Forwarded from Masaf | مؤسسه مصاف
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 فریادهای معلم سیاهپوست لحظاتی قبل از مرگ: نگذارید مرا مثل «جورج فلوید» بکشند! | آخرین فریادهای دردناک جوان سیاهپوستی که توسط پلیس آمریکا به قتل رسید
🔹«کنان آندرسون» معلم سیاهپوست آمریکایی بهعلت واردآمدن شوک الکتریکی به قلبش توسط پلیس لسآنجلس درگذشت.
🔹بنا بر ویدئوی منتشرشده، اندرسون در آخرین لحظات زندگیاش از مردم تقاضای کمک میکرده است.
🔹او مکررا فریاد میزند: «آنها مرا میکشند، آنها مرا به سرنوشت جورج فلوید دچار میکنند….»
🔹او در لحظات پیش از تلاش برای بازداشت از پلیس تقاضای آب کرده بود.
🔹کنان آندرسون از خویشاوندان «پاتریس کلور» بنیانگذار جنبش Black Lives Matter بوده است.
🆔 @Masaf
🔹«کنان آندرسون» معلم سیاهپوست آمریکایی بهعلت واردآمدن شوک الکتریکی به قلبش توسط پلیس لسآنجلس درگذشت.
🔹بنا بر ویدئوی منتشرشده، اندرسون در آخرین لحظات زندگیاش از مردم تقاضای کمک میکرده است.
🔹او مکررا فریاد میزند: «آنها مرا میکشند، آنها مرا به سرنوشت جورج فلوید دچار میکنند….»
🔹او در لحظات پیش از تلاش برای بازداشت از پلیس تقاضای آب کرده بود.
🔹کنان آندرسون از خویشاوندان «پاتریس کلور» بنیانگذار جنبش Black Lives Matter بوده است.
🆔 @Masaf
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مشت نمونه خروار! | اظهارات وقیحانه نماینده مجلس ملی آذربایجان درباره ایران
🔺«قدرت حسن قلیاف» نماینده مجلس ملی آذربایجان طی دیدارهای سهجانبه رؤسای مجلس ایران، ترکیه و آذربایجان در اظهاراتی وقیحانه به تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران حمله کرد.
🔹این نماینده با نهایت سوءاستفاده از اغتشاشات اخیر اعلام میکند: «خود ایران در حال فروپاشی است!»
🔹 در ادامه میگوید: «هیچ امیدی به تغییر مواضع ایران نداریم و سفرهای مقامات دو کشور چیزی را عوض نخواهد کرد، چون ایرانیان خیلی چیزها را درک نمیکنند... و سیاست خصمانهای علیه آذربایجان دارند.»
🔹 این نماینده در انتهای برنامه با نهایت جسارت ایران را به تجزیه و تکهتکهشدن تهدید میکند و میگوید: «اگر ایران میخواهد خود را حفظ کند باید به خواستههای ما تن بدهد.»
🔹حالا مسئولین و دیپلماسی کشور ما مدام از برطرفشدن سوءتفاهمها حرف بزنند!
🔹مرض و خورهای که به جان سران و صهیونیستپرستان آذربایجانی افتاده، یک درد بیدرمان است و جمهوری باکو تنها با دولت کریمه است که از این غدههای سرطانی نجات خواهد یافت. وگرنه باید فاتحه اسلام و خصوصاً تشیع را در جمهوری باکو خواند.
🆔 @Masaf
🔺«قدرت حسن قلیاف» نماینده مجلس ملی آذربایجان طی دیدارهای سهجانبه رؤسای مجلس ایران، ترکیه و آذربایجان در اظهاراتی وقیحانه به تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران حمله کرد.
🔹این نماینده با نهایت سوءاستفاده از اغتشاشات اخیر اعلام میکند: «خود ایران در حال فروپاشی است!»
🔹 در ادامه میگوید: «هیچ امیدی به تغییر مواضع ایران نداریم و سفرهای مقامات دو کشور چیزی را عوض نخواهد کرد، چون ایرانیان خیلی چیزها را درک نمیکنند... و سیاست خصمانهای علیه آذربایجان دارند.»
🔹 این نماینده در انتهای برنامه با نهایت جسارت ایران را به تجزیه و تکهتکهشدن تهدید میکند و میگوید: «اگر ایران میخواهد خود را حفظ کند باید به خواستههای ما تن بدهد.»
🔹حالا مسئولین و دیپلماسی کشور ما مدام از برطرفشدن سوءتفاهمها حرف بزنند!
🔹مرض و خورهای که به جان سران و صهیونیستپرستان آذربایجانی افتاده، یک درد بیدرمان است و جمهوری باکو تنها با دولت کریمه است که از این غدههای سرطانی نجات خواهد یافت. وگرنه باید فاتحه اسلام و خصوصاً تشیع را در جمهوری باکو خواند.
🆔 @Masaf
دفاع جانانه چهره سرشناس عراقی از خلیجفارس
👤 «احمد عبدالسادة»، نویسنده سرشناس عراقی:
🔸ایران در حاشیه خلیج عمان قرار دارد ولی ایرانیها آن را خلیج ایران نمیگویند. هند در حاشیه دریای عرب قرار دارد، ولی آن را دریای هند نمینامند. اندونزی در کنار اقیانوس هند قرار دارد، ولی آن را اقیانوس اندونزی نمینامند.
🔸چرا؟ چون تمام این نامها در سازمان ملل ثبت شده است. نام «خلیجفارس» هم در سازمان ملل ثبت شده و کسی حق ندارد نام خلیجفارس را تغییر دهد و جعل کند.
🆔 @Masaf
👤 «احمد عبدالسادة»، نویسنده سرشناس عراقی:
🔸ایران در حاشیه خلیج عمان قرار دارد ولی ایرانیها آن را خلیج ایران نمیگویند. هند در حاشیه دریای عرب قرار دارد، ولی آن را دریای هند نمینامند. اندونزی در کنار اقیانوس هند قرار دارد، ولی آن را اقیانوس اندونزی نمینامند.
🔸چرا؟ چون تمام این نامها در سازمان ملل ثبت شده است. نام «خلیجفارس» هم در سازمان ملل ثبت شده و کسی حق ندارد نام خلیجفارس را تغییر دهد و جعل کند.
🆔 @Masaf
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نامه شهید «حاجقاسم سلیمانی» به همسرشان در آخرین روز زن پیش از شهادت
✍ بسم الله الرحمن الرحیم
▫️«فاطمه بضعه منی فمن اذاها فقد اذانی و من سرّها فقد سرّنی»
❇️ همسر گرانقدر عزیز و مهربانم حاجیه حکیمه عزیزم
سلام علیکم
🔹حقیقتاً ماندهام در پیشگاه خداوند که چگونه میتوانم در این روزهایِ قریبِ رفتن، حقّ نزدیک به چهلسالهٔ شما را ادا کنم.
🔹امیدی جز به بخشش و محبت پیوستهٔ شما و خداوند سبحان ندارم.
🔹روزت را تبریک میگویم و بهخاطر این صبرِ چهلساله دستت را میبوسم.
🔹از خداوند سبحان طول عمر توأم با زندگی فاطمی برایت خواهانم و از اینکه اولین سال را در روز مادر بدون مادر به سر میکنی برایت صبر و برای آن مرحومهٔ مجاهد اجر و غفران الهی خواهانم.
🔸همسر ناتوانت در ادای حق الهی خود
✍ «قاسم»
📝هفتم اسفند ۱۳۹۷
🆔 @Masaf
✍ بسم الله الرحمن الرحیم
▫️«فاطمه بضعه منی فمن اذاها فقد اذانی و من سرّها فقد سرّنی»
❇️ همسر گرانقدر عزیز و مهربانم حاجیه حکیمه عزیزم
سلام علیکم
🔹حقیقتاً ماندهام در پیشگاه خداوند که چگونه میتوانم در این روزهایِ قریبِ رفتن، حقّ نزدیک به چهلسالهٔ شما را ادا کنم.
🔹امیدی جز به بخشش و محبت پیوستهٔ شما و خداوند سبحان ندارم.
🔹روزت را تبریک میگویم و بهخاطر این صبرِ چهلساله دستت را میبوسم.
🔹از خداوند سبحان طول عمر توأم با زندگی فاطمی برایت خواهانم و از اینکه اولین سال را در روز مادر بدون مادر به سر میکنی برایت صبر و برای آن مرحومهٔ مجاهد اجر و غفران الهی خواهانم.
🔸همسر ناتوانت در ادای حق الهی خود
✍ «قاسم»
📝هفتم اسفند ۱۳۹۷
🆔 @Masaf
Forwarded from افق (واحد ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف)
✍ معنای نام حضرت فاطمه سلام الله علیها
🔺 دکتر سید جعفر شهیدی در خصوص نام "فاطمه" برای حضرت زهرا سلام الله علیها مینویسد:
🔹نام او فاطمه است. فاطمه وصفی است از مصدر فَطم. و فطم در لغت عرب به معنی بریدن، قطع کردن و جدا شدن آمده است. این صیغه که بر وزن فاعل معنی مفعولی میدهد، به معنی بریده و جدا شده است. فاطمه از چه چیز جدا شده است؟ در کتابهای شیعه و سنی روایتی میبینیم که پیغمبر فرمود او را فاطمه نامیدند، چون خود و شیعیان او از آتش دوزخ بریدهاند.
📚 زندگانی فاطمه زهرا سلام الله علیها، سید جعفر شهیدی، ص ۳۴
✅ کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🆔 @masaf_ofogh
🔺 دکتر سید جعفر شهیدی در خصوص نام "فاطمه" برای حضرت زهرا سلام الله علیها مینویسد:
🔹نام او فاطمه است. فاطمه وصفی است از مصدر فَطم. و فطم در لغت عرب به معنی بریدن، قطع کردن و جدا شدن آمده است. این صیغه که بر وزن فاعل معنی مفعولی میدهد، به معنی بریده و جدا شده است. فاطمه از چه چیز جدا شده است؟ در کتابهای شیعه و سنی روایتی میبینیم که پیغمبر فرمود او را فاطمه نامیدند، چون خود و شیعیان او از آتش دوزخ بریدهاند.
📚 زندگانی فاطمه زهرا سلام الله علیها، سید جعفر شهیدی، ص ۳۴
✅ کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🆔 @masaf_ofogh
Forwarded from اهل بیت مدیا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دریاست نبی و گوهرش فاطمه است؛
مولاست علی و همسرش فاطمه است؛
با آنکه حسین است ، پناهِ دو جهان؛
او خود به پناهِ مادرش فاطمه است...♥️
❤️ ولادت با سعادت بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را خدمت همه بانوان و مادران جهان اسلام تبریک و تهنیت عرض مینماییم. 🌸
👤 #کلیپ زیبای «علت خندههای حسین» با نوای حاجمحمود #کریمی تقدیم نگاهتان
📥 دانلود با کیفیت بالا
📥 دانلود صوت کامل
🌺 ویژه ولادت #حضرت_زهرا
رسانه اهلبیت مدیا
@AhleBeytMedia
Www.AhleBeytMedia.ir
مولاست علی و همسرش فاطمه است؛
با آنکه حسین است ، پناهِ دو جهان؛
او خود به پناهِ مادرش فاطمه است...♥️
❤️ ولادت با سعادت بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را خدمت همه بانوان و مادران جهان اسلام تبریک و تهنیت عرض مینماییم. 🌸
👤 #کلیپ زیبای «علت خندههای حسین» با نوای حاجمحمود #کریمی تقدیم نگاهتان
📥 دانلود با کیفیت بالا
📥 دانلود صوت کامل
🌺 ویژه ولادت #حضرت_زهرا
رسانه اهلبیت مدیا
@AhleBeytMedia
Www.AhleBeytMedia.ir
Forwarded from مهدیاران | mahdiaran
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #مناسبتی
📌 قهرمانترین قهرمان...
🔅 دامن پاک و شیر حلال شما، زمینهسازان ظهور را تربیت میکند.
🔹 ویژه ولادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها و روز مادر
📱 #نشر_حداکثری
✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
📌 قهرمانترین قهرمان...
🔅 دامن پاک و شیر حلال شما، زمینهسازان ظهور را تربیت میکند.
🔹 ویژه ولادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها و روز مادر
📱 #نشر_حداکثری
✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
Forwarded from نویسا - واحد نگارش مؤسسه مصاف
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم_نویس | سرور زنان اهل بهشت
🔹این همه زن خوب در هستی هستند که بهشتیاند. اما آنجا سَرور همه اینها حضرت زهرا سلام الله علیها است. در منابع اهلسنت داریم؛ اولین کسی که پایش را در بهشت میگذارد حضرت زهرا است.
🔺فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها - جلسه اول
#حضرت_زهرا
#مذهبی
📥 لینک دانلود سخنرانی
📚 واحد نگارش مؤسسه مصاف (نویسا)
🆔 @Masaf_Nevis
🔹این همه زن خوب در هستی هستند که بهشتیاند. اما آنجا سَرور همه اینها حضرت زهرا سلام الله علیها است. در منابع اهلسنت داریم؛ اولین کسی که پایش را در بهشت میگذارد حضرت زهرا است.
🔺فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها - جلسه اول
#حضرت_زهرا
#مذهبی
📥 لینک دانلود سخنرانی
📚 واحد نگارش مؤسسه مصاف (نویسا)
🆔 @Masaf_Nevis
Forwarded from RaefipourFans
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
⭕️ حملهی اکبر پونز به استاد #رائفی_پور
🔹 جانِ من نگاه کن کی تئوریسین جریان اصلاحات و براندازاس :))
🔹ایشون معتقده مخاطب شعور نداره که از رائفی پور بپرسه تو که ۴سالت بوده چجوری جلوی صدام جنگیدی؟
🔹پونِز جان «ما» یعنی ایران، مغز نداری شما؟
@raefipourfans
⭕️ حملهی اکبر پونز به استاد #رائفی_پور
🔹 جانِ من نگاه کن کی تئوریسین جریان اصلاحات و براندازاس :))
🔹ایشون معتقده مخاطب شعور نداره که از رائفی پور بپرسه تو که ۴سالت بوده چجوری جلوی صدام جنگیدی؟
🔹پونِز جان «ما» یعنی ایران، مغز نداری شما؟
@raefipourfans
Forwarded from RaefipourFans
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
⭕️بیشرفی رسانهای
🔹دروغ #پرویز_پرستویی علیه #رائفی_پور در «کانالهای میلیون عضوی» منتشر و پولها واریز میشه
🔹اما همین رسانهها تکذیبیه و پاسخ استاد رائفی پور و تو دهنی خوردنِ ۲۰ هزار کامنتیِ پرویز پرستویی از مردم رو، که باعث شد پستش رو پاک کنه اصلا پوشش نمیدن!
🔹چه رسانهای؟ اینا هدفشون خبر رسانی نیست، هدفشون فریب مردمه، همین!
🔹تمرین خاصی داره آقایونِ مثلا رسانهای؟ بیشرف بودن رو میگم😏
#رائفی_پور_صدای_ماست
@raefipourfans
⭕️بیشرفی رسانهای
🔹دروغ #پرویز_پرستویی علیه #رائفی_پور در «کانالهای میلیون عضوی» منتشر و پولها واریز میشه
🔹اما همین رسانهها تکذیبیه و پاسخ استاد رائفی پور و تو دهنی خوردنِ ۲۰ هزار کامنتیِ پرویز پرستویی از مردم رو، که باعث شد پستش رو پاک کنه اصلا پوشش نمیدن!
🔹چه رسانهای؟ اینا هدفشون خبر رسانی نیست، هدفشون فریب مردمه، همین!
🔹تمرین خاصی داره آقایونِ مثلا رسانهای؟ بیشرف بودن رو میگم😏
#رائفی_پور_صدای_ماست
@raefipourfans
Forwarded from آرما (واحد رسانه موسسهٔ مصاف)
یادداشتی از سر اجبار، برای «مجبوریم»!
بخش اول
توجه: در این یادداشت حتماً داستان فیلم لو میرود!
فیلم «مجبوریم» آخرین ساختۀ «رضا دُرمیشیان» دربارۀ دختر ۱۶سالۀ کارتنخوابی است که پسری (مجتبی) او را به دیگران اجاره میدهد تا برایشان بچه به دنیا بیاورد. اما ناگهان میفهمند لولههای رحم دختر بسته شده و دیگر نمیتواند بچهدار شود.
نکته: من منتقد فیلم نیستم. یک مخاطب و سینماروی همیشگیام که حس و دریافت شخصیام را بر مبنای باورها و سلیقۀ خودم مینویسم، نه نقد فنی و سینمایی.
«مجبوریم» را دوست نداشتم. اصلاً و ابداً. دریغ از یک لحظه حس مثبت و یک اتفاق خوشایند که در سرتاسر فیلم برای دستکم یکی از شخصیتها رخ دهد. سراسر نکبت و بدبختی انسان حقیر ایرانی که از سر «اجبار»ی که کارگردان میکوشد در هر لحظه از فیلم نمایش دهد، تن به هزار جور خفت میدهد.
از دختری که در خیابانها قد کشیده و به جای تیزی و حواسجمعی، صرفاً ابله و منگ است (اگر نگوییم عقبمانده است!)، تا پزشک ظاهراً نیکوکاری که بین دوراهی ماندن و مهاجرت، به ماندن متمایلتر است (البته اگر کارگردان، او را مجبور به رفتن نکند!) و نهایتاً وکیل آرمانگرایِ نچسبی که برای حقوقبشر میجنگد و سرانجام مثل یک آدم دستوپاچلفتی که چیزی از بزهکارجماعت و رفتارهای مجرمانه نمیداند، کشته میشود.
درمیشیان به چندین مسألهٔ اجتماعی و اخلاقی گریزی زده و عجولانه از تمام آنها گریخته است؛ بدون اینکه پرسشی عمیق یا پاسخی درخور مطرح کرده باشد.
اما بعد...
مثل بسیاری از فیلمهایی که پیشتر نیز برای دریافت جایزه از جشنوارههای خارجی ساخته شدهاند، کارگردان در نفرتانگیزترین لحظۀ فیلم، از پخش صدای اذان غافل نشده است؛ زمانی که دختر ریزنقش با پای خود به اتاق مردی درشتهیکل با ظاهری مذهبی میرود تا برای او و زنش، باردار شود، صدای اذان به وضوح شنیده میشود.
کارگردان برای آنکه بدبختی ایرانیجماعت را در چشم مخاطب، خصوصاً مخاطب خارجی، فرو کند، در سکانسهایی که از کوچه پسکوچههای پایینشهر گرفته، تعداد زیادی معتادِ کارتنخواب را در فواصل معین، مرتب و منظم چیده است تا بر اعتیاد و بدبختی ایرانیجماعت بیشتر تأکیده کرده باشد.
بیمارستان امام خمینی تهران (که چندین بار تابلوی آن نشان داده میشود) در فیلم درمیشیان، به بیمارستانهای جنگزده پهلو میزند؛ ویرانهای تاریک و کثیف که احتمالاً شما هم نمونهاش را در بیست سی سال اخیر ندیدهاید. کارگردان حتی دلش نیامده در حد یک دست رنگ ساده به دیوارها، راهروی این بیمارستان را تمیز نشان دهد؛ چه رسد به اینکه تصویری واقعی از این بیمارستان ارائه کند!
کمیسیون سهنفره به دستور دادگاه تشکیل میشود؛ کجا؟! در جایی که شاید بتوان آن را یک ساختمان متروکه و نیمهکاره نامید که بیشتر به درد قرارهای مجرمانه میخورد تا جلسهای حقوقی و زیر نظر دستگاه قضا! بهراستی کارگردان چگونه به این لوکیشنها رسیده است؟
وکیل برای پارهای از توضیحات و به صرف صحبتی دوستانه (با چه کسی یا چه نهادی؟ نمیدانیم!) به جایی فراخوانده میشود. اما محل جلسه باز هم جایی عجیب و غریب است؛ دالانی تنگ و تاریک که به یک اتاق بازجویی میرسد و دو مرد (که کارگردان تلاش کرده آنها را امنیتی جا بزند) خانم وکیل را سینجیم و البته تهدید میکنند؛ و از قول مدعیالعموم جرمهایی را به او نسبت میدهند که اصلاً جرم نیستند: ادعای حقوق شهروندی آزاد، عدالت اجتماعی و حقوق زنان، طرح افزایش سن ازدواج و... که البته درمیشیان ترجیح میدهد مخاطب خارجی فکر کند اینها در ایران جرم هستند!
خانم وکیل که نگران موکل کمسنوسال خودش است، برای دیدن او با مجتبی قرار میگذارد و در انتهای فیلم، در روز روشن، وسط بلوار کشاورز تهران با یک ضربهٔ چاقو به قتل میرسد و با وجود آن همه تردد، هیچکس به فریادش نمیرسد و حتی او را نمیبیند تا اینکه از خونریزی میمیرد! کارگردان گویی اصلاً در ایران زندگی نمیکند. بعد از جاندادن وکیل، مردم جمع میشوند و برایش سکه میاندازند! آخرین باری که شما پول سکهای دیدید کِی بود؟! مگر هنوز سکه در جیب مردم پیدا میشود؟
ادامه دارد...
✅ @Media_arma
بخش اول
توجه: در این یادداشت حتماً داستان فیلم لو میرود!
فیلم «مجبوریم» آخرین ساختۀ «رضا دُرمیشیان» دربارۀ دختر ۱۶سالۀ کارتنخوابی است که پسری (مجتبی) او را به دیگران اجاره میدهد تا برایشان بچه به دنیا بیاورد. اما ناگهان میفهمند لولههای رحم دختر بسته شده و دیگر نمیتواند بچهدار شود.
نکته: من منتقد فیلم نیستم. یک مخاطب و سینماروی همیشگیام که حس و دریافت شخصیام را بر مبنای باورها و سلیقۀ خودم مینویسم، نه نقد فنی و سینمایی.
«مجبوریم» را دوست نداشتم. اصلاً و ابداً. دریغ از یک لحظه حس مثبت و یک اتفاق خوشایند که در سرتاسر فیلم برای دستکم یکی از شخصیتها رخ دهد. سراسر نکبت و بدبختی انسان حقیر ایرانی که از سر «اجبار»ی که کارگردان میکوشد در هر لحظه از فیلم نمایش دهد، تن به هزار جور خفت میدهد.
از دختری که در خیابانها قد کشیده و به جای تیزی و حواسجمعی، صرفاً ابله و منگ است (اگر نگوییم عقبمانده است!)، تا پزشک ظاهراً نیکوکاری که بین دوراهی ماندن و مهاجرت، به ماندن متمایلتر است (البته اگر کارگردان، او را مجبور به رفتن نکند!) و نهایتاً وکیل آرمانگرایِ نچسبی که برای حقوقبشر میجنگد و سرانجام مثل یک آدم دستوپاچلفتی که چیزی از بزهکارجماعت و رفتارهای مجرمانه نمیداند، کشته میشود.
درمیشیان به چندین مسألهٔ اجتماعی و اخلاقی گریزی زده و عجولانه از تمام آنها گریخته است؛ بدون اینکه پرسشی عمیق یا پاسخی درخور مطرح کرده باشد.
اما بعد...
مثل بسیاری از فیلمهایی که پیشتر نیز برای دریافت جایزه از جشنوارههای خارجی ساخته شدهاند، کارگردان در نفرتانگیزترین لحظۀ فیلم، از پخش صدای اذان غافل نشده است؛ زمانی که دختر ریزنقش با پای خود به اتاق مردی درشتهیکل با ظاهری مذهبی میرود تا برای او و زنش، باردار شود، صدای اذان به وضوح شنیده میشود.
کارگردان برای آنکه بدبختی ایرانیجماعت را در چشم مخاطب، خصوصاً مخاطب خارجی، فرو کند، در سکانسهایی که از کوچه پسکوچههای پایینشهر گرفته، تعداد زیادی معتادِ کارتنخواب را در فواصل معین، مرتب و منظم چیده است تا بر اعتیاد و بدبختی ایرانیجماعت بیشتر تأکیده کرده باشد.
بیمارستان امام خمینی تهران (که چندین بار تابلوی آن نشان داده میشود) در فیلم درمیشیان، به بیمارستانهای جنگزده پهلو میزند؛ ویرانهای تاریک و کثیف که احتمالاً شما هم نمونهاش را در بیست سی سال اخیر ندیدهاید. کارگردان حتی دلش نیامده در حد یک دست رنگ ساده به دیوارها، راهروی این بیمارستان را تمیز نشان دهد؛ چه رسد به اینکه تصویری واقعی از این بیمارستان ارائه کند!
کمیسیون سهنفره به دستور دادگاه تشکیل میشود؛ کجا؟! در جایی که شاید بتوان آن را یک ساختمان متروکه و نیمهکاره نامید که بیشتر به درد قرارهای مجرمانه میخورد تا جلسهای حقوقی و زیر نظر دستگاه قضا! بهراستی کارگردان چگونه به این لوکیشنها رسیده است؟
وکیل برای پارهای از توضیحات و به صرف صحبتی دوستانه (با چه کسی یا چه نهادی؟ نمیدانیم!) به جایی فراخوانده میشود. اما محل جلسه باز هم جایی عجیب و غریب است؛ دالانی تنگ و تاریک که به یک اتاق بازجویی میرسد و دو مرد (که کارگردان تلاش کرده آنها را امنیتی جا بزند) خانم وکیل را سینجیم و البته تهدید میکنند؛ و از قول مدعیالعموم جرمهایی را به او نسبت میدهند که اصلاً جرم نیستند: ادعای حقوق شهروندی آزاد، عدالت اجتماعی و حقوق زنان، طرح افزایش سن ازدواج و... که البته درمیشیان ترجیح میدهد مخاطب خارجی فکر کند اینها در ایران جرم هستند!
خانم وکیل که نگران موکل کمسنوسال خودش است، برای دیدن او با مجتبی قرار میگذارد و در انتهای فیلم، در روز روشن، وسط بلوار کشاورز تهران با یک ضربهٔ چاقو به قتل میرسد و با وجود آن همه تردد، هیچکس به فریادش نمیرسد و حتی او را نمیبیند تا اینکه از خونریزی میمیرد! کارگردان گویی اصلاً در ایران زندگی نمیکند. بعد از جاندادن وکیل، مردم جمع میشوند و برایش سکه میاندازند! آخرین باری که شما پول سکهای دیدید کِی بود؟! مگر هنوز سکه در جیب مردم پیدا میشود؟
ادامه دارد...
✅ @Media_arma
Telegram
attach 📎
Forwarded from آرما (واحد رسانه موسسهٔ مصاف)
بخش دوم
اجازه بدهید کمی هم از شخصیتها بگویم...
خانم دکتر پندار که کارگردان کوشیده او را بااخلاق و دلسوز نشان دهد، در جایگاه پزشکِ سوگندخورده، بدون اطلاع دخترک، یک جراحی روی او انجام میدهد که هیچجا ثبتش نمیکند، حتی در برگهٔ شرح اتاق عمل؛ در دادگاه رسیدگی به شکایت دختر نیز به راحتی دروغ میگوید و منکر این عمل میشود. اما وقتی دعوا بالا میگیرد، در ژست مظلوم فرو میرود و به رئیس بیمارستان میگوید «دارن یه کاری میکنن آدم بذاره بره!». انگار خانم دکتر واقعاً باورش شده که حق دارد کسی را عقیم کند و به هیچکس هم پاسخگو نباشد، حتی به خود فرد عقیمشده!
نکتهٔ جالب اینکه خانم دکتر که مدام القا میکند که همه اینجا مجبورند (به چه چیز؟ نمیدانیم!)، به صلاحدید خودش، عقیمشدن را به دخترک کارتنخواب تحمیل میکند. سؤالی که برای مخاطب پیش میآید این است که چطور اجبار برای شما خانم دکتر، بد است و برای دخترک بیپناه، خوب و اخلاقی و بهصلاح؟!
در فیلم اشارهای هم به طرح عقیمسازی زنان کارتنخواب میشود که شهیندخت مولاوردی (معاون دولت روحانی در امور زنان و خانواده) آن را پیشنهاد داده بود تا هزینههای دولت را کاهش دهد! اما مثل بسیاری مسائل دیگر در این فیلم، کارگردان فقط سر زخم را باز میکند و تکلیف خودش و مخاطب با این طرح هم روشن نمیشود.
پزشکِ اخلاقمدارِ درمیشیان حتی از این هم ابایی ندارد که به دروغ از وکیل، شکایتِ تهدید کند. بعد در سکانسی مثلاً جنجالی میگوید «تو خیابونای اینجا اصلا زندگی وجود نداره که حقی وجود داشته باشه!». این جمله فقط میتواند خروجی یک نگاه چرک باشد؛ نگاهی که اصلاح را غیر از خودش، از عالم و آدم توقع دارد.
مادر دکتر پندار (ژاله علو) در جایی از فیلم میگوید: «درسته اینجا سخته، ولی اونجا هم غربته. اینجا هم غربته. غربت، غربته دیگه! مجبوریم!». صادقانه باید بگویم منظور از «اینجا هم غربته» را نمیفهمم؛ غربت از کی؟ از چی؟ کارگردان در هیچ نقطهای از فیلم به مفهوم این «غربت» اشاره نمیکند. ولی ظاهراً نقطۀ اوج دیالوگهای فیلم همینجا بوده که درمیشیان از پسِ انتقال این بخش هم بهدرستی برنیامده و با توجه به عملکرد پندار، این دیالوگ هم مثل دختر کارتنخواب، عقیم شده!
خندهدارتر از همه، رئیس کلانتری است که وقتی خبر بچهفروشی در حوزهٔ استحفاظیاش را میشنود، میگوید «خب میگید چیکار کنم؟» و معطل میماند تا خانم وکیل به او یادآوری کند که وظیفهاش اجرای قانون است!
و بسیاری نقدهای ریز و درشت دیگر و نکاتی گلدرشت دربارهٔ سند ۲۰۳۰ و شرایط شرعی و قانونی سقط جنین که بماند...
حرف آخر
من هم همینجا زندگی میکنم؛ رشوه، اعتیاد، بیقانونی، کارتنخوابی و... را میبینم. اما فقط اینها را نمیبینم!
ظاهراً قاعدهٔ فیلمسازی این شده که مخاطب خارجی از ایران «فقط بدبختی و فلاکت» ببیند و مخاطب ایرانی در سریالهای نمایش خانگی، «فقط رفاه و زندگی لوکس»! که البته هر دو دروغ است.
اما مسؤلان وزارت ارشاد تا کی قرار است به چنین فیلمهای سیاه و تحقیرآمیزی مجوز بدهند و آبروی مملکت را پیش چشم مخاطب خارجی بریزند؟!
✍ مینا روشن
✅ @Media_arma
اجازه بدهید کمی هم از شخصیتها بگویم...
خانم دکتر پندار که کارگردان کوشیده او را بااخلاق و دلسوز نشان دهد، در جایگاه پزشکِ سوگندخورده، بدون اطلاع دخترک، یک جراحی روی او انجام میدهد که هیچجا ثبتش نمیکند، حتی در برگهٔ شرح اتاق عمل؛ در دادگاه رسیدگی به شکایت دختر نیز به راحتی دروغ میگوید و منکر این عمل میشود. اما وقتی دعوا بالا میگیرد، در ژست مظلوم فرو میرود و به رئیس بیمارستان میگوید «دارن یه کاری میکنن آدم بذاره بره!». انگار خانم دکتر واقعاً باورش شده که حق دارد کسی را عقیم کند و به هیچکس هم پاسخگو نباشد، حتی به خود فرد عقیمشده!
نکتهٔ جالب اینکه خانم دکتر که مدام القا میکند که همه اینجا مجبورند (به چه چیز؟ نمیدانیم!)، به صلاحدید خودش، عقیمشدن را به دخترک کارتنخواب تحمیل میکند. سؤالی که برای مخاطب پیش میآید این است که چطور اجبار برای شما خانم دکتر، بد است و برای دخترک بیپناه، خوب و اخلاقی و بهصلاح؟!
در فیلم اشارهای هم به طرح عقیمسازی زنان کارتنخواب میشود که شهیندخت مولاوردی (معاون دولت روحانی در امور زنان و خانواده) آن را پیشنهاد داده بود تا هزینههای دولت را کاهش دهد! اما مثل بسیاری مسائل دیگر در این فیلم، کارگردان فقط سر زخم را باز میکند و تکلیف خودش و مخاطب با این طرح هم روشن نمیشود.
پزشکِ اخلاقمدارِ درمیشیان حتی از این هم ابایی ندارد که به دروغ از وکیل، شکایتِ تهدید کند. بعد در سکانسی مثلاً جنجالی میگوید «تو خیابونای اینجا اصلا زندگی وجود نداره که حقی وجود داشته باشه!». این جمله فقط میتواند خروجی یک نگاه چرک باشد؛ نگاهی که اصلاح را غیر از خودش، از عالم و آدم توقع دارد.
مادر دکتر پندار (ژاله علو) در جایی از فیلم میگوید: «درسته اینجا سخته، ولی اونجا هم غربته. اینجا هم غربته. غربت، غربته دیگه! مجبوریم!». صادقانه باید بگویم منظور از «اینجا هم غربته» را نمیفهمم؛ غربت از کی؟ از چی؟ کارگردان در هیچ نقطهای از فیلم به مفهوم این «غربت» اشاره نمیکند. ولی ظاهراً نقطۀ اوج دیالوگهای فیلم همینجا بوده که درمیشیان از پسِ انتقال این بخش هم بهدرستی برنیامده و با توجه به عملکرد پندار، این دیالوگ هم مثل دختر کارتنخواب، عقیم شده!
خندهدارتر از همه، رئیس کلانتری است که وقتی خبر بچهفروشی در حوزهٔ استحفاظیاش را میشنود، میگوید «خب میگید چیکار کنم؟» و معطل میماند تا خانم وکیل به او یادآوری کند که وظیفهاش اجرای قانون است!
و بسیاری نقدهای ریز و درشت دیگر و نکاتی گلدرشت دربارهٔ سند ۲۰۳۰ و شرایط شرعی و قانونی سقط جنین که بماند...
حرف آخر
من هم همینجا زندگی میکنم؛ رشوه، اعتیاد، بیقانونی، کارتنخوابی و... را میبینم. اما فقط اینها را نمیبینم!
ظاهراً قاعدهٔ فیلمسازی این شده که مخاطب خارجی از ایران «فقط بدبختی و فلاکت» ببیند و مخاطب ایرانی در سریالهای نمایش خانگی، «فقط رفاه و زندگی لوکس»! که البته هر دو دروغ است.
اما مسؤلان وزارت ارشاد تا کی قرار است به چنین فیلمهای سیاه و تحقیرآمیزی مجوز بدهند و آبروی مملکت را پیش چشم مخاطب خارجی بریزند؟!
✍ مینا روشن
✅ @Media_arma
Telegram
attach 📎
Forwarded from آرما (واحد رسانه موسسهٔ مصاف)
«بیهمهچیز» فیلمی برای نفرت از همهکس و همهچیز! (۱)
فیلم در روستایی ناشناس و در زمان محمدرضا شاه روایت میشود. امیر خان، قهرمان مردم روستا، با ورود زنی به نام «لیلی» متهم میشود به اینکه در جوانی او را باردار کرده و قسر در رفته. بارداری دختر که آشکار شده، مردم او را طرد و از روستا بیرون کردهاند. او به شهر رفت و در کابارهها مشغول کار شد.
حالا بعد از سالها که روستا در آستانهٔ نابودی است، لیلی به دربار شاه راه پیدا کرده و پول و پلهای به هم زده. مردم روستا چندین بار از لیلی دعوت میکنند به زادگاهش سری بزند و آنها را از فلاکت نجات دهد. او پاسخی به نامههای آنها نمیدهد تا وقتی که پای آخرین نامه اسم «امیر» را میبیند؛ البته نامه را دیگران به نام امیر و بیخبر از او میفرستند. لیلی به روستا میآید و ماجرا شروع میشود.
تنها گاو و گوسالهٔ روستا متعلق به زنی است که نوری صدایش میزنند. اون بهشدت دلبستهٔ گاوش است و به شرط اینکه قربانیکردن آن نمایشی باشد، راضی میشود گاوش را به استقبال لیلی ببرند. اما گاو به اشتباه ذبح میشود. لیلی پا روی خون آن میگذارد و به روستای پدریاش وارد میشود. از همین صحنه میتوان دریافت که او ابایی ندارد از اینکه تمام هست و نیست مردم خودش را نابود کند. تقریباً همین کار را هم میکند! او نهتنها امیر و خانوادهاش، که تمام مردم روستا را نابود میکند.
با صبر و حوصله مشکلات و خواستههای همولایتیهایش را میشنود و سخاوتمندانه برای حل و فصل هر کدام پول یا اعتبار لازم را کنار میگذارد. اما تحقق تمام اینها را مشروط میکند به خواستهٔ خودش؛ کشتن امیر! او آمده تا از امیر و تمام مردم روستا انتقام بگیرد. از امیر به جرم رها کردن او با یک بچهٔ نامشروع، از مردم به جرم طرد کردنش.
امیر، قهرمان مردم روستاست. پیداست که در موقعیتهای مختلف پشت مردم روستا بوده و برای تکتک آنها بزرگتری و خیرخواهی کرده که مردم با رغبت و علاقه قبولش دارند و حرفش را زمین نمیاندازند. پیش از این، جانش را برای نجات بعضی از روستاییان از زیر آوار معدن به خطر انداخته و این کار جلوهٔ قهرمانی بیشتری به او داده.
حالا مردم بین یک دوراهی قرار دارند؛ امیر را بکشند و به نان و نوایی برسند، یا در فلاکت به امیر وفادار بمانند. جز معلم روستا، که خودش اهل آنجاست، بقیه اولین گزینه را انتخاب میکنند.
ظاهراً فیلمساز خواسته معلم را نماد وجدان نشان دهد که زیر ضربههای طمع و خودخواهی آسیب میبیند، از صحنهٔ تصمیمگیری اخراج میشود و از جایی به بعد، دیگر کنشی از او نمیبینیم. خصوصاً در صحنهای که دهدار فریاد میزند «حتی اگه یه نفر هم مخالف باشه، اعدامش نمیکنیم!»، که مخالفت معلم میتوانست همه چیز را عوض کند، معلوم نیست او کجاست. ضمن اینکه دهدار تأکید میکند «همه اومده باشن! هیچکس تو خونهش نمونده باشه! همه امضا کنن!». امضای معلم کجاست؟!
همه گناهکار، بیچشم و رو و نمکنشناس؛ آن هم روستاییان ایرانی که به صفا، سادگی و مهماننوازی معروفند.
قهرمان شیک، آراسته، زیبا، مردمدوست، سخاوتمند و البته مورد ظلم واقعشدهٔ فیلم، زنی است که بدون ازدواج باردار شده و حالا از مردم طلبکار است که «چطور توانستید در چشم من نگاه کنید؟!» گویی مردم باید جواب رسوایی او را بدهند. لیلی میتواند قهرمان منفی این فیلم باشد که اگرچه مرگ قهرمان اولیهٔ فیلم را میخواهد، اما با این خواسته، پوستهٔ رودربایستی و تعارف را از مناسبات بین مردم و امیر کنار میزند و واقعیت مردم و امیر را به خودشان و به همدیگر نشان میدهد. او در واقع همه را پیش همدیگر بیآبرو میکند. شاید هدفش از ابتدا همین رسوایی بود و واقعاً مرگ امیر را نمیخواست.
«بیهمه چیز» واقعاً بیهمه چیز است
داستان، اقتباس از یک نمایشنامهٔ خارجی است که فیلمساز در ایرانیزه کردن آن ناموفق بوده؛ چون اثری از سنتها و فرهنگ زمان قصه دیده نمیشود.
این فیلم قهرمان ندارد. قهرمانی که مردم به اسمش قسم میخورند تو زرد از آب درمیآید و تشت رسواییاش از بام میافتد.
همسرش، (نسرین) که تا آخرین دقایق فیلم، مخاطب برایش دل میسوزاند، ناگهان اعتراف میکند که نامهٔ لیلی را به امیر نرسانده و باعث شده امیر هیچوقت نفهمد که پسری دارد. او مدتها این واقعیت را پنهان کرده تا زندگی خودش را حفظ کند. ضمن اینکه به رابطهٔ نامشروع همسرش پیش از ازدواج با او، بیاعتنا بوده و با علم به این موضوع، با امیر ازدواج کرده.
در بزنگاهی که کسی میخواهد با سوءاستفاده از تنگنایی که امیر گرفتارش شده، گستاخانه دختر او را تصاحب کند، امیر نجات جان خودش را مقدم میشمارد؛ در واقع دختر خود را معامله میکند تا از مهلکهای که لیلی برایش تدارک دیده جان سالم به در ببرد. شما این حرکت را باور میکنید از چنین شخصیتی با پیشینهای که در فیلم گفته میشود؟
ادامه دارد...
✅ @media_arma
فیلم در روستایی ناشناس و در زمان محمدرضا شاه روایت میشود. امیر خان، قهرمان مردم روستا، با ورود زنی به نام «لیلی» متهم میشود به اینکه در جوانی او را باردار کرده و قسر در رفته. بارداری دختر که آشکار شده، مردم او را طرد و از روستا بیرون کردهاند. او به شهر رفت و در کابارهها مشغول کار شد.
حالا بعد از سالها که روستا در آستانهٔ نابودی است، لیلی به دربار شاه راه پیدا کرده و پول و پلهای به هم زده. مردم روستا چندین بار از لیلی دعوت میکنند به زادگاهش سری بزند و آنها را از فلاکت نجات دهد. او پاسخی به نامههای آنها نمیدهد تا وقتی که پای آخرین نامه اسم «امیر» را میبیند؛ البته نامه را دیگران به نام امیر و بیخبر از او میفرستند. لیلی به روستا میآید و ماجرا شروع میشود.
تنها گاو و گوسالهٔ روستا متعلق به زنی است که نوری صدایش میزنند. اون بهشدت دلبستهٔ گاوش است و به شرط اینکه قربانیکردن آن نمایشی باشد، راضی میشود گاوش را به استقبال لیلی ببرند. اما گاو به اشتباه ذبح میشود. لیلی پا روی خون آن میگذارد و به روستای پدریاش وارد میشود. از همین صحنه میتوان دریافت که او ابایی ندارد از اینکه تمام هست و نیست مردم خودش را نابود کند. تقریباً همین کار را هم میکند! او نهتنها امیر و خانوادهاش، که تمام مردم روستا را نابود میکند.
با صبر و حوصله مشکلات و خواستههای همولایتیهایش را میشنود و سخاوتمندانه برای حل و فصل هر کدام پول یا اعتبار لازم را کنار میگذارد. اما تحقق تمام اینها را مشروط میکند به خواستهٔ خودش؛ کشتن امیر! او آمده تا از امیر و تمام مردم روستا انتقام بگیرد. از امیر به جرم رها کردن او با یک بچهٔ نامشروع، از مردم به جرم طرد کردنش.
امیر، قهرمان مردم روستاست. پیداست که در موقعیتهای مختلف پشت مردم روستا بوده و برای تکتک آنها بزرگتری و خیرخواهی کرده که مردم با رغبت و علاقه قبولش دارند و حرفش را زمین نمیاندازند. پیش از این، جانش را برای نجات بعضی از روستاییان از زیر آوار معدن به خطر انداخته و این کار جلوهٔ قهرمانی بیشتری به او داده.
حالا مردم بین یک دوراهی قرار دارند؛ امیر را بکشند و به نان و نوایی برسند، یا در فلاکت به امیر وفادار بمانند. جز معلم روستا، که خودش اهل آنجاست، بقیه اولین گزینه را انتخاب میکنند.
ظاهراً فیلمساز خواسته معلم را نماد وجدان نشان دهد که زیر ضربههای طمع و خودخواهی آسیب میبیند، از صحنهٔ تصمیمگیری اخراج میشود و از جایی به بعد، دیگر کنشی از او نمیبینیم. خصوصاً در صحنهای که دهدار فریاد میزند «حتی اگه یه نفر هم مخالف باشه، اعدامش نمیکنیم!»، که مخالفت معلم میتوانست همه چیز را عوض کند، معلوم نیست او کجاست. ضمن اینکه دهدار تأکید میکند «همه اومده باشن! هیچکس تو خونهش نمونده باشه! همه امضا کنن!». امضای معلم کجاست؟!
همه گناهکار، بیچشم و رو و نمکنشناس؛ آن هم روستاییان ایرانی که به صفا، سادگی و مهماننوازی معروفند.
قهرمان شیک، آراسته، زیبا، مردمدوست، سخاوتمند و البته مورد ظلم واقعشدهٔ فیلم، زنی است که بدون ازدواج باردار شده و حالا از مردم طلبکار است که «چطور توانستید در چشم من نگاه کنید؟!» گویی مردم باید جواب رسوایی او را بدهند. لیلی میتواند قهرمان منفی این فیلم باشد که اگرچه مرگ قهرمان اولیهٔ فیلم را میخواهد، اما با این خواسته، پوستهٔ رودربایستی و تعارف را از مناسبات بین مردم و امیر کنار میزند و واقعیت مردم و امیر را به خودشان و به همدیگر نشان میدهد. او در واقع همه را پیش همدیگر بیآبرو میکند. شاید هدفش از ابتدا همین رسوایی بود و واقعاً مرگ امیر را نمیخواست.
«بیهمه چیز» واقعاً بیهمه چیز است
داستان، اقتباس از یک نمایشنامهٔ خارجی است که فیلمساز در ایرانیزه کردن آن ناموفق بوده؛ چون اثری از سنتها و فرهنگ زمان قصه دیده نمیشود.
این فیلم قهرمان ندارد. قهرمانی که مردم به اسمش قسم میخورند تو زرد از آب درمیآید و تشت رسواییاش از بام میافتد.
همسرش، (نسرین) که تا آخرین دقایق فیلم، مخاطب برایش دل میسوزاند، ناگهان اعتراف میکند که نامهٔ لیلی را به امیر نرسانده و باعث شده امیر هیچوقت نفهمد که پسری دارد. او مدتها این واقعیت را پنهان کرده تا زندگی خودش را حفظ کند. ضمن اینکه به رابطهٔ نامشروع همسرش پیش از ازدواج با او، بیاعتنا بوده و با علم به این موضوع، با امیر ازدواج کرده.
در بزنگاهی که کسی میخواهد با سوءاستفاده از تنگنایی که امیر گرفتارش شده، گستاخانه دختر او را تصاحب کند، امیر نجات جان خودش را مقدم میشمارد؛ در واقع دختر خود را معامله میکند تا از مهلکهای که لیلی برایش تدارک دیده جان سالم به در ببرد. شما این حرکت را باور میکنید از چنین شخصیتی با پیشینهای که در فیلم گفته میشود؟
ادامه دارد...
✅ @media_arma
Forwarded from آرما (واحد رسانه موسسهٔ مصاف)
«بیهمهچیز» فیلمی برای نفرت از همهکس و همهچیز! (۲)
دختر امیر قهر میکند و از روستا میرود. او به گریه و التماس مادرش برای ماندن و کمک کردن به پدرش اعتنا نمیکند. سازندگان فیلم ظاهراً از خانوادههای سنتی ایران قدیم هیچ نمیدانستهاند. ولی خواستهاند چیزی به فرزندان این دوره بیاموزند؛ خودخواهی و بیرحمی فرزند در قبال والدین! فرزند حق دارد خودش را از انبوه مشکلات ریز و درشت والدینش بیرون بکشد و بگریزد. این بیشتر به سبک زندگی فردگرایانهٔ انسان امروز غربی میخورد تا به فرهنگ و سبک زندگی ایران قدیم.
دهدار که میکوشد مخالفی برای اعدام امیر پیدا کند، وقتی لیلی از اعدام صرفنظر میکند، مقابل این خواسته میایستد و میگوید «از این به بعد چطور تو چشم امیر نگاه کنیم؟»، یعنی ترجیح میدهد حالا که کار به طناب دار رسیده، چهارپایه را از زیر پای امیر کنار بزنند و کار را تمام کنند تا اهالی روستا از روبهرو شدن با امیر شرمنده نشوند.
از همه نچسبتر اما کینهٔ غریب و بیدلیل برادر امیر (قاسم) از اوست، با اینکه امیر جان او را نجات داده! او نهتنها با کشتن امیر مخالفت نمیکند، که با دیگران همراه میشود و روشهایی برای تمام کردن کار برادر خود پیشنهاد میدهد. چرا؟ این همه کینه از کجا آمده؟ آن هم در جامعهای که برادرکشی از نکوهیدهترین گناهان است و مردمش معروفند به اینکه اگر گوشت هم را بخورند، استخوان هم را دور نمیاندازند.
بارها در فیلم با اشاره به رابطهٔ نامشروع امیر و لیلی گفته میشود «کدوم گناه؟!». گاهی هم این جمله ضمیمهاش میشود که «شماها هیچکدومتون تا حالا اشتباه نکردید؟». زنا گناه کوچکی است یا گناه دیگران، مجوزی برای گناه ماست؟ اگر قرار باشد دو محور اصلی برای محتوای این فیلم نام ببریم، اولی عادیسازی رابطهٔ نامشروع است و دومی ایجاد نفرت از مردم به معنای عام آن.
تو هم گرگی، مثل همهٔ همشهریها و هموطنهایت!
«بیهمه چیز» میگوید تو آدم بدی هستی، مثل تکتک اطرافیانت. و جایی که فکرش را نمیکنی همانهایی که روزی خودت را فدایشان کردی، حکم اعدامت را امضا میکنند و لحظهها را برای جاندادنت میشمارند. پس رحم نکن، مثل اطرافیانت گرگ باش و در دریدن دیگران تعلل نکن.
آنهایی که امروز چاکرم مخلصم به نافت میبندند، روزی که منافعشان ایجاب کند، جوری در کاسهات میگذارند که خودت، خودت را خلاص کنی. ادبیات فیلم همینقدر زننده و چهرهٔ مردمش همینقدر کریه است.
چرا تمام شخصیتهای این فیلم، چرک، خالی از انسانیت و بیهمهچیز هستند؟ فیلمساز کدام جامعه را تصویر کرده که تا این حد با ایران و برای ایرانیجماعت بیگانه است؟ شاید بهتر بود نمایشنامه را در همان بستری که نوشته شده، در بستر فرهنگ وحشی غرب، پیاده میکرد تا بتوانیم آن را هضم کنیم.
کماکان بعد از تماشای بسیاری از فیلمهای ایرانی این سؤال ذهنم را میآزارد که فیلمساز ایرانی و تولیدات او چه نسبتی با فرهنگ و جامعهٔ ایرانی دارند؟!
پایان.
✍ مینا روشن
✅ @media_arma
دختر امیر قهر میکند و از روستا میرود. او به گریه و التماس مادرش برای ماندن و کمک کردن به پدرش اعتنا نمیکند. سازندگان فیلم ظاهراً از خانوادههای سنتی ایران قدیم هیچ نمیدانستهاند. ولی خواستهاند چیزی به فرزندان این دوره بیاموزند؛ خودخواهی و بیرحمی فرزند در قبال والدین! فرزند حق دارد خودش را از انبوه مشکلات ریز و درشت والدینش بیرون بکشد و بگریزد. این بیشتر به سبک زندگی فردگرایانهٔ انسان امروز غربی میخورد تا به فرهنگ و سبک زندگی ایران قدیم.
دهدار که میکوشد مخالفی برای اعدام امیر پیدا کند، وقتی لیلی از اعدام صرفنظر میکند، مقابل این خواسته میایستد و میگوید «از این به بعد چطور تو چشم امیر نگاه کنیم؟»، یعنی ترجیح میدهد حالا که کار به طناب دار رسیده، چهارپایه را از زیر پای امیر کنار بزنند و کار را تمام کنند تا اهالی روستا از روبهرو شدن با امیر شرمنده نشوند.
از همه نچسبتر اما کینهٔ غریب و بیدلیل برادر امیر (قاسم) از اوست، با اینکه امیر جان او را نجات داده! او نهتنها با کشتن امیر مخالفت نمیکند، که با دیگران همراه میشود و روشهایی برای تمام کردن کار برادر خود پیشنهاد میدهد. چرا؟ این همه کینه از کجا آمده؟ آن هم در جامعهای که برادرکشی از نکوهیدهترین گناهان است و مردمش معروفند به اینکه اگر گوشت هم را بخورند، استخوان هم را دور نمیاندازند.
بارها در فیلم با اشاره به رابطهٔ نامشروع امیر و لیلی گفته میشود «کدوم گناه؟!». گاهی هم این جمله ضمیمهاش میشود که «شماها هیچکدومتون تا حالا اشتباه نکردید؟». زنا گناه کوچکی است یا گناه دیگران، مجوزی برای گناه ماست؟ اگر قرار باشد دو محور اصلی برای محتوای این فیلم نام ببریم، اولی عادیسازی رابطهٔ نامشروع است و دومی ایجاد نفرت از مردم به معنای عام آن.
تو هم گرگی، مثل همهٔ همشهریها و هموطنهایت!
«بیهمه چیز» میگوید تو آدم بدی هستی، مثل تکتک اطرافیانت. و جایی که فکرش را نمیکنی همانهایی که روزی خودت را فدایشان کردی، حکم اعدامت را امضا میکنند و لحظهها را برای جاندادنت میشمارند. پس رحم نکن، مثل اطرافیانت گرگ باش و در دریدن دیگران تعلل نکن.
آنهایی که امروز چاکرم مخلصم به نافت میبندند، روزی که منافعشان ایجاب کند، جوری در کاسهات میگذارند که خودت، خودت را خلاص کنی. ادبیات فیلم همینقدر زننده و چهرهٔ مردمش همینقدر کریه است.
چرا تمام شخصیتهای این فیلم، چرک، خالی از انسانیت و بیهمهچیز هستند؟ فیلمساز کدام جامعه را تصویر کرده که تا این حد با ایران و برای ایرانیجماعت بیگانه است؟ شاید بهتر بود نمایشنامه را در همان بستری که نوشته شده، در بستر فرهنگ وحشی غرب، پیاده میکرد تا بتوانیم آن را هضم کنیم.
کماکان بعد از تماشای بسیاری از فیلمهای ایرانی این سؤال ذهنم را میآزارد که فیلمساز ایرانی و تولیدات او چه نسبتی با فرهنگ و جامعهٔ ایرانی دارند؟!
پایان.
✍ مینا روشن
✅ @media_arma
Forwarded from Masaf | مؤسسه مصاف
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💻 برنامه «دربارهُ» با حضور استاد #رائفی_پور | نقد فیلم سینمایی «بی همه چیز»
📥 لینک دانلود و مشاهده با کیفیتهای مختلف👇
🔗 youtu.be/se6ZVL7QHow
🔗 aparat.com/v/sliR5
✅ کانال رسمی استاد رائفیپور و مؤسسه مصاف 👇
🆔 @Masaf
📥 لینک دانلود و مشاهده با کیفیتهای مختلف👇
🔗 youtu.be/se6ZVL7QHow
🔗 aparat.com/v/sliR5
✅ کانال رسمی استاد رائفیپور و مؤسسه مصاف 👇
🆔 @Masaf
Forwarded from Masaf | مؤسسه مصاف
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #با_شهدا | ویژه هفته دفاع مقدس
👤 «حاج قاسم صادقی» مسئول یادمان شهدای دشت ذوالفقاری آبادان و راوی دفاع مقدس از آزادسازی حصر آبادان میگوید.
🔺 پاسخ به شبهه منحرف کردن «موشک مالیوتکا» با بیل که توسط رسانههای معاند و عدهای در داخل برای گرفتن انتقامهای سياسی و جناحی از استاد #رائفی_پور هر از گاهی مطرح میشود را از زبان راوی جبهه و جنگ بشنوید.
🆔 @Masaf
👤 «حاج قاسم صادقی» مسئول یادمان شهدای دشت ذوالفقاری آبادان و راوی دفاع مقدس از آزادسازی حصر آبادان میگوید.
🔺 پاسخ به شبهه منحرف کردن «موشک مالیوتکا» با بیل که توسط رسانههای معاند و عدهای در داخل برای گرفتن انتقامهای سياسی و جناحی از استاد #رائفی_پور هر از گاهی مطرح میشود را از زبان راوی جبهه و جنگ بشنوید.
🆔 @Masaf
یخبندان در بیشتر استانهای کشور | دو سامانه بارشی در راه است | کارکنان ادارههای البرز و اصفهان فردا دورکار شدند
🔻سازمان هواشناسی:
فردا سامانه بارشی از سمت غرب و جنوبغرب وارد میشود و موجب بارش برف و باران در استانهای غرب و جنوبغرب، بوشهر و بهتدریج دامنههای مرکزی و جنوبی زاگرس میشود.
🔹پسفردا علاوه بر نقاطی که ذکر شد، در اصفهان، زنجان، قم، مازندران، البرز، تهران، سمنان و سپس خراسانرضوی و شمالی بارش خواهیم داشت.
🔹فردا در مراکز استانهای همدان، یزد، مشهد، کرمانشاه، گرگان، کرمان، قم، کرج، رشت، قزوین، سنندج، شیراز، شهرکرد، ساری، سمنان، زنجان، خرمآباد، زاهدان، تبریز، بیرجند، ایلام، تهران، اصفهان، ارومیه، اردبیل و اراک کمینه دما صفر و زیر صفر درجه خواهد بود.
👤استاندار البرز:
کارکنان ادارهها شنبه دورکار هستند. بانکها، واحدهای درمانی و خدماترسان تعطیل نیستند. مدارس و دانشگاهها نیز مجازی شد.
👤مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان:
کلیه ادارهها و دستگاههای اجرایی و بانکها شنبه بهصورت دورکار و مراکز آموزشی نیز مجازی هستند.
👤استانداری سیستانوبلوچستان:
تداوم سرمای هوا سبب تعطیلی مدارس زاهدان، خاش، تفتان، میرجاوه، مهرستان، سیب و سوران و سراوان در روز شنبه شد.
🆔 @Masaf
🔻سازمان هواشناسی:
فردا سامانه بارشی از سمت غرب و جنوبغرب وارد میشود و موجب بارش برف و باران در استانهای غرب و جنوبغرب، بوشهر و بهتدریج دامنههای مرکزی و جنوبی زاگرس میشود.
🔹پسفردا علاوه بر نقاطی که ذکر شد، در اصفهان، زنجان، قم، مازندران، البرز، تهران، سمنان و سپس خراسانرضوی و شمالی بارش خواهیم داشت.
🔹فردا در مراکز استانهای همدان، یزد، مشهد، کرمانشاه، گرگان، کرمان، قم، کرج، رشت، قزوین، سنندج، شیراز، شهرکرد، ساری، سمنان، زنجان، خرمآباد، زاهدان، تبریز، بیرجند، ایلام، تهران، اصفهان، ارومیه، اردبیل و اراک کمینه دما صفر و زیر صفر درجه خواهد بود.
👤استاندار البرز:
کارکنان ادارهها شنبه دورکار هستند. بانکها، واحدهای درمانی و خدماترسان تعطیل نیستند. مدارس و دانشگاهها نیز مجازی شد.
👤مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان:
کلیه ادارهها و دستگاههای اجرایی و بانکها شنبه بهصورت دورکار و مراکز آموزشی نیز مجازی هستند.
👤استانداری سیستانوبلوچستان:
تداوم سرمای هوا سبب تعطیلی مدارس زاهدان، خاش، تفتان، میرجاوه، مهرستان، سیب و سوران و سراوان در روز شنبه شد.
🆔 @Masaf
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 جزئیات تعطیلی استان تهران در روز شنبه
🔺 تمامی شعب بانکها در استان تهران از ساعت ۹ صبح تا ۱۳ عصر فعال بوده و خدمات حضوری ارائه میکنند.
🔸 درمورد تعطیلی روز یکشنبه تصمیم گرفته نشده است.
🔸 کلیه مدارس، مراکز آموزشی و دانشگاهها بهجز امتحانات نهایی پایه دوازدهم تعطیل هستند.
🆔 @Masaf
🔺 تمامی شعب بانکها در استان تهران از ساعت ۹ صبح تا ۱۳ عصر فعال بوده و خدمات حضوری ارائه میکنند.
🔸 درمورد تعطیلی روز یکشنبه تصمیم گرفته نشده است.
🔸 کلیه مدارس، مراکز آموزشی و دانشگاهها بهجز امتحانات نهایی پایه دوازدهم تعطیل هستند.
🆔 @Masaf