💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۰
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸نبرد غیرت و فولاد با شدت تمام ادامه داشت و قشون عظیم دشمن به نزدیکی خاکریز رسیده و توپ و مسلسل تانک ها از زمین و مسلسل و توپ هلیکوپترها از آسمان هر جنبنده ای را روی خاکریز هدف قرار می دادند. نیروی پیاده و کماندو عراقی هم با کلاش و تیربار و آر پی جی از هر سمت و سوی به سمت کانال شلیک می کردند .
بی توجه به رگبار بی امان گلوله ها و باران سیل آسای ترکش ها مثال فرفره پایین و بالای کانال دویده و پی در پی موشک شلیک میکردم که یکدفعه متوجه سردار زلفخانی شدم که با چند گونی پر از موشک ، لبخند زنان مقابلم ایستاده ، گرد و خاک و دود سياه باروت ، چهره خسته و زيبایش را کاملاً پوشانده بود.اما با اين وجود بازم واقعأ زیبا و نورانی به نظر می آمد ، چشمان معصوم و بی خوابش چون خورشید می درخشید و لبهای خشکيده و خاک آلوده اش خبر از تشنگی بی امان میداد.
سلام دادم و لبخند زنان جواب سلامم را داد و بعد دو دستش را روی گوشهایم گذاشت و صورتم را جلو کشيد و بوسه ای بر پيشانیم زده و با لحنی بسیار مهرآمیزی گفت : واقعاً خسته نباشی ! بوسه و رفتار مهربان و سخنان پر از مهر معاونت دلاور گردان در آن لحظات سخت و طاقت فرسا چنان حال دلم را خوب کرد که تمام خستگی و نگرانی ها از وجودم پرکشید و چنان روحیه یافته و سرزنده شدم که با شور و عشق فراوان بغلش کرده و صورت معصوم و نورانی اش را غرق بوسه کردم.
سردار زلفخانی قصد سرکشی به حوضچه ها را داشتند و از تحرکاتی که اطراف آنها مشاهده کرده بودند.احتمال فراوان می دادند که عراقی ها در حال پیشروی و نفوذ از داخل حوضچه ها هستند. گونی های موشک را کنار سنگر گذاشته و چندتایی موشک و نارنجک برداشته و به آن سوی پل بتنی رفتیم و همین که بالای خاکریز رسیدیم. با تعجب دیدیم که با عنایت خدای رحمان و رحیم درست سر بزنگاه رسیدیم و کماندوهای عراقی در حال پیشروی از داخل حوضچه ها می باشند. کماندوهای ورزیده گارد ریاست جمهوری عراق ، بسیار تاکتیکی و کاملاً آرام و بی سر و صدا یکی یکی حوضچه ها را طی و داخل حوضچه سوم تجمع می کردند. نیروهای پیشرو که احتمالا یک دسته بودند از بقیه نیروها جلوتر حرکت می کردند و تا حوضچه دوم پیش آمده و با کانال فقط یک حوضچه فاصله داشتند. اگر کمی دیرتر رسیده بودیم ، ورودشان به داخل کانال و غافلگیری گردان حتمی بود. با دستور برادر زلفخانی چندتا موشک به داخل حوضچه ها شلیک کرده و خودشان هم چند رگبار با کلاش زده و چندتا نارنجک هم به داخل حوضچه اول پرتاب کردند تا اینکه عراقی ها فهمیدند که کانال مدافع دارد و حواسمان به تحرکات شأن هست. کماندوهای عراقی خیلی زیاد بودند و مقابل شأن ایستادن کار یکی و دو نفر نبود و برای همین هم سردار زلفخانی برای آوردن نیروی کمکی راهی بالای کانال شدند و من هم همانجا مانده و مراقب تحرکات عراقی ها شدم .
دقایقی گذشت و نه خبری از سردار زلفخانی شد و نه از نیروی های کمکی ، چندتا موشکی که با خود داشتم را هم برای دور نگاه داشتن کماندوها شلیک کرده و دیگر موشکی برایم باقی نماند. نگران شده و برای اطلاع یافتن از اوضاع و آوردن موشک به اینطرف پل آمدم که ناگهان خبر شهادت سردار زلفخانی را از بچه ها شنیدم. عاشقی ديگر پرگشوده و به ضيافت برگزيدگان نسل آدم عروج نمود. غم و اندوهی جانسوز بر فضای دود گرفته کانال سايه افکنده بود و قطرات اشک مرهمی گردیده بود بر سينه داغدار همرزمان ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۰
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸نبرد غیرت و فولاد با شدت تمام ادامه داشت و قشون عظیم دشمن به نزدیکی خاکریز رسیده و توپ و مسلسل تانک ها از زمین و مسلسل و توپ هلیکوپترها از آسمان هر جنبنده ای را روی خاکریز هدف قرار می دادند. نیروی پیاده و کماندو عراقی هم با کلاش و تیربار و آر پی جی از هر سمت و سوی به سمت کانال شلیک می کردند .
بی توجه به رگبار بی امان گلوله ها و باران سیل آسای ترکش ها مثال فرفره پایین و بالای کانال دویده و پی در پی موشک شلیک میکردم که یکدفعه متوجه سردار زلفخانی شدم که با چند گونی پر از موشک ، لبخند زنان مقابلم ایستاده ، گرد و خاک و دود سياه باروت ، چهره خسته و زيبایش را کاملاً پوشانده بود.اما با اين وجود بازم واقعأ زیبا و نورانی به نظر می آمد ، چشمان معصوم و بی خوابش چون خورشید می درخشید و لبهای خشکيده و خاک آلوده اش خبر از تشنگی بی امان میداد.
سلام دادم و لبخند زنان جواب سلامم را داد و بعد دو دستش را روی گوشهایم گذاشت و صورتم را جلو کشيد و بوسه ای بر پيشانیم زده و با لحنی بسیار مهرآمیزی گفت : واقعاً خسته نباشی ! بوسه و رفتار مهربان و سخنان پر از مهر معاونت دلاور گردان در آن لحظات سخت و طاقت فرسا چنان حال دلم را خوب کرد که تمام خستگی و نگرانی ها از وجودم پرکشید و چنان روحیه یافته و سرزنده شدم که با شور و عشق فراوان بغلش کرده و صورت معصوم و نورانی اش را غرق بوسه کردم.
سردار زلفخانی قصد سرکشی به حوضچه ها را داشتند و از تحرکاتی که اطراف آنها مشاهده کرده بودند.احتمال فراوان می دادند که عراقی ها در حال پیشروی و نفوذ از داخل حوضچه ها هستند. گونی های موشک را کنار سنگر گذاشته و چندتایی موشک و نارنجک برداشته و به آن سوی پل بتنی رفتیم و همین که بالای خاکریز رسیدیم. با تعجب دیدیم که با عنایت خدای رحمان و رحیم درست سر بزنگاه رسیدیم و کماندوهای عراقی در حال پیشروی از داخل حوضچه ها می باشند. کماندوهای ورزیده گارد ریاست جمهوری عراق ، بسیار تاکتیکی و کاملاً آرام و بی سر و صدا یکی یکی حوضچه ها را طی و داخل حوضچه سوم تجمع می کردند. نیروهای پیشرو که احتمالا یک دسته بودند از بقیه نیروها جلوتر حرکت می کردند و تا حوضچه دوم پیش آمده و با کانال فقط یک حوضچه فاصله داشتند. اگر کمی دیرتر رسیده بودیم ، ورودشان به داخل کانال و غافلگیری گردان حتمی بود. با دستور برادر زلفخانی چندتا موشک به داخل حوضچه ها شلیک کرده و خودشان هم چند رگبار با کلاش زده و چندتا نارنجک هم به داخل حوضچه اول پرتاب کردند تا اینکه عراقی ها فهمیدند که کانال مدافع دارد و حواسمان به تحرکات شأن هست. کماندوهای عراقی خیلی زیاد بودند و مقابل شأن ایستادن کار یکی و دو نفر نبود و برای همین هم سردار زلفخانی برای آوردن نیروی کمکی راهی بالای کانال شدند و من هم همانجا مانده و مراقب تحرکات عراقی ها شدم .
دقایقی گذشت و نه خبری از سردار زلفخانی شد و نه از نیروی های کمکی ، چندتا موشکی که با خود داشتم را هم برای دور نگاه داشتن کماندوها شلیک کرده و دیگر موشکی برایم باقی نماند. نگران شده و برای اطلاع یافتن از اوضاع و آوردن موشک به اینطرف پل آمدم که ناگهان خبر شهادت سردار زلفخانی را از بچه ها شنیدم. عاشقی ديگر پرگشوده و به ضيافت برگزيدگان نسل آدم عروج نمود. غم و اندوهی جانسوز بر فضای دود گرفته کانال سايه افکنده بود و قطرات اشک مرهمی گردیده بود بر سينه داغدار همرزمان ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 مصاحبه (صوتی) شیرین و شنیدنی فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، پاسدار دلاور #شهید_رضا_زلفخانی قبل از عملیات عاشورایی بدر با دهها عکس زیبا و دیدنی از این دلاور عاشق پیشه
🌹شیرمرد زنجانی ، سردار دلاور #شهید_رضا_زلفخانی معاونت گردان خط شکن حضرت حر (ره) لشگر ۳۱ عاشورا در #عملیات_بدر ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌹شیرمرد زنجانی ، سردار دلاور #شهید_رضا_زلفخانی معاونت گردان خط شکن حضرت حر (ره) لشگر ۳۱ عاشورا در #عملیات_بدر ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عملیات_بدر
📽 شجاعت و شهامت رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی #بدر از زبان سردار دل ها سپهبد پاسدار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔹🔸 لحظه ای فرا می رسید که بیست نفره مقابل دریایی از تانک ، دنیایی از تانک مقاومت می کردند...
⭕️ عملیات #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 شجاعت و شهامت رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی #بدر از زبان سردار دل ها سپهبد پاسدار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔹🔸 لحظه ای فرا می رسید که بیست نفره مقابل دریایی از تانک ، دنیایی از تانک مقاومت می کردند...
⭕️ عملیات #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۱
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸خبر شهادت سردار رضا زلفخانی معاون دلیر و مخلص گردان ، ضایعه بسیار ناگوار و غم افزایی بود. اما با این وجود هجمه همه جانبه دشمن هنوز با شدت تمام ادامه داشت و سرتاسر خط آتش و خون و خاکستر بود. شتابان کوله آر پی جی را پر از موشک کرده و یک جعبه نارنجک هم برداشته و سراسیمه به آنطرف پل بتنی رفته و آماده درگیری با نیروهای عراقی شدم.
کماندوهای عراقی هنوز وارد حوضچه اول نشده و از لبه حوضچه دوم با دوربین مشغول بررسی اوضاع کانال بودند. اما کاملاً معلوم بود که آماده ورود به کانال میشوند. دل پرخونی از بابت شهادت دوستان و به خصوص سردار دلاور رضا زلفخانی داشتم و برای همین هم در یک محل بسیار دنج و مشرف به حوضچه دوم ایستاده و با دقت فراوان و دلی پر از خشم و انتقام ، موشکی به سمت محل تجمع عراقی ها شلیک کردم. با لطف خداوند متعال ، موشک درست به محل استقرارشان اصابت و همزمان با صدای انفجار ، صدای داد و فریاد و آخ و اوخ کماندوها هم به هوا برخاست. داخل سنگرم پریده و چندتا نارنجک هم با تمام قدرت و توانم به سمت شأن پرتاب کردم. طول حوضچه ها پانصد یا شصت متری می شد و هر چقدر هم تلاش میکردم که نارنجک ها را دورتر پرتاب کنم نمی شد که نمی شد. نارنجک ها با زور به اواسط حوضچه اول می افتادند. اما با این وجود بازم خوب بودند و صدا و ترکش هایشان باعث ایجاد وحشت و عقب نشینی کماندوها می شد.
مدتی با شلیک پی در پی موشک و پرتاب نارنجک کماندوهای عراقی را در داخل حوضچه دوم زمین گیر کرده و از جلو آمدن شأن جلوگیری کردم . تا اینکه عاقبت مهماتم به آخر رسیده و کاملاً دست خالی ماندم. دوباره نگرانی و دلشوره بر وجودم مستولی شد و ترس از اسارت به دلم افتاد.
قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده و کماندو دشمن حدود دوساعتی می شد که یکسره به خط پدافندی یورش می آوردند و هر بار هم با مقاومت جانانه همرزمان در آنطرف پل بتنی مواجه و بدون هیچ دستاوردی عقب کشیده و بلافاصله هم حمله جدیدی را طرح ریزی و اجرا می کردند.
در وضعیت خطرناکی بودم و لحظه ای درنگ باعث آگاهی عراقی ها از اتمام مهمات و پیشروی آنان می شد. سریعاً باید فکری می کردم . یا باید می ماندم و بی مهمات کشته یا اسیر میشدم و یا باید هر جوری بود زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجارات از سنگر خارج و به آنطرف پل رفته و مهماتی برای ادامه درگیری می آوردم. ترس از اسارت و حقارت های بعد آن ، چنان مضطرب و هراسانم کرد که دیگر ماندن را صلاح ندانسته و شتابان و سینه خیز از سنگر خارج و به سمت پل بتنی رفتم. هنوز چند متری با ورودی پل فاصله داشتم که یکدفعه سردار رسول وزيری فرمانده دلاور و غیرتمند گردان از داخل پل در آمدند و پشت سرشان هم تعدادی از رزمندگان گردان بیرون آمده و با فریادهای بلند الله اکبر شروع به تيراندازی و شلیک موشک به سوی کماندوها در داخل حوضچه ها کردند.
سردار وزیری و یاران دلاورش بقدری گلوله کلاش و تیربار و موشک آر پی جی از ارتفاع بالا به روی حوضچه ها ریختند که کماندوهای بزدل عراقی بعد از یک درگیری بسیار کوتاه ، تاب مقاومت نیاورده و با بجای گذاشتن تعدادی جنازه و مجروح یک به یک شروع به فرار کرده و از کانال دور شدند .
با فرار کماندوهای عراقی از داخل حوضچه ها و اطمینان از عقب نشینی کامل آنان ، بنا به دستور فرمانده دلاور گردان همگی بدين سوی پل آمده و مشغول مقابله با قشون اصلی دشمن شدیم . نبرد و درگيری چندين ساعته و کرمای داغ و سوزان جنوب و تشنگی شدید ، حسابی بچه ها را کلافه و خسته نموده و آثار خستگی در چهره تک به تک آنان کاملأ آشکار و مشهود ديده می شد. دشمن زبون دست بردار نبود و پشت سر هم قشون پرتعداد خود را به سمت کانال می فرستاد و تانک ها هم با شلیک گلوله توپ و رگبار مسلسل تلاش می کردند که رخنه ای در خط ایجاد و وارد کانال شوند.اما هر بار که به نزدیکی خاکریز می رسیدند. رزمندگان غیرتمند و جان برکف اجازه نفوذ به آنان نمی دادند و با فريادهای بلند الله اکبر و یا حسین (ع) شروع به تيراندازی سمت تانکها و نفرات پياده دشمن می کردند و قشون بزدل دشمن هم فوراً ترسیده و شروع به عقب نشینی می کرد.
در یکی از این حملات . تانک ها به نزدیکی های خاکریز رسیده و مشغول شلیک موشک بودم که یکدفعه سردار رسول وزیری فرمانده دلاور و مخلص گردان قبضه آر پی جی را از دستم گرفت و در کمال شجاعت ، زانو به سینه دیواره کانال زده و قصد شليک موشک کردند که ناگهان گلوله ای مستقيم با صدای شدید و محکمی به کلاه سياه بالای سرشأن خورده و کلاه را بطرفی پرتاب کرد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۱
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸خبر شهادت سردار رضا زلفخانی معاون دلیر و مخلص گردان ، ضایعه بسیار ناگوار و غم افزایی بود. اما با این وجود هجمه همه جانبه دشمن هنوز با شدت تمام ادامه داشت و سرتاسر خط آتش و خون و خاکستر بود. شتابان کوله آر پی جی را پر از موشک کرده و یک جعبه نارنجک هم برداشته و سراسیمه به آنطرف پل بتنی رفته و آماده درگیری با نیروهای عراقی شدم.
کماندوهای عراقی هنوز وارد حوضچه اول نشده و از لبه حوضچه دوم با دوربین مشغول بررسی اوضاع کانال بودند. اما کاملاً معلوم بود که آماده ورود به کانال میشوند. دل پرخونی از بابت شهادت دوستان و به خصوص سردار دلاور رضا زلفخانی داشتم و برای همین هم در یک محل بسیار دنج و مشرف به حوضچه دوم ایستاده و با دقت فراوان و دلی پر از خشم و انتقام ، موشکی به سمت محل تجمع عراقی ها شلیک کردم. با لطف خداوند متعال ، موشک درست به محل استقرارشان اصابت و همزمان با صدای انفجار ، صدای داد و فریاد و آخ و اوخ کماندوها هم به هوا برخاست. داخل سنگرم پریده و چندتا نارنجک هم با تمام قدرت و توانم به سمت شأن پرتاب کردم. طول حوضچه ها پانصد یا شصت متری می شد و هر چقدر هم تلاش میکردم که نارنجک ها را دورتر پرتاب کنم نمی شد که نمی شد. نارنجک ها با زور به اواسط حوضچه اول می افتادند. اما با این وجود بازم خوب بودند و صدا و ترکش هایشان باعث ایجاد وحشت و عقب نشینی کماندوها می شد.
مدتی با شلیک پی در پی موشک و پرتاب نارنجک کماندوهای عراقی را در داخل حوضچه دوم زمین گیر کرده و از جلو آمدن شأن جلوگیری کردم . تا اینکه عاقبت مهماتم به آخر رسیده و کاملاً دست خالی ماندم. دوباره نگرانی و دلشوره بر وجودم مستولی شد و ترس از اسارت به دلم افتاد.
قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده و کماندو دشمن حدود دوساعتی می شد که یکسره به خط پدافندی یورش می آوردند و هر بار هم با مقاومت جانانه همرزمان در آنطرف پل بتنی مواجه و بدون هیچ دستاوردی عقب کشیده و بلافاصله هم حمله جدیدی را طرح ریزی و اجرا می کردند.
در وضعیت خطرناکی بودم و لحظه ای درنگ باعث آگاهی عراقی ها از اتمام مهمات و پیشروی آنان می شد. سریعاً باید فکری می کردم . یا باید می ماندم و بی مهمات کشته یا اسیر میشدم و یا باید هر جوری بود زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجارات از سنگر خارج و به آنطرف پل رفته و مهماتی برای ادامه درگیری می آوردم. ترس از اسارت و حقارت های بعد آن ، چنان مضطرب و هراسانم کرد که دیگر ماندن را صلاح ندانسته و شتابان و سینه خیز از سنگر خارج و به سمت پل بتنی رفتم. هنوز چند متری با ورودی پل فاصله داشتم که یکدفعه سردار رسول وزيری فرمانده دلاور و غیرتمند گردان از داخل پل در آمدند و پشت سرشان هم تعدادی از رزمندگان گردان بیرون آمده و با فریادهای بلند الله اکبر شروع به تيراندازی و شلیک موشک به سوی کماندوها در داخل حوضچه ها کردند.
سردار وزیری و یاران دلاورش بقدری گلوله کلاش و تیربار و موشک آر پی جی از ارتفاع بالا به روی حوضچه ها ریختند که کماندوهای بزدل عراقی بعد از یک درگیری بسیار کوتاه ، تاب مقاومت نیاورده و با بجای گذاشتن تعدادی جنازه و مجروح یک به یک شروع به فرار کرده و از کانال دور شدند .
