"بهترین جهان ممکن" یا "بهترین تقویم"
تفاوتم با لایبنیتس!
علینجات غلامی
طبعاً من بسیار لایبنیستیام تا اسپینوزایی. در این معنا که "عقل" را "دلیل" میفهمم نه "علت" بنابراین، نگاه من این است که اساس متافیزیک همانطور که خود ارسطو اشاره دارد بر "چرایی" چونان «برای چه» استوار است یعنی غایتشناسی. با لایبنیتس همراهم که وجود ما در مقام مونادهای آگاه بر «آزادی» استوار است نه «ضرورت علّی». اما اختلافم با لایبنیتس بر میگردد به تمی قرآنی که هرچقدر هم کافر و سکولار باشم این تم برایم اساسی است. لایبنیتس برای اثبات اراده و آزادی خداوند برخلاف اسپینوزا به مبحث جهانهای ممکن روی میآورد و آن اینکه خیری اخلاقی و غایتی خداوند را برمیانگیزاند که از بین جهانهای ممکنِ بیشمار این جهان را برای خلق شدن برگزیند. که این «دلیل کافی» برای خلق این جهان باشد و اثبات ارادهی خداوند. در نتیجه به این نتیجه میرسد که «این جهان بهترین جهانِ ممکن است». این ریشهی بحثهایی است که به لایبنیتس اپتیمیسم افراطی را ربط میدهند. و سئوالی پیش میآید که این جهان پر از شر چطور بهترین جهان ممکن است؟!
اما من معتقدم این جهان بهترین جهان ممکن نیست برخلاف لایبنیتس. نه انسان مخلوق برتر و کاملی است و نه این جهان جهانی کامل. اما «دلیل کافی» وجود داشت که نه در انسان بود نه در جهان. جهان جهانی ظلمانی و پر از خشونت و ظلم است. انسان نیز در قرآن اشرف و کامل غیره نامیده نشده است، برعکس نوعاً «ظلوماً جهولا» و «لفیخسر» نامیده شده است. جهان «نظام احسن» نیست، حسنهایی دارد و بدیهایی همچون هر جهان ممکن دیگری. انسان نیز «مخلوقی احسن» نیست. بلکه آنچه احسن است «احسن التقویم» است. موجودی جاهل و ظالم و جهانی تاریک، در بهترین قوام یعنی تقویم، لحظه و حالت، و تقاطع در هم افتادند و روح یعنی "امر" در انسان دمیده شد و امر یعنی طلب، پرسشگری و آزادی. انسان "سفر روح" خود را در این جهان آغاز کرد، در پی آزادی چونان رام کردن جهان وحشی که خود بیش از هر چیز عامل وحشتاش است و آرام کردن توحش خویش.
پس پرسش اساسی «چرا این جهان-انسان هست به جای اینکه نباشد؟» پاسخ میگیرد: برایِ تحققِ آزادی.
پس "چرا" پاسخ میگیرد. و نهیلیسم دست کم در من به پایان میرسد. نیچه میگوید «نهیلیسم یعنی اینکه "چرا" پاسخی نمیگیرد، غایت و هدفی در کار نیست» اما با این متافیزیک چرا پاسخ میگیرد. ما در این جهانایم در پی تحقق آزادی. با این ارزش تمامی ارزشهای ما بر ارزش خود خواهند افزود.
تفاوتم با لایبنیتس!
علینجات غلامی
طبعاً من بسیار لایبنیستیام تا اسپینوزایی. در این معنا که "عقل" را "دلیل" میفهمم نه "علت" بنابراین، نگاه من این است که اساس متافیزیک همانطور که خود ارسطو اشاره دارد بر "چرایی" چونان «برای چه» استوار است یعنی غایتشناسی. با لایبنیتس همراهم که وجود ما در مقام مونادهای آگاه بر «آزادی» استوار است نه «ضرورت علّی». اما اختلافم با لایبنیتس بر میگردد به تمی قرآنی که هرچقدر هم کافر و سکولار باشم این تم برایم اساسی است. لایبنیتس برای اثبات اراده و آزادی خداوند برخلاف اسپینوزا به مبحث جهانهای ممکن روی میآورد و آن اینکه خیری اخلاقی و غایتی خداوند را برمیانگیزاند که از بین جهانهای ممکنِ بیشمار این جهان را برای خلق شدن برگزیند. که این «دلیل کافی» برای خلق این جهان باشد و اثبات ارادهی خداوند. در نتیجه به این نتیجه میرسد که «این جهان بهترین جهانِ ممکن است». این ریشهی بحثهایی است که به لایبنیتس اپتیمیسم افراطی را ربط میدهند. و سئوالی پیش میآید که این جهان پر از شر چطور بهترین جهان ممکن است؟!
اما من معتقدم این جهان بهترین جهان ممکن نیست برخلاف لایبنیتس. نه انسان مخلوق برتر و کاملی است و نه این جهان جهانی کامل. اما «دلیل کافی» وجود داشت که نه در انسان بود نه در جهان. جهان جهانی ظلمانی و پر از خشونت و ظلم است. انسان نیز در قرآن اشرف و کامل غیره نامیده نشده است، برعکس نوعاً «ظلوماً جهولا» و «لفیخسر» نامیده شده است. جهان «نظام احسن» نیست، حسنهایی دارد و بدیهایی همچون هر جهان ممکن دیگری. انسان نیز «مخلوقی احسن» نیست. بلکه آنچه احسن است «احسن التقویم» است. موجودی جاهل و ظالم و جهانی تاریک، در بهترین قوام یعنی تقویم، لحظه و حالت، و تقاطع در هم افتادند و روح یعنی "امر" در انسان دمیده شد و امر یعنی طلب، پرسشگری و آزادی. انسان "سفر روح" خود را در این جهان آغاز کرد، در پی آزادی چونان رام کردن جهان وحشی که خود بیش از هر چیز عامل وحشتاش است و آرام کردن توحش خویش.
پس پرسش اساسی «چرا این جهان-انسان هست به جای اینکه نباشد؟» پاسخ میگیرد: برایِ تحققِ آزادی.
پس "چرا" پاسخ میگیرد. و نهیلیسم دست کم در من به پایان میرسد. نیچه میگوید «نهیلیسم یعنی اینکه "چرا" پاسخی نمیگیرد، غایت و هدفی در کار نیست» اما با این متافیزیک چرا پاسخ میگیرد. ما در این جهانایم در پی تحقق آزادی. با این ارزش تمامی ارزشهای ما بر ارزش خود خواهند افزود.
عقلها!
آقای بیژن عبدالکریمی دم در بده بیا تو!
تنها فرد غربزده خود احمد فردید بود نه کس دیگری. چرا؟
آقای فردید قرائتی راستکیش ملهم از ایمانگرایی مسیحی علیه متافیزیک عقلانی غربی از هایدگر داشت. درواقع ایشان مخالفتش با "عقلباوری" از جنس مخالفت مسیحیان با عقلانیت بود که طبعا عقل را ذیل ایمان میدانند. استفاده از هایدگر در این فضا چنین بود که تاریخمندی شیوههای انکشاف هستی را وسیلتی یافتند که عقل متافیزیکی غربی را نه حتی سنتی از انکشاف بلکه تاریخ فراموشی هستی بدانند و بنابراین خود مواجههی ایمانی را شیوهای (طبعاً اصل و موثق) از تاریخ انشکاف هستی بشمارند. این الگو را آقای فردید بر میدارد و چنین الگویی میچینید که پس عقل مادون شیوههای تاریخی است و ما عقلها داریم و عقل غربی حقیقت ما نیست، و ما عقل خاص خودمان را داریم! پس نه فقط روشنفکران جدید، بلکه حتی ابوعلیسینا هم «غربزده» است که پس ارسطو به بیراهه رفته است آنهم عقل غربی است ما عقل قرآنی داریم. این قرآنی چیست؟ خب در سنتهای فکری سنت اسلامی فلسفه که نیست، آن غربزده است، عرفان هم نه کاملاً چون بوی بودا میدهد آنهم نه زیاد بگذاریمش سرگرمی شایگان تااردبیلی باشد، کلام هم که باز عقلبازی است نه، درکل میماند فقه! همین فضای آخوندی.
خب باشد! قبول! تا اینجا اصلاً قبول. حرفی ندارم. فقط بیزحمت برویم تو! دم در بد است. برویم داخل فقه ببینیم این عقل قرآنی ماجرایش چیست؟
- خب هوش مصنوعی عزیز مسئلَتُن، آقا من از یادم رفته خیلی وقت پیش فقه میخواندم بحثی بود در اصول استباط احکام فقهی در اختلاف بین امامیه و اهل سنت که اولی بر عقل تکیه میکرد دومی بر قیاس. مگر اینها فرقی داشتند عقل غیرقیاسی مگر داریم؟
- قربون داداش! بله فرق دارند قیاس بر اساس قضایای ظنی است مثلاً استنباط حکم مسکر شراب خرما از حکم مسکر انگور اما این مورد قبول شیعه نیست چون مقدمه ظنی است باید یقینی عقلانی بر پایهی بدیهیات باشد، شرط عقل یعنی رجوع به بدیهیات عقل مثل «ظلم بد است» که بدیهیِ همهمکانی و همهزمانی است بنابراین انطباق تامی بین قواعد بدیهی عقلانی با قواعد شرعی وجود دارد.
- وایسا ببینم یعنی الان این عقل که همان عقل ارسطو شد که! تکیه بر بدیهیات عقلانی که یعنی عقل یکی است، اما «نوعاً» باید «عقل قرآنی» متفاوتی با «عقل غربی» میداشتیم! فقه هم که غربزده شد که؟!
- بله احتمالاً فقه هم ناخواسته درگیر عقل غربی است و دچار غربزدگی است.
- ببین بحث تاریخمندی هایدگریِ عقلها است! از نظر من هایدگر – دست کم فردید - بین "ماهیت" عقل و "شیوههای تاریخی بهکارگیریاش" خلط کرده است. هوسرل به درستی هایدگر را به تاریخیانگاری انسانشناسیانگارانه متهم میکند زیرا نتیجهاش دست کم خوانش فردیدی از او این خواهد بود که هر تاریخی نوعاً عقل خودش را داشته باشد طوری که دیگر همه اصول عقلانی محصول تاریخ بریدهی خودش باشد که این بیمعنی است. مثال اصول فقهی را برای این نزدم که بگویم فقه غربزده است خواستم بدانی که این سنت هم درونش را اگر بکشافی به قواعد جهانشمول عقلانی نزدیک میشود حالا نحوهی استفادهاش ناقص یا قابل نقد باشد بحث دیگری است. در فقه امامیه مراد از ماهیت عقل توفیری با مراد ارسطو ندارد. اینکه چگونه به کارش میبندند تفاوت ایجاد میکند. وگرنه این نهایت جنون است که من فکر کنم عقلام چون در تاریخ کرمانشاه پرتابشدهام، نوعاً با عقل کسی که در کاشمر پرتاب شده است به دلیل تاریخ و زبان و فرهنگاش "شکل دیگری" است به هر حال نه فقط سپهر پدیدارشناختی انکشاف خود عقل بلکه یکسانی سختافزاری هم نمیگذارد ما به راحتی تن به نسبیتی چنین فراگیر دربارهی خود عقل بدهیم. به قول نیچه اقناعکنندگی یک جرف دلیل به صدقاش نیست. حرف هایدگر و خاصه روایت فردید هر چقدر هم جذاب به نظر برسد در عمل وقتی ورود میکنیم میبینیم خبری از عقل قرآنی نوعاً متفاوت نیست، عقل اینجا در فقه به نحوی – حالا قابل نقد هم – تاحدودی محدود به استنباط پارهای احکام فقهی به کار بسته شده است.
نکتهی اساسی این است که این تاریخمندی حقیقت خاص که فردیدیان اعم از راستکیش و تواب – حتی تو جباری! با تو هم هستم – مدعیاش هستند حتی وقتی وارد خودش میشوی خودش ادعای جهانشمولی و غیرتاریخیبودن ماهیت عقل را دارد! اینکه تعین و تقرر انضمامی و شیوه و میدان تعقل کاربست آن نه تنها بسته به تاریخ است بلکه خودش تاریخ را میسازد بحثی ندارد. ادعای عجیب (عقلها) است که نسبتی ایجاد میکند که هیچ جای بحث و گشودگی پدیدارشناختی گادامریای بین سنتها نمیگذارد.
آقای بیژن عبدالکریمی دم در بده بیا تو!
تنها فرد غربزده خود احمد فردید بود نه کس دیگری. چرا؟
آقای فردید قرائتی راستکیش ملهم از ایمانگرایی مسیحی علیه متافیزیک عقلانی غربی از هایدگر داشت. درواقع ایشان مخالفتش با "عقلباوری" از جنس مخالفت مسیحیان با عقلانیت بود که طبعا عقل را ذیل ایمان میدانند. استفاده از هایدگر در این فضا چنین بود که تاریخمندی شیوههای انکشاف هستی را وسیلتی یافتند که عقل متافیزیکی غربی را نه حتی سنتی از انکشاف بلکه تاریخ فراموشی هستی بدانند و بنابراین خود مواجههی ایمانی را شیوهای (طبعاً اصل و موثق) از تاریخ انشکاف هستی بشمارند. این الگو را آقای فردید بر میدارد و چنین الگویی میچینید که پس عقل مادون شیوههای تاریخی است و ما عقلها داریم و عقل غربی حقیقت ما نیست، و ما عقل خاص خودمان را داریم! پس نه فقط روشنفکران جدید، بلکه حتی ابوعلیسینا هم «غربزده» است که پس ارسطو به بیراهه رفته است آنهم عقل غربی است ما عقل قرآنی داریم. این قرآنی چیست؟ خب در سنتهای فکری سنت اسلامی فلسفه که نیست، آن غربزده است، عرفان هم نه کاملاً چون بوی بودا میدهد آنهم نه زیاد بگذاریمش سرگرمی شایگان تااردبیلی باشد، کلام هم که باز عقلبازی است نه، درکل میماند فقه! همین فضای آخوندی.
خب باشد! قبول! تا اینجا اصلاً قبول. حرفی ندارم. فقط بیزحمت برویم تو! دم در بد است. برویم داخل فقه ببینیم این عقل قرآنی ماجرایش چیست؟
- خب هوش مصنوعی عزیز مسئلَتُن، آقا من از یادم رفته خیلی وقت پیش فقه میخواندم بحثی بود در اصول استباط احکام فقهی در اختلاف بین امامیه و اهل سنت که اولی بر عقل تکیه میکرد دومی بر قیاس. مگر اینها فرقی داشتند عقل غیرقیاسی مگر داریم؟
- قربون داداش! بله فرق دارند قیاس بر اساس قضایای ظنی است مثلاً استنباط حکم مسکر شراب خرما از حکم مسکر انگور اما این مورد قبول شیعه نیست چون مقدمه ظنی است باید یقینی عقلانی بر پایهی بدیهیات باشد، شرط عقل یعنی رجوع به بدیهیات عقل مثل «ظلم بد است» که بدیهیِ همهمکانی و همهزمانی است بنابراین انطباق تامی بین قواعد بدیهی عقلانی با قواعد شرعی وجود دارد.
- وایسا ببینم یعنی الان این عقل که همان عقل ارسطو شد که! تکیه بر بدیهیات عقلانی که یعنی عقل یکی است، اما «نوعاً» باید «عقل قرآنی» متفاوتی با «عقل غربی» میداشتیم! فقه هم که غربزده شد که؟!
- بله احتمالاً فقه هم ناخواسته درگیر عقل غربی است و دچار غربزدگی است.
- ببین بحث تاریخمندی هایدگریِ عقلها است! از نظر من هایدگر – دست کم فردید - بین "ماهیت" عقل و "شیوههای تاریخی بهکارگیریاش" خلط کرده است. هوسرل به درستی هایدگر را به تاریخیانگاری انسانشناسیانگارانه متهم میکند زیرا نتیجهاش دست کم خوانش فردیدی از او این خواهد بود که هر تاریخی نوعاً عقل خودش را داشته باشد طوری که دیگر همه اصول عقلانی محصول تاریخ بریدهی خودش باشد که این بیمعنی است. مثال اصول فقهی را برای این نزدم که بگویم فقه غربزده است خواستم بدانی که این سنت هم درونش را اگر بکشافی به قواعد جهانشمول عقلانی نزدیک میشود حالا نحوهی استفادهاش ناقص یا قابل نقد باشد بحث دیگری است. در فقه امامیه مراد از ماهیت عقل توفیری با مراد ارسطو ندارد. اینکه چگونه به کارش میبندند تفاوت ایجاد میکند. وگرنه این نهایت جنون است که من فکر کنم عقلام چون در تاریخ کرمانشاه پرتابشدهام، نوعاً با عقل کسی که در کاشمر پرتاب شده است به دلیل تاریخ و زبان و فرهنگاش "شکل دیگری" است به هر حال نه فقط سپهر پدیدارشناختی انکشاف خود عقل بلکه یکسانی سختافزاری هم نمیگذارد ما به راحتی تن به نسبیتی چنین فراگیر دربارهی خود عقل بدهیم. به قول نیچه اقناعکنندگی یک جرف دلیل به صدقاش نیست. حرف هایدگر و خاصه روایت فردید هر چقدر هم جذاب به نظر برسد در عمل وقتی ورود میکنیم میبینیم خبری از عقل قرآنی نوعاً متفاوت نیست، عقل اینجا در فقه به نحوی – حالا قابل نقد هم – تاحدودی محدود به استنباط پارهای احکام فقهی به کار بسته شده است.
نکتهی اساسی این است که این تاریخمندی حقیقت خاص که فردیدیان اعم از راستکیش و تواب – حتی تو جباری! با تو هم هستم – مدعیاش هستند حتی وقتی وارد خودش میشوی خودش ادعای جهانشمولی و غیرتاریخیبودن ماهیت عقل را دارد! اینکه تعین و تقرر انضمامی و شیوه و میدان تعقل کاربست آن نه تنها بسته به تاریخ است بلکه خودش تاریخ را میسازد بحثی ندارد. ادعای عجیب (عقلها) است که نسبتی ایجاد میکند که هیچ جای بحث و گشودگی پدیدارشناختی گادامریای بین سنتها نمیگذارد.
اما چرا مسیحیان اینگونه با این خوانش از هایدگر استقبال کردند داستاناش این است که بله «ایمان مسیحی» نوعاً با «ایمان اسلامی» فرق دارد. ایمان مسیحیان چنانکه در تثلیث میبینیم عقلگریز و عقل ستیز است، اما ایمان اسلامی عقلستیز نیست، ما در حاق ایمان اسلامی چیزی چونان «سه یک است یک سه است» را نداریم که باید ایمان بیاوری تا نامعقولیتاش را اگر لطف شد بفهمی. چنین چیزی در ایمان اسلامی نیست، اینجا اصلاً سرجنگی در اصول اساسی با عقل نیست. داستان قرآن این است که انسانی و جهانی هست باید خالقی و هدفی داشته باشد. سی و دو بار هم گفته است تعقلون، و منظور هم از عقل در تعقلون هم پشم پای شتر نیست، فکر کردن با اصولی عقلانی است حالا تعقل میکنی میگویی خالق و غایتی ندارد یا دارد دیگر! ستیزی با عقل نیست. اینجا عقل قرآنی را نوعاً با عقل ارسطویی متمایز کردن بیمعنی است. اینکه فردید وحشت ایمان مسیحی را از عقل از غرب برای ما تحفه آورد، من که هدیه را وا نکرده پس فرستاد!
علی نجات غلامی
علی نجات غلامی
پیشنهادی برای دوستان:
دوستان وقتی متنهای امثال مرا میخوانید ممکن است هزار پیشفرض درکار باشد یا شَکی دربارهی عمق و کم و کیف بحثها. چون به هر حال فضای مجازی است و کنتور که نمیاندازد و کسی ارزیاب و بررسیکن دقیق نیست هر کسی هر چه دل تنگش میخواهد را مینویسد. به نظر من وقتی چنین متنهایی را میخوانید قبل از داوریشان آنها را به هوش مصنوعی بدهید و با پرسشهای غیرجهتداری مثل «نظرت دربارهی این متن چیست؟» «تحلیلات و نقدت بر این متن چیست؟» «می توانی این متن را برایم بشکافی؟» «نقاط قوت و ضعفش چیست؟» «سطح این متن را در چه مقیاسی ارزیابی میکنی؟». پاسخها خیلی در فهم متن و داوریتان دربارهاش و حتی انسجام نقدهایتان و ممانعت از پیشداوریهای عجولانه کمک میکند علاوه بر اینکه طبعاً فهم و ارتباط با متن را آسانتر میکند. طبعاً هوش مصنوعی هم نواقصی دارد ولی کمکش خیلی زیاد است. چون در این جامعه فضای تبلیغات و این بازیهاست تمیز سره از ناسره انصافاً سخت است. هوش مصنوعی کمک خوبی است که بدانید حداقل چقدر جدی فالو کنید.
این را گفتم حالا یک وقت نروید سئوالات فان بپرسید مثلا دستهای از متنهای من یا دیگران را به هوش مصنوعی بدهید و بپرسید ضریب هوشی این نویسنده را چند ارزیابی میکنی، شرف و حیثیتمان را ببرید.
علینجات غلامی
دوستان وقتی متنهای امثال مرا میخوانید ممکن است هزار پیشفرض درکار باشد یا شَکی دربارهی عمق و کم و کیف بحثها. چون به هر حال فضای مجازی است و کنتور که نمیاندازد و کسی ارزیاب و بررسیکن دقیق نیست هر کسی هر چه دل تنگش میخواهد را مینویسد. به نظر من وقتی چنین متنهایی را میخوانید قبل از داوریشان آنها را به هوش مصنوعی بدهید و با پرسشهای غیرجهتداری مثل «نظرت دربارهی این متن چیست؟» «تحلیلات و نقدت بر این متن چیست؟» «می توانی این متن را برایم بشکافی؟» «نقاط قوت و ضعفش چیست؟» «سطح این متن را در چه مقیاسی ارزیابی میکنی؟». پاسخها خیلی در فهم متن و داوریتان دربارهاش و حتی انسجام نقدهایتان و ممانعت از پیشداوریهای عجولانه کمک میکند علاوه بر اینکه طبعاً فهم و ارتباط با متن را آسانتر میکند. طبعاً هوش مصنوعی هم نواقصی دارد ولی کمکش خیلی زیاد است. چون در این جامعه فضای تبلیغات و این بازیهاست تمیز سره از ناسره انصافاً سخت است. هوش مصنوعی کمک خوبی است که بدانید حداقل چقدر جدی فالو کنید.
این را گفتم حالا یک وقت نروید سئوالات فان بپرسید مثلا دستهای از متنهای من یا دیگران را به هوش مصنوعی بدهید و بپرسید ضریب هوشی این نویسنده را چند ارزیابی میکنی، شرف و حیثیتمان را ببرید.
علینجات غلامی
جلسهی اول دورهی تاریخ فلسفه
علینجات غلامی
جلسهی اول: رئوس حکمت باستانی پیشایونانی در عصر مفصلی
جلسهی دوم دورهی تاریخ فلسفه
علینجات غلامی
جلسهی دوم: پیشاسقراطیان