دارالولایه | مهدی نعلبندی
202 subscribers
471 photos
95 videos
1 file
731 links
پراکنده نویسی های یک نویسنده شهرستانی
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یک_اسلامگرا_با_دندان_طلا
🔸
این کار کوتاه را سال نود و هنگام شهادت حاج #واقف_عبدالله_اف ساختم. اسمش را گذاشتم #شهید_حجاب.
حاجی دندان طلا داشت و از آنان که قرآن در حقشان فرموده سیماهم فی وجوههم بود. رد عبادت بر ناصیه داشت. کل دیدارم با او نیم ساعت نشد.
راش‌هایی کوتاه بود و جا مانده از مستند حاج علی‌اکرام که یک سال قبلش ساخته بودم. از شهید حاج واقف در باب چفیه‌ پرسیدم که به گردن داشت و او گفت «رمز اسلام است». رمز یعنی همان نماد و سمبل.
بعد از تصویربرداری با من آمد تا برساندم پای تاکسی. با همان چفیه بر گردن در خیابان‌های باکو. اندک ترسی به دلم آمد و او نترسید. و او شهید شد.
این اندک کاری بود که برای حاج واقف توانستم بکنم. حاجی شهید حجاب است. محبوس اعتراض به قانون بی‌حجابی اجباری بود و در زندان ششهید شد. سال ۲۰۱۱.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۹ مرداد ۱۴۰۲
@mehdinalbandie
برای #دردانه_دختر_حسین علیه‌السلام
🔸
شهر به خواب رفته است. خوابی به درازای تاریخ. و قصر، خرناسهای نیمه شبش را می کشد. گزمه‌ی شهر به نگاهبانی فتح الفتوحی است که از دیاری دور آورده اند. و شهر، مست از عیش ظفر در خواب. و آن گنج که به شهر آورده اند در صندوقچه‌ای و آن صندوقچه، میهمان قصری که سلطانش عیار یاقوت به خیزران می‌سنجد.
و این سوتر، بانوان و دخترکانی همه سیاه پوش در سوگ یک نیمروز. با باغبانی به سبزی اردی‌بهشت با عطر آن تک گل سرخ آشفته به زیر سمّ ستوران. به سرخی خون شفق و به زردی آذر افتاده در باغ.
و عجب حافظه‌ای دارد روزگار؟ و چه روای ستمگر کجمداری است روزگار؟!
ماه خموش و سرگردان به هروله. دیده‌ی شهر در خواب. و آسمان به ربودن آن راز.
و بانویی...
دردانه‌ بانویی آشفته تر از رؤیای به‌یغما رفته‌اش. و با رخساری نیلی از سنگینی دستی به‌یادگار. و به تمنای آن رؤیا. و نسیم، دست در دست گزمه‌ی شهر به تبانی.
... و ناگاه صندوقچه‌ای. و رازی تابناک تر از نیمروز.
و یاقوتی سرخـــــتر از هرم دل آفتاب. و سوگواران همه به قد قامت.
و دخترک لب بر سرخی آن راز تابناک...
و آسمان به ربودن رازی در برابر دیدگان به خواب رفته‌ی شهر.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز / سال ۸۶
تکه‌ای از کتاب «او یک کلمه بود»
@mehdinalbandie
ظاهراً ضارب لباسی هم از پلیس به سرقت برده. باید قانون اعمال شود بی‌گذشت.
هدف، نیل به بی‌حجابی اجباری است با ناامن کردن جامعه برای بانوان محجبه و فحاشی برخی بی‌حجابان هتاک به مقدسات و کتک زدن بانوان مدافع عفت.
نباید اجازه داد غیرت بمیرد.

#مهدی_نعلبندی
#دارالولایه_تبریز

@mehdinalbandie

https://twitter.com/MNalbandi/status/1686488510557990912?t=LOzdnIwh9DwgaUcdB368-w&s=35
.
‏چند سال پیش بود گفتند نامت در ماه دیده شد. قومی اشک ریختند و قومی گفتند خرافه است. و قومی سکوت کردند از ترس.
می‌گویم:
- رأس اطیب تو و علمدارت شهر به شهر در طلوع و غروب عشق خواهند بود تا بحیرایی بیابی روشن ضمیر. شاهدم آن کریمه از یاسین: والقمر قدرناه منازل.
#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی
@mehdinalbandie

https://twitter.com/MNalbandi/status/1686836376673607680?t=hTPmlZX6t1BCA-xMR53tNA&s=35
.
تاریخ را بخوانید.
نفوذ در سایه ریا اتفاق می‌افتد.
آنان که با همه هستند آخر سر در اردوی دشمن بوده و هستند و خواهند بود.
شک نکنید.
شک نکنید.

#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی
@mehdinalbandie

https://twitter.com/MNalbandi/status/1688963403795075085?t=dc570NBjcFwgKVFQqP9mVw&s=35
.
از استاد حاج مرتضی شریفی گلزار باید بنویسیم. او نقاشی چیره‌دست بود و از نمایندگان مکتب سوررئالیسم که معنا جزئی جدانشدنی از تابلوهای اوست. و نیز آرمان. هنرش در خدمت انقلاب بود.
حاجی اهل ایمان بود و ایقان.
همه مدیون همسر مکرمه استادیم که او را تا واپسین روز حیاتش مراقبت نمود..

#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی

@mehdinalbandie


https://twitter.com/MNalbandi/status/1689641478061195264?t=qu1jqUOjVAH7MSda1wn6eQ&s=35
#روایت_این_تابلو
🔸
سال هفتادونه بود و تازه ازدواج کرده بودم. رفتم دیدار حاج مرتضی. در واحد تجسمی حوزه هنری که سالن ته همکف سازمان تبلیغات بود. سلام و روبوسی و چایی با توت.
فول گرفته بودم بعد از ازدواجم یکی از تابلوهایش به دیوار خانه و زندگی‌ام باشد. فرمود بهتر است کار رئال باشد و طبیعت. و نمونه‌هایی آورد. انتخاب شد. فرمود خانه کار خواهد کرد و حاضر که شد خبر خواهد داد. و مدتی بعد فرمود حاضر است. رفتم و دیدم و تمام. تا لب باز کردم برای قیمت فرمود که ما هم باید به عروسمان کادو می‌دادیم یا نه؟!. شرمنده شدم. آب شدم. یخ زدم وسط تابستان. تابلو را برداشتم و گذاشتم پشت پیکان و راه افتادم. قابش را سر له‌له‌بی از آقا ذوالفقارزاده گرفتم. و شد این.
همین یک تابلو، کلاس شناخت رنگ است و نمونه قدرت قلم استاد شریفی برای هنرجویان نقاشی.
یک بار در مراسمی دستش را بوسیدم. غافلگیر شد و ناراحت. چند سال بعد در افتتاحیه نمایشگاهی از کارهایش تا دست دادیم، دستانش را عقب کشید و پشت کمر حلقه زد. فهمیدم و به روی خود نیاوردم و ته دلم ارادتم بیشتر شد.
خدا رحمتت کند استاد.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۰ مرداد ۱۴۰۲
@mehdinalbandie
.
‏ممنونیم از اداره محترم آب تبریز که با قطع چند روزه آب ما را با اهمیت این نعمت بزرگ زندگی آشنا کرد. واقعا نشان درجه یک تبلیغ حق مدیرکل آب تبریزست.
توصیه می‌نمایم در راستای حفظ زیبایی‌های تاریخی، شیرهای برداشت سر کوچه‌ها نیز احیاء شود تا با ایجاد حس نوستالژی خلق‌الله کلی کیف کنند.

#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی

@mehdinalbandie

https://twitter.com/MNalbandi/status/1690407056119906305?t=IKSqc8F6Q5iiyG4X-zmrpw&s=35
‏مدیریت یعنی همین تصمیم در همین لحظه. نه زودتر و نه دیرتر. بدون ترس و با قاطعیت. یعنی همین اقدام مجاهدانه در لحظه. نجات در همین لحظات است.
هر چقدر از این لحظات صادقانه دور شویم دچار دلالان منافق می‌شویم و مقصدی جز قهقرا نخواهیم داشت.

#مهدی_نعلبندی
#دارالولایه_تبریز

@mehdinalbandie


https://twitter.com/MNalbandi/status/1691173531738923008?t=GmGT70wdfc-4NiY-0q4_tg&s=35
.
این روزها هر از گاهی چند فصل از این کتاب را می‌خوانم. خیلی وقت بود مست از متن نشده بودم. قلمی زیبا و روایتی جذاب.
فعلا نجف هستیم با سید علی‌آقا. رفتیم تا مزار شیخ انصاری و آیت‌الله سید علی شوشتری.
عرفان و نظر بازی و رندی و ظریفی
عالمده خلاصه نکی وار ایلدیم ئولدی
مرحوم صراف رند بود. نمونه‌اش همین نکی‌وار
عالمی است ترکیب مختصر نه‌کی‌وار. که در تواتر شده یک کلمه و نکیوار. و در گویش تبریز با آن مد بلند الف انتها و بدل رای آخر به یا دایره‌المعارفی است برای خودش. نکیوااااااای...

#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی
@mehdinalbandie


https://twitter.com/MNalbandi/status/1692385339141234839?t=KGa3nTXmM1w2btcldjiSDA&s=35
#یوسف_آمده_بود
🔸
عکس روز اعزام است و حکایتی دارد که بماند.
اردیبهشت ۶۷ یوسف در ماووت شهید شد. پیکرش ماند جلو. تا سال ۷۸ و مسجد سالار شهیدان تبریز که شهدا را آوردند. بچه های تفحص لشکر آنجا بودند. تا آن روز دو بار با آنها بودم. هر دو درطلائیه. مراسم تمام شد و می آمدم بیرون که حاج باقر داروئیان از پشت بلندگو گفت:
- شام غریبان شهید یوسف کنگری فردا ساعت …
پاهایم سست شد. نشستم. از درون تهی شدم. دلم ریخت. از خودم بدم آمد. بوی تعفنم بلند شد در درونم و درونم را از هم پاشید. از یوسف دلم گرفت. تابوتش را پیدا کردم و تا صبح کنارش نشستم. زیارت عاشورا خواندم. بهتم زده بود. یوسف آمده بود و عکسش روی تابوت بود. عکسی در پادگان شهید قاضی. یکی را هم داده بود به من. با همان شیطنت نگاهش. هیچ نگفتم. او هم. تا صبح نشستم. صبح با بچه های مسجد و تفحص رفتیم وادی رحمت. یوسف را سپردیم به خاک.
خودم را خاک کردم و آمدم.
یکی دوبار آمد به خوابم. بار آخر که آمد، گفت:
- عوض شده ای ... خیلی... من شناختمت ... ولی تو نشناختی .
راست می گفت . عوض شده ام . خیلی…
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ بامداد ۲۹ مرداد ۱۴۰۲
@mehdinalbandie
#بیز_خمینی‌چی‌ییک !
🔸
خمینی‌گرای ناردارانی #حاج_فیاض_نبی‌_اف به رحمت خدا رفت. یکی از همراهان مرحوم حاج علی‌اکرام علی‌اف که با او هم در مورد حاجی و هم در مورد نارداران مصاحبه کردم. سیزده سال پیش از این. سال ۲۰۱۰.
ده سال قبلترش هم ذکر او را در کتاب #باکو_۲۰۰۱ آورده‌ام. وقتی رفتیم دفتر حزب اسلام. همین جمله‌اش را هم گذاشتم عنوان همان فصل. بیز خمینی‌چی‌ییک. روایت حاج فیاض در کتاب دیگرم #همسایه_خانه_زاد هم هست.
حاج فیاض یکی از همان پنجاه‌وچند نفری است که دوازدهم بهمن پنجاه‌وهفت در نارادان شدند مرید امام روح‌الله خمینی و نامشان شد #خمینی‌_چی.
خدا رحمت کند حاج فیاض را.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۳۰ مرداد ۱۴۰۲
@mehdinalbandie
مدتی است در بستر بیماری است. پریروز رفتم عبادتش. گفتم:
- شاید اربعین برم کربلا.
اشکش فواره زد و زار گریست. آهسته گفت:
- می‌تونم بیام؟!
گفتم:
- من حتی اگر بروم نمی‌دانم زیارتم قبول باشد یا نه. اما به همین زیارت اشکهایت قسم تو رفتی و آمدی که او کشته اشک‌هاست.
زیارت قبول کربلایی.

#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی
@mehdinalbandie

https://twitter.com/MNalbandi/status/1695460910133895588?t=8t-NJuVQ0DGodni1qKtyBw&s=35