MatlabTips
892 subscribers
462 photos
72 videos
54 files
304 links
آموزش MATLAB با "استفاده از ویدئو و متن" در سطوح مبتدی تا پیشرفته
پاسخ به سوالات تخصصی:
@roholazandie
Download Telegram
پنجره دیگری به شکل زیر ظاهر می شود و در آن از سمت چپ Conda Environment را انتخاب می کنیم. سپس تیک Existing Environemt را انتخاب کرده و مسیر پایتونی که آناکوندا دارد را به آن میدهیم. مسیری که من داده ام بر روی کامپیوتر خودم است اما برای شما هم باید در مسیری به همین شکل با یوزرنیم خودتان باشد.
در نهایت Ok را برای هر دو پنجره بزنید و منتظر بشوید. پای چارم به قدری زمان برای ایندکس کردن تمام کتابخانه های شما نیاز دارد. این فرآیند ممکن است قدری طول بکشد. پس می توانید بروید برای خودتان یک چایی بریزید.(محلی که با فلش نشان داده ام فرایند ایندکس کردن را نشان می دهد. پس از اتمام ایندکس کردن این از بین می رود)
محیط شما آماده شده است! اکنون می توانید کد پایتون بزنید. برای این منظور بر روی پروژه first_project راست کلیک کرده و از گزینه New گزینه Python File را انتخاب کنید. سپس یک اسم برای اسکریپت خود بگذارید و دکمه ok را فشار دهید.
من اسم آن را main می گذارم
اکنون می توانید یک کد بنویسید. مثلا من صرفا برای تست کردن برنامه Hello World را می نویسم. سپس بر روی اسکریپت راست کلیک کرده و گزینه Run را میزنم یا راحتتر با شورتکات Ctrl+Shift+F10 آن اسکریپت را اجرا می کنم.
و در نهایت خروجی آن را در کنسول در پایین می بینم:
پای چارم محیطی بسیار حرفه ای و انعطاف پذیر برای توسعه به زبان پایتون است. چیزی که اگر آن را یاد بگیرید، برخلاف متلب، می توانید به معنای واقعی کلمه کار کنید و پول در بیاورید. پس چه بهتر که همین امروز آن را نصب کنید و بعد به روزمه خود اضافه کنید 😁
آیا با آموزش پایتون در کانال موافقید؟
anonymous poll

بله – 60
👍👍👍👍👍👍👍 90%

خیر – 7
👍 10%

👥 67 people voted so far.
Forwarded from اتچ بات
وقتی حدود بیست سالم بود به شدت شیفته ریاضیات و منطق بودم. از طرفی بسیاری از باورهای قبلی را دور ریخته بودم و طرفدار پر و پاقرص فلسفه های تحلیلی شده بودم. از دید من بسیاری از مشکلات جامعه ما ریشه در باورهایی داشت که بدون دلیل پذیرفته بودیم. از نگاه من افرادی که به جای استدلالهای درست برای اثبات ادعای خویش یا ماندگاری آن در ذهن مخاطب از شعر استفاده میکنند، دچار همان خبط فکری شده اند که نیاکان ما نسل هاست که دچار آن هستند.
اما امروز بعد از گذشت تمام آن سالها متوجه می شوم که شاید در قضاوت هایم قدری زیاده روی کرده باشم. هر جامعه ای با مولفه های خاصی تعریف می شود و هر چند بسیاری از آن ها ممکن است مشکل آفرین باشند، ویژگی های شگرفی در مورد خود جامعه بیان می کنند. بنابراین به جای قضاوت سریع و نتیجه گیری کردن سعی کردم آن را زندگی کنم. این کار البته دشوار نبود!
بی شک شعر بخش بزرگی از زیست ما ایرانیان را شکل می دهد اما به ندرت متوجه آن می شویم. اصغر فرهادی خاطره ای را بازگو می کرد که در آن یکی از دوستانش از فرانسه به ایران آمده بود و او هم برای استقبالش به فرودگاه رفت. فرهادی تعریف می کند که او را سوار ماشین کردم و در مسیر از خیابان های تهران عبور می کردیم تا اینکه به یک چهار راه رسیدیم. ناگهان دوست فرانسوی متوجه بچه ای فال فروش می شود. می پرسد: این پسر بچه چه میفروشد؟ و فرهادی هم جواب می دهد: شعر! دوست فرانسوی اش با تعجب بسیار می پرسد: شعر!!؟ فرهادی جواب می دهد: "این شعر فال است و مردم سعی میکنند آینده خود را از طریق آن متوجه بشوند." فرهادی میگوید که بعدها با خودم فکر کردم که این اتفاق عادی که هر روز برای ما رخ می دهد چقدر ممکن است از دید یک بیگانه جالب باشد. کل این تصویر شاید بسیار تاریک باشد و جنبه های منفی زیادی مثل بچه های کار را به ذهن بیاورد اما بخش روشن تر آن این است که هنوز مردمانی در جهان وجود دارند که شعر برایشان بخشی از زندگی است و حتی آن را مانند نان می خرند! این افراد لزوما تحصیل کرده رشته ادبیات نیستند. آن ها از مهندسان و پزشکان و معلم و استاد گرفته تا کارگر و بازاری و تقریبا تمام اقشار جامعه هستند. همه آن ها حافظ می خوانند اما هر کس به قدر خود از آن سود می جوید و لختی از تمام دنیای اطرفش می بُرد! شعر فارسی همواره مانند یک دریچه بزرگ برای ایرانیان عمل کرده تا از طریق آن امیال و آرزوها، خشم و اشتیاق، عشق و دلدادگی خود را در طول قرنها فریاد بزنند و پژواک آن هنوز بعد از هزار سال تازگی روز اولش را داشته باشد.

شاید به دلیل همین ویژگی های یکتای زبان فارسی است که مهمترین عامل شکل گیری ذهنیت مردمان خاورمیانه بعد از اسلام شده است. حوزه فکری زبان فارسی از خود گویندگان آن بسیار وسیع تر و از شمال هندوستان گرفته تا آسیای مرکزی، ایران فعلی و حتی ترکیه و عراق و سوریه کنونی را در بر میگیرد. بسیاری از بزرگان علم و فرهنگ در ایران در برهه هایی از زمان متقاعد شدند که به زبان های دیگر مانند عربی، فرانسه و انگلیسی متون علمی خود را بنویسند اما هرگز برای بیان احساسات و عشق جایگزینی برای فارسی پیدا نکردند! چنان که گویی این زبان با تار و پود خود عشق بافته شده است!

(عکس: یک سنگ فرش در خیابان انقلاب تهران)
⚠️با توجه به فیلتر بودن تلگرام برای دنبال کردن کانال ما می توانید همچون توییتر، فیسبوک، یوتیوب تمام وبلاگ های بلاگ اسپات، بلاگ اسکای، فلیکر، بیش از نیمی از سایت های خبری دنیا،سایت های هنری و در مجموع یک سوم کل سایت های اینترنتی، از فیلترشکن استفاده کنید.

اینترنت یک سیستم غیر متمرکز است که سانسور را مانند یک نقصان شناسایی کرده و در نهایت آن را دور میزند!⚠️
🔵یادگیری عمیق، مغز و متافیزیک!🔵

انسان همواره بدنبال کشف روابط و نظم در محیط اطرافش بود و این موضوع با بقای او گره خورده بود! فرض کنید شما یک انسان ابتدایی در سه میلیون سال پیش هستید و در صحرای ساوانای آفریقا به آرامی قدم میزنید ناگهان صدای خش خشی در میان بوته ها می شنوید. آیا صدای باد بود یا یک جانور خطرناک بین بوته هاست! نحوه جواب دادن شما به این سوال به قیمت جانتان تمام می شود! حالا فرض کنید که شما سریعا نتیجه گیری کنید صدا متعلق به یک جانور خطرناک است اما در حقیقت فقط صدای باد بوده است در اینجا شما دچار نوعی از خطا شده اید که به آن خطای نوع اول(false positive) گفته می شود: باور به این که چیزی واقعی است در حالی که در واقع نیست! در این حالت شما الگویی که وجود نداشته را پیدا کرده اید! شما صدای خش خش را به جانور خطرناک وصل کردید. اشکالی ندارد شما با سرعت فرار میکنید و بعد متوجه میشوید که اشتباه کردید. این خطا در عمل هزینه زیادی برای شما ندارد! حالا فرض کنید که شما فکر می کنید صدای خش خش فقط صدای باد است در حالی که در واقع یک شیر آنجا نشسته است. برای شما متاسفم، شما ناهار آماده شیر شدید! در این حالت شما دچار خطای نوع دوم شدید(false negative): باور به این که چیزی واقعی نیست در حالی که واقعا هست!

مشکل بزرگ این است که هزینه دو نوع خطا برای ما یکی نیست. یکی از آنها فقط چند کیلو کالری اضافی از ما می سوازند و دیگری به قیمت حذف ما از چرخه فرگشت منجر می شود! همین موضوع باعث شد که مغز ما به صورت پیش فرض تقریبا در همه چیز الگو بیابد! صدای خش خش ممکن است شما را تا سر حد مرگ بترساند و به واکنش شما منجر شود! یک شکل روی درخت ممکن است در مغز شما سریعا یادر آور یک حیوان وحشتناک باشد و با دیدن یک طناب در تاریکی سریعا آن را به یک مار زهرآگین تعبیر کنید! همه ما بارها و بارها تجربه چنین اشتباهاتی را داشته ایم. مغز ما به شدت در یافتن الگو ها و حتی اضافه کردن جزییات به آن برای باورپذیری بیشتر استاد است! به این ویژگی مغز "الگو زدگی" (patternicity) گفته می شود.

"الگو زدگی" بسیار فراتر از یک خش خش و اشتباهات بصری و سمعی می رود: مغز ما در چرخه فرگشت به حدی پیچیده شد که سعی در وصل کردن نقاط بیشتری به هم کرد، از قضا بسیاری از این ارتباطات واقعیت نداشتند به این ترتیب الگوزدگی موتور محرکه خرافات و سحر و جادو شد. اعتقاد به طلسم، ارتباط بین ماه تولد و سرنوشت یا خصوصیات شخصی، باور به اثر ستارگان در زندگی افراد، بد یمن بودن عطسه یا دیدن گربه سیاه و میلیون ها خرافات ریز و درشت در فرهنگهای انسانی وارد شد! بعضی از انواع این خرافات شکل های سازمان یافته تری هم گرفتند.

اما چرا مغز ما که می تواند دست به آزمایش بزند و تغییر کند همچنان به این خرافات باور دارد؟ دلایل زیادی برای این وجود دارد که تلاش برای درک آنها بخش بسیار بزرگی از فهم ما از مغز انسان در طی چند دهه اخیر را شکل داده است. مغز ما معتاد یافتن الگو است و همچون هر معتاد دیگری هرگز سعی در ترک این رفتار نمی کند. به این رفتار بایاس های ذهنی گفته می شود و من در اینجا نمی خواهم وارد جزییات آن شوم.

با وجود اینکه مغز پیچیده ترین سیستم شناخته شده در هستی است گویا نقص های ساختاری مهمی هم دارد. هوش مصنوعی تلاشی بود برای ساختن ماشین هایی که چنین اشتباهاتی را مرتکب نمی شوند و بر اساس منطق خشک و منظم و یکپارچه جهان را تحلیل کنند. به نظر مانعی برای رسیدن به این هدف وجود نداشته باشد. بایاس های ذهن بشر ظاهرا محصولات فرعی فرگشت انسان هستند. محصولاتی که به بقای او کمک کرده اند ولی به صورت اساسی برای فهم جهان مهم نیستند یا حتی بهتر بگوییم بسیار هم مضر هستند.

اما دستیابی به چنین هوش مصنوعی ای فقط یک رویا بود! موانع نظری بسیار مهمی در این راه وجود دارد، ظاهرا ما به ماشین هایی خرافاتی مثل خودمان نیاز داریم تا بتوانند واقعا یک کار مفید انجام بدهند! در قسمت بعدی به این موانع اشاره می کنم

(منبع: The believing brain by Micheal Shermer)
🔵یادگیری عمیق، مغز و متافیزیک!(قسمت دوم)🔵

اما این موانع چه هستند؟ در دهه هفتاد و هشتاد میلادی تب ساختن ماشین های منطق بسیار بالا بود! هوش مصنوعی در آن زمان به ساختن نرم افزارهای بسیار بزرگی خلاصه میشد که سعی میکردند در قالب منطق گزاره ای و با داشتن مقدمات شروع به استخراج نتایج کنند. یکی از مسایل به ظاهر ساده که در عمل برای بسیاری از کارخانجات و اتوماسیون آن ها مهم بنظر میرسید مساله جابجا کردن بلوک هاست. این بلوک ها می توانند کارتن های محصولات باشند که توسط یک دست رباتیکی جابجا می شوند. مثلا فرض کنید شرایط اولیه به صورت زیر باشد و شرایط نهایی را به صورت شکل دوم بخواهیم. این مساله را حتی یک کودک چهار ساله براحتی می تواند حل کند. اما راه حل های منطقی برای آن چندان کارا بنظر نمیرسیدند. آن ها کار میکردند اما زمانی که تعداد بلوک ها زیاد میشد آنقدر ناکارا می شدند که برای رسیدن به نتیجه باید ساعت ها صبر می کردید!!