💠 نیمکت 💠
385 subscribers
1.91K photos
2.03K videos
26 files
272 links
نیمکتی ها 🏅💥
اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉
واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️
#باهم😎
#برای_هم🌱
#کنار‌هم🤝
#هواتونوداریم

👤ارتباط با ادمین:
@Nimkattadmin
Download Telegram
نیمکتی ها سلام😍🖐

📍به معلم هاتون تبریک گفتید یا نه؟!
🔺تبریک حضوری؟!
🔺تبریک مجازی؟!
🔺تماس صوتی؟!
🔺تماس تصویری؟!
🔺پیامکی و یا....؟!

🔶 عکس و فیلم های "تبریک روز معلم" رو با ما به اشتراک بزارید...

🎈آیدی ارسال آثار:
👤 @nimkattadmin

منتظر آثارتون هستیم✌️🌱

#روز_معلم_مبارک💐

@nimkatt_ir🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا خودش چشم به راهمونه😢
خیلی وقته منتظره... 😔
بیا برگردیم😔

#پروردگار_مهربان
#قطره_ای_از_دریا 🌊

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
🖐خانم اجازه؟ 🖐آقا اجازه؟ 🔺روزتون مباااارک😍😁 ممنون از همه رفقای نیمکتی که تو چالش شرکت کردند و عکس تبریک روز معلم رو برامون ارسال کردند💐😌 #ارسالی_نیمکت‌نشینان @nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌀یه تبریک متفاوت و خلاقانه👌

🔸حالا که مدارس تعطیله و نمیتونیم حضوری به معلم های عزیز تبریک بگیم، چقدر خوبه که این مدلی هنرنمایی کنیم😍✌️

🔺خوشبحال معلم ها که چنین شاگردان هنرمندی دارند👏

#ارسالی_نیمکت‌نشینان

@nimkatt_ir🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_ششم فردا صبح با بقیه به سر زمین رفتم... مادر خیلی خوشحال بود.🙂😀 چند روزی به همین منوال گذشت تا صبح یکشنبه...🏙🌇 آن روز صبح سر زمین مشغول بیل زدن بودم که ناگهان کسی مرا صدا زد.😮😲 سارا بود. سارا و چند تا از بچه‌ها با…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_هفتم

وسایلم را جمع کردم و فردای آن روز به مدرسه رفتم. تصمیم را گرفته بودم. به هر طریقی شده و با هر سختی باید درسم را تمام میکردم. 💪🏼✌🏼وارد مدرسه که شدم از روی نگاه بچه ها و واکنش هایشان میتوانستم بفهمم کدام یک طرف من بودن،☺️ کدام یک بی طرف بودن و چه کسانی با من مشکل داشتند.😡 بعضی ها با لبخند به من نگاه میکردند😌 بعضی ها با تهدید برایم سری تکان میدادند. 😒بعضی برایم دست بلند میکردن و بعضی به نشانه اعتراض به برگشتنم، به سمتم تف می انداختند.😞 به همین منوال زمان میگذشت و من به آخرین سال تحصیلی ام نزدیک میشدم و همزمان با تحصیل دنبال کار هم میگشتم. ⚙️🔧من اولین کسی بودم که در آن منطقه فرصت درس خواندن داشتم. 📕📚دلم نمیخواست بعد از تحمل این همه سختی به مزرعه برگردم و کارگری کنم.🔨 حالا که تا اینجا پیش رفته بودم باید به نسل بعد از خودم تفاوت و تغییر را نشان میدادم تا انگیزه ای برای رشد و تغییر در انها ایجاد کنم.💪🏼✌🏼
ولی حقیقت این بود که هنوز هم یک بومی سیاه یک بومی سیاه بود. شاید تنها جایی که حاضر میشد ما را قبول کند ارتش بود. 👨🏿
نزدیک سال نو بود. هرچند برای یک بومی سیاه مفهومی به نام سال نو وجود نداشت اما مادرم همیشه به چشم فرصتی برای شاد بودن به ان نگاه میکرد.😌 او هر سال خانه را تمیز میکرد و سعی میکرد یک تغییر هرچند ساده بین هر سالمان ایجاد کند. خیلی ها به این خصلت مادر میخندیدند. انها منتظر دلیلی برای شاد شدن بودند اما ما هر سال سعی میکردیم دلیلی برای شاد شدن بسازیم.😍😍
ما در خانه نه پولی برای کریسمس داشتیم 🍭🍰و نه پولی برای هدیه خریدن و جشن گرفتن 🎀🎈🎁و حتی نه اعتقادی به مسیح. مسیح از دید ما یک جوان سفید پوست بود و یکی از تهرم های فشار افرادی که سرزمین ما را اشغال کرده و ما را به بند کشیده بودند.😕☹️
آن روز عصر مادرم و سیندی برای خرید از خانه خارج شدند. شب شد. ساعت کم کم به نیمه شب نزدیک میشد اما خبری از انها نبود. کم کم نگرانی در چهره همه خانواده آشکار میشد. 😥😥پدر دیگر طاقت نداشت. درست مثل من. فورا هر دو لباس پوشیدیم و آماده رفتن شدیم. پدر در را گشود اما... برادر بزرگم پشت در بود. ایستاده بود و برای در زدن دل دل میکرد. پدرم با دیدن حال و روز آشفته او رنگ از چهره اش پرید...😢😢
حال دیگر مطمئن شده بودم که اتفاق ناخوشایندی افتاده است.😔
حدسم درست بود. سخت ترین لحظات زندگی ام تا ان روز پیش روی ما بود. زمانی که سفیدپوست ها مشغول جشن و شادی کریسمس بودند،😞🍺 ما توی قبرستان بومی ها خواهر کوچکم سیندی را دفن میکردیم. از خاک به خاک. از خاکستر به خاکستر...
مادرم خیلی اشفته بود و مدام گریه میکرد. خیلی ها آن شب جوان سفیدپوست مستی که سیندی را با ماشین زیر کرده بود دیده بودند. 🍸🥂میدانشتند قاتل خواهرم کیست اما این برای پلیس اهمیتی نداشت. آنها حتی حاضر به شنیدن حرف ها و اعتراض های پدرم نشدند و با خشونت و کتک ما را از اداره پلیس بیرون انداختند. به همین راحتی یک بومی سیاه دیگر به دست یک سفید پوست کشته شده بود. هیچ کس صدای ما را نشنید.هیچ کس از حق ما دفاع نکرد اما آن شب یک چیز انگار در درون من فرق کرد. چیزی که سرنوشت را جور دیگری رقم میزد...🥺☹️😔

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
⬅️ بعضی ها ظرفیتی به دست می آورند كه بدون اینکه درخواستی داشته باشند خداوند به آن ها عنایت می کند.😍 چه كنيم جزء اين دسته شویم؟🤔 💠 اولين مورد برای تقويت ظرفيت، #ايمان است.😌 يعنی #باور جدی و قلبی که با روح عجین شده و دستاوردهای زيادی به همراه دارد.💪 باور به…
💠 چرا بعضی ها اينقدر معتقدند ولی بعضی ها آماده فرار از اعتقادات؟! 🙄چرا بعضی ها برای هر دقیقه از عمرشان برنامه ريزی می کنند ولی بعضی جوان ها اکثر وقتشان را تلف می کنند و هيچ تحركی ندارند؟🙁

↩️ جواب همه این سوال ها این است که:

👈 نگاهمان به جهان و جهان بينی درست نيست!🙄 اصلا نمی دانيم چرا به این دنیا آمده ایم؟🤔 دو ديدگاه وجود دارد:

۱. انسان برای خوش گذرانی و لذت به این دنیا آمده😃: اين تفكر با طراحی و سیستم اين دنيا هم خوانی ندارد.🙁

معتقدین و طرفداران اين تفكر اکثرا به پوچی رسیده اند یا حتی خودكشی کرده اند.😧
زیرا اين دنيا و طراحی‌اش برای لذت طلبی آفريده نشده!
بعضی ها اين سوال را می پرسند چون نمی دانند هدف از خلقتشان چه بوده!😕
خیلی وقتها شعار می‌دهند ما یک بار زندگی می‌کنیم بگذار جوانی کنیم‌!!🤪
میدونید این شعار اولین بار کجا نوشته شده؟!🧐 روی بطری های یه کمپانی مشروب فروشی...!!😳
اين اشتباه است كه ما يكبار زندگی می كنيم پس هر لذتی را تجربه کنیم! ما تنها يكبار زندگی نمی كنيم بلکه ما یک بار #حیات_دنیوی. را تجربه میکنیم...😌

#قسمت_هفتم
#ظرفیت😌

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️گاهی فکر میکنم هیشکی حواسش بهم نیست... 😔💔

-لحظه ای تردید نکن که من هستم😌

#هوامونو_داره
#قطره_ای_از_دریا 🌊

@nimkatt_ir 🇮🇷
کنکوریا😁
دوتا راهکار درجه یک واسه استفاده بهتر از ماه رمضان برای مطالعه دروس

بعد از افطار و پس از یک استراحت کوتاه،کار درسی رو شروع کنید و با استفاده از یک برنامه ریزی منظم و حساب شده آن را تا نزدیکی ۱۱ شب ادامه دهید و بعد از آن تا سحر بخوابید

زمان بعد سحر بهترین موقع👌
برای مطالعه دروس دشوار است🤓
خواندن دروس تخصصی را بعد از خوردن سحری آغاز کنید.😎

#موفقیت 💫

@nimkatt_ir 🇮🇷
-خدایا به غربتم در این دنیا رحم کن... 😢❤️ کس دیگه ای هوامو نداره😔
+غریب به کسی میگن که هیشکی رو نداره. واسه تو من هستم... 😌

#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#یک_دقیقه_با_خدا

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_هفتم وسایلم را جمع کردم و فردای آن روز به مدرسه رفتم. تصمیم را گرفته بودم. به هر طریقی شده و با هر سختی باید درسم را تمام میکردم. 💪🏼✌🏼وارد مدرسه که شدم از روی نگاه بچه ها و واکنش هایشان میتوانستم بفهمم کدام یک طرف…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_هشتم

روح از چهره مادرم رفته بود. بی حس، مثل مرده ها!🙁 فقط نفس میکشید و کار میکرد. نمیگذاشت هیچ کدام بهش کمک کنیم. من می ایستادم و نگاهش میکردم. درون من انگار چیزی فرق کرده بود. برای اولین بار در زندگی ام هدف داشتم. هدفی که باید برایش میجنگیدم. 😔😞
با تمام شدن تعطیلات سال نو به مدرسه برگشتم. مادر اما اصلا راضی نبود او میترسید از اینکه یکی دیگر از فرزندانش را هم از دست بدهد. 😨می ترسید چون من داشتم به دنیای سفید ها پا میگذاشتم.👱🏻‍♂️ دنیای که همه افراد آن سفید بودند و همان سفیدها آنجور که دلخواهشان بود برای آن قانون میگذاشتند. دنیایی که من در آن تنها و بیگانه بودم.👨🏿 اما من تصمیمم را گرفته بودم. تصمیمی که آن زمان به خاطر پدر و مادرم جرات به زبان آوردنش را نداشتم. اما حقیقت این بود که جز مرگ چیزی نمیتوانست مانع من شود...💪🏾
به مدرسه برگشتم و زمان باقی مانده از تحصیلم را با جدیت تمام درس خواندم. 🤜🏿آنقدر تلاش کردم که بهترین امتیاز و معدل دبیرستان را کسب کردم. 😌علی رغم تمام دشمی ها معدلم به حدی عالی شده بود که اگر یک سفیدپوست بودم، به راحتی میتوانستم برای بهترین دانشگاه ها و رشته ها درخواست بدهم. همین کار را کردم. به دانشگاه حقوق درخواست دادم اما هیچ پاسخی به من داده نشد. من با سرسختی تمام به سراغ دانشگاه رفتم. من هیچ تصمیمی برای پذیرش شکست و عقب نشینی نشینی نداشتم. وقتی به دانشگاه حقوق رفتم، کتک سختی از گارد دانشگاه خوردم.🤕 حتی نتوانستم پایم را داخل محیط دانشگاه بگذارم چه برسد به ساختمان و دفتر مدیریت!!!😔😔
دفعه بعدی با نقشه دقیق تری عمل کردم. بدون اینکه کسی بفهمد که من یک بومی سیاه پوست هستم 👨🏿با دانشگاه تماس گرفتم و از رئیس دانشگاه حقوق وقت ملاقات گرفتم...👨🏼‍💼
روز ملاقات رسید. آن روز من یک لباس مرتب پوشیدم و راهی دانشگاه شدم. گارد جلوی ورودی تا چشمش به من افتاد با عصبانیت به سمتم امد و گفت:😡
_تو چه موجود زبان نفهمی هستی! چندبار باید بهت بگم؟ تو حق ورود به اینجا رو نداری! 🤬
خیلی عادی و محکم در چشمهایش نگاه کردم و گفتم: من از رئیس دانشگاه حقوق وقت گرفتم. میتونید تماس بگیرید و اسمم رو چک کنید. 😏
اول باورش نشد اما من خیلی جدی بودم.
_ اگه تماس بگیرم و چنین چیزی نباشه، مطمئن باش به جرم اختلال به پلیس زنگ میزنم و از اونجا به بعد باید واسه خودت قبر بکنی!😨
تماس گرفت. ولی به حدی تو شوک و هیجان بود که اصلا حواسش نبود بگوید که من یک بومی سیاهم!👨🏿 انها قرار مرا تایید کردند و او هم فقط با تعجب تمام ورود مرا به دانشگاه تماشا میکرد. حس آدمی را داشتم که توانسته از بزرگترین دژ دشمن عبور کند. باورم نمیشد پایم را در دانشگاه حقوق گذاشته ام. نه من باورم میشد و نه افرادی که از کنارم میگذشتند و مرا در آن فضا میدیدند.🤨🧐
وارد دفتر ریاست شدم. چشم منشی که به من فتاد برق از سرش پرید. خودم را که معرفی کردم باورش نمیشد. 😨
_کوین ویزل هستم. قبلا از آقای رئیس وقت گرفتم.👨🏿
چند لحظه طول کشید تا به خودش آمد.
+چند لحظه صبر کنید آقای ویزل. باید حضورتون رو به ایشون اطلاع بدم و اجازه بگیرم.
از جایش بلند شد و سریع به اتاق رئیس رفت. و دقیقه نرسیده بود که بیرون آمد و گفت:
_ متاسفم آقای ویزل! ایشون شما رو نمیپذیرن.😒
مکث کوتاهی کردم:
_ اما من از ایشون وقت گرفته بودم و قطعا اگه وقت نداشتن تو این ساعت به من وقت ملاقات نمیدادند!
و قبل از اینکه بخواهد به خودش بیاید و جوابی به من بدهد به سمت اتاق رئیس رفتم. ضربه ای به در زدم و وارد شدم.😶
با ورود من سرش را بالا آورد. نگاهش خیلی سرد و جدی بود. اما من روحیه خودم را حفظ کردم و گفتم:
_ سلام جناب رئیس. کوین ویزل هستم. قبلا برای ملاقات با شما تو این ساعت وقت گرفته بودم. و دستم رو برای دست دادن جلو بردم.🤝
بدون توجه به دست من به به منشی نگاه کرد. از نگاهش آتش میبارید. رو به منشی گفت:
برید بیرون خانم و منتظر باشید صداتون کنم.😡
دستم را جمع کردم و روی مبل نشستم. او هیچ توجهی به من نداشت. مهم نبود! دیده نشدن ساده ترین نوع تحقیری بود که در تمام این سالها تحمل کرده بودم...😒💪🏼

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
💠 چرا بعضی ها اينقدر معتقدند ولی بعضی ها آماده فرار از اعتقادات؟! 🙄چرا بعضی ها برای هر دقیقه از عمرشان برنامه ريزی می کنند ولی بعضی جوان ها اکثر وقتشان را تلف می کنند و هيچ تحركی ندارند؟🙁 ↩️ جواب همه این سوال ها این است که: 👈 نگاهمان به جهان و جهان بينی…
♨️وقتی مشكلات و سختی های دنيا را مشاهده می کنیم میفهمیم که اين دنيا برای لذت و لذت طلبی نيست.🙁
⭕️آیا خوشی و لذتی که ناخوشی به دنبال خود دارد لذت بخش است؟!😕 پس هدف از طراحی این دنیا فقط برای لذت طلبی نیست!🧐 پس برای چه است؟🤔

۲. برای رشد كردن است: برای رشد كردن باید محدوديت ها را تحمل کرد.🙃 مثلا برای ورزشكار شدن بايد از استراحتت کم کنی و به تمرين كردن بپردازی. پس محدود می شوی. يا برای دكتر شدن بايد چندين سال درس بخوانی و محدودیت ها را تحمل کنی تا رشد كنی.😌
چقدر می توان رشد كرد؟ 🤔
آنقدر می توانی رشد كنی كه وقتی به امامت سلام می دهی جواب سلام امام را می شنوی!😍

💠 پس چرا بعضی از جوان ها از انجام کارهای نادرست خودداری نمی کنند؟😢 چون به شعار خدا که می گوید: تو برای ابديت خلق شده‌ای توجه نمی کنند!🙁

#قسمت_هشتم
#ظرفیت😌

@nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم...😔💔

+وقتی منو داری دیگه کیو میخوای داشته باشی؟! 😌 من هستم دیگه...☺️

-تو بمان با من... تنها تو بمان😍

#هوالکافی
#قطره_ای_از_دریا 🌊

@nimkatt_ir 🇮🇷
#پیشنهاد_ویژه🤩
#فیلم_خوب ببینیم👀

🎥 فیلم کوتاه " #داستان_آینده"

این فیلم درباره #دانش_آموزان یک کلاس است که هر کدام رویایی برای آینده شغلی خود دارند و آنها را در ذهن خود تجسم می‌کنند اما...

🎉خرید اشتراک با 50 درصد #تخفیف ویژه ماه مبارک #رمضان📣
🎁RAMAZAN99🎁

📺 لینک تماشا:
🌐 ammaryar.ir/product/داستان-آینده-2/

#تعطیلات_کرونایی😷

@nimkatt_ir 🇮🇷
🔻🔺🔻🔺
#نمیکتی ها🏅💥

اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉
واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️

♨️ اعضای جدید کانال، خوش آمدید😍
🌀 از این پس شما هم #نیمکتی هستید

#با_هم😎
#برای_هم🌱
#کنار‌_هم🤝
#هواتون_رو_داریم...
@nimkatt_ir 🇮🇷
اینجا به گمانم عشق را با گریه درمان می کنند... ☺️❤️

#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#یک_دقیقه_با_خدا 💫

@nimkatt_ir 🇮🇷
🔺🔻🔺🔻🔺
♨️ #خبر_فوری📣

💢 دانش آموزان بشتابید‼️

▫️"تشریح چگونگی پایان سال تحصیلی جاری و وضعیت برگزاری امتحانات خردادماه دانش آموزان"

🔹 امشب (۱۴ اردیبهشت ماه ۹۹)
🔰 برنامه تلویزیونی "اشاره"
ساعت ۲۲
🌐 سیمای خراسان رضوی

🔻با حضور:
👈 قاسمعلی خدابنده
(مدیرکل آموزش و پرورش خراسان‌رضوی)

#پیشنهاد_تماشا👀
@nimkatt_ir🇮🇷
🔺بیانیه مجمع دانش آموزان بسیجی استان خراسان رضوی
به مناسبت گرامیداشت روز معلم👆

🔸 از صمیم قلب از شما معلمان عزیز که صادقانه و خالصانه در راستای هدایت این نسل عاشقانه فداکاری کردید و با وجود دوری از فضای معنوی کلاس های درس، با تمام توان سنگر تعلیم و تعلم را حفظ کردید سپاسگزاری میکنیم🌺

#روز_معلم_مبارک

@nimkatt_ir 🇮🇷
‌‌
💠 نیمکت 💠
جواب شبهه سیاسی: چرا تو جمهوری اسلامی باند بازی وجود داره؟🤨🤭 ♨️ببینیم و بشنویم👆 #بصیرت_نیمکتی #شبهه_تایم #ادامه_دارد.. @nimkatt_ir 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جواب شبهه سیاسی:
دولتمون اسلامیه؟! 🤔
مردم سالاری دینی چیه؟!

♨️ببینیم و بشنویم👆

📍اگر موافق ادامه #بصیرت_نمیکتی هستید
حتما سوالات و شبهات خودتون رو برای ما ارسال کنید...
👤 @nimkattadmin
#بصیرت_نیمکتی
#شبهه_تایم

@nimkatt_ir 🇮🇷
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_هشتم روح از چهره مادرم رفته بود. بی حس، مثل مرده ها!🙁 فقط نفس میکشید و کار میکرد. نمیگذاشت هیچ کدام بهش کمک کنیم. من می ایستادم و نگاهش میکردم. درون من انگار چیزی فرق کرده بود. برای اولین بار در زندگی ام هدف داشتم.…
#سرزمین_زیبای_من
#سید_طاها_ایمانی
#پارت_نهم

بعد از اینکه منشی رفت، رو به رئیس دانشگاه کردم و گفتم: آقای رئیس! من برای ثبت نام و شرکت در دانشگاه حقوق درخواست داده بودم اما علی رغم رتبه و معدل بالا، هیچ پاسخی به درخواست من داده نشد...😢 برای همین حضوری اومدم.
رئیس بدون اینکه نگاهی به من بکند گفت: بهتره برای شرکت توی یک رشته و دانشگاه دیگه درخواست بدی. هرچند بعید میدونم برای پذیرش شما جایی وجود داشته باشه!!😒
با جدیت و تحکم گفتم: اما فکر نمیکنم قانونی وجود داشته باشه که بگه یک بومی حق ورود به دانشگاه حقوق رو نداره! 😏
رئیس خیلی جدی توی چشمهام نگاه کرد و گفت: اینجا جایی برای تو نیست! اینجا جاییه که حقوق دانها، قاضی ها و سیاستمداران اینده کشور رو آموزش میده! بهتره حد و مرز خودت رو بشناسی و هرچه زودتر از اینجا بری بیرون!😒
با عصبانیت گفتم: طبق قانونی که تربیت شده های همین دانشگاه تصویبش کردند، قانون بومی ها رو به عنوان یک انسان پذیرفته! خیلی جالبه!اینجا، برای سگ یک سفیدپوست جا هست و میتونه همراه صاحبش وارد بشه اما برای یک انسان جا نیست!🙁 این حق منه که اینجا درس بخونم آقای رئیس!😏 نگران نباشید! من قصد ندارم قاضی یا سیاستمدار بشم! من میخوام وکیل بشم و از انسان هایی دفاع کنم که کسی صداشون رو نمیشنوه!😔
بدون اینکه حتی پلک بزند چند لحظه در چشمهایم خیره شد و گفت: از این فرصت پیش اومده جای دیگه ای استفاده کن! توی سیستم استرالیا جایی برای تو نیست! این آخرین شانسیه که بهت میدم. قبل از اینکه به پلیس زنگ بزنم و تبدیل به آدمی بشی که کسی صداشو نمیشنوه از اینجا برو بیرون.😕
بلند شدم و به سمت در رفتم و در همان حال جوری که رئیس بشنود گفتم: مطمئن باشید آقای رئیس من کاری میکنم که صدای من شنیده بشه! حتی اگه امروز خودم نتونم وارد اینجا بشم به هر قیمتی که شده راهی برای دیگران باز میکنم.😏
این رو گفتم و از در خارج شدم...
این تصمیم من بود. تصمیمی که باید حتی به قیمت جانم عملیش میکردم....

روز بعد قانون مصوبه در مورد بومی ها را روی یک تکه مقوا با خط خوانا نوشتم و یک پلاکارد پایه دار درست کردم.مقوای دیگه ای را با طناب به گردنم انداختم و روی ان نوشتم: در این سرزمین قانون مدافع اشراف سفید است. شرافت و جایگاه سگ سفیدپوستان از یک انسان بیشتر است. 🙁
و بعد از نوشتن این جملات رفتم و جلوی ورودی اصلی دانشگاه نشستم. تک وتنها... بدون اینکه حتی لحظه ای از جایم تکان بخورم. حتی شب ها همانجا کنار خیابان بدون روانداز و زیر انداز خوابیدم. روزهای اول کسی به من کاری نداشت. آنها فکر میکردند که من خسته میشوم و از آنجا خواهم رفت. اما همین که حس کردند که دارم توجه دیگران را جلب میکنم گارد دانشگاه به سرو ریختند و همه چیزی که داشتم داغون کردند. بعد از یک کتک مفصل، به محض اینکه دوباره توانستم حرکت کنم بار دیگر همه این مطالب را نوشتم و رفتم جلوی دانشگاه...😏
این بار چهره و بدن کتک خورده و زخمی ام هم به نوشته های روی پلاکارد اضافه شده بود.🙁 کم کم افرادی که از کنارم میگذشتند، می ایستادند و به من نگاه میکردند. کم کم برای گسترش حرکت و ایجاد تعامل با بقیه برنامه ریزی میکردم که سر و کله چند ماشین پلیس ظاهر شد. آنها چنان با سرعت ظاهر شدند که انگار برای گرفتن قاتلی سریالی آمده اند...😥

#ادامه_دارد

@nimkatt_ir 🇮🇷