دارالولایه | مهدی نعلبندی
193 subscribers
493 photos
95 videos
1 file
753 links
پراکنده نویسی های یک نویسنده شهرستانی
Download Telegram
👈 #زخمه_بر_زخم_۲
🔸
آن مرد که طناب دار از قفا بر گردنش انداختند، انگشتر شکست تا نامش پای هیچ ننگ‌نامه‌ای نباشد. سرانگشتان خواب کلید می‌چرخاند بر سینه‌ی درِ باغی سبز. او شهر را با همه‌ی ساکنانش دوست داشت. دیشب فتح الفتوحی بود در حجله. وطن ناموس آن هشت تن بود که بر بالای دارند. پچ پچی در حرمسرا و سوت منقطع و پی در پی جیرجیرک‌ها در باغ. دشمن چکمه‌پوش برای بلعیدن شهر آمده است. این هشت تن، استخوانند در گلوی دشمن چکمه پوش. دست بر کشاله‌ی ران ایرانِ نورس می‌گذارد و از بستر برمی‌خیزد.
ردّ سیلی سرمای استخوانسوز بر گونه‌های شهر باقی است. دل به دریای خزینه‌ی حمام می‌سپارد و در بخار گم می‌شود.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز / #یک_زخم_کهنه

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CJbnR9TAAgm/?igshid=16wvih2g8pt4b
#این_داغ_سرد_نمی‌شود
🔸
سلام سردار !
سلام حاج قاسم !
سلام برادر !
یک سال از نبودنت گذشت. نه بگذار بگویم تو بودی در این یک سال در دل‌های ما. و هستی. نشانه‌اش همین اشک که با یادت می‌دود در چشمانمان.
تو بعد از شهادت، دل‌ها را چنان مسخر خود کردی که نگو. باید و باید و دو صد باید که لقب سیدناالامام خامنه‌ای - که عمر ما کم باد و سایه ایشان از زمین کم مباد - درباره‌ات تعبیر می‌شد: تو سردار دلهایی.
سردارجان!
چه کردی با ما؟!
داغ تو چرا سرد نمی‌شود؟
تو برای ما هر روز و هر روز شهید می‌شوی و ما هر روز و هر روز از مصیبت نبودنت می‌میریم و پیر می‌شویم. هر یک و بیست دقیقه شب جمعه که نه، هر وقت به یادت می‌افتیم زمان برای ما در یک و بیست دقیقه سیزده دی نود و هشت متوقف می‌شود و آتش می‌گیریم و تکه تکه می‌شویم انگار. ای شهید مظلوم و کشته ناجوانمردی.
برادرجا ن !
دستت. دستت برای ما نوحه‌ای را زنده کرد که سال‌های سال خوانده بودیم و ندانسته بودیمش. برای تو باز می‌خوانم:
- قوللاری قلم .... ابالفضل !
- ای میر حرم میر و علمدار نیامد ....
ای وای بر ما بعد از تو.
سردار عزیز!
تو به آرزویت رسیدی حرفی نیست. حساب دل شکسته فرزندان شهداء را نکردی؟ حساب دل شکسته یک ملت را. دل شکسته فاطمیون و زینبیون و حزب‌الله و حسینیون را ....
این داغ سرد نمی‌شود. تو هر روز و هر روز برای ما شهید می‌شوی.
سردارجان !
یک خواهش سردار.
دعایی را که فرزندان شهداء را قسم دادی در حقت بکنند، تو را به حرمت حضرت زهراء در حق ما بکن. همین.
یا علی.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۱ دی ۹۹

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CJeBClvg5UQ/?igshid=iaqmxfrfg9bc
.
اندک کسالتم باعث شد نتوانم بموقع برای آیت‌الله مصباح یزدی چیزی بنویسم.
این عالم بزرگوار که یکی از نطریه‌پردازان جدی در دوره معاصر انقلاب اسلامی بود، آثاری ارزشمند از خود به یادگار گذاشت.
از دوره نوجوانی و از طریق جزوات موسسه در راه حق که برخی از آنها به قلم استاد مصباح بود با قلم و اندیشه این عالم بزرگوار آشنا بودم.
آیت‌الله مصباح جایگاهی ویژه و در خور در بین اندیشمندان معاصر دارد و عمرشان صرف تبیین نظری بنیان‌های فکری انقلاب اسلامی و پاسخ به شبهات مطروحه نمود که در مقاطع مختلف در بیست سال اخیر به شکل‌های گوناگون مطرح شدند. حیات علمی آیت‌الله مصباح با سیاست گره خورد و همین باعث برخوردهای متفاوت با ایشان شد، اما ایشان یار صدیق رهبر انقلاب بودند و این ویژگی بارز ایشان است. برای ایشان آرزوی علو درجات را دارم.
🔸
@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CJjD68cgGrW/?igshid=15l6ju70t94n6
👈 #زخمه_بر_زخم / ۳
🔸
خواهر را داخل قبر می خواباند .خان چوبان امسال در مغان نیست. رویش را با حصیر می پوشاند و خاک را روی حصیر می ریزد. قهقهه ای از دهانه ی لوله ی تفنگ خان اردوباد می جهد. دشمن خانه به خانه پیش می آید. برادر خم می شود . خان چوبان دلش آشفته تر از گیسوان سارای است. بوسه ای بر خاک می زند. خاک گرم وطن که هرمش به گرمی نفس خواهر است. و می گریزد. سارای بر بالای پل چوبی ایستاده است. خواهر ناموس برادر است . خاک ناموس برادر است. سارای خود را به موج های توفنده ی ارس می سپارد. وطن ناموس برادر است. آپاردی سئل لر سارانی.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز / #یک_زخم_کهنه

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CJlb9hKAiKF/?igshid=7rjt23p9x08t
👈 #زخمه_بر_زخم / ۴
🔸
سوز زمستان بر صورت شهر تازیانه می‌زند. در دل بستر می‌خزند هر دو. قونسول، حاکم شهر است. نگاه تب‌دارش را به نگاه‌ دریده سلطان می‌دوزد. از عساکر تا تیرک دار فاصله‌ای به قدر غیرت یک مرد است. دست در ساعد سوگلی سیمین ساق می‌اندازد. پیکر عمودی مردان از تیرک افقی میانه میدان آویزان است. دهان که بوی شراب دهد، خربزه عاجز می‌شود. آن مرد را طناب از قفا بر گردن انداختند. در دل بستر لبی از دخترک می‌گیرد.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز / #یک_زخم_کهنه

@mehdinalbandie



https://www.instagram.com/p/CJqoOfhgsd6/?igshid=115f7eqw4s9gz
سلام حاجی
از عکست می‌ترسند و مجالمان نمی‌دهند. تا عکست را می‌گذاریم با سیمنوف می‌زنند. دلمان که دیگر اینستاگرام نیست.
من نوکرتم حاج آقا.
سر ترامپ شاید آب خنکی بر دل داغدارمان باشد، اما انتقام تو نماز فتح است در قدس شریف و روضه بی‌بی در کاخ سفید. ان‌شاءالله.
🔸
مهدی نعلبندی/ دارالولایه تبریز/ ۱۹ دی ۹۹
۱:۲۰ بامداد جمعه
@mehdinalbandie
#شیعه‌زدایی_از_قره‌باغ
🔸
ناراحتی آقای علی‌اف از حفظ مسجد شوشا توسط ایران در روزهای اشغال، متعجبم نکرد، چرا که جنابشان سابقه تخریب مساجد در شهرهای تحت تسلط خود را در کارنامه دارند. و حالا؛ "به شما دستور می‌دهم بازنگری در سامان‌دهی داخلی آن مسجد لازم است. آن مرمت برای ما لازم نیست. آنجا را مجددا مرمت و چهره‌اش را به خود باز می‌گردانیم! پس از آن، افتتاح خواهد شد".
این ساماندهی یعنی از بین بردن هر کتیبه و نفش‌و‌نگار که شوشا و آغدام را به فرهنگ شیعی-ایرانی پیوند دهد. اتفاقی که برای مساجد بسیاری در جمهوری آذربایجان افتاد و می‌افتد. اگر نبود از جان گدشتگی مومنین باکو، اکنون نشانی از مسجد حضرت فاطمه زهراء سلام‌الله‌علیها نبود.
روش کار رها کردن مسجد است تا خراب شود و در شرف فرو ریختن، به یک‌باره یک مناره در بازسازی فراموش شود. برای چه؟ برای تاریخ‌زدایی و تاریخ‌سازی. زدودن نشانه‌های شیعی و ساختن مسجدی به نام خلفاء تا بشود کانون وهابیت. نمونه‌اش؛ مسجد ابوبکر باکو.
عزیزان!
هویت شیعی در جمهوری آذربایجان در جنگ قره‌باغ و پیاده‌روی اربعین خود را به رخ کشید و در حال قوام است. گله‌گذاری و دستور بازسازی جناب علی‌اف، هم خطاب به ایران است و هم خطاب به برادران شیعه ما در قفقاز. یعنی قلع و قمع نمادهای شیعی. از حذف نام و کلام معصومین تا مثلا یک ماده تاریخ فارسی را شامل می‌شود. مثل ممنوعیت پخش اذان از مناره‌ها که سابقه دارد. هر دو جنگ با شیعه است و دشمن اول شیعه جز اسراییل نیست که در تلاش است با سه پرچم آبی و سرخ و سیاه در قره‌باغ جای پا محکم کند. باید پاهایش قلم شود که لازمه‌اش نه قهر و دور شدن از آذربایجان بلکه حضور مقتدرانه در بازسازی قره‌باغ است.
از دیگر سو؛
اکنون وقت اعتراض علماست، با همان قدرتی که در جنگ قره‌باغ وارد میدان شدند. نباید اجازه داد میراث دینی و شیعی مساجد و ابنیه عمومی قره‌باغ که این منطقه را به تاریخ حقیقی خود پیوند می‌دهد از بین رود. از بین رفتن این ابنیه درست مثل تغییر الفباست و نتیجه‌اش انقطاع نسل‌هاست با تاریخ.
پیس‌تر نوشتم که قره‌باغ ۲۰۲۰ همان باکو ۱۹۹۱ است و نسبت ما با هر دو یکی. برای ساختن فردای بی‌حسرت باید نگاهی به سی سال گذشته انداخت. ما طمعی در خاک کسی نداریم، اما در مقابل تغییر ژئوپلتیک دینی و تاریخی و سیاسی منطقه باید بایستیم. و راهش مجاب کردن جناب علی‌اف به واگذاری مرمت این ابنیه به ایران است. حداقل به پاس حمایت‌هایمان در دو جنگ دهه نود و چهل‌وچهار روره قره‌باغ. یوخسا بورکوموز قاریشار.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۷ دی ۹۹
@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CJx2TUfgCYM/?igshid=18hm3rj36y8yn
#برای_شهید_امیرکبیر
🔸
#امیرکبیر یک #مدیر_ایرانی بود که هم عرضه مدیریت داشت و هم شهامت برخورد. و پاداش این دو #شهادت است.
امیرکبیر برای #ایران دارالفنون ساخت، ایران را صاحب روزنامه کرد، القاب را قدغن کرد، جلوی رشوه را گرفت، تیولداری را سامان داد، قمه کشی را قدغن کرد، به وضع و معاش قشون رسید، دستور داد توپ بریزند و باروت بسازند، البسه قشون را از پارچه ایرانی دوخت، لباس فرنگی نپوشید، مندابی های شوشتر را مسلمان کرد و نزاعی بزرگ را پایان داد، سید علی محمد باب را اعدام کرد، برای ایران در لندن سفارتخانه و در بمبئی و عثمانی و قفقاز قونسولخانه ساخت.
امیرکبیرها در #تاریخ نیستند بلکه در میان ما هستند. کافی است بالانشین ها اندکی گوش از وساوس مدام #مهد_علیا و #میرزا_آقاخان ها بردارند تا صدای میرزا تقی خان ها را بشنوند.
برای زدن امیرکبیر ابتدا باید رگ آبروی او را می زدند. آن قدر گفتند و گفتند و گفتند که شاه نوشت: "چون صدارت عظمی و وزارت کبری #زحمت_زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما #دشوار است شما را از آن کار #معاف_کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید."
و باز گفتند و گفتند و گفتند که نگین انگشتر #شاه_سرخوش را کوفتند بر ذیل نامه #قتل امیرش. در حکم آمده بود: "چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به #فین_کاشان رفته، #میرزا_تقی_خان فراهانی را #راحت_نماید؛ و در انجام این مأموریت بین الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد."
و مهر ملوکانه خشک نشده تاختند تا فین و امیر را رگ زدند. ترسشان از این بود که شاه به هوش بیاید و نگذارد ایران بی امیرکبیر بماند. اما نشد. #مردی_بزرگ_تمام_شد.
امیرکبیر، #شهید است و مدفن شهیدان جز #کربلا نیست.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۰ دی ۹۷

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CJ31izVgCdA/?igshid=1ky0z8244h5uc
👈 #ردی_کبود_در_تاریخ
🔸
چه فرقی می کند هفتاد یا نود روز بعد.
فاطمه بعد از پیغمبر ماند تا بر حقانیت علی شهادت دهد. جراحتی کبود، شهادتی سرخ و دفنی پنهانی. و صریری خاموش برای آخرالزمان.
فاطمه، ترجمان دو نام است: محمد و علی. و فاطمیه، مادر عاشورا. و عاشورا، بیرق سرخ روزهای سبز سعادت زمین.
شهادت فاطمه تقاص سکوت هجده هزار گوش شنوا و چشم بینا بود در روزی که دستان علی را بستند و به مسجد کشاندند برای تصدیق سقیفه. و فدک بهانه‌ای بود برای به زیر کشاندن خاندانی که خانه‌زاد خانه وحی بودند و نزدیکترینان به پیامبر. که برای نشستن بر منبر محمد باید علی به زیر کشیده می‌شد و فدک بهانه می‌شد و فاطمه شهید‌‌.
و امان از سکوت آنان که تکلیف را در مذبح مصلحت سر می‌برند. دندان شکسته محمد در احد آینه در آینه تکرار شد: پهلوی شکسته فاطمه، جگر کبود حسن، و سر بر نیزه رفته حسین.
و ردی کبود در تاریخ. روزی در مدینه و روزی در شام.
و اذانی که بلند است تا واپسین روز.
و شهادتی هماره تا صور اسرافیل‌. و بعد از آن.
و علی در سوگ فاطمه سوخت و هیچ نگفت تا مناره ها هماره شهادت به یگانگی خدا دهند و زمین بر مدار نام م‌ح‌م‌د بچرخد.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۳ بهمن ۹۷

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CJ_1Np_AQeV/?igshid=14lxc0c47wrrb
#میراث_پهلوی
🔸
بیست و ششم دیماه روز فرار شاه بود. اطلاعات تیتر زد: شاه رفت. مرحوم غلامحسین صالحیار بعدها در بیانش به ایهام گفت: تیتر زدم، شاه رفت.
مردم به خیابان ها ریختند و یکی تاجی از روزنامه اطلاعات بر سر گذاشت و خبر از پایان سلطنت داد و دیگری گفت:
- شاه با فرحش در رفت.
شاه در پای پله طیاره گفت می رود آسوان. او و فرح بعد از ترک ایران با فاصله های چند هفته ای در مراکش، باهاماس، مکزیک، آمریکا و پاناما بودند و سرانجام به مصر رفتند. در مرداد پنجاه و هشت هم شاه در مصر مرد و شهبانو زنده ماند حتی یومناهذا. فرح، شاه سال های آخر ایران بود و در طرح شورای سلطنت که به عنوان آلترناتیو نهضت مطرح شد و در قم هم طرفدارانی داشت نیز، صحبت از نشستن فرح بر سریر سلطنت بود. و اگر سلطنت طلبهای خارج نشین هنوز رمقی ناچیز دارند، از صدقه سر فرح است. میان دو پرانتز این قدر بگویم که هنوز ساختار رسمی - شما بخوانید دولتی- فرهنگ در ایران از نظام برساخته شهبانو رها نشده است. شاید چون فرح چپ بود.
پارسال در چهل و یک سالگی انقلاب و پس از ترور شهید سلیمانی، رضا پهلوی شصت ساله که به ربع پهلوی مشهور است، اظهار کرد که بعد از سلیمانی درها برای شرایط جدید باز خواهد شد. و گفت که حکومت‌ها عوض می‌شوند و آن چه می ماند مردم است.
پهلوی برای من چیزی بود مثل شوروی با نزدیک بینی ما و غرب نسبت به آن‌. باید کاوید تاریخ شوروی و پهلوی را. کمی در اعدامم کنید نزدیک شدم به این کاوش. و بماند.
برگردم سراغ ربع پهلوی. وقتی سه سال پیش، این آدم به مریم رجوی گفت که ملت ایران بین جمهوری اسلامی و پهلوی، بلاشک مجاهدین خلق را برنخواهند گزید، اندکی از او خوشم آمد. اگر چه او را آدم وادی سیاست نمی شناسم. او حتی به قدر مظفرالدین میرزای ولیعهد هم عطش تاج و تخت ندارد. فقط نمی خواهد بالکل خارج گود باشد. و این آدم دوباره از چشمم افتاد وقتی دیدم از شهادت اسطوره ایرانیِ جهان اسلام ذوق زده شد. یک جمله ترکی به این آدم که هیچ وقت کاری نداشته است و نوه احمدشاه هم شده رقیبش می گویم:
- ننه‌ن خشلیغیوی کسمیوب ؟!
از شوخی که بگذریم، پیش تر هم در یادداشتی نوشته بودم که جمهوری اسلامی را باید جدی گرفت. و حالا باید گفت که دوره جدید پیش رو دوره مقاومت است. و مقاومت، مرامی اسلامی دارد و عطر و بویی شیعی. و با این که آفتاب ابتدا بر ما می تابد، غرب پیش از ما از فردای جهان ترسیده است.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۶ دی ۹۹
@mehdinalbandie

🔸
اصل یادداشت را پارسال نوشتم. نشر مجدد کردم با اندک تخلیص.


https://www.instagram.com/p/CKChnl-gJbV/?igshid=xyofxj12r4ix
.
امروز که روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیهاست شروع کردم به نوشتن کتاب جدیدم #خمینی‌چیلر.
کتاب، تبارشناسی جریان هویت‌خواه شیعی در #قفقاز است و تدوین تعمقی بیست ساله‌ از جریانی که در دوره استالین جوانه زد، در دهه هفتاد میلادی سر برآورد و در گذر سخت از دوره سخت گذار، منادی #ظهور در امت واحده است.
آغاز نشر با پاورقی‌هایی خواهددبود که قول نشر اولش را به آناج داده‌ام.


#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CKIcqvpginZ/?igshid=kgxkxdbwlbfb
👈 #زمین‌خورده‌ی_مرام_توایم_پهلوان
🔸
برای سالگرد #شهید_محمودرضا_بیضایی
🔸
سخت است نوشتن از تو. نوشتن از شما. حدیث نفس نیست که بشود بلغور کرد. سخت است. به سختی قدم گذاشتن در معرکه. به سختی هجوم به آغوش حادثه. به سختی ننشستن و نق نزدن. به سختی دل بریدن از نگاه پر از محبّت فرزند. به سختی نلرزیدن گام‌ها در لحظه‌ای که غریو انفجار، زمین و آسمان را به هم می‌دوزد. به سختی دیدن گودالی پر از عطر سیب که نه؛ دیدن خودت که در کجای آن گودال ایستاده‌ای. به تماشا آیا ...؟ به همدردی شاید... ؟ به نصرت... ؟ یا با خنجری در دست و بر روی سینه‌ی چشمه‌ی زندگی ؟! سخت است محمود. سخت. دستم می‌لرزد در نوشتن از تو. دلم می‌گیرد در گفتن از تو. دستم شجاعت پاهای تو را ندارد پسر.
به خدا سخت است نوشتن از تو. نوشتن از شما. و سخت است ننوشتن. سخت است ندیدن. و یا دیدن و گذشتن با شانه‌هایی بالا انداخته در این باران نیم‌شبی که رو به صبح می‌بارد. سخت است به سنگدلی سنگ‌های دِیری بودن که بحیراوشی بیدار است در آن به کاویدن خطی از نور در سری بریده. سخت است جولان میمون‌هایی را دیدن که بر منبری از نیل تا فرات در جستند و خیز. سخت است دیدن تاراج دختران امت محمّد در بازار مکاره‌ی تزویر. سخت است گوش بر "ارکبوا یا خیل‌الله" پسر سعد بستن که از ورای چهارده قرن تقیه‌ی شیعه، برخاسته در خرناس تکبیر خنّاسان سفیانی. سخت است دیدن دشنه به دستانی که کینه‌ی صفین و نهروان را از پیروان علی می‌گیرند. و لب بستن و دیده بر هم نهادن و گذشتن به توجیه. سخت است محمودجان.
من تو را با آن کم‌رویی‌ات می‌شناختم که شیطنت کودکانه‌ای در چشمانت موج می‌زد. با تبسمی نه بر صورت که به پهنای صورتت. در روزگاری که هنوز پشت لبت سبز نشده بود. با آن کاپشن کرمی نشسته بر شانه‌های پهنت. و تو به یک‌باره ناپدید شدی. به یک باره رفتی. رفتی تا ناپیدا. هر از گاهی می‌پرسیدمت از احمد و می‌گفت:
- هست. سلام دارد.
و من چه می‌دانستم که تو به یک‌باره مرد شدی.
و رفتی تا آن سوی هجرت و جهاد در روزگاری که قفلی لجوج بود بر دروازه‌های بهشت. خاطره‌ها شنیدم در این سال‌های بعد از تو. و از تو. از گفته و نا گفته. از دیده و شنیده. و بگذار نگویم. توان گفتنم نیست. و توان نوشتنم نیز. زبانم توان ایستادن در برابر بغضی که چنگ بر کلماتم انداخته ندارد. دستم می‌لرزد در مقابل پاهایت که نلرزیدند. ما همه در این گود، زمین‌خورده‌ی مرام توایم پهلوان.
دست پدرت را می‌بوسم. و به احترام بغضِ پنجه انداخته بر عواطفش در این اندی سال، در برابرش تعظیم می‌کنم. و در برابر همسرت که می‌دانم به قدر سال‌ها گفتن از تو، بغض در گلو دارد و لحظه‌لحظه‌ی روزهای بعد از تو برای او پر است از آلبوم‌ رازهایی که شاید از باورشان می‌ترسید. و صد چو منی به فدای نگاه‌های جست‌و‌جوگر فرزندت که هنوز تو را در گذر ثانیه‌ها می‌جوید و نمی‌یابدت که از در داخل شوی و در آغوشش بگیری و بوسه بر گونه‌هایش زنی. بگذار نگویم که یارای گفتن و نوشتنم نیست.
کلمات می‌آیند و می‌روند و زبان الکنم کم می‌آورد برای گفتن از تو. تو آن گونه رفتی که نشود برایت به راحتی نوشت. آن گونه جنگیدی که زبان برای توصیفت کم بیاورد. سطرهای ما همه به آنفلوآنزای رسمیت دچارند و حنجره‌ها در فریاد زدنت خروسک می‌گیرند. پس بگذار نگویم. که نمی‌توانم بگویم. که نمی‌توانیم بنویسیم از تو آن گونه که شاید. تو عاشق بودی و حدیث عشق در دفتر نباشد.
نوشتن از تو سخت است آقا محمودرضا. و ننوشتن از شما سخت‌تر. بر من ببخش. و بر ما نیز.
و اما بعد؛
جگرم سوخت وقتی خبر شهادتش را شنیدم. خبر محمودرضا آتشم زد. محمود را اولین بار که در کنار احمدرضا دیده بودم، چهارده پانزده سال بیشتر نداشت. شاید هم کمتر. و خود احمد را از وقتی می‌شناسم که هنوز نرفته بود دانشگاه. اوایل دهه هفتاد. احمد، کاریکاتوریستی بود که در جمع کاریکاتوریست‌های معطر و شیک‌پوش با آن اورکت کره‌ای‌اش بدجوری توی چشم می‌زد. یک‌جورهایی کپی خودم بود. و من چند سالی بزرگتر از او. نگاهش که کردم فهمیدم اگر دست بگیرم زیر صورتش می‌توانم با صداقت و صمیمیتش وضو بگیرم. نور ولایت در سیمای این نوجوان بود. شیرین بود و ملیح. باشد که دیری بود خبری از او نداشتم. یکی دو بار شاید از دکتر حالش را جویا شده بودم. برادرش؛ احمد رضا.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز / دی ۹۳

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CKMZykQAcZr/?igshid=osc1p3whzkre
.
برایم با پوزخند نوشت :
- این خمینی‌چیلر کجان ما که فقط پرچم ترکیه دیدیم.
نوشتم:
- رهبرانشان زندانند و شاگردانشان همانهایند که قره‌باغ را آزاد کردند تا شما پرچم بزنید و برقصید.
همین.

#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CKMgVa2AzMN/?igshid=1lc9h2af75qu0
.
توفیقات اخیر رادیو برونمرزی تبریز حاصل زحمات تمامی همکاران این رادیوی باسابقه است. همکارانی که با تلاش شبانه روزی خود توانستند رسالت رسانه‌ای خود را به نحو شایسته به انجام رسانند و در مواجهه‌ای جدی با رقبای رسانه‌ای خود، سربلند و پیروز باشند.
در طول این ماه‌ها و سال‌ها شاهد تلاش و سعی بی‌نظیر همکاران باسواد، خستگی‌ ناپذیر، مبتکر و دلسوز خود در حوزه برونمرزی صدا ودسیمای مرکز آذربایجان شرقی بوده‌ام. از همه عزیزانم در رادیو برونمرزی تبریز از صمیم قلب ممنونم. و تیز از همراهی صمیمانه کارشناسان و هنرمندان عزیز که دستمان را در این مسیر با مهر و لطف فشردند.
لازم می‌دانم از حمایت شایسته مدیر کل محترم مرکز برادر ارجمندم جناب آقای صفری، همراهی صمیمانه مدیر کل محترم رادیوهای آسیای میانه و قفقاز برادر ارجمندم جناب آقای برهان حشمتی و رهنمود و حمایت معاون محترم برون‌مرزی سازمان برادر بزرگوارم جناب آقای دکتر پیمان جبلی صمیمانه تشکر کنم.
خبر توفیقات رادیو برون‌مرزی تبریز را در ادامه می‌آورم.
🔸
📻 درخشش حوزه برونمرزی صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی

🔘 رادیو برونمرزی صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی برای عملکرد شایسته در سه مقطع مهم جنگ قره باغ، ترور دانشمند برجسته دفاعی و هسته ای شهید محسن فخری زاده و سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از سوی مرکز نظارت و ارزیابی خبر و برنامه های معاونت برون مرزی و اداره کل رادیوهای آسیای میانه و قفقاز معاونت برون مرزی سازمان صدا و سیما شایسته تقدیر اعلام شد.

▪️حوزه برون مرزی صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی برای پرداخت مناسب خبری به موضوعات یاد شده، رویکرد این رادیو در تبیین راهبردهای جمهوری اسلامی، پوشش کامل و به موقع خبری، تولیدات برنامه ای در قالب های مختلف خبری، تحلیلی، برنامه های زنده، استفاده مناسب از کارشناسان داخلی و خارجی، تولیدات نمایشی و مستند، و محتوای رویکردی تمامی برنامه ها در حوزه های برنامه سازی و نیز پرداخت حداکثری و به موقع در موضوعات یاد شده در تارنمای رادیو، فضای مجازی و شبکه های اجتماعی شایسته تقدیر شناخته شده است.

▫️گفتنی است رادیو برونمرزی صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی در هر سه مقطع جنگ قره باغ، ترور دانشمند برجسته دفاعی و هسته ای شهید محسن فخری زاده و سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار تولید برنامه های مختلف در قالب های ترکیبی زنده و تولیدی، مستند، نمایش رادیویی و برنامه های خبری و تحلیلی در حوزه رسانه های نوین مانند سایت اختصاصی رادیو برون مرزی تبریز، فضای مجازی و شبکه های اجتماعی اقدام به تولید محتوا و بازنشر تولیدات خود نموده است.

#صدا_و_سیمای_مرکز_آذربایجان_شرقی
👇👇👇👇
https://www.instagram.com/p/CKRVcsuAj-F/?igshid=1r1xmnp772i03
#خمینی‌چیلر
🔸
روایت اول
🔸
خمینی‌چیلر یک شبه و یک باره ظهور نکرد. این جریان برآیند سال‌ها ایستادگی در برابر دین‌ستیزی بود که علمای دین را تبعید کرد و مساجد را تعطیل. دین‌ستیزان حتی از اهانت به مساجد و محراب مسجد را آغول خوک و گاو کردن هم کوتاه نیامدند. آیت‌الله شیخ عبدالغنی بادکوبه‌ای رهبر "جمعیه الدعوه الالهیه" را در سال 1931 به دار کشیدند و آیت الله سید محمد بادکوبه‌ای را راهی سیبری کردند.
شیخ عبدالغنی درس خوانده نجف بود و از شاگردان ملامحمد فاضل ایروانی و میرزا حبیب‌الله رشتی و مجتهدی مسلم. علامه امینی در شُهَداءُ الفَضیلَة در باب دین‌ستیزی دهه 30 میلادی و حیات شیخ بادکوبه می‌نویسد: " چون این جریان به قفقاز کشید، جمعی از روشن‌رأیان، از آن جمله همین شخصیت به مخالفت با آن برخاسته و در این راه از هیچ تهدید و آزاری نهراسیدند. سرانجام دستگیر شد و به زندان افتاد. پس از چهار سال و به سال 1350قمری شهید گشت. شهید راه علم و عمل، قربانی پرهیز و پارسایی، جان‌باخته راه دلیری و ذلت ناپذیری، شهید راه افتخار و فضیلت خدایش بیآمرزد. روحش شاد و راهش پررهرو باد".
و اما آیت الله سید محمد بادکوبه‌ای پس از سیبری آمد اردبیل و سپس تبریز و مسجدش در خیابان دارایی تبریز هنوز به نام او پابرجاست. آیت الله بادکوبه‌ای اهل مشدآغا بود و در تبریز مشهور شد به "نوشون آغا" چرا که "نه‌اوچون" یا همان "نیه"‌ی تبریزی‌ها در لهجه نارداران و مشدآغا، تکیه کلام این فقیه سید اولاد پیغمبر بود. علامه امینی باز در شهداء الفضیله در باب حیات آیت‌الله سید محمد بادکوبه‌ای می‌نویسد: " از خدمات علامه سید محمد یکی تأسیس دانش‌سرای دینی بود که تعداد زیادی دانشجو داشت و خود در آن تدریس می‌کرد و علی‌رغم حمله ضد دینی بلشویک‌ها رونق روز افزون یافت". آقای بادکوبه‌ای هم طعم تبعید به سیبری را کشید و هم طعم تبعید به تبریز از اردبیل را. این عالم مبارز، هم از معترضین تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود و هم مدافع حقوق فلسیطین و نامش زیر اعلامیه کمک به آوارگان مسلمان فلسطینی در کنار نام آیت‌الله سید ابوالفضل خسروشاهی، آیت‌الله سید مرتضی مستنبط غروی، آیت‌الله سید کاظم موسوی شبستری و آیت‌الله شهید سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی. عالمی که در روز سی مرداد 1348 و 21 آگوست 1969 دیده بر جهان فرو بست و در تبریز به خاک سپرده شد.
مرحوم حاج علی‌اکرام که بنیانگذار جریان خمینی‌چیلر در جمهوری آذربایجان است از دوران اختناق چنین می‌گوید: "در دوران سیاه استبداد و اختناق استالین، حوزه‌های علمیه، مراکز مذهبی، مدارس دینی و مساجد مؤثر را برچیدند و به موزه، اداره، انبار و ... تبدیل کردند و عالمان آزاده و فقیهان بزرگ و مبارز را اعدام نمودند و از بین بردند. سال 1937میلادی اوج این قتل‌عام‌ها و اعدام و تصفیه‌حساب‌های سیاسی بود. از این نظر «سال 37» در ادبیات سیاسی ما به‌عنوان نماد استبداد و قتل و غارت حکومتی و پایمال شدن مظلومان در آمده است".
و اما جمهوری آذربایجان؛
سرزمینی است در شمال رود ارس و جنوب رشته‌کوه‌های قفقاز. و این دیار شاید هم قافقاز باشد و همان قله قاف سیمرغ عطار با کوه‌هایی که دور دستی‌اش سبب شده در ادبیات ایرانی «قاف» ناميده شود. جمهوری شیعه قفقاز که در سال ۱۹۱۸ آذربايجان نامیده شد، در شرق قفقاز و غرب دریای خزر است. سفر به مشهد، قم، تبریز و نیز کربلاء، آرزوی هر آذربایجانی است. در دو سوی پایتخت جمهوری آذربایجان دو مسجد با شکوه قرار دارد كه یکی در ورودی باکوست «بی‌بی هیبت» نام گرفته است، و دیگری در نارداران است که بیست کیلومتر بیشتر با باکو فاصله ندارد و مزار «رحیمه خاتون» و خواهر امام رضا علیه السلام را دردخود دارد. ناردارانی‌ها این حرم را «پیر» و «غریب خانیم» هم می‌نامند. حاج مایل علی‌اف برای حرم نارداران چنین سروده:
تانری ائتمیش اعتبار سنده امام ناموسونو
سن نئجه یئرسن اونو گؤستردی سبحان نارداران
سؤز ـ سوزو چکدیکده یازسام، خامه توتماز تعریفون
بیرجه آرزوم؛ گؤرمه‌ییم بو یئری ویران نارداران
مادری اؤلموش اوشاق تک مایلی آغوشه آل
دویماسا سیزلاییب اولسون پریشان نارداران
و گنجه نیز میزبان امامزاده ابراهیم بن محمد باقر علیهماالسلام است. مجموعه‌ای مدهبی که تربت آبی رنگ امامزاده در آن است و در زبان مردم به گنجه امامزاده‌سی، امامزاده توربه‌سی، گؤی امامزاده، گؤی مسجد یا گؤی امام مشهور است.
باقی بماند برای روایتی دیگر. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۴ بهمن ۹۹

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CKZnS98A148/?igshid=lz9mrzm8cwme
👈 #زخمه_بر_زخم / ۵
🔸
همه اهل خانه بر گرد سفره‌ای نشسته‌اند. پیرمرد گفت دیوانه‌ای آمده و سنگی انداخته. همه اهل خانه یعنی یک مادر و یک فرزند. و به پهنای افق عبایی چون بال ملک افشان و دستار سیادتی به سر تاج. نان گرمی بر سفره و چراغ خانه روشن. با عکسی بر دیوار که مادر وقتی گرد از آن می‌گیرد، بوسه بر گرد می‌زند و چشمانش پر از اشک. سی مرغ بر بلندای قله نگریستند و سیمرغ را به چشم خود دیدند.
🔸
خانه امن است.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز / #یک_زخم_کهنه

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CKbwaU1AD4Q/?igshid=1v5gzn5m70rey