با فرار کماندوهای عراقی از داخل حوضچه ها و اطمینان از عقب نشینی کامل آنان ، بنا به دستور فرمانده دلاور گردان همگی بدين سوی پل آمده و مشغول مقابله با قشون اصلی دشمن شدیم . نبرد و درگيری چندين ساعته و کرمای داغ و سوزان جنوب و تشنگی شدید ، حسابی بچه ها را کلافه و خسته نموده و آثار خستگی در چهره تک به تک آنان کاملأ آشکار و مشهود ديده می شد. دشمن زبون دست بردار نبود و پشت سر هم قشون پرتعداد خود را به سمت کانال می فرستاد و تانک ها هم با شلیک گلوله توپ و رگبار مسلسل تلاش می کردند که رخنه ای در خط ایجاد و وارد کانال شوند.اما هر بار که به نزدیکی خاکریز می رسیدند. رزمندگان غیرتمند و جان برکف اجازه نفوذ به آنان نمی دادند و با فريادهای بلند الله اکبر و یا حسین (ع) شروع به تيراندازی سمت تانکها و نفرات پياده دشمن می کردند و قشون بزدل دشمن هم فوراً ترسیده و شروع به عقب نشینی می کرد.
در یکی از این حملات . تانک ها به نزدیکی های خاکریز رسیده و مشغول شلیک موشک بودم که یکدفعه سردار رسول وزیری فرمانده دلاور و مخلص گردان قبضه آر پی جی را از دستم گرفت و در کمال شجاعت ، زانو به سینه دیواره کانال زده و قصد شليک موشک کردند که ناگهان گلوله ای مستقيم با صدای شدید و محکمی به کلاه سياه بالای سرشأن خورده و کلاه را بطرفی پرتاب کرد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #تدبیر_و_خیانت
📽 تعریف معنای تدبیر و خیانت برای رزمندگان قبل از آغاز عملیات از زبان فرمانده خاکی و مخلص جبهه ها #سردار_شهید_حسین_خرازی
⭕️ خوب به حرفهاش گوش کنید!
آنها کجای کار بودند ما کجای کاریم..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 تعریف معنای تدبیر و خیانت برای رزمندگان قبل از آغاز عملیات از زبان فرمانده خاکی و مخلص جبهه ها #سردار_شهید_حسین_خرازی
⭕️ خوب به حرفهاش گوش کنید!
آنها کجای کار بودند ما کجای کاریم..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_چهار
📽 فیلمی کوتاه و دیده نشده از صحنه اسارت غواصان عملیات عاشورایی کربلای چهار ( دیماه ۱۳۶۵ ، منطقه عملیاتی #اروندرود )
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🔸به یاران آزاده از ما درود
بخوانید ای دوستان این سرود
سرود دلیران آزاده را
به راه وطن جان و سر داده را
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی کوتاه و دیده نشده از صحنه اسارت غواصان عملیات عاشورایی کربلای چهار ( دیماه ۱۳۶۵ ، منطقه عملیاتی #اروندرود )
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🔸به یاران آزاده از ما درود
بخوانید ای دوستان این سرود
سرود دلیران آزاده را
به راه وطن جان و سر داده را
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۲
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸با لطف و عنايت خداوند متعال ، گلوله مستقيم عراقی ها هيچگونه آسيبی به فرمانده دلاور گردان نرسانده و سردار وزیری متعجب و لبخند زنان آر پی جی را بهم داده و خم شده و کلاهش را از روی زمين برداشته و با تعجب و شگفتی مشغول تماشای دو سوراخ اینطرف و آنطرف کلاه شدند. واقعاً شبیه به یک معجزه بود. تیر مستقیم دشمن با اندکی فاصله از لا به لای موهای سردار رد شده و هیچگونه صدمه ای به سرش وارد نکرده و فقط دو تا سوراخ ، روی کلاهش باز کرده بود. زنده ماندن و سلامتی سردار موجب شادی و سرور همرزمان شده و لبخند بر لب های خشکیده همه نقش بست.
سردار وزیری دوباره کلاه سوراخ شده اش را به سر گذاشته و دستشو روی شونه ام گذاشته و لبخند زنان و با لحن شوخی آمیزی گفتند : اینکار ( آر پی جی زدن ) کار ما نیست! بهتره که ما بریم دنبال کار خودمان ! بعد هم خنده کنان خداحافظی کرده و به همراه یاران خود راهی سمت بالای کانال شدند. حملات تانکها بدون وقفه و یکسره ادامه داشت و از شدت و دفعات یورش قشون عظیم دشمن کاملاً معلوم بود که عراقی ها امروز تصمیم جدی برای شکستن مقاومت خط و تصرف کانال دارند. اما با عنایات و امداد های الهی ، رزمندگان کم تعداد گردان با تمامی توان و قدرت ، همچون سدی آهنين مقابل شأن ايستاده و در سرتاسر خط جانانه در حال نبرد با خیل تانکها و نیروهای پیاده و کماندو عراقی بودند.
لحظات بسیار سخت و دشواری بود. خط از زمین و آسمان کوبیده می شد و صدها تانک با گلوله مستقیم توپ دیواره بیرونی خاکریز را می زدند. رگبار مسلسل تانک ها و گلوله سلاح سبک صدها نیروی پیاده دشمن ، همچون زنبور ویز ویزکنان از بالای سنگرها رد می شدند و صدای شاق و شوق شأن فضای داخلی کانال را پر کرده بود. تمام اطرافمان دود و آتش و خاکستر بود و فضای بالای کانال را ابری سیاه و تیره پوشانده بود. تعداد نفرات گردان با درازای نبرد ، کمتر کمتر می شد و هراز گاهی سنگری منهدم و رزمنده ایی در خون غلطیده و شهید یا مجروح به کنار جاده خاکی منتقل می شد. با آنکه نبرد بسیار نابرابر و ناجوانمردانه بود. اما با این وجود تبلور صحنه عشق و وفا و ایثار و مردانگی بود. بعضی مواقع که برای شلیک موشک در طول کانال جابجا می شدم همرزمان عاشقی را می دیدم که در آن هوای داغ و سوزان ، تشنه کام و عرق ريزان مشغول جنگ و دفاع بودند و در عين حالی که مشغول نبرد با تانکها و نفرات پياده عراقی بودند. بر لبان ترک خورده و خشکيده شان هم گل واژه دعا و نيايش نقش بسته و زمزمه های روح پرور راز و نيازشان فضای کانال را معطر می کرد.
ساعت ها یک به یک می گذاشتند و حملات هوایی و زمینی دشمن پایانی نداشت. بقدری گرد و خاک خورده بودم که دماغ و دهانم پر از خاک و گل بود و از شدت تشنگی ، زبانم به دیواره بالایی دهانم چسبیده بود. از دیشب قطره ای آب در کانال یافت نمی شد و همه رزمندگان تشنه و عطشان بودند. مشغول اتصال موشک به قبضه آر پی جی بودم که ناگهان خبر مجروحیت برادر بسیجی نادر عسگری سنگر به سنگر گشته و به انتهای کانال رسید. برادر عسگری را در میدان نبرد شناخته بودم و بسیار هم شیفته شجاعت و دلاوری اش شده بودم. هیکل بسیار نحیفی داشت ، اما دل بزرگی همچون دل شیر داشت و بی پروا به استقبال خطر می رفت. واقعاً دوستش داشتم و واسه همین هم با شنیدن خبر چنان سراسیمه شدم که آر پی جی را انداخته و نفس زنان و نیم خیز خود را به بالینش رساندم. امدادگران در حال انتقال پیکر مجروحش به سمت جاده خاکی بودند. تیر مستقیم مسلسل تانک درست به سرش اصابت و نیمی از جمجمه اش را برده بود. وضعیتش بقدری خراب بود که احتمال زنده ماندنش بسیار بعید به نظر می آمد. نادر بیهوش بود و ماندنم در کنار پیکر مجروحش چیزی را عوض نمی کرد. برای همین هم با دیدگانی اشکبار با پیکر غرق خونش وداع کرده و ناراحت و غمگین به سمت سنگرم راه افتادم. هنوز به انتهای کانال نرسیده و با غم و اندوه مجروحیت رفیق نازم کنار نیامده بودم که یکدفعه خبر زخمی شدن شدید سردار رسول وزیری فرمانده دلاور و بی ادعای گردان در کانال پيچيده و چنان غافلگیرم کرد که بی اختیار زانوهایم شل شد و در گوشه ای از کانال نشسته و همچون کودکی بی پناه شروع به گریه کردم ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۲
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸با لطف و عنايت خداوند متعال ، گلوله مستقيم عراقی ها هيچگونه آسيبی به فرمانده دلاور گردان نرسانده و سردار وزیری متعجب و لبخند زنان آر پی جی را بهم داده و خم شده و کلاهش را از روی زمين برداشته و با تعجب و شگفتی مشغول تماشای دو سوراخ اینطرف و آنطرف کلاه شدند. واقعاً شبیه به یک معجزه بود. تیر مستقیم دشمن با اندکی فاصله از لا به لای موهای سردار رد شده و هیچگونه صدمه ای به سرش وارد نکرده و فقط دو تا سوراخ ، روی کلاهش باز کرده بود. زنده ماندن و سلامتی سردار موجب شادی و سرور همرزمان شده و لبخند بر لب های خشکیده همه نقش بست.
سردار وزیری دوباره کلاه سوراخ شده اش را به سر گذاشته و دستشو روی شونه ام گذاشته و لبخند زنان و با لحن شوخی آمیزی گفتند : اینکار ( آر پی جی زدن ) کار ما نیست! بهتره که ما بریم دنبال کار خودمان ! بعد هم خنده کنان خداحافظی کرده و به همراه یاران خود راهی سمت بالای کانال شدند. حملات تانکها بدون وقفه و یکسره ادامه داشت و از شدت و دفعات یورش قشون عظیم دشمن کاملاً معلوم بود که عراقی ها امروز تصمیم جدی برای شکستن مقاومت خط و تصرف کانال دارند. اما با عنایات و امداد های الهی ، رزمندگان کم تعداد گردان با تمامی توان و قدرت ، همچون سدی آهنين مقابل شأن ايستاده و در سرتاسر خط جانانه در حال نبرد با خیل تانکها و نیروهای پیاده و کماندو عراقی بودند.
لحظات بسیار سخت و دشواری بود. خط از زمین و آسمان کوبیده می شد و صدها تانک با گلوله مستقیم توپ دیواره بیرونی خاکریز را می زدند. رگبار مسلسل تانک ها و گلوله سلاح سبک صدها نیروی پیاده دشمن ، همچون زنبور ویز ویزکنان از بالای سنگرها رد می شدند و صدای شاق و شوق شأن فضای داخلی کانال را پر کرده بود. تمام اطرافمان دود و آتش و خاکستر بود و فضای بالای کانال را ابری سیاه و تیره پوشانده بود. تعداد نفرات گردان با درازای نبرد ، کمتر کمتر می شد و هراز گاهی سنگری منهدم و رزمنده ایی در خون غلطیده و شهید یا مجروح به کنار جاده خاکی منتقل می شد. با آنکه نبرد بسیار نابرابر و ناجوانمردانه بود. اما با این وجود تبلور صحنه عشق و وفا و ایثار و مردانگی بود. بعضی مواقع که برای شلیک موشک در طول کانال جابجا می شدم همرزمان عاشقی را می دیدم که در آن هوای داغ و سوزان ، تشنه کام و عرق ريزان مشغول جنگ و دفاع بودند و در عين حالی که مشغول نبرد با تانکها و نفرات پياده عراقی بودند. بر لبان ترک خورده و خشکيده شان هم گل واژه دعا و نيايش نقش بسته و زمزمه های روح پرور راز و نيازشان فضای کانال را معطر می کرد.
ساعت ها یک به یک می گذاشتند و حملات هوایی و زمینی دشمن پایانی نداشت. بقدری گرد و خاک خورده بودم که دماغ و دهانم پر از خاک و گل بود و از شدت تشنگی ، زبانم به دیواره بالایی دهانم چسبیده بود. از دیشب قطره ای آب در کانال یافت نمی شد و همه رزمندگان تشنه و عطشان بودند. مشغول اتصال موشک به قبضه آر پی جی بودم که ناگهان خبر مجروحیت برادر بسیجی نادر عسگری سنگر به سنگر گشته و به انتهای کانال رسید. برادر عسگری را در میدان نبرد شناخته بودم و بسیار هم شیفته شجاعت و دلاوری اش شده بودم. هیکل بسیار نحیفی داشت ، اما دل بزرگی همچون دل شیر داشت و بی پروا به استقبال خطر می رفت. واقعاً دوستش داشتم و واسه همین هم با شنیدن خبر چنان سراسیمه شدم که آر پی جی را انداخته و نفس زنان و نیم خیز خود را به بالینش رساندم. امدادگران در حال انتقال پیکر مجروحش به سمت جاده خاکی بودند. تیر مستقیم مسلسل تانک درست به سرش اصابت و نیمی از جمجمه اش را برده بود. وضعیتش بقدری خراب بود که احتمال زنده ماندنش بسیار بعید به نظر می آمد. نادر بیهوش بود و ماندنم در کنار پیکر مجروحش چیزی را عوض نمی کرد. برای همین هم با دیدگانی اشکبار با پیکر غرق خونش وداع کرده و ناراحت و غمگین به سمت سنگرم راه افتادم. هنوز به انتهای کانال نرسیده و با غم و اندوه مجروحیت رفیق نازم کنار نیامده بودم که یکدفعه خبر زخمی شدن شدید سردار رسول وزیری فرمانده دلاور و بی ادعای گردان در کانال پيچيده و چنان غافلگیرم کرد که بی اختیار زانوهایم شل شد و در گوشه ای از کانال نشسته و همچون کودکی بی پناه شروع به گریه کردم ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_چهار
📽 فیلمی کوتاه و دیده نشده از شهدای پاکباز و اسیران سرافراز عملیات عاشورایی کربلای چهار ( دیماه ۱۳۶۵ ، منطقه عملیاتی #اروندرود )
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🔸بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق، حکایت کنیم
از آنها که پیمانۀ (لا) زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون میزنند
دف عشق با دست خون میزنند
به رقصی که بیپا و سر میکنند
چنین نغمۀ عشق سر میکنند:
بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بیزخم مردن غم عاشق است...
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی کوتاه و دیده نشده از شهدای پاکباز و اسیران سرافراز عملیات عاشورایی کربلای چهار ( دیماه ۱۳۶۵ ، منطقه عملیاتی #اروندرود )
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🔸بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق، حکایت کنیم
از آنها که پیمانۀ (لا) زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون میزنند
دف عشق با دست خون میزنند
به رقصی که بیپا و سر میکنند
چنین نغمۀ عشق سر میکنند:
بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بیزخم مردن غم عاشق است...
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 مستند #عملیات_اچ_۳
📽 امروز سالروز بزرگترین عملیات هوایی جهان یعنی اچ ۳ است .
عملیات H۳ ، یکی از عملیاتهای هوایی مهم نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ ایران و عراق بود.
از این عملیات افتخار آمیز به عنوان پیچیدهترین و همچنین از بزرگترین عملیاتهای هوایی دنیا که به نام حمله فانتومها ثبت شده است ، یاد میشود.
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🔸قصه معراج شاهين راز بود
قصد او از زندگی پـرواز بود
لحظه پـايـان او آغــاز بـــود
مرگ او خودآخرين پرواز بود
#دفاع_مقدس
#نیروی_هوایی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 امروز سالروز بزرگترین عملیات هوایی جهان یعنی اچ ۳ است .
عملیات H۳ ، یکی از عملیاتهای هوایی مهم نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ ایران و عراق بود.
از این عملیات افتخار آمیز به عنوان پیچیدهترین و همچنین از بزرگترین عملیاتهای هوایی دنیا که به نام حمله فانتومها ثبت شده است ، یاد میشود.
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🔸قصه معراج شاهين راز بود
قصد او از زندگی پـرواز بود
لحظه پـايـان او آغــاز بـــود
مرگ او خودآخرين پرواز بود
#دفاع_مقدس
#نیروی_هوایی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کنگره_شهدا
📽 تیزر تبلیغاتی دفاع مقدس کاری زیبا و دیدنی از روابط عمومی دبیرخانه کنگره ملی 3535 شهید استان زنجان
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#کنگره_3535_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 تیزر تبلیغاتی دفاع مقدس کاری زیبا و دیدنی از روابط عمومی دبیرخانه کنگره ملی 3535 شهید استان زنجان
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#کنگره_3535_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۳
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸با مجروحیت سردار رسول وزیری فرمانده غیور گردان غمی جانخراش و دل آزار سرتاسر خط را فرا گرفته و همه رزمندگان در شوکی عظیم فرو رفتند. در عرض چند ساعت هم معاون دلاور گردان سردار رضا زلفخانی و هم فرمانده دلیر گردان را از دست داده بودیم. از نفرات گردان هم دیگر چیزی باقی نمانده و اکثر سنگرها خالی و بدون مدافع بودند. در میان دیدگان اشکبار یاران و همرزمان ، پیکر پاره پاره و غرقه در خون سردار رسول وزیری توسط امدادگران به عقبه منتقل و فرماندهی گردان را سردار عباس تاران (خدادوست) معاون دوم گردان بر عهده گرفته و دوباره به نبرد ادامه دادیم.
آرام آرام به وقت اذان ظهر نزديک می شدیم و هنوز حملات زمینی و هوایی دشمن با قدرت و شدت تمام ادامه داشت. تانکها دست بردار نبودند و کماکان با یورش های پی در پی، مجال کوچکترين استراحت و آرامشی را به بچه ها نمی دادند. خستگی و بيخوابی از يک سو و تشنگی و گرمای داغ و سوزان جنوب از سوی ديگر رمقی برایمان باقی نگذاشته بود و همه رزمندگان از نفس افتاده و دیگر توان جابجایی در کانال و نبرد با قشون دشمن را نداشتند و هر کدام در سنگری پناه گرفته و به سمت تانکها تیراندازی میکردند و همین امر هم باعث شناسایی سریع محل استقرار شأن می شد و سیلی از گلوله توپ و مسلسل و موشک و راکت به سرشان ریخته می شد. کم کم داشت مهمات سنگرها به اتمام می رسید و نیروهای تدارکات هم به دلیل آتش شدید قادر به رفت و آمد در داخل کانال و جابجایی مهمات نبودند. اوضاع اصلأ خوب نبود و اگر يورش دشمن به همان منوال ادامه می یافت سقوط خط و تصرف کانال توسط نیروهای عراقی صد در صد بود.
موشک های سنگرم به اتمام رسیده و از شدت گلوله باران و سیل ترکش ها جرات خارج شدن از سنگر را نداشتم. داخل سنگر پناه گرفته و در دل مدام خدایا ، خدایا میکردم که طوری شود تا عراقیها دوباره مجبور به عقب نشينی شده و حملات پی در پی تانکها متوقف شود. از حوالی ساعت هشت صبح بصورت یکسره و بی وقفه مشغول درگیری با قشون تانکها و نفرات پیاده دشمن بودیم و لحظه ای هم فرصت استراحت نداشتیم. الان دقیقا شش شب و پنج روز بود که رزمندگان دلاور گردان پوتین از پای در نیاورده و فقط پیاده روی و جنگ و مقاومت کرده بودند. به راستی اگر ایمان و اعتقاد و غيرت و جوانمردی بچه های بسيجی و پاسدار نبود استقامت و پايداری در آن دقايق نفس گير و دشوار ، زیر آن همه آتش گسترده و پرحجم و در مقابل آن همه تانک و نیروی پیاده عراقی واقعأ محال و غير ممکن بود.
هجوم قشون دشمن ادامه یافته و رفته رفته مهمات سنگرها پایان یافته و حجم تیراندازیها از سمت کانال بسیار کاهش یافت. عراقی ها به خیال اینکه مهمات مان تمام شده ، شروع به حمله مستقیم با تانکها کرده و برای شکستن خط با سرعت از چند جهت به کانال نزدیک شدند. بیست یا بیست و پنج نفر خسته و تشنه بدون ذره ای مهمات در مقابل صدها دستگاه تانک پیشرفته و مجهز مانده بودیم و تمام امیدمان هم به امدادهای الهی بود. تانک ها غرش کنان داشتند به خاکریز می رسیدند که ناگهان موشک یکی از بچهها به شنی یکی از تانک های تی ۷۲ اصابت و ضمن پاره کردن زنجیر آن ، موجب توقف تانک گردید. خدمه بزدل تانک هم بلافاصله از داخل کابین تانک بيرون پريده و شتابان پا به فرار گذاشتند. اما هنوز خیلی دور نشده بودند که بسیجی دلاور ( شهید ) یوسف قربانی به پاخاسته و با رگبار کلاش تک به تک شأن را روانه جهنم کرد.
قشون تانکها و نیروهای پیاده بعثی که فقط چندمتری با شکستن خط و تصرف کانال فاصله داشتند با ديدن اين صحنه چنان ترسیده و هراسان شدند که دوباره شالوده قشون از هم پاشیده و تانکها و نیروهای پیاده و کماندو عراقی گروه گروه شروع به فرار از ميدان نبرد کردند و ناباورانه یک بار دیگر عنایات رب کریم به امداد سالکان کوی پیرجماران آمده و با اتفاقی بسیار ناچیز و کوچک لشگری با آن همه هیبت و عظمت را مجبور به فرار و عقب نشینی کرد. فرماندهان زبون دشمن هم با دیدن اوضاع آشفته قشون عظیم خود اجباراً تن به شکست داده و با ذلت و خواری مجبور به توقف تک و عقب کشيدن کامل قوای زرهی و پياده خود شدند.
با فرار تانکها و نیروهای پیاده عراقی ، دوباره شادی و سرور سرتاسر کانال را فرا گرفته و صدای فريادهای الله اکبر و صلوات رزمندگان فضای منطقه را در برگرفت. صدای خنده های بلند و پرشور بعضی از بچه ها باعث آنچنان هيجانی در داخل کانال گرديد که همه همرزمان خستگی و بيخوابی را فراموش کرده و جانی تازه گرفته و در هر گوشهای از خط غلغله ای عظیم برپا نمودند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۳
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸با مجروحیت سردار رسول وزیری فرمانده غیور گردان غمی جانخراش و دل آزار سرتاسر خط را فرا گرفته و همه رزمندگان در شوکی عظیم فرو رفتند. در عرض چند ساعت هم معاون دلاور گردان سردار رضا زلفخانی و هم فرمانده دلیر گردان را از دست داده بودیم. از نفرات گردان هم دیگر چیزی باقی نمانده و اکثر سنگرها خالی و بدون مدافع بودند. در میان دیدگان اشکبار یاران و همرزمان ، پیکر پاره پاره و غرقه در خون سردار رسول وزیری توسط امدادگران به عقبه منتقل و فرماندهی گردان را سردار عباس تاران (خدادوست) معاون دوم گردان بر عهده گرفته و دوباره به نبرد ادامه دادیم.
آرام آرام به وقت اذان ظهر نزديک می شدیم و هنوز حملات زمینی و هوایی دشمن با قدرت و شدت تمام ادامه داشت. تانکها دست بردار نبودند و کماکان با یورش های پی در پی، مجال کوچکترين استراحت و آرامشی را به بچه ها نمی دادند. خستگی و بيخوابی از يک سو و تشنگی و گرمای داغ و سوزان جنوب از سوی ديگر رمقی برایمان باقی نگذاشته بود و همه رزمندگان از نفس افتاده و دیگر توان جابجایی در کانال و نبرد با قشون دشمن را نداشتند و هر کدام در سنگری پناه گرفته و به سمت تانکها تیراندازی میکردند و همین امر هم باعث شناسایی سریع محل استقرار شأن می شد و سیلی از گلوله توپ و مسلسل و موشک و راکت به سرشان ریخته می شد. کم کم داشت مهمات سنگرها به اتمام می رسید و نیروهای تدارکات هم به دلیل آتش شدید قادر به رفت و آمد در داخل کانال و جابجایی مهمات نبودند. اوضاع اصلأ خوب نبود و اگر يورش دشمن به همان منوال ادامه می یافت سقوط خط و تصرف کانال توسط نیروهای عراقی صد در صد بود.
موشک های سنگرم به اتمام رسیده و از شدت گلوله باران و سیل ترکش ها جرات خارج شدن از سنگر را نداشتم. داخل سنگر پناه گرفته و در دل مدام خدایا ، خدایا میکردم که طوری شود تا عراقیها دوباره مجبور به عقب نشينی شده و حملات پی در پی تانکها متوقف شود. از حوالی ساعت هشت صبح بصورت یکسره و بی وقفه مشغول درگیری با قشون تانکها و نفرات پیاده دشمن بودیم و لحظه ای هم فرصت استراحت نداشتیم. الان دقیقا شش شب و پنج روز بود که رزمندگان دلاور گردان پوتین از پای در نیاورده و فقط پیاده روی و جنگ و مقاومت کرده بودند. به راستی اگر ایمان و اعتقاد و غيرت و جوانمردی بچه های بسيجی و پاسدار نبود استقامت و پايداری در آن دقايق نفس گير و دشوار ، زیر آن همه آتش گسترده و پرحجم و در مقابل آن همه تانک و نیروی پیاده عراقی واقعأ محال و غير ممکن بود.
هجوم قشون دشمن ادامه یافته و رفته رفته مهمات سنگرها پایان یافته و حجم تیراندازیها از سمت کانال بسیار کاهش یافت. عراقی ها به خیال اینکه مهمات مان تمام شده ، شروع به حمله مستقیم با تانکها کرده و برای شکستن خط با سرعت از چند جهت به کانال نزدیک شدند. بیست یا بیست و پنج نفر خسته و تشنه بدون ذره ای مهمات در مقابل صدها دستگاه تانک پیشرفته و مجهز مانده بودیم و تمام امیدمان هم به امدادهای الهی بود. تانک ها غرش کنان داشتند به خاکریز می رسیدند که ناگهان موشک یکی از بچهها به شنی یکی از تانک های تی ۷۲ اصابت و ضمن پاره کردن زنجیر آن ، موجب توقف تانک گردید. خدمه بزدل تانک هم بلافاصله از داخل کابین تانک بيرون پريده و شتابان پا به فرار گذاشتند. اما هنوز خیلی دور نشده بودند که بسیجی دلاور ( شهید ) یوسف قربانی به پاخاسته و با رگبار کلاش تک به تک شأن را روانه جهنم کرد.
قشون تانکها و نیروهای پیاده بعثی که فقط چندمتری با شکستن خط و تصرف کانال فاصله داشتند با ديدن اين صحنه چنان ترسیده و هراسان شدند که دوباره شالوده قشون از هم پاشیده و تانکها و نیروهای پیاده و کماندو عراقی گروه گروه شروع به فرار از ميدان نبرد کردند و ناباورانه یک بار دیگر عنایات رب کریم به امداد سالکان کوی پیرجماران آمده و با اتفاقی بسیار ناچیز و کوچک لشگری با آن همه هیبت و عظمت را مجبور به فرار و عقب نشینی کرد. فرماندهان زبون دشمن هم با دیدن اوضاع آشفته قشون عظیم خود اجباراً تن به شکست داده و با ذلت و خواری مجبور به توقف تک و عقب کشيدن کامل قوای زرهی و پياده خود شدند.
با فرار تانکها و نیروهای پیاده عراقی ، دوباره شادی و سرور سرتاسر کانال را فرا گرفته و صدای فريادهای الله اکبر و صلوات رزمندگان فضای منطقه را در برگرفت. صدای خنده های بلند و پرشور بعضی از بچه ها باعث آنچنان هيجانی در داخل کانال گرديد که همه همرزمان خستگی و بيخوابی را فراموش کرده و جانی تازه گرفته و در هر گوشهای از خط غلغله ای عظیم برپا نمودند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عملیات_نصر_۷
📽 فیلمی زیبا و دیده نشده از لحظه اعزام رزمندگان دلاور #استان_زنجان به عملیات #نصر_هفت ( مرداد ماه ۱۳۶۶ ، منطقه عملیاتی قلعه دیزه - ارتفاعات دوپازا )
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🪖 یاد مردان خطر کرده بخیر
یاد یاران سفر کرده بخیر
یاد مردانی که چون شیران روز
حمله فتح و ظفر کرده بخیر...
#دفاع_مقدس
#عملیات_نصر_۷
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی زیبا و دیده نشده از لحظه اعزام رزمندگان دلاور #استان_زنجان به عملیات #نصر_هفت ( مرداد ماه ۱۳۶۶ ، منطقه عملیاتی قلعه دیزه - ارتفاعات دوپازا )
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🪖 یاد مردان خطر کرده بخیر
یاد یاران سفر کرده بخیر
یاد مردانی که چون شیران روز
حمله فتح و ظفر کرده بخیر...
#دفاع_مقدس
#عملیات_نصر_۷
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کار_برای_خدا
📽 فرمانده خاکی جبهه ها ، علمدار بی دست امام خمینی(ره) #سردار_شهید_حسین_خرازی :
🔸🔹برای رضای خدا رفتیم جنگیدیم ، دیگه نیایم بگیم ، خدا دیده است که ما کرده ایم ، چه دلیلی داره بیاییم بگیم ، اگر کار برای خداست ، گفتن برای چه..!؟
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
💌 تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم …!
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فرمانده خاکی جبهه ها ، علمدار بی دست امام خمینی(ره) #سردار_شهید_حسین_خرازی :
🔸🔹برای رضای خدا رفتیم جنگیدیم ، دیگه نیایم بگیم ، خدا دیده است که ما کرده ایم ، چه دلیلی داره بیاییم بگیم ، اگر کار برای خداست ، گفتن برای چه..!؟
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
💌 تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم …!
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #شهادت هنر مردان خداست...
📸 شهادت ۲ محیط بان #استان_زنجان با سلاح جنگی در منطقه حفاظت شده #فیل_خاصه
🔸جمشید محبت خانی ، فرمانده یگان حفاظت سازمان محیط زیست :
🔹ساعت ۲۰ شب گذشته بر اثر تعقیب و گریز بین افراد ناشناس و محیط بانان در منطقه حفاظت شده فیل خاصه ؛ افراد ناشناس سوار بر خودروی نیسان، با سلاح جنگی دو محیط بان را مورد حمله قرار دادند.
🔹در این درگیری دو محیط بان به نام های #مهدی_مجلل و #میکائیل_هاشمی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
#شهدای_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 شهادت ۲ محیط بان #استان_زنجان با سلاح جنگی در منطقه حفاظت شده #فیل_خاصه
🔸جمشید محبت خانی ، فرمانده یگان حفاظت سازمان محیط زیست :
🔹ساعت ۲۰ شب گذشته بر اثر تعقیب و گریز بین افراد ناشناس و محیط بانان در منطقه حفاظت شده فیل خاصه ؛ افراد ناشناس سوار بر خودروی نیسان، با سلاح جنگی دو محیط بان را مورد حمله قرار دادند.
🔹در این درگیری دو محیط بان به نام های #مهدی_مجلل و #میکائیل_هاشمی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
#شهدای_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مصاحبه_رزمندگان
📽 فیلمی زیبا و دیدنی از رزمندگان دلاور #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🪖 بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق، حکایت کنیم
از آنها که پیمانۀ (لا) زدند
دل عاشقی را به دریا زدند...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی زیبا و دیدنی از رزمندگان دلاور #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🪖 بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق، حکایت کنیم
از آنها که پیمانۀ (لا) زدند
دل عاشقی را به دریا زدند...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۴
💠 #خط_صفین / ظهر روز سوم
🔹🔸شکست تک همه جانبه و چندین ساعته دشمن ، جانی تازه به کالبد خسته و بی رمق رزمندگان دمیده و همه جای کانال را پر از خنده و شادی کرد و در اين ميان تماشایی تر سرهای در سجود يارانی بود که بر خاک داغ و سوزان پيشانی گزارده و با زمزمه های جانسوز خود مشغول تشکر و سپاس از نصرت خدای تعالی بودند. هنوز هلهله شادی در کانال نخوابیده بود که صدای آرامش بخش اذان ظهر همه را به نماز فرا خوانده و هر کدام تیمم کرده و در سنگری رو به درگاه باری تعالی آورده و با جانی عاشق و لبانی ذاکر و شاکر مشغول راز و نياز با معشوق ازلی شدیم . چقدر زيبا و باشکوه بود آن دقايق و لحظات عرفانی و چه خاطره انگيز و بيادماندنی بود نبرد و استقامت و ایثار و از خودگذشتگی شيرمردان بسيجی .
بعد از نماز برای آوردن موشک روانه بالای کانال شده و ضمن گپ و گفت و شوخی و خنده با همرزمان در مسیر ، چند گونی موشک از کنار جاده خاکی برداشته و به سمت سنگر برگشتم . کانال بطور باورنکردنی خلوت و دیگر آنچنان نیرویی در خط باقی نمانده بود. اکثر سنگرها منهدم و خالی از رزمنده بود. در مسیر یک قبضه تیربار و یک قبضه بی بی کلاش بی صاحب هم در سنگرهای منهدم شده یافته و با خود به انتهای کانال آوردم. هنوز عراقی ها ساکت و آروم بودند و در کنار کانال بدبو مشغول سازماندهی نیروها و گرفتن آرایش جنگی بودند. اصلأ باورنکردنی نبود ! تعداد تانکهای دشمن بازم افزایش یافته و چندین برابر تک قبلی شده بود. هر طرفی که نگاه می کردی فقط تانک و نفربر زرهی بود که غرش کنان در حال جابجایی و تشکیل ستون های عمودی و افقی در پنهای دشت بودند. شواهد و قرائن نشان می داد که دشمن آماده حمله ای گسترده با انبوه تانکها و نفرات پیاده و کماندو به سمت کانال می باشد و بر عکس آنطرف ، اینطرف در داخل کانالی کم عمق تعداد ۲۰ یا ۲۲ نفر رزمنده خسته و بیخواب و از نفس افتاده با جسمی بی رمق و کوفته باقی مانده بودیم که سنگین ترین سلاح مان هم آر پی جی هفت و تیربار بود.
از آرامش خط استفاده کرده و هر چقدر که می توانستم موشک و نوار تیربار و گلوله کلاش از گوشه و کنار کانال جمع کرده و اطراف سنگرم چیدیم. ساکت و آرام مشغول آماده کردن و بستن خرج موشک ها بودم که یکدفعه یک رزمنده بلند قامت و خوش هیکل کنار سنگرم ایستاده و بعد از سلام و خسته نباشید با لهجه غلیظ اصفهانی گفت : دلاور ! کمی آب داری ؟ بادگير يکدست خاکی رنگ تنش بود و يک قبضه آر پی جی هم با موشک آماده بر دوش انداخته بود. پیکرش یکپارچه خاک و خاکستر بود و از شدت تشنگی لبهاش خشکيده و از چند نقطه ترک خورده بود. چهره ای سیاه و تیره از دود باروت داشت و فقط چشمان درشت و سفیدش می درخشید. قطره ای آب در کانال پیدا نمی شد و از دیشب همه تشنه و عطشان بودیم. سريع يک کمپوت گيلاس سوراخ کرده و با لبخند و شوخی گفتم : شرمنده ! برادر ! آب ندارم . اما آب این کمپوت مثل شهد شهادت شیرین ، شیرینه !
با تبسمی شیرین ، ضمن تشکر ، قوطی کمپوت را از دستم گرفت و کمی از آبشو سرکشید و سلامی به امام حسین (ع) داد و بعد با لحنی پر از حسرت و افسوس گفت : یعنی ميشه ! شهادت نصب اين بنده روسياه هم بشه !؟ خیلی وقته دنبالش هستم ، اما افسوس که همواره یاران و دوستان رفته اند و ما هنوز هم حیران و سرگردانیم ! آهنگ و لطافت صداش آرامشی دلپذير در وجودم ايجاد کرد و صدق گفتارش از قطرات اشکی که بر گونه های خاک گرفته اش می غلطید کاملأ معلوم و هويدا بود.
همرزم اصفهانی آب کمپوت را تا آخرين قطره سر کشيد و با صمیمیت خاصی روبوسی کرد و با خداحافظی راهی سمت پل بتنی شد و طولی هم نکشید که صدای سوت خمپارهایی آمد و یکدفعه زمین و زمان تیره و تار شد و بارانی از ترکش و گوشت و خون به داخل سنگرم باریدن گرفت. با خوابیدن گرد و خاک برخاسته و ناگهان با چنان صحنه دلخراش و باورنکردنی مواجه شدم که واقعاً شوکه شده و سرجام خشکم زد و مات و مبهود به محل انفجار خيره مانده و بی اختیار اشک مثال باران از چشمانم باریدن گرفت.
نمی دانم خمپاره ۸۱ یا ۱۲۰ دشمن به سر رزمنده اصفهانی خورده یا به زیر پایش اصابت کرده بود. اما هر کجایی که افتاده بود از هیکل بلند و خوش قواره آن دلاور مرد عاشق پیشه هیچ چیزی بجز تکه های کوچک گوشت و لباس باقی نمانده بود. اوضاعی بسیار دردناک و وحشتناکی بود. قطره های خون و تکه تکه های پوست و گوشت و لباس آن شیرمرد به دیواره های کانال پاشيده بود و بوی آزاردهنده گوشت سوخته مشام را آزار می داد.....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۴
💠 #خط_صفین / ظهر روز سوم
🔹🔸شکست تک همه جانبه و چندین ساعته دشمن ، جانی تازه به کالبد خسته و بی رمق رزمندگان دمیده و همه جای کانال را پر از خنده و شادی کرد و در اين ميان تماشایی تر سرهای در سجود يارانی بود که بر خاک داغ و سوزان پيشانی گزارده و با زمزمه های جانسوز خود مشغول تشکر و سپاس از نصرت خدای تعالی بودند. هنوز هلهله شادی در کانال نخوابیده بود که صدای آرامش بخش اذان ظهر همه را به نماز فرا خوانده و هر کدام تیمم کرده و در سنگری رو به درگاه باری تعالی آورده و با جانی عاشق و لبانی ذاکر و شاکر مشغول راز و نياز با معشوق ازلی شدیم . چقدر زيبا و باشکوه بود آن دقايق و لحظات عرفانی و چه خاطره انگيز و بيادماندنی بود نبرد و استقامت و ایثار و از خودگذشتگی شيرمردان بسيجی .
بعد از نماز برای آوردن موشک روانه بالای کانال شده و ضمن گپ و گفت و شوخی و خنده با همرزمان در مسیر ، چند گونی موشک از کنار جاده خاکی برداشته و به سمت سنگر برگشتم . کانال بطور باورنکردنی خلوت و دیگر آنچنان نیرویی در خط باقی نمانده بود. اکثر سنگرها منهدم و خالی از رزمنده بود. در مسیر یک قبضه تیربار و یک قبضه بی بی کلاش بی صاحب هم در سنگرهای منهدم شده یافته و با خود به انتهای کانال آوردم. هنوز عراقی ها ساکت و آروم بودند و در کنار کانال بدبو مشغول سازماندهی نیروها و گرفتن آرایش جنگی بودند. اصلأ باورنکردنی نبود ! تعداد تانکهای دشمن بازم افزایش یافته و چندین برابر تک قبلی شده بود. هر طرفی که نگاه می کردی فقط تانک و نفربر زرهی بود که غرش کنان در حال جابجایی و تشکیل ستون های عمودی و افقی در پنهای دشت بودند. شواهد و قرائن نشان می داد که دشمن آماده حمله ای گسترده با انبوه تانکها و نفرات پیاده و کماندو به سمت کانال می باشد و بر عکس آنطرف ، اینطرف در داخل کانالی کم عمق تعداد ۲۰ یا ۲۲ نفر رزمنده خسته و بیخواب و از نفس افتاده با جسمی بی رمق و کوفته باقی مانده بودیم که سنگین ترین سلاح مان هم آر پی جی هفت و تیربار بود.
از آرامش خط استفاده کرده و هر چقدر که می توانستم موشک و نوار تیربار و گلوله کلاش از گوشه و کنار کانال جمع کرده و اطراف سنگرم چیدیم. ساکت و آرام مشغول آماده کردن و بستن خرج موشک ها بودم که یکدفعه یک رزمنده بلند قامت و خوش هیکل کنار سنگرم ایستاده و بعد از سلام و خسته نباشید با لهجه غلیظ اصفهانی گفت : دلاور ! کمی آب داری ؟ بادگير يکدست خاکی رنگ تنش بود و يک قبضه آر پی جی هم با موشک آماده بر دوش انداخته بود. پیکرش یکپارچه خاک و خاکستر بود و از شدت تشنگی لبهاش خشکيده و از چند نقطه ترک خورده بود. چهره ای سیاه و تیره از دود باروت داشت و فقط چشمان درشت و سفیدش می درخشید. قطره ای آب در کانال پیدا نمی شد و از دیشب همه تشنه و عطشان بودیم. سريع يک کمپوت گيلاس سوراخ کرده و با لبخند و شوخی گفتم : شرمنده ! برادر ! آب ندارم . اما آب این کمپوت مثل شهد شهادت شیرین ، شیرینه !
با تبسمی شیرین ، ضمن تشکر ، قوطی کمپوت را از دستم گرفت و کمی از آبشو سرکشید و سلامی به امام حسین (ع) داد و بعد با لحنی پر از حسرت و افسوس گفت : یعنی ميشه ! شهادت نصب اين بنده روسياه هم بشه !؟ خیلی وقته دنبالش هستم ، اما افسوس که همواره یاران و دوستان رفته اند و ما هنوز هم حیران و سرگردانیم ! آهنگ و لطافت صداش آرامشی دلپذير در وجودم ايجاد کرد و صدق گفتارش از قطرات اشکی که بر گونه های خاک گرفته اش می غلطید کاملأ معلوم و هويدا بود.
همرزم اصفهانی آب کمپوت را تا آخرين قطره سر کشيد و با صمیمیت خاصی روبوسی کرد و با خداحافظی راهی سمت پل بتنی شد و طولی هم نکشید که صدای سوت خمپارهایی آمد و یکدفعه زمین و زمان تیره و تار شد و بارانی از ترکش و گوشت و خون به داخل سنگرم باریدن گرفت. با خوابیدن گرد و خاک برخاسته و ناگهان با چنان صحنه دلخراش و باورنکردنی مواجه شدم که واقعاً شوکه شده و سرجام خشکم زد و مات و مبهود به محل انفجار خيره مانده و بی اختیار اشک مثال باران از چشمانم باریدن گرفت.
نمی دانم خمپاره ۸۱ یا ۱۲۰ دشمن به سر رزمنده اصفهانی خورده یا به زیر پایش اصابت کرده بود. اما هر کجایی که افتاده بود از هیکل بلند و خوش قواره آن دلاور مرد عاشق پیشه هیچ چیزی بجز تکه های کوچک گوشت و لباس باقی نمانده بود. اوضاعی بسیار دردناک و وحشتناکی بود. قطره های خون و تکه تکه های پوست و گوشت و لباس آن شیرمرد به دیواره های کانال پاشيده بود و بوی آزاردهنده گوشت سوخته مشام را آزار می داد.....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #برای_خدا_کار_کنیم...
📽 کار برای خدا در کلام فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها #سردار_شهید_ابراهیم_همت :
🔸🔹برای اینکه خدا , لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه , باید اخلاص داشته باشیم.
و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم یک سرمایه میخواهد که از همه چیزمون بگذریم
و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم
باید هر کاری می کنیم برای رضای خدا باشد
باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه
اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه
قدم برمی داریم برای رضای خدا
قلم می زنیم برای رضای خدا
حرف می زنیم برای رضای خدا
شعار می دهیم برای رضای خدا
می جنگیم برای رضای خدا
همه چیز , همه چیز , همه چیز خاص خدا باشه
که اگر شد پیروزی نزدیک است
چه بکشیم چه کشته بشیم اگر اینچنین باشیم
پیــروزیـم
و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما چه بکشیم چه کشته بشیم
پیــروزیـم..
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 کار برای خدا در کلام فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها #سردار_شهید_ابراهیم_همت :
🔸🔹برای اینکه خدا , لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه , باید اخلاص داشته باشیم.
و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم یک سرمایه میخواهد که از همه چیزمون بگذریم
و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم
باید هر کاری می کنیم برای رضای خدا باشد
باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه
اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه
قدم برمی داریم برای رضای خدا
قلم می زنیم برای رضای خدا
حرف می زنیم برای رضای خدا
شعار می دهیم برای رضای خدا
می جنگیم برای رضای خدا
همه چیز , همه چیز , همه چیز خاص خدا باشه
که اگر شد پیروزی نزدیک است
چه بکشیم چه کشته بشیم اگر اینچنین باشیم
پیــروزیـم
و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما چه بکشیم چه کشته بشیم
پیــروزیـم..
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #وصیت_شهدا
✍ فرازی زیبا و حماسی از وصیت نامه گهربار #پاسدار_شهید_محمد_اشرفی :
🔹ای شیطان بزرگ آمریکا بشنو !
اگر بدنم سوراخ سوراخ بشود ، از دین اسلام دست بردار نیستم ، تا رفع فتنه از جهان می جنگم.
معلم مان امام حسین (ع) به ما چگونه زیستن را آموخت . من افتخار می کنم حسین وار کارزار کنم ، برای رضای خدا حسین وار کشته شوم و از خدا می خواهم در صف شهیدان قرار گیرم....
💐 روحش شاد و یادش گرامی
🔺 قابل توجه دولت مردان ساده لوحی که هنوز هم در رویای دوستی با شیطان بزرگ هستند...!
🌹شیرمرد زنجانی #پاسدار_شهید_محمد_اشرفی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج ، در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا و حماسی از وصیت نامه گهربار #پاسدار_شهید_محمد_اشرفی :
🔹ای شیطان بزرگ آمریکا بشنو !
اگر بدنم سوراخ سوراخ بشود ، از دین اسلام دست بردار نیستم ، تا رفع فتنه از جهان می جنگم.
معلم مان امام حسین (ع) به ما چگونه زیستن را آموخت . من افتخار می کنم حسین وار کارزار کنم ، برای رضای خدا حسین وار کشته شوم و از خدا می خواهم در صف شهیدان قرار گیرم....
💐 روحش شاد و یادش گرامی
🔺 قابل توجه دولت مردان ساده لوحی که هنوز هم در رویای دوستی با شیطان بزرگ هستند...!
🌹شیرمرد زنجانی #پاسدار_شهید_محمد_اشرفی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج ، در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۵
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک سوم
🔹🔸برادران امدادگر با مشاهده انفجار در انتهای کانال سریعاً به کمک شتافته بودند که آنها هم با دیدن صحنه شهادت آن دلاورمرد اصفهانی بقدری شوکه شدند که گیج و منگ ایستاده و محو تماشای اوضاع خونبار کانال شدند. چفيه را از گردن باز کرده و با چشمانی اشکبار شروع به جمع آوری باقی مانده پیکر رزمنده اصفهانی کردم. امدادگران هم به کمک آمده و تکه های کوچک گوشت و لباسش را از گوشه و کنار کانال جمع کرده و داخل چفیه گذاشتیم. باورکردنی نبود از آن هیکل بلند و خوش قواره ، چفيه ای بیش باقی نمانده بود که آن را هم بقچه کرده و امدادگران برای انتقال به عقبه با خود بردند.
با اصابت اولین گلوله خمپاره به داخل کانال و شهادت رزمنده اصفهانی ، آتشباران دشمن باردیگر آغاز و بارانی از گلوله توپ و خمپاره و مینی کاتیوشا به روی خط باریدن گرفت. طولی هم نکشید که سر و کله هواپيماهای شکاری و پی سی هفت های عراقی هم برفراز آسمان پيدا شده و شروع به بمباران و راکت باران کانال کردند. بار دیگر دود و آتش و انفجار سرتاسر خط را فرا گرفته و غباری غليظ از گرد و خاک و دود و خاکستر همه جای کانال را در بر گرفت.
خورشيد ظهر جنوب ، هوا را گرم و سوزان کرده و حرارت داغ در دشت همچون امواج غروشان دريا ، درحال موج زدن بود. قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده دشمن در هاله ای از گرد و خاک مشغول نزدیک شدن به خط بودند. بچه ها تشنه کام و عرق ريزان داخل سنگرها پنهان شده و منتظر رسیدن تانکها به تیررس بودند. قشون دشمن تا میانه راه آمده و سپس ایستاده و صدها تانک همزمان با توپ و مسلسل به جان خاکریز افتاده و هر جنبنده ای را با رگبار گلوله و گلوله مستقیم توپ هدف قرار دادند. چند فروند هلیکوپتر توپ دار دشمن هم وارد معرکه نبرد شده و با توپ و مسلسل و راکت مشغول زدن کانال شدند. در عرض چند دقیقه قیامتی آتشین در داخل کانال برپا شده و سیل گلوله و بمب و موشک و راکت از زمین و آسمان به روی خط ریخته شد و بارانی از ترکش های ریز و درشت و خاک و کلوخ مثال نقل و نبات به داخل کانال و سنگرها باریدن گرفت. از آتش بی امان و سهمناکی که روی کانال ریخته می شد و از حجم گسترده و بی شمار تانک ها و نیروهای پیاده و کماندو عراقی که سرتاسر دشت مقابل را پوشانیده بودند. کاملآ معلوم و آشکار بود که تک اینبار دشمن با دفعات قبل کاملاً فرق دارد و عراقی ها این دفعه با تصمیم جدی برای شکستن مقاومت رزمندگان و تصرف کانال به پیش می آیند.
صحنه نبرد ، صحنه ایی بسیار عجیب و غریبی بود. دقایقی که شاید آدم های عاقل و پرتدبیر نتواند حتی یک لحظه اش را هم قبول و باور کنند. آنطرف صدها دستگاه تانک و چندين لشگر و تيپ از نيروهای پياده و کماندوهای ورزیده عراق با مدرن ترين تجهيزات نظامی و برترین پشتيبانی هوائی و زمينی در تلاش بودند که به هر طريق ممکن زنجيره دفاعی گردان را شکسته و کانال را به تصرف خود درآوردند و در اينطرف داخل یک کانال کوچک و کم عمق حدود بیست یا بیست و دو نفر رزمند خسته و بی خواب و تشنه کام با کمترين سلاح و تجهيزات و بدون کوچکترين حمايت و پشتيبانی مردانه چون کوه استوار و پابرجا ايستاده بودند و بدون کوچکترین ترس و وحشتی فقط به امداد و ياری خداوند متعال چشم دوخته بودند.
دشمن زبون بعد از کوبیدن شدید کانال ، تانکهای ضد موشک تی ۷۲ خود را به حرکت در آورده و تانکها غرش کنان و با سرعت به خط نزدیک شده و همانطور که جلو می آمدند با مسلسل ، سنگرهای خاکریز را زير آتش گرفته و با رگبار گلوله اجازه تکون خوردن را به کسی نمی دادند. بجز مسلسل تانک هایی که سمت کانال می آمدند. مسلسل بقیه تانکها و سلاح هزاران نیروی پیاده عراقی هم خاکریز را می زدند و چنان حجم گسترده ای از گلوله از بالای کانال و سنگرها زوزه کشان رد می شدند که موجب زمين گير شدن کامل بچه ها در داخل سنگرها شده و کوچکترين حرکتی در داخل کانال ديده نمی شد.
تانک ها به چندمتری خط رسیده و با مسلسل شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند. گلوله های سنگین دوزمانه بصورت متوالی به گونی های پر از خاک سنگرها اصابت و باعث متلاشی شدن و پاره پاره شدن گونی ها میشد . گرد و خاک فراوان موجب ایجاد هاله ای تیره و تار در داخل کانال شده و همین امر هم با کمال خوشبختی باعث عدم ديد تانکها و نیروهای عراقی شده بود. بهترین زمان برای شکار تانکهای پیشرو بود. همه رزمندگان یکدفعه با فريادهای بلند الله اکبر و ياحسين (ع ) مردانه بپاخاسته و از لبه خاکریز شروع به تيراندازی و شلیک موشک به سمت تانکها کردند ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۵
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک سوم
🔹🔸برادران امدادگر با مشاهده انفجار در انتهای کانال سریعاً به کمک شتافته بودند که آنها هم با دیدن صحنه شهادت آن دلاورمرد اصفهانی بقدری شوکه شدند که گیج و منگ ایستاده و محو تماشای اوضاع خونبار کانال شدند. چفيه را از گردن باز کرده و با چشمانی اشکبار شروع به جمع آوری باقی مانده پیکر رزمنده اصفهانی کردم. امدادگران هم به کمک آمده و تکه های کوچک گوشت و لباسش را از گوشه و کنار کانال جمع کرده و داخل چفیه گذاشتیم. باورکردنی نبود از آن هیکل بلند و خوش قواره ، چفيه ای بیش باقی نمانده بود که آن را هم بقچه کرده و امدادگران برای انتقال به عقبه با خود بردند.
با اصابت اولین گلوله خمپاره به داخل کانال و شهادت رزمنده اصفهانی ، آتشباران دشمن باردیگر آغاز و بارانی از گلوله توپ و خمپاره و مینی کاتیوشا به روی خط باریدن گرفت. طولی هم نکشید که سر و کله هواپيماهای شکاری و پی سی هفت های عراقی هم برفراز آسمان پيدا شده و شروع به بمباران و راکت باران کانال کردند. بار دیگر دود و آتش و انفجار سرتاسر خط را فرا گرفته و غباری غليظ از گرد و خاک و دود و خاکستر همه جای کانال را در بر گرفت.
خورشيد ظهر جنوب ، هوا را گرم و سوزان کرده و حرارت داغ در دشت همچون امواج غروشان دريا ، درحال موج زدن بود. قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده دشمن در هاله ای از گرد و خاک مشغول نزدیک شدن به خط بودند. بچه ها تشنه کام و عرق ريزان داخل سنگرها پنهان شده و منتظر رسیدن تانکها به تیررس بودند. قشون دشمن تا میانه راه آمده و سپس ایستاده و صدها تانک همزمان با توپ و مسلسل به جان خاکریز افتاده و هر جنبنده ای را با رگبار گلوله و گلوله مستقیم توپ هدف قرار دادند. چند فروند هلیکوپتر توپ دار دشمن هم وارد معرکه نبرد شده و با توپ و مسلسل و راکت مشغول زدن کانال شدند. در عرض چند دقیقه قیامتی آتشین در داخل کانال برپا شده و سیل گلوله و بمب و موشک و راکت از زمین و آسمان به روی خط ریخته شد و بارانی از ترکش های ریز و درشت و خاک و کلوخ مثال نقل و نبات به داخل کانال و سنگرها باریدن گرفت. از آتش بی امان و سهمناکی که روی کانال ریخته می شد و از حجم گسترده و بی شمار تانک ها و نیروهای پیاده و کماندو عراقی که سرتاسر دشت مقابل را پوشانیده بودند. کاملآ معلوم و آشکار بود که تک اینبار دشمن با دفعات قبل کاملاً فرق دارد و عراقی ها این دفعه با تصمیم جدی برای شکستن مقاومت رزمندگان و تصرف کانال به پیش می آیند.
صحنه نبرد ، صحنه ایی بسیار عجیب و غریبی بود. دقایقی که شاید آدم های عاقل و پرتدبیر نتواند حتی یک لحظه اش را هم قبول و باور کنند. آنطرف صدها دستگاه تانک و چندين لشگر و تيپ از نيروهای پياده و کماندوهای ورزیده عراق با مدرن ترين تجهيزات نظامی و برترین پشتيبانی هوائی و زمينی در تلاش بودند که به هر طريق ممکن زنجيره دفاعی گردان را شکسته و کانال را به تصرف خود درآوردند و در اينطرف داخل یک کانال کوچک و کم عمق حدود بیست یا بیست و دو نفر رزمند خسته و بی خواب و تشنه کام با کمترين سلاح و تجهيزات و بدون کوچکترين حمايت و پشتيبانی مردانه چون کوه استوار و پابرجا ايستاده بودند و بدون کوچکترین ترس و وحشتی فقط به امداد و ياری خداوند متعال چشم دوخته بودند.
دشمن زبون بعد از کوبیدن شدید کانال ، تانکهای ضد موشک تی ۷۲ خود را به حرکت در آورده و تانکها غرش کنان و با سرعت به خط نزدیک شده و همانطور که جلو می آمدند با مسلسل ، سنگرهای خاکریز را زير آتش گرفته و با رگبار گلوله اجازه تکون خوردن را به کسی نمی دادند. بجز مسلسل تانک هایی که سمت کانال می آمدند. مسلسل بقیه تانکها و سلاح هزاران نیروی پیاده عراقی هم خاکریز را می زدند و چنان حجم گسترده ای از گلوله از بالای کانال و سنگرها زوزه کشان رد می شدند که موجب زمين گير شدن کامل بچه ها در داخل سنگرها شده و کوچکترين حرکتی در داخل کانال ديده نمی شد.
تانک ها به چندمتری خط رسیده و با مسلسل شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند. گلوله های سنگین دوزمانه بصورت متوالی به گونی های پر از خاک سنگرها اصابت و باعث متلاشی شدن و پاره پاره شدن گونی ها میشد . گرد و خاک فراوان موجب ایجاد هاله ای تیره و تار در داخل کانال شده و همین امر هم با کمال خوشبختی باعث عدم ديد تانکها و نیروهای عراقی شده بود. بهترین زمان برای شکار تانکهای پیشرو بود. همه رزمندگان یکدفعه با فريادهای بلند الله اکبر و ياحسين (ع ) مردانه بپاخاسته و از لبه خاکریز شروع به تيراندازی و شلیک موشک به سمت تانکها کردند ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #وصیت_شهدا
✍ فرازی زیبا و حماسی از وصیت نامه گهربار #سردار_شهید_کمال_قشمی :
🔹ای آمریکا جنایتکار بدان که ما تا آخرین قطره خون خود خواهیم جنگید .
بدان که ما می جنگیم و می میریم و سازش نمی پذیریم
و امام عزیزمان خوب فرمود که :
آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
🔺 قابل توجه دولت مردان ساده لوحی که هنوز هم در رویای دوستی با شیطان بزرگ هستند...!
🌹شیرمرد زنجانی #سردار_شهید_کمال_قشمی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که تیرماه ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی #ماووت به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا و حماسی از وصیت نامه گهربار #سردار_شهید_کمال_قشمی :
🔹ای آمریکا جنایتکار بدان که ما تا آخرین قطره خون خود خواهیم جنگید .
بدان که ما می جنگیم و می میریم و سازش نمی پذیریم
و امام عزیزمان خوب فرمود که :
آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
🔺 قابل توجه دولت مردان ساده لوحی که هنوز هم در رویای دوستی با شیطان بزرگ هستند...!
🌹شیرمرد زنجانی #سردار_شهید_کمال_قشمی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که تیرماه ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی #ماووت به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab