This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیات شریفه ۱۶۲ تا ۱۶۵ سوره مبارکه انعام
👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بسیار قشنگ را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیات شریفه ۱۶۲ تا ۱۶۵ سوره مبارکه انعام
👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بسیار قشنگ را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز دوازدهم ، آیه ۲ تا ۳ سوره مبارکه انفال :
مؤمنان ، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود ، دل هایشان ترسان می شود ، و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان میافزاید ، و بر پروردگارشان توکل می کنند. (۲) هم آنان که نماز را برپا می دارند و ازآنچه به آنان روزی دادهایم، انفاق می کنند. (۳)
📸 شهید والامقام امروز : یل پولادین حضرت امام خمینی (ره) ، سردار دلاور #شهید_پرویز_عطایی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که تیرماه ۱۳۶۱ در عملیات #رمضان در منطقه عملیاتی #پاسگاه_زید بعد از شکار ۱۲ دستگاه تانک دشمن بعثی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز دوازدهم ، آیه ۲ تا ۳ سوره مبارکه انفال :
مؤمنان ، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود ، دل هایشان ترسان می شود ، و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان میافزاید ، و بر پروردگارشان توکل می کنند. (۲) هم آنان که نماز را برپا می دارند و ازآنچه به آنان روزی دادهایم، انفاق می کنند. (۳)
📸 شهید والامقام امروز : یل پولادین حضرت امام خمینی (ره) ، سردار دلاور #شهید_پرویز_عطایی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که تیرماه ۱۳۶۱ در عملیات #رمضان در منطقه عملیاتی #پاسگاه_زید بعد از شکار ۱۲ دستگاه تانک دشمن بعثی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۳
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، سومین پاتک
🔹🔸 لحظات بسیار شیرین و باشکوهی بود. با لطف خداوند متعال و با تدبیر مدبرانه سردار باکری از یک شکست حتمی نجات یافته و چندین تانک مدرن و پیشرفته را هم سالم و روشن به غنیمت گرفته بودیم. نکته مهم این فتح و پیروزی آن بود که آقا مهدی بعد از صدور فرمان ، خودشان اولین کسی بودند که دلیرانه به بالای سیل بند پریده و تکبیرگویان شروع به تیراندازی کردند و همین امر هم باعث شور و شوق فراوانی در ميان رزمندگان گردید. صدای خنده و تکبير و صلوات سراسر سیل بند را فرا گرفته و همه شادمان از پیروزی بودند و غنچه های شیرین لبخند بر لبان خشکیده و خاک آلوده همه نقش بسته بود. برادر باکری هم با لبانی ذاکر و خندان به یکایک سنگرها سر زده و از تک به تک رزمندگان تشکر کرده و از مقاومت و پایداری آنان در آن لحظات سخت و دشوار تقدیر و همه را به ایستادگی تا زمان رسیدن گردان های پشتیبان ترغیب و تشویق میکردند.
با شکست تک دشمن و فروکش کردن تب و تاب جشن پیروزی ، به توصیه برادر باکری شروع به جمع آوری مهمات از گوشه و کنار سیل بند کرده و همه را در کنار سنگرها چیدیم. برای آوردن موشک به زاغه مهمات کنار نخلستان رفته و دیدم که اثری از موشک ها نمانده و فقط چند جعبه فشنگ کلاش و تعدادی هم نارنجک مصری از آن همه مهمات باقی مانده است. مشغول جمع آوری نارنجک ها از کف سنگر شده و یک خشاب قابلمهای کلاش هم پیدا کردم که همانجا پر از گلوله کرده و به همراه نارنجک ها به سنگرم در پشت سیل بند آوردم و بعد هم با سرنیزه و کلاهود شروع به کندن و گودتر کردن سنگر کرده و با جابجایی گونی های پر از خاک ، جان پناهی نسبتاً امن و مناسبی برای خود ساختم.
قایق رفته با کلی مهمات و مین و مواد منفجره برگشته بود و بچههای تخریب لشگر و یاران آقا مهدی شتابان در حال تخلیه آن بودند. به کنار آب رفته و چند گونی موشک آورده و مشغول بریدن قاب پلاستیکی و بستن خرج موشک ها شدم. همه رزمندگان در حال فعالیت و تلاش بودند و با استحکام بخشیدن به سنگرها و جمع آوری مهمات لازم ، آماده حملات بعدی دشمن می شدند.
از رزمندگان دلاور زنجانی فقط چند نفری باقی مانده بودند که همگی هم شتابان و عرق ریزان مشغول ترمیم سنگر و گردآوری مهمات بودند. شیرمردان زنجانی برادران انعام الله محمدی و غلامحسین رضایی ، جعفر امینی ، رضا رسولی ، محرمعلی الماسی ، مهدی حیدری ، اصغر کاظمی هنوز مردانه در خط مانده و مصممتر از قبل ، دلاورانه آماده نبرد با نیروهای دشمن می شدند.
آغاز گلوله باران سیل بند و پیدا شدن سر و کله هلیکوپترها ، خبر از آغاز تک دشمن داده و همه در داخل سنگرها پناه گرفته و چشم انتظار نزدیک شدن قشون عراقی ها شدیم. دوباره بارانی از گلوله های توپ و خمپاره و موشک و راکت و مسلسل بر روی سیل بند و اطراف آن باریدن گرفته و همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفت. ناگهان سیل بند از پشت سر هم مورد حمله هلیکوپترهای عراقی قرار گرفته و خبر از انهدام و از کار افتادن قبضه های پدافند هوایی مستقر در کنار پل شناور را دادند. در تک قبلی هلیکوپترها از ترس رگبار متوالی چهار لول ها دل و جرات نزدیک شدن به رودخانه و سیل بند را نداشته و فقط از سمت مقابل حمله می کردند. اما اینک پشت سرمان در بالای رودخانه ایستاده و سیل بند را زیر آتش گرفته بودند.
هلیکوپترهای بسیار عجیب و غریبی بودند. رنگ کاملاً سیاهی داشتند و هر کدام هم سپری بزرگ و فولادین به کف بسته بودند که هرچه گلوله و موشک آر پی جی به سمت شأن شلیک میکردیم به آن سپرها میخورد و هیچ گونه صدمه ای به هلیکوپترها وارد نمی شد و برای همین هم با خیال راحت جلو آمده و از فاصله بسیار نزدیکی سیل بند و سنگرهای پشت آن را با توپ و راکت و مسلسل می زدند. خلاصه در کمال ناباوری از پشت سر هم غافلگیر شده و در دقایق اولیه چند سنگر منهدم و چند نفری از رزمندگان شهید و زخمی شدند. لحظات بسیار هولناکی بود. اکثریت گونی های خاک را سمت مقابل چیده و پشت سنگرها کاملآ باز و بی حفاظ بود و رگبار مسلسل هلیکوپترها هم مداوم سینه سیل بند را شخم زده و سوراخ سوراخ می کردند.
هلیکوپترها با اتمام مهمات ، فضای منطقه را ترک کرده و خیالمان از پشت سر آسوده شد. سریع برخاسته و با جابجایی گونی ها ، عقب سنگر را هم پوشش داده و یواشکی مشغول تماشای میدان نبرد شدم و با چنان صحنه رعب آور و وحشتناکی مواجه شدم که از شدت ترس عرق سرد بر پیشانیم نشست. دشمن زبون اینبار با تمام توان و امکانات از سه محور مختلف سیل بند را مورد حمله قرار داده بود…
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۳
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، سومین پاتک
🔹🔸 لحظات بسیار شیرین و باشکوهی بود. با لطف خداوند متعال و با تدبیر مدبرانه سردار باکری از یک شکست حتمی نجات یافته و چندین تانک مدرن و پیشرفته را هم سالم و روشن به غنیمت گرفته بودیم. نکته مهم این فتح و پیروزی آن بود که آقا مهدی بعد از صدور فرمان ، خودشان اولین کسی بودند که دلیرانه به بالای سیل بند پریده و تکبیرگویان شروع به تیراندازی کردند و همین امر هم باعث شور و شوق فراوانی در ميان رزمندگان گردید. صدای خنده و تکبير و صلوات سراسر سیل بند را فرا گرفته و همه شادمان از پیروزی بودند و غنچه های شیرین لبخند بر لبان خشکیده و خاک آلوده همه نقش بسته بود. برادر باکری هم با لبانی ذاکر و خندان به یکایک سنگرها سر زده و از تک به تک رزمندگان تشکر کرده و از مقاومت و پایداری آنان در آن لحظات سخت و دشوار تقدیر و همه را به ایستادگی تا زمان رسیدن گردان های پشتیبان ترغیب و تشویق میکردند.
با شکست تک دشمن و فروکش کردن تب و تاب جشن پیروزی ، به توصیه برادر باکری شروع به جمع آوری مهمات از گوشه و کنار سیل بند کرده و همه را در کنار سنگرها چیدیم. برای آوردن موشک به زاغه مهمات کنار نخلستان رفته و دیدم که اثری از موشک ها نمانده و فقط چند جعبه فشنگ کلاش و تعدادی هم نارنجک مصری از آن همه مهمات باقی مانده است. مشغول جمع آوری نارنجک ها از کف سنگر شده و یک خشاب قابلمهای کلاش هم پیدا کردم که همانجا پر از گلوله کرده و به همراه نارنجک ها به سنگرم در پشت سیل بند آوردم و بعد هم با سرنیزه و کلاهود شروع به کندن و گودتر کردن سنگر کرده و با جابجایی گونی های پر از خاک ، جان پناهی نسبتاً امن و مناسبی برای خود ساختم.
