🇮🇷Lor لرگرام 🇮🇷

« فسفر فقط مغز را فعال نمی کند ۱ »
👇👇👇👇

استند آپ کمدی برای من،
ماهیگیری خاطرات دوران کودکی من است.
دوست دارم آنرا برایتان اجرا کنم.

آخه شما در منزل من شرف حضور ندارید.

تا ببینید ، من یک پیراهن زنانه پوشیده ام و وسط حال بزرگ نشسته ام ،چند مرد دیگه از فامیل دور و نزدیک هم همین گونه لباس پوشیده اند.

فرض کنید این رودخانه «هرو» است و ما با سر و صدای زیاد چند« گٛۉرێ » را همانند بومیان امریکا که دنبال شکار گوزن زرد هستند ، دویست متر مسیر رودخانه را دویده و شنا کرده ایم تا مقابل«ۉێأر » روبروی «قلاع خارا» برسیم.
آنگاه همه با هم تمام عرض رودخونه رو به سمت پایین نشسته و پاهای خودمونو باز و شروع به ماهیگیری میکنیم .
ماهی های تجمیع شده از سر و صدای سرخپوستی ما به میان پاهای ما می آمدند و آنها را با دست گرفته و بیرون پرت می کردیم.
بچه ها، هم ماهی را در گونی ریخته و با خود تا زمانی که توان داشتند حمل می کردند.

با افزایش صید؛ ماهی ها را در « هۊرسبأن » قرار می دادیم .
عمو ولی مردی زبر دست بود ، که آنقدر ماهی در دامنش جمع می شد ، که فرصت پرت کردن ماهی ها را به بیرون نداشت و برای دقایقی سر چند ماهی را در دهنش نگه می داشت و بعد که فرصت پیدا می کرد ، در حالیکه که از دهنش خون می اومد ، آنها را بیرون پرت می نمود.

همه سعی می کردند که ماهی های درشت را صید کنند ، ماهی های کوچک در امان بودند ، یا کمتر صید می شدند، هرچند تعداد اندکی از آنها زیر دست و پا له می شدند و به بیرون پرت می گردیدند.

یکبار عمو ولی فریاد زد ماهی بزرگی را در شلوار و دامن خود گرفته است و از چند مرد کمک خواست که او را بلند نموده و به بیرون منتقل کنند.

چند نفر او را بلند کردن و بیرون آوردند ، دستش را در گوش ماهی فرو کرده بود ، ماهی به شدت تمام خود را به پا های او می کوبید. پاهایش از ضربات پیاپی آن زخم برداشته بود.
او را در میان ماسه های کنار رودخانه پایین گذاشتند

و عمو ماهی را به نقطه ای دور از رودخونه پرت کرد ‌‌. ماهی خود را بر ماسه ها می کوبید‌. آن ماهی را بعدا در ترازوی «چرچی» دایی پاپی حسن، وزن کردند ، نه کیلوگرم بود‌ . آنرا چهار قسمت کردند که یک قسمت بیشتر آن را در سهم ما گذاشتند گفتند ، در سهم ما چند ماهی« مێئ تۉک» بیشتر هست .
این ماهی های بزرگ هنگام صید، مردان لاغر اندام و نوجوانان را در رودخونه چپه می کردند و گه گاهی هم به پشت و ران آنها آسیب می رساندند.
صید که تمام می شد ، چند نفر از اینکه تهی گاهشان آسیب دیده است ،
شکایت کردند ، جوان ترها که خود نگه دارتر و زخم بیشتری برداشته بودند ،
می گفتند ، «اۉ لێل» مواظب باشید ، پشتتان پاره نشود و زرده خنده می کردند.

لغات و عبارات لری :
رودخونه هرو 👈رودی که از کوههای درود به سمت زاغه و بیران شهر جاری می شود ‌.
گۉرێ 👈جاهای پر عمق رودخونه
ۉێأر 👈جاهای کم عمق رودخونه که می شود از آن به راحتی عبور کرد .
قلاع خارا 👈روستایی در بخش زاغه خرم آباد
هؤرسبأن 👈خورجین بزرگی که روی چهار پایان برای حمل بار می گذاشتند‌‌.
مێئ تۉک 👈ماهی کوچک
اۉلێل 👈بچه ها .
زرده خنده 👈خنده توام با ناراحتی و درد .

✍چوپان فراش ممصارم بیرانون

🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش

ممصارم بیرانون از تهران

139 views06:18