[...] زغال که خیلی عزیزالوجود است خانمها در بوشقاب به یکدیگر ارمغان میفرستند. (غوغای تبریز، 1404: 177)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
عرض ما اینست که دولت هر کاری را اقدام کند باید به صوابدید ملّت باشد!
احوالات جمعه ۲۳ شهر رجبالمرجب: دیروز که نواب والا شهزاده وارد و جناب ثقةالاسلام را احضار و زحمت داده و پاره سفارشات نموده که نباید ملّت با دولت طرف مقابل بشود که بالکلّیه پایمال میشوند. مشهور است که با سلطان، سلطانی نمیتوان کرد، حالا که پادشاه عفو عمومی داده شما ملّت را نصیحت و ملامت کنید که اسلحهٔ دیوان را بدهند و دست از دعوا بردارند و الّا دولت با قوّهٔ جبریّه، ملّت را فشار داده در جای خود مینشاند و همین عبارات را اعلان کرده منتشر نمودند و امروز هم حضرت والا جناب وهابآقا و بصیرالسلطنه و اجلالالملک را برده باز توصیه و اتمام حجّت کرده که بلکه حضرات بدون دعوا تسلیم شده اسلحه را بدهند و بیچاره رعیت همگی سرگردان و متفکر که آخر این کار به کجا خواهد کشید.
اما به خلاف ستارخان و باقرخان و مجاهدین ابداً واهمه نکرده در مقابل مانند کوه سخت ایستاده صراحةً گویند مادامی که شهزاده اسلامیّه را برهم نکرده و مشروطه را از پادشاه نگرفته است از ما اسلحه دادن غیرممکن است. فوراً اعلانی از انجمن نوشته انتشار دادند که ما یاغی دولت نشدهایم، عرض ما اینست که دولت هر کاری را اقدام کند باید به صوابدید ملّت باشد و حکومت شهرها را مثل سابق به حکّام نفروشد. (غوغای تبریز، 1404: 9/178)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
احوالات جمعه ۲۳ شهر رجبالمرجب: دیروز که نواب والا شهزاده وارد و جناب ثقةالاسلام را احضار و زحمت داده و پاره سفارشات نموده که نباید ملّت با دولت طرف مقابل بشود که بالکلّیه پایمال میشوند. مشهور است که با سلطان، سلطانی نمیتوان کرد، حالا که پادشاه عفو عمومی داده شما ملّت را نصیحت و ملامت کنید که اسلحهٔ دیوان را بدهند و دست از دعوا بردارند و الّا دولت با قوّهٔ جبریّه، ملّت را فشار داده در جای خود مینشاند و همین عبارات را اعلان کرده منتشر نمودند و امروز هم حضرت والا جناب وهابآقا و بصیرالسلطنه و اجلالالملک را برده باز توصیه و اتمام حجّت کرده که بلکه حضرات بدون دعوا تسلیم شده اسلحه را بدهند و بیچاره رعیت همگی سرگردان و متفکر که آخر این کار به کجا خواهد کشید.
اما به خلاف ستارخان و باقرخان و مجاهدین ابداً واهمه نکرده در مقابل مانند کوه سخت ایستاده صراحةً گویند مادامی که شهزاده اسلامیّه را برهم نکرده و مشروطه را از پادشاه نگرفته است از ما اسلحه دادن غیرممکن است. فوراً اعلانی از انجمن نوشته انتشار دادند که ما یاغی دولت نشدهایم، عرض ما اینست که دولت هر کاری را اقدام کند باید به صوابدید ملّت باشد و حکومت شهرها را مثل سابق به حکّام نفروشد. (غوغای تبریز، 1404: 9/178)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
Forwarded from مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب (شهرام یاری)
یکصد و نود و یکمین نشست مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب با همکاری بنیاد پژوهشی شهریار و مرکز پژوهشهای شورای اسلامی کلانشهر تبریز
رونمایی و معرفی کتابِ غوغای تبریز
سخنرانان:
غلامعلی پاشازاده (مصحح اثر)
حسن حضرتی @HassanHazrati50
باقر صدرینیا
عباس قدیمی قیداری
پنجشنبه 16 مرداد 1404- ساعت 18 تا 20
تبریز، چهارراه باغ شمال، بنیاد پژوهشی شهریار @bonyad_classes
پخش در اینستاگرام: Bonyadeshahryar
رونمایی و معرفی کتابِ غوغای تبریز
سخنرانان:
غلامعلی پاشازاده (مصحح اثر)
حسن حضرتی @HassanHazrati50
باقر صدرینیا
عباس قدیمی قیداری
پنجشنبه 16 مرداد 1404- ساعت 18 تا 20
تبریز، چهارراه باغ شمال، بنیاد پژوهشی شهریار @bonyad_classes
پخش در اینستاگرام: Bonyadeshahryar
بیچاره مردم شهر محض به رفع تهمتِ بابی بودن شبها اذان میدهند!
اهل شهر بسیار واهمه و اضطراب دارند و از این طرف هم که [انجمن] اسلامیه شهرت دادهاند که اهل محلات بابی شده و هر روز نواب والا را تحریک و تحریص به دعوا میکنند. بیچاره مردم شهر محض به رفع تهمت شبها اذان میدهند که ما بیچارگان مسلمان و اثناعشری هستیم، بابی نشدهایم. مثل اینست مرحوم مظفرالدین مشروطه به ملّت مشروطه داده حالا اعلیحضرت شهریاری امضاء و مرحمت نمیفرمایند، همانست مشروطهطلبان حقوق خودشان را مطالبه میکنند. با اینهمه بیچاره اهل شهر زیاد اضطراب و واهمه دارند. شبها به درگاه قاضیالحاجات مناجات نموده رفع این غائله را مسئلت مینمایند.
شخص هر چه فکر و تصور میکند که آخر این غائله چطور خواهد شد بهجایی نمیرسد؛ زیرا که حضرات تا آخرین رمق دست نخواهند کشید و دولت هم با این استعداد و اردو که تکمیل میکند مشکل به نظر میآید که دست کشیده به حضرات مشروطه بدهد و حال آنکه تمامی بلاد ایران تسلیم شده اسم مشروطه را مذاکره نمیکنند؛ مگر اهل تبریز و اطراف شهرهای آذربایجان هم مثل اردبیل و مراغه و خوی و غیره تماماً از ترس تسلیم شده اسم مشروطه را به زبان نمیآرند.
باری جز اینکه حضرت احدیّت خودش این امر را صورت بدهد چارۀ دیگر ندارد. (غوغای تبریز، 1404: 2/181)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
اهل شهر بسیار واهمه و اضطراب دارند و از این طرف هم که [انجمن] اسلامیه شهرت دادهاند که اهل محلات بابی شده و هر روز نواب والا را تحریک و تحریص به دعوا میکنند. بیچاره مردم شهر محض به رفع تهمت شبها اذان میدهند که ما بیچارگان مسلمان و اثناعشری هستیم، بابی نشدهایم. مثل اینست مرحوم مظفرالدین مشروطه به ملّت مشروطه داده حالا اعلیحضرت شهریاری امضاء و مرحمت نمیفرمایند، همانست مشروطهطلبان حقوق خودشان را مطالبه میکنند. با اینهمه بیچاره اهل شهر زیاد اضطراب و واهمه دارند. شبها به درگاه قاضیالحاجات مناجات نموده رفع این غائله را مسئلت مینمایند.
شخص هر چه فکر و تصور میکند که آخر این غائله چطور خواهد شد بهجایی نمیرسد؛ زیرا که حضرات تا آخرین رمق دست نخواهند کشید و دولت هم با این استعداد و اردو که تکمیل میکند مشکل به نظر میآید که دست کشیده به حضرات مشروطه بدهد و حال آنکه تمامی بلاد ایران تسلیم شده اسم مشروطه را مذاکره نمیکنند؛ مگر اهل تبریز و اطراف شهرهای آذربایجان هم مثل اردبیل و مراغه و خوی و غیره تماماً از ترس تسلیم شده اسم مشروطه را به زبان نمیآرند.
باری جز اینکه حضرت احدیّت خودش این امر را صورت بدهد چارۀ دیگر ندارد. (غوغای تبریز، 1404: 2/181)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
هر کس عداوت داشت میگفت این بابی است و میزدند بیچارهها را! – 1325 ه.ق.
نه از مشروطه مرا بهرهای است و نه از استبداد خیری. تمام فهمیدن این مطالب و بر حق بودن کدام از روی علم است که الحمدلله عالم نیستم. اینقدر میدانم راه دزدی و تعدی ماها بسته شده و دیگر دخلی نداریم. خداوند انشاءالله طرف حق را نصرت و قوت بدهد. اینقدر میدانم هر دو طرف مسلمان و دارای یک كتابند، و شاه (محمدعلی قاجار) ما هم رئوف و مهربان است. و شهر از نظم خارج شد. هر کس به هر کس عداوت داشت میگفت این بابی است و میزدند بیچارهها را. (تفرشی حسینی، 1351: 55)
مأخذ: تفرشی حسینی، حاجی میرزا سید احمد. 1351. روزنامهٔ اخبار مشروطیت و انقلاب ایران. بهکوشش ایرج افشار. تهران: امیر کبیر.
@mirasmaktoob
.
نه از مشروطه مرا بهرهای است و نه از استبداد خیری. تمام فهمیدن این مطالب و بر حق بودن کدام از روی علم است که الحمدلله عالم نیستم. اینقدر میدانم راه دزدی و تعدی ماها بسته شده و دیگر دخلی نداریم. خداوند انشاءالله طرف حق را نصرت و قوت بدهد. اینقدر میدانم هر دو طرف مسلمان و دارای یک كتابند، و شاه (محمدعلی قاجار) ما هم رئوف و مهربان است. و شهر از نظم خارج شد. هر کس به هر کس عداوت داشت میگفت این بابی است و میزدند بیچارهها را. (تفرشی حسینی، 1351: 55)
مأخذ: تفرشی حسینی، حاجی میرزا سید احمد. 1351. روزنامهٔ اخبار مشروطیت و انقلاب ایران. بهکوشش ایرج افشار. تهران: امیر کبیر.
@mirasmaktoob
.
شاه عنوان بابی را برای اجراءِ مقاصد خودش وسیله کرده است! – 1294 ه.ق.
در حال سواری، شاهزاده [ظلالسلطان] از من پرسید: «در شیراز حاجی معتمدالدوله را دیدی؟» گفتم: «بلی دروازه قصابخانه را هم دیدم!» گفت: «میدانم چه میگوئی من با اینکه پسر ارشد پادشاهم در تمام عمرم بقدر یکروز حاجی معتمدالدوله قتل نفس نکردهام با اینکه از طرف اعلیحضرت بمن حكم سخت به قتل نفوس میشود میبینم ناچارم باز خودم اقدام نکرده بفراشباشی میدهم میگویم که حکم شاه است و او خود اجرا میکند اما شاهزاده معتمدالدوله خودش بسیار نفوس تلف میکند که بشاه و دربار خبر نمیرسد و کسی قدرت اظهار ندارد و اگر شخص معروف و معتبری باشد تهمت یاغیگری و سرکشی یا دزدی و غارتگری میزند و یا کفر و زندقه و بابیگری نسبت داده جان و مال و خاندانش را پایمال میکند» پس گفت: «حاجی سیاح! نمیدانی این عنوان بابیگری چه خدمتها باغراض ملاها و امراء کرده شاه هم خوب وسیلهای بدست آورده و عدهای از مردم را باین تهمت پامال نموده». (سیاح، 1356: 1/40)
مأخذ: سیاح، حمید. 1356. خاطرات حاجسیاح یا دورهٔ خوف و وحشت (چاپ دوم). به تصحیح سیفالله گلکار. تهران: انتشارات امیرکبیر.
@mirasmaktoob
.
در حال سواری، شاهزاده [ظلالسلطان] از من پرسید: «در شیراز حاجی معتمدالدوله را دیدی؟» گفتم: «بلی دروازه قصابخانه را هم دیدم!» گفت: «میدانم چه میگوئی من با اینکه پسر ارشد پادشاهم در تمام عمرم بقدر یکروز حاجی معتمدالدوله قتل نفس نکردهام با اینکه از طرف اعلیحضرت بمن حكم سخت به قتل نفوس میشود میبینم ناچارم باز خودم اقدام نکرده بفراشباشی میدهم میگویم که حکم شاه است و او خود اجرا میکند اما شاهزاده معتمدالدوله خودش بسیار نفوس تلف میکند که بشاه و دربار خبر نمیرسد و کسی قدرت اظهار ندارد و اگر شخص معروف و معتبری باشد تهمت یاغیگری و سرکشی یا دزدی و غارتگری میزند و یا کفر و زندقه و بابیگری نسبت داده جان و مال و خاندانش را پایمال میکند» پس گفت: «حاجی سیاح! نمیدانی این عنوان بابیگری چه خدمتها باغراض ملاها و امراء کرده شاه هم خوب وسیلهای بدست آورده و عدهای از مردم را باین تهمت پامال نموده». (سیاح، 1356: 1/40)
مأخذ: سیاح، حمید. 1356. خاطرات حاجسیاح یا دورهٔ خوف و وحشت (چاپ دوم). به تصحیح سیفالله گلکار. تهران: انتشارات امیرکبیر.
@mirasmaktoob
.
از هر سری صدایِ شکایتی برآید او را بابی میگویند! – 1307 ه.ق.
اظهار نارضائی از اوضاع حاضر کردن گرچه در مجالس خصوصی باشد و در میان رجال دولت که بیکار ماندهاند برقابت ارباب کار بشدت رواج دارد ولی بتوده ملت سرایت نمیکند تنها چیزی که میتواند گاهی بگوش ملت غافل برسد شکایتهای مظلومین است در داخل و مذاکرات جمعی از بیداران در داخل و خارج.
دولت ناصری برای جلوگیری از این احساسات تدبیر بزرگی کرده و آن این است که از هر سری صدای شکایتی برآید او را بفساد عقیده نسبت داده بدستیاری روحانینمایان بوعده ابدی اسکاتش مینمایند و میگویند بابی بود.
از این سبب از ترس تهمت فساد عقیده کسی از مظالم درباریان و همدستان آنها جرأت شکایت ندارد در جراید خارجه بر ضد اوضاع حاضر ایران مقالات همهجور از همهجا درج میشود اما درباریان و خواص نمیخوانند و اگر بخوانند هم از آنها تجاوز نکرده بگوش ملت نمیرسد. (دولت آبادی، 1362: ج1: 104)
مأخذ: دولتآبادی، یحیی. 1362. حیات یحیی. تهران: عطار: فردوسی.