قایق رفته با کلی مهمات و مین و مواد منفجره برگشته بود و بچههای تخریب لشگر و یاران آقا مهدی شتابان در حال تخلیه آن بودند. به کنار آب رفته و چند گونی موشک آورده و مشغول بریدن قاب پلاستیکی و بستن خرج موشک ها شدم. همه رزمندگان در حال فعالیت و تلاش بودند و با استحکام بخشیدن به سنگرها و جمع آوری مهمات لازم ، آماده حملات بعدی دشمن می شدند.
از رزمندگان دلاور زنجانی فقط چند نفری باقی مانده بودند که همگی هم شتابان و عرق ریزان مشغول ترمیم سنگر و گردآوری مهمات بودند. شیرمردان زنجانی برادران انعام الله محمدی و غلامحسین رضایی ، جعفر امینی ، رضا رسولی ، محرمعلی الماسی ، مهدی حیدری ، اصغر کاظمی هنوز مردانه در خط مانده و مصممتر از قبل ، دلاورانه آماده نبرد با نیروهای دشمن می شدند.
آغاز گلوله باران سیل بند و پیدا شدن سر و کله هلیکوپترها ، خبر از آغاز تک دشمن داده و همه در داخل سنگرها پناه گرفته و چشم انتظار نزدیک شدن قشون عراقی ها شدیم. دوباره بارانی از گلوله های توپ و خمپاره و موشک و راکت و مسلسل بر روی سیل بند و اطراف آن باریدن گرفته و همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفت. ناگهان سیل بند از پشت سر هم مورد حمله هلیکوپترهای عراقی قرار گرفته و خبر از انهدام و از کار افتادن قبضه های پدافند هوایی مستقر در کنار پل شناور را دادند. در تک قبلی هلیکوپترها از ترس رگبار متوالی چهار لول ها دل و جرات نزدیک شدن به رودخانه و سیل بند را نداشته و فقط از سمت مقابل حمله می کردند. اما اینک پشت سرمان در بالای رودخانه ایستاده و سیل بند را زیر آتش گرفته بودند.
هلیکوپترهای بسیار عجیب و غریبی بودند. رنگ کاملاً سیاهی داشتند و هر کدام هم سپری بزرگ و فولادین به کف بسته بودند که هرچه گلوله و موشک آر پی جی به سمت شأن شلیک میکردیم به آن سپرها میخورد و هیچ گونه صدمه ای به هلیکوپترها وارد نمی شد و برای همین هم با خیال راحت جلو آمده و از فاصله بسیار نزدیکی سیل بند و سنگرهای پشت آن را با توپ و راکت و مسلسل می زدند. خلاصه در کمال ناباوری از پشت سر هم غافلگیر شده و در دقایق اولیه چند سنگر منهدم و چند نفری از رزمندگان شهید و زخمی شدند. لحظات بسیار هولناکی بود. اکثریت گونی های خاک را سمت مقابل چیده و پشت سنگرها کاملآ باز و بی حفاظ بود و رگبار مسلسل هلیکوپترها هم مداوم سینه سیل بند را شخم زده و سوراخ سوراخ می کردند.
هلیکوپترها با اتمام مهمات ، فضای منطقه را ترک کرده و خیالمان از پشت سر آسوده شد. سریع برخاسته و با جابجایی گونی ها ، عقب سنگر را هم پوشش داده و یواشکی مشغول تماشای میدان نبرد شدم و با چنان صحنه رعب آور و وحشتناکی مواجه شدم که از شدت ترس عرق سرد بر پیشانیم نشست. دشمن زبون اینبار با تمام توان و امکانات از سه محور مختلف سیل بند را مورد حمله قرار داده بود…
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلایی
📽 فیلم ناب و دیدنی از خط مقدم ، نبرد جانانه رزمندگان اسلام با قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده عراقی در دوران دفاع مقدس
🎙 #شهید_مرتضی_آوینی : راه قدس مرد جنگ می خواهد و مرد جنگ نيز كربلايی است و كربلايی ، مرد ميدان عشق است و از سختیها و مشقات و سرباختنها و جان دادنها نمی هراسد.
🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلم ناب و دیدنی از خط مقدم ، نبرد جانانه رزمندگان اسلام با قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده عراقی در دوران دفاع مقدس
🎙 #شهید_مرتضی_آوینی : راه قدس مرد جنگ می خواهد و مرد جنگ نيز كربلايی است و كربلايی ، مرد ميدان عشق است و از سختیها و مشقات و سرباختنها و جان دادنها نمی هراسد.
🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ایستاده_در_میدان
📽 مقام معظم رهبری : شما را هیچی اینجا نیاورده ، مگر احساس تکلیف !
اینجا که چیزی نبود شما بیاید !
همه چی جای های دیگرست !
خوراک جای دیگست!
پول جای دیگست!
مقام جای دیگست!
نام و نشان جای دیگست!
اینجا خمپاره است ، گلوله توپ است ، آفتاب داغ....
🌺 کجایند مردان بی ادعا....
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 مقام معظم رهبری : شما را هیچی اینجا نیاورده ، مگر احساس تکلیف !
اینجا که چیزی نبود شما بیاید !
همه چی جای های دیگرست !
خوراک جای دیگست!
پول جای دیگست!
مقام جای دیگست!
نام و نشان جای دیگست!
اینجا خمپاره است ، گلوله توپ است ، آفتاب داغ....
🌺 کجایند مردان بی ادعا....
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیاتی از سوره مبارکه شمس
👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بسیار قشنگ را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیاتی از سوره مبارکه شمس
👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بسیار قشنگ را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز سیزدهم ، آیه ۱۶ تا ۱۷ سوره مبارکه آل عمران :
آنان که می گویند : پروردگارا ! قطعاً ما ایمان آوردیم ، پس گناهانمان را بیامرز و ما را از عذاب آتش نگاه دار (۱۶) آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرهایند (۱۷)
📸 شهید والامقام امروز : مرغابی امام زمان (عج) ، سردار غواص #شهید_یوسف_قربانی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز سیزدهم ، آیه ۱۶ تا ۱۷ سوره مبارکه آل عمران :
آنان که می گویند : پروردگارا ! قطعاً ما ایمان آوردیم ، پس گناهانمان را بیامرز و ما را از عذاب آتش نگاه دار (۱۶) آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرهایند (۱۷)
📸 شهید والامقام امروز : مرغابی امام زمان (عج) ، سردار غواص #شهید_یوسف_قربانی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۴
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، سومین پاتک
🔹🔸 دشت صاف مقابل مان که تا اتوبان امتداد داشت، مملو از نیرو و تجهیزات زرهی بود و تانکها و نفربرها در چند ردیف افقی و عمودی در حال جلو آمدن بودند و پشت هر کدام هم کلی نیروی پیاده و کماندو در حال حرکت بودند. از سمت راست و منطقه کیسه ای (نعل اسبی) هم تعداد کثیری تانک و نفرات پیاده داشتند با سرعت به سمت سیل بند می آمدند و از سمت چپ و داخل نخلستان هم تعداد بیشماری کماندو عراقی با تاکتیک دشت بانی و قدم به قدم داشتن به انتهای نخلستان و ساحل رودخانه نزدیک می شدند.
اوضاع هیچ خوب نبود و لحظه به لحظه هم بدتر و بدتر می شد. هنوز خبری از گردان های پشتیبان و نیروهای تازه نفس و آتش پشتیبانی نبود و مدام هم از تعداد یاران و همسنگران کاسته می شد. نقطه به نقطه سیل بند و ساحل رودخانه دجله با صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتیوشا و موشک و راکت شخم زده می شد و همه جا را دود و آتش و انفجار فرا گرفته بود. ترکش های ریز و درشت همچون نقل و نبات به سرمان می ریخت و رگبار مسلسل تانکها بصورت متناوب به تاج و دیواره بیرونی سیل بند می خوردند و با صدای رعب آور و شلاق گونه ای از بالای سرمان رد می شدند.
سردار حاج میرزاعلی رستم خانی فرمانده دلاور تیپ اول لشگر عاشورا با تنی چند از یاران و همرزمان به استقبال تانکها و نيروهای دشمن در سمت چپ و منطقه کیسه ای رفتند که این آخرین باری هم شد که برادر رستم خانی را دیدم. سردار باکری و یارانش هم در سمت راست و انتهای سیل بند با کماندوهای گارد در داخل نخلستان درگیر شده و ما هم حدود ۱۴ نفری پشت سیل بند با قشون اصلی تانک ها و نفرات پیاده دشمن مشغول پیکار شدیم. خلاصه درگيريها آغاز و لحظه به لحظه هم شديد و شديدتر شد تا اینکه حملات و فشار عراقی ها بقدری شدت و قدرت گرفت که کماندوهای عراقی موفق به تصرف کامل نخلستان و پیشروی به سمت سیل بند شدند. در کنار نخلستان و نقطه پایانی سیل بند درگيری ها به نبرد تن به تن کشیده و چند نفری از کماندوهای عراقی موفق به نفوذ به پشت دیواره بیرونی سیل بند شدند. ورود کماندوها به داخل سیل بند مساوی با سقوط تمام خط و قتل و عام حتمی همه رزمندگان بود و برای همین هم نبردی بسیار نزدیک و سانتی متری در انتهای سیل بند میان رزمندگان و کماندوهای عراقی آغاز و برادر باکری در یک عمل بسیار شجاعانه و شگفت انگیز ، تک و تنها به سمت کماندوهای عراقی یورش برده و با پرتاب پی در پی نارنجک آنان را مجبور به فرار از پشت دیواره سیل بند کردند. حرکت بی باکانه و عمل استشهادی فرمانده دلیر و غیرتمند لشگر و فرار بزدلانه کماندوهای ورزیده و آموزش دیده گارد ریاست جمهوری عراق ، توان و جان تازه ای به کالبد خسته و از رمق افتاده رزمندگان بخشیده و همگی بی پروا و با شور و هیجانی توصیف ناپذیر به قشون کماندوها در کنار نخلستان حمله و رگبار زنان و الله اکبر گویان آنان را تا میانه های نخلستان به عقب راندند.
