اگه به بقیه امید بستم امیدم نا امید شد... 🙁😢
پنجره قلبم فقط به سمت خودت بازه😌
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#یک_دقیقه_با_خدا 💫
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
پنجره قلبم فقط به سمت خودت بازه😌
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#یک_دقیقه_با_خدا 💫
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
⭕️ #خبر_فوری!
زمان قطعی برگزاری #کنکور طبق اطلاعیه امروز سازمان سنجش اعلام شد.
♨️طبق این اطلاعیه کنکور سراسری در تاریخ 30 و 31 مردادماه برگزار خواهد شد.
📍با آرزوی موفقیت برای کنکوریای نیمکتی😍✌️
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
زمان قطعی برگزاری #کنکور طبق اطلاعیه امروز سازمان سنجش اعلام شد.
♨️طبق این اطلاعیه کنکور سراسری در تاریخ 30 و 31 مردادماه برگزار خواهد شد.
📍با آرزوی موفقیت برای کنکوریای نیمکتی😍✌️
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-خدایا... دست من که بهت نمیرسه🙁 تو صدامو چطوری میشنوی؟ 😢 ما که خیلی دوریم از هم... 💔
+من نزدیکم. فقط کافیه صدام کنی😌
#خدا_همین_حوالی_ست
#قطره_ای_از_دریا 🌊
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
+من نزدیکم. فقط کافیه صدام کنی😌
#خدا_همین_حوالی_ست
#قطره_ای_از_دریا 🌊
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_دهم سر و کله چند ماشین پلیس پیدا شد...🚓 آنها در ماشین را باز کردند و با سرعت به طرفم آمدند. تا به خودم بیایم، یکی شان با سرعت یقه ام را گرفت و با شدت روی زمین به دنبال خودش کشید. دومی از کنار به سمتم حمله کرد و دستش…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_یازدهم
پدرم گریه میکرد. او میخواست مرا با خود به خانه ببرد. ولی این آخرین چیزی بود که من درآن لحظه میخواستم.😔 به همین دلیل با آن وضع دستم، درحالی که به شدت درد داشتم به آنها ملحق شدم.😍
بلاخره موفق شدیم و دانشگاه مجبور به پذیرش من شد.🤩 نبرد، استقامت و حرکت ما به پیروزی ختم شد.😌 برای من لحظات فوق العاده ای بود. طعم شیرین پیروزی...😍
هر چند چشمان پر از درد و غم پدر و مادرم معنای دیگری داشت.😞 شهریه دانشگاه زیاد بود و از طرفی من بودم و یک دست علیل...😔
دستم درد زیادی داشت. به مرور حس میکردم دارد خشک میشود و قدرت حرکتش را از دست میدهد.😥 اما چه کار میتوانستم بکنم؟؟😣
حقیقت این بود. من دستم را در سن 19 سالگی از دست داده بودم.🤦🏾♂ یه عده از همسایه ها و مردم منطقه بومی نشین ما در هزینه دانشگاه به من کمک میکردند.🙃 هر بار به من نگاه میکردند میتوانستم برق نگاهشان را ببینم. اما خودم هم برای مخارج باید کار میکردم. به سختی توانستم با آن وضع کاری بجز کارگری و کار در مزرعه پیداکنم. آن هم با حقوق پایین تر.🙁 کار دیگری برای یک بومی نبود. آن هم باوضعی که من داشتم.😞 کار میکردم ودرس میخواندم. اساتید به شدت به من سخت میگرفتند. کوچک ترین اشتباهی که از من سر میزد، به بدترین شکل ممکن جواب میگرفت.☹️ آنها اجازه استفاده از کتابخانه را به من نمیدادند. هرچند به مرور، سرسختی و اخلاقم یکبار دیگر بقیه را تحت تاثیر قرار داد. چند نفری بودند که یواشکی از کتابخانه کتاب میگرفتند و به من قرض میدادند.☺️ من قدرت خرید کتابها را نداشتم و چاره ای جز این کار برایم نمانده بود...😔
اما باز هم با این حال در دانشگاه جزو نفرات برتر بودم.🏅 قسم خورده بودم به هر قیمتی که شده موفق بشوم.💪🏾 و ثابت کنم یک بومی نه تنها یک انسان است و حق زندگی دارد، بلکه در هوش و توانایی هم با بقیه برابری میکند.😏 دوران تحصیل و امتحانات تمام شد و ما فارغ التحصیل شدیم.🤓 گام بعدی پیش روی من حضور در دادگاه به عنوان یک وکیل و کار آموز بود. برعکس دیگران من را به هیچ دفتری معرفی نکردند.😔 من ماندم و دوره وکلای تسخیری. وکیل هایی که به ندرت برای دفاع از موکل به خودشان زحمت میدادند و من باید کار را از آن ها یاد میگرفتم.😕 هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود.😔 باید برای بدست آوردن ساده ترین چیزها مبارزه میکردم.😢💪🏾 چیزهایی که برای دیگران انجامش مثل آب خوردن بود، برای من رسیدن بهش مثل رویا بود...😔
توی دفتر وکالت، مرا ندید میگرفتند.😕 کارم فقط پرینت گرفتن، کپی کردن و.... شده بود.😔
اجازه دست زدن و نگاه کردن به پرونده ها را نداشتم.😥 حق دست زدن به یخچال و شیر آب را هم نداشتم.😕 چون من یک سیاه بودم و دلشان نمیخواست وسایل و خوراکی هایشان کثیف شود...😐حتی باید از دستشویی خارج ساختمان استفاده میکردم. دوره کارآموزی من اینگونه سپری میشد...☹️
#ادامه_دارد
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_یازدهم
پدرم گریه میکرد. او میخواست مرا با خود به خانه ببرد. ولی این آخرین چیزی بود که من درآن لحظه میخواستم.😔 به همین دلیل با آن وضع دستم، درحالی که به شدت درد داشتم به آنها ملحق شدم.😍
بلاخره موفق شدیم و دانشگاه مجبور به پذیرش من شد.🤩 نبرد، استقامت و حرکت ما به پیروزی ختم شد.😌 برای من لحظات فوق العاده ای بود. طعم شیرین پیروزی...😍
هر چند چشمان پر از درد و غم پدر و مادرم معنای دیگری داشت.😞 شهریه دانشگاه زیاد بود و از طرفی من بودم و یک دست علیل...😔
دستم درد زیادی داشت. به مرور حس میکردم دارد خشک میشود و قدرت حرکتش را از دست میدهد.😥 اما چه کار میتوانستم بکنم؟؟😣
حقیقت این بود. من دستم را در سن 19 سالگی از دست داده بودم.🤦🏾♂ یه عده از همسایه ها و مردم منطقه بومی نشین ما در هزینه دانشگاه به من کمک میکردند.🙃 هر بار به من نگاه میکردند میتوانستم برق نگاهشان را ببینم. اما خودم هم برای مخارج باید کار میکردم. به سختی توانستم با آن وضع کاری بجز کارگری و کار در مزرعه پیداکنم. آن هم با حقوق پایین تر.🙁 کار دیگری برای یک بومی نبود. آن هم باوضعی که من داشتم.😞 کار میکردم ودرس میخواندم. اساتید به شدت به من سخت میگرفتند. کوچک ترین اشتباهی که از من سر میزد، به بدترین شکل ممکن جواب میگرفت.☹️ آنها اجازه استفاده از کتابخانه را به من نمیدادند. هرچند به مرور، سرسختی و اخلاقم یکبار دیگر بقیه را تحت تاثیر قرار داد. چند نفری بودند که یواشکی از کتابخانه کتاب میگرفتند و به من قرض میدادند.☺️ من قدرت خرید کتابها را نداشتم و چاره ای جز این کار برایم نمانده بود...😔
اما باز هم با این حال در دانشگاه جزو نفرات برتر بودم.🏅 قسم خورده بودم به هر قیمتی که شده موفق بشوم.💪🏾 و ثابت کنم یک بومی نه تنها یک انسان است و حق زندگی دارد، بلکه در هوش و توانایی هم با بقیه برابری میکند.😏 دوران تحصیل و امتحانات تمام شد و ما فارغ التحصیل شدیم.🤓 گام بعدی پیش روی من حضور در دادگاه به عنوان یک وکیل و کار آموز بود. برعکس دیگران من را به هیچ دفتری معرفی نکردند.😔 من ماندم و دوره وکلای تسخیری. وکیل هایی که به ندرت برای دفاع از موکل به خودشان زحمت میدادند و من باید کار را از آن ها یاد میگرفتم.😕 هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود.😔 باید برای بدست آوردن ساده ترین چیزها مبارزه میکردم.😢💪🏾 چیزهایی که برای دیگران انجامش مثل آب خوردن بود، برای من رسیدن بهش مثل رویا بود...😔
توی دفتر وکالت، مرا ندید میگرفتند.😕 کارم فقط پرینت گرفتن، کپی کردن و.... شده بود.😔
اجازه دست زدن و نگاه کردن به پرونده ها را نداشتم.😥 حق دست زدن به یخچال و شیر آب را هم نداشتم.😕 چون من یک سیاه بودم و دلشان نمیخواست وسایل و خوراکی هایشان کثیف شود...😐حتی باید از دستشویی خارج ساختمان استفاده میکردم. دوره کارآموزی من اینگونه سپری میشد...☹️
#ادامه_دارد
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
📚📙📖📓✏️ ✅دانش آموزی؟!🤓 ✅کلی دغدغه واعتراض داری؟!😩 ✅صدات به جایی نمیرسه؟!🤐 📍همراه ما باش😉 ✨خبرهای خوبی تو راهه... نیمکت لایو را در اینستاگرام دنبال کنید. 🔺 @nimkatt_live #هواتونوداریم... @nimkatt_ir🇮🇷✨
♨️رفقای نیمکتی بشتابید👆
از اونجایی که این روزا همه دانش آموزا و خونواده هاشون نگران وضعیت تحصیلی فرزندانشون هستن😥
✅مهمان اولین لایو نیمکت آقای دکتر صابری تولایی از مسئولین آموزش و پرورش هستن😌
⭕️لایو روز چهارشنبه ساعت 21:30 در پیج لایو نیمکت در اینستاگرام به آدرس👇برگزار خواهد شد.
@nimkatt_live
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
از اونجایی که این روزا همه دانش آموزا و خونواده هاشون نگران وضعیت تحصیلی فرزندانشون هستن😥
✅مهمان اولین لایو نیمکت آقای دکتر صابری تولایی از مسئولین آموزش و پرورش هستن😌
⭕️لایو روز چهارشنبه ساعت 21:30 در پیج لایو نیمکت در اینستاگرام به آدرس👇برگزار خواهد شد.
@nimkatt_live
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
2- نگاهمان نسبت به خود را تصحیح کنیم: ↩️ سه نوع ديدگاه نسبت به خود وجود دارد: 1⃣ انسان فقط یک جسم است که به زودی تمام می شود.(مستند اخراج توصیه می شود).🙄 طبق اعتقاد یهود، بجز قوم یهود هیچکس انسان نیست بلکه دیگران حیواناتی هستند در جسم انسان که برای خدمت…
💠 يكی از موفق ترين انسانها که از دست و پا محروم بود. در سن 14 سالگی با این تفكر که من تنها یک جسم هستم خودكشی می كند ولی موفق نمی شود. یعد از مدتی دیدگاهش را تغییر می دهد، به خاصیت روح خود ایمان می آورد و یکی از موفق ترین انسان های دنیا می شود.🙃
💠 اگر ديدگاه سوم را که اصل وجود ما را روح می داند در کنار آیه"نَفَخْتُ فيهِ مِن روحي" قرار بدهيم از پاسخ سوال "من کیستم؟" آگاه می شویم. من كسی هستم كه خدا به دست خودش خلق كرد و از روح خودش در من دميد!😍☺️
💠 ما توانمندیم زیرا از جنس روح هستیم و روح از جنس امر است. يعنی می توانيم به چنان مقامی برسیم که هرچه بخواهیم را به دست بیاوریم.( كن فيكون)😌
💠 چگونه به آن مرحله برسيم؟ در ادامه...
#قسمت_یازدهم
#ظرفیت😌
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 اگر ديدگاه سوم را که اصل وجود ما را روح می داند در کنار آیه"نَفَخْتُ فيهِ مِن روحي" قرار بدهيم از پاسخ سوال "من کیستم؟" آگاه می شویم. من كسی هستم كه خدا به دست خودش خلق كرد و از روح خودش در من دميد!😍☺️
💠 ما توانمندیم زیرا از جنس روح هستیم و روح از جنس امر است. يعنی می توانيم به چنان مقامی برسیم که هرچه بخواهیم را به دست بیاوریم.( كن فيكون)😌
💠 چگونه به آن مرحله برسيم؟ در ادامه...
#قسمت_یازدهم
#ظرفیت😌
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
🔝✅چگونه موقع مطالعه دروس تمرکز بیشتری داشته باشیم⁉️
1⃣سرعت مطالعه خود را کمی افزایش دهید.🔝
این کار باعث می شود، فضای خالی ذهن شما پر شده و کمتر به مسائل متفرقه پرداخته شود.⚠️
اگر علت عدم تمرکز شما داشتن سرعت کم در مطالعه است باید بدانید که داشتن سرعت مناسب به شدت روی تمرکز تاثیر گذار است.🗝
❎همانطور که گفته شد به صورت حجمی- زمانی مطالعه کنید و هر بار سعی کنید سرعت خود را نسبت به دفعات قبل افزایش دهید تا فضای خالی ذهن شما پر شده و با تمرکز بالایی به مطالعه بپردازید.💫
متناسب با توانایی های خود هدف گذاری کنید، مثلا اگر در یک واحد مطالعاتی تعداد صفحاتی که برای ادبیات مطالعه می کنید ٦ صفحه و ١٠ عدد تمرین است در واحد دیگر این مقدار را به ٧ صفحه و ١٢ تمرین برسانید.☑️
#موفقیت✨
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
1⃣سرعت مطالعه خود را کمی افزایش دهید.🔝
این کار باعث می شود، فضای خالی ذهن شما پر شده و کمتر به مسائل متفرقه پرداخته شود.⚠️
اگر علت عدم تمرکز شما داشتن سرعت کم در مطالعه است باید بدانید که داشتن سرعت مناسب به شدت روی تمرکز تاثیر گذار است.🗝
❎همانطور که گفته شد به صورت حجمی- زمانی مطالعه کنید و هر بار سعی کنید سرعت خود را نسبت به دفعات قبل افزایش دهید تا فضای خالی ذهن شما پر شده و با تمرکز بالایی به مطالعه بپردازید.💫
متناسب با توانایی های خود هدف گذاری کنید، مثلا اگر در یک واحد مطالعاتی تعداد صفحاتی که برای ادبیات مطالعه می کنید ٦ صفحه و ١٠ عدد تمرین است در واحد دیگر این مقدار را به ٧ صفحه و ١٢ تمرین برسانید.☑️
#موفقیت✨
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-خدایا تا کی باید صبر کنم آخه؟! 😢 خسته شدم دیگه💔
+تو از کجا میدونی؟! شاید موعدش نزدیکه😉
#اندکی_صبر
#قطره_ای_از_دریا 🌊
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
+تو از کجا میدونی؟! شاید موعدش نزدیکه😉
#اندکی_صبر
#قطره_ای_از_دریا 🌊
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
کُری خوندن ورزشکارا رو قبل از شروع مسابقه دیدین؟ 🤔 ⭕️بیاین نزاریم کُری کرونایی رسانه، مارو تبدیل به یه بازنده کنه! 😏 #قسمت_چهارم #سواد_رسانه #آنتی_کرونا #ویروس_رسانه_ای @nimkatt_ir 🇮🇷✨
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️تو این جنگ کرونایی، یه نکته خیلی مهمه:
تصویر تو از خودت!🙄
خودت به خودت چی منتقل میکنی؟
انرژی مثبت یا منفی 🤔
#قسمت_پنجم
#سواد_رسانه
#آنتی_کرونا
#ویروس_رسانه_ای
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
تصویر تو از خودت!🙄
خودت به خودت چی منتقل میکنی؟
انرژی مثبت یا منفی 🤔
#قسمت_پنجم
#سواد_رسانه
#آنتی_کرونا
#ویروس_رسانه_ای
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
♨️رفقای نیمکتی بشتابید👆 از اونجایی که این روزا همه دانش آموزا و خونواده هاشون نگران وضعیت تحصیلی فرزندانشون هستن😥 ✅مهمان اولین لایو نیمکت آقای دکتر صابری تولایی از مسئولین آموزش و پرورش هستن😌 ⭕️لایو روز چهارشنبه ساعت 21:30 در پیج لایو نیمکت در اینستاگرام…
♨️ #یادآوری ♨️
⭕️ تا لحظاتی دیگر...
لایو نیمکتی ها با دکتر تولایی برگزار میشود...
✅جا نمونید رفقا😉
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
⭕️ تا لحظاتی دیگر...
لایو نیمکتی ها با دکتر تولایی برگزار میشود...
✅جا نمونید رفقا😉
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_یازدهم پدرم گریه میکرد. او میخواست مرا با خود به خانه ببرد. ولی این آخرین چیزی بود که من درآن لحظه میخواستم.😔 به همین دلیل با آن وضع دستم، درحالی که به شدت درد داشتم به آنها ملحق شدم.😍 بلاخره موفق شدیم و دانشگاه…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_دوازدهم
دوره کار آموزی یکی از سخت ترین مراحل بود. 😵من باید برای یاد گرفتن هر چیزی، چندین برابر بقیه تلاش میکردم.😕 علی الخصوص در دادگاه... 😞من فقط شاهد بودم و حق کوچک ترین اظهار نظری را نداشتم. اما تمام این سختی ها باز هم برایم قابل تحمل بود. چون هدف بزرگی داشتم...💪🏼
چیزی که مرا زجر میداد مرگ عدالت در دادگاه ها بود... حرف ها، صحنه ها و همه چیزهای که میدیدم لحظه به لحظه قلب و باور های مرا می کشت... آنها برای دفاع از موکلشان تلاش چندانی نمیکردند. دقیقا برعکس تمام فیلم ها که وکیل های قهرمان از حقوق موکل بی دفاع دفاع میکنند...😔😔
من احساس تک تک آنها را درک میکردم. من سه بار بی عدالتی را تا مغز استخوان حس کرده بودم... دوبار در بازداشت ناعادلانه خودم و یک بار هم در مرگ خواهر بی گناهم...😢😢
دیدن این صحنه ها بیش از هر چیزی قلبم را آزار میداد و حس نفرت و انتقام از دنیای سفیدها در من شکل میگرفت. 🙁☹️
بلاخره دوره کار آموزی تمام شد. بلاخره وکیل شده بودم. نشان و مدرک وکالت را دریافت کردم. حس میکردم وارد مرحله جدیدی از زندگی ام شده ام.😍 اما یک حرف، به راحتی تمام حس خوب مرا از بین برد:
_ فکر میکنی با گرفتن مدرک و مجوز کسی بهت رجوع میکنه؟😕 یا اصلا اگه کسی بهت رجوع کنه، دادستانی هست که باهات کنار بیاد؟☹️ یا قاضی و هیئت منصفه ای که به حرفت توجه کنه؟؟؟😣😖
حق با او بود... 😞
به زحمت جای کوچکی را اجاره کردم. یک سوئیت چهار در پنج با اتاق کوچکی به اندازه یک انباری...میز و وسایلم را توی سوئیت گذاشتم و چون جایی برای خواب نداشتم شب ها توی انباری میخوابیدم...🏡
خیلی تلاش کردم اما هیچ مراجعی در کار نبود... ناچار شدم برای گذران زندگی و پرداخت اجاره دفتر شب ها به سر کار بروم. با آن وضعیت دستم پیدا کردن کار شبانه بسیار سخت بود...🌌🌃
فکر کنم من اولین و تنها وکبل جهان بودم که شب ها پس از تمام شدن ساعت اداری سطل زباله مردم را خالی میکردم... اما بهرحال با این واقعیت کنار آمده بودم که زندگی از ابتدا برای من میدان جنگ بود...😦😵
چندین ماه گذاشت... پرداخت اجاره آن دفتر کوچک برایم بسیار سخت شده بود. با حقوقی که میگرفتم از پس زندگی محقرم برنمی آمدم. بعد از گذشت این همه سال و این همه تلاش و زخمت، کم کم یاس و ناامیدی را در قلبم حس میکردم.😥😰 و بدتر از همه اینکه جرات گفتن این حرفها را به کسی نداشتم. علی الخصوص مادرم که همیشه معتقد بود دارم وقتم را تلف میکنم.😱 از طرفی برای رسیدن به آن مرحله دستم را در اوج جوانی از دست داده بودم و از طرفی دیگر مطمئن بودم با برگشتنم امید در قلب همه میمیرد. اما با همه اینها کم کم به فکر پس دادن دفتر و برگشتن پیش خانواده ام افتاده بودم که...
#ادامه_دارد
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_دوازدهم
دوره کار آموزی یکی از سخت ترین مراحل بود. 😵من باید برای یاد گرفتن هر چیزی، چندین برابر بقیه تلاش میکردم.😕 علی الخصوص در دادگاه... 😞من فقط شاهد بودم و حق کوچک ترین اظهار نظری را نداشتم. اما تمام این سختی ها باز هم برایم قابل تحمل بود. چون هدف بزرگی داشتم...💪🏼
چیزی که مرا زجر میداد مرگ عدالت در دادگاه ها بود... حرف ها، صحنه ها و همه چیزهای که میدیدم لحظه به لحظه قلب و باور های مرا می کشت... آنها برای دفاع از موکلشان تلاش چندانی نمیکردند. دقیقا برعکس تمام فیلم ها که وکیل های قهرمان از حقوق موکل بی دفاع دفاع میکنند...😔😔
من احساس تک تک آنها را درک میکردم. من سه بار بی عدالتی را تا مغز استخوان حس کرده بودم... دوبار در بازداشت ناعادلانه خودم و یک بار هم در مرگ خواهر بی گناهم...😢😢
دیدن این صحنه ها بیش از هر چیزی قلبم را آزار میداد و حس نفرت و انتقام از دنیای سفیدها در من شکل میگرفت. 🙁☹️
بلاخره دوره کار آموزی تمام شد. بلاخره وکیل شده بودم. نشان و مدرک وکالت را دریافت کردم. حس میکردم وارد مرحله جدیدی از زندگی ام شده ام.😍 اما یک حرف، به راحتی تمام حس خوب مرا از بین برد:
_ فکر میکنی با گرفتن مدرک و مجوز کسی بهت رجوع میکنه؟😕 یا اصلا اگه کسی بهت رجوع کنه، دادستانی هست که باهات کنار بیاد؟☹️ یا قاضی و هیئت منصفه ای که به حرفت توجه کنه؟؟؟😣😖
حق با او بود... 😞
به زحمت جای کوچکی را اجاره کردم. یک سوئیت چهار در پنج با اتاق کوچکی به اندازه یک انباری...میز و وسایلم را توی سوئیت گذاشتم و چون جایی برای خواب نداشتم شب ها توی انباری میخوابیدم...🏡
خیلی تلاش کردم اما هیچ مراجعی در کار نبود... ناچار شدم برای گذران زندگی و پرداخت اجاره دفتر شب ها به سر کار بروم. با آن وضعیت دستم پیدا کردن کار شبانه بسیار سخت بود...🌌🌃
فکر کنم من اولین و تنها وکبل جهان بودم که شب ها پس از تمام شدن ساعت اداری سطل زباله مردم را خالی میکردم... اما بهرحال با این واقعیت کنار آمده بودم که زندگی از ابتدا برای من میدان جنگ بود...😦😵
چندین ماه گذاشت... پرداخت اجاره آن دفتر کوچک برایم بسیار سخت شده بود. با حقوقی که میگرفتم از پس زندگی محقرم برنمی آمدم. بعد از گذشت این همه سال و این همه تلاش و زخمت، کم کم یاس و ناامیدی را در قلبم حس میکردم.😥😰 و بدتر از همه اینکه جرات گفتن این حرفها را به کسی نداشتم. علی الخصوص مادرم که همیشه معتقد بود دارم وقتم را تلف میکنم.😱 از طرفی برای رسیدن به آن مرحله دستم را در اوج جوانی از دست داده بودم و از طرفی دیگر مطمئن بودم با برگشتنم امید در قلب همه میمیرد. اما با همه اینها کم کم به فکر پس دادن دفتر و برگشتن پیش خانواده ام افتاده بودم که...
#ادامه_دارد
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
خدایا ممنون بابت اینکه فقط به خودت امید دارم😍
اگه میخواستم خودم پیدا کنم کسی که بشه بهش امید داشت رو... 🙄 احتمالا هیچ وقت پیدا نمیکردم☹️
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#یک_دقیقه_با_خدا 💫
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
اگه میخواستم خودم پیدا کنم کسی که بشه بهش امید داشت رو... 🙄 احتمالا هیچ وقت پیدا نمیکردم☹️
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#یک_دقیقه_با_خدا 💫
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
💠 يكی از موفق ترين انسانها که از دست و پا محروم بود. در سن 14 سالگی با این تفكر که من تنها یک جسم هستم خودكشی می كند ولی موفق نمی شود. یعد از مدتی دیدگاهش را تغییر می دهد، به خاصیت روح خود ایمان می آورد و یکی از موفق ترین انسان های دنیا می شود.🙃 💠 اگر ديدگاه…
⬅️ برای اینکه میزان رضایتمندی خود را افزایش بدهیم نیاز داریم که ظرفیت خود را افزایش دهیم یا به تعبیر دیگر لیاقتمان را افزایش بدهیم☺️
💠 برای چه به این دنیا آمده ایم؟🤔 نگاهمان به جهان چگونه است؟ هدف از خلقت ما لذت طلبی است یا رشد؟🤔
💠 به خودمان ايمان داشته باشیم. ما تنها یک جسم نیستیم که زود تمام شویم بلکه روحی هستیم که برای زندگی در این دنیا در جسمی مادی قرار داریم.🙂
💠 ظرفيت روح فوق العاده زياد است.😍 حیف است بلا استفاده باقی بماند🙁
#قسمت_دوازدهم
#ظرفیت😌
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 برای چه به این دنیا آمده ایم؟🤔 نگاهمان به جهان چگونه است؟ هدف از خلقت ما لذت طلبی است یا رشد؟🤔
💠 به خودمان ايمان داشته باشیم. ما تنها یک جسم نیستیم که زود تمام شویم بلکه روحی هستیم که برای زندگی در این دنیا در جسمی مادی قرار داریم.🙂
💠 ظرفيت روح فوق العاده زياد است.😍 حیف است بلا استفاده باقی بماند🙁
#قسمت_دوازدهم
#ظرفیت😌
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
جدول پيوست.pdf
275.9 KB
♨️نیمکتیای دوازدهمی❗️
این جدول ۸۰ درصد دروسیه که تو امتحان نهایی میاد😌
⭕️ تو این جدول، اون ۴نمره اختیاری دروس رو هم که سوال خیلیا بود توضیح داده شده 😉
#امتحانات_نهایی📖
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
این جدول ۸۰ درصد دروسیه که تو امتحان نهایی میاد😌
⭕️ تو این جدول، اون ۴نمره اختیاری دروس رو هم که سوال خیلیا بود توضیح داده شده 😉
#امتحانات_نهایی📖
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-خدایا هدفت از آفریدن من چی بود آخه؟! 🤔🙄
+تو رو برای خودم آفریدم... ❤️✨
#مخاطب_خاص_خدا
#قطره_ای_از_دریا 🌊
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
+تو رو برای خودم آفریدم... ❤️✨
#مخاطب_خاص_خدا
#قطره_ای_از_دریا 🌊
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
#پیشنهاد_ویژه🤩
#فیلم_خوب ببینیم👀
🎥 فیلم کوتاه "#ایرانی_بنوشیم"
🎥 دانش آموزان روزی که به #مدرسه رفته بودند میبینند، معلمان با قیافه و لهجهی هندی وارد کلاس ها میشوند. یکی از دانش آموزان دنبال دلیل میگردد و علت را چای خارجی میداند ولی با ورود #چای_ایران ماجرا عوض میشود و...
🎉خرید اشتراک با 50 درصد #تخفیف ویژه ماه مبارک #رمضان📣
🎁RAMAZAN99🎁
📺 لینک تماشا:
ammaryar.ir/product/ایرانی-بنوشیم/
#تعطیلات_کرونایی😷
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
#فیلم_خوب ببینیم👀
🎥 فیلم کوتاه "#ایرانی_بنوشیم"
🎥 دانش آموزان روزی که به #مدرسه رفته بودند میبینند، معلمان با قیافه و لهجهی هندی وارد کلاس ها میشوند. یکی از دانش آموزان دنبال دلیل میگردد و علت را چای خارجی میداند ولی با ورود #چای_ایران ماجرا عوض میشود و...
🎉خرید اشتراک با 50 درصد #تخفیف ویژه ماه مبارک #رمضان📣
🎁RAMAZAN99🎁
📺 لینک تماشا:
ammaryar.ir/product/ایرانی-بنوشیم/
#تعطیلات_کرونایی😷
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_دوازدهم دوره کار آموزی یکی از سخت ترین مراحل بود. 😵من باید برای یاد گرفتن هر چیزی، چندین برابر بقیه تلاش میکردم.😕 علی الخصوص در دادگاه... 😞من فقط شاهد بودم و حق کوچک ترین اظهار نظری را نداشتم. اما تمام این سختی ها…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_سیزدهم
آن شب حین کار یکی از بچه ها، در مورد برادرش حرف میزد.برادرش سرکار دچار سانحه شده بود و کارفرما هم حاضر به پرداخت غرامت درمانی نشده بود. آنها هم با مراجعه به یک وکیل تسخیری شکایت کرده بودند و حتما میتوانید حدس بزنید که در دادگاه شکست خورده بودند...😞
او همین طور با ناراحتی ماجرا را برای بقیه تعریف میکرد. حرف هایش که تمام شد، بخاطر کنجکاوی ام در مورد پرونده سوالاتی پرسیدم. او خیلی متعجب جواب سوالهایم را میداد اما آخر حوصله اش سر رفت و گفت:
_این سوال ها چیه که میپرسی کوین؟ چی تو سرته؟🤔
چند لحظه بهش نگاه کردم. یک بومی سیاه و یک مرد سفید... عزمم را جزم کردم و گفتم:
_ببین مرد، با توجه به مدارکی که شما دارید به راحتی میشه اجازه بازرسی دفتر رو از دادگاه گرفت. بعد از ثبت اطلاعات بازرسی به طور رسمی و استناد به قوانین مربوطه میشه رای رو به نفع شما برگردوند...🧐💪🏼
مات و مبهوت به من نگاه میکرد. چند لحظه طول کشید تا به خودش آمد. پرسید:
_تو این ها رو از کجا میدونی کوین؟🤨
نا خودآگاه لبخند تلخی روی لب هایم نشست و گفتم:
_من وکیلم! البته فقط روی کاغذ...🙃
نگاه متعجب و عمیقی به من کرد و گفت: نه مرد! تو وکیلی! از همین حالا...💪🏼✌🏼
فردا صبح با برادرش به دفترم آمدند. اولین مراجع های من. اولین پرونده رسمی من... درست مثل یک آدم عادی...😍
سریع به خودم آمدم. باید خیلی محکم پشت آنها می ایستادم و هرطور شده پرونده را میبردم... این اولین پرونده من بود اما ممکن بود آخرین پرونده من بشود. به همین خاطر تمام حواس و تمرکزم را روی پرونده گذاشتم.💪🏼
دوباره تمام کتاب ها و مطالب حقوقی مربوط را خواندم و هر قانونی را که فکر میکردم به درد پرونده بخورد را از اول مرور کردم...📕📂
اولین کاری که باید میکردم، معرفی خودم به عنوان وکیل پرونده به دادگاه، قاضی و دادستان بود. 🔎
قاضی با دیدن من، با تعجب به من خیره شد. باوراینکه یک بومی سیاه وکیل پرونده شده باشد، برای همه سخت بود. اما طبق قانون احدی نمیتوانست مانع من بشود. تنها ترس من از یک چیز بود. من هنوز یک بومی سیاه بودم در یک جامعه سفید نژاد پرست...👨🏿👱🏻♂️
بلاخره به هر زحمتی که بود، اجازه بازرسی را از دادگاه گرفتم. پلیس به دستور دادگاه موظف به همکاری با من بود. احساس فوق العاده و غیرقابل وصفی بود.منی که تا دیروز همیشه زیر دست و محکوم بودم، حالا بالا سر ماموران پلیس ایستاده بودم و با نماینده دادستانی مشغول بررسی پرونده بودم. پلیسهای سفیدی که معلوم بود از من بیزار هستند حالا مجبور بودند حداقل در ظاهر از لفظ آقا ی قربان برای خطاب من استفاده کنند. آن لحظه من حس یک ابر قهرمان را داشتم...🚕🚨
اما بهترین لحظه برای من زمانی بود که دیدم مدارک ثبت شده، دست نخورده باقی مانده است. آنها حتی فکرش را هم نمیکردند که یک کارگر به همراه یک وکیل سیاه بتواند تا بازرسی دفتر پیش بروند به همین خاطر بی خیال از بین بردن و دست بردن در قرارداد ها و اسناد شده بودند و این بزرگترین امتیاز برای پیروزی ما محسوب میشد...😎
بلاخره زمان دادگاه تعیین شد و روز بازرسی از راه رسید...
روز دادگاه هیجان غیرقابل وصفی داشتم. آنقدر که به زحمت میتوانستم برای چند دقیقه یک جا بنشینم. از طرفی هم برخورد افراد با من به نحوی بود که انگار همه با هم یک جمله را تکرار میکردند: تو یک سیاه بومی هستی! شکستت قطعیه! به مدارک دل خوش نکن...😔😔
رفتم و آبی به صورتم زدم. چند نفس عمیق کشیدم و برگشتم. نزدیک راهروی ورودی بودم که صدایی را شنیدم: 😞
_ شاید بهتر بود یک وکیل سفید میگرفتیم. این اصلا از پس کار برمیاد؟ بعید میدونم کسی به حرفش توجی بکنه! فکر میکنی برای عقب کشیدن و عوض کردن وکیل دیر شده باشه؟😫😖
این؟.... وکیل سفید؟.... نفسم بند آمد. به وضوح حس کردم چیزی در درونم شکست... حس عجیبی داشتم. آنها بدون من حتی نتوانسته بودند تا آنجا پیش بیایند. آن وقت اینطور با من حرف میزدند؟ هیچ کس به جز من سیاه پوست حاصر نشده بود با آن مبلغ ناچیز از آنها دفاع کند اما حالا... این جواب انسان دوستی و خیرخواهی من بود...😔🙃
#ادامه_دارد
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_سیزدهم
آن شب حین کار یکی از بچه ها، در مورد برادرش حرف میزد.برادرش سرکار دچار سانحه شده بود و کارفرما هم حاضر به پرداخت غرامت درمانی نشده بود. آنها هم با مراجعه به یک وکیل تسخیری شکایت کرده بودند و حتما میتوانید حدس بزنید که در دادگاه شکست خورده بودند...😞
او همین طور با ناراحتی ماجرا را برای بقیه تعریف میکرد. حرف هایش که تمام شد، بخاطر کنجکاوی ام در مورد پرونده سوالاتی پرسیدم. او خیلی متعجب جواب سوالهایم را میداد اما آخر حوصله اش سر رفت و گفت:
_این سوال ها چیه که میپرسی کوین؟ چی تو سرته؟🤔
چند لحظه بهش نگاه کردم. یک بومی سیاه و یک مرد سفید... عزمم را جزم کردم و گفتم:
_ببین مرد، با توجه به مدارکی که شما دارید به راحتی میشه اجازه بازرسی دفتر رو از دادگاه گرفت. بعد از ثبت اطلاعات بازرسی به طور رسمی و استناد به قوانین مربوطه میشه رای رو به نفع شما برگردوند...🧐💪🏼
مات و مبهوت به من نگاه میکرد. چند لحظه طول کشید تا به خودش آمد. پرسید:
_تو این ها رو از کجا میدونی کوین؟🤨
نا خودآگاه لبخند تلخی روی لب هایم نشست و گفتم:
_من وکیلم! البته فقط روی کاغذ...🙃
نگاه متعجب و عمیقی به من کرد و گفت: نه مرد! تو وکیلی! از همین حالا...💪🏼✌🏼
فردا صبح با برادرش به دفترم آمدند. اولین مراجع های من. اولین پرونده رسمی من... درست مثل یک آدم عادی...😍
سریع به خودم آمدم. باید خیلی محکم پشت آنها می ایستادم و هرطور شده پرونده را میبردم... این اولین پرونده من بود اما ممکن بود آخرین پرونده من بشود. به همین خاطر تمام حواس و تمرکزم را روی پرونده گذاشتم.💪🏼
دوباره تمام کتاب ها و مطالب حقوقی مربوط را خواندم و هر قانونی را که فکر میکردم به درد پرونده بخورد را از اول مرور کردم...📕📂
اولین کاری که باید میکردم، معرفی خودم به عنوان وکیل پرونده به دادگاه، قاضی و دادستان بود. 🔎
قاضی با دیدن من، با تعجب به من خیره شد. باوراینکه یک بومی سیاه وکیل پرونده شده باشد، برای همه سخت بود. اما طبق قانون احدی نمیتوانست مانع من بشود. تنها ترس من از یک چیز بود. من هنوز یک بومی سیاه بودم در یک جامعه سفید نژاد پرست...👨🏿👱🏻♂️
بلاخره به هر زحمتی که بود، اجازه بازرسی را از دادگاه گرفتم. پلیس به دستور دادگاه موظف به همکاری با من بود. احساس فوق العاده و غیرقابل وصفی بود.منی که تا دیروز همیشه زیر دست و محکوم بودم، حالا بالا سر ماموران پلیس ایستاده بودم و با نماینده دادستانی مشغول بررسی پرونده بودم. پلیسهای سفیدی که معلوم بود از من بیزار هستند حالا مجبور بودند حداقل در ظاهر از لفظ آقا ی قربان برای خطاب من استفاده کنند. آن لحظه من حس یک ابر قهرمان را داشتم...🚕🚨
اما بهترین لحظه برای من زمانی بود که دیدم مدارک ثبت شده، دست نخورده باقی مانده است. آنها حتی فکرش را هم نمیکردند که یک کارگر به همراه یک وکیل سیاه بتواند تا بازرسی دفتر پیش بروند به همین خاطر بی خیال از بین بردن و دست بردن در قرارداد ها و اسناد شده بودند و این بزرگترین امتیاز برای پیروزی ما محسوب میشد...😎
بلاخره زمان دادگاه تعیین شد و روز بازرسی از راه رسید...
روز دادگاه هیجان غیرقابل وصفی داشتم. آنقدر که به زحمت میتوانستم برای چند دقیقه یک جا بنشینم. از طرفی هم برخورد افراد با من به نحوی بود که انگار همه با هم یک جمله را تکرار میکردند: تو یک سیاه بومی هستی! شکستت قطعیه! به مدارک دل خوش نکن...😔😔
رفتم و آبی به صورتم زدم. چند نفس عمیق کشیدم و برگشتم. نزدیک راهروی ورودی بودم که صدایی را شنیدم: 😞
_ شاید بهتر بود یک وکیل سفید میگرفتیم. این اصلا از پس کار برمیاد؟ بعید میدونم کسی به حرفش توجی بکنه! فکر میکنی برای عقب کشیدن و عوض کردن وکیل دیر شده باشه؟😫😖
این؟.... وکیل سفید؟.... نفسم بند آمد. به وضوح حس کردم چیزی در درونم شکست... حس عجیبی داشتم. آنها بدون من حتی نتوانسته بودند تا آنجا پیش بیایند. آن وقت اینطور با من حرف میزدند؟ هیچ کس به جز من سیاه پوست حاصر نشده بود با آن مبلغ ناچیز از آنها دفاع کند اما حالا... این جواب انسان دوستی و خیرخواهی من بود...😔🙃
#ادامه_دارد
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
⬅️ برای اینکه میزان رضایتمندی خود را افزایش بدهیم نیاز داریم که ظرفیت خود را افزایش دهیم یا به تعبیر دیگر لیاقتمان را افزایش بدهیم☺️ 💠 برای چه به این دنیا آمده ایم؟🤔 نگاهمان به جهان چگونه است؟ هدف از خلقت ما لذت طلبی است یا رشد؟🤔 💠 به خودمان ايمان داشته…
↩️ مطابق آیه قرآن دونوع مقام داریم: مقام امر و مقام خلق، مقام امر يعنی كن فيكون(هرچه امر کنیم همان می شود) ولی مقام خلق زمان می برد تا به وجود بيايد. روح دارای مقام امر است😌 اراده كند، اتفاق می افتد.😍
💠 ظرفيت روح آنقدر بالا است که می تواند مفاهيم را در يک لحظه انتقال بدهد كه به این کار طی اللسان می گویند.☺️ يا روح می تواند جسم را تسخير كند طوری که دربند مكان نباشد كه به این کار طی الارض می گویند😌 يا می تواند رويای صادقه ببيند و وقايع را زودتر از آنكه اتفاق بيفتد ببيند و...😁 مثالی دیگر قدرت مرتاض های هندی است که می توانند با چشم قطاری که در حال حرکت است را نگه دارند(كه البته شيوه و روش آن ها متفاوت هست و مورد تایید نیست صرفا قدرت انسان مورد توجه است)🙃
💠 از امام علی(ع) پرسيدند درب خيبر كه چندين نفر بايد تكانش بدهند را چطور از جا درآوردید؟🙄 فرمودند من با قدرت جسم اينكار را نكردم!💪
💠 اين ها گوشه ای از قدرت روح انسان است.😍😌
#قسمت_سیزدهم
#ظرفیت 😌
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 ظرفيت روح آنقدر بالا است که می تواند مفاهيم را در يک لحظه انتقال بدهد كه به این کار طی اللسان می گویند.☺️ يا روح می تواند جسم را تسخير كند طوری که دربند مكان نباشد كه به این کار طی الارض می گویند😌 يا می تواند رويای صادقه ببيند و وقايع را زودتر از آنكه اتفاق بيفتد ببيند و...😁 مثالی دیگر قدرت مرتاض های هندی است که می توانند با چشم قطاری که در حال حرکت است را نگه دارند(كه البته شيوه و روش آن ها متفاوت هست و مورد تایید نیست صرفا قدرت انسان مورد توجه است)🙃
💠 از امام علی(ع) پرسيدند درب خيبر كه چندين نفر بايد تكانش بدهند را چطور از جا درآوردید؟🙄 فرمودند من با قدرت جسم اينكار را نكردم!💪
💠 اين ها گوشه ای از قدرت روح انسان است.😍😌
#قسمت_سیزدهم
#ظرفیت 😌
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
رفیق #نیمکتی من😉 اینکه بگی فلان کار نمیشه و امکان نداره و اینا، فقط بهونه تراشیه😏 اگه آدمای قبل از ماهم میگفتن نمیشه و امکان نداره که احتمالا آدما هنوزم مثل انسانهای اولیه زندگی میکردن🙁 ⭕️پس تسلیم نشو💪 ✅به قول حضرت آقا: انسان نیرومندتر از این حرفهاست و میتواند…
رفیق #نیمکتی من😉
بعضی اوقات بدجور از مشکلاتی که داری
خسته شدی و غر میزنی....
به قول حاج حسین یکتا:
#صبر داشته باش✨
📍این روزها زودی میگذره رفیق😉✌️
#انگیزشی 💫
#موفقیت✨
#یه_دیدگاه_متفاوت😍
@nimkatt_ir 🇮🇷✨
بعضی اوقات بدجور از مشکلاتی که داری
خسته شدی و غر میزنی....
به قول حاج حسین یکتا:
#صبر داشته باش✨
📍این روزها زودی میگذره رفیق😉✌️
#انگیزشی 💫
#موفقیت✨
#یه_دیدگاه_متفاوت😍
@nimkatt_ir 🇮🇷✨