💢 #ببینید / اولین حادثه ناگوار در اولین روز سال ۱۳۹۹
📽 رانش کوه در روستای پیت سرا سوادکوه مازندران و سقوط سنگ های عظیم به روی منازل شخصی و دام داری ها
😂 بنظرم قدیمی ها که می گفتند داش باشیوا یعنی همین که می بینیم .😁😁
#سال_۱۳۹۹_خورشیدی
#فتنه_های_آخرالزمان
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 رانش کوه در روستای پیت سرا سوادکوه مازندران و سقوط سنگ های عظیم به روی منازل شخصی و دام داری ها
😂 بنظرم قدیمی ها که می گفتند داش باشیوا یعنی همین که می بینیم .😁😁
#سال_۱۳۹۹_خورشیدی
#فتنه_های_آخرالزمان
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
📝 #وصیتنامه زبیا و ارزشمند #سردار_شهید_اصغر_محمدیان در آخرین لحظات زندگی :
🖌این وصیت را در حالى مى نویسم که پاى راستم تیر خورده و شکسته است. خدا این قربانى حقیر را قبول کند. برادران و خواهران! در خط امام باشید و باکفر و منافقین مبارزه کنید و تا انقلاب مهدى انقلاب را ادامه دهید. از پدر و مادر و خواهران و برادران عزیز مى خواهم ، مرا حلال کنند و در سوگ من گریه نکنند. چون من در راه خدا شهید مى شوم . برایم چراغانى کنید و هر روز مخصوصا و در هر شب جمعه قرآن تلاوت کنید. چون گناهم زیاد است.
دیگر حال نوشتن ندارم ولى برادران را تشویق به پیشروى مى کنم تا دشمن را شکست دهند. خدایا! چقدر خوشحالم که من نیز در راه انقلاب پایم را دادم و این امانت را خوب نگهدارى کردم. خدایا! این خون را از من حقیر قبول کن.
🔹ساعت ۷ صبح ۶۱/۱/۲ محمدیان
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
💐 شهدای #استان_زنجان در #عملیات_فتح_المبین ، فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🖌این وصیت را در حالى مى نویسم که پاى راستم تیر خورده و شکسته است. خدا این قربانى حقیر را قبول کند. برادران و خواهران! در خط امام باشید و باکفر و منافقین مبارزه کنید و تا انقلاب مهدى انقلاب را ادامه دهید. از پدر و مادر و خواهران و برادران عزیز مى خواهم ، مرا حلال کنند و در سوگ من گریه نکنند. چون من در راه خدا شهید مى شوم . برایم چراغانى کنید و هر روز مخصوصا و در هر شب جمعه قرآن تلاوت کنید. چون گناهم زیاد است.
دیگر حال نوشتن ندارم ولى برادران را تشویق به پیشروى مى کنم تا دشمن را شکست دهند. خدایا! چقدر خوشحالم که من نیز در راه انقلاب پایم را دادم و این امانت را خوب نگهدارى کردم. خدایا! این خون را از من حقیر قبول کن.
🔹ساعت ۷ صبح ۶۱/۱/۲ محمدیان
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
💐 شهدای #استان_زنجان در #عملیات_فتح_المبین ، فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 #مصاحبه شیرین و دیدنی رزمندگان دلاور #استان_زنجان در عملیات شکوه مند #فتح_المبین
💢 #عملیات_فتح_المبین ، فروردین ماه ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🔹 بسیار دیدنی و جالب
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #عملیات_فتح_المبین ، فروردین ماه ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی
🔹 بسیار دیدنی و جالب
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 مصاحبه زیبا و شنیدنی #سردار_حاج_محمدتقی_اوصانلو قبل از عملیات شکوه مند #فتح_المبین
💢 #عملیات_فتح_المبین ، فروردین ماه ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
🌺 نامشان پرآوازه و گام هایشان در پاسداری از آرمانهای امام و شهدا استوار و ثابت قدم
🔹 بسیار دیدنی و دارای تصاویر زیبای از رزمندگان دلاور و شهدای بزرگوار #استان_زنجان
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #عملیات_فتح_المبین ، فروردین ماه ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
🌺 نامشان پرآوازه و گام هایشان در پاسداری از آرمانهای امام و شهدا استوار و ثابت قدم
🔹 بسیار دیدنی و دارای تصاویر زیبای از رزمندگان دلاور و شهدای بزرگوار #استان_زنجان
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
📝 فرازی از #وصیتنامه پاسدار دلاور #سردار_شهید_ابوالفضل_پاکداد :
جبهه جنگ یعنی مکان مقدس مقاومت ها ، تحمل ها ، صبرها ، امیدها و استقامت ها می باشد و آن را نیز بدانید که فقط و فقط تحمل این همه مسائل را مجاهد حقیقی می تواند بکند .
۱- من جاهل بودم خداوند به وسیله #خمینی مرا عاقل کرد.
۲- من گمراه بودم خداوند به وسیله #خمینی مرا هدایت کرد.
۳- من فقیر بودم خداوند به وسیله #خمینی مرا غنی کرد.
۴- من در کل بی سرپرست بودم خداوند #روح_الله را بر من سرپرست قرار داد .
🌸 روحش شاد و راهش پررهرو
🌹شهادت : #عملیات_فتح_المبین ، پنجم فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
جبهه جنگ یعنی مکان مقدس مقاومت ها ، تحمل ها ، صبرها ، امیدها و استقامت ها می باشد و آن را نیز بدانید که فقط و فقط تحمل این همه مسائل را مجاهد حقیقی می تواند بکند .
۱- من جاهل بودم خداوند به وسیله #خمینی مرا عاقل کرد.
۲- من گمراه بودم خداوند به وسیله #خمینی مرا هدایت کرد.
۳- من فقیر بودم خداوند به وسیله #خمینی مرا غنی کرد.
۴- من در کل بی سرپرست بودم خداوند #روح_الله را بر من سرپرست قرار داد .
🌸 روحش شاد و راهش پررهرو
🌹شهادت : #عملیات_فتح_المبین ، پنجم فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s7.picofile.com/file/8391556126/IMG_20181124_201200_018.jpg
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، پاتک دوم
📌 #قسمت_۲۸
بسم الله الرحمن الرحیم
با مجروحیت سردار رسول وزیری فرمانده خاکی و غیور و بی ادعای گردان غمی جان خراش و دل آزار سرتاسر خط پدافندی را فرا گرفته و همه رزمندگان در شوکی عظیم فرو می روند ، در عرض چند ساعت هم معاون دلاور گردان سردار رضا زلفخانی را از دست داده بودیم و هم فرمانده دلیر گردان را ، از نفرات گردان هم دیگر چیزی باقی نمانده و اکثریت سنگرها خالی و بدون مدافع هستند ، در میان دیدگان اشکبار و مات و مبهوت یاران و همرزمان ، پیکر پاره پاره و غرق در خون سردار وزیری توسط امدادگران به عقبه منتقل شده و فرماندهی گردان را سردار پاسدار عباس تاران ( رفیقدوست ) معاون دوم سردار وزیری بر عهده گرفته و دوباره به نبرد ادامه می دهیم .
آرام آرام به وقت اذان ظهر نزديک مي شدیم و هنوز حملات زمینی و هوایی دشمن با قدرت و شدت ادامه داشت ، تانکها دست بردار نبودند و کماکان با یورش های پی در پی ، مجال کوچکترين استراحت و آرامشی را به بچه ها نمی دادند ، خستگی و بيخوابی از يک سو و تشنگی و کرمای داغ و سوزان جنوب از سوی ديگر رمقی برایمان باقی نگذاشته بود و همه رزمندگان از نفس افتاده و دیگر توان جابجایی در کانال و نبرد با قشون دشمن را نداشتند و هر کدام در سنگری پناه گرفته و به سمت تانکها تیراندازی می کردند و همین امر هم باعث شناسایی سریع محل استقرار شأن می شد و سیلی از گلوله توپ و مسلسل و موشک و راکت به سرشان ریخته می شد ، کم کم داشت مهمات سنگرها به اتمام می رسید و نیروهای تدارکات هم به دلیل آتش شدید عراقی قادر به رفت و آمد در داخل کانال و جابجایی مهمات نبودند ، اوضاع اصلأ خوب نبود و اگر يورش دشمن به همان منوال ادامه می یافت ، سقوط خط و تصرف کانال توسط نیروهای عراقی صد در صد بود .
موشک های سنگرم به پایان رسیده و از شدت گلوله باران و سیل ترکش ها جرات خارج شدن از سنگر را ندارم ، گوشه پناه گرفته و در دل مدام خدا ، خدا ميکنم که طوری شود تا عراقها دوباره مجبور به عقب نشينی شده و حملات پی در پی تانکها متوقف شود ، از حوالی ساعت هشت صبح بصورت یکسره و بی وقفه مشغول درگیری با لشگرهای تانک و پیاده دشمن بودیم و لحظه ای هم استراحت و آرامش نداشتیم ، الان دقیقا شش شب و پنج روز بود که رزمندگان دلاور گردان پوتین از پای در نیاورده و چند ساعتی استراحت و خواب راحت نکرده و فقط پیاده روی و جنگ و مقاومت کرده بودند ، به راستی اگر ایمان و اعتقاد و غيرت و جوانمردی بچه های بسيجی و پاسدار نبود استقامت و پايداری در آن دقايق نفس گير و دشوار ، زیر آن آتش گسترده و پرحجم و در مقابل آن همه تانک و نیروی پیاده و کماندوی آموزش دیده واقعأ محال و غير ممکن بود .
هجوم قشون دشمن ادامه یافته و رفته رفته مهمات سنگرها پایان یافته و حجم تیراندازی از سمت کانال بسیار کاهش یافت ، عراقی ها به خیال اینکه مهمات مان تمام شده ، شروع به حمله مستقیم با تانکها کرده و برای شکستن خط با سرعت از چند جهت به کانال نزدیک شدند ، بیست یا بیست و پنج نفر خسته و کوفته و تشنه بدون مهمات در مقابل صدها دستگاه تانک پیشرفته و مجهز ، تانک ها غرش کنان داشتند به خاکریز می رسیدند که ناگهان موشک یکی از بچهها به شنی یکی از تانک های تی ۷۲ اصابت کرده و ضمن پاره کردن زنجیر ، موجب توقف تانک شد ، خدمه تانک هم بلافاصله از داخل کابین تانک بيرون پريده و شتابان پا به فرار گذاشتند ، اما هنوز خیلی دور نشده بودند که بسیجی دلاور یوسف قربانی به پاخاسته و با رگبار کلاش تک به تک شأن را روانه جهنم کرد ، قشون تانکها و نیروهای پیاده بعثی که چندمتری با شکستن خط و تصرف کانال فاصله نداشتند با ديدن اين صحنه چنان ترسیده و هراسان شدند که دوباره شالوده قشون از هم پاشیده و تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی گروه گروه شروع به فرار از ميدان نبرد کردند و باردیگر عنایات رب کریم به امداد سالکان کوی پیرجماران آمد و با اتفاقی بسیار کوچک لشگری با آن هیبت و عظمت را مجبور به عقب نشینی کرد و دشمن زبون هم با دیدن اوضاع آشفته قشون عظیم خود اجباراً تن به شکست داده و با ذلت و خواری مجبور به توقف تک و عقب کشيدن کامل قوای زرهی و پياده خود شد .
با فرار تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی ، دوباره شادی و سرور سرتاسر کانال را فرا گرفته و صدای فريادهای الله اکبر و صلوات رزمندگان فضای منطقه را در برگرفت ، صدای خنده های بلند و پرشور بعضی از بچه ها موجب چنان هيجانی در داخل کانال گرديده که همگی همرزمان خستگی و بيخوابی را فراموش کرده و جانی تازه گرفته اند ، در هرگوشه از خط غلغله ای برپاست ...
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، پاتک دوم
📌 #قسمت_۲۸
بسم الله الرحمن الرحیم
با مجروحیت سردار رسول وزیری فرمانده خاکی و غیور و بی ادعای گردان غمی جان خراش و دل آزار سرتاسر خط پدافندی را فرا گرفته و همه رزمندگان در شوکی عظیم فرو می روند ، در عرض چند ساعت هم معاون دلاور گردان سردار رضا زلفخانی را از دست داده بودیم و هم فرمانده دلیر گردان را ، از نفرات گردان هم دیگر چیزی باقی نمانده و اکثریت سنگرها خالی و بدون مدافع هستند ، در میان دیدگان اشکبار و مات و مبهوت یاران و همرزمان ، پیکر پاره پاره و غرق در خون سردار وزیری توسط امدادگران به عقبه منتقل شده و فرماندهی گردان را سردار پاسدار عباس تاران ( رفیقدوست ) معاون دوم سردار وزیری بر عهده گرفته و دوباره به نبرد ادامه می دهیم .
آرام آرام به وقت اذان ظهر نزديک مي شدیم و هنوز حملات زمینی و هوایی دشمن با قدرت و شدت ادامه داشت ، تانکها دست بردار نبودند و کماکان با یورش های پی در پی ، مجال کوچکترين استراحت و آرامشی را به بچه ها نمی دادند ، خستگی و بيخوابی از يک سو و تشنگی و کرمای داغ و سوزان جنوب از سوی ديگر رمقی برایمان باقی نگذاشته بود و همه رزمندگان از نفس افتاده و دیگر توان جابجایی در کانال و نبرد با قشون دشمن را نداشتند و هر کدام در سنگری پناه گرفته و به سمت تانکها تیراندازی می کردند و همین امر هم باعث شناسایی سریع محل استقرار شأن می شد و سیلی از گلوله توپ و مسلسل و موشک و راکت به سرشان ریخته می شد ، کم کم داشت مهمات سنگرها به اتمام می رسید و نیروهای تدارکات هم به دلیل آتش شدید عراقی قادر به رفت و آمد در داخل کانال و جابجایی مهمات نبودند ، اوضاع اصلأ خوب نبود و اگر يورش دشمن به همان منوال ادامه می یافت ، سقوط خط و تصرف کانال توسط نیروهای عراقی صد در صد بود .
موشک های سنگرم به پایان رسیده و از شدت گلوله باران و سیل ترکش ها جرات خارج شدن از سنگر را ندارم ، گوشه پناه گرفته و در دل مدام خدا ، خدا ميکنم که طوری شود تا عراقها دوباره مجبور به عقب نشينی شده و حملات پی در پی تانکها متوقف شود ، از حوالی ساعت هشت صبح بصورت یکسره و بی وقفه مشغول درگیری با لشگرهای تانک و پیاده دشمن بودیم و لحظه ای هم استراحت و آرامش نداشتیم ، الان دقیقا شش شب و پنج روز بود که رزمندگان دلاور گردان پوتین از پای در نیاورده و چند ساعتی استراحت و خواب راحت نکرده و فقط پیاده روی و جنگ و مقاومت کرده بودند ، به راستی اگر ایمان و اعتقاد و غيرت و جوانمردی بچه های بسيجی و پاسدار نبود استقامت و پايداری در آن دقايق نفس گير و دشوار ، زیر آن آتش گسترده و پرحجم و در مقابل آن همه تانک و نیروی پیاده و کماندوی آموزش دیده واقعأ محال و غير ممکن بود .
هجوم قشون دشمن ادامه یافته و رفته رفته مهمات سنگرها پایان یافته و حجم تیراندازی از سمت کانال بسیار کاهش یافت ، عراقی ها به خیال اینکه مهمات مان تمام شده ، شروع به حمله مستقیم با تانکها کرده و برای شکستن خط با سرعت از چند جهت به کانال نزدیک شدند ، بیست یا بیست و پنج نفر خسته و کوفته و تشنه بدون مهمات در مقابل صدها دستگاه تانک پیشرفته و مجهز ، تانک ها غرش کنان داشتند به خاکریز می رسیدند که ناگهان موشک یکی از بچهها به شنی یکی از تانک های تی ۷۲ اصابت کرده و ضمن پاره کردن زنجیر ، موجب توقف تانک شد ، خدمه تانک هم بلافاصله از داخل کابین تانک بيرون پريده و شتابان پا به فرار گذاشتند ، اما هنوز خیلی دور نشده بودند که بسیجی دلاور یوسف قربانی به پاخاسته و با رگبار کلاش تک به تک شأن را روانه جهنم کرد ، قشون تانکها و نیروهای پیاده بعثی که چندمتری با شکستن خط و تصرف کانال فاصله نداشتند با ديدن اين صحنه چنان ترسیده و هراسان شدند که دوباره شالوده قشون از هم پاشیده و تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی گروه گروه شروع به فرار از ميدان نبرد کردند و باردیگر عنایات رب کریم به امداد سالکان کوی پیرجماران آمد و با اتفاقی بسیار کوچک لشگری با آن هیبت و عظمت را مجبور به عقب نشینی کرد و دشمن زبون هم با دیدن اوضاع آشفته قشون عظیم خود اجباراً تن به شکست داده و با ذلت و خواری مجبور به توقف تک و عقب کشيدن کامل قوای زرهی و پياده خود شد .
با فرار تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی ، دوباره شادی و سرور سرتاسر کانال را فرا گرفته و صدای فريادهای الله اکبر و صلوات رزمندگان فضای منطقه را در برگرفت ، صدای خنده های بلند و پرشور بعضی از بچه ها موجب چنان هيجانی در داخل کانال گرديده که همگی همرزمان خستگی و بيخوابی را فراموش کرده و جانی تازه گرفته اند ، در هرگوشه از خط غلغله ای برپاست ...
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
🌹 #سردار_شهید_ابوالفضل_پاکداد : جبهه سفره شهادتی است که به واسطه امام گسترده شده و صاحب احسان خداست ، به بازار خدا می روم ، خریدار خداست ، چرا نروم ؟
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
🌸 شهادت : #عملیات_فتح_المبین ، پنجم فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
🌸 شهادت : #عملیات_فتح_المبین ، پنجم فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 #مصاحبه شیرین و دیدنی #سردار_شهید_اصغر_محمدیان قبل از عملیات شکوه مند #فتح_المبین
🌹 شهادت : دوم فروردین ماه ۱۳۶۱ ، #عملیات_فتح_المبین ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌹 شهادت : دوم فروردین ماه ۱۳۶۱ ، #عملیات_فتح_المبین ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ببینید / نوحه خوانی زیبا و شنیدنی #سردار_شهید_محمود_بیاتی و سینه زنی پرشور رزمندگان خط شکن و حماسه ساز #استان_زنجان قبل از آغاز عملیات شکوه مند #فتح_المبین
😔 لازم به توضیح است که تعداد کثیری از این دلاورمردان غیرتمند حاضر در این فیلم در طی عملیات پیروزمند #فتح_المبین به شهادت رسیدند .
🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✌️#عملیات_فتح_المبین ، دوم فروردین ماه ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب کشور #شوش
👌 بسیار دیدنی و خاطره انگیز #حتما_ببینید
#دفاع_مقدس
#عملیات_فتح_المبین
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
😔 لازم به توضیح است که تعداد کثیری از این دلاورمردان غیرتمند حاضر در این فیلم در طی عملیات پیروزمند #فتح_المبین به شهادت رسیدند .
🌺 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✌️#عملیات_فتح_المبین ، دوم فروردین ماه ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب کشور #شوش
👌 بسیار دیدنی و خاطره انگیز #حتما_ببینید
#دفاع_مقدس
#عملیات_فتح_المبین
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s7.picofile.com/file/8391641234/IMG_20180920_174701_297.jpg
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، ظهر روز سوم
📌 #قسمت_۲۹
بسم الله الرحمن الرحیم
شکست تک همه جانبه و چند ساعته دشمن ، جانی تازه به کالبد خسته و بی رمق رزمندگان دمیده و همه جای کانال پر از خنده و شادی می شود و در اين ميان ديدنی تر سرهای در سجود يارانی بود که بر خاک داغ و سوزان پيشانی گزارده و با زمزمه های جانسوز خود مشغول تشکر و سپاس از نصرت خدای تعالی بودند ، هنوز هلهله شادی در کانال نخوابیده بود که صدای آرامش بخش اذان ظهر همه را به نماز فرا خوانده و هر کدام تیمم کرده و در سنگری رو به درگاه باری تعالی آورده و با جانی عاشق و لبانی ذاکر و شاکر مشغول راز و نياز با معشوق ازلی شدیم . چقدر زيبا و باشکوه بود آن دقايق و لحظات عرفانی و چه خاطره انگيز و بيادماندنی بود ایثار و نبرد و استقامت جانانه شيرمردان بسيجی .
بعد از خواندن نماز برای آوردن موشک راهی پائین کانال شده و ضمن گپ و گفت با همرزمان در مسیر ، چند گونی موشک از کنار جاده خاکی برداشته و سمت سنگرم برگشتم ، کانال بطور باورنکردنی خلوت و آنچنان نیرویی در خط نمانده بود ، اکثر سنگرها منهدم و خالی از رزمنده بود ، در مسیر یک قبضه تیربار و یک قبضه بی بی کلاش بی صاحب هم در سنگرهای منهدم شده یافته و با خود به انتهای کانال آوردم ، هنوز عراقی ها آروم بودند و در کنار کانال بدبو مشغول سازماندهی و آرایش بودند ، اصلأ باورنکردنی نبود ، تعداد تانکهای عراقی بازم افزایش یافته و چندین برابر تک قبلی شده بود ، هر طرف که نگاه می کردی فقط تانک و نفربر زرهی بود که غرش کنان در حال جابجایی و تشکیل ستون های عمودی و افقی در پنهای دشت بودند ، شواهد نشان می داد که دشمن آماده حمله ای گسترده با انبوه تانکها و نفرات پیاده و کماندو به سمت کانال می باشد و بر عکس اینطرف در داخل کانال تعداد ۲۰ یا ۲۲ نفر رزمنده خسته و بیخواب با جسمی بی رمق و کوفته باقی مانده بودیم که سنگین ترین سلاح مان هم آر پی جی و تیربار بود .
از آرامش نسبی خط استفاده کرده و هر چقدر که توانستم موشک و گلوله تیربار و کلاش از گوشه و کنار جمع کرده و اطراف سنگرم چیدیم ، ساکت در حال بستن خرج موشک ها بودم که یکدفعه یک رزمنده بلند قامت و خوش هیکل کنار سنگرم ایستاده و بعد از سلام با لهجه غلیظ اصفهانی پرسید : دلاور ! کمی آب داری ؟ بادگير يکدست خاکی رنگ تنش بود و يک قبضه آر پی جی هم با موشک آماده بر دوش اش انداخته بود ، پیکرش یکپارچه خاک و خاکستر بود و از شدت تشنگی لب هاش خشکيده و از چند نقطه ترک خورده بود ، چهره ای سیاه و سیاه از دود باروت داشت و فقط چشمان درشت و سفیدش می درخشید ، قطره ای آب در کانال پیدا نمی شد و همه از دیشب تشنه و عطشان بودیم ، سريع يک کمپوت گيلاس سوراخ کرده و با لبخند و شوخی گفتم : شرمنده ! دلاور ! آب ندارم ، اما آب این کمپوت مثل شهد شهادت شیرین ، شیرینه !
با تبسمی شیرین ، ضمن تشکر ، قوطی کمپوت را از دستم گرفت و کمی از آبشو سرکشید و سلامی به حسین (ع) داد و بعد با لحنی پر از حسرت و افسوس گفت : یعنی ميشه ، شهادت نصب اين بنده روسياه هم بشه ، خیلی وقته دنبال اش هستم ، اما افسوس که همواره یاران و دوستان رفته اند و ما هنوز هم سرگردانیم ! آهنگ و لطافت صداش آرامشی دلپذير در وجودم ايجاد کرد و صدق گفتارش از قطرات اشکی که بر گونه های خاک گرفته اش می غلطید کاملأ معلوم و هويدا بود .
همرزم اصفهانی آب کمپوت را تا آخرين قطره سر کشيد و با صمیمیت خاصی روبوسی کرد و با خداحافظی راهی سمت پل بتونی شد و طولی هم نکشید که صدای سوت خمپارهای آمد و زمین و زمان تیره و تار شد و بارانی از ترکش و گوشت و خون داخل سنگر ریخت و بوی گوشت سوخته فضای کانال را برداشت ، با خوابیدن گرد و خاک و باران ترکش ها برخاسته و با چنان صحنه دلخراش و باورنکردنی روبرو شدم که سرجام خشکم زد و مات و مبهود به محل انفجار خيره شده و بی اختیار اشک مثال بارون از چشام باریدن گرفت .
نمی دانم خمپاره ۸۱ یا ۱۲۰ دشمن به سر رزمنده اصفهانی خورده یا به زیر پایش اصابت کرده بود ، اما هر کجا که خورده بود از هیکل خوش قواره و بلند قامت آن دلاور مرد عاشق پیشه هیچ چیزی بجز تکه های کوچک گوشت و لباس باقی نمانده بود ، اوضاعی بسیار دردناک و غمناکی بود ، قطره های خون و تکه تکه های پوست و گوشت آن شیرمرد به داخل و اطراف کانال پاشيده بود و بوی آزاردهنده گوشت سوخته مشام را آزار می داد.....
💠 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، ظهر روز سوم
📌 #قسمت_۲۹
بسم الله الرحمن الرحیم
شکست تک همه جانبه و چند ساعته دشمن ، جانی تازه به کالبد خسته و بی رمق رزمندگان دمیده و همه جای کانال پر از خنده و شادی می شود و در اين ميان ديدنی تر سرهای در سجود يارانی بود که بر خاک داغ و سوزان پيشانی گزارده و با زمزمه های جانسوز خود مشغول تشکر و سپاس از نصرت خدای تعالی بودند ، هنوز هلهله شادی در کانال نخوابیده بود که صدای آرامش بخش اذان ظهر همه را به نماز فرا خوانده و هر کدام تیمم کرده و در سنگری رو به درگاه باری تعالی آورده و با جانی عاشق و لبانی ذاکر و شاکر مشغول راز و نياز با معشوق ازلی شدیم . چقدر زيبا و باشکوه بود آن دقايق و لحظات عرفانی و چه خاطره انگيز و بيادماندنی بود ایثار و نبرد و استقامت جانانه شيرمردان بسيجی .
بعد از خواندن نماز برای آوردن موشک راهی پائین کانال شده و ضمن گپ و گفت با همرزمان در مسیر ، چند گونی موشک از کنار جاده خاکی برداشته و سمت سنگرم برگشتم ، کانال بطور باورنکردنی خلوت و آنچنان نیرویی در خط نمانده بود ، اکثر سنگرها منهدم و خالی از رزمنده بود ، در مسیر یک قبضه تیربار و یک قبضه بی بی کلاش بی صاحب هم در سنگرهای منهدم شده یافته و با خود به انتهای کانال آوردم ، هنوز عراقی ها آروم بودند و در کنار کانال بدبو مشغول سازماندهی و آرایش بودند ، اصلأ باورنکردنی نبود ، تعداد تانکهای عراقی بازم افزایش یافته و چندین برابر تک قبلی شده بود ، هر طرف که نگاه می کردی فقط تانک و نفربر زرهی بود که غرش کنان در حال جابجایی و تشکیل ستون های عمودی و افقی در پنهای دشت بودند ، شواهد نشان می داد که دشمن آماده حمله ای گسترده با انبوه تانکها و نفرات پیاده و کماندو به سمت کانال می باشد و بر عکس اینطرف در داخل کانال تعداد ۲۰ یا ۲۲ نفر رزمنده خسته و بیخواب با جسمی بی رمق و کوفته باقی مانده بودیم که سنگین ترین سلاح مان هم آر پی جی و تیربار بود .
از آرامش نسبی خط استفاده کرده و هر چقدر که توانستم موشک و گلوله تیربار و کلاش از گوشه و کنار جمع کرده و اطراف سنگرم چیدیم ، ساکت در حال بستن خرج موشک ها بودم که یکدفعه یک رزمنده بلند قامت و خوش هیکل کنار سنگرم ایستاده و بعد از سلام با لهجه غلیظ اصفهانی پرسید : دلاور ! کمی آب داری ؟ بادگير يکدست خاکی رنگ تنش بود و يک قبضه آر پی جی هم با موشک آماده بر دوش اش انداخته بود ، پیکرش یکپارچه خاک و خاکستر بود و از شدت تشنگی لب هاش خشکيده و از چند نقطه ترک خورده بود ، چهره ای سیاه و سیاه از دود باروت داشت و فقط چشمان درشت و سفیدش می درخشید ، قطره ای آب در کانال پیدا نمی شد و همه از دیشب تشنه و عطشان بودیم ، سريع يک کمپوت گيلاس سوراخ کرده و با لبخند و شوخی گفتم : شرمنده ! دلاور ! آب ندارم ، اما آب این کمپوت مثل شهد شهادت شیرین ، شیرینه !
با تبسمی شیرین ، ضمن تشکر ، قوطی کمپوت را از دستم گرفت و کمی از آبشو سرکشید و سلامی به حسین (ع) داد و بعد با لحنی پر از حسرت و افسوس گفت : یعنی ميشه ، شهادت نصب اين بنده روسياه هم بشه ، خیلی وقته دنبال اش هستم ، اما افسوس که همواره یاران و دوستان رفته اند و ما هنوز هم سرگردانیم ! آهنگ و لطافت صداش آرامشی دلپذير در وجودم ايجاد کرد و صدق گفتارش از قطرات اشکی که بر گونه های خاک گرفته اش می غلطید کاملأ معلوم و هويدا بود .
همرزم اصفهانی آب کمپوت را تا آخرين قطره سر کشيد و با صمیمیت خاصی روبوسی کرد و با خداحافظی راهی سمت پل بتونی شد و طولی هم نکشید که صدای سوت خمپارهای آمد و زمین و زمان تیره و تار شد و بارانی از ترکش و گوشت و خون داخل سنگر ریخت و بوی گوشت سوخته فضای کانال را برداشت ، با خوابیدن گرد و خاک و باران ترکش ها برخاسته و با چنان صحنه دلخراش و باورنکردنی روبرو شدم که سرجام خشکم زد و مات و مبهود به محل انفجار خيره شده و بی اختیار اشک مثال بارون از چشام باریدن گرفت .
نمی دانم خمپاره ۸۱ یا ۱۲۰ دشمن به سر رزمنده اصفهانی خورده یا به زیر پایش اصابت کرده بود ، اما هر کجا که خورده بود از هیکل خوش قواره و بلند قامت آن دلاور مرد عاشق پیشه هیچ چیزی بجز تکه های کوچک گوشت و لباس باقی نمانده بود ، اوضاعی بسیار دردناک و غمناکی بود ، قطره های خون و تکه تکه های پوست و گوشت آن شیرمرد به داخل و اطراف کانال پاشيده بود و بوی آزاردهنده گوشت سوخته مشام را آزار می داد.....
💠 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ببینید / فرمایشات مهم #رهبر_معظم_انقلاب در خصوص #کرونا_ویروس و ادعای دروغین کمک های شیطان بزرگ #آمریکا
🎥 #حضرت_آیت_الله_خامنه_ای در پیام تلویزیونی به مناسبت #عید_مبعث :
🔹آمریکایی ها چندبار گفتهاند حاضرند کمک دارویی به ایران کنند و گفتهاند فقط شما از ما بخواهید.
🔹 این از حرفهای عجیب است ؛خودتان دچار کمبود هستید.
🔹 اولاً اگر میتوانید به خودتان کمک کنید ، ثانیاً به شما که متهمید این ویروس را خودتان به وجود آوردهاید، نمیتوان اعتماد کرد..
🔹حتی اگر یک پزشک آمریکایی به اسم کمک به ایران بیاید ، ممکن است هدفش مشاهده عملی اثر سمی باشد که خودشان تولید کردن ....
#عید_مبعث_مبارک
#سال_نو_مبارک
#فتنه_های_آخرالزمان
#ویروس_کرونا
#فتنه_شیطان
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🎥 #حضرت_آیت_الله_خامنه_ای در پیام تلویزیونی به مناسبت #عید_مبعث :
🔹آمریکایی ها چندبار گفتهاند حاضرند کمک دارویی به ایران کنند و گفتهاند فقط شما از ما بخواهید.
🔹 این از حرفهای عجیب است ؛خودتان دچار کمبود هستید.
🔹 اولاً اگر میتوانید به خودتان کمک کنید ، ثانیاً به شما که متهمید این ویروس را خودتان به وجود آوردهاید، نمیتوان اعتماد کرد..
🔹حتی اگر یک پزشک آمریکایی به اسم کمک به ایران بیاید ، ممکن است هدفش مشاهده عملی اثر سمی باشد که خودشان تولید کردن ....
#عید_مبعث_مبارک
#سال_نو_مبارک
#فتنه_های_آخرالزمان
#ویروس_کرونا
#فتنه_شیطان
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #رهبر یعنی کسی که با دقایقی سخنرانی ، جواب حرفهای یک هفتهی کل دنیا را میدهد...
✌️ عاقبت بــــا لطــف حق
دوران مهدی می رسد
بلبل خوش نغمه
از بستـــان مهدی می رسد
می دهد این دل گواهی
پیـــر ما سیـــدعلــی
پرچم از دست تو
بر دستـــان مهدی می رسد
#عید_مبعث_مبارک
#سال_نو_مبارک
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✌️ عاقبت بــــا لطــف حق
دوران مهدی می رسد
بلبل خوش نغمه
از بستـــان مهدی می رسد
می دهد این دل گواهی
پیـــر ما سیـــدعلــی
پرچم از دست تو
بر دستـــان مهدی می رسد
#عید_مبعث_مبارک
#سال_نو_مبارک
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s6.picofile.com/file/8391746142/IMG_20180925_112156_632.jpg
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، پاتک سوم
📌 #قسمت_۳۰
بسم الله الرحمن الرحیم
برادران امدادگر با مشاهده انفجار در انتهای کانال سریعاً به کمک شتافته بودند که آنها هم با دیدن صحنه شهادت دلاور اصفهانی آنچنان شوکه شدند که گیج و منگ ایستاده و مشغول تماشای اوضاع خونبار کانال شدند ، چفيه را از دور گردن باز و با چشمانی گريان شروع به جمع آوری باقی مانده پیکر رزمنده اصفهانی کرده و با کمک برادران امدادگر تکه های کوچک گوشت و لباسش را از گوشه و کنار کانال جمع کرده و داخل چفیه گذاشتیم ، باور کردنی نبود از آن هیکل بلند و خوش قواره ، چفيه ای بیش باقی نمانده بود که آن را هم بقچه کرده و عزیزان امدادگر برای انتقال به عقبه با خود بردند .
با اصابت اولین گلوله خمپاره به داخل کانال و شهادت شیر مرد اصفهانی ، آتشباران دشمن باردیگر آغاز و سیلی از گلوله های توپ و انواع مختلف خمپاره و موشک و مینی کاتیوشا به روی خط باریدن گرفت ، طولی هم نکشید که سر و کله هواپيماهای شکاری و بمب افکن میگ و پی سی هفت عراقی نيز برفراز آسمان پيدا شده و شروع به بمباران و راکت باران کانال کردند ، بار دیگر دود و آتش و انفجار و ترکش سرتاسر خط را فرا گرفته و غباری غليظ از گرد و خاک و دود و باروت همه جای کانال را در بر گرفت .
خورشيد ظهر جنوب ، هوای منطقه را گرم و سوزان کرده و حرارت داغ ، داغ در دشت مقابل همچون امواج غروشان دريا ، درحال موج زدن است ، قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده دشمن در هاله ای از گرد و خاک مشغول نزدیک شدن به خط می باشند ، بچه ها تشنه کام و عرق ريزان داخل سنگرها پنهان شده و منتظر رسیدن تانکها به تیررس هستند ، قشون دشمن تا میانه راه آمده و سپس ایستاده و صدها تانک همزمان با توپ و مسلسل به جان خاکریز افتاده و هر جنبنده ای را با رگبار گلوله و گلوله مستقیم توپ هدف قرار می دهند ، چند فروند هلیکوپتر هجومی دشمن هم وارد معرکه شده و با توپ و مسلسل و راکت مشغول زدن کانال و تک به تک سنگرها شدند ، قیامتی داخل کانال برپاست ، سیل گلوله و بمب و موشک و راکت است که از زمین و آسمان به روی خط ریخته می شود و ترکش های ریز و درشت و خاک و کلوخ است که مثال نقل و نبات به داخل سنگرها می بارد ، از آتش سهمناکی که روی کانال ریخته می شد و از حجم گسترده و بی شمار تانک ها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی که سرتاسر دشت مقابل را پوشانیده بودند ، کاملآ معلوم بود که تک اینبار دشمن با دفعات قبل کاملاً فرق دارد و این دفعه با تصمیم جدی برای شکستن مقاومت رزمندگان و تصرف کانال پیش می آیند .
صحنه نبرد ، صحنه ای بسیار عجیب و غریبی بود ، دقایقی که شاید آدم عاقل و عقل سلیم نتواند یک لحظه اش را قبول و باور کند ، آنطرف صدها دستگاه تانک و چندين لشگر و تيپ از نيروهای پياده و کماندوهای گارد رياست جمهوری عراق با مدرن ترين تجهيزات نظامی و بهترين پشتيبانی هوائی و زمينی در تلاش بودند که به هر طريق ممکن زنجيره دفاعی گردان را شکسته و کانال را به تصرف خود درآوردند و در اينطرف داخل یک کانال کوچک و کم عمق حدود بیست یا بیست و دو نفر رزمند خسته و بی خواب و تشنه کام با کمترين سلاح و تجهيزات و بدون کوچکترين حمايت و پشتيبانی مردانه چون کوه استوار و پاينده ايستاده بودند و بدون کوچکترین ترس و وحشتی فقط اتکا به کمک و ياری خداوند متعال داشتند .
دشمن زبون بعد از کوبیدن شدید کانال از زمین و آسمان ، تانکهای ضد موشک تی ۷۲ خود را به حرکت در آورده و تانکها غرش کنان و با سرعت به خط نزدیک شده و همانطور که جلو می آمدند با رگبار مسلسل ، سنگرهای خاکریز را زير آتش گرفته و با بارانی از گلوله اجازه تکون خوردن را به کسی نمی دادند ، بجز مسلسل سنگین تانک هایی که سمت کانال می آمدند ، مسلسل بقیه تانکها و سلاح هزاران نیروی پیاده عراقی هم خاکریز را می زدند و چنان حجم گلوله ای از بالای کانال زوزه کشان رد می شد که موجب زمين گير شدن کامل بچه ها در داخل سنگرها شده و کوچکترين حرکتی در داخل کانال ديده نمی شد .
تانک ها به چندمتری خط رسیده و با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرها کردند ، گلوله های سنگین دوزمانه بصورت متوالی به گونی های پرازخاک سنگرها اصابت کرده و باعث متلاشی شدن و پاره پاره شدن گونی ها می شد ، گرد و خاک فراوان موجب ایجاد هاله ای تیره و تار در داخل سنگرها شده و همین امر هم خوشبختانه موجب عدم ديد کافی تانکها و نیروهای عراقی شده بود ، بهترین زمان برای شکار تانکهای پیشرو بود ، همه رزمندگان یکدفعه با فريادهای بلند الله اکبر و ياحسين (ع ) بپاخاسته و از لبه خاکریز شروع به تيراندازی و شلیک موشک سمت تانکها کردیم ...
💠 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، پاتک سوم
📌 #قسمت_۳۰
بسم الله الرحمن الرحیم
برادران امدادگر با مشاهده انفجار در انتهای کانال سریعاً به کمک شتافته بودند که آنها هم با دیدن صحنه شهادت دلاور اصفهانی آنچنان شوکه شدند که گیج و منگ ایستاده و مشغول تماشای اوضاع خونبار کانال شدند ، چفيه را از دور گردن باز و با چشمانی گريان شروع به جمع آوری باقی مانده پیکر رزمنده اصفهانی کرده و با کمک برادران امدادگر تکه های کوچک گوشت و لباسش را از گوشه و کنار کانال جمع کرده و داخل چفیه گذاشتیم ، باور کردنی نبود از آن هیکل بلند و خوش قواره ، چفيه ای بیش باقی نمانده بود که آن را هم بقچه کرده و عزیزان امدادگر برای انتقال به عقبه با خود بردند .
با اصابت اولین گلوله خمپاره به داخل کانال و شهادت شیر مرد اصفهانی ، آتشباران دشمن باردیگر آغاز و سیلی از گلوله های توپ و انواع مختلف خمپاره و موشک و مینی کاتیوشا به روی خط باریدن گرفت ، طولی هم نکشید که سر و کله هواپيماهای شکاری و بمب افکن میگ و پی سی هفت عراقی نيز برفراز آسمان پيدا شده و شروع به بمباران و راکت باران کانال کردند ، بار دیگر دود و آتش و انفجار و ترکش سرتاسر خط را فرا گرفته و غباری غليظ از گرد و خاک و دود و باروت همه جای کانال را در بر گرفت .
خورشيد ظهر جنوب ، هوای منطقه را گرم و سوزان کرده و حرارت داغ ، داغ در دشت مقابل همچون امواج غروشان دريا ، درحال موج زدن است ، قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده دشمن در هاله ای از گرد و خاک مشغول نزدیک شدن به خط می باشند ، بچه ها تشنه کام و عرق ريزان داخل سنگرها پنهان شده و منتظر رسیدن تانکها به تیررس هستند ، قشون دشمن تا میانه راه آمده و سپس ایستاده و صدها تانک همزمان با توپ و مسلسل به جان خاکریز افتاده و هر جنبنده ای را با رگبار گلوله و گلوله مستقیم توپ هدف قرار می دهند ، چند فروند هلیکوپتر هجومی دشمن هم وارد معرکه شده و با توپ و مسلسل و راکت مشغول زدن کانال و تک به تک سنگرها شدند ، قیامتی داخل کانال برپاست ، سیل گلوله و بمب و موشک و راکت است که از زمین و آسمان به روی خط ریخته می شود و ترکش های ریز و درشت و خاک و کلوخ است که مثال نقل و نبات به داخل سنگرها می بارد ، از آتش سهمناکی که روی کانال ریخته می شد و از حجم گسترده و بی شمار تانک ها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی که سرتاسر دشت مقابل را پوشانیده بودند ، کاملآ معلوم بود که تک اینبار دشمن با دفعات قبل کاملاً فرق دارد و این دفعه با تصمیم جدی برای شکستن مقاومت رزمندگان و تصرف کانال پیش می آیند .
صحنه نبرد ، صحنه ای بسیار عجیب و غریبی بود ، دقایقی که شاید آدم عاقل و عقل سلیم نتواند یک لحظه اش را قبول و باور کند ، آنطرف صدها دستگاه تانک و چندين لشگر و تيپ از نيروهای پياده و کماندوهای گارد رياست جمهوری عراق با مدرن ترين تجهيزات نظامی و بهترين پشتيبانی هوائی و زمينی در تلاش بودند که به هر طريق ممکن زنجيره دفاعی گردان را شکسته و کانال را به تصرف خود درآوردند و در اينطرف داخل یک کانال کوچک و کم عمق حدود بیست یا بیست و دو نفر رزمند خسته و بی خواب و تشنه کام با کمترين سلاح و تجهيزات و بدون کوچکترين حمايت و پشتيبانی مردانه چون کوه استوار و پاينده ايستاده بودند و بدون کوچکترین ترس و وحشتی فقط اتکا به کمک و ياری خداوند متعال داشتند .
دشمن زبون بعد از کوبیدن شدید کانال از زمین و آسمان ، تانکهای ضد موشک تی ۷۲ خود را به حرکت در آورده و تانکها غرش کنان و با سرعت به خط نزدیک شده و همانطور که جلو می آمدند با رگبار مسلسل ، سنگرهای خاکریز را زير آتش گرفته و با بارانی از گلوله اجازه تکون خوردن را به کسی نمی دادند ، بجز مسلسل سنگین تانک هایی که سمت کانال می آمدند ، مسلسل بقیه تانکها و سلاح هزاران نیروی پیاده عراقی هم خاکریز را می زدند و چنان حجم گلوله ای از بالای کانال زوزه کشان رد می شد که موجب زمين گير شدن کامل بچه ها در داخل سنگرها شده و کوچکترين حرکتی در داخل کانال ديده نمی شد .
تانک ها به چندمتری خط رسیده و با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرها کردند ، گلوله های سنگین دوزمانه بصورت متوالی به گونی های پرازخاک سنگرها اصابت کرده و باعث متلاشی شدن و پاره پاره شدن گونی ها می شد ، گرد و خاک فراوان موجب ایجاد هاله ای تیره و تار در داخل سنگرها شده و همین امر هم خوشبختانه موجب عدم ديد کافی تانکها و نیروهای عراقی شده بود ، بهترین زمان برای شکار تانکهای پیشرو بود ، همه رزمندگان یکدفعه با فريادهای بلند الله اکبر و ياحسين (ع ) بپاخاسته و از لبه خاکریز شروع به تيراندازی و شلیک موشک سمت تانکها کردیم ...
💠 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #یاد_یاران
📽 کلیپی تصویری از عکس های زیبا و خاطره انگیز #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
با نوایی گرم و دلنشین از #حاج_صادق_آهنگران
💐 تقدیم به روح پرفتوح فرمانده خاکی و بی ادعای شهرم #زنجان دلاور پرور
🌸 سرتیپ پاسدار سردار #شهید_محمدناصر_اشتری ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، فرمانده دلاور تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر
🌹 شهادت : در اسفندماه ۱۳۶۳ ، در منطقه عملیاتی #بدر ، #شرق_دجله_عراق مجروح و به دلیل شدت جراحات در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۶ در بیمارستان جام شهادت را نوشیده و به دیدار معشوق شتافتند .
🌺 ششم فروردین ماه سالروز شهادت افتخار #استان_زنجان سرتیپ پاسدار #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
فرمانده مخلص و سلحشور #تیپ_دوم_لشگر_۳۱_عاشورا گرامی باد.
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#عملیات_بدر
#شرق_دجله_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 کلیپی تصویری از عکس های زیبا و خاطره انگیز #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
با نوایی گرم و دلنشین از #حاج_صادق_آهنگران
💐 تقدیم به روح پرفتوح فرمانده خاکی و بی ادعای شهرم #زنجان دلاور پرور
🌸 سرتیپ پاسدار سردار #شهید_محمدناصر_اشتری ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، فرمانده دلاور تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر
🌹 شهادت : در اسفندماه ۱۳۶۳ ، در منطقه عملیاتی #بدر ، #شرق_دجله_عراق مجروح و به دلیل شدت جراحات در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۶ در بیمارستان جام شهادت را نوشیده و به دیدار معشوق شتافتند .
🌺 ششم فروردین ماه سالروز شهادت افتخار #استان_زنجان سرتیپ پاسدار #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
فرمانده مخلص و سلحشور #تیپ_دوم_لشگر_۳۱_عاشورا گرامی باد.
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#عملیات_بدر
#شرق_دجله_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s6.picofile.com/file/8391948000/IMG_20200324_181616.jpg
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، بعدازظهر ، پاتک های متوالی
📌 #قسمت_۳۱
بسم الله الرحمن الرحیم
تانکهای پیشرفته و مدرن دشمن که هراسی از گلوله و موشک آر پی جی نداشتند با سرعت به قصد شکستن خط جلو آمده و مستقیم به دل خاکریز زدند ، اما خدمه بزدل شأن که بی ایمان و بی هدف پای در میدان نبرد گزارده و وحشتی عظیم از مرگ داشتند با شنیدن فریادهای بلند و کوبنده الله اکبر همسنگران به خیال اینکه رزمندگان قصد حملات استشهادی با نارنجک را دارند ، آنچنان وحشت کردند که شتابان دور زده و سراسیمه از خاکریز دور شدند ، باور نکردنی بود ، اما دوباره در چند قدمی شکست ، خداوند متعال به یاریمان آمده و در دل قشون دشمن چنان خوفی انداخت که بی دلیل فرار را بر قرار ترجیح داده و شروع به عقب نشینی کردند .
بار دیگر صدای صلوات و فریادهای دشمن شکن الله اکبر همرزمان در فضای منطقه پیچیده و غلغله سرور و شادمانی سرتاسر کانال را فرا گرفت ، اما این جشن پیروزی دوامی نیاورده و دشمن بلافاصله یگان دیگری از تانک ها را روانه سمت کانال کرد . تانک ها با سرعت خود را به حوالی خاکریز رسانده و از فاصله نزدیکی شروع به زدن سنگرها با مسلسل و گلوله توپ کردند ، همزمان سر و کله چند فروند هلیکوپتر عراقی نیز بر فراز آسمان پیدا شده و شروع به زدن داخل کانال کردند .
تمامی همرزمان با اینکه آثار تشنگی و خستگی و بی خوابی از سرتاپای وجودشأن می بارید ، بسیار سرزنده و استوار در انديشه حفظ و پاسداری از خط پدافندی بودند ، نفرات کمی از رزمندگان گردان باقی مانده بود و برای همین هم هر کدام با فاصله چندصدمتری یک قسمت از کانال را پوشش داده و با جابجایی پی در پی در طول کانال و تیراندازی متوالی ، خط را پر از نیرو و مدافع نشان می دادیم .
بی بی کلاش را با دهها خشاب پر و یک جعبه نارنجک دستی آنطرف پل بتونی درست بالای سر حوضچه ها مستقر کرده و اینطرف هم با آر پی جی و تیربار مشغول نبرد با قشون دشمن بودم ، مثال فرفره بالا و پائین کانال رفته و با شلیک موشکی ، سریع مشغول تیراندازی با تیربار می شدم ، در یکی از این جابجایی ها یکدفعه متوجه یک نفری شدم که چندصدمتر پائین تر داخل سنگری نشسته و به طرز عجیب و مشکوکی تماشایم می کرد ، بقدری گرد و خاک و خاکستر و دود باروت فضای کانال را فرا گرفته بود که چندمتری هم با زور دیده می شد و برای همین هم اصلأ قادر به شناسایی فرد مذکور نبودم ، اما رفتارش خیلی عجیب بود ، در آن لحظات خوف و خطر ، همانطور ساکت و بیحرکت داخل سنگر نشسته و فقط و فقط هم به سمت انتهای کانال نگاه می کرد .
اوج نبرد بود و کوچکترین درنگی باعث نفوذ تانکها به داخل کانال می شد ، توجه ای به آن رزمنده نکرده و همچنان به کار خود ادامه دادم ، نفس زنان و عرق ریزان مشغول اتصال موشک به قبضه آر پی جی بودم که یکدفعه دیدم آن رزمنده مشکوک کنارم ایستاده و بطرز زیبایی هم می خندد ، باور کردنی نبود برادر پاسدار جعفر امینی بودند که با یک دست گچ گرفته ، مقابلم ایستاده بودند . برادر جعفر امینی فرمانده دلاور یکی از گروهان های گردان خودمان بودند که به هنگام آموزش در سد دز از ناحیه دست دچار شکستگی و جهت مداوا و درمان به زنجان برگشته بودند .
سلام دادم و برادر امینی هم خیلی گرم و صمیمی بغلم کرده و چندین بار صورت و پیشانی ام را بوسید و گفت : خسته نباشی دلاور ! چکار داری میکنی ؟ واقعا محو تماشای جنگیدند شده بودم ! خدا خیرت دهد ! تمام خستگی ایم در آمد و روحیه ای تازه پیدا کردم ، احسنت ! آفرین ! به این همه شجاعت و دلاوری ، خنده کنان صورتشو بوسیده و گفتم : آقا جعفر خبرتان را از زنجان داشتیم ، اینجا چکار می کنی !؟ خنده نازی کرد و گفت : زنجان بودم اما با شنیدن خبر آغاز عملیات ، نتونستم طاقت بیارم و با سرعت به منطقه آمدم که گفتند گردان در خط صفین ۳ مشغول نبرد است ، نشانی موقعیت خط را گرفته و تعدادی از نیروهای گردان را که در عقبه در حال استراحت و بخور و بخواب بودند را هم جمع کرده و مقداری نکوهش و مذمت شأن کرده و بعد هم گونی ها و جعبه های مهمات را به دوش شأن داده و در زیر بارانی از آتش و ترکش با پای پیاده و خیلی سریع و دوان دوان همه شأن را به خط آوردم .
برادر امینی حدود پانزده یا شانزده نفری را با خود آورده بود که همین امر هم موجب افزایش تعداد نفرات گردان و پر شدن بعضی از نقاط ضعیف کانال شد ، جنگ و نبرد با قشون عظیم دشمن بی وقفه ادامه داشت و برای همین هم به گپ و گفت پایان داده و دوتایی مشغول نبرد در انتهای کانال شدیم ، برادر امینی یک دستی مشغول تیراندازی با تیربار شدند و من هم طبق روال همیشگی شروع به شلیک موشک کردم .
💠 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، بعدازظهر ، پاتک های متوالی
📌 #قسمت_۳۱
بسم الله الرحمن الرحیم
تانکهای پیشرفته و مدرن دشمن که هراسی از گلوله و موشک آر پی جی نداشتند با سرعت به قصد شکستن خط جلو آمده و مستقیم به دل خاکریز زدند ، اما خدمه بزدل شأن که بی ایمان و بی هدف پای در میدان نبرد گزارده و وحشتی عظیم از مرگ داشتند با شنیدن فریادهای بلند و کوبنده الله اکبر همسنگران به خیال اینکه رزمندگان قصد حملات استشهادی با نارنجک را دارند ، آنچنان وحشت کردند که شتابان دور زده و سراسیمه از خاکریز دور شدند ، باور نکردنی بود ، اما دوباره در چند قدمی شکست ، خداوند متعال به یاریمان آمده و در دل قشون دشمن چنان خوفی انداخت که بی دلیل فرار را بر قرار ترجیح داده و شروع به عقب نشینی کردند .
بار دیگر صدای صلوات و فریادهای دشمن شکن الله اکبر همرزمان در فضای منطقه پیچیده و غلغله سرور و شادمانی سرتاسر کانال را فرا گرفت ، اما این جشن پیروزی دوامی نیاورده و دشمن بلافاصله یگان دیگری از تانک ها را روانه سمت کانال کرد . تانک ها با سرعت خود را به حوالی خاکریز رسانده و از فاصله نزدیکی شروع به زدن سنگرها با مسلسل و گلوله توپ کردند ، همزمان سر و کله چند فروند هلیکوپتر عراقی نیز بر فراز آسمان پیدا شده و شروع به زدن داخل کانال کردند .
تمامی همرزمان با اینکه آثار تشنگی و خستگی و بی خوابی از سرتاپای وجودشأن می بارید ، بسیار سرزنده و استوار در انديشه حفظ و پاسداری از خط پدافندی بودند ، نفرات کمی از رزمندگان گردان باقی مانده بود و برای همین هم هر کدام با فاصله چندصدمتری یک قسمت از کانال را پوشش داده و با جابجایی پی در پی در طول کانال و تیراندازی متوالی ، خط را پر از نیرو و مدافع نشان می دادیم .
بی بی کلاش را با دهها خشاب پر و یک جعبه نارنجک دستی آنطرف پل بتونی درست بالای سر حوضچه ها مستقر کرده و اینطرف هم با آر پی جی و تیربار مشغول نبرد با قشون دشمن بودم ، مثال فرفره بالا و پائین کانال رفته و با شلیک موشکی ، سریع مشغول تیراندازی با تیربار می شدم ، در یکی از این جابجایی ها یکدفعه متوجه یک نفری شدم که چندصدمتر پائین تر داخل سنگری نشسته و به طرز عجیب و مشکوکی تماشایم می کرد ، بقدری گرد و خاک و خاکستر و دود باروت فضای کانال را فرا گرفته بود که چندمتری هم با زور دیده می شد و برای همین هم اصلأ قادر به شناسایی فرد مذکور نبودم ، اما رفتارش خیلی عجیب بود ، در آن لحظات خوف و خطر ، همانطور ساکت و بیحرکت داخل سنگر نشسته و فقط و فقط هم به سمت انتهای کانال نگاه می کرد .
اوج نبرد بود و کوچکترین درنگی باعث نفوذ تانکها به داخل کانال می شد ، توجه ای به آن رزمنده نکرده و همچنان به کار خود ادامه دادم ، نفس زنان و عرق ریزان مشغول اتصال موشک به قبضه آر پی جی بودم که یکدفعه دیدم آن رزمنده مشکوک کنارم ایستاده و بطرز زیبایی هم می خندد ، باور کردنی نبود برادر پاسدار جعفر امینی بودند که با یک دست گچ گرفته ، مقابلم ایستاده بودند . برادر جعفر امینی فرمانده دلاور یکی از گروهان های گردان خودمان بودند که به هنگام آموزش در سد دز از ناحیه دست دچار شکستگی و جهت مداوا و درمان به زنجان برگشته بودند .
سلام دادم و برادر امینی هم خیلی گرم و صمیمی بغلم کرده و چندین بار صورت و پیشانی ام را بوسید و گفت : خسته نباشی دلاور ! چکار داری میکنی ؟ واقعا محو تماشای جنگیدند شده بودم ! خدا خیرت دهد ! تمام خستگی ایم در آمد و روحیه ای تازه پیدا کردم ، احسنت ! آفرین ! به این همه شجاعت و دلاوری ، خنده کنان صورتشو بوسیده و گفتم : آقا جعفر خبرتان را از زنجان داشتیم ، اینجا چکار می کنی !؟ خنده نازی کرد و گفت : زنجان بودم اما با شنیدن خبر آغاز عملیات ، نتونستم طاقت بیارم و با سرعت به منطقه آمدم که گفتند گردان در خط صفین ۳ مشغول نبرد است ، نشانی موقعیت خط را گرفته و تعدادی از نیروهای گردان را که در عقبه در حال استراحت و بخور و بخواب بودند را هم جمع کرده و مقداری نکوهش و مذمت شأن کرده و بعد هم گونی ها و جعبه های مهمات را به دوش شأن داده و در زیر بارانی از آتش و ترکش با پای پیاده و خیلی سریع و دوان دوان همه شأن را به خط آوردم .
برادر امینی حدود پانزده یا شانزده نفری را با خود آورده بود که همین امر هم موجب افزایش تعداد نفرات گردان و پر شدن بعضی از نقاط ضعیف کانال شد ، جنگ و نبرد با قشون عظیم دشمن بی وقفه ادامه داشت و برای همین هم به گپ و گفت پایان داده و دوتایی مشغول نبرد در انتهای کانال شدیم ، برادر امینی یک دستی مشغول تیراندازی با تیربار شدند و من هم طبق روال همیشگی شروع به شلیک موشک کردم .
💠 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ببینید / خاطره ای زیبا و شنیدنی از #عملیات_رمضان با روایت افتخار #استان_زنجان سرتیپ پاسدار #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
🌸 سرتیپ پاسدار سردار #شهید_محمدناصر_اشتری ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، فرمانده دلاور تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر
🌹 شهادت : در اسفندماه ۱۳۶۳ ، در منطقه عملیاتی #بدر ، #شرق_دجله_عراق مجروح و به دلیل شدت جراحات در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۶ در بیمارستان جام شهادت را نوشیده و به دیدار معشوق شتافتند .
🌺 ششم فروردین ماه سالروز شهادت سرتیپ پاسدار #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
گرامی باد.
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#عملیات_بدر
#شرق_دجله_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌸 سرتیپ پاسدار سردار #شهید_محمدناصر_اشتری ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، فرمانده دلاور تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر
🌹 شهادت : در اسفندماه ۱۳۶۳ ، در منطقه عملیاتی #بدر ، #شرق_دجله_عراق مجروح و به دلیل شدت جراحات در تاریخ ۱۳۶۴/۱/۶ در بیمارستان جام شهادت را نوشیده و به دیدار معشوق شتافتند .
🌺 ششم فروردین ماه سالروز شهادت سرتیپ پاسدار #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
گرامی باد.
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#عملیات_بدر
#شرق_دجله_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خاطره_ای زیبا و خواندنی از #عملیات_محرم به روایت افتخار #استان_زنجان سرتیپ پاسدار #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
🔹 در #عملیات_محرم ، شب که میخواستم جهت انجام عملیات حرکت کنیم، باید نیروها دیده نمیشدند و از طرفی هم شب مهتابی بود. در موقع حرکت ابر آسمان را فرا گرفته و شروع به باریدن نمود (به قول یکی از عزیزان این نم نم باران غسل شهادت رزمندگان اسلام میباشد).
ما در زیر نم نم باران و سایة ابر حرکت کردیم و دشمن هم از این که دیگر بارندگی است و حملهای صورت نخواهد گرفت، غافل شده بود و رزمندههای غیور به حرکت خود ادامه دادند و به محلی که میبایست روشن میبود تا سنگرهای دشمن دیده شود، رسیدند. در این موقع دیدیم که به طور معجزهآسا ابرها کنار رفت و مهتاب از پشت ابرها نمایان گردید و در این لحظه که فرصت مناسبی برای نیروهای خودی بود، توانستند سنگرهای بعثیون را مشاهده کرده و اقدام به نابودی آنها نمایند.
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
🗓 ششم فروردین ماه سالروز شهادت سرتیپ پاسدار #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
گرامی باد.
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔹 در #عملیات_محرم ، شب که میخواستم جهت انجام عملیات حرکت کنیم، باید نیروها دیده نمیشدند و از طرفی هم شب مهتابی بود. در موقع حرکت ابر آسمان را فرا گرفته و شروع به باریدن نمود (به قول یکی از عزیزان این نم نم باران غسل شهادت رزمندگان اسلام میباشد).
ما در زیر نم نم باران و سایة ابر حرکت کردیم و دشمن هم از این که دیگر بارندگی است و حملهای صورت نخواهد گرفت، غافل شده بود و رزمندههای غیور به حرکت خود ادامه دادند و به محلی که میبایست روشن میبود تا سنگرهای دشمن دیده شود، رسیدند. در این موقع دیدیم که به طور معجزهآسا ابرها کنار رفت و مهتاب از پشت ابرها نمایان گردید و در این لحظه که فرصت مناسبی برای نیروهای خودی بود، توانستند سنگرهای بعثیون را مشاهده کرده و اقدام به نابودی آنها نمایند.
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
🗓 ششم فروردین ماه سالروز شهادت سرتیپ پاسدار #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
گرامی باد.
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab