخنان بسیار زیبا و شنیدنی فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار مخلص شهید #حاج_ابراهیم_همت فرمانده دلاور لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در جمع رزمندگان اسلام بعد از عملیات #والفجر_چهار
🎙 #شهید_همت : اولین نکته احساس شرمندگی در مقابل عظمت روح ، ایثار ، صبر ، شکیبایی و تقوای همه بسیجی های عزیز است.
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
👌بسیار دیدنی و شنیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید.
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#سرداران_شهید
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 مظهر بزرگ شیطان
📽 برشی دیدنی از مستند #روایت_فتح با گفتاری شنیدنی از #شهید_مرتضی_آوینی
🎙...نه عجب اگر در جهان وارونهی امروز، آمریكا، یعنی مظهر بزرگ شیطان، چهرهی شیطانی خویش را در نقاب آزادی و دفاع از حقوق بشر پنهان كند و با سوء استفاده از جاذبههای غریزی وجود بشر، سیطرهی جهنمی خویش را بر پهنهی كرهی ارض بگسترد. اما دوران سیاه حكومت دنیایی شیطان، با انقلاب اسلامی ایران به سر آمده است و ما كه علمدار استمرار نهضت انبیاء در جهان هستیم، به حول و قوهی خداوند این بت بزرگ را در هم خواهیم شكست، كه بتشكنی سنت انبیاء و پیروان آنهاست.
قدرت و شجاعت ما در كجا نهفته است؟ راستی پشتوانهی شجاعت ما كدام قدرت عظیم است كه اینچنین بی پروا و از سر یقین و اطمینان سخن می گوییم؟ می گفت:ما خلیجفارس را گورستان آمریكایی های متجاوز خواهیم كرد و اگر كسی ما را نشناسد، از خود می پرسد:مگر آنها به منبع لایزال كدام نیروی عظیم دست یافتهاند كه اینچنین سخن می گویند؟
ما زنده از آنیم كه آرام نگیریم
موجیم كه آسودگی ما عدم ماست
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 برشی دیدنی از مستند #روایت_فتح با گفتاری شنیدنی از #شهید_مرتضی_آوینی
🎙...نه عجب اگر در جهان وارونهی امروز، آمریكا، یعنی مظهر بزرگ شیطان، چهرهی شیطانی خویش را در نقاب آزادی و دفاع از حقوق بشر پنهان كند و با سوء استفاده از جاذبههای غریزی وجود بشر، سیطرهی جهنمی خویش را بر پهنهی كرهی ارض بگسترد. اما دوران سیاه حكومت دنیایی شیطان، با انقلاب اسلامی ایران به سر آمده است و ما كه علمدار استمرار نهضت انبیاء در جهان هستیم، به حول و قوهی خداوند این بت بزرگ را در هم خواهیم شكست، كه بتشكنی سنت انبیاء و پیروان آنهاست.
قدرت و شجاعت ما در كجا نهفته است؟ راستی پشتوانهی شجاعت ما كدام قدرت عظیم است كه اینچنین بی پروا و از سر یقین و اطمینان سخن می گوییم؟ می گفت:ما خلیجفارس را گورستان آمریكایی های متجاوز خواهیم كرد و اگر كسی ما را نشناسد، از خود می پرسد:مگر آنها به منبع لایزال كدام نیروی عظیم دست یافتهاند كه اینچنین سخن می گویند؟
ما زنده از آنیم كه آرام نگیریم
موجیم كه آسودگی ما عدم ماست
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 تکرار صحنه کربلا
✍ خاطره ای بسیار زیبا و شنیدنی از اخلاص و ایثار رزمندگان دلاور لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات #والفجر_چهار
🖌...لشگر ۳۱ عاشورا بعد از مرحله اول و دوم عملیات والفجر چهار در منطقه شیلر و کانیمانگا سازماندهی گردانهای عمل کننده را از دست داد و باقیمانده نیروها به مقرشان در یک منطقه نیمه جنگی در نزدیکی خط برگشتند.
برای تکمیل عملیات باید مناطق شیخ گزنشین و مناطق پشت کانیمانگا تصرف میشد. از این رو برای ادامه عملیات باید نیروهای سالم مانده گردانها سازماندهی مجدد میشدند.
سردار دلاور #شهید_مهدی_باکری به «حاج جواد صبور» معاون ستاد لشگر دستور فوری داد تا سازماندهی نیروها را انجام دهد تا مرحله سوم عملیات هر چه سریعتر آغاز شود.
گردان حضرت علی اکبر نیز باید هر چه سریعتر سازماندهی میشد. فرمانده گردان علی اکبر لشگر عاشورا در این عملیات شهید بایرامعلی ورمزیاری بود که در مرحله اول از ناحیه کتف مجروح و به عقب منتقل و بازگشتش به گردان در این مرحله نامشخص بود.
بعداز ظهر بود که هواپیماهای دشمن شروع به بمباران مقر لشگر کردند و تا غروب خورشید مدام زیر بمب و موشک هواپیماها بودیم و بعد آن حاج جواد صبور به سمت ما آمد و گفت تمام نیروها را در محوطه جمع کنید. سریع بچه ها را به خط کرده و حاج جواد شروع به سخنرانی کرد اول علل سازماندهی مجدد نیروها را شرح داد و سپس از اهمیت ادامه عملیات گفت و نقش لشگر عاشورا را در این مرحله توضیح داد و در پایان هم دستور آقا مهدی باکری فرمانده لشگر عاشورا را به بچه ها ابلاغ کرده و اعلام نمود که به تک تک نیروها نیاز داریم.
با اتمام حرف های حاج جواد نیروها به دو دسته تقسیم شدند. نیروهایی که حاضر به ماندن و گذاشتن از جانشان برای دفاع از کشور بودند و نیروهای محدودی که از ادامه عملیات ناامید و ساز عقب نشینی میزدند. عدهای که قصد بازگشت به عقب را داشتند شروع به غر زدن کرده و خواستار تسریع در تسویه و برگشت هر چه سریعتر به عقبه شدند.
فضای سنگینی میان نیروها حاکم شد. حاج جواد در موقعیت بسیار سختی قرار داشت و مدام لبانش را بر هم میفشرد. برخورد تند و آزار دهنده نیروها و از سوی دیگر دستور آقای مهدی بر او فشار روحی وارد میکرد. دوباره مجبور به سخنرانی شده و ناراحت و بغضآلود دستور آقا مهدی باکری را تکرار کرد.
خورشید از بالای درختان نم نم پایین میرفت و سکوت عجیبی در منطقه حکم فرما شده بود. طیفی که بر تصمیم آقا مهدی ایمان و قصد ماندن داشتند با نگاههایشان به عملکرد معترضان تأسف می خورند.
عقربههای ساعت به کندی حرکت میکرد و کم کم سیاهی شب منطقه را فرا می گرفت. آن شب حاضران در معرض امتحان سختی قرار داشتند. حاج صبور سخنانش را با این جمله به پایان رساند: عزیزان فکر کنید اینجا کربلاست و امشب شب عاشوراست. چراغها را خاموش میکنیم. هر کسی نمیخواهد بماند ، برود. اشک از چشمان نیروها سرازیر شد. در چشمان حاج صبور معصومیتی خاص همراه با ناامیدی موج میزد.
رزمندگان دلاور «جلیل هاشمی»، «مرحمت بالازاده» و «حبیب رنگیدن» نفرات اولی بودند که به پشتیبانی از حاج صبور برخاستند. نگاهها در هم گره خورده بود تا اینکه چند نفر شروع کردند به گفتن شعار «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند». غوغایی به پا شد. معترضان تاب نیاورده و شتابان به چادرهایشان رفتند. باقی نیروها را حاج جواد به خط کرد. برای تجدید روحیه چندتا شعار گفت و نیروها تکرار کردند. سپس نیروهای باقی مانده را سازماندهی کرده و بر زمین نشسته و خاک پای نیروها را بر صورتش کشید و برای دقایقی چشم به آسمان دوخت...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
#دفاع_مقدس
#عمليات_والفجر_۴
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ خاطره ای بسیار زیبا و شنیدنی از اخلاص و ایثار رزمندگان دلاور لشگر ۳۱ عاشورا در عملیات #والفجر_چهار
🖌...لشگر ۳۱ عاشورا بعد از مرحله اول و دوم عملیات والفجر چهار در منطقه شیلر و کانیمانگا سازماندهی گردانهای عمل کننده را از دست داد و باقیمانده نیروها به مقرشان در یک منطقه نیمه جنگی در نزدیکی خط برگشتند.
برای تکمیل عملیات باید مناطق شیخ گزنشین و مناطق پشت کانیمانگا تصرف میشد. از این رو برای ادامه عملیات باید نیروهای سالم مانده گردانها سازماندهی مجدد میشدند.
سردار دلاور #شهید_مهدی_باکری به «حاج جواد صبور» معاون ستاد لشگر دستور فوری داد تا سازماندهی نیروها را انجام دهد تا مرحله سوم عملیات هر چه سریعتر آغاز شود.
گردان حضرت علی اکبر نیز باید هر چه سریعتر سازماندهی میشد. فرمانده گردان علی اکبر لشگر عاشورا در این عملیات شهید بایرامعلی ورمزیاری بود که در مرحله اول از ناحیه کتف مجروح و به عقب منتقل و بازگشتش به گردان در این مرحله نامشخص بود.
بعداز ظهر بود که هواپیماهای دشمن شروع به بمباران مقر لشگر کردند و تا غروب خورشید مدام زیر بمب و موشک هواپیماها بودیم و بعد آن حاج جواد صبور به سمت ما آمد و گفت تمام نیروها را در محوطه جمع کنید. سریع بچه ها را به خط کرده و حاج جواد شروع به سخنرانی کرد اول علل سازماندهی مجدد نیروها را شرح داد و سپس از اهمیت ادامه عملیات گفت و نقش لشگر عاشورا را در این مرحله توضیح داد و در پایان هم دستور آقا مهدی باکری فرمانده لشگر عاشورا را به بچه ها ابلاغ کرده و اعلام نمود که به تک تک نیروها نیاز داریم.
با اتمام حرف های حاج جواد نیروها به دو دسته تقسیم شدند. نیروهایی که حاضر به ماندن و گذاشتن از جانشان برای دفاع از کشور بودند و نیروهای محدودی که از ادامه عملیات ناامید و ساز عقب نشینی میزدند. عدهای که قصد بازگشت به عقب را داشتند شروع به غر زدن کرده و خواستار تسریع در تسویه و برگشت هر چه سریعتر به عقبه شدند.
فضای سنگینی میان نیروها حاکم شد. حاج جواد در موقعیت بسیار سختی قرار داشت و مدام لبانش را بر هم میفشرد. برخورد تند و آزار دهنده نیروها و از سوی دیگر دستور آقای مهدی بر او فشار روحی وارد میکرد. دوباره مجبور به سخنرانی شده و ناراحت و بغضآلود دستور آقا مهدی باکری را تکرار کرد.
خورشید از بالای درختان نم نم پایین میرفت و سکوت عجیبی در منطقه حکم فرما شده بود. طیفی که بر تصمیم آقا مهدی ایمان و قصد ماندن داشتند با نگاههایشان به عملکرد معترضان تأسف می خورند.
عقربههای ساعت به کندی حرکت میکرد و کم کم سیاهی شب منطقه را فرا می گرفت. آن شب حاضران در معرض امتحان سختی قرار داشتند. حاج صبور سخنانش را با این جمله به پایان رساند: عزیزان فکر کنید اینجا کربلاست و امشب شب عاشوراست. چراغها را خاموش میکنیم. هر کسی نمیخواهد بماند ، برود. اشک از چشمان نیروها سرازیر شد. در چشمان حاج صبور معصومیتی خاص همراه با ناامیدی موج میزد.
رزمندگان دلاور «جلیل هاشمی»، «مرحمت بالازاده» و «حبیب رنگیدن» نفرات اولی بودند که به پشتیبانی از حاج صبور برخاستند. نگاهها در هم گره خورده بود تا اینکه چند نفر شروع کردند به گفتن شعار «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند». غوغایی به پا شد. معترضان تاب نیاورده و شتابان به چادرهایشان رفتند. باقی نیروها را حاج جواد به خط کرد. برای تجدید روحیه چندتا شعار گفت و نیروها تکرار کردند. سپس نیروهای باقی مانده را سازماندهی کرده و بر زمین نشسته و خاک پای نیروها را بر صورتش کشید و برای دقایقی چشم به آسمان دوخت...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
#دفاع_مقدس
#عمليات_والفجر_۴
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 روحیه معنوی رزمندگان اسلام
📽 سخنان بسیار زیبا و شنیدنی سردار شهید #حاج_احمد_یوسفی را بشنوید :
🎙... چه فرمودند: درود بر رزمندگانی که جبهه ها و سنگرها را به مسجد و محراب تبدیل کردند. این فرمایش امام بهترین توصیف در رابطه با روحیه معنوی رزمندگان اسلام است.
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار دلاور #شهید_احمد_یوسفی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که مهرماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی غرب کشور ، ارتفاعات لاری شهرستان بانه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 سخنان بسیار زیبا و شنیدنی سردار شهید #حاج_احمد_یوسفی را بشنوید :
🎙... چه فرمودند: درود بر رزمندگانی که جبهه ها و سنگرها را به مسجد و محراب تبدیل کردند. این فرمایش امام بهترین توصیف در رابطه با روحیه معنوی رزمندگان اسلام است.
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار دلاور #شهید_احمد_یوسفی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که مهرماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی غرب کشور ، ارتفاعات لاری شهرستان بانه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 ما مرد جنگیم...
📽 برشی بسیار دیدنی از مستند #روایت_فتح با گفتاری شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙...آن روز، روز سوم عملیات، در آن سوی آبگرفتگی، آنچه كه بیشتر از همه به چشم می آمد حضور مردم بود؛ مردمی كه هر یك از آنها را سالها زندگی، پُر از خاطراتی خوش، به دلبستگی هایی كه در پشت سر نهاده بودند پیوند می داد؛ مردمی كه هر یك خانهای داشتند و در آن خانه یاران دلبندی، چشم به راه. اما این دلبستگی ها و آن پیوندها نتوانسته بود در خانه نگاهشان دارد و عجب مدار، كه خانهی حقیقی انسان، خانهی ایمان است...
ما مرد جنگیم و هرگز دست از استقامت بر نخواهیم داشت...
آن بیعت كه بستهایم، بیعت با موعود غایب توست، و این لبیک كه به روحالله گفتهایم، تجدید پیمانی است با تو از ازل تا آدم، از آدم تا ابراهیم، از ابراهیم تا خاتم و از غدیر خم تا هل من ناصر عاشورا و از عاشورا تا به امروز... لبیک ای روح خدا، لبیک... لبیک ای قامت بلند عصر غیبت كبری، لبیک... لبیک یا خمینی...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 برشی بسیار دیدنی از مستند #روایت_فتح با گفتاری شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙...آن روز، روز سوم عملیات، در آن سوی آبگرفتگی، آنچه كه بیشتر از همه به چشم می آمد حضور مردم بود؛ مردمی كه هر یك از آنها را سالها زندگی، پُر از خاطراتی خوش، به دلبستگی هایی كه در پشت سر نهاده بودند پیوند می داد؛ مردمی كه هر یك خانهای داشتند و در آن خانه یاران دلبندی، چشم به راه. اما این دلبستگی ها و آن پیوندها نتوانسته بود در خانه نگاهشان دارد و عجب مدار، كه خانهی حقیقی انسان، خانهی ایمان است...
ما مرد جنگیم و هرگز دست از استقامت بر نخواهیم داشت...
آن بیعت كه بستهایم، بیعت با موعود غایب توست، و این لبیک كه به روحالله گفتهایم، تجدید پیمانی است با تو از ازل تا آدم، از آدم تا ابراهیم، از ابراهیم تا خاتم و از غدیر خم تا هل من ناصر عاشورا و از عاشورا تا به امروز... لبیک ای روح خدا، لبیک... لبیک ای قامت بلند عصر غیبت كبری، لبیک... لبیک یا خمینی...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خواب_صادق
✍ خاطره ای بسیار زیبا و شنیدنی از رزمندگان #استان_زنجان ( شهید والامقام رحیم جوادی ) در عملیات غرورآفرین #والفجر_چهار
🖌... پاسدار رحیم جوادی نوجوان ۱۷ ساله یکی از همرزمان سپاهی من بود ، پدرش فوت کرده بود و سه بردار داشت که مادرشان خیلی به آنها حساس بود . یک دست لباس فرم سپاه کاملاً نو و دست نخورده با خود آورده بود که خیلی قشنگ بود . گفتم لباس فرمت را بده تا عکس بندازیم ، خیلی تند و صریح گفت : نمی توانم بدهم...!
حسابی دلگیر شده و دلم ازش شکست ! یک مدت از این موضوع گذشت تا اینکه یک روز برای وضو گرفتن رفتم . سمت تانکر آب ، رحیم جوادی صدایم زد و گفت که بیاید اینجا یک آب روان و بسیار زلال پیدا کرده ام که برای وضو گرفتن جون میده .
رفتم و یک کم مصاحفه کردیم . گفت راستش را بگو از من ناراحتی؟ در ظاهر گفتم نه ! اما در درون واقعاً ازش ناراحت بودم . خنده نازی کرد و گفت : علت ندادن لباس فرم این بود که من اولین شهید این گردان هستم و این لباس فرم را آوردم که هنگام شهادت تنم کنم و دلم می خواهد تا آنروز همینطور نو و تمیز و دست نخورده باقی بماند . حرف هاش خیلی عجیب و غریب بود اما بقدری جدی حرف می زد که فقط گوش می دادم ، باور کردنی نبود زمان و مکان و نحوه شهادتش را قشنگ توضیح داده و محل اصابت گلوله را هم نشانم داد و در آخر هم گفت که همه آنها را خواب دیده است .
زمان عملیات فرا رسید و رزمندگان وصیت نامه ها را نوشته و آماده حرکت شدند. ۲۷ مهر ماه ۱۳۶۲ شب هنگام عملیات والفجر چهار آغاز شد تا بتوانیم از تاریکی شب استفاده کرده و عملیات موفقیت آمیز باشد. به دلیل کمبود تجهیزات اکثر عملیات ها شب انجام می شد. شب ساعت یازده و نیم عملیات شروع شد و فرمانده گردان اجازه نداد تا با رزمندگان رفته و وارد عملیات شوم! خواهش و تمنا کرده و حتی گریه کردم! اما قبول نکرد و گفت: ماموریت شما رساندن مهمات و آب و غذا به گردان می باشد که صبح باید انجام دهید.
منطقه کوهستانی و پر از ارتفاعات کوچک و بزرگ بود و حمل و نقل و ایاب و ذهاب با قاطر انجام می شد. صبح بعد از نماز دهها قاطر را بار بسته و راهی منطقه درگیری شدیم. اما هرچه راه رفتیم ، نیروهای گردان را پیدا نکردیم. به ناچار برگشته و از یک مسیر دیگر رفتیم و بازهم بعد از ساعتی راهپیمایی راه بجایی نبرده و اثری از بچهها پیدا نکردیم. رزمندگان مسئول قاطرها خسته شده و شروع به پیاده کردن بار قاطرها نموده و دست جمعی قصد بازگشت به عقب نمودند.
هرچه خواهش و تمنا کردم قبول نکردند تا اینکه کار به جاهای باریک کشیده و در نهایت به رویشان اسلحه کشیده و گفتم نیروهای گردان الان در مقابل دشمن گشنه و تشنه و بی مهمات چشم انتظار ما هستند ، باید هر طوری هست خود را به ایشان برسانیم ، خلاصه با عنایت خداوند متعال حرفام به دلشان نشست و دوباره مشغول جستجوی اطراف شدیم تا اینکه حوالی ساعت چهار عصر بالاخره محل استقرار گردان را پیدا کرده و در زیر آتش سنگین عراقیها به خط نزدیک شدیم .
دشمن بی وقفه منطقه را می زد اما با این وجود راه می رفتیم. وقتی به خطوط پدافندی گردان رسیدم . بلافاصله به یاد حرف های رحیم جوادی افتاده و از حال و روزش پرسیدم..؟ گفتن شهید شده است . رفتم کنار پیکر پاکش نشسته و دیدم رحیم با همان لباس فرم تر و تمیز و پاکیزه اش شهید شده و همانگونه هم که گفته بود گلولهای به آرم مقدس سپاه و درست زیر قلبش اصابت کرده است...
🖍خاطره از سرهنگ پاسدار علی اصغر محمودی
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، پاسدار دلاور #شهید_رحیم_جوادی ، از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که مهرماه ۱۳۶۲ در عملیات #والفجر_چهار ، منطقه عملیاتی #پنجوین_عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ خاطره ای بسیار زیبا و شنیدنی از رزمندگان #استان_زنجان ( شهید والامقام رحیم جوادی ) در عملیات غرورآفرین #والفجر_چهار
🖌... پاسدار رحیم جوادی نوجوان ۱۷ ساله یکی از همرزمان سپاهی من بود ، پدرش فوت کرده بود و سه بردار داشت که مادرشان خیلی به آنها حساس بود . یک دست لباس فرم سپاه کاملاً نو و دست نخورده با خود آورده بود که خیلی قشنگ بود . گفتم لباس فرمت را بده تا عکس بندازیم ، خیلی تند و صریح گفت : نمی توانم بدهم...!
حسابی دلگیر شده و دلم ازش شکست ! یک مدت از این موضوع گذشت تا اینکه یک روز برای وضو گرفتن رفتم . سمت تانکر آب ، رحیم جوادی صدایم زد و گفت که بیاید اینجا یک آب روان و بسیار زلال پیدا کرده ام که برای وضو گرفتن جون میده .
رفتم و یک کم مصاحفه کردیم . گفت راستش را بگو از من ناراحتی؟ در ظاهر گفتم نه ! اما در درون واقعاً ازش ناراحت بودم . خنده نازی کرد و گفت : علت ندادن لباس فرم این بود که من اولین شهید این گردان هستم و این لباس فرم را آوردم که هنگام شهادت تنم کنم و دلم می خواهد تا آنروز همینطور نو و تمیز و دست نخورده باقی بماند . حرف هاش خیلی عجیب و غریب بود اما بقدری جدی حرف می زد که فقط گوش می دادم ، باور کردنی نبود زمان و مکان و نحوه شهادتش را قشنگ توضیح داده و محل اصابت گلوله را هم نشانم داد و در آخر هم گفت که همه آنها را خواب دیده است .
زمان عملیات فرا رسید و رزمندگان وصیت نامه ها را نوشته و آماده حرکت شدند. ۲۷ مهر ماه ۱۳۶۲ شب هنگام عملیات والفجر چهار آغاز شد تا بتوانیم از تاریکی شب استفاده کرده و عملیات موفقیت آمیز باشد. به دلیل کمبود تجهیزات اکثر عملیات ها شب انجام می شد. شب ساعت یازده و نیم عملیات شروع شد و فرمانده گردان اجازه نداد تا با رزمندگان رفته و وارد عملیات شوم! خواهش و تمنا کرده و حتی گریه کردم! اما قبول نکرد و گفت: ماموریت شما رساندن مهمات و آب و غذا به گردان می باشد که صبح باید انجام دهید.
منطقه کوهستانی و پر از ارتفاعات کوچک و بزرگ بود و حمل و نقل و ایاب و ذهاب با قاطر انجام می شد. صبح بعد از نماز دهها قاطر را بار بسته و راهی منطقه درگیری شدیم. اما هرچه راه رفتیم ، نیروهای گردان را پیدا نکردیم. به ناچار برگشته و از یک مسیر دیگر رفتیم و بازهم بعد از ساعتی راهپیمایی راه بجایی نبرده و اثری از بچهها پیدا نکردیم. رزمندگان مسئول قاطرها خسته شده و شروع به پیاده کردن بار قاطرها نموده و دست جمعی قصد بازگشت به عقب نمودند.
هرچه خواهش و تمنا کردم قبول نکردند تا اینکه کار به جاهای باریک کشیده و در نهایت به رویشان اسلحه کشیده و گفتم نیروهای گردان الان در مقابل دشمن گشنه و تشنه و بی مهمات چشم انتظار ما هستند ، باید هر طوری هست خود را به ایشان برسانیم ، خلاصه با عنایت خداوند متعال حرفام به دلشان نشست و دوباره مشغول جستجوی اطراف شدیم تا اینکه حوالی ساعت چهار عصر بالاخره محل استقرار گردان را پیدا کرده و در زیر آتش سنگین عراقیها به خط نزدیک شدیم .
دشمن بی وقفه منطقه را می زد اما با این وجود راه می رفتیم. وقتی به خطوط پدافندی گردان رسیدم . بلافاصله به یاد حرف های رحیم جوادی افتاده و از حال و روزش پرسیدم..؟ گفتن شهید شده است . رفتم کنار پیکر پاکش نشسته و دیدم رحیم با همان لباس فرم تر و تمیز و پاکیزه اش شهید شده و همانگونه هم که گفته بود گلولهای به آرم مقدس سپاه و درست زیر قلبش اصابت کرده است...
🖍خاطره از سرهنگ پاسدار علی اصغر محمودی
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، پاسدار دلاور #شهید_رحیم_جوادی ، از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که مهرماه ۱۳۶۲ در عملیات #والفجر_چهار ، منطقه عملیاتی #پنجوین_عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #در_دل_دشمن
✍ خاطره ای عجیب و شنیدنی از سردار بسیجی ، غواص شهید #ابراهیم_اصغری در مراحل شناسایی منطقه عملیاتی #کربلای_۴ :
🖌... چند روزی به آغاز عملیات کربلای چهار مانده بود ، نگران لو رفتن معبرهای عملیاتی بود ، با تاریکی آسمان ، تک و تنها وارد رودخانه اروند شد و برخلاف جریان آب شنا کرده و برای شناسایی خطوط دشمن به سمت مواضع آنان رفت .
آرام و بی صدا معبرها و موانع و استحکامات دشمن را یک به یک وارسی و بررسی کرد تا اینکه به روبروی کارخانه پتروشیمی عراق نزدیک بصره رسید ، به سرش زد که سری هم به داخل کارخانه زده و از محل استقرار نیروهای دشمن و مواضع و تجهیزات شأن اطلاعاتی به دست آورد .
با احتیاط از آب خارج شد و تجهیزات غواصی را گوشهای پنهان کرده و آرام و بی سر و صدا وارد محوطه کارخانه شده و تا پاسی از شب ، همه جای کارخانه را حسابی گشته و با دقت به گوشه و گوشه اش سرک کشید و از محل تجمع و سنگرهای دفاعی و اجتماعی عراقی ها اطلاعات لازم را برداشت و عکس برداری کرد و نزدیکی های سحر برای بازگشت سمت ساحل رودخانه آمد .
باید پیش از روشن شدن هوا و شروع جذر آب بر میگشت ، لب رودخانه آماده حرکت می شد که یکدفعه سر و کله قایق های گشتی عراق پیدا شده و با نورافکن شروع به بازرسی ساحل و اطراف خطوط دفاعی و داخل موانع کردند .
اوضاع اصلاً خوب نبود ، اگر گیر عراقیها میافتاد ، کارش تمام بود و عملیات هم حتماً لو میرفت ، چاره ای نداشت ، باید تا رفتن نیروهای گشتی پنهان می شد ، سریع عقب کشیده و در زیر یکی از خودروهای پارک شده در داخل کارخانه پناه گرفته و با دلهره فراوان منتظر آرام شدن اوضاع شد .
عراقی ها دست بردار نبودند و یکسره داخل موانع و ساحل رودخانه را بررسی کرده و بالا و پائین می رفتند ، لحظه به لحظه رنگ آسمان در حال تغییر بود و روشنایی داشت جای تاریکی را می گرفت .
انتظار طولانی شده و کم کم هوا روشن شد و دیگر امکان به آب زدن و برگشتن کاملآ از بین رفت ، چاره ای نبود باید در همان اطراف جان پناهی امن یافته و تا فرارسیدن تاریکی شب از نظرها پنهان می شد ، به داخل محوطه پتروشیمی برگشته و با احتیاط به دنبال جایی خلوت و مطمئن برای پنهان شدن می گردد .
عراقی ها بیدار شده و در محوطه کارخانه مشغول رفت و آمد هستند ، اوضاع بسیار خطرناک است ، عراقی ها بقدری زیاد هستند که هر طرف رو می کند با تعدادی از آنها برخورد می کند ، بالاخره به یکی از دودکشهای بزرگ و بلند کارخانه رسیده و شتابان داخلش خزیده و بعد از وارسی داخل آن و بالا رفتن از پله های فلزی ، یک جای مناسب با دید کافی در اواسط دودکش پیدا کرد و مستقر شد .
تا رسیدن شب و بالا آمدن آب ، زمان زیادی باقی مانده بود و باید یجوری خودشو مشغول می کرد ، اول سوراخی در بدنه دودکش یافت که کاملاً به داخل پتروشیمی دید داشت و بخوبی می توانست تحرکات عراقی ها را ببیند ، مدتی با دوربین زوایای مختلف کارخانه و رفت و آمد نیروهای دشمن را نگاه کرد و یادداشت برداشت و عکس برداری کرد تا اینکه آروم و آروم چشم های خسته اش بسته شد و به خوابی شیرین فرو رفت .
بعداز ظهر با سر و صدای نیروهای عراقی که برای دیدن فیلم مقابل درب سینمای پتروشیمی جمع شده اند از خواب بیدار و مشغول تماشای شلوغ کاری و مسخره بازی های سربازان عراقی شد .
لوله فلزی دودکش با کوچکترین حرکتی نالان شده و صدا در محوطه کارخانه طنین انداز می شود ، بی حرکت نشسته و نماز ظهر و عصر هم را سرجایش خونده و از بیکاری و بی حوصلگی دوباره چشاشو بسته و به خواب رفت .
غروب آفتاب با نسیم خنک اروندرود بیدار و بعد از اقامه نماز مغرب آماده شده و از پناهگاه خارج و در تاریکی شب خود را به رودخانه اروند رسانیده و به آب زد .
وقتی به موقعیت خودشان برگشت با چهرههای نگران و متعجب همسنگران و همرزمانش مواجه شد و مجبور به توضیح در مورد علت برنگشتن و غیبت یک روزه اش شد...
🌺 یاد باد یاد مردان مرد....
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران #دفاع_مقدس ، از فرماندهان دلاور اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات های عاشورایی کربلای چهار و پنج بود که دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ خاطره ای عجیب و شنیدنی از سردار بسیجی ، غواص شهید #ابراهیم_اصغری در مراحل شناسایی منطقه عملیاتی #کربلای_۴ :
🖌... چند روزی به آغاز عملیات کربلای چهار مانده بود ، نگران لو رفتن معبرهای عملیاتی بود ، با تاریکی آسمان ، تک و تنها وارد رودخانه اروند شد و برخلاف جریان آب شنا کرده و برای شناسایی خطوط دشمن به سمت مواضع آنان رفت .
آرام و بی صدا معبرها و موانع و استحکامات دشمن را یک به یک وارسی و بررسی کرد تا اینکه به روبروی کارخانه پتروشیمی عراق نزدیک بصره رسید ، به سرش زد که سری هم به داخل کارخانه زده و از محل استقرار نیروهای دشمن و مواضع و تجهیزات شأن اطلاعاتی به دست آورد .
با احتیاط از آب خارج شد و تجهیزات غواصی را گوشهای پنهان کرده و آرام و بی سر و صدا وارد محوطه کارخانه شده و تا پاسی از شب ، همه جای کارخانه را حسابی گشته و با دقت به گوشه و گوشه اش سرک کشید و از محل تجمع و سنگرهای دفاعی و اجتماعی عراقی ها اطلاعات لازم را برداشت و عکس برداری کرد و نزدیکی های سحر برای بازگشت سمت ساحل رودخانه آمد .
باید پیش از روشن شدن هوا و شروع جذر آب بر میگشت ، لب رودخانه آماده حرکت می شد که یکدفعه سر و کله قایق های گشتی عراق پیدا شده و با نورافکن شروع به بازرسی ساحل و اطراف خطوط دفاعی و داخل موانع کردند .
اوضاع اصلاً خوب نبود ، اگر گیر عراقیها میافتاد ، کارش تمام بود و عملیات هم حتماً لو میرفت ، چاره ای نداشت ، باید تا رفتن نیروهای گشتی پنهان می شد ، سریع عقب کشیده و در زیر یکی از خودروهای پارک شده در داخل کارخانه پناه گرفته و با دلهره فراوان منتظر آرام شدن اوضاع شد .
عراقی ها دست بردار نبودند و یکسره داخل موانع و ساحل رودخانه را بررسی کرده و بالا و پائین می رفتند ، لحظه به لحظه رنگ آسمان در حال تغییر بود و روشنایی داشت جای تاریکی را می گرفت .
انتظار طولانی شده و کم کم هوا روشن شد و دیگر امکان به آب زدن و برگشتن کاملآ از بین رفت ، چاره ای نبود باید در همان اطراف جان پناهی امن یافته و تا فرارسیدن تاریکی شب از نظرها پنهان می شد ، به داخل محوطه پتروشیمی برگشته و با احتیاط به دنبال جایی خلوت و مطمئن برای پنهان شدن می گردد .
عراقی ها بیدار شده و در محوطه کارخانه مشغول رفت و آمد هستند ، اوضاع بسیار خطرناک است ، عراقی ها بقدری زیاد هستند که هر طرف رو می کند با تعدادی از آنها برخورد می کند ، بالاخره به یکی از دودکشهای بزرگ و بلند کارخانه رسیده و شتابان داخلش خزیده و بعد از وارسی داخل آن و بالا رفتن از پله های فلزی ، یک جای مناسب با دید کافی در اواسط دودکش پیدا کرد و مستقر شد .
تا رسیدن شب و بالا آمدن آب ، زمان زیادی باقی مانده بود و باید یجوری خودشو مشغول می کرد ، اول سوراخی در بدنه دودکش یافت که کاملاً به داخل پتروشیمی دید داشت و بخوبی می توانست تحرکات عراقی ها را ببیند ، مدتی با دوربین زوایای مختلف کارخانه و رفت و آمد نیروهای دشمن را نگاه کرد و یادداشت برداشت و عکس برداری کرد تا اینکه آروم و آروم چشم های خسته اش بسته شد و به خوابی شیرین فرو رفت .
بعداز ظهر با سر و صدای نیروهای عراقی که برای دیدن فیلم مقابل درب سینمای پتروشیمی جمع شده اند از خواب بیدار و مشغول تماشای شلوغ کاری و مسخره بازی های سربازان عراقی شد .
لوله فلزی دودکش با کوچکترین حرکتی نالان شده و صدا در محوطه کارخانه طنین انداز می شود ، بی حرکت نشسته و نماز ظهر و عصر هم را سرجایش خونده و از بیکاری و بی حوصلگی دوباره چشاشو بسته و به خواب رفت .
غروب آفتاب با نسیم خنک اروندرود بیدار و بعد از اقامه نماز مغرب آماده شده و از پناهگاه خارج و در تاریکی شب خود را به رودخانه اروند رسانیده و به آب زد .
وقتی به موقعیت خودشان برگشت با چهرههای نگران و متعجب همسنگران و همرزمانش مواجه شد و مجبور به توضیح در مورد علت برنگشتن و غیبت یک روزه اش شد...
🌺 یاد باد یاد مردان مرد....
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران #دفاع_مقدس ، از فرماندهان دلاور اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات های عاشورایی کربلای چهار و پنج بود که دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #دلتنگی
✍ دست نوشته ای بسیار زیبا از سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری :
🖌... دلم برای آن خاکریزها و گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله ها..
دلم برای منورها ، برای گلوله های رسام که دل تاریک شب را می شکافند و انفجارها که سکوت شب را می شکند...
دلم برای فریاد الله اکبر ، دلم برای شهدا ، برای انسانهای مخلص ، برای خاکهای خونین ، برای صدای نوحه بسیجی های عاشق حسین (ع) ، برای صدای سینه زنی ، برای خنده ها و گریه های عارفان عاشق خدا ، برای صدای قرآن ، برای زمزمه ی راهیان خط مقدم ، برای بوسه ها و خداحافظی ها تنگ شده است .....
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از فرماندهان غیور و بی باک اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا بود که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ دست نوشته ای بسیار زیبا از سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری :
🖌... دلم برای آن خاکریزها و گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله ها..
دلم برای منورها ، برای گلوله های رسام که دل تاریک شب را می شکافند و انفجارها که سکوت شب را می شکند...
دلم برای فریاد الله اکبر ، دلم برای شهدا ، برای انسانهای مخلص ، برای خاکهای خونین ، برای صدای نوحه بسیجی های عاشق حسین (ع) ، برای صدای سینه زنی ، برای خنده ها و گریه های عارفان عاشق خدا ، برای صدای قرآن ، برای زمزمه ی راهیان خط مقدم ، برای بوسه ها و خداحافظی ها تنگ شده است .....
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از فرماندهان غیور و بی باک اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا بود که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 مدافعین مظلومان
📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند #روایت_فتح با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙#شهید_آوینی : دنیا زیباست، اما زیبایی ظاهر را چه سود، آنجا كه عدالت نیست و زشتسیرتان بر جهان حكم می رانند؟
ما خونخواهان مسلم بن عقیل هستیم و او نیز از ابن زیاد همین سخن را شنیده بود. ابنزیاد گفته بود شما آرامش را در هم ریختهاید و در میان مردم تفرقه افكندهاید. و اكنون نیز حكام جور همان را میگویند. آری ، اگر ما سر در گریبان غفلت فرو بریم و به كنج عزلت بخزیم ، آرامشی آنسان كه ابنزیاد میخواهد بر جهان حاكم خواهد شد. اما این آرامش، سكوت رعبی است كه از ترس گرگ در رمه افتاده است و انسان گوسفندی نیست كه اگر آب و علف داشته باشد ، دیگر هیچ نخواهد. ما مدافعین مظلومان سراسر تاریخ هستیم و نباید هم كه ارباب ظلم دست از ما بر دارند.
اهل حق همواره در مظلومیت زیستهاند. در عصر جاهلیت ، عدالت مفهوم از یاد رفتهای است...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند #روایت_فتح با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙#شهید_آوینی : دنیا زیباست، اما زیبایی ظاهر را چه سود، آنجا كه عدالت نیست و زشتسیرتان بر جهان حكم می رانند؟
ما خونخواهان مسلم بن عقیل هستیم و او نیز از ابن زیاد همین سخن را شنیده بود. ابنزیاد گفته بود شما آرامش را در هم ریختهاید و در میان مردم تفرقه افكندهاید. و اكنون نیز حكام جور همان را میگویند. آری ، اگر ما سر در گریبان غفلت فرو بریم و به كنج عزلت بخزیم ، آرامشی آنسان كه ابنزیاد میخواهد بر جهان حاكم خواهد شد. اما این آرامش، سكوت رعبی است كه از ترس گرگ در رمه افتاده است و انسان گوسفندی نیست كه اگر آب و علف داشته باشد ، دیگر هیچ نخواهد. ما مدافعین مظلومان سراسر تاریخ هستیم و نباید هم كه ارباب ظلم دست از ما بر دارند.
اهل حق همواره در مظلومیت زیستهاند. در عصر جاهلیت ، عدالت مفهوم از یاد رفتهای است...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab