مکتوبات
287 subscribers
9 photos
58 videos
211 links
Download Telegram
Channel created
🔻 باز مردم کوفه؛ بقیه که نامه هم ننوشتند! باز هم در آینده، از مردم عراق خواهیم شنید ...

🔹 فاجعه آنجاست که بدانیم، مردم کوفه جزو ناب‌ترین و مومن‌ترین مسلمانان عصر خود بودند و از امام سجاد علیه‌السلام نقل شده که "در مکه و مدینه بیست نفر هم نیستند که ما را دوست بدارند" و طبق روایات، اهل كوفه بیشتر از تمام شهرها به اهل بیت محبّت می‌ورزیدند و از قضا طبق روایات، مقر حكومت جهانی حضرت مهدی (عج) هم کوفه خواهد بود ...

👈 [ که امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند: ولایت ما به اهل شهرها عرضه شد؛ اهالی هیچ شهری همانند اهل کوفه آن را نپذیرفتند | وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۱۴، ص۵۱۸ ]

🔸 مردم کوفه درحالی‌که با عملکردشان، بی وفایی و خیانت نسبت به امام علی علیه‌السلام، امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام روا داشتند، باز وفادارترین مردمان نسبت به ائمه علیه‌السلام محسوب می‌شدند ... اهل بیت علیه‌السلام اگر امیدی به یاری داشتند، در درجه‌ی اول فقط کوفه بود، نه جای دیگر ... با این اوصاف، می‌توان دریافت که دنیای اسلام در چه وضعیت اسفناکی به سر می‌برد ...

🔸 امام به چند نفر از بزرگان بصره نامه می‌نویسد ولی آنها نیامدند... جالب اینکه اغلب شهدای کربلا هم اهل کوفه بودند؛ بزرگان شیعه، مثل مختار و میثم هم که در زندان بودند، سلیمان‌بن‌صُرد خزاعی، رفاعه‌بن‌شداد بجلی، مصیب‌بن فرازی هم جزو افرادی بودند که با این توجیه که راه‌های کوفه بسته است، پس تکلیفی ندارند و در زمینه کمک به امام حسین علیه‌السلام کوتاهی کردند؛ البته این افراد با ابن‌زیاد هم همکاری نکردند ... اگر امام حسین علیه‌السلام در واقعه عاشورا تنها ماند، به خاطر خیانت خواص و نخبگان زمان بود ... یک نفر از جانیان کربلا هم، سابقه تشیع (طرفداری از اهل‌بیت) ندارد ... البته در همان شرایط، افرادی مثل حبیب‌بن‌مظاهری و عبدالله وهب گریختند و خود را به کربلا رساندند ... البته اکثریت اهل کوفه، غیرشیعه (غیر طرفداران اهل‌بیت) بودند ...

🔸 کوفه از حسین علیه‌السلام دعوت‏ها کرده و براى او پیام‏ها فرستاده، گیرم که بازگردند و رجعت کنند، باز حداقل کوفه بهتر است که هنوز نامه‌‏هاى دعوتش هست؛ بر فرض مثل سایر شهرها بشود، باز این امتیاز را دارد که قبلًا دعوت کرده‏‌اند و این ترس براى دستگاه حاکم هست که دوباره نظرشان برگردد ... اول امضا هم، مربوط به سلیمان‌بن‌صُرد است ... موج نامه‌نگاری خدمت امام از شیعه (محبین اهل بیت) شروع شد و به اکثریت سنی هم کشیده شد ... اما ولایت‌مدار واقعی، نبودند ...

🔸 محمد حنفیه، برادر امام هم به امام حسین علیه‌السلام می‌گوید "به طرف مرزها و سمت یمن برو"، یعنی اینکه من از شما بهتر می‌فهمم! و این یعنی عدم ولایت‌مداری یا اینکه درک درستی از ولایت نداشت ... بستگان امام حسین علیه‌السلام در شهر مدینه که همگی از بنی‌هاشم بودند، موقع قیام، همراهی خوبی با ایشان نکردند و متاسفانه کارنامه سیاهی در این باره دارند، به صورتی که در کربلا، تنها ۱۷ نفر از بنی‌هاشم حضور دارند ...

🔸 امام سجاد بعد از عاشورا، فرمود: در کل مدینه و مکه ۲۰ نفر نیستند که ما را دوست بدارند ...

👈 [و امام سجاد علیه‌السلام در بدو ورود کاروان اسرا به کوفه فرمودند: الا ان هولاء یبکون و یتوجعون من اجلنا، فمن ذا الذی قتلنا؟ | این‌ها که برای ما می‌گریند و بر ما نوحه می‌کنند، پس چه کسی ما را کشت؟! | خوارزمی، ج۲، ص۴۵ ]

🔸 مشکل این بود که چه شیعیان کوفه و چه شیعیانی که از بیت ولایت هم بودند، معرفت کافی به جایگاه ولایت نداشتند و مشکل اساسی این بود

👈 [و اما قصه کوفه با ظهور امام عصر (عج) دوباره زنده می‌شود و طبق روایات، امام زمان (عج) کوفه را مرکز حکومت خود قرار می‌دهند که امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند: کوفه مقر حکومت امام زمان علیه‌السلام است | بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۲۴ و ج۵۳، ص۱۱ ]

🔸 لینک‎های نقل شده در بخش‌هایی از متن: 🔗 | 🔗 | 🔗
🔻مردم کوفه عامل اصلی حرکت امام حسین(ع) نبوده‌اند؛ "ره‌بر"، کسی است که مردم را به دنبال خودش حرکت می‏دهد

🔸 ۲۱ دی ۸٧ | محمد خاتمی، رییس موسسه گفتگوی تمدن‌‏ها در مراسم شب عاشورای هنرمندان: "اساس حرکت حسین(ع) خواست مردم بود! امام می‌‏گوید که مردم از من خواسته‌اند، این نظام فاسد از بین برود و نظام صالح روی کار بیاید و من به عنوان یک انسان مسئول باید به رای و خواست مردم اعتنا کنم و بیایم"

🔸 شهید مطهری: شاید در بعضی کتابها خوانده باشید، مخصوصا در این کتابهای به اصطلاح تاریخی که به دست بچه‏های مدرسه می‏دهند، می‏نویسند که در سال شصتم هجرت، معاویه مرد، بعد مردم کوفه از امام‏ حسین دعوت کردند که آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند، امام حسین به‏ کوفه آمد، مردم کوفه غداری و بی‏وفایی کردند، ایشان را یاری نکردند، امام حسین کشته شد!

👈 انسان وقتی این تاریخ‌ها را می‌خواند، فکر می‌کند امام حسین، مردی بود که در خانه خودش راحت نشسته بود، کاری به کار کسی نداشت و در باره هیچ موضوعی هم فکر نمی‌کرد و تنها چیزی که امام را از جا حرکت داد دعوت مردم کوفه بود!

👈 در صورتی که امام حسین در آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود، برای امتناع از بیعت از مدینه به سوی مکه خارج می شود... [جالب این است که] بعد از حدود دو ماه‏ نامه‏ های مردم کوفه می‏رسد؛ نامه‏های مردم کوفه هنوز به مدینه نیامده، ولی امام‏ حسین نهضتش را از مدینه شروع کرده... دعوت مردم کوفه عامل اصلی در این نهضت نبود بلکه عامل فرعی بود... وقتی امام در بین راه به سر حد کوفه می رسد با لشکر حر مواجه می شود، به مردم کوفه می‌فرماید: شما مرا دعوت کردید، اگر نمی خواهید از رفتن به کوفه بر می گردم... ولی قرار نیست بیعت کنم و ساکت بنشینم...