فرمانده لشگری در کنار رزمندگان خود ، در خط اول نبرد ، همچون رزمنده ای ساده و خاکی ، مخلصانه و بی ادعا در حال پیکار و مقاومت بود. به راستی در کدامین روش ها و تاکتیک های نظامی ارتش های دنیا ، می توان این همه از خود گذشتگی و فداکاری و شهامت را از فرماندهان رده بالای نظامی به تماشا نشست ؟ فرمانده لشگری در میدان نبرد !؟ در خط مقدم درگیری !؟ آن هم درست میانه جنگ تن به تن ! فقط می توان گفت که او سربدار شیدایی بود که در مکتبی آیین پاکبازی و شجاعت و مردانگی را آموخته بود که معلم و پیشوایش مولا علی(ع) و سالار شهیدان امام حسین (ع) بودند که شهادت و مرگ سرخ را بهتر از هر زندگی ننگین و ذلت بار میدانستند.
با ناکامی و شکست کماندوهای عراقی و فرار مذبوحانه آنان از داخل نخلستان ، فوری سر و کله چند هلیکوپتر عراقی در بالای سرمان پیدا شده و بدلیل عدم وجود پدافند هوایی ، راحت و آسوده به سیل بند نزدیک و با مسلسل و توپ و راکت شروع به زدن سنگرها کردند. دقایق بسیار هولناک و دلهره آوری بود و هرچه هم زمان میگذشت ، بر حجم آتشباری و فشار و حملات نیروهای عراقی افزوده می شد و در مقابل اما مدام از نفرات ما کاسته و مهمات مان هم لحظه به لحظه کمتر و کمتر میشد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۴
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، سومین پاتک
🔹🔸 دشت صاف مقابل مان که تا اتوبان امتداد داشت، مملو از نیرو و تجهیزات زرهی بود و تانکها و نفربرها در چند ردیف افقی و عمودی در حال جلو آمدن بودند و پشت هر کدام هم کلی نیروی پیاده و کماندو در حال حرکت بودند. از سمت راست و منطقه کیسه ای (نعل اسبی) هم تعداد کثیری تانک و نفرات پیاده داشتند با سرعت به سمت سیل بند می آمدند و از سمت چپ و داخل نخلستان هم تعداد بیشماری کماندو عراقی با تاکتیک دشت بانی و قدم به قدم داشتن به انتهای نخلستان و ساحل رودخانه نزدیک می شدند.
اوضاع هیچ خوب نبود و لحظه به لحظه هم بدتر و بدتر می شد. هنوز خبری از گردان های پشتیبان و نیروهای تازه نفس و آتش پشتیبانی نبود و مدام هم از تعداد یاران و همسنگران کاسته می شد. نقطه به نقطه سیل بند و ساحل رودخانه دجله با صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتیوشا و موشک و راکت شخم زده می شد و همه جا را دود و آتش و انفجار فرا گرفته بود. ترکش های ریز و درشت همچون نقل و نبات به سرمان می ریخت و رگبار مسلسل تانکها بصورت متناوب به تاج و دیواره بیرونی سیل بند می خوردند و با صدای رعب آور و شلاق گونه ای از بالای سرمان رد می شدند.
سردار حاج میرزاعلی رستم خانی فرمانده دلاور تیپ اول لشگر عاشورا با تنی چند از یاران و همرزمان به استقبال تانکها و نيروهای دشمن در سمت چپ و منطقه کیسه ای رفتند که این آخرین باری هم شد که برادر رستم خانی را دیدم. سردار باکری و یارانش هم در سمت راست و انتهای سیل بند با کماندوهای گارد در داخل نخلستان درگیر شده و ما هم حدود ۱۴ نفری پشت سیل بند با قشون اصلی تانک ها و نفرات پیاده دشمن مشغول پیکار شدیم. خلاصه درگيريها آغاز و لحظه به لحظه هم شديد و شديدتر شد تا اینکه حملات و فشار عراقی ها بقدری شدت و قدرت گرفت که کماندوهای عراقی موفق به تصرف کامل نخلستان و پیشروی به سمت سیل بند شدند. در کنار نخلستان و نقطه پایانی سیل بند درگيری ها به نبرد تن به تن کشیده و چند نفری از کماندوهای عراقی موفق به نفوذ به پشت دیواره بیرونی سیل بند شدند. ورود کماندوها به داخل سیل بند مساوی با سقوط تمام خط و قتل و عام حتمی همه رزمندگان بود و برای همین هم نبردی بسیار نزدیک و سانتی متری در انتهای سیل بند میان رزمندگان و کماندوهای عراقی آغاز و برادر باکری در یک عمل بسیار شجاعانه و شگفت انگیز ، تک و تنها به سمت کماندوهای عراقی یورش برده و با پرتاب پی در پی نارنجک آنان را مجبور به فرار از پشت دیواره سیل بند کردند. حرکت بی باکانه و عمل استشهادی فرمانده دلیر و غیرتمند لشگر و فرار بزدلانه کماندوهای ورزیده و آموزش دیده گارد ریاست جمهوری عراق ، توان و جان تازه ای به کالبد خسته و از رمق افتاده رزمندگان بخشیده و همگی بی پروا و با شور و هیجانی توصیف ناپذیر به قشون کماندوها در کنار نخلستان حمله و رگبار زنان و الله اکبر گویان آنان را تا میانه های نخلستان به عقب راندند.
فرمانده لشگری در کنار رزمندگان خود ، در خط اول نبرد ، همچون رزمنده ای ساده و خاکی ، مخلصانه و بی ادعا در حال پیکار و مقاومت بود. به راستی در کدامین روش ها و تاکتیک های نظامی ارتش های دنیا ، می توان این همه از خود گذشتگی و فداکاری و شهامت را از فرماندهان رده بالای نظامی به تماشا نشست ؟ فرمانده لشگری در میدان نبرد !؟ در خط مقدم درگیری !؟ آن هم درست میانه جنگ تن به تن ! فقط می توان گفت که او سربدار شیدایی بود که در مکتبی آیین پاکبازی و شجاعت و مردانگی را آموخته بود که معلم و پیشوایش مولا علی(ع) و سالار شهیدان امام حسین (ع) بودند که شهادت و مرگ سرخ را بهتر از هر زندگی ننگین و ذلت بار میدانستند.
با ناکامی و شکست کماندوهای عراقی و فرار مذبوحانه آنان از داخل نخلستان ، فوری سر و کله چند هلیکوپتر عراقی در بالای سرمان پیدا شده و بدلیل عدم وجود پدافند هوایی ، راحت و آسوده به سیل بند نزدیک و با مسلسل و توپ و راکت شروع به زدن سنگرها کردند. دقایق بسیار هولناک و دلهره آوری بود و هرچه هم زمان میگذشت ، بر حجم آتشباری و فشار و حملات نیروهای عراقی افزوده می شد و در مقابل اما مدام از نفرات ما کاسته و مهمات مان هم لحظه به لحظه کمتر و کمتر میشد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #باتمیان_گون
💠 #قسمت_اول
📽 قسمت هایی کوتاه از مستند زیبا و دیدنی #باتمیان_گون (خورشید بی غروب ) روایتی شنیدنی از ساعات آخرین زندگانی و شرح ماجرای شهادت فرمانده دل ها ، سردار دلاور #شهید_مهدی_باکری فرمانده غیرتمند و مخلص لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آنسوی رودخانه دجله ، روستای حریبه عراق )
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
👌 بسیار عالی و تماشایی با صحنه های دیده نشده از منطقه عملیاتی بدر
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💠 #قسمت_اول
📽 قسمت هایی کوتاه از مستند زیبا و دیدنی #باتمیان_گون (خورشید بی غروب ) روایتی شنیدنی از ساعات آخرین زندگانی و شرح ماجرای شهادت فرمانده دل ها ، سردار دلاور #شهید_مهدی_باکری فرمانده غیرتمند و مخلص لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آنسوی رودخانه دجله ، روستای حریبه عراق )
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
👌 بسیار عالی و تماشایی با صحنه های دیده نشده از منطقه عملیاتی بدر
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز چهاردهم ، آیه ۴۸ سوره مبارکه بقره :
و از روزی پروا کنید که نه کسی از کسی عذابی را دفع می کند و نه از کسی شفاعتی می پذیرند و نه از کسی [ در برابر گناهانش ] فدیه و عوضی می گیرند و نه [ برای رهایی از آتش دوزخ ] یاری میشوند. (۴۸)
📸 شهید والامقام امروز : سردار دلاور #شهید_حمید_گیلک ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات افتخارآفرین #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود _ شهر بندری فاو عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز چهاردهم ، آیه ۴۸ سوره مبارکه بقره :
و از روزی پروا کنید که نه کسی از کسی عذابی را دفع می کند و نه از کسی شفاعتی می پذیرند و نه از کسی [ در برابر گناهانش ] فدیه و عوضی می گیرند و نه [ برای رهایی از آتش دوزخ ] یاری میشوند. (۴۸)
📸 شهید والامقام امروز : سردار دلاور #شهید_حمید_گیلک ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات افتخارآفرین #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود _ شهر بندری فاو عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۵
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، پاتک سوم
🔹🔸 فرمانده دلاور لشگر آقا مهدی باکری ، در داخل چاله ای کوچک در انتهای سیل بند ، یک قبضه خمپاره شصت مستقر و با دیده بانی یکی از همراهان خود مشغول زدن ستون تانکها و نيروهای پیاده در مقابل سیل بند و کماندوهای گارد در داخل نخلستان بود و در آن گرمای سوزان و طاقت فرسا و در زیر آتش بی امان دشمن و بارانی از تیر و ترکش لحظه ای آرام و قرار نمی گرفت و یکسره و بی وقفه در حال تلاش و فعالیت و نبرد با قشون دشمن بود.
پیشروی عراقیها از سمت راست و قسمت کیسه ای توسط سردار رستم خانی و یاران پاکبازش ناکام مانده و تانکها و نیروهای پیاده عراقی با انهدام چند دستگاه تانک مجبور به عقب نشینی شده و دیگر موفق به تصرف ساحل رودخانه و قسمت کیسه ای و محاصره سیل بند نشده بودند. اما قشون اصلی دشمن در سمت مقابل به هیچ عنوان دست بردار نبود و یکسره تانکها و نیروهای عراقی در حال حمله و پیشروی به سمت سیل بند بودند. در طرف راست و سمت نخلستان هم کماندوهای گارد در حال تلاش برای تصرف دوباره نخلستان و دست یابی به ساحل رودخانه بودند.
وضعیت خط اصلأ خوب نبود و دیگر کمتر سنگری پشت سیل بند به چشم می خورد که داخلش شهیدی غرقه در خون و پاره پاره نباشد. زخمی های بدحال و ناتوان به کنار قایق منتقل و آنانی هم که توانی داشتند و می توانستند راه بروند. خودشان به تنهائی عازم عقبه می شدند. کم کم مهمات سنگرها داشت به اتمام می رسید و هنوز هم خبری از گردان های پشتیبان و مهمات نبود .
گلوله های خمپاره شصت آقا مهدی به اتمام رسیده و به پشت سیل بند آمده و در کنار سایر رزمندگان مشغول زدن آر پی جی شدند. رفتار و حالات برادر باکری کاملآ تغییر کرده و انگاری دیگر در این دنیا نبودند و مست و شیدا در عالمی دیگر سیر می کردند. مدام زیر لب ذکر می گفتند و برای روحیه دادن و تشویق رزمندگان بلند بلند الله اکبر و یا حسین(ع) فریاد می زدند. دیگر خیلی با یاران حرف نمی زدند و به تماس های متوالی بیسیم ها هم اصلأ جواب نمی دادند و مدام هم به بیسیم چی ها می گفتند که بگوید : مهمات و نیرو بفرستند.
راستش نمی دانم در چه حال و هوا و چه عالمی بود ! اما هر کجا که بود ، آنچنان مشغول عشق و عشقبازی بود که دیگر هیچ توجه ای به انفجارات متعدد و باران گلوله ها و ترکش ها نمی کرد و بی پروا و دلیرانه به بالا و پایین سیل بند می دوید و ضمن تشویق رزمندگان ، عرق ریزان و نفس زنان به سمت قشون دشمن گلوله و موشک شلیک می کرد .
حالات روحانی و اعمال متهورانه آقا مهدی در آن لحظات آتش و خون خبر از دل بریدن از دنیا و پیوستن به یار می داد. او همچون پروانهای عاشق از برای سوختن ، جسم و جانش را در طبق اخلاص نهاده و با تمام وجود در پی گمشده خود يعقوب وار به دور شعله های سوزان شمع شهادت می گشت و از برای وصال و دیدار معشوق ازلی ثانيه شماری می کرد .
روحیات عرفانی برادر باکری و اعمال شجاعانه و بی باکانه ایشان در آن لحظات سخت و نفس گیر واقعاً دیدنی و تماشایی بود و رزمندگان خسته و بی رمق هم با مشاهده آن همه شهامت و شیدایی و ایثار ، آنچنانی سر شوق و هیجان می آمدند که با اقتدا به فرمانده دلاور لشگر یکی پس دیگری در داخل سنگر بپاخاسته و بدون ترس و هراس از تیر و ترکش ها و سیل انفجارات ، با روحیه بسیار بالا و ایمانی استوار و عزمی راسخ به نبرد با قشون دشمن ادامه می دادند .
خلاصه امیدوار به رسیدن مهمات و گردان های پشتیبان و دلگرم و خشنود از برای توفیق جنگیدند در کنار فرمانده محبوب و دلاور لشگر ، سرسختانه به پیکار و مقاومت ادامه دادیم تا اینکه در گرماگرم نبرد ، ناگهان متوجه حضور تعداد زیادی کماندو در کنار نخلستان و ساحل رودخانه شدیم. کماندوهای ورزیده و آموزش دیده گارد از شلوغی میدان نبرد و مشغولیت رزمندگان در پشت سیل بند استفاده و خیلی ساکت و بی سر و صدا جلو کشیده و با تصرف دوباره نخلستان تا ساحل رودخانه پیش آمده بودند.
وضعیت بسیار وخیم و خطرناکی بود. کماندوهای عراقی داشتند گام به گام به سیل بند نزدیک می شدند و بدبختانه فاصله آنچنانی هم با دیواره بیرونی آن نداشتند. با غافلگیری و شکست خط فقط چند قدمی فاصله داشتیم و با نگرانی شاهد و ناظر نفوذ کماندوها به داخل سیل بند بودیم که یکدفعه سردار باکری به همراه تنی چند از یاران و رزمندگان به سمت انتهای سیل بند حمله ور شدند و هنوز چند متری به دیواره سیل بند مانده بودند که یکدفعه سر و کله چند کماندو بر روی تاج سیل بند پیدا و نبردی بسیار نزدیک و تن به تن در انتهای سیل بند آغاز گردید..
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۵
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، پاتک سوم
🔹🔸 فرمانده دلاور لشگر آقا مهدی باکری ، در داخل چاله ای کوچک در انتهای سیل بند ، یک قبضه خمپاره شصت مستقر و با دیده بانی یکی از همراهان خود مشغول زدن ستون تانکها و نيروهای پیاده در مقابل سیل بند و کماندوهای گارد در داخل نخلستان بود و در آن گرمای سوزان و طاقت فرسا و در زیر آتش بی امان دشمن و بارانی از تیر و ترکش لحظه ای آرام و قرار نمی گرفت و یکسره و بی وقفه در حال تلاش و فعالیت و نبرد با قشون دشمن بود.
پیشروی عراقیها از سمت راست و قسمت کیسه ای توسط سردار رستم خانی و یاران پاکبازش ناکام مانده و تانکها و نیروهای پیاده عراقی با انهدام چند دستگاه تانک مجبور به عقب نشینی شده و دیگر موفق به تصرف ساحل رودخانه و قسمت کیسه ای و محاصره سیل بند نشده بودند. اما قشون اصلی دشمن در سمت مقابل به هیچ عنوان دست بردار نبود و یکسره تانکها و نیروهای عراقی در حال حمله و پیشروی به سمت سیل بند بودند. در طرف راست و سمت نخلستان هم کماندوهای گارد در حال تلاش برای تصرف دوباره نخلستان و دست یابی به ساحل رودخانه بودند.
وضعیت خط اصلأ خوب نبود و دیگر کمتر سنگری پشت سیل بند به چشم می خورد که داخلش شهیدی غرقه در خون و پاره پاره نباشد. زخمی های بدحال و ناتوان به کنار قایق منتقل و آنانی هم که توانی داشتند و می توانستند راه بروند. خودشان به تنهائی عازم عقبه می شدند. کم کم مهمات سنگرها داشت به اتمام می رسید و هنوز هم خبری از گردان های پشتیبان و مهمات نبود .
گلوله های خمپاره شصت آقا مهدی به اتمام رسیده و به پشت سیل بند آمده و در کنار سایر رزمندگان مشغول زدن آر پی جی شدند. رفتار و حالات برادر باکری کاملآ تغییر کرده و انگاری دیگر در این دنیا نبودند و مست و شیدا در عالمی دیگر سیر می کردند. مدام زیر لب ذکر می گفتند و برای روحیه دادن و تشویق رزمندگان بلند بلند الله اکبر و یا حسین(ع) فریاد می زدند. دیگر خیلی با یاران حرف نمی زدند و به تماس های متوالی بیسیم ها هم اصلأ جواب نمی دادند و مدام هم به بیسیم چی ها می گفتند که بگوید : مهمات و نیرو بفرستند.
راستش نمی دانم در چه حال و هوا و چه عالمی بود ! اما هر کجا که بود ، آنچنان مشغول عشق و عشقبازی بود که دیگر هیچ توجه ای به انفجارات متعدد و باران گلوله ها و ترکش ها نمی کرد و بی پروا و دلیرانه به بالا و پایین سیل بند می دوید و ضمن تشویق رزمندگان ، عرق ریزان و نفس زنان به سمت قشون دشمن گلوله و موشک شلیک می کرد .
حالات روحانی و اعمال متهورانه آقا مهدی در آن لحظات آتش و خون خبر از دل بریدن از دنیا و پیوستن به یار می داد. او همچون پروانهای عاشق از برای سوختن ، جسم و جانش را در طبق اخلاص نهاده و با تمام وجود در پی گمشده خود يعقوب وار به دور شعله های سوزان شمع شهادت می گشت و از برای وصال و دیدار معشوق ازلی ثانيه شماری می کرد .
روحیات عرفانی برادر باکری و اعمال شجاعانه و بی باکانه ایشان در آن لحظات سخت و نفس گیر واقعاً دیدنی و تماشایی بود و رزمندگان خسته و بی رمق هم با مشاهده آن همه شهامت و شیدایی و ایثار ، آنچنانی سر شوق و هیجان می آمدند که با اقتدا به فرمانده دلاور لشگر یکی پس دیگری در داخل سنگر بپاخاسته و بدون ترس و هراس از تیر و ترکش ها و سیل انفجارات ، با روحیه بسیار بالا و ایمانی استوار و عزمی راسخ به نبرد با قشون دشمن ادامه می دادند .
خلاصه امیدوار به رسیدن مهمات و گردان های پشتیبان و دلگرم و خشنود از برای توفیق جنگیدند در کنار فرمانده محبوب و دلاور لشگر ، سرسختانه به پیکار و مقاومت ادامه دادیم تا اینکه در گرماگرم نبرد ، ناگهان متوجه حضور تعداد زیادی کماندو در کنار نخلستان و ساحل رودخانه شدیم. کماندوهای ورزیده و آموزش دیده گارد از شلوغی میدان نبرد و مشغولیت رزمندگان در پشت سیل بند استفاده و خیلی ساکت و بی سر و صدا جلو کشیده و با تصرف دوباره نخلستان تا ساحل رودخانه پیش آمده بودند.
وضعیت بسیار وخیم و خطرناکی بود. کماندوهای عراقی داشتند گام به گام به سیل بند نزدیک می شدند و بدبختانه فاصله آنچنانی هم با دیواره بیرونی آن نداشتند. با غافلگیری و شکست خط فقط چند قدمی فاصله داشتیم و با نگرانی شاهد و ناظر نفوذ کماندوها به داخل سیل بند بودیم که یکدفعه سردار باکری به همراه تنی چند از یاران و رزمندگان به سمت انتهای سیل بند حمله ور شدند و هنوز چند متری به دیواره سیل بند مانده بودند که یکدفعه سر و کله چند کماندو بر روی تاج سیل بند پیدا و نبردی بسیار نزدیک و تن به تن در انتهای سیل بند آغاز گردید..
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #باتمیان_گون
💠 #قسمت_دوم
📽 قسمت هایی کوتاه از مستند زیبا و دیدنی #باتمیان_گون (خورشید بی غروب ) روایتی شنیدنی از ساعات آخرین زندگانی و شرح ماجرای شهادت فرمانده دل ها ، سردار دلاور #شهید_مهدی_باکری فرمانده غیرتمند و مخلص لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آنسوی رودخانه دجله ، روستای حریبه عراق )
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
👌 بسیار عالی و تماشایی با صحنه های دیده نشده از منطقه عملیاتی بدر و مکالمات بیسیم فرماندهان در جریان عملیات
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💠 #قسمت_دوم
📽 قسمت هایی کوتاه از مستند زیبا و دیدنی #باتمیان_گون (خورشید بی غروب ) روایتی شنیدنی از ساعات آخرین زندگانی و شرح ماجرای شهادت فرمانده دل ها ، سردار دلاور #شهید_مهدی_باکری فرمانده غیرتمند و مخلص لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آنسوی رودخانه دجله ، روستای حریبه عراق )
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
👌 بسیار عالی و تماشایی با صحنه های دیده نشده از منطقه عملیاتی بدر و مکالمات بیسیم فرماندهان در جریان عملیات
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیات ۳۷ تا ۴۵ سوره مبارکه ق
🔸🔹 بی تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتی است برای کسی که نیروی تعقّل دارد ، یا با تأمل و دقت [ به سرگذشت ها ] گوش فرا می دهد در حالی که حاضر به شنیدن و فراگیری شنیده های خود باشد. (۳۷)
👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بسیار قشنگ را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیات ۳۷ تا ۴۵ سوره مبارکه ق
🔸🔹 بی تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتی است برای کسی که نیروی تعقّل دارد ، یا با تأمل و دقت [ به سرگذشت ها ] گوش فرا می دهد در حالی که حاضر به شنیدن و فراگیری شنیده های خود باشد. (۳۷)
👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بسیار قشنگ را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #نحن_المنتقمون
🔸🔹سردار به تو غبطه می خورم که با آن همه عظمت و جایگاه و شکوه هیچگاه به دنبال دانشگاه و مدرک دکترا و گرنت کارت و ... نبودی
هرگز دنبال نام و عنوان نبودی
هرگز به فکر عیش و نوش و استراحت نبودی
سردار این قدر خاکی بودی که بجز در مراسم رسمی درجه هایت را نصب نمی کردی ، لباس سبزت یا تنت نبود یا اگر بود همواره خاکی بود و گلی...
تو از افلاک بودی نه در خط املاک
اهل همت بودی نه اهل صحبت
مرد عمل بودی و نه مرد شعار
دارای مقام بودی نه صاحب عنوان و مقام
خوشا بحالت که همواره یار نظام بودی و نه مثل بعضی ها سربار نظام...
تو یار و مددکار مردم بودی و در مشکلات همیشه پشت و پناه مردم بودی...
هر جا که عازم بودی حتما آن جا لازم بودی ! چه در اهواز ، چه در حلب ، چه در بغداد و چه در دمشق و یا اربیل...
سردار تا بودی فکر می کردیم که تو فقط فتح الفتوح می کنی ! اما تشییع جنازه ات به ما فهماند که تو فتح القلوب کرده و می کنی...
سردار برای ما دعا کن که به دعایت سخت محتاجيم....
🌺 روحت شاد و یادت گرامی
😢 لعنت خدا بر آنانی که گرایت را به دشمن دادند...
#محور_مقاومت
#سردار_دلها
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔸🔹سردار به تو غبطه می خورم که با آن همه عظمت و جایگاه و شکوه هیچگاه به دنبال دانشگاه و مدرک دکترا و گرنت کارت و ... نبودی
هرگز دنبال نام و عنوان نبودی
هرگز به فکر عیش و نوش و استراحت نبودی
سردار این قدر خاکی بودی که بجز در مراسم رسمی درجه هایت را نصب نمی کردی ، لباس سبزت یا تنت نبود یا اگر بود همواره خاکی بود و گلی...
تو از افلاک بودی نه در خط املاک
اهل همت بودی نه اهل صحبت
مرد عمل بودی و نه مرد شعار
دارای مقام بودی نه صاحب عنوان و مقام
خوشا بحالت که همواره یار نظام بودی و نه مثل بعضی ها سربار نظام...
تو یار و مددکار مردم بودی و در مشکلات همیشه پشت و پناه مردم بودی...
هر جا که عازم بودی حتما آن جا لازم بودی ! چه در اهواز ، چه در حلب ، چه در بغداد و چه در دمشق و یا اربیل...
سردار تا بودی فکر می کردیم که تو فقط فتح الفتوح می کنی ! اما تشییع جنازه ات به ما فهماند که تو فتح القلوب کرده و می کنی...
سردار برای ما دعا کن که به دعایت سخت محتاجيم....
🌺 روحت شاد و یادت گرامی
😢 لعنت خدا بر آنانی که گرایت را به دشمن دادند...
#محور_مقاومت
#سردار_دلها
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز پانزدهم ، آیه ۱۱۲ سوره مبارکه توبه :
[ آن مؤمنان ، همان ] توبه کنندگان ، عبادت کنندگان ، سپاس گزاران ، روزه داران ، رکوع کنندگان ، سجده کنندگان ، فرمان دهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و پاسداران حدود و مقرّرات خدایند ؛ و مؤمنان را [ به رحمت و رضوان خدا ] مژده ده (۱۱۲)
📸 شهید والامقام امروز : سردار سرتیپ ، فرمانده خاکی و بی ادعا جبهه ها #شهید_میرزاعلی_رستمخانی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ اول لشگر ۳۱ عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز پانزدهم ، آیه ۱۱۲ سوره مبارکه توبه :
[ آن مؤمنان ، همان ] توبه کنندگان ، عبادت کنندگان ، سپاس گزاران ، روزه داران ، رکوع کنندگان ، سجده کنندگان ، فرمان دهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و پاسداران حدود و مقرّرات خدایند ؛ و مؤمنان را [ به رحمت و رضوان خدا ] مژده ده (۱۱۲)
📸 شهید والامقام امروز : سردار سرتیپ ، فرمانده خاکی و بی ادعا جبهه ها #شهید_میرزاعلی_رستمخانی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر در منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق در کسوت فرمانده تیپ اول لشگر ۳۱ عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۶
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، پاتک سوم ، مجروحیت فرمانده لشگر
🔹🔸 کماندوهای بالا آمده از دیواره سیل بند با دیدن رگبار گلوله های سردار باکری و یاران دلاورش و شنیدن فریادهای بلند و دشمن شکن الله اکبر آنان ، برای لحظه ای هم جرات و تاب مقاومت نیاورده و سراسیمه از تاج سیل بند پایین پریده و افتان و خیزان شروع به فرار کردند. آقا مهدی و همراهانش هم پشت سیل بند موضع گرفته و مشغول تیراندازی و نبرد با کماندوهای پنهان شده در گوشه و کنار نخلستان و ساحل رودخانه شدند.
حرکت شجاعانه و نبرد بی باکانه آقا مهدی و همراهان دلاوریش و فرار بزدلانه کماندوهای عراقی بقدری زیبا و روحیه بخش بود که رزمندگان را به شدت سر شوق و شور آورده و همگی دلاورانه برخاسته و بی پروا از باران تیر و ترکش ها ، با قامتی استوار و الله اکبر گویان شروع به شلیک موشک و تیراندازی به سمت تانکها و نیروهای عراقی در سمت مقابل سیل بند کردیم.
در سمت بالا و حوالی ورودی سیل بند مشغول شلیک آخرین موشک های آر پی جی بودم که یکدفعه دیدم قشون تانکها و نیروهای عراقی دوباره از سمت چپ منطقه دارند به سمت سیل بند می آیند. نمی دانم چه بلایی بر سر فرمانده دلاور تیپ اول لشگر برادر میرزاعلی رستم خانی و یاران پاکبازش آمده بود ! اما هر اتفاقی برایشان افتاده بود ، اینک قشون دشمن از خط دفاعی آنان گذشته و با سرعت در حال پیشروی به سمت سیل بند بود. در صورت دستیابی نیروهای عراقی به ساحل رودخانه و نخلستان قسمت کیسه ای ، تنها مسیر رفت و آمد به پل شناور هم قطع می شد و دیگر راهی برای فرار و عقب نشینی جز آب خروشان دجله برایمان باقی نمی ماند.
وضعیت بسیار حساس و خطرناکی بود و باید هر چه سریعتر از پیشروی قشون دشمن جلوگیری و مانع تصرف ساحل رودخانه در سمت چپ منطقه می شدیم. اما افسوس که نه دیگر نیروی برای اینکار باقی مانده بود و نه مهماتی برای پیکار ، در مجموع با برادر باکری و یارانش فقط ۱۴ یا ۱۵ نفری سالم و سرپا پشت سیل بند باقی مانده بودیم که اکثریت هم مهمات مان ته کشیده و دیگر چیزی برای ادامه نبرد نداشتیم. خلاصه با توجه به اوضاع و احوال موجود و شرایط حاکم بر میدان نبرد ، سقوط خط و اشغال سیل بند امری بسیار حتمی و قطعی می نمود و برای همین هم نم نم سایه شوم وحشت بر وجودم مستولی شده و دچار چنان اضطراب و دلهره ای شدم که ذهنم دیگر فقط درگیر اتفاقات آینده و مرور حوادث تلخ و ناگوار بعد از شکست شد. غرق افکار پریشان و مضطرب بودم و عرض رودخانه را برای فرار احتمالی بررسی می کردم که به ناگهان فریاد های بلند یا حسین (ع) و یا ابوالفضل (س) در پشت سیل بند طنین انداز شده و خبر تأسف بار مجروحیت برادر باکری همچون پتکی سنگین بر روح و جان خسته و از نفس افتاده رزمندگان فرود آمد.
اشک ریزان و سراسیمه خود را به انتهای سیل بند رسانیده و دیدم که جسم نحیف و نیمه جان فرمانده محبوب لشگر در دست یاران گریان و حسین گویانش در حال انتقال به سمت قایق است. تیر مستقیم عراقیها درست به پیشانی بلندش اصابت و باعث آسیب جدی به سر و جمجمه اش شده بود. شدت جراحت بحدی بود که کاملاً از هوش رفته و سر و صورت زیبا و خاک گرفته اش غرق در سرخی خون بود. در میان دیدگان اشکبار یاران و بهت عظیم رزمندگان ، پیکر زخم خورده برادر باکری و بقیه مجروحان به داخل قایق منتقل و سکاندار شتابان و باسرعت تمام به سمت ورودی جزیره مجنون حرکت کرد.
مجروحیت سردار باکری فرمانده مخلص و دلاور لشگر همچون بمبی قوی پشت سیل بند را به هم ریخته و اراده و روحیه رزمندگان را طوری در هم شکسته و نابود کرد که دیگر دل و دماغ جنگیدن برای کسی باقی نماند و همه سردرگم و بلاتکلیف منتظر شنیدن دستورات بعدی فرماندهان شدیم. وضعیتی بسیار بد و خوف ناک و دلهره آوری بود. نیروهای پیاده و کماندوهای عراقی از هر سمت و سوی به طرف سیل بند می آمدند و بقدری هم تانک و نفربر در حال نزدیک شدن به سیل بند بودند که واقعاً به شمارش نمی آمدند . هنوز هم خبری از یگانهای پشتیبان و مهمات و نیروهای تازه نفس نبود و فاصله آنچنانی هم با سقوط خط و ورود نیروهای دشمن به سیل بند نداشتیم. باید سریعاً چاره ای اندیشیده و از آن اوضاع وخیم و وحشتناک خود را نجات می دادیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۶
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، پاتک سوم ، مجروحیت فرمانده لشگر
🔹🔸 کماندوهای بالا آمده از دیواره سیل بند با دیدن رگبار گلوله های سردار باکری و یاران دلاورش و شنیدن فریادهای بلند و دشمن شکن الله اکبر آنان ، برای لحظه ای هم جرات و تاب مقاومت نیاورده و سراسیمه از تاج سیل بند پایین پریده و افتان و خیزان شروع به فرار کردند. آقا مهدی و همراهانش هم پشت سیل بند موضع گرفته و مشغول تیراندازی و نبرد با کماندوهای پنهان شده در گوشه و کنار نخلستان و ساحل رودخانه شدند.
حرکت شجاعانه و نبرد بی باکانه آقا مهدی و همراهان دلاوریش و فرار بزدلانه کماندوهای عراقی بقدری زیبا و روحیه بخش بود که رزمندگان را به شدت سر شوق و شور آورده و همگی دلاورانه برخاسته و بی پروا از باران تیر و ترکش ها ، با قامتی استوار و الله اکبر گویان شروع به شلیک موشک و تیراندازی به سمت تانکها و نیروهای عراقی در سمت مقابل سیل بند کردیم.
در سمت بالا و حوالی ورودی سیل بند مشغول شلیک آخرین موشک های آر پی جی بودم که یکدفعه دیدم قشون تانکها و نیروهای عراقی دوباره از سمت چپ منطقه دارند به سمت سیل بند می آیند. نمی دانم چه بلایی بر سر فرمانده دلاور تیپ اول لشگر برادر میرزاعلی رستم خانی و یاران پاکبازش آمده بود ! اما هر اتفاقی برایشان افتاده بود ، اینک قشون دشمن از خط دفاعی آنان گذشته و با سرعت در حال پیشروی به سمت سیل بند بود. در صورت دستیابی نیروهای عراقی به ساحل رودخانه و نخلستان قسمت کیسه ای ، تنها مسیر رفت و آمد به پل شناور هم قطع می شد و دیگر راهی برای فرار و عقب نشینی جز آب خروشان دجله برایمان باقی نمی ماند.
وضعیت بسیار حساس و خطرناکی بود و باید هر چه سریعتر از پیشروی قشون دشمن جلوگیری و مانع تصرف ساحل رودخانه در سمت چپ منطقه می شدیم. اما افسوس که نه دیگر نیروی برای اینکار باقی مانده بود و نه مهماتی برای پیکار ، در مجموع با برادر باکری و یارانش فقط ۱۴ یا ۱۵ نفری سالم و سرپا پشت سیل بند باقی مانده بودیم که اکثریت هم مهمات مان ته کشیده و دیگر چیزی برای ادامه نبرد نداشتیم. خلاصه با توجه به اوضاع و احوال موجود و شرایط حاکم بر میدان نبرد ، سقوط خط و اشغال سیل بند امری بسیار حتمی و قطعی می نمود و برای همین هم نم نم سایه شوم وحشت بر وجودم مستولی شده و دچار چنان اضطراب و دلهره ای شدم که ذهنم دیگر فقط درگیر اتفاقات آینده و مرور حوادث تلخ و ناگوار بعد از شکست شد. غرق افکار پریشان و مضطرب بودم و عرض رودخانه را برای فرار احتمالی بررسی می کردم که به ناگهان فریاد های بلند یا حسین (ع) و یا ابوالفضل (س) در پشت سیل بند طنین انداز شده و خبر تأسف بار مجروحیت برادر باکری همچون پتکی سنگین بر روح و جان خسته و از نفس افتاده رزمندگان فرود آمد.
اشک ریزان و سراسیمه خود را به انتهای سیل بند رسانیده و دیدم که جسم نحیف و نیمه جان فرمانده محبوب لشگر در دست یاران گریان و حسین گویانش در حال انتقال به سمت قایق است. تیر مستقیم عراقیها درست به پیشانی بلندش اصابت و باعث آسیب جدی به سر و جمجمه اش شده بود. شدت جراحت بحدی بود که کاملاً از هوش رفته و سر و صورت زیبا و خاک گرفته اش غرق در سرخی خون بود. در میان دیدگان اشکبار یاران و بهت عظیم رزمندگان ، پیکر زخم خورده برادر باکری و بقیه مجروحان به داخل قایق منتقل و سکاندار شتابان و باسرعت تمام به سمت ورودی جزیره مجنون حرکت کرد.
مجروحیت سردار باکری فرمانده مخلص و دلاور لشگر همچون بمبی قوی پشت سیل بند را به هم ریخته و اراده و روحیه رزمندگان را طوری در هم شکسته و نابود کرد که دیگر دل و دماغ جنگیدن برای کسی باقی نماند و همه سردرگم و بلاتکلیف منتظر شنیدن دستورات بعدی فرماندهان شدیم. وضعیتی بسیار بد و خوف ناک و دلهره آوری بود. نیروهای پیاده و کماندوهای عراقی از هر سمت و سوی به طرف سیل بند می آمدند و بقدری هم تانک و نفربر در حال نزدیک شدن به سیل بند بودند که واقعاً به شمارش نمی آمدند . هنوز هم خبری از یگانهای پشتیبان و مهمات و نیروهای تازه نفس نبود و فاصله آنچنانی هم با سقوط خط و ورود نیروهای دشمن به سیل بند نداشتیم. باید سریعاً چاره ای اندیشیده و از آن اوضاع وخیم و وحشتناک خود را نجات می دادیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #باتمیان_گون
💠 #قسمت_سوم
📽 قسمت هایی کوتاه از مستند زیبا و دیدنی #باتمیان_گون (خورشید بی غروب ) روایتی شنیدنی از ساعات آخرین زندگانی و شرح ماجرای شهادت فرمانده دل ها ، سردار دلاور #شهید_مهدی_باکری فرمانده غیرتمند و مخلص لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آنسوی رودخانه دجله ، روستای حریبه عراق )
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
👌 بسیار عالی و تماشایی با صحنه های دیده نشده از منطقه عملیاتی بدر و مکالمات بیسیم فرماندهان در جریان عملیات
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💠 #قسمت_سوم
📽 قسمت هایی کوتاه از مستند زیبا و دیدنی #باتمیان_گون (خورشید بی غروب ) روایتی شنیدنی از ساعات آخرین زندگانی و شرح ماجرای شهادت فرمانده دل ها ، سردار دلاور #شهید_مهدی_باکری فرمانده غیرتمند و مخلص لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آنسوی رودخانه دجله ، روستای حریبه عراق )
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
👌 بسیار عالی و تماشایی با صحنه های دیده نشده از منطقه عملیاتی بدر و مکالمات بیسیم فرماندهان در جریان عملیات
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیات ۴۳ تا ۴۸ سوره مبارکه احزاب
🔸🔹 اوست که با فرشتگان خود بر شما درود می فرستد تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد، و او به مؤمنان مهربان است. (۴۳)
👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بسیار قشنگ را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.
📚 آیات ۴۳ تا ۴۸ سوره مبارکه احزاب
🔸🔹 اوست که با فرشتگان خود بر شما درود می فرستد تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد، و او به مؤمنان مهربان است. (۴۳)
👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بسیار قشنگ را از دست ندهید .
🙏 التماس دعا
#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مرد_میدان
📽 سرود بسیار زیبا و شنیدنی با نوای دلنشین لری برای سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
🔸🔹سال ها امنیت و آرامش این کشور به دست پر توان و جهاد خالصانه سردار سلیمانی برقرار شده بود و با وجود این بزرگمرد ایرانی بود که هیچ کس و ناکس را یارای نزدیک شدن به ایران نبود.
حاج قاسم سلیمانی ، دلیر مرد ایرانی بود که خارج از این مرز و بوم پیشه خود را نگهبانی از ناموس و خاک مقدس این وطن برگزیده بود.
موشک های پهباد آمریکایی همان نیزه های کوفیان پیمان شکن و بد کردار و سست ایمان بود که از دور دست ها به سمت و سوی عباس علمدار پرتاب شد.
میدان حاج قاسم میدان عشق است و این میدان مردان عاشق پیشه و دلباخته می طلبد . دشمنان داخلی و خارجی اگر مرد این میدان هستند ، باید وارد این گوی و میدان شوند و با میلیون ها میلیون سردار سلیمانی پیکار کنند.
آیا شایسته و بجا نیست که از برای این بزرگمرد حماسه آفرین و تاریخ ساز تمام قد به پا خواست و جان خود را نثار روح پاک و آرمان های مقدس او کرد!؟
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#محور_مقاومت
#سردار_دلها
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 سرود بسیار زیبا و شنیدنی با نوای دلنشین لری برای سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
🔸🔹سال ها امنیت و آرامش این کشور به دست پر توان و جهاد خالصانه سردار سلیمانی برقرار شده بود و با وجود این بزرگمرد ایرانی بود که هیچ کس و ناکس را یارای نزدیک شدن به ایران نبود.
حاج قاسم سلیمانی ، دلیر مرد ایرانی بود که خارج از این مرز و بوم پیشه خود را نگهبانی از ناموس و خاک مقدس این وطن برگزیده بود.
موشک های پهباد آمریکایی همان نیزه های کوفیان پیمان شکن و بد کردار و سست ایمان بود که از دور دست ها به سمت و سوی عباس علمدار پرتاب شد.
میدان حاج قاسم میدان عشق است و این میدان مردان عاشق پیشه و دلباخته می طلبد . دشمنان داخلی و خارجی اگر مرد این میدان هستند ، باید وارد این گوی و میدان شوند و با میلیون ها میلیون سردار سلیمانی پیکار کنند.
آیا شایسته و بجا نیست که از برای این بزرگمرد حماسه آفرین و تاریخ ساز تمام قد به پا خواست و جان خود را نثار روح پاک و آرمان های مقدس او کرد!؟
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#محور_مقاومت
#سردار_دلها
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز شانزدهم ، آیه ۱۲۷ سوره مبارکه انعام :
برای آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت و امن است و به پاداش کارهای پسندیده ای که همواره انجام می دادند یار و سرپرست آنان است. (۱۲۷)
📸 شهید والامقام امروز : بسیجی مخلص و دلاور #شهید_حمید_کاظمی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود فاو عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز شانزدهم ، آیه ۱۲۷ سوره مبارکه انعام :
برای آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت و امن است و به پاداش کارهای پسندیده ای که همواره انجام می دادند یار و سرپرست آنان است. (۱۲۷)
📸 شهید والامقام امروز : بسیجی مخلص و دلاور #شهید_حمید_کاظمی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود فاو عراق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۷
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، شهادت فرمانده لشگر ، عقب نشینی
🔹🔸 فرماندهان و همراهان سردار باکری هم عیناً وضعیت اسفبار و نابرابر میدان نبرد را می دیدند و وخیمت اوضاع سیل بند را خوب درک می کردند و برای همین هم مدام با بیسیم ها صحبت و از فرماندهان قرارگاه کسب تکلیف می نمودند. با ترس و نگرانی و کلی استرس مشغول تماشای مکالمات فرماندهان بودم که یکدفعه یکی از یاران آقا مهدی شروع به یا حسین (ع) گفتن کرد و دو دستی برسر کوبیده و خیلی مضطرب و گریه کنان ، فریاد زد که قایق آقا مهدی را زدند. طبق گفته ها کمی جلوتر ، حوالی پل الصخره ، قایق را زده بودند و نیمی از آن کاملاً متلاشی و نیمی دیگر هم آتش گرفته و سوخته بود.
شهادت ناباورانه و مظلومانه برادر باکری و همراهان پاکبازش ، تمام خط را به ماتم سرایی پر غصه و سوزناک مبدل کرده و صدای گریه و زاری و آه و واویلای رزمندگان و یاران و همراهان آقا مهدی از گوشه گوشه سیل بند به آسمان بلند شد. آنقدر هم طول نکشید که فرمان عقب نشینی از سوی قرارگاه فرماندهی صادر و توسط یکی از فرماندهان لشگر ابلاغ و بنا به دستور برای حساس نشدن عراقی ها رزمندگان چندنفر چندنفر با فاصله زمانی چند دقیقه ایی از داخل سیل بند خارج و شتابان و با احتیاط به سمت قسمت کیسه ای و پل شناور حرکت کردند.
طبق صحبت های فرماندهان میدان ، خط پدافندی صفین ۳ در جناح چپ منطقه در اولین تک دشمن سقوط و تعداد کثیری تانک و نفربر زرهی وارد منطقه عملیاتی شده و هم اکنون هم مشغول پیشروی و انهدام و پاکسازی مواضع رزمندگان حاضر در منطقه بودند. خط صفین همان خط پرحادثه و خونباری بود که رزمندگان دلاور گردان حضرت حر (ره) استان زنجان چندین شبانه روز متوالی مقابل صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندوی دشمن با کمترین امکانات و تجهیزات و بدون کوچکترین آتش پشتیبانی هوایی و زمینی ایستاده و دلاورانه حسرت یک قدم عقب نشینی و داغ شکست را بر دل سیاه و زنگار گرفته دشمن بعثی نشانده بودند.
با شنیدن نام خط صفین ناخودآگاه به یاد حرف های آن برادر ارتشی افتادم که شب هنگام ، موقع تحویل خط از کثرت موشک های تاو و مالیوتکا یگان خودش تعریف و از انهدام تمام تانکهای دشمن در اولین پاتک سخن می گفت و با کنایه به متلاشی شدن گردان و نفرات اندک مان با تکبر فراوان می گفت که با دست خالی که نمی شود به جنگ آهن و فولاد رفت ! اما حالا بر خلاف تمام آن سخنان ، تاب و تحمل اولین تک عراقیها را هم نیاورده و در اولین ساعات صبح کانال را تحویل دشمن داده و با آن همه نیرو و تجهیزات پیشرفته و مدرن فرار را بر قرار ترجیح داده بودند.
آری ! حقیقت آن روزها چیز دیگری بود! در میدان نبرد حرف اول را کثرت نیرو و امکانات و تجهیزات نظامی نمی زد. این ایمان استوار و اراده راسخ سربازان صادق و پاکباز پیرجماران بود که با عنایات و امدادهای خداوند متعال قوی ترین و مجهزترین یگان های عراقی را به زانو درآورده و در هم می شکست.
به همراه برادران دلاور مهدی حیدری و اصغر کاظمی از سیل بند خارج و با شتاب و احتیاط کامل به سوی قسمت کیسه ای راه افتادیم. همه جا مملو از تانک و نفربر و نفرات پياده و کماندوهای عراقی بود و از آسمان هم یکسره آتش و تیر و ترکش بود که به سرمان می بارید. تعداد زیادی تانک و نیروی عراقی از سمت اتوبان به سرعت در حال نزدیک شدن به ساحل رودخانه و منطقه کیسه ای بودند. فاصله آنچنانی مابین مان نبود و مسیرمان هم درست از مقابل دشت صافی می گذشت که کاملاً در دید عراقیها بود و آنان هم با رگبارهای بی وقفه و شلیک پی در پی موشک آر پی جی مانع از حرکت سریع مان می شدند. گلوله باران و آتشباران به حدی پرحجم و گسترده بود که در هر چند قدمی یکبار مجبور به خیززدن می شدیم و ترکش های ریز و درشت داغ و سفیرکشان از بالای سرمان رد می شدند.
با رسیدن به خندق بزرگ و ورود به آن ، از تیررس عراقیها خارج و با خیال راحت شروع به دویدن در طول خندق کردیم. به محل شهادت پیک دلاور گردان برادر پاسدار احد اسکندری رسیده و دیدیم که پیکر پاک و مطهرش همچنان کنار دیواره خندق است و متأسفانه به عقب منتقل نشده ! تصمیم به بردنش گرفتیم. اما همینکه خواستم بلندش کرده و حرکت کنیم ، عراقیها به ورودی خندق رسیده و داخل خندق را به گلوله و موشک بستند. لحظاتی با نیروهای عراقی تبادل آتش کرده و چاره ای جز فرار نیافتیم . با دیدگانی اشکبار و دنیایی از درد و شرمندگی ، بوسه ای به صورت زیبا و خاک آلوده برادر اسکندری زده و با هزاران آه و افسوس شروع به دویدن سمت خروجی خندق کردیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۵۷
💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، شهادت فرمانده لشگر ، عقب نشینی
🔹🔸 فرماندهان و همراهان سردار باکری هم عیناً وضعیت اسفبار و نابرابر میدان نبرد را می دیدند و وخیمت اوضاع سیل بند را خوب درک می کردند و برای همین هم مدام با بیسیم ها صحبت و از فرماندهان قرارگاه کسب تکلیف می نمودند. با ترس و نگرانی و کلی استرس مشغول تماشای مکالمات فرماندهان بودم که یکدفعه یکی از یاران آقا مهدی شروع به یا حسین (ع) گفتن کرد و دو دستی برسر کوبیده و خیلی مضطرب و گریه کنان ، فریاد زد که قایق آقا مهدی را زدند. طبق گفته ها کمی جلوتر ، حوالی پل الصخره ، قایق را زده بودند و نیمی از آن کاملاً متلاشی و نیمی دیگر هم آتش گرفته و سوخته بود.
شهادت ناباورانه و مظلومانه برادر باکری و همراهان پاکبازش ، تمام خط را به ماتم سرایی پر غصه و سوزناک مبدل کرده و صدای گریه و زاری و آه و واویلای رزمندگان و یاران و همراهان آقا مهدی از گوشه گوشه سیل بند به آسمان بلند شد. آنقدر هم طول نکشید که فرمان عقب نشینی از سوی قرارگاه فرماندهی صادر و توسط یکی از فرماندهان لشگر ابلاغ و بنا به دستور برای حساس نشدن عراقی ها رزمندگان چندنفر چندنفر با فاصله زمانی چند دقیقه ایی از داخل سیل بند خارج و شتابان و با احتیاط به سمت قسمت کیسه ای و پل شناور حرکت کردند.
طبق صحبت های فرماندهان میدان ، خط پدافندی صفین ۳ در جناح چپ منطقه در اولین تک دشمن سقوط و تعداد کثیری تانک و نفربر زرهی وارد منطقه عملیاتی شده و هم اکنون هم مشغول پیشروی و انهدام و پاکسازی مواضع رزمندگان حاضر در منطقه بودند. خط صفین همان خط پرحادثه و خونباری بود که رزمندگان دلاور گردان حضرت حر (ره) استان زنجان چندین شبانه روز متوالی مقابل صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندوی دشمن با کمترین امکانات و تجهیزات و بدون کوچکترین آتش پشتیبانی هوایی و زمینی ایستاده و دلاورانه حسرت یک قدم عقب نشینی و داغ شکست را بر دل سیاه و زنگار گرفته دشمن بعثی نشانده بودند.
با شنیدن نام خط صفین ناخودآگاه به یاد حرف های آن برادر ارتشی افتادم که شب هنگام ، موقع تحویل خط از کثرت موشک های تاو و مالیوتکا یگان خودش تعریف و از انهدام تمام تانکهای دشمن در اولین پاتک سخن می گفت و با کنایه به متلاشی شدن گردان و نفرات اندک مان با تکبر فراوان می گفت که با دست خالی که نمی شود به جنگ آهن و فولاد رفت ! اما حالا بر خلاف تمام آن سخنان ، تاب و تحمل اولین تک عراقیها را هم نیاورده و در اولین ساعات صبح کانال را تحویل دشمن داده و با آن همه نیرو و تجهیزات پیشرفته و مدرن فرار را بر قرار ترجیح داده بودند.
آری ! حقیقت آن روزها چیز دیگری بود! در میدان نبرد حرف اول را کثرت نیرو و امکانات و تجهیزات نظامی نمی زد. این ایمان استوار و اراده راسخ سربازان صادق و پاکباز پیرجماران بود که با عنایات و امدادهای خداوند متعال قوی ترین و مجهزترین یگان های عراقی را به زانو درآورده و در هم می شکست.
به همراه برادران دلاور مهدی حیدری و اصغر کاظمی از سیل بند خارج و با شتاب و احتیاط کامل به سوی قسمت کیسه ای راه افتادیم. همه جا مملو از تانک و نفربر و نفرات پياده و کماندوهای عراقی بود و از آسمان هم یکسره آتش و تیر و ترکش بود که به سرمان می بارید. تعداد زیادی تانک و نیروی عراقی از سمت اتوبان به سرعت در حال نزدیک شدن به ساحل رودخانه و منطقه کیسه ای بودند. فاصله آنچنانی مابین مان نبود و مسیرمان هم درست از مقابل دشت صافی می گذشت که کاملاً در دید عراقیها بود و آنان هم با رگبارهای بی وقفه و شلیک پی در پی موشک آر پی جی مانع از حرکت سریع مان می شدند. گلوله باران و آتشباران به حدی پرحجم و گسترده بود که در هر چند قدمی یکبار مجبور به خیززدن می شدیم و ترکش های ریز و درشت داغ و سفیرکشان از بالای سرمان رد می شدند.
با رسیدن به خندق بزرگ و ورود به آن ، از تیررس عراقیها خارج و با خیال راحت شروع به دویدن در طول خندق کردیم. به محل شهادت پیک دلاور گردان برادر پاسدار احد اسکندری رسیده و دیدیم که پیکر پاک و مطهرش همچنان کنار دیواره خندق است و متأسفانه به عقب منتقل نشده ! تصمیم به بردنش گرفتیم. اما همینکه خواستم بلندش کرده و حرکت کنیم ، عراقیها به ورودی خندق رسیده و داخل خندق را به گلوله و موشک بستند. لحظاتی با نیروهای عراقی تبادل آتش کرده و چاره ای جز فرار نیافتیم . با دیدگانی اشکبار و دنیایی از درد و شرمندگی ، بوسه ای به صورت زیبا و خاک آلوده برادر اسکندری زده و با هزاران آه و افسوس شروع به دویدن سمت خروجی خندق کردیم...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab