💢 #خیبر
⭕️ فرماندهان حماسه ساز و رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
📸 شیرمردان زنجانی ، نفرات ایستاده از سمت راست :
سردار شهید محمدناصر اشتری
سردار شهید علیرضا مولایی
سردار شهید حسن باقری
سردار جانباز حاج منصور عزتی
نفرات نشسته از راست :
ناشناس
رزمنده بسیجی علی قاضی لو
🌸 یادشان گرامی و نامشان جاوید
💔 کاش می شد بچه ها را جمع کرد
سنگر آن روزها را گرم کرد
کاش می شد بار دیگر جبهه رفت
جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ فرماندهان حماسه ساز و رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
📸 شیرمردان زنجانی ، نفرات ایستاده از سمت راست :
سردار شهید محمدناصر اشتری
سردار شهید علیرضا مولایی
سردار شهید حسن باقری
سردار جانباز حاج منصور عزتی
نفرات نشسته از راست :
ناشناس
رزمنده بسیجی علی قاضی لو
🌸 یادشان گرامی و نامشان جاوید
💔 کاش می شد بچه ها را جمع کرد
سنگر آن روزها را گرم کرد
کاش می شد بار دیگر جبهه رفت
جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #ترسوها
⭕️ خاطره ای زیبا و شنیدنی از دوران دفاع مقدس
🔸🔹 داشتم از درب دژبانی لشگر واسه مرخصی ساعتی خارج می شدم که دیدم برادر چراغی چندتا بسیجی دور خودش جمع کرده و مثل همیشه با جوک و حرف های خنده دار دارد آنها را شاد و خندان میکند .
برادر چراغی پیرمرد شصت یا هفتاد ساله ای بود که بصورت داوطلب بسیجی به جبهه آمده و آدم بسیار بانمک و خوش رویی هم بود . همواره شوخی کرده و با حرف ها و حکایت های شیرین خود بر لب رزمندگان خنده می کاشت .
به جمع آنها پیوسته و همینکه سلام دادم . چندتا ماشین پاترول زرد رنگ مدیریتی وارد محوطه لشگر شده و سرنشینان با گرمی خاصی برایمان دست تکان داده و لبخند زده و به سمت ستاد لشگر رفتند .
آقای چراغی خنده نازی کرده و گفت : آقایان مسئول هستند که برای دیدن زیردستان شأن آمدند و هنوز حرفش کامل نشده بود که یکدفعه سر و کله چند هواپیمای عراقی بالای سر مقر پیدا شد و پدافندهای لشگر و منطقه شروع به تیراندازی های متوالی کردند .
ماشین های پاترول با شنیدن صدای رعب آور تیراندازی ها از ادامه مسیر منصرف و خیلی شتابان دور زده و با سرعت تمام به سمت دژبانی برگشته و با وضعیتی بسیار دست پاچه و هراسان از محوطه لشگر خارج و با سرعت تمام به سمت شهر دزفول حرکت کردند .
برادر چراغی در میان غرش هواپیماها و صدای متوالی تیراندازی ها شروع به خندیدن کرده و با انگشت پاتروهای در حال فرار را نشان داده و گفت : بچه ها ! باور کنید . این ترسوها و فراریان میدان نبرد ، فردای پایان جنگ ، مدعیان سینه چاک جنگ خواهند شد و فرماندهان و رزمندگان زحمت کشیده جنگ را به خاطر کارهایی کرده یا نکرده اند . باز خواست کرده و به پای میز محاکمه خواهند کشید .
و اینک بعد از حدود سی سال از جنگ ، فردی که حتی توفیق و جسارت حضور در یک عملیات که خیر ! لیاقت حضور در یک ماموریت پدافندیی گردان های خط شکن استان زنجان را هم در طول هشت سال دفاع مقدس ندارد و فقط با لباس مقدس پاسداری در پستوهای تبلیغات سپاه و ... پنهان شده با کمال وقاحت حماسه خونین سردار شهید حسن باقری و یاران پاکبازش در جزیره مجنون را زیر سوال برده و بی محابا در منزلت و شجاعت این دلاورمردان شبهه افکنی و ایجاد شک و تردید میکند ، حماسه ای که در طول هشت سال جنگ همواره الهام بخش رزمندگان زنجان و زبان زد محافل فرماندهان سایر لشگرها بود . نبرد دلیرانه و جسورانه ای که یکی از اصلی ترین عوامل معروفیت و زبان زدشدن رزمندگان باغیرت زنجانی در طول جنگ تحمیلی شد .
آری برادرم ! نمی گویم بلکه با صدای بلند فریاد میزنم که سردار شهید حسن باقری و نیروهای پاکباز گردان حضرت ولیعصر عج زنجان بودند که با نثار خون و هستی خود از سقوط جزایر مجنون در عملیات خیبر جلوگیری کردند و این حقیقت مسلم را از زبان سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده دلاور لشگر ۱۷ چندین بار شخصاً شنیده و به آن بالیده ام .
💔 در کجا بودید وقتی جنگ بود؟
عرصه بر شیران حیدر تنگ بود
همچو گل پر پر شدن ، یاران عشق
راستی آن زمان ها در کجاها بودید...
جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید
به غنایم که رسیدیم به ما پیوستید ..
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطره ای زیبا و شنیدنی از دوران دفاع مقدس
🔸🔹 داشتم از درب دژبانی لشگر واسه مرخصی ساعتی خارج می شدم که دیدم برادر چراغی چندتا بسیجی دور خودش جمع کرده و مثل همیشه با جوک و حرف های خنده دار دارد آنها را شاد و خندان میکند .
برادر چراغی پیرمرد شصت یا هفتاد ساله ای بود که بصورت داوطلب بسیجی به جبهه آمده و آدم بسیار بانمک و خوش رویی هم بود . همواره شوخی کرده و با حرف ها و حکایت های شیرین خود بر لب رزمندگان خنده می کاشت .
به جمع آنها پیوسته و همینکه سلام دادم . چندتا ماشین پاترول زرد رنگ مدیریتی وارد محوطه لشگر شده و سرنشینان با گرمی خاصی برایمان دست تکان داده و لبخند زده و به سمت ستاد لشگر رفتند .
آقای چراغی خنده نازی کرده و گفت : آقایان مسئول هستند که برای دیدن زیردستان شأن آمدند و هنوز حرفش کامل نشده بود که یکدفعه سر و کله چند هواپیمای عراقی بالای سر مقر پیدا شد و پدافندهای لشگر و منطقه شروع به تیراندازی های متوالی کردند .
ماشین های پاترول با شنیدن صدای رعب آور تیراندازی ها از ادامه مسیر منصرف و خیلی شتابان دور زده و با سرعت تمام به سمت دژبانی برگشته و با وضعیتی بسیار دست پاچه و هراسان از محوطه لشگر خارج و با سرعت تمام به سمت شهر دزفول حرکت کردند .
برادر چراغی در میان غرش هواپیماها و صدای متوالی تیراندازی ها شروع به خندیدن کرده و با انگشت پاتروهای در حال فرار را نشان داده و گفت : بچه ها ! باور کنید . این ترسوها و فراریان میدان نبرد ، فردای پایان جنگ ، مدعیان سینه چاک جنگ خواهند شد و فرماندهان و رزمندگان زحمت کشیده جنگ را به خاطر کارهایی کرده یا نکرده اند . باز خواست کرده و به پای میز محاکمه خواهند کشید .
و اینک بعد از حدود سی سال از جنگ ، فردی که حتی توفیق و جسارت حضور در یک عملیات که خیر ! لیاقت حضور در یک ماموریت پدافندیی گردان های خط شکن استان زنجان را هم در طول هشت سال دفاع مقدس ندارد و فقط با لباس مقدس پاسداری در پستوهای تبلیغات سپاه و ... پنهان شده با کمال وقاحت حماسه خونین سردار شهید حسن باقری و یاران پاکبازش در جزیره مجنون را زیر سوال برده و بی محابا در منزلت و شجاعت این دلاورمردان شبهه افکنی و ایجاد شک و تردید میکند ، حماسه ای که در طول هشت سال جنگ همواره الهام بخش رزمندگان زنجان و زبان زد محافل فرماندهان سایر لشگرها بود . نبرد دلیرانه و جسورانه ای که یکی از اصلی ترین عوامل معروفیت و زبان زدشدن رزمندگان باغیرت زنجانی در طول جنگ تحمیلی شد .
آری برادرم ! نمی گویم بلکه با صدای بلند فریاد میزنم که سردار شهید حسن باقری و نیروهای پاکباز گردان حضرت ولیعصر عج زنجان بودند که با نثار خون و هستی خود از سقوط جزایر مجنون در عملیات خیبر جلوگیری کردند و این حقیقت مسلم را از زبان سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده دلاور لشگر ۱۷ چندین بار شخصاً شنیده و به آن بالیده ام .
💔 در کجا بودید وقتی جنگ بود؟
عرصه بر شیران حیدر تنگ بود
همچو گل پر پر شدن ، یاران عشق
راستی آن زمان ها در کجاها بودید...
جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید
به غنایم که رسیدیم به ما پیوستید ..
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #جنگ_ایران_و_آمریکا
⭕️ این ویدیو رو ببینید و به ایرانی بودنتان افتخار کنید👌
📽 در جنگ احتمالی میان ایران و آمریکا کدام یک از طرفها پیروز میدان هستند؟
🔸اسکات ریتر مسئول سابق اطلاعات تفنگداران دریایی آمریکا در این مورد بیشتر توضیح میدهد....
👌 بسیار عالی ، ️تا میتونید این ویدیو رو مابین دوستان و گروهها نشر دهید.
#ایران_مقتدر
#محور_مقاومت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ این ویدیو رو ببینید و به ایرانی بودنتان افتخار کنید👌
📽 در جنگ احتمالی میان ایران و آمریکا کدام یک از طرفها پیروز میدان هستند؟
🔸اسکات ریتر مسئول سابق اطلاعات تفنگداران دریایی آمریکا در این مورد بیشتر توضیح میدهد....
👌 بسیار عالی ، ️تا میتونید این ویدیو رو مابین دوستان و گروهها نشر دهید.
#ایران_مقتدر
#محور_مقاومت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #روز_وصل
📽 نماهنگی زیبا و دیدنی به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسین_یوسف_اللهی
🌹شهید والامقامی که #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی وصیت کرده بود که کنار قبر او دفن شود.
👌 بسیار عالی #حتما_ببینید
#محور_مقاومت
#سرباز_وطن
#حاج_قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نماهنگی زیبا و دیدنی به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسین_یوسف_اللهی
🌹شهید والامقامی که #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی وصیت کرده بود که کنار قبر او دفن شود.
👌 بسیار عالی #حتما_ببینید
#محور_مقاومت
#سرباز_وطن
#حاج_قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ خاطره زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع و نیروهای پاکبازش در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها #سردار_حاج_منصور_عزتی :
💠 #قسمت_دوم
🔹🔸 همه جا گلوله های سرخ رسام و آتش خمپاره های دشمن بود و یکی از نیروهای گردان روح الله که گویا فرمانده ی دسته هم بود . مسئولیت گردان را برعهده داشت و مابقی یا شهید شده و یا مجروح گوشه ای افتاده بودند . تا جای گزین گردان روح الله شویم ، سردار حسن باقری از راه رسیده و آن شب نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج به فرماندهی ایشان از شکسته شدن خط جلوگیری کردند.
اما در نزدیکی های اذان صبح اتفاق بسیار عجیبی رخ داد : روبرویمان که عراقی ها بودند ولی از پشت سر تیرباری شروع به تیراندازی کرد و این گونه ما از همه جهت هدف تیرهای دشمن قرار گرفتیم .
در حیرت و سرگردانی به سر می بردیم تا اینکه یکی از نیروهای گردان روح الله که چند ساعت پیش محل را ترک کرده بودند از راه رسیده و سراغ حسن باقری را از من گرفت .
گفتم : چی شده ؟ چه کار داری ؟
گفت : عراقی ها از پشت نفوذ کرده و مواضع را قطع کرده و راه را برای رفتن به عقب بسته اند.
نگرانی تمام وجودم را فرا گرفت . اگر این موضوع صحت داشته باشد ، مفهومش این است که ما در محاصره افتاده ایم . محل حسن باقری را نشانش دادم و او سریع رفت .
می دانستم تعداد نیروهای کنار دست حسن باقری کم هستند . سریع دست به کار شدم و از محسن مهدوی نژاد خواستم تا دسته اش را به نقطه ی نفوذ نیروهای دشمن برساند . خودم هم بعد از دقایقی با سپردن مسئولیت به برادر دوستعلی مقدم که معاون دوم گروهان بود . با همراهی بسیجی آر پی جی زن ( شهید) اسماعیل محمدی به همان جا رفتیم .
وقتی به نقطه ی نفوذ دشمن رسیدیم ، دیدم که عراقی ها شبانه خود را به جاده رسانیده و نیروهای گردان روح الله هم هنگام برگشت به عقبه ، ناگهانی با آنان مواجه شده و درگیر شده بودند . با رشادتهای مثال زدنی نیروهای دسته محسن مهدوی نژاد و باقی مانده نیروهای گردان روح الله ، هر جوری بود عراقی ها را وادار به عقب نشینی کردیم و نیروهای گردان روح الله هم به سمت عقبه حرکت کردند .
پیشروی عراقی ها با رسیدن نیروهای تازه نفس دوباره آغاز و سرعت بیشتری هم گرفت . درگیری به نبرد تن به تن و سنگر به سنگر رسید . این در حالی بود که باقی مانده نیروهای گردان روح الله ، کاملا عقب کشیده و منطقه درگیری را تخلیه کرده و به عمق جزیره رسیده بودند . سردار حسن باقری هم انتظار داشت که باقی مانده گردان روح الله خود را به آن ها رسانده تا در شرایط بحرانی ایجاد شده که سرنوشت عملیات به این دفاع بستگی داشت ، یاری اش کنند .
این مقاومت ها ادامه داشت و من از نزدیک شاهد شهادت یک به یک دوستان و همرزمانم بودم . زمانی رسید که عراقی ها هر چند با متحمل شدن تلفات سنگین ولی با آتش پشتبانی بی اندازه خود توانستند که پیشروی کنند و بخشی از خط را در اختیار خود بگیرند و فشار زیادی را برما وارد کنند .
آنجا بود که نیروهای باقی مانده گردان حضرت ولیعصر عج مظلومانه در محاصره ی عراقی ها افتاده و کاملاً قیچی شده بودند . زمان که سپری می شد نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج در داخل حلقه محاصره یا شهید می شدند یا در نهایت ایستادگی با اینکه زخمی شده بودند و توان جنگیدن نداشتند اسیر و گرفتار عراقی ها می شدند .
اما خدا را صد هزار مرتبه شکر که ایمان و توانی در نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج نهادینه شده بود که توانستند تا آخرین قطره خون از پیشروی دشمن و نفوذ نیروهای عراقی به داخل جزیره مجنون جلوگیری نمایند .
🌀 #پایان
📚 برداشت از کتاب #مردانه_تا_آخر ( زندگی نامه #سردار_شهید_حسن_باقری )
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطره زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع و نیروهای پاکبازش در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها #سردار_حاج_منصور_عزتی :
💠 #قسمت_دوم
🔹🔸 همه جا گلوله های سرخ رسام و آتش خمپاره های دشمن بود و یکی از نیروهای گردان روح الله که گویا فرمانده ی دسته هم بود . مسئولیت گردان را برعهده داشت و مابقی یا شهید شده و یا مجروح گوشه ای افتاده بودند . تا جای گزین گردان روح الله شویم ، سردار حسن باقری از راه رسیده و آن شب نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج به فرماندهی ایشان از شکسته شدن خط جلوگیری کردند.
اما در نزدیکی های اذان صبح اتفاق بسیار عجیبی رخ داد : روبرویمان که عراقی ها بودند ولی از پشت سر تیرباری شروع به تیراندازی کرد و این گونه ما از همه جهت هدف تیرهای دشمن قرار گرفتیم .
در حیرت و سرگردانی به سر می بردیم تا اینکه یکی از نیروهای گردان روح الله که چند ساعت پیش محل را ترک کرده بودند از راه رسیده و سراغ حسن باقری را از من گرفت .
گفتم : چی شده ؟ چه کار داری ؟
گفت : عراقی ها از پشت نفوذ کرده و مواضع را قطع کرده و راه را برای رفتن به عقب بسته اند.
نگرانی تمام وجودم را فرا گرفت . اگر این موضوع صحت داشته باشد ، مفهومش این است که ما در محاصره افتاده ایم . محل حسن باقری را نشانش دادم و او سریع رفت .
می دانستم تعداد نیروهای کنار دست حسن باقری کم هستند . سریع دست به کار شدم و از محسن مهدوی نژاد خواستم تا دسته اش را به نقطه ی نفوذ نیروهای دشمن برساند . خودم هم بعد از دقایقی با سپردن مسئولیت به برادر دوستعلی مقدم که معاون دوم گروهان بود . با همراهی بسیجی آر پی جی زن ( شهید) اسماعیل محمدی به همان جا رفتیم .
وقتی به نقطه ی نفوذ دشمن رسیدیم ، دیدم که عراقی ها شبانه خود را به جاده رسانیده و نیروهای گردان روح الله هم هنگام برگشت به عقبه ، ناگهانی با آنان مواجه شده و درگیر شده بودند . با رشادتهای مثال زدنی نیروهای دسته محسن مهدوی نژاد و باقی مانده نیروهای گردان روح الله ، هر جوری بود عراقی ها را وادار به عقب نشینی کردیم و نیروهای گردان روح الله هم به سمت عقبه حرکت کردند .
پیشروی عراقی ها با رسیدن نیروهای تازه نفس دوباره آغاز و سرعت بیشتری هم گرفت . درگیری به نبرد تن به تن و سنگر به سنگر رسید . این در حالی بود که باقی مانده نیروهای گردان روح الله ، کاملا عقب کشیده و منطقه درگیری را تخلیه کرده و به عمق جزیره رسیده بودند . سردار حسن باقری هم انتظار داشت که باقی مانده گردان روح الله خود را به آن ها رسانده تا در شرایط بحرانی ایجاد شده که سرنوشت عملیات به این دفاع بستگی داشت ، یاری اش کنند .
این مقاومت ها ادامه داشت و من از نزدیک شاهد شهادت یک به یک دوستان و همرزمانم بودم . زمانی رسید که عراقی ها هر چند با متحمل شدن تلفات سنگین ولی با آتش پشتبانی بی اندازه خود توانستند که پیشروی کنند و بخشی از خط را در اختیار خود بگیرند و فشار زیادی را برما وارد کنند .
آنجا بود که نیروهای باقی مانده گردان حضرت ولیعصر عج مظلومانه در محاصره ی عراقی ها افتاده و کاملاً قیچی شده بودند . زمان که سپری می شد نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج در داخل حلقه محاصره یا شهید می شدند یا در نهایت ایستادگی با اینکه زخمی شده بودند و توان جنگیدن نداشتند اسیر و گرفتار عراقی ها می شدند .
اما خدا را صد هزار مرتبه شکر که ایمان و توانی در نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج نهادینه شده بود که توانستند تا آخرین قطره خون از پیشروی دشمن و نفوذ نیروهای عراقی به داخل جزیره مجنون جلوگیری نمایند .
🌀 #پایان
📚 برداشت از کتاب #مردانه_تا_آخر ( زندگی نامه #سردار_شهید_حسن_باقری )
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ فرماندهان حماسه ساز و رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
📸 عکس اول : شیرمردان زنجانی از سمت راست :
سردار شهید عبدالله بسطامیان
سردار شهید طاهر اجاقلو
سردار شهید میکائیل کریمی
📸 عکس دوم : شیرمردان زنجانی از سمت راست :
بسیجی شهید رحیم رحیمی
سردار غواص شهید محمود سهرابی
بسیجی شهید علیرضا دینیان
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
👌شما تنها انسان های کره خاکی بودید که آگاهانه به قربانگاه عشاق پا نهادید .
شما تنها نسلی هستید که وقتی همه نگاه ها به یگدیگر خیره مانده بود مردانه ندای لبیک گفتید.
شما تنها نسلی بودید که در کانون عشق با هدف قرار گرفتید.
شما بی زین و یراق بر توسن کهر نفس اماره , لگام انسان بودن زدید ...
سلام بر ایمان و غیرت تان ....
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ فرماندهان حماسه ساز و رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
📸 عکس اول : شیرمردان زنجانی از سمت راست :
سردار شهید عبدالله بسطامیان
سردار شهید طاهر اجاقلو
سردار شهید میکائیل کریمی
📸 عکس دوم : شیرمردان زنجانی از سمت راست :
بسیجی شهید رحیم رحیمی
سردار غواص شهید محمود سهرابی
بسیجی شهید علیرضا دینیان
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
👌شما تنها انسان های کره خاکی بودید که آگاهانه به قربانگاه عشاق پا نهادید .
شما تنها نسلی هستید که وقتی همه نگاه ها به یگدیگر خیره مانده بود مردانه ندای لبیک گفتید.
شما تنها نسلی بودید که در کانون عشق با هدف قرار گرفتید.
شما بی زین و یراق بر توسن کهر نفس اماره , لگام انسان بودن زدید ...
سلام بر ایمان و غیرت تان ....
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #خیبر
📽 فیلمی کوتاه از لحظه اعزام رزمندگان سلحشور #استان_زنجان به منطقه عملیاتی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی کوتاه از لحظه اعزام رزمندگان سلحشور #استان_زنجان به منطقه عملیاتی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ #زخم_اول
💠 خاطره زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، آزاده سرافراز #حاج_مصطفی_بهرامیون :
🔹🔸 شب را در منطقهای بنام سایت در کنار آب های هورالعظیم ماندیم . صبح وقت اذان بلند شدیم و بعد از نماز ، نیروهای گردان را سازماندهی کرده و سوار قایق ها شده و به طرف جزایر مجنون حرکت کردیم.
آنطرف همین که از قایق پیاده شدیم ، سوار کامیون های آبی رنگ غنیمتی شدیم که رزمندگان دلاور از برادران عراقی گرفته بودند . من در کامیون اول ، کنار دست راننده نشستم ، اما سردار حسن باقری فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر عج سوار بر موتور خودش شد . برعکس روزهای قبل ، هیچ کسی را هم به ترک موتورش سوار نکرد.
به طرف جزیره جنوبی مجنون ، محور عملیاتی لشگر ۱۷ حضرت علی ابن ابیطالب ع حرکت کردیم . در مسیر حرکت ، سردار باقری از ما سبقت گرفت و درست در همین زمان سر و کله چند هواپیمای جنگی عراقی بالای سر ستون پیدا شد . سلاح پدافند هوایی در جزیره وجود نداشت و برای همین کاملآ پایین آمده و در ارتفاعی بسیار پایین پرواز می کردند ، صدای بسیار وحشتناک و آزاردهنده ای داشتند . طوری که مجبور شدیم دودستی ، گوش هایمان را بگیریم ! چند نفر از نیروهای گردان هم با اسلحه کلاشینکف به طرفشان تیراندازی می کردند .
جنگنده های عراقی ، چند باری بالای سرمان دور زده و مانور دادن و از فاصله بسیار نزدیکی از بالای سر ستون کامیون ها رد شدند و بار آخر ، هر کدام چندتا راکت به طرف کامیون های در حال حرکت ، شلیک کردند.
خاک جزیره مثل آرد سبک و پودری بود و کوچکترین حرکتی باعث ایجاد گرد و خاک می شد . با اصابت راکت ها به جاده خاکی و انفجارات متوالی ، ناگهان چنان طوفانی از گرد و خاک به هوا بلند شد که دیگر چشم چشم را ندید . طوری همه جا را خاک فرا گرفته بود که واقعاً نمی توانستیم جلوی پای خود را ببینیم . در این اوضاع و احوال خراب یکدفعه متوجه سردار باقری شدم که کمی جلوتر کنار موتورش وسط جاده خاکی نشسته است ! راننده کامیون که واقعاً کورکورانه در میان گرد و خاک داشت جلو می رفت . اصلأ متوجه سردار باقری نشد و همینطور مستقیم به سمت ایشان رفت .
با صدای بلند فریاد زدم که نگه دار ! نگه دار ! کم مانده بود حسن را زیر بگیرد که خوشبختانه ترمز کرد و کامیون ایستاد . شتابان از کامیون پایین پریده و خود را به بالای سر حسن رساندم . ترکشی به پای راستش خورده و خون ریزی شدیدی هم داشت . سریع با چفیه ، زخم حسن را بسته و با جابجایی موتور ، به راننده کامیون ها فرمان حرکت دادم و گفتم سریع از آن نقطه دور شوند . منطقه اصلأ امن نبود و هر لحظه هم امکان بازگشت هواپیماهای عراقی می رفت .
با رفتن کامیون ها ، دوباره نگاهی به زخم حسن انداخته و چفیه را دور پاش محکم کردم . زخم ناجوری داشت و باید حتماً برای مداوا به عقب می رفت . اما هرچه اصرار کردم ، اصلأ قبول نکرد و گفت که نیروهای گردان روحیه شأن خراب می شود و باید حتماً کنارشان بمانم .
خلاصه هرچه گفتم ، حرف خودش را زد و از عقب رفتن امتناع کرد ، به ناچار بلند شده و موتور را روشن کردم و گفتم : پس زود باش ! پاشو سوارشو برویم .
حسن نگاهی به من انداخت و به همراه خنده نازی ، شوخی وار گفت : ای فلان فلان شده ! خیلی دلت می خواست که سوار موتور من بشوی ! خب ! حالا دیگه به آرزویت رسیدی !
لبخند زنان ، سری تکان دادم و گفتم : آره حسن جان ! آن هم چه آرزویی !
🌀 #پایان
📚 برداشتی از کتاب #مردانه_تا_آخر ( زندگی نامه #سردار_شهید_حسن_باقری )
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ #زخم_اول
💠 خاطره زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، آزاده سرافراز #حاج_مصطفی_بهرامیون :
🔹🔸 شب را در منطقهای بنام سایت در کنار آب های هورالعظیم ماندیم . صبح وقت اذان بلند شدیم و بعد از نماز ، نیروهای گردان را سازماندهی کرده و سوار قایق ها شده و به طرف جزایر مجنون حرکت کردیم.
آنطرف همین که از قایق پیاده شدیم ، سوار کامیون های آبی رنگ غنیمتی شدیم که رزمندگان دلاور از برادران عراقی گرفته بودند . من در کامیون اول ، کنار دست راننده نشستم ، اما سردار حسن باقری فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر عج سوار بر موتور خودش شد . برعکس روزهای قبل ، هیچ کسی را هم به ترک موتورش سوار نکرد.
به طرف جزیره جنوبی مجنون ، محور عملیاتی لشگر ۱۷ حضرت علی ابن ابیطالب ع حرکت کردیم . در مسیر حرکت ، سردار باقری از ما سبقت گرفت و درست در همین زمان سر و کله چند هواپیمای جنگی عراقی بالای سر ستون پیدا شد . سلاح پدافند هوایی در جزیره وجود نداشت و برای همین کاملآ پایین آمده و در ارتفاعی بسیار پایین پرواز می کردند ، صدای بسیار وحشتناک و آزاردهنده ای داشتند . طوری که مجبور شدیم دودستی ، گوش هایمان را بگیریم ! چند نفر از نیروهای گردان هم با اسلحه کلاشینکف به طرفشان تیراندازی می کردند .
جنگنده های عراقی ، چند باری بالای سرمان دور زده و مانور دادن و از فاصله بسیار نزدیکی از بالای سر ستون کامیون ها رد شدند و بار آخر ، هر کدام چندتا راکت به طرف کامیون های در حال حرکت ، شلیک کردند.
خاک جزیره مثل آرد سبک و پودری بود و کوچکترین حرکتی باعث ایجاد گرد و خاک می شد . با اصابت راکت ها به جاده خاکی و انفجارات متوالی ، ناگهان چنان طوفانی از گرد و خاک به هوا بلند شد که دیگر چشم چشم را ندید . طوری همه جا را خاک فرا گرفته بود که واقعاً نمی توانستیم جلوی پای خود را ببینیم . در این اوضاع و احوال خراب یکدفعه متوجه سردار باقری شدم که کمی جلوتر کنار موتورش وسط جاده خاکی نشسته است ! راننده کامیون که واقعاً کورکورانه در میان گرد و خاک داشت جلو می رفت . اصلأ متوجه سردار باقری نشد و همینطور مستقیم به سمت ایشان رفت .
با صدای بلند فریاد زدم که نگه دار ! نگه دار ! کم مانده بود حسن را زیر بگیرد که خوشبختانه ترمز کرد و کامیون ایستاد . شتابان از کامیون پایین پریده و خود را به بالای سر حسن رساندم . ترکشی به پای راستش خورده و خون ریزی شدیدی هم داشت . سریع با چفیه ، زخم حسن را بسته و با جابجایی موتور ، به راننده کامیون ها فرمان حرکت دادم و گفتم سریع از آن نقطه دور شوند . منطقه اصلأ امن نبود و هر لحظه هم امکان بازگشت هواپیماهای عراقی می رفت .
با رفتن کامیون ها ، دوباره نگاهی به زخم حسن انداخته و چفیه را دور پاش محکم کردم . زخم ناجوری داشت و باید حتماً برای مداوا به عقب می رفت . اما هرچه اصرار کردم ، اصلأ قبول نکرد و گفت که نیروهای گردان روحیه شأن خراب می شود و باید حتماً کنارشان بمانم .
خلاصه هرچه گفتم ، حرف خودش را زد و از عقب رفتن امتناع کرد ، به ناچار بلند شده و موتور را روشن کردم و گفتم : پس زود باش ! پاشو سوارشو برویم .
حسن نگاهی به من انداخت و به همراه خنده نازی ، شوخی وار گفت : ای فلان فلان شده ! خیلی دلت می خواست که سوار موتور من بشوی ! خب ! حالا دیگه به آرزویت رسیدی !
لبخند زنان ، سری تکان دادم و گفتم : آره حسن جان ! آن هم چه آرزویی !
🌀 #پایان
📚 برداشتی از کتاب #مردانه_تا_آخر ( زندگی نامه #سردار_شهید_حسن_باقری )
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ فرماندهان حماسه ساز و سلحشور #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
📸 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
سردار آزاده #حاج_مصطفی_بهرامیون
#سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع
🌸 یادشان گرامی و نامشان جاوید
💔 کاش می شد بچه ها را جمع کرد
سنگر آن روزها را گرم کرد
کاش می شد بار دیگر جبهه رفت
جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ فرماندهان حماسه ساز و سلحشور #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
📸 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
سردار آزاده #حاج_مصطفی_بهرامیون
#سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع
🌸 یادشان گرامی و نامشان جاوید
💔 کاش می شد بچه ها را جمع کرد
سنگر آن روزها را گرم کرد
کاش می شد بار دیگر جبهه رفت
جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ #زخم_دوم
💠 خاطره زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار رشید اسلام #حاج_محمدتقی_اوصانلو :
🔹🔸 به همراه ( شهید ) ابوالفضل خدامردی برای شناسایی منطقه عملیاتی رفتیم به جزایر مجنون ، قرار بود که بعد از کار شناسایی ، به مجید تقی لو اطلاع بدهیم که نیروهایش را جلو بکشد .
اوضاع منطقه واقعاً قمر در عقرب بود و هر طرف را که نگاه می کردی فقط دود و آتش و خاکستر بود که به هوا بر می خواست . عراقی ها با تمام توان جزایر را زیر آتش گرفته و میلیمتری نقطه به نقطه آن را می زدند . آتشباری بقدری سنگین و پر حجم بود که زمین یکسره زیر پایمان می ارزید و صدای انفجارات مختلف لحظه ای قطع نمی شد .
داخل جزیره با سردار حسن باقری فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر عج روبرو شدیم .
پاش مجروح شده بود و لنگ می زد . بعداز سلام و احوالپرسی ، حسن داشت از اوضاع منطقه و خط می گفت که ناگهان خمپاره ای به چندمتری مان فرود آمد و با صدای مهیبی منفجر شد . کف زمین شیرجه رفته و دستام را دور سرم گرفتم . فاصله انفجار خیلی نزدیک بود و کل هیکلم را خاک گرفته بود . اما از شر ترکش ها در امان مانده بودم . با خوابیدن گرد و خاک بلند شده و پی سایر دوستان گشتم .
موج انفجار حسن را به گوشه ای پرتاب کرده بود ، رو شکم افتاده بود و هیچ حرکتی هم نمی کرد . سرتاپایش مملو از خاک بود و پشت پیراهنش سوخته و سیاه شده بود . نگران بهش نزدیک شدم . پای راستش هنوز خون ریزی می کرد و چفیه ای که بر روی زخمش بسته بود از سرخی خون کاملآ قرمز قرمز شده بود !
پشت پیراهنش کاملآ سیاه شده و جای اصابت چند ترکش ریز به پشتش به وضوح دیده می شد .
فکر کردم شهید شده و با لحن ناامیدانه ای صداش کردم : حسن جان سالمی ؟ طوریت نشده که !؟
با صدایی گرفته و درد آلوده ای گفت : نه محمد جان ! طوریم نشده ! هنوز سالمم .
از پا و پشتش خون جاری بود و نیاز مبرم به مداوا و درمان داشت . با وضعیتی که داشت حتماً باید به عقب بر می گشت . اما هرچه اصرار کرده و خواهش و تمنا کردم ، اصلا قبول نکرد و گفت هنوز توان دارد و بر نمی گردد .
بازم اصرار کردم که بیا برگرد عقب !
گفت محمد جان ! نیروهای گردان تنها می مانند ! من باید همراهشان باشم .
همین را گفت و از کوله پشتی اش ، یک پیراهن تازه در آورد و رفت داخل نیزارها تا پیراهن سوخته اش را عوض کند ...
🌀 #پایان
📚 برداشتی از کتاب #مردانه_تا_آخر ( زندگی نامه #سردار_شهید_حسن_باقری )
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ #زخم_دوم
💠 خاطره زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار رشید اسلام #حاج_محمدتقی_اوصانلو :
🔹🔸 به همراه ( شهید ) ابوالفضل خدامردی برای شناسایی منطقه عملیاتی رفتیم به جزایر مجنون ، قرار بود که بعد از کار شناسایی ، به مجید تقی لو اطلاع بدهیم که نیروهایش را جلو بکشد .
اوضاع منطقه واقعاً قمر در عقرب بود و هر طرف را که نگاه می کردی فقط دود و آتش و خاکستر بود که به هوا بر می خواست . عراقی ها با تمام توان جزایر را زیر آتش گرفته و میلیمتری نقطه به نقطه آن را می زدند . آتشباری بقدری سنگین و پر حجم بود که زمین یکسره زیر پایمان می ارزید و صدای انفجارات مختلف لحظه ای قطع نمی شد .
داخل جزیره با سردار حسن باقری فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر عج روبرو شدیم .
پاش مجروح شده بود و لنگ می زد . بعداز سلام و احوالپرسی ، حسن داشت از اوضاع منطقه و خط می گفت که ناگهان خمپاره ای به چندمتری مان فرود آمد و با صدای مهیبی منفجر شد . کف زمین شیرجه رفته و دستام را دور سرم گرفتم . فاصله انفجار خیلی نزدیک بود و کل هیکلم را خاک گرفته بود . اما از شر ترکش ها در امان مانده بودم . با خوابیدن گرد و خاک بلند شده و پی سایر دوستان گشتم .
موج انفجار حسن را به گوشه ای پرتاب کرده بود ، رو شکم افتاده بود و هیچ حرکتی هم نمی کرد . سرتاپایش مملو از خاک بود و پشت پیراهنش سوخته و سیاه شده بود . نگران بهش نزدیک شدم . پای راستش هنوز خون ریزی می کرد و چفیه ای که بر روی زخمش بسته بود از سرخی خون کاملآ قرمز قرمز شده بود !
پشت پیراهنش کاملآ سیاه شده و جای اصابت چند ترکش ریز به پشتش به وضوح دیده می شد .
فکر کردم شهید شده و با لحن ناامیدانه ای صداش کردم : حسن جان سالمی ؟ طوریت نشده که !؟
با صدایی گرفته و درد آلوده ای گفت : نه محمد جان ! طوریم نشده ! هنوز سالمم .
از پا و پشتش خون جاری بود و نیاز مبرم به مداوا و درمان داشت . با وضعیتی که داشت حتماً باید به عقب بر می گشت . اما هرچه اصرار کرده و خواهش و تمنا کردم ، اصلا قبول نکرد و گفت هنوز توان دارد و بر نمی گردد .
بازم اصرار کردم که بیا برگرد عقب !
گفت محمد جان ! نیروهای گردان تنها می مانند ! من باید همراهشان باشم .
همین را گفت و از کوله پشتی اش ، یک پیراهن تازه در آورد و رفت داخل نیزارها تا پیراهن سوخته اش را عوض کند ...
🌀 #پایان
📚 برداشتی از کتاب #مردانه_تا_آخر ( زندگی نامه #سردار_شهید_حسن_باقری )
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #بیعت
📽 اجرای #سرود_آذری توسط نوجوانان تبریزی پیش از آغاز سخنرانی تلویزیونی رهبر معظم انقلاب اسلامی
👌 بسیار عالی و دیدنی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 اجرای #سرود_آذری توسط نوجوانان تبریزی پیش از آغاز سخنرانی تلویزیونی رهبر معظم انقلاب اسلامی
👌 بسیار عالی و دیدنی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #تماس_آخر / ماجرایی که رهبری انقلاب امروز نیز به آن اشاره داشتند.
🎥 روایت منتشر نشده حضرت آیتالله خامنهای از ساعات قبل از شهادت سردار شهید مهدی باکری و مکالمه بیسیم او با سردار شهید احمد کاظمی در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله
🔸توصیه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی درباره این صوت بیسیم!
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🎥 روایت منتشر نشده حضرت آیتالله خامنهای از ساعات قبل از شهادت سردار شهید مهدی باکری و مکالمه بیسیم او با سردار شهید احمد کاظمی در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله
🔸توصیه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی درباره این صوت بیسیم!
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#فرماندهان_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢حزبالله لبنان ویدیویی از مراکز احساس نظامی رژیم صهیونیستی را منتشر کرد که در تیررس موشکهای حزب الله هستند .
🔹🔸رسانه جنگ وابسته به حزب الله لبنان ویدویی از پایگاهها و مراکز نظامی رژیم صهیونیستی در داخل شهرهای سرزمینهای اشغالی را منتشر کرد.
♦️رسانه جنگ (الاعلام الحربی) وابسته به حزب الله این کلیپ را با عنوان "ای صهیونیستها، دارای مراکز نظامی و اطلاعاتی در داخل شهرهای خود هستید" منتشر کرده است.
♦️این ویدیو ۲۴ ساعت پس از سخنرانی سید حسن نصرالله که در آن به شدت به تهدیدات اخیر "آویو کوخاوی" رییس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی پاسخ داده بود، منتشر میشود.
#محور_مقاومت
#حزب_الله
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔹🔸رسانه جنگ وابسته به حزب الله لبنان ویدویی از پایگاهها و مراکز نظامی رژیم صهیونیستی در داخل شهرهای سرزمینهای اشغالی را منتشر کرد.
♦️رسانه جنگ (الاعلام الحربی) وابسته به حزب الله این کلیپ را با عنوان "ای صهیونیستها، دارای مراکز نظامی و اطلاعاتی در داخل شهرهای خود هستید" منتشر کرده است.
♦️این ویدیو ۲۴ ساعت پس از سخنرانی سید حسن نصرالله که در آن به شدت به تهدیدات اخیر "آویو کوخاوی" رییس ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی پاسخ داده بود، منتشر میشود.
#محور_مقاومت
#حزب_الله
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ #سردار_مظلوم
💠 فرمانده گردانی که سردار دلها #شهید_مهدی_زین_الدین فرمانده دلاور #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع برای مظلومیت اش گریه کرد :
🔹🔸در عملیات عاشورایی #خیبر گردان حضرت ولیعصر عج استان زنجان که آنروزها در لشگر ۱۷ حضرت علی ابن ابیطالب ع معروف به گردان ضدزره بود ، بسیار شجاعانه حاضر شده و چندبار بطور کامل منهدم و اکثر فرماندگان و رزمندگان اش شهید و مفقود و اسیر شدند ، اما با این وجود بدلیل شرایط بحرانی منطقه و شجاعت و ایثار مثال زدنی بچه های زنجان ، دوباره با نیروهای تازه نفس سازماندهی شده و بدون کوچکترین استراحتی به خطوط مقدم نبرد اعزام شد .
در یکی از این رفت و برگشت ها ، ۳۰۰ نفر از نیروهای تازه نفس زنجانی که با طرح لبیک به منطقه اعزام و در قالب گردان سلمان سازماندهی شده اند ، برای جایگزینی رزمندگان گردان تحویل سردار مهدی پیر محمدی میشوند . سردار پیرمحمدی بدلیل شرایط سخت و بحرانی منطقه ، بدون معرفی و دیدار با نیروهای جدید ، بلافاصله برای شناسائی محور عملیاتی و محل ماموریت گردان راهی جزایر مجنون میشود .
نیروهای طرح لیبک را تعدادی از پاسداران ستادی و میدان ندیده سپاه زنجان فرماندهی میکردند که تجربه آنچنانی در انجام ماموریت های جنگی نداشتند و برای همین هم سردار زین الدین مجبور به جایگزین کردن فرمانده های میدانی بجای ایشان شده و این خبر که قرار است سردار پیر محمدی بعنوان فرمانده گردان معرفی شود ، بین نیروهای زنجان پخش و باعث حرف و حدیث های زیادی می شود .
تعدادی از همون پاسداران گندم نمای جوفروش با شنیدن خبر فرماندهی سردار پیرمحمدی ، سراسیمه به دست و پا افتاده و برای ارضای نفس دنیاپرست خود مشغول بدگوئی از سردار پیر محمدی جلوی فرماندگان ستادی لشگر میشوند و با پرروئی تمام لیاقت و اخلاص و وفاداری ایشان را زیر سوال برده و بی شرمانه خواستار عدم معرفی ایشان بعنوان فرمانده گردان میشوند .
کار از این هم بالاتر گرفته و در یکی از کانکس های لشگر ، جلسه ای با حضور امام جمعه و نماینده مجلس زنجان برگزار کرده و سردار زین الدین را هم به جلسه دعوت می کنند و تا آنجا جا دارد پشت سر مهدی پیرمحمدی حرف زده و صلاحیت اخلاقی ایشان را زیر سوال برده و از سردار زین الدین می خواهند که از تصمیم خود منصرف شوند ، اما سردار زین الدین که خود گوهر شناس قابل و ماهری بود و از شجاعت و اخلاص مهدی پیرمحمدی هم آگاهی کامل و کافی داشت زیر بار حرف این خناسان نرفته و بر تصمیم خود استوار می ماند .
فردای آنروز هم برای اینکه به این حرف های بی اساس و نغمههای شوم پایان دهد . فوری دستور برگزاری مراسم معارفه ایشان را می دهد ، در حالی که سردار پیرمحمدی هنوز در جزیره بود و داشت برای حرکت گردان محور عملیاتی و خط مقدم را شناسایی می کرد .
رزمندگان زنجانی گردان سلمان به صف شده و زمان معرفی فرمانده گردان فرا میرسد . سردار مهدی زین الدین که از مدتها قبل با ایثار و فداکاریهای خلصانه و مخلصانه مهدی پیرمحمدی آشنا بود و یجوریهای هم از امیال نفسانی بدگویان آگاهی داشت ، شخصاً در مراسم معارفه حضور یافته و مشغول سخن میشود ، اما هنوز مقدمه حرفهاش تموم نشده که پیک موتور سواری از راه رسیده و پشت تریبون زیرگوشی چیزی به سردار میگه ! سردار زین الدین ناگهان رنگش عوض شده و بدون اینکه بتواند چیزی بگوید ، قطرات اشگ بی اختیار از چشمان زیبایش سرازیر میشود . رزمندگان هم بدون اینکه بدانند چه اتفاقی افتاده با دیدن گریه مظلومانه فرمانده لشگر شروع به گریستن میکنند .
بعد از لحظاتی سردار زین الدین به خود آمده و خیلی با افسوس و ناراحتی خبر شهادت فرمانده جدید #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #شهید_مهدی_پیرمحمدی را به بچه های زنجانی میدهد و بدگویان زشت کردار آنچنان از عمل نادرست و سخنان نیش دار خود پشیمان میشوند که نگو...
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ #سردار_مظلوم
💠 فرمانده گردانی که سردار دلها #شهید_مهدی_زین_الدین فرمانده دلاور #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع برای مظلومیت اش گریه کرد :
🔹🔸در عملیات عاشورایی #خیبر گردان حضرت ولیعصر عج استان زنجان که آنروزها در لشگر ۱۷ حضرت علی ابن ابیطالب ع معروف به گردان ضدزره بود ، بسیار شجاعانه حاضر شده و چندبار بطور کامل منهدم و اکثر فرماندگان و رزمندگان اش شهید و مفقود و اسیر شدند ، اما با این وجود بدلیل شرایط بحرانی منطقه و شجاعت و ایثار مثال زدنی بچه های زنجان ، دوباره با نیروهای تازه نفس سازماندهی شده و بدون کوچکترین استراحتی به خطوط مقدم نبرد اعزام شد .
در یکی از این رفت و برگشت ها ، ۳۰۰ نفر از نیروهای تازه نفس زنجانی که با طرح لبیک به منطقه اعزام و در قالب گردان سلمان سازماندهی شده اند ، برای جایگزینی رزمندگان گردان تحویل سردار مهدی پیر محمدی میشوند . سردار پیرمحمدی بدلیل شرایط سخت و بحرانی منطقه ، بدون معرفی و دیدار با نیروهای جدید ، بلافاصله برای شناسائی محور عملیاتی و محل ماموریت گردان راهی جزایر مجنون میشود .
نیروهای طرح لیبک را تعدادی از پاسداران ستادی و میدان ندیده سپاه زنجان فرماندهی میکردند که تجربه آنچنانی در انجام ماموریت های جنگی نداشتند و برای همین هم سردار زین الدین مجبور به جایگزین کردن فرمانده های میدانی بجای ایشان شده و این خبر که قرار است سردار پیر محمدی بعنوان فرمانده گردان معرفی شود ، بین نیروهای زنجان پخش و باعث حرف و حدیث های زیادی می شود .
تعدادی از همون پاسداران گندم نمای جوفروش با شنیدن خبر فرماندهی سردار پیرمحمدی ، سراسیمه به دست و پا افتاده و برای ارضای نفس دنیاپرست خود مشغول بدگوئی از سردار پیر محمدی جلوی فرماندگان ستادی لشگر میشوند و با پرروئی تمام لیاقت و اخلاص و وفاداری ایشان را زیر سوال برده و بی شرمانه خواستار عدم معرفی ایشان بعنوان فرمانده گردان میشوند .
کار از این هم بالاتر گرفته و در یکی از کانکس های لشگر ، جلسه ای با حضور امام جمعه و نماینده مجلس زنجان برگزار کرده و سردار زین الدین را هم به جلسه دعوت می کنند و تا آنجا جا دارد پشت سر مهدی پیرمحمدی حرف زده و صلاحیت اخلاقی ایشان را زیر سوال برده و از سردار زین الدین می خواهند که از تصمیم خود منصرف شوند ، اما سردار زین الدین که خود گوهر شناس قابل و ماهری بود و از شجاعت و اخلاص مهدی پیرمحمدی هم آگاهی کامل و کافی داشت زیر بار حرف این خناسان نرفته و بر تصمیم خود استوار می ماند .
فردای آنروز هم برای اینکه به این حرف های بی اساس و نغمههای شوم پایان دهد . فوری دستور برگزاری مراسم معارفه ایشان را می دهد ، در حالی که سردار پیرمحمدی هنوز در جزیره بود و داشت برای حرکت گردان محور عملیاتی و خط مقدم را شناسایی می کرد .
رزمندگان زنجانی گردان سلمان به صف شده و زمان معرفی فرمانده گردان فرا میرسد . سردار مهدی زین الدین که از مدتها قبل با ایثار و فداکاریهای خلصانه و مخلصانه مهدی پیرمحمدی آشنا بود و یجوریهای هم از امیال نفسانی بدگویان آگاهی داشت ، شخصاً در مراسم معارفه حضور یافته و مشغول سخن میشود ، اما هنوز مقدمه حرفهاش تموم نشده که پیک موتور سواری از راه رسیده و پشت تریبون زیرگوشی چیزی به سردار میگه ! سردار زین الدین ناگهان رنگش عوض شده و بدون اینکه بتواند چیزی بگوید ، قطرات اشگ بی اختیار از چشمان زیبایش سرازیر میشود . رزمندگان هم بدون اینکه بدانند چه اتفاقی افتاده با دیدن گریه مظلومانه فرمانده لشگر شروع به گریستن میکنند .
بعد از لحظاتی سردار زین الدین به خود آمده و خیلی با افسوس و ناراحتی خبر شهادت فرمانده جدید #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #شهید_مهدی_پیرمحمدی را به بچه های زنجانی میدهد و بدگویان زشت کردار آنچنان از عمل نادرست و سخنان نیش دار خود پشیمان میشوند که نگو...
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
🖍 فرازی زیبا از وصیت نامه گهربار #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی :
🔹🔸 و اینک باز همان حسین (ع) است که فریاد می زند ( ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی) و شما را نیز به یاری طلبیده و ندا سر میدهد که ( هل من ناصر ینصرنی ) و باز همان شهیدان مظلوم و تشنه کام فرات اند که شما را به جهاد و قیام و صبر و استقامت در برابر یزیدیان دوران فرا می خوانند....
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
📸 شیرمرد زنجانی ، #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی فرمانده گردان خط شکن حضرت ولیعصر (عج) #استان_زنجان از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در جبهه های حق علیه باطل بود که ، اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات عاشورایی #خیبر ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🖍 فرازی زیبا از وصیت نامه گهربار #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی :
🔹🔸 و اینک باز همان حسین (ع) است که فریاد می زند ( ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی) و شما را نیز به یاری طلبیده و ندا سر میدهد که ( هل من ناصر ینصرنی ) و باز همان شهیدان مظلوم و تشنه کام فرات اند که شما را به جهاد و قیام و صبر و استقامت در برابر یزیدیان دوران فرا می خوانند....
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
📸 شیرمرد زنجانی ، #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی فرمانده گردان خط شکن حضرت ولیعصر (عج) #استان_زنجان از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در جبهه های حق علیه باطل بود که ، اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات عاشورایی #خیبر ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ #پرواز
💠 نحوه شهادت #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #جزایر_مجنون_عراق از زبان سردار جانباز #حاج_نجم_الدین_تقیلو :
🔹🔸در عملیات خیبر ، با سردار مهدی پیرمحمدی در ستاد فرماندهی لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب ع بودیم که خبر قیچی شدن گردان حضرت ولیعصر عج و شهادت سردار حسن باقری را به آقا مهدی زین الدین فرمانده لشگر دادند . گفتند که پیکر #سردار_شهید_حسن_باقری به همراه تعدادی از شهدای گردان حضرت ولیعصر عج در محل درگیری جامانده است .
سردار زین الدین از این موضوع بسیار متاثر شد و برای لحظاتی چشمان قشنگش بارانی شد و بعد رو به ما کرد و گفت : شما چند نفر ( سردار جانباز نجم الدین تقیلو ، سردار شهید مهدی پیرمحمدی ، سردار شهید محمدناصر اشتری و سردار شهید طاهر اجاقلو ) سریع بروید جلو ، هم با منطقه آشنا بشوید تا اگر نیاز به بردن گردان بود شما ببرید و هم اگر توانستید و امکانش بود تعدادی از پیکرهای پاک شهدا را به عقب بیاورید . در ادامه با تاکید مجدد گفت : مخصوصا دنبال پیکر شهید حسن باقری باشید و پیدایش کنید .
با دریافت فرمان ، بلافاصله آماده حرکت شده و چهار تایی راهی جزایر مجنون شدیم . زمانی که به خطوط درگیری رسیدیم ، اوضاع منطقه بدجوری به هم ریخته بود و بقدری هم آتش روی جزیره ریخته می شد که اصلاً نمی شد که رفت و آمد کرد . در آن شلوغی های عظیم نمی دانم چه شد که سردار طاهر اجاقلو و سردار محمدناصر اشتری را گم کرده و با مهدی پیرمحمدی تنها ماندیم اما با این وجود ماموریت را نیمه کاره رها نکرده و برای یافتن پیکر پاک شهدا و الخصوص پیکر مطهر شهید حسن باقری به سمت محل درگیری گردان حضرت ولیعصر عج با نیروهای عراقی رفتیم .
از زمین و آسمان آتش می بارید و غرش انفجارات لحظه ای قطع نمی شد ، زمین جزیره با فرشی از ترکش های ریز و درشت و چاله های سیاه انفجار بصورت زیبایی تزئین شده بود . قدم به قدم جلو کشیدیم تا اینکه به نزدیکی های منطقه درگیری گردان حضرت ولیعصر عج رسیدیم .
هنوز چند صد متری با خاکریز بچه های گردان حضرت ولیعصر عج فاصله داشتیم که بصورت ناگهانی از هر چهار طرف به سمت مان تیراندازی کردند . سریع پناه گرفته و مشغول بررسی اوضاع شدیم . در وضعیت بسیار خطرناکی گیر افتاده بودیم . دور تا دورمان را عراقی ها گرفته بودند و با هرچه بدست شأن می آمد به طرف مان تیراندازی می کردند . باورنکردنی نبود اما متأسفانه بی یار و یاور در حلقه محاصره دشمن افتاده بودیم و ماندن در آنجا مساوی با شهادت یا اسارت بود . چاره ای جز فرار نداشتیم و برای همین هم بی درنگ برخاسته و شروع به دویدن کردیم .
من جلوتر از مهدی پیرمحمدی می دویدم ، زمانی احساس کردم که مهدی پشت سرم نیست ! برگشته و پشت سرم را نگاه کرده و دیدیم که مهدی کمی دورتر روی زمین افتاده است . سریع برگشته و خود را به بالای سرش رساندم .
داد زدم مهدی پاشو ! عراقی ها دارند می رسند !
جوابی نیامد ، بی حرکت روی زمین مانده بود و هیچ واکنشی نشان نمی داد . کنارش نشسته و دیدم که چندتا گلوله به پشت و کمرش خورده و نای حرف زدن ندارد ، عراقی ها در گوشه و کنار سنگر گرفته و با تیراندازی متوالی به طرف مان می آمدند . نمی شد پیکر زخم خورده دوست و همرزمم را همانطور آنجا گذاشته و فرار کنم . باید به هر طریق ممکن او را هم به عقب می کشیدم .
یک برانکارد همون نزدیکی ها افتاده بود ، برانکارد را آورده و پیکر زخمی مهدی را داخلش گذاشته و با چند دور طناب محکم بسته و شروع به حرکت کردم ، حدود پنج ساعتی برانکارد را به دنبال خود کشیدم تا اینکه عاقبت با هر سختی و مشقت بود از حلقه محاصره عراقی ها خارج شده و به محل امنی رسیدیم .
جویای احوال مهدی شده و دیدم که هنوز نفس می کشید و واقعاً خوشحال شدم . درست در این زمان یک آمبولانس از راه رسید و شتابان جلوش را گرفته و پیکر نیمه جان مهدی را داخل آمبولانس گذاشته و به سمت اورژانس صحرایی حرکت کردیم .
به مقر اورژانس رسیده و دیدم بالگردها در حال انتقال شهدا و مجروحین به عقب هستند . سریع مهدی را به بالگردی رسانیده و با کمک امدادگران برانکارد را سوار بالگرد کردیم . اما هنوز بالگرد از زمین بلند نشده بود که مهدی خود بال گشوده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ #پرواز
💠 نحوه شهادت #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #جزایر_مجنون_عراق از زبان سردار جانباز #حاج_نجم_الدین_تقیلو :
🔹🔸در عملیات خیبر ، با سردار مهدی پیرمحمدی در ستاد فرماندهی لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب ع بودیم که خبر قیچی شدن گردان حضرت ولیعصر عج و شهادت سردار حسن باقری را به آقا مهدی زین الدین فرمانده لشگر دادند . گفتند که پیکر #سردار_شهید_حسن_باقری به همراه تعدادی از شهدای گردان حضرت ولیعصر عج در محل درگیری جامانده است .
سردار زین الدین از این موضوع بسیار متاثر شد و برای لحظاتی چشمان قشنگش بارانی شد و بعد رو به ما کرد و گفت : شما چند نفر ( سردار جانباز نجم الدین تقیلو ، سردار شهید مهدی پیرمحمدی ، سردار شهید محمدناصر اشتری و سردار شهید طاهر اجاقلو ) سریع بروید جلو ، هم با منطقه آشنا بشوید تا اگر نیاز به بردن گردان بود شما ببرید و هم اگر توانستید و امکانش بود تعدادی از پیکرهای پاک شهدا را به عقب بیاورید . در ادامه با تاکید مجدد گفت : مخصوصا دنبال پیکر شهید حسن باقری باشید و پیدایش کنید .
با دریافت فرمان ، بلافاصله آماده حرکت شده و چهار تایی راهی جزایر مجنون شدیم . زمانی که به خطوط درگیری رسیدیم ، اوضاع منطقه بدجوری به هم ریخته بود و بقدری هم آتش روی جزیره ریخته می شد که اصلاً نمی شد که رفت و آمد کرد . در آن شلوغی های عظیم نمی دانم چه شد که سردار طاهر اجاقلو و سردار محمدناصر اشتری را گم کرده و با مهدی پیرمحمدی تنها ماندیم اما با این وجود ماموریت را نیمه کاره رها نکرده و برای یافتن پیکر پاک شهدا و الخصوص پیکر مطهر شهید حسن باقری به سمت محل درگیری گردان حضرت ولیعصر عج با نیروهای عراقی رفتیم .
از زمین و آسمان آتش می بارید و غرش انفجارات لحظه ای قطع نمی شد ، زمین جزیره با فرشی از ترکش های ریز و درشت و چاله های سیاه انفجار بصورت زیبایی تزئین شده بود . قدم به قدم جلو کشیدیم تا اینکه به نزدیکی های منطقه درگیری گردان حضرت ولیعصر عج رسیدیم .
هنوز چند صد متری با خاکریز بچه های گردان حضرت ولیعصر عج فاصله داشتیم که بصورت ناگهانی از هر چهار طرف به سمت مان تیراندازی کردند . سریع پناه گرفته و مشغول بررسی اوضاع شدیم . در وضعیت بسیار خطرناکی گیر افتاده بودیم . دور تا دورمان را عراقی ها گرفته بودند و با هرچه بدست شأن می آمد به طرف مان تیراندازی می کردند . باورنکردنی نبود اما متأسفانه بی یار و یاور در حلقه محاصره دشمن افتاده بودیم و ماندن در آنجا مساوی با شهادت یا اسارت بود . چاره ای جز فرار نداشتیم و برای همین هم بی درنگ برخاسته و شروع به دویدن کردیم .
من جلوتر از مهدی پیرمحمدی می دویدم ، زمانی احساس کردم که مهدی پشت سرم نیست ! برگشته و پشت سرم را نگاه کرده و دیدیم که مهدی کمی دورتر روی زمین افتاده است . سریع برگشته و خود را به بالای سرش رساندم .
داد زدم مهدی پاشو ! عراقی ها دارند می رسند !
جوابی نیامد ، بی حرکت روی زمین مانده بود و هیچ واکنشی نشان نمی داد . کنارش نشسته و دیدم که چندتا گلوله به پشت و کمرش خورده و نای حرف زدن ندارد ، عراقی ها در گوشه و کنار سنگر گرفته و با تیراندازی متوالی به طرف مان می آمدند . نمی شد پیکر زخم خورده دوست و همرزمم را همانطور آنجا گذاشته و فرار کنم . باید به هر طریق ممکن او را هم به عقب می کشیدم .
یک برانکارد همون نزدیکی ها افتاده بود ، برانکارد را آورده و پیکر زخمی مهدی را داخلش گذاشته و با چند دور طناب محکم بسته و شروع به حرکت کردم ، حدود پنج ساعتی برانکارد را به دنبال خود کشیدم تا اینکه عاقبت با هر سختی و مشقت بود از حلقه محاصره عراقی ها خارج شده و به محل امنی رسیدیم .
جویای احوال مهدی شده و دیدم که هنوز نفس می کشید و واقعاً خوشحال شدم . درست در این زمان یک آمبولانس از راه رسید و شتابان جلوش را گرفته و پیکر نیمه جان مهدی را داخل آمبولانس گذاشته و به سمت اورژانس صحرایی حرکت کردیم .
به مقر اورژانس رسیده و دیدم بالگردها در حال انتقال شهدا و مجروحین به عقب هستند . سریع مهدی را به بالگردی رسانیده و با کمک امدادگران برانکارد را سوار بالگرد کردیم . اما هنوز بالگرد از زمین بلند نشده بود که مهدی خود بال گشوده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ فرماندهان حماسه ساز و سلحشور #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
📸 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
سردار جانباز #حاج_نجم_الدین_تقیلو ،
#سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع
🌸 یادشان گرامی و نامشان جاوید
💔 من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ فرماندهان حماسه ساز و سلحشور #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق
📸 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
سردار جانباز #حاج_نجم_الدین_تقیلو ،
#سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع
🌸 یادشان گرامی و نامشان جاوید
💔 من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
🖍 فرازی زیبا از وصیت نامه گهربار #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی :
🔹🔸 ای برادران عزیزی که رسالت سنگین پاسداری از آرمانهای پاک شهیدان بر دوشتان سنگینی می کند ، مبادا که ارزشهای پست دنیا چشم های شما را از بصیرت باز داشته و دلهای شما را از حب الله محروم گرداند و خدای ناکرده پا روی خون شهیدان گلگون کفن گذاشته و از خط راستین امامت و ولایت خارج گردید...
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
📸 شیرمرد زنجانی ، #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی فرمانده گردان خط شکن حضرت ولیعصر (عج) #استان_زنجان از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در جبهه های حق علیه باطل بود که ، اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات عاشورایی #خیبر ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🖍 فرازی زیبا از وصیت نامه گهربار #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی :
🔹🔸 ای برادران عزیزی که رسالت سنگین پاسداری از آرمانهای پاک شهیدان بر دوشتان سنگینی می کند ، مبادا که ارزشهای پست دنیا چشم های شما را از بصیرت باز داشته و دلهای شما را از حب الله محروم گرداند و خدای ناکرده پا روی خون شهیدان گلگون کفن گذاشته و از خط راستین امامت و ولایت خارج گردید...
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
📸 شیرمرد زنجانی ، #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی فرمانده گردان خط شکن حضرت ولیعصر (عج) #استان_زنجان از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در جبهه های حق علیه باطل بود که ، اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات عاشورایی #خیبر ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab