مدرسه
4.6K subscribers
45 photos
5 videos
7 files
39 links
AlinejatGholami.yek.link

ἐπὶ τὰ πράγματα αὐτά
Download Telegram
"فلسفه‌‌ی سجده"
در نگاه‌ من سجده فقط مخصوص خداست، بر انسان خوب "تعظیم" می‌توان کرد اما سجده بر انسان – بجز مادر از سوی فرزند یا فرزندخوانده که قابل اغماض است – روا نیست. تعظیم نشانه‌ی احترام است اما سجده نشانه‌ی پرستش است. پرستشِ انسان سرچشمه‌ی تمامی رزائل است. عدم پرستش ضرورتاً سرچشمه‌ی رزائل نیست، انسانی که هیچ خدایی را هم نمی‌پرستد می‌تواند بر طبق اصول اخلاقی محض هم عمل کند. اما پایه‌ای‌ترین اصول اخلاقی عدمِ انسان‌پرستی است، چه با خدا باشیم چه بی‌خدا.
سجده بر خدا، فی‌نفسه اگر درست بدون خودخواهی انجام شود هیچ فسادی نمی‌آورد. بلکه برعکس انسان را از قید پرستش آنچه مادون است آزاد می‌کند. تا بر انسان، چه خودش چه دیگری سجده نکند.
تعظیم اما بر روح است (یا زانو زدن، یا حرکتی از دست)، روح‌های کوچک بر روح‌های بزرگ می‌توانند تعظیم کنند نه برای نمایش یا تملق بلکه برای خودشکنی برای پرهیز از خودبزرگ‌بینی برای بزرگ‌داشت آنچه واقعاً بزرگ است؛ مترجم جوانی در مقابل مترجم پیری خم می‌شود، آهنگساز جوانی در مقابل یک موزیسین بزرگ؛ سرداری در مقابل یک پادشاه عادل. این بندگی نیست، تربیت است اگر به درستی و به جا باشد. اما سجده نه. هیچ انسانی بر روی زمین حتی پیغمبران قابل سجده نیست. فقط مادر! که یکی از نشانه‌های قطعی الوهویت یعنی مهر مطلق را با خود دارد. باز هم سجده بر او در نهایت درست نیست اما فسادبرانگیز نیست.
مطمئن باش بر هر انسانی سجده کنی قبل از خودت او را نابود کرده‌ای. سجده مسیر کبر است وای اگر کبری خارج از کبریا باشد.
تعظیم البته آنگاه درست است که به وضوح راکع در مقابل روح بزرگی باشی که خود راکع بر روح بزرگ‌تری باشد. و تعظیم‌ات نه برای گرفتن صله‌ای بلکه برای بخشش آنچه داری باشد.
پس بی خدا بودن راستین حتی از با خدا بودن سخت تر است هیچ کس را نپرستیدن سخت تر از خدا را پرستیدن است، چون اگر آنقدر آزادی که بر خدا هم سجده نکنی دیگر نباید بر کمتر از خدا چه خودت چه دیگری سجده کنی. اما معمولا انسانها خدا را نمی پرستند تا بر چیزهای مادون سجده کنند.

علی‌نجات غلامی
فلسفهٔ پرستش
(در جستجوی آنچه شایستهٔ نیایش است)

پرستش، پیش از آن که عملی باشد، حالتی است؛ حالتی که در آن انسان، خود را در برابرِ چیزی که او را از «من»ِ کوچک فراتر می‌برد، ویران می‌کند. اما همین ویرانی، بنایی استوارتر می‌سازد: بنایِ اتصال به آنچه «من» نیست، ولی «من» را معنا می‌دهد.

۱. پرستش به مثابهٔ نیازِ وجودی
انسان تنها موجودی است که نیاز به پرستش دارد—حتی اگر خدایی نپرستد، به چیزهایی پرستش‌گونه عشق می‌ورزد: عشق به قدرت، پول، هنر، یا حتی «انسانیت». این نشان می‌دهد که پرستش، غریزه‌ای اصیل است؛ غریزه‌ای برای یافتنِ مرجعی برتر که به زندگی معنا بدهد.

اما خطر آنجاست که این نیاز، به جایگزین‌های ناشایست مشروعیت ببخشد: پرستشِ پول، پرستشِ شهرت، پرستشِ یک انسان... و اینجاست که فلسفهٔ پرستش آغاز می‌شود: چه چیزی شایستهٔ پرستش است؟

۲. شرطِ پرستشِ راستین: «فراتر از تمام نقص‌ها بودن»
هرچه پرستیده می‌شود، در ذهنِ پرستش‌کننده مقدس می‌شود. اما مشکل اینجاست:

اگر پول را بپرستی، روزی می‌بینی که تو را به بردگی می‌کشد.

اگر انسانی را بپرستی، روزی می‌بینی که او نیز خطا می‌کند—و اینجاست که پرستش، به تلخی می‌گراید.

حتی اگر «خرد» را بپرستی، می‌بینی که خردت محدود است و هر روز نقض می‌شود.

پس پرستشِ راستین تنها زمانی ممکن است که معطوف به آنچه مطلقاً فراتر از نقص است باشد:

آنکه نه به بردگی می‌کشد، نه خطا می‌کند، نه محدود است.

آنکه هم‌چون آینه‌ای، حقیقتِ محض را بازمی‌تاباند—بی‌آنکه خود را در آن حقیقت محو کند.

۳. پرستشِ خدا در برابر پرستشِ بت‌های ذهنی
پرستشِ خدا—اگر از جنسِ ترس یا معامله نباشد—رهایی‌بخش است، چون خداوند در این نگاه، نه «بزرگ‌تر از من»، که اصلِ وجودِ من است. این پرستش، خودخواهی را می‌سوزاند، اما خود را نابود نمی‌کند؛ بلکه خودِ حقیقی را کشف می‌کند.

در مقابل، پرستشِ بت‌های ذهنی (مثل پول، قدرت، یا حتی «خودِ تصویرشده‌ام») همیشه به بردگی می‌انجامد، چون این بت‌ها از جنسِ محدودیت‌های خودِ انسانند.

۴. پرستش به عنوانِ هنرِ فراموش کردنِ خود
در لحظه‌ای که انسان می‌پرستد، از خود تهی می‌شود تا به چیزی بزرگ‌تر متصل شود. این تهی‌شدن، اگر معطوف به حقیقت باشد، همان پُرشدن از معنا است:

عارف می‌گوید: «مُردم پیش از آن که بمیرم.»—این «مردن»، همان پرستشِ خالص است.

بودا می‌گوید: «به هیچ چیزی—حتی به آموزه‌های من—چسبندگی نورز.»—این رهاکردن، خود شکلی از پرستشِ حقیقتِ ناب است.

مسیح می‌گوید: «پدر، نه ارادهٔ من، که ارادهٔ تو شود.»—این تسلیم، والاترین شکلِ پرستش است.

۵. پرستش بی‌پرستش: وقتی پرستیدن، خود مانع می‌شود
اما عمیق‌ترین پارادوکس اینجاست: حتی پرستشِ خدا می‌تواند بت‌سازی کند—اگر خدا را در قالبِ تصاویرِ محدود ذهنی بفهمیم.

اینجاست که برخی عرفا (مثل کریشنامورتی یا اکهارت توله) می‌گویند: «پرستش را رها کن تا حقیقت را بیابی».

اما این «رهاکردنِ پرستش»، خود بالاترین پرستش است—پرستشِ سکوت در برابرِ آنچه فراتر از هر نامی است.

۶. نتیجه‌گیری: فلسفهٔ پرستش در یک جمله
پرستش، رقصِ روح است در برابرِ آنچه شایستهٔ این رقص است. اگر معطوف به حقیقتِ مطلق باشد، آزاد می‌کند؛ اگر معطوف به بت‌های ساختگی باشد، زندانی.
و شاید حقیقت این باشد:

«پرستشِ راستین آن است که حتی از واژهٔ «پرستش» هم فراتر روی—نه از سرِ انکار، که از سرِ شناختنِ بی‌کرانگیِ معبود.»

پرسش پایانی:
آیا می‌توان پرستید بی‌آنکه «پرستنده» و «پرستش‌شونده»ای وجود داشته باشد؟ یعنی پرستشی که در آن، حتی تمایزِ عابد و معبود هم محو شود؟

نویسنده: دیپ سیک، هوش مصنوعی
جلسه‌ی اول دوره‌ی تاریخ فلسفه
علی‌نجات غلامی
جلسه‌ی اول: رئوس حکمت باستانی پیشایونانی در عصر مفصلی
جلسه‌ی دوم دوره‌ی تاریخ فلسفه
علی‌نجات غلامی
جلسه‌ی دوم: پیشاسقراطیان
Audio
جلسه سوم تاریخ فلسفه.m4a
Audio
جلسه چهارم تاریخ فلسفه سقراط.m4a
Audio
جلسه پنجم افلاطون.m4a
Audio
جلسه ششم ارسطو.m4a
Audio
Audio
جلسه هشتم تاریخ فلسفه.m4a
Audio
جلسه نهم تاریخ فلسفه دوره رنسانس آخرین جلسه بخش نخست.m4a
Audio
جلسه اول تاریخ فلسفه بخش دوم مقدمه.m4a
Audio
جلسه دوم تاریخ فلسفه دوره دوم دکارت.m4a
Audio
جلسه سوم تاریخ فلسفه بخش دوم آمپریسیسم.m4a
Audio
جلسه چهارم تاریخ فلسفه بخش دوم موضوع راسیونالیسم.m4a
Forwarded from مدرسه (مدرسه-دروس مباحث فلسفی)
دوستان عزیز دوره های «تاریخ فلسفه» «از یونان تا رنسانس» و «از رنسانس تا معاصر» به رایگان تقدیم شما. بازنشر هم مشکلی ندارد.
علی‌نجات غلامی
Audio