👈 امام حسین(ع) در وصیتنامه اش راز قیام خود را بیان می‏کند: «انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امه جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره‏ جدی و ابی علی‌بن‌ابی‏طالب علیه‌السلام»؛ [من یک مرد جاه طلب مقام طلب اخلالگر مفسد و ظالم نیستم، قیام من، قیام اصلاح است، قیام و خروج کردم برای اینکه می‌خواهم امت جد خودم را اصلاح کنم، من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم رسول خدا و پدرم علی‌بن‌ابیطالب رفتار کنم]؛

👈 دیگر در اینجا مسئله دعوت اهل کوفه وجود ندارد، حتی مسئله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی‏کند، یعنی غیر از مسئله بیعت خواستن و امتناع من‏ از بیعت ، مسئله دیگری وجود دارد؛ اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست، مردم دنیا بدانند: «ما خرجت اشرا و لا بطرا»... | کتاب حماسه حسینی

🔸شهید مطهری
: بیعت با رأی دادن در زمان ما کمی فرق می‏کند؛ رأی صرفا انتخاب کردن است نه تسلیم اطاعت شدن، اما بیعت این است که خود را تسلیم‏ امر او می‏کند | کتاب حماسه حسینی

👈 انتخابات، دادن حق وکالت می‎باشد، در حالی که بیعت تعهد اطاعت است؛ لذا در مورد بیعت، بیعت کننده قادر به فسخ نمی باشد در حالی که در مورد انتخابات در بسیاری از موارد انتخاب‌کنندگان (موکلان) حق فسخ دارند که دسته جمعی شخص انتخاب شونده (وکیل) را از مقامش عزل کنند | تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ٧۱

🔺 گفتنی است، اصلا آمدن نامه مردم، پس از حرکت امام به کنار! اصلا در اقلیت بودن یاران امام در کربلا به کنار! جالب این‌جاست که خود امام حسین (ع) می‌گویند: "انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امه جدی"؛ یعنی قیام کردم برای اصلاح امت جدم؛ حال باید از مردمی نظرخواهی کند که می‎خواهد اصلاح‎شان کند و ذهنیت تاریخ را تصحیح کند!... رهبری که به دنبال مردم حرکت کند، به‌جای آنکه مردم را به دنبال خودش حرکت دهد، "ره‌بر" نیست
🔻 من‌الغریب، الی‌الحبیب ...

🔸 چون امام حسین علیه‌السلام وارد سرزمین کربلا شد، نامه‌ای یک خطی خطاب به برادرش محمدبن‌حنفیه در مدینه، نامه‌ای هم به اهل کوفه و نامه‌ای یک خطی هم خطاب به حبیب‌بن‌مظاهر در کوفه نوشت؛

🔸 "بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم؛ نامه‌ای از حسین‌بن‌علی به مرد فقیه، حبیب‌بن‌مظاهر؛ ما به کربلا رسیدیم؛ تو که دیگر نزدیکی ما را به رسول خدا می‌دانی و بهتر از دیگران ما را می‌شناسی؛ اگر می‌خواهی ما را یاری کنی، زود خودت را به ما برسان"

👈 برخی هم نقل کرده‌اند که امام حسین علیه‌السلام در ابتدای این نامه نوشته است: "من‌الغریب، الی‌الحبیب؛ نامه‌ای از غریب، به حبیب"

👈 و حبیب هم شبانه از کوفه فرار کرد و خودش را به امام رساند ...

.
🔻عباس، تنهای تنها ارتش حسین بود ...

🔸حضرت عباس (ع) از دامن حضرت ام‌البنین (س) متولد شد؛ این بانوی بزرگوار، با وجودی که انوار نورانی ماه منیرش عباس و سه ستاره دیگرش جعفر و عثمان و عبدالله را در عالم رؤیا مشاهده کرده بود، دست تکبر همسر علی بودن را در خود کوتاه کرده و خود را فقط و فقط پرستار اولاد زهرا می‌دانست و به کودکانش که آنها نیز اولاد علی بودند، اجازه قد علم کردن در مقابل اطفال بنت‌الرسول را نداده و آنها را قربانی راه حسین می‌کند

🔸توصیه و سفارش ام البنین به فرزندانش برای حمایت و جانفشانی بی قید و شرط در راه امامشان، دعای خیری است که مادر در حق اولاد خود بدرقه راه کاروان کربلا می‌کند و شهادت در راه حمایت از انقلاب حسینی را توفیقی بی‌نظیر برای آنها می‌داند؛ در بیان قدرت درک و فهم این بانوی عظیم‌الشأن فقط همین یک نکته بس که نام خود را به خاطر هم نامی خویش با حضرت زهرا (س) تغییر می‌دهد، مبادا که تکرار نام فاطمه در فراق ایشان، قلب جگر گوشه‌های زهرا را بلرزاند

🔸 امام حسین (ع) در عصر روز تاسوعا، با عبارت "بنفسی أنت" (جانم به قربانت!) حضرت عباس (ع) را مورد خطاب قرار داده‌اند

🔸حضرت عباس (ع) با آنکه سردار نام‌آور، شجاع و دلاوری بود، در روز عاشورا به فرمان امام حسین (ع) دست به شمشیر نبرد و فرمان امام را اجرا کرد؛ امام از ایشان خواسته بودند که پرچم را در دست داشته باشد که اهل حرم وقتی نگاهشان به پرچم در دستان عباس (ع) می‌افتد، قوت قلب پیدا ‌کنند و بدانند این سپاه هنوز وجود دارد

🔸 حضرت عباس (ع) بر میل طبیعی خود که جنگ با دشمنان ولایت بود، پای می‌گذارد و فرمان امام را اطاعت می‌کند و وارد عرصه جنگ نمی‌شود و شاهد شهادت عزیزان، برادران و اصحاب امام می‌شود و زمانی هم که همه یاران امام به شهادت رسیدند و تنها خودش باقی مانده بود، به نزد امام حسین (ع) رفت تا اذن میدان جهاد بگیرد، اما با این جمله امام مواجه شد که "برای طفلان تشنه، آب بیاور" و ایشان در هنگام آوردن آب به خیمه‌گاه بود که مورد هجوم جمع زیادی از سپاه کفر قرار گرفته و پس از جنگی به شهادت می‌رسند؛

🔸 و امام اینجاست که با شهادت ایشان احساس تنهایی می‌کند و می‌فرماید "الان انکسر ظهری و قلت حیلتی"... همین حالا کمرم شکست و بی‌چاره شدم! ... این جمله را امام، تنها در شهادت حضرت عباس (ع) گفته‌اند و اهل دل اینگونه تفسیر کرده‌اند که عباس، تنهای تنها ارتش حسین (ع) بود

🔸 امام در لحظه شهادت برادر هم، خطاب به ایشان می‌فرمایند: "برادرم! خدا خیرت دهد، تو در راه خدا، جهاد کامل کردی"

🔸امام صادق (ع) هم در وصف حضرت عباس (ع) فرموده‌اند: عموی ما عباس(ع) بصیرتی دقیق و ایمانی محکم داشت و در کنار حضرت ابی عبدالله (ع) با دشمنان خدا نبرد کرد و امتحان خوبی پس داد و به مقام شهادت نایل گشت
🔻 شب عاشورا، خواص و مقدس‌نماها در کار استخاره بودند...

👈 سلیمان صُرد خزاعی،نمونه‌ی خواص و نخبگان کج‌فهمی است که برای تشخیص و حمایت از حق در مقابل باطل همیشه در شک و تردیدند؛

🔸 سلیمان صُرد خزاعی، از چهره‌های برجسته و سران شیعه را در شمار صحابۀ پیامبر‌اکرم (ص) دانسته‌اند؛ وی راوی روایاتی به نقل از پیامبر اکرم (ص) هم بوده است...

🔸 وی از مرددین و متخلفین جنگ جمل در زمان امام علی علیه‌السلام بود که در صفین هم علی‌رغم حضور و همراهی، در انتها به امام، معترض شد!

🔸 او بود که امام حسن علیه‌السلام را بعد از صلح با معاویه، «مذّل المومنین» خطاب کرد

🔸در زمان امام حسین علیه‌السلام هم سردسته کسانی بود که به امام نامه نوشتند به کوفه بیا، اما همین سلیمان، در واقعۀ کربلا، خود از کسانی بود که به بهانه‌ای از یاری امام حسین سر باز زد...

🔸 سلیمان همه‌ی امامان زمان خویش را از نزدیک درک کرده بود؛

🔸 وی پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام، توبه کرد و سردسته توابین بود، توّابین، حبّ امام را داشتند و ایشان را دعوت کرده بودند؛ اما واقعیت این است که حبّ حقیقی است که تبعیّت می‌آورد، درحالی‌که حبّ آنها ظاهری بود...

👈 در مقابل این بزرگانی که می‌دانستند! اما دین شامیان، دین معاویه‌ بود و به دست او مسلمان شده بودند، حتّی بعضی‌هایشان به قصد قربت برای کشتن ابی‌عبدالله علیه‌السلام آمدند که به بهشت بروند! بعضی‌هایشان به قصد قربت در قنوتشان -نعوذبالله- سبّ امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌کردند؛ چون واقعیت را نمی‌دانستند... | ویکی‌فقه | حوزه‌نت | فارس | فارس | ۵۹۸
🔻وقتی که امام حسین علیه‌السلام در سرزمین کربلاء مستقر گردید، نامه‌ای یک خطی خطاب به برادرش محمدبن‌حنفیه در مدینه و برای همیشه تاریخ نوشت، با این عبارات:

🔸 "بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم؛ این نامه‌ایست از حسین‌بن‌علی به محمدبن‌علی و دیگرانِ از بنی‌هاشم که نزد او هستند؛ پس از حمد و ثناء الهی، فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ‏ تَكُنْ‏ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلَامُ؛ گویا دنیا هیچ‌گاه نبوده است و گویا آخرت همیشه بوده است؛ والسلام"

👈 کامل الزیارات، باب ۲۳، حدیث ۱٧
.
🔻گمشده‌ی بشر یا بشر گمشده؟!

🔸 یکی از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام خدمت حضرت آمد و به ایشان گفت:
🔹 این فرجی که شما و ما منتظرش هستیم چه زمانی است؟ و کی باشد که فرج برسد یک مقداری مشکلات کم بشود؛ این فشارها و سختی‌ها کم شود؛ چون هرچه باشماست، همه‌اش زندان،‌ مصیبت، تبعید و چوب و ... است؛ کی باشد فرج شما برسد تا ما هم از قبل شما به فرجی برسیم و راحت شویم؟
🔸 امام فرمودند:
🔹درک تو از فرج، غیر از درک ما از فرج است؛ آنچه تو منتظرش هستی، آن فرج شماست، فرج ما نیست؛ آن فرجی که ما منتظرش هستیم، تشکیل حکومت عدل است و آن،‌ اول مصیبت برای ما و برای یاران ماست، نه اول گشایش و راحتی ما ...


👈 واقعیت این است که اگر بخواهی عدالت را برقرار کنی، باید ابتدا توقع‌ها را درست کنی وگرنه به آدم‌ها هر چقدر هم بدهند، می‌گویند کم است؛ انسان آنقدر حریص است که می‌گوید، حق وی هنوز ادا نشده است! بنابه قولی، آدم‌ها معتقدند در مورد شخص آنها بی‌عدالتی شده است، اما به طور استثنا در یک مورد، همه معتقدند که خداوند عدالت را کاملا در مورد خودشان رعایت کرده و آن یک مورد هم این است که شخص خودشان، عقل کل هستند! پس تا زمینه را درست نکنی، آب به جویش برنخواهد گشت؛ هرچقدر هم که تلاش کنی!

🔸امام علی علیه‎السلام در خطبه ۳ نهج‌البلاغه، معروف به خطبه شقشقیه، در کنایه‌ای خطاب به مردم زمانه می‌فرمایند: شترهاى سرکشى که زمامشان در دست ما نبوده؛ رام نیستند، بد شترهایى هستند

🔸 امام علی علیه‌السلام در این مورد می‌فرمایند: حضرت مهدی، خواسته‌ها را تابع هدایت وحی‌می‌کند، هنگامی که مردم، هدایت را تابع هوس‌های خویش قرار داده‌اند | بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۳۰

🔸 امام صادق علیه السلام هم، نکته جالبی در این مورد می‌فرمایند: امر قیام حضرت قائم علیه‌السلام، واقع نخواهد شد تا آنکه هر صنف وگروهى از مردم به حکومت برسند تا نگویند، اگر ما به حکومت مى رسیدیم، به عدالت رفتار مى کردیم، آن زمان است که قائم علیه‌السلام به حق و عدالت قیام خواهد فرمود | بحارالانوار، ج ۵۲ ص ۲۴۴

🔹 شاید سختی موضوع، کنایه این حدیث از امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام باشد که: روز ظهور امام مهدی علیه‌السلام، مقارن با روز عاشورا است | بحارالانوار ، ج ۵۲، ص ۲۹۰

🔸 امام علی علیه‌السلام در توصیف سیره حکومتی امام مهدی علیه‌السلام می‌‏فرمایند: او به مردم نشان خواهد داد که چگونه می‌‏توان به سیره نیکوی عدالت رفتار کرد | بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۳۰

🔹 در سوره روم، آیه ۵ آمده است که "یحیی الارض بعد موتها"؛ یعنی خداوند، زمین را بعد از مردن، زنده می‌گرداند؛

🔸 امام کاظم علیه‌السلام در مورد این آیه، چنین می‌فرمایند: این زنده کردن، به این نیست که با باران، زمین را زنده کند، بلکه خداوند، مردانی را برمی‌انگیزد تا اصول عدالت را، زنده کنند؛ پس، زمین در پرتو عدل، زنده می‌شود و اجرای عدل و حدود الهی در زمین، مفیدتر از چهل روز بارندگی می‌باشد | مکیال‌المکارم، ج ۱، ص ۸۱

🔸 و در آخر، امام علی عليه‌السلام می‌فرمایند: ماعُمّرِتِ الْبَلْدان بِمِثْلِ العَدْلِ؛ هیچ چیزی مانند عدالت، باعث آبادانی کشورها نمی‌شود | غررالحکم، ص ۳۴۰ | فانَّ فی العَدْلِ سَعَةً؛ توسعه در عدل است | نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵

@maktubat_yad
🔻 سراسیمه از کوفه بیرون زد تا در معرض "هل من ناصر" امام قرار نگیرد

🔸 عبیدالله‌ابن حُرّ جُعفی، از نخبگان و سرشناسان امت اسلامی، سراسیمه از کوفه بیرون زده بود تا در معرض "هل من ناصر" حسین علیه‌السلام قرار نگیرد؛ او می دانست که اگر وقت رسیدن حسین به کوفه در شهر مانده باشد، تکلیف شرعی اوست که با فرزند پیامبر همراهی کند؛ ازطرف دیگر چون آمادگی و انگیزه هزینه کردن از جان و مال و آبرو را برای حسین علیه‌السلام نداشت؛ چاره را در فرار از شهر دید تا مثلا تکلیف یاوری از او ساقط شده باشد؛ او، مسیر دور شدن از کوفه را به طوری تنظیم کرد که به کاروان حسین برنخورد؛ اما سرنوشت اینگونه رقم خورد که در چند فرسخی کربلا در منزل قصر بنی مقاتل با کاروان حسین تلاقی کند؛

🔸امام او را به یاری دعوت کرد و به او وعده داد که در ازای لبیک به امام بر حق و جهاد در راه او گناهان بزرگ گذشته‌اش از جمله مشارکت با معاویه در جنگ صفین آمرزیده شود؛ امام اینگونه سعادتمندی ابدی جعفی را تضمین کرد ولی او از همراهی با امام سر باز زد و گفت چون میل به مرگ ندارد و از آن می‌ترسد؛

🔸او گفت به جای همراهی در مبارزه، از طریق حمایت تسلیحاتی، حسین را یاری می‌کند؛ او شمشیر بران و اسب بسیار ویژه‌اش را به حسین پیشکش کرد تا در نبرد کارش را آسان سازد؛ حسین هم متقابلا او را به دلیل اشکال در منطق محاسباتی‌اش گمراه خواند و با قراءت این آیه که "و ما کنت متخذ المضلین عضدا" فرمود که هرگز یاری گمراهان را نمی‌پذیرد؛

🔸 امام ضمنا به حر جعفی هشدار داد که به اندازه کافی از کوفه دور شود، چه اینکه اگر ندای امام به او برسد و یاریش نکند از دوزخیان خواهد بود | علی جعفری


.
🔻اغلب شیعیان در عاشورا، غایب از امام زمان خویش بودند.

🔸زهیر ابن‌قین‌بجلی از شیعیان نبود، ولی به امام حسین (ع) پیوست، در مقابل کسانی هم که از کوفه برای جنگ با امام حسین (ع) آمدند، شیعه نبودند.

🔸۳۲ نفر از لشگریان عمر سعد نیز شبِ عاشورا گریختند و خود را به امام (ع) پیوستند؛ چه بسا این افراد از اهل سنت بوده و یا اینکه شیعه بوده و تقیه کرده بودند.

کسانی هم که از کوفه برای جنگ با امام حسین (ع) آمدند، شیعه نبودند؛ ابن‌زیاد با شناختی که از مردم کوفه داشت، به شیعیانی که بر اثر ارعاب او به یاری امام حسین نیامدند، الزام نکرد که حتما باید به کربلا بروند و با پسر پیامبر بجنگند؛ چون می ترسید که اگر اینها را در سپاه خود جای دهد، حتما در کربلا به حسین می‌پیوندند.

🔸جدای از این مساله، از اولین افرادی که با قطعیت می‌شود گفت از شیعیان نبوده و در کل به امام حسین (ع) پیوسته است، زهیر بن‌قین.بجلی است.

🔸زهیر نه تنها شیعه نبود، بلکه عثمانی بود؛ عثمانی ها نسبت به حضرت علی (ع) بدبین بوده و حتی کینه می‌ورزیدند، اما بر اثر تنبّهی که همسر زهیر در او ایجاد کرد، متحول شده و به حسین پیوست، ولی هیچ دلیل و نقلی وجود ندارد که نشان دهد زهیر شیعه شده باشد؛ حتی وقتی می‌خواهد همسر خود را طلاق بدهد، بر اساس فقه اهل تسنن او را طلاق می‌دهد نه فقه شیعه؛ لذا در تاریخ و مقاتل، هیچ نکته‌ای که دلالت بر شیعه شدن او بکند، پیدا نمی‌شود؛

🔸البته تنها جایی که اشاره به نام حضرت علی (ع) می‌کند، در رجزهایی است که در صحرای کربلا خوانده و به یاری فرزند رسول خدا و همچنین علی مرتضی افتخار کرده است.

🔸دومین فرد، حر بن‌یزید ریاحی است؛ او نه تنها شیعه نیست که حتی یزید را امام خود دانسته و راه را بر حسین (ع) بست؛ او با احتجاجات حسین (ع) فهمید که اشراف کوفه چه خیانتی کرده‌اند، لذا متحول شد و چون بهره‌ای از جوانمردی داشت، مقابله با فرزند رسول خدا که مظلوم واقع شده است را روا ندانست و به یاری حسین (ع) آمد.
🔻 توبه، اتفاقی نیست

🔸 حر ریاحی، از ثروتمندان و از بزرگان قبیله بنی‌تمیم و ژنرال سپاه بنی‌امیه بود؛ خلاصه اینکه، دنیا را داشت؛ شیعه هم نبود؛ محافظه کارانه، می‌خواست هم دنیایش حفظ شود و هم آخرتش! اما در لحظه آخر فهمید که چاره‌ای نیست و باید یکی را انتخاب کند که البته شهادت را انتخاب کرد و از امام هم، مدال گرفت.

🔸 هنگامی که از قصر ابن‌زیاد خارج شد تا به مقابله با حسین (ع)برود، صدایی شنید که می‌گفت ای حُرّ؛ بهشت بر تو مژده باد! ولی کسی را ندید و با خود گفت: " جنگ با حسین و بهشت؟! "؛ می‌فهمید به تقابل با چه کسی می‌رود!

🔸 حر، مانع حرکت کاروان حسین شد؛ در خلال مذاکراتش زمانی به وقت نماز رسیدند، پس از اذانی که گفته شد، امام به حر گفت: می‌خواهی با یاران خود نماز بخوانی؟ حرّ که خود از بزرگان قبیله بنی تمیم بود، با اینکه پیشوای قوم و فرمانده سپاه بود، متواضعانه در پاسخ امام گفت: همگی پشت سر شما نماز می‌خوانیم؛ چون در این صحرا بهتر از شما نمی بینم!

🔸 در مذاکراتش گفت: " ای فرزند رسول الله! ما از کسانی که برایت نامه نوشته‌اند نیستیم، من مأمور به جنگ با شما نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه، نزد ابن زیاد ببرم "، امام تبسمی کرد و در جواب گفت: " مرگ به تو از این کار نزدیک‌تر است "

🔸 امام با کاروان‌شان به سویی حرکت کردند؛ حُرّ، هر جا که ایشان می‌رفت به دنبال ایشان میرفت؛ امام به حر گفتند: مادرت به عزایت بنشیند... و حر به دلیل محبتی که نسبت به پیامبر و حضرت زهرا (س) داشت، سکوت کرد؛ ادب داشت؛ حر ریاحی با اینکه فرمانده سپاه بود و از حرف امام به شدت ناراحت شده بود، در جواب امام گفت: " به خدا سوگند هر کس نام مادرم را می‌برد، جوابش را می‌دادم، امّا به خدا قسم نمی‌توانم درباره مادرت جز نیکی چیزی بگویم "

🔸 حر گفت: " اکنون که از آمدن به کوفه و نزد ابن زیاد خودداری می‌کنید، پس راهی را در پیش بگیرید که نه به کوفه برود و نه به مدینه! تا من نامه‌ای برای عبیدالله بنویسم و شما هم در صورت تمایل نامه‌ای به یزید بنویسید! تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد و در پیش من این، بهتر است از آنکه به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم "

🔸 گذشت و حرکت امام ادامه یافت تا به سرزمین نینوا رسیدند؛ نامه ابن‌زیاد به حر رسید که عرصه را بر حسین تنگ کنید! این ماجرا ادامه داشت تا روزی که دو لشکر در برابر هم صف کشیدند.

🔸 روز عاشورا، امام با صدای بلند از مردم یاری خواست؛ حر ریاحی با شنیدن سخنان جانسوز امام، مضطرب و پریشان شد، با ناراحتی نزد عمربن‌سعد آمد و به او گفت: " آیا می‌خواهی با حسین بجنگی؟! "، عمربن‌سعد با کمال بی‌شرمی گفت: " آری، چنان نبردی کنم که کمترین آن بریده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد "؛ جالب این که تاریخ گفته است، عمر بن‌سعد هم‌بازی دوران کودکی حسین بوده است و حسین را خوب می شناخت! عمرسعد از دوران کودکی با حسین بزرگ شده و می‌داند که حسین پسر پیغمبر است؛ عمرسعد دیده بود که هر وقت حسین وارد مسجد می‌شد و پیغمبر در هر حالی بود، وی را حسابی تحویل می‌گرفت و در کنار خودش می‌نشاند و می‌دانست که حسین، خارجی نبود! اما او در ازای به دست آوردن حکومت ری حاضر می‌شود به جنگ پسر پیغمبر برود؛ حر به او گفت: " بهتر نیست او را به حال خود واگذاری تا اهل بیت خود را از اینجا دور کند؟ " عمر سعد گفت: " امیر اجازه نمی‌دهد "!

🔸 حرّ نگران و آشفته در گوشه‌ای ایستاد و به فکر فرو رفت؛ حر می‌لرزید؛ حر به بهانه آب دادن اسبش از لشگر جدا شد و گفت: " به خدا قسم، خود را در میان بهشت و جهنم می بینم ... "

🔸 لینک بخش دوم