@mirasmaktoob
.
اظهار نارضائی از اوضاع حاضر کردن گرچه در مجالس خصوصی باشد و در میان رجال دولت که بیکار ماندهاند برقابت ارباب کار بشدت رواج دارد ولی بتوده ملت سرایت نمیکند تنها چیزی که میتواند گاهی بگوش ملت غافل برسد شکایتهای مظلومین است در داخل و مذاکرات جمعی از بیداران در داخل و خارج.
دولت ناصری برای جلوگیری از این احساسات تدبیر بزرگی کرده و آن این است که از هر سری صدای شکایتی برآید او را بفساد عقیده نسبت داده بدستیاری روحانینمایان بوعده ابدی اسکاتش مینمایند و میگویند بابی بود.
از این سبب از ترس تهمت فساد عقیده کسی از مظالم درباریان و همدستان آنها جرأت شکایت ندارد در جراید خارجه بر ضد اوضاع حاضر ایران مقالات همهجور از همهجا درج میشود اما درباریان و خواص نمیخوانند و اگر بخوانند هم از آنها تجاوز نکرده بگوش ملت نمیرسد. (دولت آبادی، 1362: ج1: 104)
مأخذ: دولتآبادی، یحیی. 1362. حیات یحیی. تهران: عطار: فردوسی.
@mirasmaktoob
.
ایها الناس بما هر نسبتی میخواهید بدهید ولی ما را بابی نخوانید! – 1311 ه.ق.
عادت دولتیان در این زمان اینست هر وقت مسائل سیاسی پیش میآید و اقدام مخالفی از طرف ملت میشود برای پی گم کردن لباس فساد عقیده بران پوشانیده آن را بابیگری جلوه میدهند تا معلوم نشود افکاری بر ضد دولت در ملت تولید گشته و در این وقت هم بهمین سیاست متوسل شده چند تن از طایفه بابی را که معروفند توقیف مینمایند و افکار مردم را متوجه جلب بابیها مینمایند در ضمن جمعی از اعضای حوزه بیداران را دستگیر میکنند که حاج سیاح محلاتی، میرزا عبد اللّه طبیب خراسانی، میرزا رضای پیلهور کرمانی و غیره از جمله آنانند.
گرفتاری این اشخاص در ماه رمضان 1311 انقلاب شدیدی در افکار عموم تولید کرده اشخاصی که مورد بدگمانی هستند نگران میشوند.
گرچه نگارنده آنوقت در حوزه داخل نبوده ولی از آنجا که با بعضی از آن اشخاص رابطه و آشنائی داشته و بعلاوه بواسطه احساسات تجددخواهی و وطنپرستی در میان بیداران ملت محل توجه شده از گوشه و کنار شنیده میشود قصد گرفتاری مرا نیز دارند.
یکی از شبهای ماه رمضان کامران میرزا که از روحانیین مهمانی میکند پدرم را بخانه خود بافطار میخواند و مخصوصا مینویسد مرا هم با خود ببرد.
شب با پدرم بمهمانی حاکم رفته منتظر عاقبت امر هستم چون از سر شام باطاق پذیرائی برمیگردیم در اطاق وسط جوانی را بکامران میرزا معرفی میکنند میرزا محمود خان نام و میگویند الان از راه رسیده کامران میرزا میپرسد او را از کجا برگردانیدهاند میگویند از شاهرود و دستور میدهد او را حبس نمایند کامران میرزا در این مجلس از حال و کار و اشتغال من از پدرم تحقیق زیاد مینماید و شاید ابهت و بلندی مقام او در نظر حاکم مانع شده باشد اگر خیالی هم درباره من داشته صورت خارجی بآن بدهد.
بالجمله از خانه حکومت درآمده با خوشحالی بخانه خود میرویم و از نگرانی درمیآئیم و اما مسافر حبس شده یکی از بستگان میرزا فتحعلیخان صاحب دیوان است که از رجال معروف دولت میباشد اکنون والی خراسان شده این جوان خود و برادرش میرزا نصر اللّه خان که معروف بگل و بلبل میباشند جزو حوزه بیداران و بمصاحبت صاحبدیوان والی روانه خراسان شده او را از راه بامر دولت بازگشت دادهاند و توسط صاحب دیوان هم درباره او سودی نبخشوده اینک در جزو محبوسین در غلوزنجیر میافتد
دستگیرشدگان چند روز در خانه حکومت میمانند گرچه خواص میدانند این حکایت بابی گرفتن نیست ولی مطلب بر عوام پوشیده است.
تا آنکه بواسطه حرکت فوق العاده حاج سیاح محلاتی حقیقت امر بر عوام هم آشکار میگردد.
ولی چونکه فشار حکومت استبدادی رمقی برای خلق باقی نگذارده یا هنوز احساسات وطنخواهی قوت نگرفته و بازاری نشده است این مسئله چندان اثر نمینماید.
و اما کاری که حاج سیاح میکند این است که در موقع سختگیری بر او که دستیاران خود را نشان بدهد و عمده مقصودشان اعتراف نمودن اوست بدخالت میرزا علیخان امین الدوله در این کار و او کسی را نام نمیبرد بالاخره بیطاقت شده خود را از بالاخانهئی که در آن محبوس است بقصد خودکشی بزیر میاندازد فریاد میکند ایها الناس بما هر نسبتی میخواهید بدهید ولی ما را بابی نخوانید تقصیر ما بابیگری نیست.
حاج سیاح از این اقدام صدمه بر کمر و دست و پایش میرسد اما از رنج دنیا خلاص نمیگردد بلکه بر زحمت او افزوده میشود.
در نتیجه این اقدام مختصر هیجانی در مردم بروز کرده تا یک اندازه میفهمند چه خبر است و سیاست باطل دولت آشکار میشود. (دولت آبادی، 1362: ج1: 8/126)
مأخذ: دولتآبادی، یحیی. 1362. حیات یحیی. تهران: عطار: فردوسی.
@mirasmaktoob
.
عادت دولتیان در این زمان اینست هر وقت مسائل سیاسی پیش میآید و اقدام مخالفی از طرف ملت میشود برای پی گم کردن لباس فساد عقیده بران پوشانیده آن را بابیگری جلوه میدهند تا معلوم نشود افکاری بر ضد دولت در ملت تولید گشته و در این وقت هم بهمین سیاست متوسل شده چند تن از طایفه بابی را که معروفند توقیف مینمایند و افکار مردم را متوجه جلب بابیها مینمایند در ضمن جمعی از اعضای حوزه بیداران را دستگیر میکنند که حاج سیاح محلاتی، میرزا عبد اللّه طبیب خراسانی، میرزا رضای پیلهور کرمانی و غیره از جمله آنانند.
گرفتاری این اشخاص در ماه رمضان 1311 انقلاب شدیدی در افکار عموم تولید کرده اشخاصی که مورد بدگمانی هستند نگران میشوند.
گرچه نگارنده آنوقت در حوزه داخل نبوده ولی از آنجا که با بعضی از آن اشخاص رابطه و آشنائی داشته و بعلاوه بواسطه احساسات تجددخواهی و وطنپرستی در میان بیداران ملت محل توجه شده از گوشه و کنار شنیده میشود قصد گرفتاری مرا نیز دارند.
یکی از شبهای ماه رمضان کامران میرزا که از روحانیین مهمانی میکند پدرم را بخانه خود بافطار میخواند و مخصوصا مینویسد مرا هم با خود ببرد.
شب با پدرم بمهمانی حاکم رفته منتظر عاقبت امر هستم چون از سر شام باطاق پذیرائی برمیگردیم در اطاق وسط جوانی را بکامران میرزا معرفی میکنند میرزا محمود خان نام و میگویند الان از راه رسیده کامران میرزا میپرسد او را از کجا برگردانیدهاند میگویند از شاهرود و دستور میدهد او را حبس نمایند کامران میرزا در این مجلس از حال و کار و اشتغال من از پدرم تحقیق زیاد مینماید و شاید ابهت و بلندی مقام او در نظر حاکم مانع شده باشد اگر خیالی هم درباره من داشته صورت خارجی بآن بدهد.
بالجمله از خانه حکومت درآمده با خوشحالی بخانه خود میرویم و از نگرانی درمیآئیم و اما مسافر حبس شده یکی از بستگان میرزا فتحعلیخان صاحب دیوان است که از رجال معروف دولت میباشد اکنون والی خراسان شده این جوان خود و برادرش میرزا نصر اللّه خان که معروف بگل و بلبل میباشند جزو حوزه بیداران و بمصاحبت صاحبدیوان والی روانه خراسان شده او را از راه بامر دولت بازگشت دادهاند و توسط صاحب دیوان هم درباره او سودی نبخشوده اینک در جزو محبوسین در غلوزنجیر میافتد
دستگیرشدگان چند روز در خانه حکومت میمانند گرچه خواص میدانند این حکایت بابی گرفتن نیست ولی مطلب بر عوام پوشیده است.
تا آنکه بواسطه حرکت فوق العاده حاج سیاح محلاتی حقیقت امر بر عوام هم آشکار میگردد.
ولی چونکه فشار حکومت استبدادی رمقی برای خلق باقی نگذارده یا هنوز احساسات وطنخواهی قوت نگرفته و بازاری نشده است این مسئله چندان اثر نمینماید.
و اما کاری که حاج سیاح میکند این است که در موقع سختگیری بر او که دستیاران خود را نشان بدهد و عمده مقصودشان اعتراف نمودن اوست بدخالت میرزا علیخان امین الدوله در این کار و او کسی را نام نمیبرد بالاخره بیطاقت شده خود را از بالاخانهئی که در آن محبوس است بقصد خودکشی بزیر میاندازد فریاد میکند ایها الناس بما هر نسبتی میخواهید بدهید ولی ما را بابی نخوانید تقصیر ما بابیگری نیست.
حاج سیاح از این اقدام صدمه بر کمر و دست و پایش میرسد اما از رنج دنیا خلاص نمیگردد بلکه بر زحمت او افزوده میشود.
در نتیجه این اقدام مختصر هیجانی در مردم بروز کرده تا یک اندازه میفهمند چه خبر است و سیاست باطل دولت آشکار میشود. (دولت آبادی، 1362: ج1: 8/126)
مأخذ: دولتآبادی، یحیی. 1362. حیات یحیی. تهران: عطار: فردوسی.
@mirasmaktoob
.
محب آل محمد غلام هشت و چهار
فدای مردم ایران رضای شاه شکار
و اما قاتل شاه چنانکه از سابق اشاره شد ناصرالدین شاه همهوقت در موضوع مقصرین سیاسی این سیاست را بکار میبرده که نسبت بابیگری و فساد عقیده بآنها بدهد در این وقت هم همان سیاست بکار رفته در طهران و همهجای مملکت شهرت میدهند کشنده شاه بابی و ارتکاب این عمل از روی فساد عقیده بوده است.
این سیاست نظر بسابقهئی که دارد و در اول سلطنت ناصرالدینشاه از طایفه بابی سوء قصدی باو شده زود در ذهن مردم دورونزدیک جای گرفته تنها معدودی از واقفین سیاست میدانند کشنده شاه بابی نیست و اقدام باین عمل از روی فساد عقیده نمیباشد.
بالجمله بطلان این سیاست در اثر تبلیغات مخالف از طرف بیداران ملت و در نتیجه استنطاقهائیکه از قاتل مزبور بعمل آمده بزودی بعموم مسلم میگردد.
نگارنده هم در ضدیت با این سیاست باطل از زبان میرزا رضا شعری ساخته منتشر مینماید تا مسلمانی و تشیع او ظاهر شده از هدف تیر تهمت بابیگری نجات یابد شعر مزبور بفاصله دو روز بهمت حاج محمد علیخان معروف بتفلیسی که یکی از آزادیخواهان است و در مجالس اعیان و اشراف مکرر حاضر میگردد در طهران مشهور شده بولایات هم میرسد باین عنوان که میرزا رضا وصیت نموده این شعر روی سنگ قبر او نوشته گردد و شعر این است:
محب آل محمد غلام هشت و چهار
فدای مردم ایران رضای شاه شکار
(دولت آبادی، 1362: ج1: 3/152)
مأخذ: دولتآبادی، یحیی. 1362. حیات یحیی. تهران: عطار: فردوسی.
@mirasmaktoob
.
فدای مردم ایران رضای شاه شکار
و اما قاتل شاه چنانکه از سابق اشاره شد ناصرالدین شاه همهوقت در موضوع مقصرین سیاسی این سیاست را بکار میبرده که نسبت بابیگری و فساد عقیده بآنها بدهد در این وقت هم همان سیاست بکار رفته در طهران و همهجای مملکت شهرت میدهند کشنده شاه بابی و ارتکاب این عمل از روی فساد عقیده بوده است.
این سیاست نظر بسابقهئی که دارد و در اول سلطنت ناصرالدینشاه از طایفه بابی سوء قصدی باو شده زود در ذهن مردم دورونزدیک جای گرفته تنها معدودی از واقفین سیاست میدانند کشنده شاه بابی نیست و اقدام باین عمل از روی فساد عقیده نمیباشد.
بالجمله بطلان این سیاست در اثر تبلیغات مخالف از طرف بیداران ملت و در نتیجه استنطاقهائیکه از قاتل مزبور بعمل آمده بزودی بعموم مسلم میگردد.
نگارنده هم در ضدیت با این سیاست باطل از زبان میرزا رضا شعری ساخته منتشر مینماید تا مسلمانی و تشیع او ظاهر شده از هدف تیر تهمت بابیگری نجات یابد شعر مزبور بفاصله دو روز بهمت حاج محمد علیخان معروف بتفلیسی که یکی از آزادیخواهان است و در مجالس اعیان و اشراف مکرر حاضر میگردد در طهران مشهور شده بولایات هم میرسد باین عنوان که میرزا رضا وصیت نموده این شعر روی سنگ قبر او نوشته گردد و شعر این است:
محب آل محمد غلام هشت و چهار
فدای مردم ایران رضای شاه شکار
(دولت آبادی، 1362: ج1: 3/152)
مأخذ: دولتآبادی، یحیی. 1362. حیات یحیی. تهران: عطار: فردوسی.
@mirasmaktoob
.
بابی نیست، در حقیقت آزادیطلب و قانونطلب باید گفت! – 1313 ه.ق.
در این چند روز چندین نفر را صدراعظم محض استنطاق نزد او (میرزارضای کرمانی) فرستاد. هنوز که چیزی معلوم نشده فقط معلوم است که از طرف سیدجمالالدین مأمور بوده. کتابی هم در آن بالاخانه داشته که از تصنیفات سید است و در قانون و آزادی نوشته. بابی نیست. اینها هم مثل بابیهای فرنگ میباشند. در حقیقت آزادیطلب و قانونطلب باید گفت. «سوسیالیست» و «نهیلیست» و «انارکیست» میباشند. (سالور، 1374: ج1، 943)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. 1374. روزنامه خاطرات عینالسلطنه. 10 جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@mirasmaktoob
.
در این چند روز چندین نفر را صدراعظم محض استنطاق نزد او (میرزارضای کرمانی) فرستاد. هنوز که چیزی معلوم نشده فقط معلوم است که از طرف سیدجمالالدین مأمور بوده. کتابی هم در آن بالاخانه داشته که از تصنیفات سید است و در قانون و آزادی نوشته. بابی نیست. اینها هم مثل بابیهای فرنگ میباشند. در حقیقت آزادیطلب و قانونطلب باید گفت. «سوسیالیست» و «نهیلیست» و «انارکیست» میباشند. (سالور، 1374: ج1، 943)
مأخذ: سالور، قهرمان میرزا. 1374. روزنامه خاطرات عینالسلطنه. 10 جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
@mirasmaktoob
.
در شقهٔ بیرق با خط جلی «زنده باد مشروطه» نوشتهاند!
احوالات جمعه سلخ شهر رجبالمرجب [1326 ه.ق.]: هوا از شدت حرارت افتاده قدری ملایم شده و به امر نواب والا شهزاده در محلّات ششگلان و سرخاب و دوچی بیرق سفید زدهاند و اعلان کردهاند هر کس به این محلات بیاید در امن است و انجمن [ولایتی] هم امر کرده در محلهٔ خیابان و نوبر و امیرخیز و ارگ، بیرق شیر خورشید زده و زنده باد مشروطه در شقهٔ بیرق با خط جلی نوشتهاند. (غوغای تبریز، 1404: 182)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
احوالات جمعه سلخ شهر رجبالمرجب [1326 ه.ق.]: هوا از شدت حرارت افتاده قدری ملایم شده و به امر نواب والا شهزاده در محلّات ششگلان و سرخاب و دوچی بیرق سفید زدهاند و اعلان کردهاند هر کس به این محلات بیاید در امن است و انجمن [ولایتی] هم امر کرده در محلهٔ خیابان و نوبر و امیرخیز و ارگ، بیرق شیر خورشید زده و زنده باد مشروطه در شقهٔ بیرق با خط جلی نوشتهاند. (غوغای تبریز، 1404: 182)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
اگر جز به کام من آید جواب / من و گرز و میدان افراسیاب
و امروز حضرت اشرف والا به این مضمون اعلان کرده به محلّات فرستاد که:
من در این مدّت هر چه ملایمت و مهربانی بود با شماها کردم و آنچه از سواره و سرباز کُشتید متحمّل شدم و مُکرّر به شماها اعلان و سفارش نمودم که تسلیمشده اسلحهٔ دیوان را بدهید قبول ننمودید حالا آخرین کلمهٔ من و اتمام حجت است که به شماها اطلاع و اعلان میکنم از طلوع امروز تا طلوع پنجشنبه که چهلوهشت ساعت است به شماها مهلت میدهم که تسلیمشده اسلحه را بدهید و الّا از اوّل روز پنجشنبه ابتداء دعوا و اقدام خواهد شد. در این صورت هم هر کس به باغشمال و سربازخانه و مساجد پناه برند و یا اینکه در خانهٔ خود بیرق سفید بزند، در امانت دولت است.
حضرات مشروطهچیان قبول نکرده و این بیت را خواندهاند:
اگر جز به کام من آید جواب / من [و] گرز و میدان افراسیاب.
(غوغای تبریز، 1404: 196)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
و امروز حضرت اشرف والا به این مضمون اعلان کرده به محلّات فرستاد که:
من در این مدّت هر چه ملایمت و مهربانی بود با شماها کردم و آنچه از سواره و سرباز کُشتید متحمّل شدم و مُکرّر به شماها اعلان و سفارش نمودم که تسلیمشده اسلحهٔ دیوان را بدهید قبول ننمودید حالا آخرین کلمهٔ من و اتمام حجت است که به شماها اطلاع و اعلان میکنم از طلوع امروز تا طلوع پنجشنبه که چهلوهشت ساعت است به شماها مهلت میدهم که تسلیمشده اسلحه را بدهید و الّا از اوّل روز پنجشنبه ابتداء دعوا و اقدام خواهد شد. در این صورت هم هر کس به باغشمال و سربازخانه و مساجد پناه برند و یا اینکه در خانهٔ خود بیرق سفید بزند، در امانت دولت است.
حضرات مشروطهچیان قبول نکرده و این بیت را خواندهاند:
اگر جز به کام من آید جواب / من [و] گرز و میدان افراسیاب.
(غوغای تبریز، 1404: 196)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
قونسولها: قطع آب و نان در هیچ مذهب روا نیست!
از قراری که نقل کردند قونسولها به حضرت اشرف والا سفارش دادهاند که قطع آب و نان در هیچ مذهب روا نیست، خصوصاً در شریعت مُطّهرهٔ شما. اشرار مُقصر دولتاند زنان و کودکان چه تقصیر دارند! لهذا حضرت اشرف والا امر و قدغن فرموده که مانع از آذوقه نشوند. (غوغای تبریز، 1404: 202)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
از قراری که نقل کردند قونسولها به حضرت اشرف والا سفارش دادهاند که قطع آب و نان در هیچ مذهب روا نیست، خصوصاً در شریعت مُطّهرهٔ شما. اشرار مُقصر دولتاند زنان و کودکان چه تقصیر دارند! لهذا حضرت اشرف والا امر و قدغن فرموده که مانع از آذوقه نشوند. (غوغای تبریز، 1404: 202)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
مشروطهچیان: حضرت شهریاری محلهٔ خیابان و نوبر و امیرخیز را مشروطه مرحمت کرده!
احوالات شنبه هفتم شهر رمضانالمبارک: امروز هم مثل دیروز ساکت است. گویا ماه مبارک را تعطیل قرار دادهاند یا اینکه به قول مشروطهچیان حضرت شهریاری محلهٔ خیابان و نوبر و امیرخیز را مشروطه مرحمت کرده چندروزه چراغان خواهند کرد و حالآنکه کودک با صغر سنّ این را باور نمیکند که تمامی ایران سلطنت مستقله باشد، مگر سه محلهٔ تبریز که مشروطه شده باید سلطنت از روی قانون با ایشان رفتار نماید. (غوغای تبریز، 1404: 203)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
احوالات شنبه هفتم شهر رمضانالمبارک: امروز هم مثل دیروز ساکت است. گویا ماه مبارک را تعطیل قرار دادهاند یا اینکه به قول مشروطهچیان حضرت شهریاری محلهٔ خیابان و نوبر و امیرخیز را مشروطه مرحمت کرده چندروزه چراغان خواهند کرد و حالآنکه کودک با صغر سنّ این را باور نمیکند که تمامی ایران سلطنت مستقله باشد، مگر سه محلهٔ تبریز که مشروطه شده باید سلطنت از روی قانون با ایشان رفتار نماید. (غوغای تبریز، 1404: 203)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
تمامی اهل شهر در توی آتش ماندهاند!
مسجد جهانشاه متّصل توپ به سرخاب و شتربان میاندازند و دولتیان هم به دامنهٔ کوه سه عرّاده توپ کشیده به محلّات خیابان و نوبر و امیرخیز میاندازند. تمامی اهل شهر در توی آتش مانده[اند]. الان که وقت ظهر است در بام خانهٔ حاجی عباسآقا یک جائی کوچکی که گلوله نمیگیرد، نشسته به اطراف تماشا میکنیم. از سه و چهار طرف دود و صدای توپ نمایان است و تمامی مرکزها و بندرها صدای تفنگ بلند میشود. (غوغای تبریز، 1404: 209)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
مسجد جهانشاه متّصل توپ به سرخاب و شتربان میاندازند و دولتیان هم به دامنهٔ کوه سه عرّاده توپ کشیده به محلّات خیابان و نوبر و امیرخیز میاندازند. تمامی اهل شهر در توی آتش مانده[اند]. الان که وقت ظهر است در بام خانهٔ حاجی عباسآقا یک جائی کوچکی که گلوله نمیگیرد، نشسته به اطراف تماشا میکنیم. از سه و چهار طرف دود و صدای توپ نمایان است و تمامی مرکزها و بندرها صدای تفنگ بلند میشود. (غوغای تبریز، 1404: 209)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
فراری اسلامیه یوم سهشنبه ۱۷ شهر رمضانالمبارک ۱۳۲۶ ه.ق.
احوالات شب و روز سهشنبه ۱۷ شهر رمضانالمبارک: حالا که سه ساعت از شب میگذرد ابداً صدا نیست. حاجیخان یاور سرابی حاضر است، میرود از رحیمخان و شجاعنظام خبر بیاورد که به چهکار مشغولاند و خیالشان چیست. الان رفته بعد از دو ساعت مراجعت نمود. نقل میکنند رحیمخان توپها را به مرکز خود آوردهاند و در منزل هم تدارک و تهیّهٔ رفتن دارند، اگرچه میگویند به اردو میرویم حضرات آقایان را میآوریم، امّا فرار خواهند کرد.
و شجاعنظام هم یخدانها را میبستند علانیه خیال رفتن دارند. تا ساعت شش تردّد مردم و صدا بود بعدازآن خوابیدیم. نزدیک به سحور خبر آوردند که رحیمخان و شجاعنظام با تمام سواره و اوضاع خود را برداشته فرار کردهاند. خردهخرده معلوم شد که بعد از رفتن حضرات، اهل محلهٔ سرخاب رفته به باقرخان تسلیمشده و اهل شتربان هم به ستارخان تسلیمشده امان گرفتهاند.
حالا که دو ساعت از روز میگذرد عجب هنگامه است. روزگار شعبدۀ دیگر بازنموده مضمون این ملت را آشکار کرده [است].
جهان را عجب قصّهٔ روشن است / سحر تا چه زاید شب آبستن است.
کارها وارونه و بیدقهای مستبدّین تماماً خوابیده و بیرقهای مشروطه رنگبهرنگ، الوان بالا رفته [است]، محلهٔ سرخاب و شتربان را دود و غبار گرفته [است] از یکطرف اسلامیّه را آتش زده شعله میکشد و از طرف دیگر اجامر و اوباش تمامی محلّات به سرخاب و شتربان رو گذاشته خانههای آقا میرهاشم و حاجی میرمناف صراف و حاجی میراسد صراف و حاجی محمدابراهیم صراف و حاجی میرزا رفیعخان که رحیمخان منزل کرده بود و خانه ثقةالدوله که شجاعنظام منزل نموده بود و خانهٔ بخشعلیخان و خانهٔ پسر ملاباشی و خانهٔ حاجی میرصالح را غارت کرده هر چه داشتند بردند. (غوغای تبریز، 1404: 5/214)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
احوالات شب و روز سهشنبه ۱۷ شهر رمضانالمبارک: حالا که سه ساعت از شب میگذرد ابداً صدا نیست. حاجیخان یاور سرابی حاضر است، میرود از رحیمخان و شجاعنظام خبر بیاورد که به چهکار مشغولاند و خیالشان چیست. الان رفته بعد از دو ساعت مراجعت نمود. نقل میکنند رحیمخان توپها را به مرکز خود آوردهاند و در منزل هم تدارک و تهیّهٔ رفتن دارند، اگرچه میگویند به اردو میرویم حضرات آقایان را میآوریم، امّا فرار خواهند کرد.
و شجاعنظام هم یخدانها را میبستند علانیه خیال رفتن دارند. تا ساعت شش تردّد مردم و صدا بود بعدازآن خوابیدیم. نزدیک به سحور خبر آوردند که رحیمخان و شجاعنظام با تمام سواره و اوضاع خود را برداشته فرار کردهاند. خردهخرده معلوم شد که بعد از رفتن حضرات، اهل محلهٔ سرخاب رفته به باقرخان تسلیمشده و اهل شتربان هم به ستارخان تسلیمشده امان گرفتهاند.
حالا که دو ساعت از روز میگذرد عجب هنگامه است. روزگار شعبدۀ دیگر بازنموده مضمون این ملت را آشکار کرده [است].
جهان را عجب قصّهٔ روشن است / سحر تا چه زاید شب آبستن است.
کارها وارونه و بیدقهای مستبدّین تماماً خوابیده و بیرقهای مشروطه رنگبهرنگ، الوان بالا رفته [است]، محلهٔ سرخاب و شتربان را دود و غبار گرفته [است] از یکطرف اسلامیّه را آتش زده شعله میکشد و از طرف دیگر اجامر و اوباش تمامی محلّات به سرخاب و شتربان رو گذاشته خانههای آقا میرهاشم و حاجی میرمناف صراف و حاجی میراسد صراف و حاجی محمدابراهیم صراف و حاجی میرزا رفیعخان که رحیمخان منزل کرده بود و خانه ثقةالدوله که شجاعنظام منزل نموده بود و خانهٔ بخشعلیخان و خانهٔ پسر ملاباشی و خانهٔ حاجی میرصالح را غارت کرده هر چه داشتند بردند. (غوغای تبریز، 1404: 5/214)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
احوالات شب و روز سهشنبه ۱۷ شهر رمضانالمبارک ۱۳۲۶ ه.ق.
[...] و از نجفالاشرف به جناب ستارخان سردار ملّی و جناب باقرخان را سالار ملّی لقب آمده دیگر با لقب مذاکره میکنند. (غوغای تبریز، 1404: 215)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
[...] و از نجفالاشرف به جناب ستارخان سردار ملّی و جناب باقرخان را سالار ملّی لقب آمده دیگر با لقب مذاکره میکنند. (غوغای تبریز، 1404: 215)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
بلکه اهل شهر این دفعه از گرسنگی تسلیم شوند!
احوالات دوشنبه ۲۳ شهر رمضان: آخر یوم عزاست. از قراری که معلوم میشود حضرات دولتیان [قصد دارند] هرقدر قوّه دارند و هرقدر ممکن است راهها را مسدود کرده و نگذارند آذوقه به شهر بیاید، بلکه اهل شهر این دفعه از گرسنگی تسلیم شوند، امّا از مشیت خداوندی غفلت دارند. خدائی که در یکشبه اسلامیّه را متفرق سازد و اردوی دولتی را به باد دهد، روزی مردم هم میدهد و چند روز است که جناب آقا میرزا حسین و آقا میرکریم و آخوند ملا حسن و آقا میرزا علی در مساجد موعظه مینمایند و حکومت شهر با جناب اجلالالملک است. از ۱۷ رمضان که اسلامیّه متفرّق شده خود شهر بسیار امن [است]. (غوغای تبریز، 1404: 218)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
احوالات دوشنبه ۲۳ شهر رمضان: آخر یوم عزاست. از قراری که معلوم میشود حضرات دولتیان [قصد دارند] هرقدر قوّه دارند و هرقدر ممکن است راهها را مسدود کرده و نگذارند آذوقه به شهر بیاید، بلکه اهل شهر این دفعه از گرسنگی تسلیم شوند، امّا از مشیت خداوندی غفلت دارند. خدائی که در یکشبه اسلامیّه را متفرق سازد و اردوی دولتی را به باد دهد، روزی مردم هم میدهد و چند روز است که جناب آقا میرزا حسین و آقا میرکریم و آخوند ملا حسن و آقا میرزا علی در مساجد موعظه مینمایند و حکومت شهر با جناب اجلالالملک است. از ۱۷ رمضان که اسلامیّه متفرّق شده خود شهر بسیار امن [است]. (غوغای تبریز، 1404: 218)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
بعد از تفرق [انجمن] اسلامیه و فراری اردو، انجمن ایالتی تبریز به دارالخلافه تلگراف کردهاند:
به حضور مبارک اعلیحضرت شهریاری که الحمدلله و المنّه از توجّه حضرت حجّت و امام عصر عجل الله فرجه اشرار از شهر فراراً متفرّق شدند و تمامی ملَت شاهپرست کمال اتّحاد دارند و مستدعی هستند که بنا به امر خود اعلیحضرت شهریاری دارالشورای کبری را منعقد و انتخاب وکلاء نمایند. انجمن ایالتی تبریز.
ملاحظه فرمایید حضرت شهریاری از تفرّق اسلامیّه و فراری اردو آتش گرفته زبانه میکشد، آناً فآناً تلگراف میکند و استعداد روانه میدارد که طُرق و شوارع شهر را گرفته و راه و ممر آذوقهٔ شهر را مسدود دارند، حتی اگر ممکن کنند و قادر باشند مجری آب را هم قطع نمایند تا اهل شهر بمیرند یا تسلیم باشند؛ در این حال این تلگراف سرزنش را هم میکنند، بلکه قلب شریف او را آتش تازه و زخم کاری میزنند، آدم ادنی به این امر راضی و اقدام نمیکند تا چه رسد به حضرت شهریاری. (غوغای تبریز، 1404: 20/219)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
به حضور مبارک اعلیحضرت شهریاری که الحمدلله و المنّه از توجّه حضرت حجّت و امام عصر عجل الله فرجه اشرار از شهر فراراً متفرّق شدند و تمامی ملَت شاهپرست کمال اتّحاد دارند و مستدعی هستند که بنا به امر خود اعلیحضرت شهریاری دارالشورای کبری را منعقد و انتخاب وکلاء نمایند. انجمن ایالتی تبریز.
ملاحظه فرمایید حضرت شهریاری از تفرّق اسلامیّه و فراری اردو آتش گرفته زبانه میکشد، آناً فآناً تلگراف میکند و استعداد روانه میدارد که طُرق و شوارع شهر را گرفته و راه و ممر آذوقهٔ شهر را مسدود دارند، حتی اگر ممکن کنند و قادر باشند مجری آب را هم قطع نمایند تا اهل شهر بمیرند یا تسلیم باشند؛ در این حال این تلگراف سرزنش را هم میکنند، بلکه قلب شریف او را آتش تازه و زخم کاری میزنند، آدم ادنی به این امر راضی و اقدام نمیکند تا چه رسد به حضرت شهریاری. (غوغای تبریز، 1404: 20/219)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
در این ایّام مردۀ انسان از مردۀ سگ بیشأنتر است!
احوالات یوم دوشنبه سلخ شهر رمضانالمبارک: امروز خبر آوردند که مخلفات و مسینه آلات ما [را] در بازارچهٔ اهراب در دکان دلال گذاشتهاند، رفتم ملاحظه کردم، چند پارچه مس از قبیل دیگ و طشت و مجموعهٔ بزرگ در آنجا بود، از ترس نتوانستم سئوال کنم اینها را از کی خریدهاید. ترسیدم خودم را هم تلف کنند. مال سهل است جان آدم هم میرود. دراین ایّام مردۀ انسان از مردۀ سگ بیعزم و بیشأن شده مخلوق خدا را میکشند، مفاخرت هم میکنند که من در یک تیر سه نفر را هلاک کردم، گویا طرفین هر که باشد طرف مقابل را واجبالقتل میداند.
از هر کدام سئوال اگر کنند، میگوید اثنیعشری مذهب مقلّد علمای نجفالاشرف هستم. نمیدانم شیطان به حضرات چطور اغوا کرده و چه قسم گُولزده که ابداً متنبه نمیشوند و از همه بدتر سلطان و اعوانش است که خون اینهمه مخلوق خدا را میریزند، ابداً خیال قیامت را نمیکنند. گویا به خدا و قرآن و انبیاء اعتقاد ندارند. خلاصه دل آدم ازین قضیّات خون میشود. به عینه قضیّهٔ و دعوای صفّین و محاربهٔ یوم عاشورا است که کلّهم ادعای مسلمانی میکردند و ذورّیهٔ حضرت رسول ص ع رامیکشتند. بهتر اینست حفظ لسان کرده قلم را از مکاتبه نگاهدارم. (غوغای تبریز، 1404: 4/223)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
احوالات یوم دوشنبه سلخ شهر رمضانالمبارک: امروز خبر آوردند که مخلفات و مسینه آلات ما [را] در بازارچهٔ اهراب در دکان دلال گذاشتهاند، رفتم ملاحظه کردم، چند پارچه مس از قبیل دیگ و طشت و مجموعهٔ بزرگ در آنجا بود، از ترس نتوانستم سئوال کنم اینها را از کی خریدهاید. ترسیدم خودم را هم تلف کنند. مال سهل است جان آدم هم میرود. دراین ایّام مردۀ انسان از مردۀ سگ بیعزم و بیشأن شده مخلوق خدا را میکشند، مفاخرت هم میکنند که من در یک تیر سه نفر را هلاک کردم، گویا طرفین هر که باشد طرف مقابل را واجبالقتل میداند.
از هر کدام سئوال اگر کنند، میگوید اثنیعشری مذهب مقلّد علمای نجفالاشرف هستم. نمیدانم شیطان به حضرات چطور اغوا کرده و چه قسم گُولزده که ابداً متنبه نمیشوند و از همه بدتر سلطان و اعوانش است که خون اینهمه مخلوق خدا را میریزند، ابداً خیال قیامت را نمیکنند. گویا به خدا و قرآن و انبیاء اعتقاد ندارند. خلاصه دل آدم ازین قضیّات خون میشود. به عینه قضیّهٔ و دعوای صفّین و محاربهٔ یوم عاشورا است که کلّهم ادعای مسلمانی میکردند و ذورّیهٔ حضرت رسول ص ع رامیکشتند. بهتر اینست حفظ لسان کرده قلم را از مکاتبه نگاهدارم. (غوغای تبریز، 1404: 4/223)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
مستبدّان لباس ماتم و عزا پوشیده متفّکر به حالت خودشان که آیا مآل کار ما چطور خواهد شد!
خبر وفات شجاعنظام و پسرش:
احوالات یوم سهشنبه غرۀ شهر شوال: امروز عجب خبر تازه نقل میکنند که عقل حیران و تمامی عقلاء از فرض آن عاجزاند. میگویند حضرات مجاهدین دیدند که شجاعنظام شقاوت خود را به اعلی درجه رسانده از قتل و غارت شهر فارغ و به مرند فرار نمود و در آنجا هم قطّاع طریق واقع شده کاروان را میزند و مال مردم را میبرد و راه آذوقهٔ شهر و مسلمانان را مسدود کرده در دفع او فکر نمودند. فداییهای روسیه گفتند ما دفع او را میکنیم. آوردند یک جعبهٔ آهنین روسیّه را پر از اجزای بوم نمودند و سر آن قفل و مهر کردند. به عبارت اخری از کمر جعبه طولاً و عرضاً ریسمان برده و محکم بسته و مهر کردند و کاغذ به اسم حاجی سید باقر به شجاعنظام نوشتند که چون شهر غیر امن شده من قدری جواهر اسباب داشتم بهموجب صورت در توی جعبه به حضور مبارک به توسط چاپارخانه فرستادم در خدمت حضرتعالی امانت بماند تا شهر امن شود. کاغذ را و جعبه را به چاپارخانه داده به اسم حاجی سید باقر صراف قبض گرفتند. چاپار روز جمعه بعد از غروب وارد مرند میشود. آدم پستخانه کاغذ را و جعبه را برداشته منزل جناب شجاعنظام رفته دو ساعت از شب میرفت داخل اوطاق شده جعبه و کاغذ را پیش شجاعنظام نهاده [است]. جمعیت بسیار در اوطاق بود، از آن جمله خود شجاعنظام و پسرش شجاع لشکر و علیخان مباشرِ حضرت علیا و جبرئیل ارمنی و آدم تاجرباشی بودند. شجاعنظام کاغذ را خوانده میگوید جعبه را واکنند. جبرئیل و سایرین میگویند اعتبار ندارد، ببرند در باغچه واکنند. شجاعنظام به پسرش امر کرده که ریسمان با کارد قطع کند و به قول بعضی، شجاع لشکر جعبه را برداشته حرکت میداد تا معلوم شود در توش چه چیز است. آنوقت اجزا آتش گرفته یکدفعه صدا و پاره میشود. میگویند طوری صدا نمود که اهل مرند همه خوفناک و ترسان شدند که چه باعث گشته توپ انداختند. باری، تمامی اهل مجلس زخمدار و خود شجاعنظام و پسرش و علیخان مقتول شدند و آتشقه و در اوطاق و سقف اوطاق را برداشته خراب کرده مردمان از شر او خلاص شدند. فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِي الْأَبصَار و از مکافات عمل غافل نباشید عذاب و سخط خداوندی آدم را میگیرد، دیر و زود دارد. باری جناب آقا میرتقی مجاهد مشهور [به] چایچی با نی و مزقان به بازار آمده خبر قتل شجاعنظام و سایرین را به مردم خبر دادند و مشروطهطلبان عید بزرگ کردند و مستبدّان لباس ماتم و عزا پوشیدند و محرمانه به یکدیگر تعزیت میدادند و در اردوی دولتی خبروحشتاثر بروز نمود، همه مأیوس و پریشان شدند و حضرات علماء که مستبد میباشند، یعنی اهل اسلامیّه بسیار غمگین و محزون شده متفّکر به حالت خودشان که آیا مآل کار ما چطور خواهد شد. (غوغای تبریز، 1404: 5/224)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.
خبر وفات شجاعنظام و پسرش:
احوالات یوم سهشنبه غرۀ شهر شوال: امروز عجب خبر تازه نقل میکنند که عقل حیران و تمامی عقلاء از فرض آن عاجزاند. میگویند حضرات مجاهدین دیدند که شجاعنظام شقاوت خود را به اعلی درجه رسانده از قتل و غارت شهر فارغ و به مرند فرار نمود و در آنجا هم قطّاع طریق واقع شده کاروان را میزند و مال مردم را میبرد و راه آذوقهٔ شهر و مسلمانان را مسدود کرده در دفع او فکر نمودند. فداییهای روسیه گفتند ما دفع او را میکنیم. آوردند یک جعبهٔ آهنین روسیّه را پر از اجزای بوم نمودند و سر آن قفل و مهر کردند. به عبارت اخری از کمر جعبه طولاً و عرضاً ریسمان برده و محکم بسته و مهر کردند و کاغذ به اسم حاجی سید باقر به شجاعنظام نوشتند که چون شهر غیر امن شده من قدری جواهر اسباب داشتم بهموجب صورت در توی جعبه به حضور مبارک به توسط چاپارخانه فرستادم در خدمت حضرتعالی امانت بماند تا شهر امن شود. کاغذ را و جعبه را به چاپارخانه داده به اسم حاجی سید باقر صراف قبض گرفتند. چاپار روز جمعه بعد از غروب وارد مرند میشود. آدم پستخانه کاغذ را و جعبه را برداشته منزل جناب شجاعنظام رفته دو ساعت از شب میرفت داخل اوطاق شده جعبه و کاغذ را پیش شجاعنظام نهاده [است]. جمعیت بسیار در اوطاق بود، از آن جمله خود شجاعنظام و پسرش شجاع لشکر و علیخان مباشرِ حضرت علیا و جبرئیل ارمنی و آدم تاجرباشی بودند. شجاعنظام کاغذ را خوانده میگوید جعبه را واکنند. جبرئیل و سایرین میگویند اعتبار ندارد، ببرند در باغچه واکنند. شجاعنظام به پسرش امر کرده که ریسمان با کارد قطع کند و به قول بعضی، شجاع لشکر جعبه را برداشته حرکت میداد تا معلوم شود در توش چه چیز است. آنوقت اجزا آتش گرفته یکدفعه صدا و پاره میشود. میگویند طوری صدا نمود که اهل مرند همه خوفناک و ترسان شدند که چه باعث گشته توپ انداختند. باری، تمامی اهل مجلس زخمدار و خود شجاعنظام و پسرش و علیخان مقتول شدند و آتشقه و در اوطاق و سقف اوطاق را برداشته خراب کرده مردمان از شر او خلاص شدند. فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِي الْأَبصَار و از مکافات عمل غافل نباشید عذاب و سخط خداوندی آدم را میگیرد، دیر و زود دارد. باری جناب آقا میرتقی مجاهد مشهور [به] چایچی با نی و مزقان به بازار آمده خبر قتل شجاعنظام و سایرین را به مردم خبر دادند و مشروطهطلبان عید بزرگ کردند و مستبدّان لباس ماتم و عزا پوشیدند و محرمانه به یکدیگر تعزیت میدادند و در اردوی دولتی خبروحشتاثر بروز نمود، همه مأیوس و پریشان شدند و حضرات علماء که مستبد میباشند، یعنی اهل اسلامیّه بسیار غمگین و محزون شده متفّکر به حالت خودشان که آیا مآل کار ما چطور خواهد شد. (غوغای تبریز، 1404: 5/224)
مأخذ: غوغای تبریز [رخدادهای مشروطهخواهی در تبریز از مرگ ناصرالدین شاه تا جنگ جهانی اول 1313-1334ق.]. 1404. به تصحیح غلامعلی پاشازاده. تهران: مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب.
@mirasmaktoob
.