💠 نیمکت 💠
385 subscribers
1.91K photos
2.03K videos
26 files
272 links
نیمکتی ها 🏅💥
اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉
واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️
#باهم😎
#برای_هم🌱
#کنار‌هم🤝
#هواتونوداریم

👤ارتباط با ادمین:
@Nimkattadmin
Download Telegram
رفقای نیمکتی❗️
الان با اتفاقی که افتاده واسه ناوچه کنارک، حتما شما هم دیدین که یکسریا خدمات ارتش رو ندیده میگیرن🙁

⭕️اینا یکسری از خدمات ارتش تو این سالها به مردمه👆

@nimkatt_ir 🇮🇷
♨️تا وقتی خدا با تو باشه،
مهم نیست که کی مقابلته...💪

#دعای_افتتاح
#یک_دقیقه_با_خدا 💫

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_شانزدهم خبر پیروزی من بین کارگر ها پیچید، مجبور بودم به کارم ادامه بدهم.🙃 همه با تعجب به من نگاه می‌کردند. یک وکیل سیاه که بین زباله‌ها کار می‌کرد. کارگر‌ها با کنجکاوی می‌آمدند و سوال‌های حقوقی شان را از من می‌پرسیدند.…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_هفدهم

چند روزی میشد که مردم با شنیدن این خبر به خیابان ها آمده بودند از تحصن جلوی اداره پلیس گرفته تا تظاهرات خیابانی...👊🏽👊🏽تظاهرتی که عموما با خشونت پلیس تمام می شد هیچ پلیسی در این دادگاه حاضر نشد. 😔حتی زمانی که از آنها جهت پاسخ به سوالات رسما درخواست قانونی کردم، فقط یک وکیل به نمایندگی از همه آنها آنجا حضور داشت ودر نهایت دادگاه ری تبرعه آنها را صادر کرد و این عمل پلیس صرفا دفاع از خود اعلام شد! 26 گلوله برای دفاع در برابر یک نوجوان غیر مسلح!!😒
قاضی رای خودش را بلند اعلام کرد و 3 مرتبه روی میز کوبید: ختم دادرسی...
مادر محمد با صدای بلند گریه می کرد.🥺 پدرش میلرزید و اشک می ریخت😢 و من، نا خود آگاه میخندیدم و سرم را تکان میدادم. آن قدر بلند میخندیدم که قاضی فکر کرد دادگاه را مسخره میکنم. 🙃
انگار یک نفر زنده زنده قلبم را از سینه ام بیرون می کشید. سوزش قلبم را تا مغز استخوان حس میکردم. 😔سریع وسایلم را جمع کردم و بیرون رفتم. من باید اولین نفری باشم که با خبرنگار ها حرف میزند. من باید صدای مظلومیت محمد و مرگ عدالت را به گوش جهان میرساندم.💪🏼👨🏿
از در سالن دادگاه که خارج شدم چند نفر از گارد دادگاه دوره ام کردند و گفتند: شما باید با ما بیاید آقای ویزل!
بعد از چند ساعت حبس شدن در یک اتاق، بلاخره یکی در را باز کرد و به داخل اتاق آمد. از شدت خشم تمام بدنم میلرزید.😡
با عصبانیت گفتم: چه عجب! اونقدر به در کوبیدم و فریاد زدم گلوم پاره شد! حداقل با یک فنجون قهوه می اومدید!🍮
مرد در را بست و به سمتم آمد.
_ شما حس شوخ طبعی جالبی دارید آقای ویزل! حتی در چنین شرایطی!😎
مقابلم نشست و ادامه داد: ولی من اینجام که در مورد یه سری مسئله جدی با هم صحبت کنیم. به پشتی تکیه داد و گفت: یه راست میرم سر اصل مطلب، شما حق ندارید در مورد این پرونده با هیچ شخص یا خبرگزاری صحبت کنید! این پرونده کاملا محرمانه است. اگر تخلف کنید به جرم افشای مدارک محرمانه مجرم شناخته شده و به شدت مجازات میشید.🤨🤨
به زحمت میتونستم خودم را کنترل کنم. تمام بدنم میلرزید. بدتر از همه، وقتی عصبی میشدم دستم به شدت درد میگرفت و میسوخت. محکم زل زدم در چشمهایش و گفتم: حتی اگه دهن من رو با تهدید ببندید، با پدر و مادرش چکار می کنید؟؟😡😨
با پوزخند خاصی از جایش بلند شد و گفت: اینجا کشور آزادیه آقای ویزل! اونها هرچقدر که بخوان میتونن گریه کنن و با همسایه هاشون حرف بزنن! مهم تیتر روزنامه های فرداست...😏😏
و بدون هیچ حرف دیگری از اتاق خارج شد. حق با اون بود. مهم تیتر روزنامه های فردا بود: دادگاه رای بی گناهی پلیس ها را صادر کرد. مدال شجاعت در انتظار پلیس ها قهرمان...😫
فردای روز دادگاه مدام تلفن و گوشی موبایلم زنگ میخورد اما من حس و حال جواب دادن به هیچکدامشان را نداشتم... چه میتوانستم بگویم؟؟ با شجاعت فراد میزدم محمد بی گناه کشته شد یا اینکه مثل ترسو ها حرف های آنها را تایید میکردم؟؟ اصلا کسی صدای مرا می شنید و اهمیت می داد؟ مهم یه جنجال بود. یه جنجال که ذهن مردم را بین شلوغ بازی ها گم کند و کسی نفهمد که دولت چه کار میکند...😫
شب بود که صدای در بلند شد. پدر محمد بود. با خود فکر کردم که از من میخواهد دوباره اقدام کنیم و به رای اعتراض کنیم، یا حداقل با رسانه ها درباره حقیقت حرف بزنیم. اما او در عین دردی که در عمق چشمهایش بود با آرامش به من نگاه کرد و گفت:آقای ویزل! اومدم اینجا تا از زحمات شما تشکر کنم و بقیه حق وکالت شما را پرداخت کنم. شما همه تلاشتون رو انجام دادید. 👍🏽🤝
خیلی تعجب کرده بودم. با شرمندگی سرم را پایین انداختم و گفتم: نیازی نیست. من توی این پرونده شکست خوردم و تمام روز مثل یک ترسو اینجا قایم شدم...😪😶
دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: نه پسرم! زمانی که هیچ کس حاضر نشد از ما دفاع کنه، تو پشت سر ما ایستادی. حداقل مردم صدای مظلومیت محمد رو شنیدن. من از اول میدونستم شکست میخوریم. مطمئن بودم.🙃
با شنیدن این جمله شوک شدیدی به من وارد شد.😵
گفتم: پس چرا انقدر تلاش کردید و مبارزه کردید؟ اونها پسر شما رو کشتند و شما رو مجبور کردند که هزینه دادرسی را بپردازید. اگر مطمئن بودید، چرا شروع کردید؟ 🧐🤨
سکوت سنگینی بین ما حاکم شد. برای چند لحظه از پرسیدن این سوال شرمنده شدم. با خودم گفتم: شاید این حرف فقط یک دلگرمی برای خودش بود. برای اینکه خودش درد کمتری رو حس کنه. این چه سوالی بود که پرسیدم؟😞😣

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
💠 باید طوری باشيم كه خدا می پسندند و به رضايت برسيم. ظرفيتمان را افزايش بدهيم. باورمان به خودمان را تغيير بدهیم و به این باور برسیم که ما یک جسم تمام شدنی نیستیم. ما يک روح هستيم كه "فعلا" در يک جسم هستیم، همان روحی كه خداوند می فرمایند: نَفَختُ فيهِ مِن روحي.☺️
2⃣ تمركز نداشتن بر اين قدرت: قدرت روح تحول ايجاد می كند نه كائنات. اين قدرت و عظمت درون خودمان است.😍💪
دین نسخه خالق است برای تربیت روحی که درون ما است. مثلا ما برای رفع خستگيِ جسم می خوابيم ولی دين گفته برای رفع خستگی روح تسبيحات حضرت زهرا(س) بگو!🙃 اگر با توجه گفته بشود حقيقتا خستگی روح را برطرف می كند!☺️ فراموش نكنيم اين دستور از طرف همان کسی است كه روحش درون ما است!😇
روح تقويت بشود بيماری های جسمی تضعيف می شود!!😏
فرق ما با مرتاض های هندی اين است كه آن ها برای استفاده از توانايی های روحشان، جسمشان را به شدت تضعيف می كنند تا نقش روح پررنگ بشود ولی ما اينكار را خطا می دانيم.🙃 ما روح را تقويت می كنيم تا روحمان جسممان را مديريت كند.😌💪

#قسمت_هفدهم
#ظرفیت😌

@nimkatt_ir 🇮🇷
♨️تو ماه رمضون کی درس بخونم؟! 😢

با توجه به اینکه در ساعات اولیه روز مغز کارکرد بهتری داره و احساس گرسنگی کمتری دارید بهتره شروع به درس خوندن کنید.💪
و در ساعات نزدیک به افطار که راندمان مطالعاتی کمتری دارید استراحت کنید😉

علاوه بر اون تست زدن انرژی کمتری از شما می‌گیرد. می‌توانید ساعات نزدیک به افطار را تست بزنید😌

#موفقیت💫

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-یه قلبم مال خدا یه قلبمم...
+قلب فقط یه دونست ها... اونم مال خداست🙃 مواظب باش قلبت نشکنه😉

#دل_حرم_اللّه_است
#قطره_ای_از_دریا 🌊

@nimkatt_ir 🇮🇷
♨️نیمکتی ها بشتابید 📣

⭕️ ویژه برنامه نیمکت در شبهای قدر😍
با موضوع: نوجوان "#قدر" دان

چهارشنبه ساعت 22:30 از طریق پیج nimkatt_live@

#شب_قدر

@nimkatt_ir 🇮🇷
الحمدللّه قاصم الجبارین...💪

"امسال شبای قدرمون جای یه نفر خیلی خالیه..."

#دعای_افتتاح
#یک_دقیقه_با_خدا 💫
#شب_قدر

@nimkatt_ir 🇮🇷
♨️شب قدر تو دین دیگه ای هم اومده؟! 🧐

در تورات و انجیل موجود شبی به نام قدر وجود ندارد، اما به جای آن شب مقدس با اعمال مخصوص دارد که به شب و عید فصح یا فطیر معروف است که حضرت موسی در این شب بنی‎اسرائیل را به کارهایی وا می‎داشتند و این شب مقارن است با چند روز روزه گرفتن که شباهت‎هایی به شب قدر دارد
در مسیحیت نیز این شب مقدس شمرده می‎شد و در باور آن‌ها چون عیسی آخرین شامش را در این شب خورد و فردایش به صلیب کشیده شد و سپس زنده گشته به آسمان رفت، لذا از تقدس ویژه‎ای برخوردار شد و امروز به نام عشاء ربانی یا شام آخر از اهمیت ویژه‎ای در جامعه مسیحیت برخوردار است.🙃

#شب_قدر

@nimkatt_ir 🇮🇷
♨️رمضان امسال با رمضان سال قبل فرق داره هااا

⭕️شبای قدر امسال یکم بی حاشیه ترن🙃
برا خود اصل مطلب احیا میگیریم😇

الان خودت #تنهای_تنها با #خدا حرف میزنی🙂

ممکنه داخل مراسم تنهایی یه چیزایی بدن
که داخل مراسم شلوغ ندن🌱

#شب_قدر

@nimkatt_ir 🇮🇷
♨️رفقا یادتون نره این شبا برای بیماران کرونایی و پرستارا و همه کسایی که به نوعی درگیرن دعا کنید...🤲

#شب_قدر

@nimkatt_ir 🇮🇷
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ببینید | نماهنگ #بهانه

🎙با صدای: امید روشن بین

🔺اقرار میکنم که خدایم فقط تویی
🔻هر آنچه مانده است برایم فقط تویی💔
🔺شاهدترین به خلوت شبهای تار من😔
🔻سامع ترین به زمزمه های نزار من😔

افتاده بر زمین مپسندم که بی‌کسم😔

#شب_قدر

@nimkatt_ir 🇮🇷
راستی یادم نره واسه اینا هم توبه کنم 👇😭

🔺 استغفر اللّه از هر چی به پدر و مادرم بی احترامی کردم😔

🔺 استغفر اللّه از تمام حرفای بدی که پشت سر عزیزان و دوستانم زدم😢

🔺 استغفر اللّه از اینکه با کسی دعوا داشتم و یا رقیبم بود اما سیاه تر از چیزی که هست جلوش دادم😔

🔺 استغفر اللّه از دوستای بدی که برای خودم انتخاب کردم😢

🔺 استغفر اللّه از چیزای بدی که بقیه از رفاقت با من یاد گرفتند😔

🔺 استغفر اللّه از چه غیبت ها و تهمت هایی که زدم و گفتم حقشه جلوشم میگم🤭😔

🔺 استغفر اللّه از گناهانی که مثل آب خوردن و یواشکی انجام دادم و بعدش جوری توجیهش کردم که وجدان درد نگیرم😢

#شب_قدر

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_هفدهم چند روزی میشد که مردم با شنیدن این خبر به خیابان ها آمده بودند از تحصن جلوی اداره پلیس گرفته تا تظاهرات خیابانی...👊🏽👊🏽تظاهرتی که عموما با خشونت پلیس تمام می شد هیچ پلیسی در این دادگاه حاضر نشد. 😔حتی زمانی که…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_هجدهم

پدر محمد مکثی کرد و جواب داد: آقای ویزل! پسر من مسلمان بود.🙃 من نمی‌خواستم با ننگ دزدی و حمل سلاح گرم دفنش کنم.🙄 هر چقدر هم که اونها دروغ بگن، خیلی‌ها شاهد بی‌گناهی پسر من بودند. من از دینم دفاع کردم نه از پسرم. برای بچه‌ای که من از دست دادم، هیچ کاری دیگه از دست من برنمیاد. من نمی‌خواستم با اسم پسر من، دین خدا لکه دار بشه.🙁
پاسخش به شدت ذهنم را به هم ریخت. این جوابی نبود که انتظارش را داشتم. نمیخواستم دلش را بشکنم اما نمیتوانستم حرفش رو بی‌جواب بذارم. او داشت زندگی‌ش رو بر مبنای اعتقادات احمقانه‌اش می‌چید...😕
گفتم: دین خدا لکه دار هست. لکه‌های سیاه میان دنیای سفید یا شاید هم لکه‌های سفید میان دنیای سیاه!😕 نمیدونم‌. مهم اینه که این دنیا انقدر لکه داره که دیگه سیاه و سفیدش معلوم نیست. هیچ عدالت و انسانیتی وجود نداره و اگه خدایی هم وجود داشته باشه، فقط نظاره‌گره و نگاه میکنه.🙁 هر چند اعتقاد من اینه که خدا بعد از خلق جهان مرده!🙄
نگاه پر محبتی به من کرد که معنی‌اش را نمی‌دانستم. گفت:
خدا به قوم موسی نعمت‌های فراوان داد. دریا رو برای اونها شکافت و از آسمون براشون غذا فرستاد. زمانی که حضرت موسی ۴۰ روز به کوه طور رفت، اونها که رسما خدا رو با چشم هاشون دیده بودند، گوساله پرست شدن! یک گوساله طلا رو فقط برای اینکه از توش صدا درمی‌اومد سجده کردند و پرستیدند. خدا باز هم اونها رو بخشید اما وقتی بهشون گفت وارد این سرزمین بشید اونها قبول نکردند و گفتند: موسی تو با خدات به جنگ اونها برو وقتی که جنگ تموم شد، بیا و مارو صدا کن. میدونی چرا اینطور شد؟🤔
داستان عجیبی بود که هرگز نشنیده بودم. با تعجب سری تکان دادم و گفتم: شاید چون احمق بودن!😐
تلخ خندید و ادامه داد: نه! اونها احمق نبودند. انسان‌ها وقتی برای چیزی ارزش قائل میشن که براش زحمت کشیده باشن. اونها هیچ زحمتی نکشیده بودند. خدا بی‌دریغ به اونها نعمت داده بود. خدا به‌جای اونها با دشمنان اونها جنگید.🙁 فرعون رو غرق کرد و اونها رو نجات داد. بدون هیچ زحمتی برای اونها غذا فرستاد طوری که اونها دیگه نعمت‌های خدا رو نمی‌دیدند.🤭 مثل یک بچه پولدار که از شدت پولداری با ۱۰۰ دلاری سیگار درست میکنه و آتیش میزنه.😳 از دید اون تمام دلار ها بی‌ارزش‌اند. چون از روز اول بدون حساب پول جلوش ریخته. در حالی که تک تک همون دلار ها از دید یک آدم فقیر جواهر محسوب میشه.🙃 خدا به بشر نشون داده که ما باید برای بدست آوردن هر چیزی سختی بکشیم. بجنگیم تا قدر اونها رو بدونیم. آدمی که هرروز بدون مشکل نفس میکشه، قدر هوا رو نمیدونه تا اونو از دست بده. مثل ماهی که تو آبه و معنی دریا رو نمیدونه...🙁

بعد از رفتن پدر محمد، من ساعت‌ها به اون جمله‌ها فکر کردم. عجیب بود ولی حقیقت داشت...🙁
کم‌کم خدا برای من مفهوم پیدا کرد. تاقبل از این خدا برای من مفهمومی نداشت. از دید من خدا کلیسا بود. خدا هم مثل انسانهای سفید بود.🙎🏻‍♂ مرد سفیدی که به ما می‌گفت: زجر بکش...تا درهای آسمان به روی تو باز بشه.😳
هر وقت این جملات را می‌شنیدم میگفتم: خودت زجر بکش! اگه راست میگی چند روز از آسمان بیا پایین و مثل یک بومی سیاه زندگی کن...😕
زجر کشیدن برای کلیسا یک افتخار محسوب می‌شد. درهای تطهیر و حق! اما نه برای ما. بلکه برای اشراف و ثروتمندان سفیدپوست...🙄

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
2⃣ تمركز نداشتن بر اين قدرت: قدرت روح تحول ايجاد می كند نه كائنات. اين قدرت و عظمت درون خودمان است.😍💪 دین نسخه خالق است برای تربیت روحی که درون ما است. مثلا ما برای رفع خستگيِ جسم می خوابيم ولی دين گفته برای رفع خستگی روح تسبيحات حضرت زهرا(س) بگو!🙃 اگر با…
3⃣ تلقين و تمرين و تكرار نکردن: امروزه در جوامع علمی دنيا درباره تلقین بحث و گفتگو صورت می گیرد.🤨
در دین ما تلقین(تمرین و تکرار) از عوامل سير و سلوک است.🙃 در پزشكی هم تلقين درمانی وجود دارد.😌 مثلا طبق تحقیقات اسم سرطان باعث می شود مريض به خود مدام تلقین بد کند.😥

⭕️ انقدری که این تلقین کردن باعث مرگ می شود خود بيماری مضر نيست.😕
كسانی هستند که بخاطر روحيه بالایی که داشتند خوب شدند. در بحث تلقین باید بدانیم که ارواح با هم ديگر در ارتباط هستند و به دلیل این ارتباط هر باوری که داشته باشی همان برایت رقم می خورد.🙃 در اصطلاح دينی می گوییم ارواح جذب و مجذوب می شوند. اگر مثلا به خودت گفتی فلانی برای من بدیمن است. روحت واقعا بدیمنی را جذب می كند!🙄
باید با تمرین و تکرار باور های غلطت را از بین ببری.🙃

#قسمت_هجدهم
#ظرفیت 😌

@nimkatt_ir 🇮🇷
♨️خبر فوری❗️

کنکوریا 20 درصد آخر کتاب در کنکور حذف شد👌

💢اطلاعیه سازمان سنجش را در لینک زیر میتوانید مشاهده کنید: https://www.sanjesh.org/FullStory.aspx?gid=1&id=6503

⭕️"چون ظاهرا یه تفاوتایی با حذفیات نهایی داره حتما چک کنید"

با آرزوی موفقیت برای همه کنکوریای کانال💪😉

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-مگه دیگه تو این دوره زمونه کسی برا آدم پشت و پناه میشه؟! 😕
+آره... شاید تو حواست نبوده.🙃 هرگز پناهی غیر از خدا پیدا نخواهی کرد...🙂

#تنها_پناه
#قطره_ای_از_دریا🌊

@nimkatt_ir 🇮🇷
♨️گر نگهدار من آن است که من می‌دانم،
"شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد"

#دعای_افتتاح
#یک_دقیقه_با_خدا 💫

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_هجدهم پدر محمد مکثی کرد و جواب داد: آقای ویزل! پسر من مسلمان بود.🙃 من نمی‌خواستم با ننگ دزدی و حمل سلاح گرم دفنش کنم.🙄 هر چقدر هم که اونها دروغ بگن، خیلی‌ها شاهد بی‌گناهی پسر من بودند. من از دینم دفاع کردم نه از پسرم.
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_نوزدهم

داستان من و خدا تازه در حال شکل‌گیری بود.😍 من شروع به تحقیق کردم. درباره خدا! هر کتابی که به دستم می‌رسید، میخواندم‌. عرفان‌ها و عقاید مختلف.
می‌خواندم و آنها را کنار هم می‌چیدم تا پازل ذهنی‌ام را کامل کنم. تمام ساعت بی‌کاری‌ام را فکر می‌کردم. درباره خدا...
آخرین کتابی که خواندم قرآن بود... 🙃
مجذوب تک‌تک کلمات و جملاتش شده بودم. اما چیزی که قلبم را به حرکت درآورد، دیدن دو تصویر بود. تصویری از حج. انسان‌هایی که با پارچه‌هایی سفید خود را پوشانده بودند و دور یک خانه ساده می‌چرخیدند. سفید و سیاه کنار هم‌. بدون فاصله. بدون تبعیض...😍 در آن لباس‌ها و آن مراسم، معلوم نبود کی فقیر است و کی ثروتمند. این مصداق عمل برابر بود. برابری!🙂
و تصویر دوم؛ تصویری بود از غذا خوردن انسان‌های سیاه و سفید کنار هم. بر سر یک سفره. بدون تفاخر و برتری بخشیدن به سفیدها...😌
با دیدن این تصاویر احساس کردم قلبم از جا کنده شد. بی‌اختیار خندیدم. خنده‌ای از سر حظ و شادی. شاید این تصاویر برای یک انسان سفید چیز عادی بود اما برای من که تمام زندگی برای سیاه بودن و فقیر بودن زجر کشیده بودم و تحقیر شده بودم، یک نعمت به حساب می‌آمد...🤩
نعمت برابری. خدایی که سیاه و سفید در برابرش یکسان بودند. بدون صلیب‌های طلا و جواهر نشان...🙃
این خدا، قطعا خدای من بود.
تحقیقاتم را در مورد اسلام ادامه دادم. شیعه، سنی، وهابی و... هر کدام چندین فرقه و تفکر... هر کدام از آنها ادعای حقانیت داشت. بعضی‌ها ادعا و عقاید مشترک زیادی داشتند اما هر کدام گروه دیگر را کافر می‌دانستند.🤯 اما بعضی از آن‌ها هم زمین تا آسمان با یکدیگر تفاوت داشتند. گیج شده بودم. نمیدانستم کدام را بپذیرم. کم‌کم شک و تردید در دلم راه پیدا می‌کرد. با خود گفتم: اگر اسلام حقانیت دارد پس چرا انقدر فرقه فرقه است؟😐
علاوه بر اینها از طرفی، هجمه‌ها و اتفاقات منفی به دین اسلام هم در فضای مجازی و واقعی روز به روز بیشتر می‌شد.
از شدت این‌ همه فکر کلافه و خسته شده بودم.😥
روی تخت دراز کشیدم و با خود گفتم: شاید اصلا چیزی به اسم خدا وجود نداره. شاید دارم تو یه مسیر واهی حرکت می‌کنم. مگه میشه برای پرستش یک خدا این همه تفکر و عقیده وجود داشته باشد؟🤔 شاید همه اینها ریشه در داستان‌های اساطیری دارد. خدایا! اصلا وجود داری؟🧐
بدون اینکه حواسم باشد، ساعت‌ها در تخت با خدایی که هنوز به وجودش شک داشتم حرف میزدم. اما حقیقت این بود که باور وجود خدا، بعد از خواندن قرآن در من شکل گرفته بود.🙂
دوباره همه چیز را رها کردم و سر زندگی خودم برگشتم. با خود گفتم: کوین! بهتره همه انرژیت رو بزاری روی زنده موندن. داری عمرتو سر هیچی تلف می‌کنی. اونهایی که دنبال خدا راه می‌افتن، آدم‌های بدبختی هستند که تحمل زجر کشیدن ندارن! اونا خدا رو میخوان تا اونو بندازن جلو مشکلاتشون تا مشکلاتشون رو حل کنه و خیال خودشون رو راحت کنن... فراموشش کن.
فراموش کردم. من خدا را فراموش کردم و دوباره به دنبال زندگی عادی‌ام برگشتم. نبرد با یک دنیای سفید برای بقا.🙃 هم باید از حقوق افراد مظلوم دفاع می‌کردم و هم باید کودکان بومی را به درس خواندن تشویق می‌کردم‌.💪🏾
روز به روز تعداد افراد متقاضی برای درس خواندن بیشتر می‌شد. من با تمام وجودم به بچه‌ها در این راه کمک میکردم. پول و ثروت نداشتم اما تا می‌توانستم به آنها انگیزه برای درس خواندن می‌دادم.🤓 انگیزه من از هدف من یعنی تغییر دنیای سیاه بردگی عصر بیست و یکم نشات می‌گرفت و این انگیزه خاموش نشدنی بود. 🙃💪🏾
کار سختی بود اما تعداد ما کم‌کم زیاد می‌شد. آمار تحصیل بومی‌ها بالا می‌رفت.☺️
از هر ۱۰۰۰ نفر بومی استرالیایی ۴۰ نفر برای درس خواندن اقدام می‌کردند.
شاید از نظر دنیای سفید ها این آمار خنده دار بود اما برای ما مفهوم امید داشت.🤩
سال ۲۰۰۸ سال مهمی در زندگی من بود. زمانی که برای اولین بار یک نفر از ظلمی که در حق بومی‌ها روا شده بود، عذرخواهی کرد.🙂 زمانی که نخست وزیر در برابر جامعه ما ایستاد و از ما عذرخواهی کرد. همان سال اوباما اولین رئیس جمهور سیاه آمریکا در یک جامعه سرمایه داری به قدرت رسید. آن‌شب من از خوشحالی تا صبح گریه کردم. با خود گفتم: امشب صدای آزادی در سرزمین آمریکا بلند شده است. فردا این صدا در سرزمین ماست کوین!
نوری در قلب من تابیده بود. نور امید و آینده روشن. سرزمین زیبای من در مسیر انسانیت گام‌هایی برمی‌داشت.😃
به زودی دنیا به چشم دیگری به ما نگاه می‌کرد. اما این توهمی بیش نبود!☹️
هرگز چیزی تغییر نکرد.😕
سخنرانی نخست وزیر هم تنها حرکتی بود برای دفع شورش و اعتراض بومی‌ها.
آیا حقیقتا راهی برای اصلاح دنیا وجود داشت؟😕

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