دل باخته
895 subscribers
2.83K photos
3.28K videos
22 files
545 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
NOOROZAHRA
+98 21 66566000
📖 تلاوت آیات ۳۱ تا ۳۷ سوره مبارکه آل عمران

🎙 با نوای دلنشین قاری مصری استاد مرحوم #غلوش

🌸 التماس دعا

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🌸 #سردار_شهید_حمید_گیلک

شیرمرد #زنجانی ، از اولین نیروهای حزب‌اللهی و از فرماندهان دلاور و حماسه ساز دفاع مقدس شهادت:بهمن ماه ۱۳۶۴عملیات والفجر ۸ ،منطقه #فاو عراق

🌺 #یادش_گرامی

🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فرمانده حشد الشعبی (بسیجیان) عراق:

🎦 من افتخار می کنم که سرباز #حاج_قاسم باشم / #ایران ام القرای جهان اسلام است. / بچه های ما در هویزه و مرصاد شهید شدند.

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 هر تروریستی پا به خاک ایران گذارد ، پایش را خرد میکنیم .

🎦 کشته شدن پنجاه #داعشی در مرز #کرمانشاه توسط سپاه پاسداران و نمایش جنازه شون در شهر و شادی مردم

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🙏 در شب های قدر ، بنده حقیر از شما التماس دعا دارم .

🌸 #مقام_معظم_رهبری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
Forwarded from دل باخته
Audio
🎙دردودل عاشقانه جاماندگان کاروان شهدا

ای کاش رنگ شهر بازیم نمی داد
در جبهه یا زهرا مرا برباد میداد

🔴 قدیمی اما بسیار زیبا و شنیدنی

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
https://pcdr.parsiblog.com/Files/f6903925b4fe6c9bd7770b39439d571b.jpg

🔵 #خاطره_ای زیبا و حیرت آور از
🌺 #غواص_شهید_یوسف_قربانی
#عملیات_بدر
#اسفند_۶۳ #شرق_دجله

🛑 پنچ شنبه - 23/12/1363 - روز دوم مقاومت #گردان_حضرت_حر (س) استان زنجان در جناح چپ منطقه عملیاتی #بدر :
💠 دشمن زبون،در چهارمین روز #عملیات_بدر، تمام توان خود را در #جناح_چپ #خط_همایون بکار میگیرد که مقاومت رزمندگان را درهم شکسته و وارد منطقه شود و واسه همین هم از اول صبح با صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو اقدام به تک نموده و در پناه بارانی از گلوله های خمپاره و توپ و موشک و بمب به سمت مواضع دفاعی #گردان_حضرت_حر (س) یورش می آورد ، اما هربار در مقابل استقامت چهل و پنجاه نفره بچه های غیور و غیرت مند زنجانی کم آورده و با برجا گذاشتن چنددستگاه تانک سوخته و تعدادی کشته و زخمی عقب میکشد . تا اینکه حوالی ساعت ۲ بعدازظهر برای چندمین بار اقدام به تک نموده و بااستفاده از صدها دستگاه تانک و چندین فروند هلیکوپتر هجومی و آتشباری سنگین شروع به پیشروی به سمت کانال نمود .
💠 از زمین و آسمان آتش و خاکستر و ترکش و گلوله میبارید و وضعيت خط هم لحظه به لحظه بدتر ، بدتر میشد، هرچقدر هم موشک آرپی‌جی حواله تانک‌های پیشرو میکردیم به بدنه شون میخورد و در کمال ناباوری کمانه میکرد.خلاصه تانکها تا پنجاه متری کانال جلو آمده و چندتاشون از ستون جدا شده و با حرکات مارپيچی خود را به کنار خط رسانیده و شروع به بالا آمدن از دیواره کانال کردند،داخل کانال يکپارچه نگرانی و اضطراب شده و همه گیج و منگ نظاره گر ورود تانکها هستیم، باشکست و از دست دادن کانال فقط چند قدمی فاصله داشتیم که درست در این زمان ناامیدی و بلاتکلیفی ، ناگهان فریادهای بلند و رعدآسای دلاورمردی پاکباز فضای کانال را پرکرده و #یوسف_قربانی همچون عقابی تیز پرواز بر روی تانکی پریده و نارنجکی به کابینش انداخته و ازش پایین پرید.
💠 باانفجار نارنجک ، تانک مهاجم که نيمی از هيکل گنده شو داخل کانال کرده بود، عقب عقب برگشته و چندمتر دورتر از ديوارة متوقف شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش بيرون پريدة ودست هايشان را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و التماس به سمت مون اومدند .
💠 حرکت استشهادی و غيورانه بسیجی دلاور #يوسف_قريانی ، توانی تازه به جان خسته همرزما ن بخشیده و بچه ها از چند طرف سمت تانکها يورش برده و در عرض چند دقیقه چنددستگاه تانک ضدموشک( تـی 72 ) را منفجرکردند، بقيه تانکها هم با ديدن اوضاع و احوال همقطاران ، سريع دور زدة و با سرعت از صحنه درگيری دور شدند ، نيروهای پيادة و کماندوهای گارد ریاست جمهوری هم که به پشتوانه تانک‌های ضد موشک کاملا به کانال نزديک شدة بودند ، بدون داشتن جان پناهی در وسط ميدان پخش شده و بصورت بسیارخنده داری شروع به فرار کردند .
💠 به اين ترتيب ، پاتک سنگين و نفس گير دشمن ، اينبار هم باعنايت و یاری خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی بسیجی دلاور #یوسف_قربانی و سایر رزمندگان جان برکف #گردان_حضرت_حر_استان_زنجان درهم شکسته شد و نوای دلنشين( الله اکبر ) و صلوات های پی درپی همرزمان فضای منطقه را پر کرد.

📝 خاطره از #عباس_لشگری

🇮🇷 بسيجی دلاور ، #غواص_شهيد_يوسف_قربانی
روز بيستم شهريورماه سال 1345 در يکی از محله های قديمی #شهرستان_زنجان چشم به جهان گشود و در دی ماه سال 1365 در منطقه شلمچه ، شب اول #عملیات_کربلای_پنج درکسوت فرمانده #غواصان_خط_شکن در سن #20_سالگی جان به جان آفرين تسليم و به درجه والای #شهادت نائل آمد
🌸 يادش_گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 https://telegram.me/pcdrab
Forwarded from دل باخته
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎦 هنگامه اعزام دلاورمردان خط شکن #گردان_حضرت_حر_استان_زنجان در #عملیات_بدر
اسفندماه ۶۳ ، #جزایر_مجنون

🛑 گردانی که #۲۴۰_نفره رفت عملیات و #۱۴_نفره برگشت .

دل_باخته
🆔 https://telegram.me/cdrab
Forwarded from دل باخته
🌺 #غواص یعنی مرغابی #امام_زمان_عج...!؟

🌷 #غواص_شهید_یوسف_قربانی
🇮🇷 شیرمرد #زنجانی از فرماندهان غواص
#گردان_حضرت_ولیعصر_عج_استان_زنجان

👥 کانال #دل_باخته
🆔 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8293748068/IMG_20170502_110937.jpg
📚 #زندگینامه داستانی
🌺 #شهید_یدالله_ندرلو
📘 #جرعه_ی_آخر
📝 نویسنده: #مسعود_بابازاده

💠 #قسمت_49
چهار ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود. اختلافی بین نیروهای کمیته های شهر به وجود آمده بود. نیمه شب بود که درگیری بین اعضای گروه ضربت یکی از کمیته های زنجان و اعضای کمیته ی مرکزی شهربانی شروع شد. در این درگیری، نیروهای مستقر در شهربانی سه نفر را دستگیر کردند. صدای رگبار گلوله و انفجار تا سپیده دم سرتاسر شهر را فراگرفت. مردم نگران موضوع درگیری بودند.
فردای آن روز مردم جلوی درِ بزرگ شهربانی، محوطه ی سبزه میدان و درِ پشتی شهربانی که به حیاط زندان باز میشد تجمع کردند.
تلفن دفتر آیت الله موسوی زنگ زد. یکی از نیروهای کمیته گفت: آقا محمد! بالاخره میخوان کمیته رو از ما تحویل بگیرن. اوضاع واحوال شهر خوب نیست. هرکس چیزی میگه. اینجا اسلحه و مهماتی هست که شما تحویل گرفتین و ما ازش استفاده میکنیم. بالاخره چیکار کنیم؟ کمیته رو تحویل بدیم یانه؟ احتمال خونریزی هست.
محمد فکری کرد و گفت: تحویل بدین. ما میریم کنار و یکی دیگه میان. ناراحتی نداره.
- ما انقلاب رو دوست داریم. نمیدونیم کلید شهربانی رو به چه کسایی باید تحویل بدیم؟
- انقلاب خیلی عمیق تر از این حرفهاس. ما باشیم یا دیگران فرقی نداره. وقتی ملت پشتیبان انقلابه، دیگه هیچکس نمیتونه ضربه بزنه.
تجمع کنندگان بنا داشتند شهربانی را از اعضای کمیته تحویل بگیرند. یداله گَلنگِدن اسلحه اش را کشید و گفت: اگه کسی جرأت داره، بیاد جلو! برین. ما اینجا فرمانده داریم.
به اسلحه خانه رفت و تفنگها را جمع وجور کرد و توی پتویی که وسط حیاط پهن کرده بود ریخت. عده ای به او گفتند: باید سلاحها رو تحویل بِدی.
او گوشی تلفن دفتر شهربانی را برداشت و با محمد تماس گرفت.
- ما چرا باید شهربانی رو تحویل بدیم؟ ما طبق دستوری که امام به شما داده اینجا مستقر شدیم. هروقت از اونجا دستور اومد تحویل میدیم.
- خدا رو شکر تا امروز، خونی از دماغ کسی نیومده.
- من نمیخوام شهربانی رو تحویل بدم؛ اما نمیتونم از حرف شما و آیت الله موسوی در بیام.
- تو خوب کاری میکنی. تو همیشه خوب عمل کردی.
- حالا بعدازاین تکلیف انقلاب چی میشه؟ چه کسایی میخوان از انقلاب دفاع بکنن؟
- وقتی ملت همه شون پشتیبان حاکمیت و امام خمینی هستن. کسی نمیتونه بر علیه انقلاب کاری بکنه.
- امنیت مردم چی میشه؟ دیگه چه کسی باید توی کوچه ها و خیابونا گَشت بزنه؟
- بعدازاین مسئولیت برقراری امنیت به نیروهای شهربانی سپرده میشه. ما باید خودمون رو کنار بکشیم. وظیفه ی ما تا همین جا بوده.
یداله چند لحظه سکوت کرد و پرسید: پس چطور میتونیم به انقلاب کمک کنیم؟
- ببین! کارای زیادی توی دفتر هست. میتونی واسه محرومین کمک های مالی جمع کنی.
یداله کمی فکر کرد و گفت: پس من دیگه از این به بعد نمیتونم در خدمت شما باشم. این رو هم بگم که نمیخوام یکی از اسلحه ها رو تحویل بدم.
محمد جواب داد: اون یه قبضه اسلحه رو هم تحویل بده.
- چشم. ما عاشق انقلاب و امامیم. اون رو هم تحویل میدم.
وقت نماز ظهر و عصر نزدیک میشد. مردم امیدوار بودند مسئله به خوبی و خوشی تمام شود. همه پراکنده شدند. نیروهای مستقر در شهربانی که تعدادشان حدود شصت نفر بود، بنا به توصیه و توجیه قبلی محوطه را ترک کردند.

🔵 #ادامه_دارد...

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🔵 به یاد دلاورمردانی که به آب سرد و خروشان اروند زدند تا ما در امنیت و آرامش روزگار سپری کنیم.

🌸 برای شادی روحشان صلواتی ذکر فرمایید.

کانال#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🚀 #سیلی_سپاه

🔴 کلوخ انداز را پاسخ سنگ است

🌸 بچه ها مچکریم...

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🌺 سیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ

🔵 واکنش حیدری و زیبای صفحه رسمی اینستاگرام #سردار_قاسم_سلیمانی به حملات موشکی سپاه به مواضع #داعش

🌸 پاسداران وطن #متشکریم

🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎦 گزارش کامل از شليک موشک‌های سپاه به مقر تروريست‌ها در #ديرالزور سوريه

🚀فرمانده هوا فضای سپاه :
تصاویر برخورد موشک ها به اهداف را با پهپادها دریافت کردیم.

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀

نشنیدی تو مگر از سر پنجه ایرانیها
تازه جنگی که نکردند سلیمانی‌ها

🔴 #سیلی_سپاه 🚀🚀

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🔴 #ما_آماده_ایم

🚀 #ذوالفقار پیشرفته ترین و دقیق ترین موشک ساخت ایران

🔴 #سیلی_سپاه

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🔴 رهبر معظم انقلاب:
اگر همه ما عاشورايى باشيم، حركت دنيا به سمت صلاح،سريع و زمينه ظهور ولى مطلقِ حق، فراهم خواهد شد.
۱۳۷۴/۰۳/۰۳
🌺 #لبیک_یا_حسین

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
از راست: غواص جانباز مهدی نظری ، جانباز دلاور حاج نجم الدین تقیلو ، غواص شهید یوسف قربانی
#غواصان_خط_شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر (ع) #استان_زنجان در #عملیات_والفجر_هشت (بهمن ماه ۱۳۶۴ )
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
https://pcdr.parsiblog.com/Files/7c595ed3eb89b4c5cc1a5d31e495319b.jpg

🔵 #اشنوکر :

🔴 #خاطره ای کوتاه و زیبا از سردار بسیجی
#غواص_شهید_ابوالفضل_خدامرادی :

💠 پیش از عملیات #کربلای_4 بود. ما داشتیم در موقعیت شهید اجاقلو، کنار رود کارون، دورة مقدماتی غواصی را می گذراندیم. جمع بسیار صمیمی و با صفائی بود. آزمایش تنفس یکی از تمرینهایی بود که افراد باید می گذراندند. آنها به شکل درازکش، خوابیده و سر خود را در زیر آب می کردند. تنفس بوسیلة " اشنوگر " (نی غواصی ) صورت می گرفت و بیشتر اوقات همین نیها اسباب شوخی و تفریح بچه ها را فراهم می کرد.

در یکی از روزها که بچه ها مشغول آزمایش تنفس بودند، شهید ابوالفضل خدامرادی ـ فرمانده گروهان 3 غواصی از گردان ولی عصر (عج) زنجان ـ شوخ طبعیش گل کرد. من و چند نفر دیگر از برادران را نزد خود خواند و گفت: "بیایید کنار نی ها، ببینید که در زیر آب چه خبر است! " خیلی جالب و شنیدنی بود، هر کدام از بچه ها در زیر آب چیزی می گفت و می خواند؛ یکی ذکر یا زهرا (س) را زمزمه می کرد، دیگری سرود می خواند سومی برای خودش آواز می خواند و ما هم کلی می خندیدیم. یادش بخیر..

شهید خدامرادی گفت: " حالا خوب تماشا کنید. او دست خود را روی روزنة بعضی از نیها می گذاشت. غواصی که سرش در آب بود، بر اثر کمبود اکسیژن دست و پا میزد. گاهی هم در داخل بعضی از نی ها آب می ریخت و کسی که زیر آب بود، مقداری آب نوش جان می کرد و دست و پایی هم می زد و ما می خندیدیم. واقعاً یادش بخیر. لحظه های بسیار شیرین و ماندگاری بود. و خدا رحمت کند شهید خدامرادی را که یکی از فرماندهان خوب و ورزیده و شجاع گردان بود.

🥀 #یادش_گرامی

🔴 سردار بسیجی #غواص_شهید_ابوالفضل_خدامرادی
🌼 فرمانده سلحشور گروهان سوم غواصی از #گردان_ولیعصر (عج) #استان_زنجان درعملیات های عاشورایی #کربلای_چهار_و_پنج

🌸 نام پدر: حبیب اله
🌸 تاریخ تولد: 1342
🌸 محل تولد: زنجان

🌹 #شهادت : 19/10/65 شب جمعه
🌹 #عملیات_کربلای_پنج #شلمچه
🌹 منطقه #پاسگاه_کوت_سواری


کانال #دل_باخته
🇮🇷 https://telegram.me/pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8293748068/IMG_20170502_110937.jpg

📚 #زندگینامه داستانی
🌺 #شهید_یدالله_ندرلو
📗 #جرعه_ی_آخر
📝 نویسنده: #مسعود_بابازاده

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

💠 #قسمت_50

یداله جانمازش را جمع کرد و گفت: دایی اوغلی! ببین چی میگم. امروز بریم میدون راه آهن. حالا که انقلاب شده، میخوام فریدون رو ببینم.
شیراله سفره را پهن کرد و گفت: همونی که دو، سه سال پیش میخواستی با خودش و نوچه هاش دعوا کنی؟
یداله گوشه ی بربری را کند و دردهانش گذاشت و جواب داد: آره. دوس دارم ببینمش.
شیراله لیوان چای را جلوی عمّه اوغلی گذاشت و گفت: پس صبحونه ات رو بخور که زود بریم. وقتی تهرون میای ما رو از کاروکاسبی میندازی؛ اما چه کنم که از خودت و مرامت خوشم میاد.
- میگن فریدون توی پارک روبه روی راه آهن واسه خودش میپلکه.
- آره. من بعضی وقتا صبحونه رو توی قهوه خونه ی ذبیح میخورم و می بینمش. کاش دعوا معوا پیش نیاد!
یداله پنیر را لای بربری گذاشت و گفت: اگه فریدون و نوچه هاش حشیش و اینجور چیزها تعارف کردن، دعوا راه میندازم؛ اما اگه تعارف نکردن، یه کم می شینیم و خوش وبش میکنیم.
فریدون مثل زمانی که یداله او را دیده بود، لباس مانتوگُل خارجی به تن داشت و کنار یکی از درختهای پارک نشسته بود. بعضی از نوچه هایش، با لباسهای پاره پوره کنار جوی در حال چُرت زدن بودند. شیراله روی صندلی آهنی پارک نشست و نزدیک نرفت. یداله با فریدون دست داد و از حال وروز هم پرسیدند.
فریدون چُمباتمه زد و دستهایش را زیر چانه اش گذاشت و گفت: اون وقت که توی قهوه خونه همدیگه رو دیدیم موقع برو بروی من بود. حالا مُردم؛ اما نَفش میکشم.
یداله پرسید: چرا الان توی این وضع می بینمت؟
فریدون آب دماغش را بالا کشید و جواب داد: پدر دوست بد بشوژه. اولش به من گفتن اگه یه کم از این گرد بکشی نشئه میشی و مشکلات دنیا رو فراموش میکنی. با یه بار و دوبار کسی معتاد نمیشه.
یدی پرسید: وقتی تو میخواستی رو دست من بلند بشی سرحال بودی. پیراهن و شلوار لی مانتوگُل پوشیده بودی.
فرفری پلک هایش را باز کرد و گفت: آره؛ اما حالا ژعیف و بی پول شدم. ژندگی و داروندارم دود شد و رفت هوا.
یداله لبخندی زد و پرسید: فری! الان هم که ژیگولی!
فریدون جواب داد: داداش! ژاهرِ من ژیگوله. از باطنم خبر نداری. توی وجودم آتیش روشنه و ژبونه میکشه.
یکی از نوچه های قدیمی فریدون، تلوتلوخوران، خودش را به او رساند و گفت: فری! یه چیژ به یارو برسون. تو بمیری داره تَلف میشه.
فرفری از کنار درخت نصفه ی کیکی را برداشت و به دهان خودش نزدیک کرد و جواب داد: گور پدرش. من خودم به ژور پیدا میکنم؛ حالا خرژ اون رو هم بِدم؟ برو گُم شو!

🔵 #ادامه_دارد...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab