💠 نیمکت 💠
385 subscribers
1.91K photos
2.03K videos
26 files
272 links
نیمکتی ها 🏅💥
اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉
واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️
#باهم😎
#برای_هم🌱
#کنار‌هم🤝
#هواتونوداریم

👤ارتباط با ادمین:
@Nimkattadmin
Download Telegram
خدایا😍
فقط تو برام میمونی😌
پس تو بمان تا که نمانم به تمنای کسی...☺️

#دعای_افتتاح
#یک_دقیقه_با_خدا 💫

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_بیست‌و‌سوم آن روز حس شیری را داشتم که قلمرو خودش را مشخص کرده است و حس فوق العاده دیگری که قابل وصف نبود.برای اولین بار داشتم قدرت را تجربه می‌کردم...😏💪🏾 کلاس آموزش زبان فارسی شروع شد.از صبح تا ظهر سر کلاس بودم و…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_بیست‌و‌چهارم

حالت چهره‌‌هایشان کاملا عوض شد.😕سکوت خاصی در اتاق حاکم شد.یکی ازبچه‌ها پرسید:مگه خودت نگفتی انگیزت از اومدن به ایران،خمینی شدن بوده؟🧐🤨
گفتم:چرا،ولی این دلیل نمیشه که ازش خوشم بیاد.شاید یک‌نفر ماشین خیلی خاصی داشته باشه و منم ماشینش رو دوست داشته باشم،ولی دلیل نمیشه که خود اون فرد هم آدم خاصی باشه!🏎این حالت شما خطرناک‌تر از بردگیه.وگرنه برای چی شماها باید برای دیدن یک فرد سفید که هموطنتون هم نیست شادی کنید؟👳🏻‍♂👳🏼‍♂
قبل از اینکه فرصت کنم دوباره حرف بزنم،یکی از بچه‌های نیجر توی گوشم زد و قبل از اینکه به خودم بیایم به سمتم حمله کر و یقه‌ام را گرفت.😡😡
گفت:یکبار دیگه دهنت و باز کنی و اهانت بکنی،مطمئن باش راحت ازت نمیگذرم.🤬😤
خشم و عصبانیت در صورتش موج میزد.محکم توی چشمایش نگاه کردم و گفتم:اگه این بردگی فکری نیست،پس چیه؟!ر وح و فکر تو دیگه به خودت تعلق نداره.مگه اون آدم سفید کیه که بخاطرش با هم‌نژاد خودت اینطوری برخورد میکنی؟😤🤯
بقیه جلو آمدند و قبل از اینکه اتفاق دیگری بیوفتد،من را از بین دستهایش بیرون کشیدند.بهشان که نگاه میکردم،همگی عصبی بودند.😡باورم نمیشد.واقعا میخواستم از آن حالت نجاتشان دهم.اما چیزی نمیتوانستم بگویم.هر چند،آن لحظه زمان خوبی برای صحبت نبود.😕
همه‌شان مثل یک بمب در حال انفجار بودند.اگر کوچکترین حرفی میزدم،واقعا منفجر میشدند.وسایلم را جمع کردم و از اتاق بیرون زدم.🤬آن شادی فقط برای بچه‌های نیجریه نبود.کل خوابگاه غرق شادی شده بود.😍😍دیگر واقعا نمیتوانستم آنها را درک کنم.اول فکر می‌کردم خوی بردگی سیاه‌پوست‌ها از بردگی جسمی به بردگی فکری تغییر کرده است،اما سفید پوست‌ها هم همانطور بودند...🧐
حتی هادی،سر از پا نمیشناخت.به حدی خوشحال بود که خنده از روی لبهایش نمی‌رفت و مدام زیر لب با خودش زمزمه میکرد.😇☺️آن شب هیچ‌کس نخوابید.همه به حمام رفتند و مرتب‌تربن لباسهایشان را پوشیدند.👔هادی هم همینطور.ساعت۳صبح بود.لباس شیری رنگ و شلوار کتانی پوشید.روی شانه‌ها یش چفیه انداخت و یک پیشانی بند قرمز هم بست.من روی تختم دراز کشیده بودم و به او نگاه میکردم.آن‌قدر از رفتارها متعجب بودم که کم‌کم داشتم به یک علامت تعجب زنده تبدیل می‌شدم.😲😳هم میخواستم بروم و همه چیز را از نزدیک ببینم و هم از زمان حضور من در ایران زمان زیادی نگذشته بود و اصلا زبان بلد نبودم.😫🤭پتو را روی سرم کشیدم.اما نمی توانستم بخوابم.فکرها و سوال‌ها رهایم نمیکرد.چرا انقدر ملاقات با رهبر ایران برای همه آنها خوشایند است؟🤔
دیگه نتوانستم طاقت بیاورم.سریع از جا بلند شدم و لباسهایم را عوض کردم و خودم را به آنها رساندم.ساعت حدود ۶ صبح بود.پشت درهای شبستان منتظر بودیم.به شدت خوابم می‌آمد😴 برعکس آنها که ازشدت اشتیاق خواب از سرشان پریده بود.😍بلاخره درها باز شد.ازدحام وحشتناکی بود.وسط ازدحام متوجه هادی شدم که به سمتم می‌آمد.کنارم ایستاد و خیلی با احتیاط سعی میکرد مراقبم باشد تا کسی به من برخورد نکند.نمیتوانستم رفتارش را درک کنم اما حقیقتا خوشحال شدم.بعد از این همه سال هنوز دستم حساس بودو با کوچکترین ضربه‌ای حسابی درد میگرفت.😢😭ساعت۸بلاخره موفق شدیم وارد شبستان بشویم.خسته و کلافه بودم.😤بچه‌ها اما لحظه‌ای آرام و قرار نداشتند.مدام شعر میخواندند و شعار می‌دادند.حدود ساعت۱۰ آقای خامنه‌ای وارد شد.جمعیت از جا کنده شد.همه به پهنای صورت اشک می‌ریختند و شعار میدادند.😢😢از حرف‌هایشان هیچ نمیفهمیدم.فقط به هادی نگاه میکردم.
کم‌‌کم فضا آرام‌تر شد.به حدی کنجکاو شده بودم که قدرت کنترلش را نداشتم.😳با تمام وجود می‌خواستم که یک نفر شعارها و حرفهای بچه‌ها را برایم ترجمه کند...

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️سومین گپ خودمونی نیمکت😍

⭕️ گفتگو با
محمدصادق شهبازی فعال سیاسی

پیرامون: 🇮🇷 #ما_و_فلسطین 🇵🇸

💢 سه شنبه شب، ساعت 21:30

از پیج nimkatt_live@

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
💠 هرچه می خواهی از خدا درخواست کن. حل مشکلاتت برای خدا کاری ندارد. هر وقت خواسته ای داشتی به خدا رجوع کن چرا که خدا حرف زدن بنده اش رادوست دارد. وقتی بنده ای گناه می کند منتظر بهانه ای است تا او را ببخشد. ☺️ 💠 كليد ارتباط با خدا اعتماد است! اعتماد به اينكه…
💠 رضایت، حاصل ظرفیت بالا است.☺️

💠 برخی از مشکلاتمان حاصل ظرفیت پایین و باور غلطمان نسبت به خود است.🙁 البته بعضی مواقع مشکلات و سختی ها زمينه ساز يک جهش هم می تواند باشد.💪

💠 برای افزایش ظرفیت باید توانایی های روح خود را بشناسیم، آن را باور کنیم و سپس تقویت نماییم.🙃✌️

#قسمت_بیست‌و‌چهارم
#ظرفیت 😌

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی حالم بده 🙁
فقط تویی که به فکرمی و شفام میدی😍

#یا_شافی
#قطره_ای_از_دریا 🌊

@nimkatt_ir 🇮🇷
تا خدا بنده نواز است...
به خلقش چه نیاز...؟! 😍😏

#دعای_افتتاح
#یک_دقیقه_با_خدا 💫

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_بیست‌و‌چهارم حالت چهره‌‌هایشان کاملا عوض شد.😕سکوت خاصی در اتاق حاکم شد.یکی ازبچه‌ها پرسید:مگه خودت نگفتی انگیزت از اومدن به ایران،خمینی شدن بوده؟🧐🤨 گفتم:چرا،ولی این دلیل نمیشه که ازش خوشم بیاد.شاید یک‌نفر ماشین خیلی…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_بیست‌و‌پنجم

با تعجب از بچه‌ها پرسیدم:چی میگفتید؟معنی شعارهاتون چی بود؟🤔 اما هیچ‌کدام از بچه‌ها انگلیسی بلد نبودند.🙁 ناگهان هادی به کنارم آمد و گفت:این همه لشکر اومده به عشق رهبر امده،صل‌علی‌محمد،عطر خمینی آمد،خونی که در رگ‌ ماست هدیه به رهبر ماست.
جملات و شعارهایی را که میشنیدم،باور نمیکردم.🙄 آنها دروغگو نبودند،غرق در حیرت چشم از هادی برداشتم و به رهبر ایران نگاه کردم.🧐 با خودم گفتم:چرا اونها میخوان جانشون رو برای تو فدا کنند؟🤔 هیچکدام ایرانی نیستند،تو با آنها چکار کردی که اینطور به خاطرت اشک میریزند؟🤔
چنان غرق در شوک و حیرت بودم که همه چیز را فراموش کردم.🙃 حتی مشکلم با هادی را هم فراموش کردم.🙂 هادی،تمام مدت سخنرانی،حرف‌ها را خیلی آرام کنار گوشم ترجمه میکرد و من دقیق گوش میکردم.😌 مجذوب تک‌تک کلمات شده بودم.😍 آن مرد نه تنها رهبر اندیشه‌ها و عقاید بود،بلکه روح همه آن‌ها را رهبری می‌کرد.✌️ از سیاه گرفته تا سفید. طلبه‌های حاضر از شرقی‌ترین کشور تا طلبه‌های آمریکایی و کانادایی...😶
محو سخنرانی بودم که ناگهان بغض همه جمعیت حاضر در سالن شکست.😢 به سمت هادی چرخیدم.با تمام وجود گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت.😭 تعجبم چندبرابر شد.🧐 هادی با صورتی خیس از اشک در گوشم جمله‌ای را زمزمه کرد:طلاب عزیز غیر ایرانی بدانند که آنها در ایران اسلامی غریبه نیستند.🙃 شما حتی مهمان هم نیستید،بلکه صاحب‌خانه هستید.شما فرزندان عزیز من هستید...😍☺️
سرم را به سمت جایگاه چرخاندم،🧐 با تعجب در دلم به رهبر ایران گفتم:من توی کشور خودم یک آشغالم و حق زندگی ندارم،😞 اونوقت تو کشورت رو با ما تقسیم میکنی؟🤭 اصلا چرا کشور تو برای اینها انقدر مهمه که اینطور بخاطرش اشک میریزن؟🤔
من هرگز برای کشورم گریه نکرده بودم،😶 هیچوقت برای سیاستمداری اشک نریخته بودم و هرگز چنین صحنه‌ای را ندیده بودم.🙁 من سیاستمدارهایی را دیده بودم که قدرت ایجاد هیجان در جمع را داشتند، اما پایه تحصیلی من،فلسفه و علوم سیاسی بود و به خوبی می‌دانستم این حالت جوزدگی و هیجان نیست...🙃
دوباره به رهبر زل زدم و در دلم گفتم:یا تو فراتر از چیزی هستی که فکر میکردم،🧐 یا چیزهایی فراتر از یک سیاستمدار داری که من از آن بی‌خبرم.🙄 چیزی که من باید هرچه سریع‌تر پیداش کنم!!...🤔

دوره زبان فارسی تمام شد اما برای ما تازه واردها، هنوز هم ترجمه متون و سخن‌ها سخت بود.😥 بقیه پا به پای برنامه پیش می‌رفتند اما من علاوه بر آموزش‌ها، دنبال جوابی برای پرسش های ذهنم می‌گشتم.🧐 سوالاتی که روز دیدار در ذهنم شکل گرفته بود،رهایم نمی‌کرد.🤔 شروع به مطالعه کردم و هر مطلبی را که درباره حکومت و رهبری جامعه دینی نوشته شده بود را می‌خواندم.🧐 گاهی خواندن یک مطلب فارسی،چندین ساعت طول میکشید.😩 گاهی حتی ناهار نمیخوردم تا خوابم نبرد و بتوانم بعدازظهرها مطالعه کنم.😌بالاخره به نتیجه رسیدم:حکومت زمین به خدا تعلق دارد و پیامبر و اهل بیتش واسطه بین زمین و آسمان هستند و در زمان غیبت آخرین امام،حکومت دست ولایت فقیه جامع الشرایط امانت است...🙂
حکومت الهی،امت واحد،مبارزه با استعمار و برده داری و... اینها مفاهیمی بود که به راحتی میتوانستم درک کنم💪🏾 اما موضوع دیگری هم وجود داشت: عشق به خدا و اهل بیت...
عشق از دید فرهنگ من،ارتباط بین دوجنس بود و به همین دلیل این عشق برایم قابل درک نبود. مرگ و کشته شدن در راه هدف،یک تفکر پذیرفته شده است. افرادی بودند که بخاطر خانواده‌شان جانشان را از دست داده بودند. اما عشق به خدا چه مفهمومی داشت؟🧐 و عجیب‌تر از آن ماجرای کربلا بود.چه چیزی میتوانست خطرناک تر از مردمی باشد که مفهوم عشق به خدا در بین آنها است و حتی حاضرند در این راه جانشان را فدا کنند؟😥
آنها خودشان را امت واحد میدانند و هیچ مرزی برای این اعتقاد وجود ندارد...✌️

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷
↩️ تقدير چیست؟🤔 آيا خدا روند همه مراحل زندگیمان را با جزئيات مشخص كرده؟🧐 مثلا امروز در ساعتی مشخص اتفاقی مشخص بيفتد؟🙄
اگر اينطور باشد پس روایت "تقدیر بنده به اندازه تفكر او است" چیست؟

💠 مثالی برای تقدير: در برخی صفحات مجازی مثل اینستاگرام صفحه جستجویی وجود دارد که برای هركس پست های متفاوتی را نشان می دهد.🤔 این تفاوت به پست هایی که می پسندیم یا ذخیره می کنیم بستگی دارد.🙃 هرچه را انتخاب كرده باشیم مطابق همان سبک پست های دیگر را به ما نشان می دهد.😌
♨️رابطه زندگی روزانه ما و تقدیر هم همینگونه است.👌

#قسمت_بیست‌و‌پنجم
#ظرفیت 😌

@nimkatt_ir 🇮🇷
کاش زودتر امتحانامون تمام میشد😭

عذاب وجدان گرفتیم ازبس نخوندیم😏😐😂

#آموزش_مجازی

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-فکر نمیکنم این دفعه دیگه منو ببخشی😔💔
+کی گفته؟!🤔 من که خودم گفتم آمرزنده مهربانم😌

#آمرزنده_مهربان
#قطره_ای_از_دریا🌊

@nimkatt_ir 🇮🇷
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ویروس کووید48 چیست؟😰
کووید19 خطرناک تر است یا کووید48؟🧐

♨️راه مقابله با این ویروس چیست؟🤔

#روز_قدس

@nimkatt_ir 🇮🇷
خدایا😢
تو تنها کسی هستی که براش ناز میکنم... تو منو صدا میزنی و من از تو رو بر می‌گردونم😔💔

#دعای_افتتاح
#یک_دقیقه_با_خدا 💫

@nimkatt_ir 🇮🇷
در آستانه روز جهانی قدس
به تماشای مستند و مطالعه کتاب با موضوع #فلسطین بنشینید😉

#روز_قدس

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_بیست‌و‌پنجم با تعجب از بچه‌ها پرسیدم:چی میگفتید؟معنی شعارهاتون چی بود؟🤔 اما هیچ‌کدام از بچه‌ها انگلیسی بلد نبودند.🙁 ناگهان هادی به کنارم آمد و گفت:این همه لشکر اومده به عشق رهبر امده،صل‌علی‌محمد،عطر خمینی آمد،خونی…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_بیست‌و‌ششم

تازه می‌توانستم علت مبارزه حکومت‌های سرمایه‌داری را با اسلام بفهمم.😞 اگر اسلام در غرب شیوع می‌کرد، آنها را به نابودی می‌کشاند و این دلیل دشمنی آن‌ها با اسلام بود.😳 برای آن‌ها ایران تنهاهیچ ترسی نداشت،😦 تفکر در حال شیوع بمب زمان‌داری بود که برای نابودی آن‌ها لحظه شماری می‌کرد. واقعیت این بود؛ وحشت بی‌پایان دنیای سرمایه‌داری و استعمارگر از ایران اسلامی...💪🏻
تابستان ۱۳۹۰ از راه رسید.اکثر بچه‌ها به کشورهایشان برگشتند و فقط عده کمی در خوابگاه ماندند.من و هادی هم در خوابگاه ماندیم. قصد داشتم کل تابستان عربی بخوانم.📚درس عربی واقعا برایم سخت بود.زبان فارسی را به خوبی یاد گرفته بودم اما عربی واقعا برایم دشوار بود.😞آن روز هادی نماز می‌خواند و من همچنان با کتاب عربی مشغول بودم.هرچه تلاش میکردم بیشتر شکست میخوردم.خسته شده بودم.😕کتاب را پرت کردم و روی تخت دراز کشیدم و فورا از خستگی خوابم برد.😴😴 وقتی از خواب بیدار شدم، یک دفتر کنار تختم دیدم. 📒هادی در اتاق نبود.با تعجب بازش کردم. آموزش تمام قوائد عربی به زبان انگلیسی بود.📌🗓تمام مطالب با نکات ریز و تفاوت ها در آن به دقت توضیح داده شده بود. اول تعجب کردم اما بلافاصله یاد هادی انداختم.یعنی دلش به حال من سوخته؟اون به من ترحم کرده؟ به شدت عصبی بودم. 😡😡در همان لحظه هادی به اتاق آمد.تا چشمم بهش افتاد با عصبانیت کتاب را به سمتش پرت کردم و گفتم:کی از تو کمک خواسته بود که دخالت کردی؟فکر کردی من یک آدم بدبختم که به کمک تو احتیاج دارم؟🤬🤬
شوک زده شده بود اما سریع به خودش آمد.معلوم‌بود خیلی ناراحت شده است.😔خودم را برای یک دعوای حسابی آماده کرده بودم که...
هادی خیلی آرام خم شد و دفتر را از روی زمین برداشت و گفت: قصد بی احترامی نداشتم.اگه رفتارم باعث سو تفاهم شده عذر میخوام.😓
و خیلی عادی به طرف تختش رفت.
به شدت جا خوردم.من خودم را برای دعوا آماده کرده بودم اما این رفتار هادی تمام معادلات ذهنی مرا بهم ریخت.او با اینکه خیلی ناراحت شده بود اما به جای هر واکنشی فقط از من عذرخواهی کرد. 😪آن شب اصلا خوابم نبرد.روی تختم دراز کشیده بودم که ناگهان نیمه‌های شب هادی از اتاق بیرون رفت و چند دقیقه بعد برگشت.سجاده‌اش را باز کرد و مشغول نماز شد.میدانستم نماز صبح دو رکعت بیشتر نیست اما هادی پشت سر هم نمازهای دورکعتی میخواند.حالت عجیبی داشت.نماز آخرش یک رکعت طولانی بود و او خیلی آرام بین نماز گریه میکرد.😭😭من حدود یک سال بود که مسلمان شده بودم اما فقط به اسم...هرگز نماز نخوانده بودم و در مراسم‌های مذهبی مسلمان‌ها شرکت نکرده بودم.😐😶 اما آن شب برای اولین بار توجهم به نماز جلب شد. نمیفهمیدم چرا هادی آن‌طور گریه میکند. او حس و حالت عجیبی داشت حسی که من قادر به درک کردنش نبودم.😔از آن شب هادی به شدت در کانون توجهاتم قرار کرفته بود به طوری که با هر رفتارش به شدت کنجکاوی من تحریک میشد و مرا وادار میکرد تا سر از کارش دربیاورم...🤔

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
↩️ تقدير چیست؟🤔 آيا خدا روند همه مراحل زندگیمان را با جزئيات مشخص كرده؟🧐 مثلا امروز در ساعتی مشخص اتفاقی مشخص بيفتد؟🙄 اگر اينطور باشد پس روایت "تقدیر بنده به اندازه تفكر او است" چیست؟ 💠 مثالی برای تقدير: در برخی صفحات مجازی مثل اینستاگرام صفحه جستجویی وجود…
💠 هر صبح كه بیدار می شوی تقدیرت براساس عملکرد آن روزت، عملکرد روز گذشته ات و آن چیزهایی که خدا روی آنها حساس است رقم می خورد.

💠 خداوند روی بعضی مسائل حساس است و در عين مهربانی و محبت بعضی وقت ها هم بغض می كند!😔 بعضی ها می گویند من خدا را قبول دارم ولی خدایی را كه هرطور باشم تنها واکنشش لبخند باشد.🙄 اين ديگر خدا نيست... بت است!😕

💠 مثلا زمانی که حضرت يوسف(ع) به زندانی آزاد شده فرمود سفارش ما را به پادشاه بکن، خدا گفت به کسی جز من اميدواری؟😕 10 سال بیشتر در زندان بمان!😏 خداوند به بعضی مسائل حساس است! اين خدا، خدا است!✌️

#قسمت_بیست‌و‌ششم
#ظرفیت 😌

@nimkatt_ir 🇮🇷
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♨️#ببینید | کلیپ "زمین بازی ما"

مسابقه فوتبال تیم ستارگان جهان با تیم اسرائیل💪

#روز_قدس

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نـوجوان فِلِسْطـــــێنی،نبضش با هـــــوای قــــدس تنظیم شده..
قـــــدس را بگیرند،می مـیـــــرد😞💔

پویش #دوست_فلسطینی_من

پنجشنبه ساعت 21

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-خدایا همش میگی ایمان آوردن...🙄
ایمان آوردن که خیلی آسونه✌️
+فکر کردی فقط بگی: ایمان آوردم حله؟!🤔 نه... آزمایش میشی🙃 نه فقط تو، هرکسی که بگه ایمان آوردم آزمایش میشه💪

#آزمایش‌خواهیم‌شد
#قطره_ای_از_دریا 🌊

@nimkatt_ir 🇮🇷
💚 به این میگن #اقتدار

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
جالبه مردم در جواب این پست نوشتن

تو مظلومی یا اون بچه ها و نوزادهایی که به خاک و خون میکشی
😡

راه حل نهایی ان شاءالله نابودی اسراییل و برگشتن قدس به آغوش مسلمانان خواهد بود
😊

#روز_قدس

@nimkatt_ir 🇮🇷