This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مردی در خیابان کشوردوست
فرهیختگان- روایتی از دیدار مردم کرمان و خوزستان با رهبر انقلاب به قلم حامد عسکری؛ نویسنده و شاعر
چه تلفیق جالبی شده، اینکه رهبر مملکتمان خانهاش توی کوچهای است به اسم شهید کشوردوست.سر کوچه از ماشین پیاده میشوم. از سر کشوردوست ته کوچه جمعیت پدیدار است، چشمهاشان برق میزند، خیلیها معلوم است لباس نوهاشان را پوشیدهاند، خیلیهاشان پشت کلههاشان تازه آنکارد شده و این یعنی کرمانیجماعت همان قدری که آداب میهماننوازی میداند آداب مهمانی رفتن هم بلد است.
حالا سید دیر کرده، چهرههای آشنایی از کرمان میبینم. حال و احوال میشویم و چشم به سمت فلسطین دارم که سید بیاید (دقت کردید این جمله چشم به سمت فلسطین دارد تا سید بیاید هم دوپهلو بود؟ یعنی اگر خالی یک جایی بنویسمش ممکن است مخاطب برداشت کند که لب مرز فلسطین و لبنانم و منتظرم سیدحسن نصرالله برسد). به کجا میبرد این خیال ما را؟
سید نمیآید ولی در عوض دو ماهپاره میبینم. محمدمهدی همت و احسان باکری، فرزند دو پهلوان سالهای دفاع مقدس مثل دو سپیدار بلند خرامان از راه میرسند (هر بار این دو برادرم را میبینم به این فکر میکنم که وقتی توی ترافیک دو اتوبان شهید همت و شهید باکری، دارند تنها رانندگی میکنند، دلشان چقدر و چجوری برای پدرشان تنگ میشود).
پاسدارهای جوان فوقالعاده مودب و خوشبرخوردند، قبل از بازرسی بدنی اجازه میگیرند و وقتی عمامه روحانیهای حاضر را هم میخواهند بازرسی کنند عمامه را میبوسند. کیفدستی، گوشی، سوئیچ، فندک، کلید و... را به اتاق اول تحویل میدهیم. محمدمهدی و احسان را میشناسند، اسم و کدملی من را میپرسند، چک میکنند و میگویند بفرمایید داخل. یک خیابان بلند باچنارهای در خواب زمستان را رد میکنیم، بساط شوخی و خنده به راه است. به محمدمهدی میگویم ناهار هم میدهند؟ -خودت چی فکر میکنی؟ مهمون از کرمون داشته باشی، شب رو توی قطار و اتوبوس بوده باشه تا اینجا یه ناهار نده؟ احسان دنده میدهد که خداییش راس میگه، ناهار هم هست.
دمدر حسینیه بساط چای و کیک یزدی به راه است. هوا خنک است و چایی میچسبد. دوتا چایی که از طعم و رنگش معلوم است لاهیجان است را میگیرم و میرسانم به مهدی و احسان که احسان میگوید نمیخورم. مشغول چاییام که یک سمند جلوی در حسینیه توقف میکند، آقامحسن رضایی است. یک سمند دیگر هم پشتش توقف میکند، آیتالله جزایری از خوزستان است. آقا محسن مینشیند صندلی عقب کنار آیتالله و خوشوبش میکنند، قاب عجیبی است.
با همه حال و احوال میکنم و میرویم مینشینیم روی صندلیهای گوشه حسینیه، درست همان جایی که خود آقا توی روضههایشان مینشیند. یک گروه سرود نوجوان با دشداشههای سفید، سرودی عربی میخوانند و بعد نوبت یک گروه دیگر میشود از آنها کوچکتر با لباسهای هلالاحمر.
رهبری میآیند و انگار توی یک بازی فینال جامجهانی ایران یک پای فینال باشد و توی دقیقه 93 گل پیروزی را زده باشد به برزیل، حسینیه روی هواست. خانمهای کرمانی و خوزستانی که احتمالا اولین دیدارشان هست مثل ابر بهار اشک میریزند. مردها مخصوصا جوانترها پلک نمیزنند. عکاسها در بهشت سوژه دارند قدم میزنند. اینقدری که سوژه هست دوربین نیست.
رهبری میکروفون را جلو میکشند، بسماللهالرحمنالرحیم میگویند، یک عرب با لباس اعراب خوزستان بلند میشود و چیزی به عربی با صدای رسا خطاب به رهبری میگوید، صدایش نمیرسد، از توی کلماتش کربلا، ابومهدی مهندس، حاجی قاسم، شطالفرات... و علی عینی را میشنوم. مرد عرب مینشیند یک بختیاری خوزستانی بلند میشود، کلاهی نمدی بر سر دارد و او هم چیزهایی را با شور فریاد میزند. از کرمانیها کسی بلند نمیشود. سخنان رهبری شروع میشود.
خداوکیلی اینجوریاش را ندیده بودم که هر چهار دقیقه یکبار یکی از گوشه حسینیه یک شعاری، بیتی، تکبیری چیزی میگفت و رشته صحبتها را نخکش میکرد، ایوالله گفتم به این صبر و حوصله و آرامش که نه رشته سخن از دست در رفت و نه تذکر و عتابی در کار بود. ای کاش این بندگان خدا مسئولان جلسه یک تذکری چیزی بدهند که بابا این حرکت تا یک جاییاش جواب میدهد و مراعات کنید. بگذریم، حرف خودمان را بزنیم. سخنرانی به آخرهایش رسیده، رهبری دعا میکنند و تمام.
مردم انگار سیر نشدهاند از این بیست و چند دقیقه صحبت. حسینیه دوباره میرود روی هوا، انگار ایران یک گل دیگر زده باشد. یک حلقه دور رهبری از پاسدارهای بیت تشکیل میشود. ازدحام برای یکی دو قدم از نزدیکتر دیدنشان هم برای عاشقانی که از قاب رسانه تماشایشان کردهاند غنیمتی است. به بازرسی اول میروم، کیف و گوشیام را میگیرم، زل میزنم به تابلوی خیابان: شهید کشوردوست.
متن کامل روایت را از اینجا بخوانید
@Negar_Resane
فرهیختگان- روایتی از دیدار مردم کرمان و خوزستان با رهبر انقلاب به قلم حامد عسکری؛ نویسنده و شاعر
چه تلفیق جالبی شده، اینکه رهبر مملکتمان خانهاش توی کوچهای است به اسم شهید کشوردوست.سر کوچه از ماشین پیاده میشوم. از سر کشوردوست ته کوچه جمعیت پدیدار است، چشمهاشان برق میزند، خیلیها معلوم است لباس نوهاشان را پوشیدهاند، خیلیهاشان پشت کلههاشان تازه آنکارد شده و این یعنی کرمانیجماعت همان قدری که آداب میهماننوازی میداند آداب مهمانی رفتن هم بلد است.
حالا سید دیر کرده، چهرههای آشنایی از کرمان میبینم. حال و احوال میشویم و چشم به سمت فلسطین دارم که سید بیاید (دقت کردید این جمله چشم به سمت فلسطین دارد تا سید بیاید هم دوپهلو بود؟ یعنی اگر خالی یک جایی بنویسمش ممکن است مخاطب برداشت کند که لب مرز فلسطین و لبنانم و منتظرم سیدحسن نصرالله برسد). به کجا میبرد این خیال ما را؟
سید نمیآید ولی در عوض دو ماهپاره میبینم. محمدمهدی همت و احسان باکری، فرزند دو پهلوان سالهای دفاع مقدس مثل دو سپیدار بلند خرامان از راه میرسند (هر بار این دو برادرم را میبینم به این فکر میکنم که وقتی توی ترافیک دو اتوبان شهید همت و شهید باکری، دارند تنها رانندگی میکنند، دلشان چقدر و چجوری برای پدرشان تنگ میشود).
پاسدارهای جوان فوقالعاده مودب و خوشبرخوردند، قبل از بازرسی بدنی اجازه میگیرند و وقتی عمامه روحانیهای حاضر را هم میخواهند بازرسی کنند عمامه را میبوسند. کیفدستی، گوشی، سوئیچ، فندک، کلید و... را به اتاق اول تحویل میدهیم. محمدمهدی و احسان را میشناسند، اسم و کدملی من را میپرسند، چک میکنند و میگویند بفرمایید داخل. یک خیابان بلند باچنارهای در خواب زمستان را رد میکنیم، بساط شوخی و خنده به راه است. به محمدمهدی میگویم ناهار هم میدهند؟ -خودت چی فکر میکنی؟ مهمون از کرمون داشته باشی، شب رو توی قطار و اتوبوس بوده باشه تا اینجا یه ناهار نده؟ احسان دنده میدهد که خداییش راس میگه، ناهار هم هست.
دمدر حسینیه بساط چای و کیک یزدی به راه است. هوا خنک است و چایی میچسبد. دوتا چایی که از طعم و رنگش معلوم است لاهیجان است را میگیرم و میرسانم به مهدی و احسان که احسان میگوید نمیخورم. مشغول چاییام که یک سمند جلوی در حسینیه توقف میکند، آقامحسن رضایی است. یک سمند دیگر هم پشتش توقف میکند، آیتالله جزایری از خوزستان است. آقا محسن مینشیند صندلی عقب کنار آیتالله و خوشوبش میکنند، قاب عجیبی است.
با همه حال و احوال میکنم و میرویم مینشینیم روی صندلیهای گوشه حسینیه، درست همان جایی که خود آقا توی روضههایشان مینشیند. یک گروه سرود نوجوان با دشداشههای سفید، سرودی عربی میخوانند و بعد نوبت یک گروه دیگر میشود از آنها کوچکتر با لباسهای هلالاحمر.
رهبری میآیند و انگار توی یک بازی فینال جامجهانی ایران یک پای فینال باشد و توی دقیقه 93 گل پیروزی را زده باشد به برزیل، حسینیه روی هواست. خانمهای کرمانی و خوزستانی که احتمالا اولین دیدارشان هست مثل ابر بهار اشک میریزند. مردها مخصوصا جوانترها پلک نمیزنند. عکاسها در بهشت سوژه دارند قدم میزنند. اینقدری که سوژه هست دوربین نیست.
رهبری میکروفون را جلو میکشند، بسماللهالرحمنالرحیم میگویند، یک عرب با لباس اعراب خوزستان بلند میشود و چیزی به عربی با صدای رسا خطاب به رهبری میگوید، صدایش نمیرسد، از توی کلماتش کربلا، ابومهدی مهندس، حاجی قاسم، شطالفرات... و علی عینی را میشنوم. مرد عرب مینشیند یک بختیاری خوزستانی بلند میشود، کلاهی نمدی بر سر دارد و او هم چیزهایی را با شور فریاد میزند. از کرمانیها کسی بلند نمیشود. سخنان رهبری شروع میشود.
خداوکیلی اینجوریاش را ندیده بودم که هر چهار دقیقه یکبار یکی از گوشه حسینیه یک شعاری، بیتی، تکبیری چیزی میگفت و رشته صحبتها را نخکش میکرد، ایوالله گفتم به این صبر و حوصله و آرامش که نه رشته سخن از دست در رفت و نه تذکر و عتابی در کار بود. ای کاش این بندگان خدا مسئولان جلسه یک تذکری چیزی بدهند که بابا این حرکت تا یک جاییاش جواب میدهد و مراعات کنید. بگذریم، حرف خودمان را بزنیم. سخنرانی به آخرهایش رسیده، رهبری دعا میکنند و تمام.
مردم انگار سیر نشدهاند از این بیست و چند دقیقه صحبت. حسینیه دوباره میرود روی هوا، انگار ایران یک گل دیگر زده باشد. یک حلقه دور رهبری از پاسدارهای بیت تشکیل میشود. ازدحام برای یکی دو قدم از نزدیکتر دیدنشان هم برای عاشقانی که از قاب رسانه تماشایشان کردهاند غنیمتی است. به بازرسی اول میروم، کیف و گوشیام را میگیرم، زل میزنم به تابلوی خیابان: شهید کشوردوست.
متن کامل روایت را از اینجا بخوانید
@Negar_Resane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حجتالاسلام رئیسی خطاب به شهید سیدرضی: خداوند سایه حضرت آقا را مستدام بدارد که همه ما سربازی ایشان را بکنیم
- رسانه ریاست جمهوری - اردیبهشت ۱۴۰۲
- سردار سرتیپ پاسدار سیدرضی موسوی از مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران در سوریه، چهارم دیماه ۱۴۰۲ بر اثر حمله رژیم صهیونیستی در سوریه به شهادت رسید.
@Negar_Resane
- رسانه ریاست جمهوری - اردیبهشت ۱۴۰۲
- سردار سرتیپ پاسدار سیدرضی موسوی از مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران در سوریه، چهارم دیماه ۱۴۰۲ بر اثر حمله رژیم صهیونیستی در سوریه به شهادت رسید.
@Negar_Resane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان رئیس مجلس دربارۀ حلقههای میانی اشارهشده در بیانات رهبر انقلاب
دفاع مقدس و دفاع از حرم با همت حلقههای میانی به موفقیت رسید، نه با حزببازی
دکتر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی، در رونمایی انتشارات انقلاب اسلامی از مجموعۀ ۴۰جلدی «رهنامه»:
صریح صحبت کنیم. وقتی حضرت آقا از حلقۀ میانی میگویند و خودشان این را تشریح میکنند، باید این مفهوم را با دقت بیشتری فهمید.
این حلقههای میانی در مردم، از مردم، و برای مردماند و درعینحال در ارتباط با دستگاههای اجرایی بروکراتیک هستند و رسالت خود را در اینجا دنبال میکنند.
دقیقاً همان تجربهای که در دفاع مقدس اتفاق افتاد. همان تجربهای که شهید سلیمانی برای مدافعان حرم به کار گرفت.
این یک سبک مدیریتی است. این یک روش است و روش دیگر آن است که حزببازی کنیم و پست و مقام بگیریم. روش دوم کشور را به جایی نخواهد رساند.
@Negar_Resane
دفاع مقدس و دفاع از حرم با همت حلقههای میانی به موفقیت رسید، نه با حزببازی
دکتر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی، در رونمایی انتشارات انقلاب اسلامی از مجموعۀ ۴۰جلدی «رهنامه»:
صریح صحبت کنیم. وقتی حضرت آقا از حلقۀ میانی میگویند و خودشان این را تشریح میکنند، باید این مفهوم را با دقت بیشتری فهمید.
این حلقههای میانی در مردم، از مردم، و برای مردماند و درعینحال در ارتباط با دستگاههای اجرایی بروکراتیک هستند و رسالت خود را در اینجا دنبال میکنند.
دقیقاً همان تجربهای که در دفاع مقدس اتفاق افتاد. همان تجربهای که شهید سلیمانی برای مدافعان حرم به کار گرفت.
این یک سبک مدیریتی است. این یک روش است و روش دیگر آن است که حزببازی کنیم و پست و مقام بگیریم. روش دوم کشور را به جایی نخواهد رساند.
@Negar_Resane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گزارش زنده از حسینیه امام خمینی درباره جزئیات دیدار امروز بانوان با رهبر انقلاب
- شبکه خبر: هشت نفر از حضار در ابتدای دیدار امروز در موضوعات مختلف حوزهی زنان سخنرانی خواهند کرد
@Negar_Resane
- شبکه خبر: هشت نفر از حضار در ابتدای دیدار امروز در موضوعات مختلف حوزهی زنان سخنرانی خواهند کرد
@Negar_Resane
از دیار شهید قدس تا انتهای خیابان فلسطین
فرهیختگان- روایتی از دیدار مردم کرمان و خوزستان با رهبر انقلاب به قلم محدثه اکبرپور؛ نویسنده و فعال حوزه ادبیات
...وارد سالن شدیم. پایم را که گذاشتم روی فرشها یک حس آشنا پیچید در تنم. انگار داشتم پا میگذاشتم روی فرشهای خانه پدریام.
برگشتم به چندسال پیش. همین فرشها بود یا بهتر بگویم همین زیلوها. با همین پسزمینه روشن و لوزیهای ریز سورمهای. آن روز هم دلم میکوبید. نشستیم روی زیلوها. خبری از این همه فشار نبود. 200، 300 نفر بیشتر نمیشدیم. یکدفعه آمد داخل. حاجقاسم بود. رفت پشت تریبون و با یک تشر همه مسئولان را بیرون کرد. قرار بود فقط بچههای شهدا آنجا باشند. وقتی به قول خودش غریبهها رفتند، یک صندلی آورد گذاشت جلوی ما و نشست. توی چشم تکتکمان نگاه میکرد. از پدرهایمان میگفت. از اینکه باید شبیهشان باشیم باید همه بگویند چقدر این بچه به پدرش رفته. نهفقط چشمهایمان، نهفقط لبهایمان، نهفقط موهایمان. نگاهمان، حرفهایمان، فکرهایمان.
به او گفتیم حاجقاسم ما دیدار رهبری میخواهیم. یک ابرویش رفت بالا و جدی شد. کاغذی از جیبش بیرون آورد. رویش چیزی نوشت و سری به اطمینان برایمان تکان داد. من از آن روز منتظر دیدار بودم. منتظر دیدار آقا و حالا...
این دیدار را مینویسم پای حاجقاسم. او پای همه ما را به اینجا باز کرد. ما کرمانیها همیشه مدیون او بودیم. او ما را دوست داشت. دوستداشتنی از جنس کرمانی. دوست داشتن کرمانیها با همه جا فرق میکند. دوست داشتن ما لهجه کرمانی دارد. بوی زیره میدهد. مثل شهداد داغ است و مثل درختهای ماهان و جوپار سر به فلک کشیده.
او به ما کرمانیها عزت داد. او به یاد ما آورد که چقدر ارزشمندیم. آنقدر ارزشمند که رهبر جبهه مقاومت جهان بگوید این مرام کرمان بود که زمینه پرورش کسی مثل حاج قاسم را ساخت. این چند خط را زود گفتم. باید چند پاراگراف بعد میآوردمشان. اما نمیشد. برای گفته شدن عجله داشتند...
متن کامل روایت را از اینجا بخوانید
@Negar_Resane
فرهیختگان- روایتی از دیدار مردم کرمان و خوزستان با رهبر انقلاب به قلم محدثه اکبرپور؛ نویسنده و فعال حوزه ادبیات
...وارد سالن شدیم. پایم را که گذاشتم روی فرشها یک حس آشنا پیچید در تنم. انگار داشتم پا میگذاشتم روی فرشهای خانه پدریام.
برگشتم به چندسال پیش. همین فرشها بود یا بهتر بگویم همین زیلوها. با همین پسزمینه روشن و لوزیهای ریز سورمهای. آن روز هم دلم میکوبید. نشستیم روی زیلوها. خبری از این همه فشار نبود. 200، 300 نفر بیشتر نمیشدیم. یکدفعه آمد داخل. حاجقاسم بود. رفت پشت تریبون و با یک تشر همه مسئولان را بیرون کرد. قرار بود فقط بچههای شهدا آنجا باشند. وقتی به قول خودش غریبهها رفتند، یک صندلی آورد گذاشت جلوی ما و نشست. توی چشم تکتکمان نگاه میکرد. از پدرهایمان میگفت. از اینکه باید شبیهشان باشیم باید همه بگویند چقدر این بچه به پدرش رفته. نهفقط چشمهایمان، نهفقط لبهایمان، نهفقط موهایمان. نگاهمان، حرفهایمان، فکرهایمان.
به او گفتیم حاجقاسم ما دیدار رهبری میخواهیم. یک ابرویش رفت بالا و جدی شد. کاغذی از جیبش بیرون آورد. رویش چیزی نوشت و سری به اطمینان برایمان تکان داد. من از آن روز منتظر دیدار بودم. منتظر دیدار آقا و حالا...
این دیدار را مینویسم پای حاجقاسم. او پای همه ما را به اینجا باز کرد. ما کرمانیها همیشه مدیون او بودیم. او ما را دوست داشت. دوستداشتنی از جنس کرمانی. دوست داشتن کرمانیها با همه جا فرق میکند. دوست داشتن ما لهجه کرمانی دارد. بوی زیره میدهد. مثل شهداد داغ است و مثل درختهای ماهان و جوپار سر به فلک کشیده.
او به ما کرمانیها عزت داد. او به یاد ما آورد که چقدر ارزشمندیم. آنقدر ارزشمند که رهبر جبهه مقاومت جهان بگوید این مرام کرمان بود که زمینه پرورش کسی مثل حاج قاسم را ساخت. این چند خط را زود گفتم. باید چند پاراگراف بعد میآوردمشان. اما نمیشد. برای گفته شدن عجله داشتند...
متن کامل روایت را از اینجا بخوانید
@Negar_Resane
روایت ماجرای «اتوبوس ۲۴ عِین ۲۳۹»
- حاشیههایی از همسفری مردم خوزستان برای دیدار با رهبر انقلاب به قلم حنان سالمی
... بقیه اتوبوسها تا خرخره پر از آدم بود اما این ۲۴، عین، ۲۳۹ ما ماجرایش فرق داشت. کم بودیم و اندیمشک باید پر میشد. پر از آدمهایی که سهمشان فراموشی بود و شما خوب یادشان کردید که جا نماندند. وگرنه اینجا هر چقدر هم آدمهای با رگ و ریشهداری باشیم، حافظهمان مثل گنجشک است، زود یادمان میرود که مثلا سی چهل سالِ پیش، یک مشت خانم، وسط سرمای زمستان، تا بالای زانو توی حوض خون میرفتند که تکههای کبد و دست و پا و کاسه شکسته سر را از لباس رزمندهها جدا کنند و بعد انگار اتفاقی نیفتاده، همان لباسها را با تاید چنگ بزنند.
داشتیم میرفتیم دنبالشان و تکان تکان میخوردیم که یکی از خانمهای طلبه، مثل زمان جنگی که ندیدم اما تعریفش را شنیدم، از زیر آن چادر مشکی بابرکتش سفرهای وسط راهرو ۲۴ عین ۲۳۹ برایمان انداخت که کفمان برید! چای و میوه و سرشیر و نان تنوری به اضافه کمی شیر مرغ و تا دلتان بخواهد جانِ شیرینِ آدمیزادِ دست و دلبازِ جنوب! میگفت: «داشتم ناهار درست میکردم که تلفنم زنگ خورد. گفتن دعوتید. حالا کجا؟ زبونم بند اومده بود. نه میتونستم جواب اون بنده خدا رو بدم نه جواب بچههام که دورم بال بال میزدن و میپرسیدن چی شده! خلاصه اونقدر هول کردم که فقط هر چی تو کابینت بود رو جمع کردم آوردم، ناقابله، نوش جون.»...
متن کامل روایت را از اینجا بخوانید
@Negar_Resane
- حاشیههایی از همسفری مردم خوزستان برای دیدار با رهبر انقلاب به قلم حنان سالمی
... بقیه اتوبوسها تا خرخره پر از آدم بود اما این ۲۴، عین، ۲۳۹ ما ماجرایش فرق داشت. کم بودیم و اندیمشک باید پر میشد. پر از آدمهایی که سهمشان فراموشی بود و شما خوب یادشان کردید که جا نماندند. وگرنه اینجا هر چقدر هم آدمهای با رگ و ریشهداری باشیم، حافظهمان مثل گنجشک است، زود یادمان میرود که مثلا سی چهل سالِ پیش، یک مشت خانم، وسط سرمای زمستان، تا بالای زانو توی حوض خون میرفتند که تکههای کبد و دست و پا و کاسه شکسته سر را از لباس رزمندهها جدا کنند و بعد انگار اتفاقی نیفتاده، همان لباسها را با تاید چنگ بزنند.
داشتیم میرفتیم دنبالشان و تکان تکان میخوردیم که یکی از خانمهای طلبه، مثل زمان جنگی که ندیدم اما تعریفش را شنیدم، از زیر آن چادر مشکی بابرکتش سفرهای وسط راهرو ۲۴ عین ۲۳۹ برایمان انداخت که کفمان برید! چای و میوه و سرشیر و نان تنوری به اضافه کمی شیر مرغ و تا دلتان بخواهد جانِ شیرینِ آدمیزادِ دست و دلبازِ جنوب! میگفت: «داشتم ناهار درست میکردم که تلفنم زنگ خورد. گفتن دعوتید. حالا کجا؟ زبونم بند اومده بود. نه میتونستم جواب اون بنده خدا رو بدم نه جواب بچههام که دورم بال بال میزدن و میپرسیدن چی شده! خلاصه اونقدر هول کردم که فقط هر چی تو کابینت بود رو جمع کردم آوردم، ناقابله، نوش جون.»...
متن کامل روایت را از اینجا بخوانید
@Negar_Resane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ببینید | پدرانهای با دختران ایران
خبرگزاری صداوسیما - روایتی از دیدار صمیمانه هزاران نفر از زنان و دختران با رهبر انقلاب
@Negar_Resane
خبرگزاری صداوسیما - روایتی از دیدار صمیمانه هزاران نفر از زنان و دختران با رهبر انقلاب
@Negar_Resane
📚 کتابی که رهبر انقلاب در دیدار بانوان به آن اشاره کردند
انتشارات انقلاب اسلامی - حضرت آیتالله خامنهای در دیدار ششم دیماه با جمعی از زنان و دختران با اشاره به کتابی که اخیراً مطالعه کردند، گفتند:
«دیروز یک کتابی برای من آوردند که صحبتهایی بود که خود بنده کرده بودم، چاپ شده بود، ندیده بودم؛ نگاه کردم دیدم خیلی از حرفهایی که آماده کرده بودم و میخواستم امروز اینجا بگویم، در آن کتاب هست و قبلاً بارها گفته شده؛ در این زمینهها زیاد صحبت کردهایم....»
اشاره رهبر انقلاب به کتاب «زن و خانواده» دفتر سیوچهارم از مجموعهی ۴۰جلدی #ره_نامه بود که اخیراً توسط انتشارات انقلاب اسلامی چاپ و روانه بازار شده است.
@Negar_Resane
انتشارات انقلاب اسلامی - حضرت آیتالله خامنهای در دیدار ششم دیماه با جمعی از زنان و دختران با اشاره به کتابی که اخیراً مطالعه کردند، گفتند:
«دیروز یک کتابی برای من آوردند که صحبتهایی بود که خود بنده کرده بودم، چاپ شده بود، ندیده بودم؛ نگاه کردم دیدم خیلی از حرفهایی که آماده کرده بودم و میخواستم امروز اینجا بگویم، در آن کتاب هست و قبلاً بارها گفته شده؛ در این زمینهها زیاد صحبت کردهایم....»
اشاره رهبر انقلاب به کتاب «زن و خانواده» دفتر سیوچهارم از مجموعهی ۴۰جلدی #ره_نامه بود که اخیراً توسط انتشارات انقلاب اسلامی چاپ و روانه بازار شده است.
@Negar_Resane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عملیات طوفان الاقصی انتقام چه چیزی بود؟
وبسایت عربی KHAMENEI.IR - نظر رهبر انقلاب اسلامی درباره انگیزه مبارزان فلسطینی از طراحی و اجرای عملیات طوفان الاقصی چیست؟
@Negar_Resane
وبسایت عربی KHAMENEI.IR - نظر رهبر انقلاب اسلامی درباره انگیزه مبارزان فلسطینی از طراحی و اجرای عملیات طوفان الاقصی چیست؟
@Negar_Resane
پرچم جهاد اسلامی عشایر عرب خوزستان علیه استعمار انگلیس در جنگ جهانی اول در جریان سفر رهبر انقلاب اسلامی به خوزستان به ایشان هدیه شد
رسانه نگار - در هنگامه جنگ جهانی اول، اشغال خوزستان توسط ارتش انگلیس و صدور حکم جهاد بر علیه اشغالگران از سوی مراجع بزرگوار شیعه بالاخص مرحوم آیتالله سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه)، عشایر غیور استان با پیشتازی روحانیت بر اساس اعتقادات جهادی تشیع و به انگیزه دفاع از میهن اسلامی قیام نمودند و در مناطقی از قبیل غدیر الذعی و تپههای المنیور در ۱۵ کیلومتری غرب اهواز (مقبرة الجهاد)، سوسنگرد شمال اهواز و شادگان حماسههای جاودانهای را آفریدند.
رهبری قیام در شادگان به عهده روحانی جلیلالقدر مرحوم سید جابر بن سید مشعل موسوی البوشوکه و پرچم باقیمانده از آن جهاد اسلامی متعلق به این روحانی مجاهد بود. این اثر ارزشمند نزد بازماندگان وی نگهداری میشده است. سرانجام در سفر تاریخی رهبر انقلاب به خوزستان در اسفند ماه ۱۳۷۵ که مصادف با هشتاد و دومین سالگرد آن نهضت بود، تقدیم محضر ایشان شده است.
ادامه تصاویر را از اینجا ببینید
@Negar_Resane
رسانه نگار - در هنگامه جنگ جهانی اول، اشغال خوزستان توسط ارتش انگلیس و صدور حکم جهاد بر علیه اشغالگران از سوی مراجع بزرگوار شیعه بالاخص مرحوم آیتالله سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه)، عشایر غیور استان با پیشتازی روحانیت بر اساس اعتقادات جهادی تشیع و به انگیزه دفاع از میهن اسلامی قیام نمودند و در مناطقی از قبیل غدیر الذعی و تپههای المنیور در ۱۵ کیلومتری غرب اهواز (مقبرة الجهاد)، سوسنگرد شمال اهواز و شادگان حماسههای جاودانهای را آفریدند.
رهبری قیام در شادگان به عهده روحانی جلیلالقدر مرحوم سید جابر بن سید مشعل موسوی البوشوکه و پرچم باقیمانده از آن جهاد اسلامی متعلق به این روحانی مجاهد بود. این اثر ارزشمند نزد بازماندگان وی نگهداری میشده است. سرانجام در سفر تاریخی رهبر انقلاب به خوزستان در اسفند ماه ۱۳۷۵ که مصادف با هشتاد و دومین سالگرد آن نهضت بود، تقدیم محضر ایشان شده است.
ادامه تصاویر را از اینجا ببینید
@Negar_Resane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم جالبی از گفتگوی رهبر انقلاب با قاریان مصری به زبان عربی و روایت ایشان از علاقه خاص به شیخ مصطفی اسماعیل قاری فقید مصری
- شبکه افق
@Negar_Resane
- شبکه افق
@Negar_Resane
واکنش توئیتری عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب به یک شیطنت رسانهای
آقای فضائلی، عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در شبکه اجتماعی ایکس (توئیتر) نوشت:
القاى بيمارى رهبر انقلاب سالهاست بهعنوان عملیات روانی در دستور کار دشمنان بوده و خواهد بود ولى به فضل الهى همگى روسياه شدهاند.
@Negar_Resane
آقای فضائلی، عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در شبکه اجتماعی ایکس (توئیتر) نوشت:
القاى بيمارى رهبر انقلاب سالهاست بهعنوان عملیات روانی در دستور کار دشمنان بوده و خواهد بود ولى به فضل الهى همگى روسياه شدهاند.
@Negar_Resane
با موافقت رهبر معظم انقلاب؛ سردار سرلشکر رحیم صفوی به عضویت شورای راهبردی روابط خارجی درآمد
شورای راهبردی روابط خارجی - سردار سرلشکر سید یحیی رحیم صفوی، مشاور و دستیارعالی فرماندهکل قوا، با موافقت رهبر معظم انقلاب اسلامی به عضویت شورای راهبردی روابط خارجی درآمده و مسئولیت کمیسیون دفاعی- امنیتی این شورا را برعهده گرفته است.
پیش از این حسین دهقان این مسئولیت را بر عهده داشت که با توجه به انتصاب وی به ریاست بنیاد مستضعفان، سردار صفوی جایگزین دهقان شده است.
@Negar_Resane
شورای راهبردی روابط خارجی - سردار سرلشکر سید یحیی رحیم صفوی، مشاور و دستیارعالی فرماندهکل قوا، با موافقت رهبر معظم انقلاب اسلامی به عضویت شورای راهبردی روابط خارجی درآمده و مسئولیت کمیسیون دفاعی- امنیتی این شورا را برعهده گرفته است.
پیش از این حسین دهقان این مسئولیت را بر عهده داشت که با توجه به انتصاب وی به ریاست بنیاد مستضعفان، سردار صفوی جایگزین دهقان شده است.
@Negar_Resane
اهمیت مشارکت مردم در انتخابات، در نگاه #رهبر_انقلاب سابقهای طولانی دارد.از جمله، زمانیکه میزان مشارکت ۳۰ میلیونی مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ به اطلاع معظم له رسید، ایشان #سجده_شکر بجا آوردند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
حضرت آقا پس از خواندن آن، تفصیل ماجرا را از ایشان جویا میشوند.
پس از لحظاتی تدبر و تأثر عمیق، اعمال عبادی سحرگاهی خود را ادامه میدهند.»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM