📰 پیشخوان: روزنامه "ایران ورزشی" در گزارش اصلی شماره شنبه خود از ادامه پخش برنامه فوتبال۱۲۰ با تهیهکنندگی عادل فردوسیپور خبر داده است.
@javadrooh
@javadrooh
💥 خبر: رسانههای عراقی از حمله به منطقه سبز بغداد و حوالی سفارت آمریکا خبر دادهاند و همزمان یک حمله راکتی با سه خمپاره به پایگاه هوایی البلد گزارش شده است؛ این پایگاه متعلق به آمریکاست.
@javadrooh
@javadrooh
💥خبر: صفحه رسمی خبرگزاری رویترز در توییتر، از افزایش بیمه نفتکشهای عازم خلیجفارس پس از حملات اخیر به دو کشتی خبر داده است.
@javadrooh
@javadrooh
📰 پیشخوان: "کیهان" انفجار نفتکشها در دریای عمان را به سرویسهای جاسوسی عربستان، اسراییل و آمریکا نسبت داد.
@javadrooh
@javadrooh
📰 پیشخوان: روزنامه "جامجم" نوع مواجهه مقامرهبری با نخستوزیر ژاپن را "دیپلماسی آقایی" خوانده و در گزارش اصلی خود هم از مراسم تولد ۹۳سالگی ملکه انگلستان در تهران، بهشدت انتقاد کرده است.
@javadrooh
@javadrooh
🖋 یادداشت "راهبرد": "شمایل ژاپنی زندگی ایرانی"
👈 محمدجواد روح
✍ این روزها که در پی سفر نخستوزیر ژاپن به تهران، بیش از همیشه از کشور آفتاب تابان میشنویم و میخوانیم؛ بد نیست یادی کنیم از اوشین، ستاره ژاپنی سالهای سیهوسفید دهه شصت در ایران. گرمابخش شبهای خاموشیهای طولانی و بمباران مداوم شهرها.
✍ زنی بیگانه که آنقدر، خودی شده بود و صدایش در فضای جامعه تکصدایی ایران پیچیده بود که رهبری کاریزماتیک انقلاب را هم به واکنش واداشت.
✍ دخترکی که با او تا پیرزنیاش همراه میشدیم و علیرغم داستان مخدوشی که سیمای دولتی از او روایت میکرد؛ پیام تغییر و تحول یک نسل و یک جامعه را از او دریافت میکردیم.
✍ نسلی و جامعهای که از برنج و تربچه به فروشگاههای پرزرقوبرق زنجیرهای رسید. از سادگی روستایی به پیچیدگی شهرنشینی فرارفت و از اقتصاد تکمحصولی (و دقیقتر بگویم: بیمحصولی) به تجارت و صنعت.
✍ اوشین، نماد و الگویی شد برای جامعه ایران. او همچنان که در ژاپن، سختجان بود و مسیر خود را با وجود همه موانع (از بحران اقتصادی تا جنگ جهانی) طی کرد؛ در ایران هم، سختجانی نشان داد و گفتمان خود را به گفتمان ایدئولوژیک و رسمی تحمیل کرد.
✍ اوشین با آنکه ایرانی نیست؛ اما از نخستین شمایل گفتمان "میخواهم زندگی کنم" در جامعه ایران پس از انقلاب محسوب میشود.
✍ گفتمانی که چون گیاهان سختجان کویری از میانهی شبهای آمیخته با هراس جنگ و مرگ در دهه شصت ریشه زد، در دهه هفتاد غنچه داد و در دهه هشتاد میوه خود را در خیابانها و زنجیرهای انسانی و بروز تنوع در سبک زندگی و پوشش و همبستگی سیاسی و تئاترها و کنسرتها و... هر سال به رنگی و طعمی و شکلی عرضه داشت.
✍ در انتهای دهه نود اما، نگرانی از بازگشت آن شبها و هراسها جدی است. ژاپن، در این میان به گونهای الهامبخش دیگربار (و اینبار در صورتی بس سیاسیتر)، آمده تا بگوید از گفتمان "میخواهم زندگی کنم".
✍ فارغ از نوع تصمیمی که در سطح سیاسی گرفته میشود؛ آنچه نهایتا تاثیرگذار است و سرنوشت ایران را تعیین میکند، گفتمانی است که در سطح اجتماعی، ریشه دارد و حال، سه دهه پس از شبهای دیدار با اوشین، درختی تناور شده، پربار و برگ و میوه که سایه خود را بر تقریبا، تمامی جامعه ایران انداخته است.
@javadrooh
👈 محمدجواد روح
✍ این روزها که در پی سفر نخستوزیر ژاپن به تهران، بیش از همیشه از کشور آفتاب تابان میشنویم و میخوانیم؛ بد نیست یادی کنیم از اوشین، ستاره ژاپنی سالهای سیهوسفید دهه شصت در ایران. گرمابخش شبهای خاموشیهای طولانی و بمباران مداوم شهرها.
✍ زنی بیگانه که آنقدر، خودی شده بود و صدایش در فضای جامعه تکصدایی ایران پیچیده بود که رهبری کاریزماتیک انقلاب را هم به واکنش واداشت.
✍ دخترکی که با او تا پیرزنیاش همراه میشدیم و علیرغم داستان مخدوشی که سیمای دولتی از او روایت میکرد؛ پیام تغییر و تحول یک نسل و یک جامعه را از او دریافت میکردیم.
✍ نسلی و جامعهای که از برنج و تربچه به فروشگاههای پرزرقوبرق زنجیرهای رسید. از سادگی روستایی به پیچیدگی شهرنشینی فرارفت و از اقتصاد تکمحصولی (و دقیقتر بگویم: بیمحصولی) به تجارت و صنعت.
✍ اوشین، نماد و الگویی شد برای جامعه ایران. او همچنان که در ژاپن، سختجان بود و مسیر خود را با وجود همه موانع (از بحران اقتصادی تا جنگ جهانی) طی کرد؛ در ایران هم، سختجانی نشان داد و گفتمان خود را به گفتمان ایدئولوژیک و رسمی تحمیل کرد.
✍ اوشین با آنکه ایرانی نیست؛ اما از نخستین شمایل گفتمان "میخواهم زندگی کنم" در جامعه ایران پس از انقلاب محسوب میشود.
✍ گفتمانی که چون گیاهان سختجان کویری از میانهی شبهای آمیخته با هراس جنگ و مرگ در دهه شصت ریشه زد، در دهه هفتاد غنچه داد و در دهه هشتاد میوه خود را در خیابانها و زنجیرهای انسانی و بروز تنوع در سبک زندگی و پوشش و همبستگی سیاسی و تئاترها و کنسرتها و... هر سال به رنگی و طعمی و شکلی عرضه داشت.
✍ در انتهای دهه نود اما، نگرانی از بازگشت آن شبها و هراسها جدی است. ژاپن، در این میان به گونهای الهامبخش دیگربار (و اینبار در صورتی بس سیاسیتر)، آمده تا بگوید از گفتمان "میخواهم زندگی کنم".
✍ فارغ از نوع تصمیمی که در سطح سیاسی گرفته میشود؛ آنچه نهایتا تاثیرگذار است و سرنوشت ایران را تعیین میکند، گفتمانی است که در سطح اجتماعی، ریشه دارد و حال، سه دهه پس از شبهای دیدار با اوشین، درختی تناور شده، پربار و برگ و میوه که سایه خود را بر تقریبا، تمامی جامعه ایران انداخته است.
@javadrooh
💥 خبر: مرکز اطلاعرسانی پلیس پایتخت درخصوص خبر خودکشی عبدالرضا داوری (از حامیان رسانهای محمود احمدینژاد که اخیرا درگیر مشکلات خانوادگی شده)، اعلام کرد: "با بررسیهای صورت گرفته تاکنون خبری در این رابطه در یافت نشده است". بامداد امروز، یک کانال خبری جنجالی، ادعای خودکشی و مرگ داوری را منتشر کرده بود.
@javadrooh
@javadrooh
📰 پیشخوان: روزنامه "هفتصبح" گمانهزنی درباره واکنش بازار سکه و دلار پس از پاسخ منفی ایران به پیام دونالد ترامپ را آغاز کرد.
@javadrooh
@javadrooh
👁🗨 نگاه تحلیلگران: "طرح بحث پرستو؛ نه درست است و نه اخلاقی"
👈 عباس عبدی، فعال سیاسی و تحلیلگر ارشد اصلاحطلب، در روزنامه "اعتماد" نوشت:
✍ اولين نكتهاي كه (درباره قتل خانممیترا استاد) به وفور مطرح شد و رنگ غالب تحليلها را به خود گرفت، سناريوی پرستو بود. متأسفانه اين رفتار غيراخلاقی و ناجوانمردانهای است كه حتي توهين به شعور و فهم آقای نجفی هم هست.
✍ اين برداشت محصول نگاه سياسی است. البته از پيش از سال۱۳۷۶ مواردی از اين رفتارها ديده میشد و همان موارد؛ عامل يا زمينهساز چنين برداشتهایی در امروز شده است.
✍ اين برداشت در درجه اول هدفش لكهدار كردن دستگاههاي اطلاعاتی است؛ ولي پيش از آن، یک زن را متهم كرده كه عملی بهغايت غيراخلاقی است.
✍ من امكان وجود چنين رفتارهايي را رد نمیكنم و میدانم كه متأسفانه سوءاستفاده از اين ابزار در گذشته بوده است و اكنون را نمیدانم، ولی اين را هم میدانم كه كاربرد چنين تحليلی هنگامی مجاز است كه اطلاعات قطعی در اين زمينه وجود داشته باشد.
✍ اين برداشت در مورد اتفاق اخیر و تا اينجا که میدانم، نه درست است و نه اخلاقی. البته ارتباطات بعدی افراد اطلاعاتی خودسر يا تحتامر با آن خانم را نه نفی میكنم و نه تأييد.
✍ اینها در ادعاهای آقای نجفی آمده است و گمان میکنم كه اگر شواهدی در تایید این ادعاها باشد، آنها را آقاي نجفی جمعآوری كرده است. زيرا امكان باز كردن موبايل آن خانم و ثبت چنين ارتباطات كلامی وجود داشته است.
✍ حتی اگر اين ادعاها نيز درست باشد، آن را نمیتوان به منزله پرستو بودن خانم استاد دانست كه اتهامی سنگين و غيرموجه است. چنين چيزی میتواند دلايل ديگری داشته باشد. حتی اگر هم باشد، تاثیری در مسئولیت آقای نجفی ندارد.
✍ اگرچه بنده شناخت كاملی از خانم استاد ندارم؛ ولی برحسب شناخت اجمالی بعيد میدانم دستگاههای اطلاعاتي، چنين افرادی را مورد استفاده برای اين مقاصد قرار دهند.
✍ بنابراين، با اين پيشفرض معتقدم كه در جريان تحليل و توصيف اين قتل پيش از هرچيز بايد از كشته شدن یک انسان، یک مادر و یو دختر بهنسبت جوان اظهار تأسف كرد و توجه داشت كه فرزند او بدون مادر شده و تا پایان عمرش درگیر این فاجعه است. پدر و مادر و خانوادهاش، دختر خود را از دست دادهاند و از همه مهمتر اينكه یک انسان جان باخته است؛ هرچند میتوان توضیح داد که او نیز نقشی حتی مهم در بروز اين فاجعه داشته است.
✍ طبیعی است که این نقش نافی اهمیت کشته شدن او نیست. همچنان که در این حادثه میتوانست جای قاتل و مقتول عوض شود. در این صورت ایا باز هم همینطور داوری میکردیم که امروز داوری میکنیم؟
✍ بیتوجهی به مرگ یک انسان به خاطر ملاحظات سياسی يا علاقهای كه به آقای نجفی داريم، درست نیست. اتفاقا در اين مورد خواهم گفت كه اين به زيان متهم نيز هست. تجربههای گذشته دراينباره كم نيستند.
✍ فراموشی مقتول و برجسته كردن متهم به قتل، در فرآيند دادرسی و جلب رضايت خانواده مقتول ايجاد اختلال میکند. به جای آنكه پرونده را ببندد، آن را باز میگذارد.
✍ بهترين حالت كوشش براي جلب رضايت و خارج كردن وجه خصوصی جرم قتل از پرونده و رسيدگی علنی به وجه عمومی آن است. البته اینها نافی رفتارهای احتمالی و تحریککننده ان خانم نیست. ولی درهرحال، جان یک انسان در میان است.
@javadrooh
👈 عباس عبدی، فعال سیاسی و تحلیلگر ارشد اصلاحطلب، در روزنامه "اعتماد" نوشت:
✍ اولين نكتهاي كه (درباره قتل خانممیترا استاد) به وفور مطرح شد و رنگ غالب تحليلها را به خود گرفت، سناريوی پرستو بود. متأسفانه اين رفتار غيراخلاقی و ناجوانمردانهای است كه حتي توهين به شعور و فهم آقای نجفی هم هست.
✍ اين برداشت محصول نگاه سياسی است. البته از پيش از سال۱۳۷۶ مواردی از اين رفتارها ديده میشد و همان موارد؛ عامل يا زمينهساز چنين برداشتهایی در امروز شده است.
✍ اين برداشت در درجه اول هدفش لكهدار كردن دستگاههاي اطلاعاتی است؛ ولي پيش از آن، یک زن را متهم كرده كه عملی بهغايت غيراخلاقی است.
✍ من امكان وجود چنين رفتارهايي را رد نمیكنم و میدانم كه متأسفانه سوءاستفاده از اين ابزار در گذشته بوده است و اكنون را نمیدانم، ولی اين را هم میدانم كه كاربرد چنين تحليلی هنگامی مجاز است كه اطلاعات قطعی در اين زمينه وجود داشته باشد.
✍ اين برداشت در مورد اتفاق اخیر و تا اينجا که میدانم، نه درست است و نه اخلاقی. البته ارتباطات بعدی افراد اطلاعاتی خودسر يا تحتامر با آن خانم را نه نفی میكنم و نه تأييد.
✍ اینها در ادعاهای آقای نجفی آمده است و گمان میکنم كه اگر شواهدی در تایید این ادعاها باشد، آنها را آقاي نجفی جمعآوری كرده است. زيرا امكان باز كردن موبايل آن خانم و ثبت چنين ارتباطات كلامی وجود داشته است.
✍ حتی اگر اين ادعاها نيز درست باشد، آن را نمیتوان به منزله پرستو بودن خانم استاد دانست كه اتهامی سنگين و غيرموجه است. چنين چيزی میتواند دلايل ديگری داشته باشد. حتی اگر هم باشد، تاثیری در مسئولیت آقای نجفی ندارد.
✍ اگرچه بنده شناخت كاملی از خانم استاد ندارم؛ ولی برحسب شناخت اجمالی بعيد میدانم دستگاههای اطلاعاتي، چنين افرادی را مورد استفاده برای اين مقاصد قرار دهند.
✍ بنابراين، با اين پيشفرض معتقدم كه در جريان تحليل و توصيف اين قتل پيش از هرچيز بايد از كشته شدن یک انسان، یک مادر و یو دختر بهنسبت جوان اظهار تأسف كرد و توجه داشت كه فرزند او بدون مادر شده و تا پایان عمرش درگیر این فاجعه است. پدر و مادر و خانوادهاش، دختر خود را از دست دادهاند و از همه مهمتر اينكه یک انسان جان باخته است؛ هرچند میتوان توضیح داد که او نیز نقشی حتی مهم در بروز اين فاجعه داشته است.
✍ طبیعی است که این نقش نافی اهمیت کشته شدن او نیست. همچنان که در این حادثه میتوانست جای قاتل و مقتول عوض شود. در این صورت ایا باز هم همینطور داوری میکردیم که امروز داوری میکنیم؟
✍ بیتوجهی به مرگ یک انسان به خاطر ملاحظات سياسی يا علاقهای كه به آقای نجفی داريم، درست نیست. اتفاقا در اين مورد خواهم گفت كه اين به زيان متهم نيز هست. تجربههای گذشته دراينباره كم نيستند.
✍ فراموشی مقتول و برجسته كردن متهم به قتل، در فرآيند دادرسی و جلب رضايت خانواده مقتول ايجاد اختلال میکند. به جای آنكه پرونده را ببندد، آن را باز میگذارد.
✍ بهترين حالت كوشش براي جلب رضايت و خارج كردن وجه خصوصی جرم قتل از پرونده و رسيدگی علنی به وجه عمومی آن است. البته اینها نافی رفتارهای احتمالی و تحریککننده ان خانم نیست. ولی درهرحال، جان یک انسان در میان است.
@javadrooh
Telegram
attach📎
💥 خبر: خبرگزاری "میزان"، وابسته به قوهقضاییه، اعلام کرد که تا ساعاتي ديگر فراخوان مهم ریيس این قوه در رابطه با فضای مجازی منتشر میشود.
@javadrooh
@javadrooh
💭 گفتار دیگر: "سکولاریسم حوزوی؛ یک منازعه سیاسی"
👈 وحید فراهانی، پژوهشگر اصولگرای حوزوی، در سایت "مباحثات" نوشت:
✍ به نظر میرسد یکی از چالشهای مهم در خصوص سکولاریسم حوزوی، چالش بر سر معناشناسی و از سویی کلیدواژهای است که در اذهان بسیاری از حوزویان تابو است.
✍ امروزه سکولارترین جریانات فکری حوزه نیز حاضر به پذیرفتن این کلیدواژه نیستند و خود را قویاً ضدسکولاریسم معرفی میکنند. بر این اساس فهم گوهره سخنان رهبری در این خصوص و از سویی بررسی تبارهای مختلف سکولاریسم حوزوی میتواند به تبیین و تنقیح بیشتر موضوع کمک کند.
✍ جانمایه سخنان هشداردهندگانی که نگران سکولاریسم در حوزه هستند را میتوان "عدم کارآمدی یا عدم کفایت حمایت علمی و سیاسی حوزه علمیه از مسائل نظام جمهوری اسلامی" دانست که در صورت استمرار این ناکارآمدی، دین از صحنه مدیریت زندگی اجتماعی کنار گذاشته و منزوی خواهد شد و بدین معنا، میتوان از تعبیر سکولار در این مساله استفاده نمود.
✍ سکولاریسم حوزوی، سطوح و لایههای مختلفی همچون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد؛ اما عمیقترین و ماندگارترین لایه این نوع از سکولاریسم، لایه فکری آن است و اشتباه محاسباتی بزرگی است اگر تصور شود حضور روحانیت در مناصب حکومتی نظام لزوما نشانه پایان سکولاریسم حوزوی است.
🔅 به نظر میرسد اینگونه از سکولاریسم، در دو سطح قابل بررسی و تبیین است:
۱. سکولاریسم حوزوی برخاسته از سنت
✍ این نوع سکولاریسم با عدم بسط فقه به حوزههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روز، درصدد است بساط فقه را حفظ کند که در نهایت بین آنچه در دروس خارج و سطوح عالی میگذرد و آنچه چالشهای نظام در حوزههای فوق است، ارتباطی برقرار نخواهد شد.
✍ این سطح از سکولاریزم گرچه ممکن است مخالفتی تمامعیار با نظام اسلامی و مسائل سیاسی نداشته باشد، لکن در عمل منجر به نفی ورود فقه به عرصههای استراتژیک سیاسی و حاکمیتی خواهد شد
۲. سکولاریسم حوزوی برخاسته از مدرنیته
✍ از جمله ویژگیهای این جریان، ترویج سؤالاتی است که اساساً سؤال جامعه ایرانی-اسلامی نیست و بیشتر وارداتی است.
✍ بر این اساس، همانطور که روشنفکری ایرانی در مواجهه با مسائل و نیازهای فکری کشور، به سمت سؤالاتی حرکت کرده که در کشور مساله نیست و در غرب به دلیل دوگانگیهای بین علم و دین، تعبد و تعقل، عقل و ایمان مطرح بوده، سکولاریسم حوزوی برخاسته از مدرنیته نیز به سمت سؤالات و دغدغههایی حرکت میکند که بیشتر مسالهنما بوده و در شرایطی که حاکمیت اسلامی در حوزههای مختلف نظیر اقتصاد اسلامی، فقه سیاسی و… دچار مشکلات و خلاء تئوریک است؛ به سمت موضوعاتی حرکت میکند که یا دغدغه نیست و یا اولویتهای دسته چندم است.
✍ بررسیها نشان میدهد که سکولاریسم حوزوی هماکنون بیش از آنکه یک منازعه فکری و راهبردی در حوزه باشد، تبدیل به یک منازعه سیاسی و رسانهای شده که هر از چندگاهی با یک سخنرانی و یا بیانیه، آتش آن افروخته شده و در نهایت فرو مینشیند.
✍ به نظر میرسد که یکی از مهمترین اقدامات برای فهم بیشتر مساله و داشتن برآورد واقعی، تبدیل آن به یک پدیده فکری است؛ پدیدهای که بین جریانات فکری متعهد و انقلابی، نیازمند بحث و تبیین است تا با رسیدن به یک جمعبندی واحد، خطرات آن به متولیان ارائه شود.
✍ از سوی دیگر، توجه نکردن به خاستگاهها و گونههای مختلف سکولاریسم، یکی از آفات مساله است.
@javadrooh
👈 وحید فراهانی، پژوهشگر اصولگرای حوزوی، در سایت "مباحثات" نوشت:
✍ به نظر میرسد یکی از چالشهای مهم در خصوص سکولاریسم حوزوی، چالش بر سر معناشناسی و از سویی کلیدواژهای است که در اذهان بسیاری از حوزویان تابو است.
✍ امروزه سکولارترین جریانات فکری حوزه نیز حاضر به پذیرفتن این کلیدواژه نیستند و خود را قویاً ضدسکولاریسم معرفی میکنند. بر این اساس فهم گوهره سخنان رهبری در این خصوص و از سویی بررسی تبارهای مختلف سکولاریسم حوزوی میتواند به تبیین و تنقیح بیشتر موضوع کمک کند.
✍ جانمایه سخنان هشداردهندگانی که نگران سکولاریسم در حوزه هستند را میتوان "عدم کارآمدی یا عدم کفایت حمایت علمی و سیاسی حوزه علمیه از مسائل نظام جمهوری اسلامی" دانست که در صورت استمرار این ناکارآمدی، دین از صحنه مدیریت زندگی اجتماعی کنار گذاشته و منزوی خواهد شد و بدین معنا، میتوان از تعبیر سکولار در این مساله استفاده نمود.
✍ سکولاریسم حوزوی، سطوح و لایههای مختلفی همچون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد؛ اما عمیقترین و ماندگارترین لایه این نوع از سکولاریسم، لایه فکری آن است و اشتباه محاسباتی بزرگی است اگر تصور شود حضور روحانیت در مناصب حکومتی نظام لزوما نشانه پایان سکولاریسم حوزوی است.
🔅 به نظر میرسد اینگونه از سکولاریسم، در دو سطح قابل بررسی و تبیین است:
۱. سکولاریسم حوزوی برخاسته از سنت
✍ این نوع سکولاریسم با عدم بسط فقه به حوزههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روز، درصدد است بساط فقه را حفظ کند که در نهایت بین آنچه در دروس خارج و سطوح عالی میگذرد و آنچه چالشهای نظام در حوزههای فوق است، ارتباطی برقرار نخواهد شد.
✍ این سطح از سکولاریزم گرچه ممکن است مخالفتی تمامعیار با نظام اسلامی و مسائل سیاسی نداشته باشد، لکن در عمل منجر به نفی ورود فقه به عرصههای استراتژیک سیاسی و حاکمیتی خواهد شد
۲. سکولاریسم حوزوی برخاسته از مدرنیته
✍ از جمله ویژگیهای این جریان، ترویج سؤالاتی است که اساساً سؤال جامعه ایرانی-اسلامی نیست و بیشتر وارداتی است.
✍ بر این اساس، همانطور که روشنفکری ایرانی در مواجهه با مسائل و نیازهای فکری کشور، به سمت سؤالاتی حرکت کرده که در کشور مساله نیست و در غرب به دلیل دوگانگیهای بین علم و دین، تعبد و تعقل، عقل و ایمان مطرح بوده، سکولاریسم حوزوی برخاسته از مدرنیته نیز به سمت سؤالات و دغدغههایی حرکت میکند که بیشتر مسالهنما بوده و در شرایطی که حاکمیت اسلامی در حوزههای مختلف نظیر اقتصاد اسلامی، فقه سیاسی و… دچار مشکلات و خلاء تئوریک است؛ به سمت موضوعاتی حرکت میکند که یا دغدغه نیست و یا اولویتهای دسته چندم است.
✍ بررسیها نشان میدهد که سکولاریسم حوزوی هماکنون بیش از آنکه یک منازعه فکری و راهبردی در حوزه باشد، تبدیل به یک منازعه سیاسی و رسانهای شده که هر از چندگاهی با یک سخنرانی و یا بیانیه، آتش آن افروخته شده و در نهایت فرو مینشیند.
✍ به نظر میرسد که یکی از مهمترین اقدامات برای فهم بیشتر مساله و داشتن برآورد واقعی، تبدیل آن به یک پدیده فکری است؛ پدیدهای که بین جریانات فکری متعهد و انقلابی، نیازمند بحث و تبیین است تا با رسیدن به یک جمعبندی واحد، خطرات آن به متولیان ارائه شود.
✍ از سوی دیگر، توجه نکردن به خاستگاهها و گونههای مختلف سکولاریسم، یکی از آفات مساله است.
@javadrooh
💥 خبر: سیانان به نقل از یک مقام آمریکایی ادعا کرد که ساعاتی پیش از حادثه نفتکشها در دریای عمان، ایران یک پهپاد آمربکایی را بر فراز منطقه رصد کرده و به سوی آن یک موشک شلیک کرده که به این پهپاد اصابت نکرده است.
@javadrooh
@javadrooh
📜 نگاه اهل فرهنگ: "بحران معنا و نیاز به دینپیرایی"
👈 دکتر احسان شریعتی، پژوهشگر فلسفه و استاد دانشگاه، در یادداشتی تلگرامی در آستانه ۲۹خرداد، یادمان چهلودومین سالگرد درگذشت پدرش، دکتر علی شریعتی، نوشت:
✍ بهرغم غلبهٔ گفتمانهای سنتگرا و بنیادگرایانه دینی بر فضای جامعه در چند دهه گذشته، چرا هنوز به ایفای "رسالتی اجتماعی" برای دین قائلیم؟ به عبارتی دیگر، چه نیازی به "اصلاحگری" دینی، بویژه در شرایط حاکمیت دینی و بهشکل متناقضنما، بحران معنوی-اخلاقی ناشی از آن؟
✍ بحران اخلاقی-معنوی کنونی جامعهٔ ایرانی ناشی از غلبه گفتمان و عملکرد دورانی بنیادگرایی سنتی است. این بحران به نقطه یا مرحله تعیینکننده خود رسیده و جامعه و نظم (یا بینظمی) موجود، باید تصمیم بگیرد:
- یا پیرایشگری بخردانهٔ انتقادی، انسانی و مردمی، اصلاحگری دینی گوش بسپارد؛
- و یا در آینده، به زبان خشن و قاهرانهٔ سکولاریسمی دینهراس و نامتساهل تن دهد.
✍ برای تحقق تدریجی نظمی نوین و پیمودن راه رشدی موزون-و-پایدار، وظیفهٔ "ما"، مقابله با افراط و تفریطهای فرهنگی گذشته است.
✍ در برابر حاکمیت روایتِ شرعی-فقاهتی بر جامعه، شاهد واکنشهای گوناگونی بودهایم در عقب نشینی بهسمت: سنت، اخلاق، معنویت، عرفانهای شرقی و غربی، فرقهگرایی، جهانوطنی، فردگرایی، و خصوصیسازی دینیو...
✍ "نقد دین"، پیشدرآمد هر نقدی است. اگر "حقیقت" دین همان ایمان درونی و صمیمی (در نسبت با امر قدسی و الوهی) است؛ بُعد بیرونی-اجتماعی داشتن دین ازآنروست که مؤمنان یک دین با یکدیگر نوعی باهمستان یا "امت" تشکیل میدهند.
✍ دو دین "باز و بستهٔ" نهضتی و نهادین، همواره در تاریخ دو نقش و در دو جهت متضاد بازی کرده است. ازاینرو، نمیتوان ساحت اجتماعی دین را نادیده گرفت.
✍ "دینپیرایی" شریعتی، از پی سایر اصلاحگران پیشگام، بازخوانی و اجتهاد "کتاب و سنت"، متکی به آخرین دستآوردهای "علم و زمان" بود برای برساختن "کلامی نو" یا نوعی "الهیات رهاییبخش".
✍ دینی که شریعتی جوهرش را نوعی "عرفان" میخواند، دینی گشوده بر همه افقهای معنوی است. این عرفان در سطح اجتماعی بهشکل اصل "همبستگی" معنوی (مانند اصل "برادری" در شعارهای انقلاب فرانسه) بیان میشود.
✍ برای جریان فکری "نوشریعتی"، نقش دین، پشتوانهٔ معنوی-اخلاقی شدن برای جنبش تغییر و تحولخواهی در "جامعه" (و نه در "دولت") است.
✍ پرسمان: چرا توصیه پیروان "مصلحتِ عملی" (پراگماتیستها) را نپذیریم که بحثهای درون-دینی، شرعی و فقهی، را به متولیان رسمی واگذاریم؟ و با دور زدن مباحث نظری بهسمت نهادسازی مدنی-مردمسالارانه برویم؟
✍ هر دینی دو ساحت دارد:
۱. هسته مرکزی همهٔ ادیان، که همان "ایمان" است، که در مواجهه با امر "قدسی" (امر رازآلود، غیب، و در ادیان توحیدی ابراهیمی، خدای شخصی)، و در نخستین رویارویی، "خشیت" برمیانگیزد و سپس، به گروش -ایمان- میانجامد.
۲. "نهاد" دین در اجتماع (مانند کلیسا)، که بر اجرای آیین و مناسک و شعائر (شریعت و فقه) آن دین (و مذهب) نطمظارت دارد.
✍ پس "حقیقت" دین (یا دین حقیقی) همان ایمان درونی و صمیمی است (در نسبت با امر قدسی و الوهی). بُعد بیرونی یا اجتماعی داشتن دین از آنروست که مؤمنان یک دین با یکدیگر نوعی باهمستان یا "امت" تشکیل میدهند (و ضرورت تقسیم کار موجب پیدایش قشری اجتماعی بهنام روحانیون میشود؛ حتی در اسلام که کلیسا و روحانیت نداریم، "امت" را داریم و "عالم" دینشناس را).
✍ این سازمان یا نهاد که در همه جامعهها دین رسمی را نمایندگی میکند، میتواند نقش مهمی بهلحاظ ایدئولوژیک در حفاظت از "هویت" فرهنگی و توجیه وضع موجود ایفا کند؛ در برابر دین نهادین و تاریخی، همیشه پیامبران، عارفان، و مصلحان معنویای نیز ظهور کردهاند که به نوعی "دین باز" (به تعبیر برگسون) و گشوده بر آینده و بر آرمانها (ایدئالهای اتوپیایی) همچون "رستگاری" (فلاح) و "عدالت" و "پیشرفت" (و به تعبیر قرآن: کتاب، ترازو، آهن)، فرامیخواندهاند.
✍ پس دین همواره میتوانسته دو نقش و در دو جهت متضاد بازی کند؛ و در هرحال، نمیتوان ساحت اجتماعی دین را نادیده گرفت.
✍ "دینپیرایی" دکتر علی شریعتی، از پی سایر اصلاحگران پیشگام (از پدرش استاد شریعتی و طالقانی و بازرگان و نخشب گرفته تا اقباللاهوری و سیدجمال)، عبارت بود از بازخوانی متون و منابع اصلی دین (کتاب و سنت) و نو-بازسازی (اجتهاد)، در تفهّم مبانی و تطبیق و قیاس آن با آخرین دستآوردهای "علم و زمان".
✍ این نوسازی (و نقّادی ایدئولوژیک) برساختن "کلامی نو" یا همان "الهیات رهاییبخش" بود؛ نوعی یزدانشناسی سلبی-تنزیهی که با "لا" گفتن به همهٔ "اله"ها یا خداوندان زمینی آغاز میشود، با سمتگیری بهسوی"الا"ی توحید.
@javadrooh
👈 دکتر احسان شریعتی، پژوهشگر فلسفه و استاد دانشگاه، در یادداشتی تلگرامی در آستانه ۲۹خرداد، یادمان چهلودومین سالگرد درگذشت پدرش، دکتر علی شریعتی، نوشت:
✍ بهرغم غلبهٔ گفتمانهای سنتگرا و بنیادگرایانه دینی بر فضای جامعه در چند دهه گذشته، چرا هنوز به ایفای "رسالتی اجتماعی" برای دین قائلیم؟ به عبارتی دیگر، چه نیازی به "اصلاحگری" دینی، بویژه در شرایط حاکمیت دینی و بهشکل متناقضنما، بحران معنوی-اخلاقی ناشی از آن؟
✍ بحران اخلاقی-معنوی کنونی جامعهٔ ایرانی ناشی از غلبه گفتمان و عملکرد دورانی بنیادگرایی سنتی است. این بحران به نقطه یا مرحله تعیینکننده خود رسیده و جامعه و نظم (یا بینظمی) موجود، باید تصمیم بگیرد:
- یا پیرایشگری بخردانهٔ انتقادی، انسانی و مردمی، اصلاحگری دینی گوش بسپارد؛
- و یا در آینده، به زبان خشن و قاهرانهٔ سکولاریسمی دینهراس و نامتساهل تن دهد.
✍ برای تحقق تدریجی نظمی نوین و پیمودن راه رشدی موزون-و-پایدار، وظیفهٔ "ما"، مقابله با افراط و تفریطهای فرهنگی گذشته است.
✍ در برابر حاکمیت روایتِ شرعی-فقاهتی بر جامعه، شاهد واکنشهای گوناگونی بودهایم در عقب نشینی بهسمت: سنت، اخلاق، معنویت، عرفانهای شرقی و غربی، فرقهگرایی، جهانوطنی، فردگرایی، و خصوصیسازی دینیو...
✍ "نقد دین"، پیشدرآمد هر نقدی است. اگر "حقیقت" دین همان ایمان درونی و صمیمی (در نسبت با امر قدسی و الوهی) است؛ بُعد بیرونی-اجتماعی داشتن دین ازآنروست که مؤمنان یک دین با یکدیگر نوعی باهمستان یا "امت" تشکیل میدهند.
✍ دو دین "باز و بستهٔ" نهضتی و نهادین، همواره در تاریخ دو نقش و در دو جهت متضاد بازی کرده است. ازاینرو، نمیتوان ساحت اجتماعی دین را نادیده گرفت.
✍ "دینپیرایی" شریعتی، از پی سایر اصلاحگران پیشگام، بازخوانی و اجتهاد "کتاب و سنت"، متکی به آخرین دستآوردهای "علم و زمان" بود برای برساختن "کلامی نو" یا نوعی "الهیات رهاییبخش".
✍ دینی که شریعتی جوهرش را نوعی "عرفان" میخواند، دینی گشوده بر همه افقهای معنوی است. این عرفان در سطح اجتماعی بهشکل اصل "همبستگی" معنوی (مانند اصل "برادری" در شعارهای انقلاب فرانسه) بیان میشود.
✍ برای جریان فکری "نوشریعتی"، نقش دین، پشتوانهٔ معنوی-اخلاقی شدن برای جنبش تغییر و تحولخواهی در "جامعه" (و نه در "دولت") است.
✍ پرسمان: چرا توصیه پیروان "مصلحتِ عملی" (پراگماتیستها) را نپذیریم که بحثهای درون-دینی، شرعی و فقهی، را به متولیان رسمی واگذاریم؟ و با دور زدن مباحث نظری بهسمت نهادسازی مدنی-مردمسالارانه برویم؟
✍ هر دینی دو ساحت دارد:
۱. هسته مرکزی همهٔ ادیان، که همان "ایمان" است، که در مواجهه با امر "قدسی" (امر رازآلود، غیب، و در ادیان توحیدی ابراهیمی، خدای شخصی)، و در نخستین رویارویی، "خشیت" برمیانگیزد و سپس، به گروش -ایمان- میانجامد.
۲. "نهاد" دین در اجتماع (مانند کلیسا)، که بر اجرای آیین و مناسک و شعائر (شریعت و فقه) آن دین (و مذهب) نطمظارت دارد.
✍ پس "حقیقت" دین (یا دین حقیقی) همان ایمان درونی و صمیمی است (در نسبت با امر قدسی و الوهی). بُعد بیرونی یا اجتماعی داشتن دین از آنروست که مؤمنان یک دین با یکدیگر نوعی باهمستان یا "امت" تشکیل میدهند (و ضرورت تقسیم کار موجب پیدایش قشری اجتماعی بهنام روحانیون میشود؛ حتی در اسلام که کلیسا و روحانیت نداریم، "امت" را داریم و "عالم" دینشناس را).
✍ این سازمان یا نهاد که در همه جامعهها دین رسمی را نمایندگی میکند، میتواند نقش مهمی بهلحاظ ایدئولوژیک در حفاظت از "هویت" فرهنگی و توجیه وضع موجود ایفا کند؛ در برابر دین نهادین و تاریخی، همیشه پیامبران، عارفان، و مصلحان معنویای نیز ظهور کردهاند که به نوعی "دین باز" (به تعبیر برگسون) و گشوده بر آینده و بر آرمانها (ایدئالهای اتوپیایی) همچون "رستگاری" (فلاح) و "عدالت" و "پیشرفت" (و به تعبیر قرآن: کتاب، ترازو، آهن)، فرامیخواندهاند.
✍ پس دین همواره میتوانسته دو نقش و در دو جهت متضاد بازی کند؛ و در هرحال، نمیتوان ساحت اجتماعی دین را نادیده گرفت.
✍ "دینپیرایی" دکتر علی شریعتی، از پی سایر اصلاحگران پیشگام (از پدرش استاد شریعتی و طالقانی و بازرگان و نخشب گرفته تا اقباللاهوری و سیدجمال)، عبارت بود از بازخوانی متون و منابع اصلی دین (کتاب و سنت) و نو-بازسازی (اجتهاد)، در تفهّم مبانی و تطبیق و قیاس آن با آخرین دستآوردهای "علم و زمان".
✍ این نوسازی (و نقّادی ایدئولوژیک) برساختن "کلامی نو" یا همان "الهیات رهاییبخش" بود؛ نوعی یزدانشناسی سلبی-تنزیهی که با "لا" گفتن به همهٔ "اله"ها یا خداوندان زمینی آغاز میشود، با سمتگیری بهسوی"الا"ی توحید.
@javadrooh
Telegram
attach📎
👤 چهره روز: "فراخوان مجازی رییس دستگاه قضا"
👈 سیدابراهیم رییسی، رییس قوه قضاییه، در خصوص مشارکتجویی از مردم و نخبگان در روند تحولات دستگاه قضایی فراخوانی بدینشرح صادر کرد:
🔹امروزه با گسترش دسترسیهای ارتباطاتی، فارغ از چارچوبهای سنتیِ خشک و دیوانسالارانه، فضای مجازی و رسانههای اجتماعی به فرصتی بزرگ برای کم کردن فاصلههای زمانی و مکانی در ارتباطات و به اشتراکگذاری نظرات تبدیل شده است.
🔹از این فرصت باید برای دریافت نظرات مردم و نخبگان از "ایده تا بازخورد" به بهترین نحو استفاده کرد.
🔹آسیبهای فضای مجازی که در جای خود باید به طور جدی دنبال و رفع شود، نباید ما مسئولان را دچار خطای محاسباتی کند و موجب شود که خود را از فرصت کمنظیر ارتباط با مردم در این بستر محروم نماییم.
🔹بر این اساس اعلام میکنم تا زمانی که سامانه اختصاصی دستگاه قضایی برای ارتباط دو سویه با مردم و نخبگان در دسترس قرار بگیرد، صفحات متعلق به اینجانب در رسانههای اجتماعی، یکی از مسیرهای دریافت نظرات مردم و نخبگان خواهد بود.
🔹علاوه بر اینکه مردم عزیزمان میتوانند رأسا نظرات خود را از این مسیر منتقل کنند، اینجانب نیز حسب مورد، فراخوانهایی جهت دریافت نظرات در خصوص ایجاد، اصلاح یا تکمیل برخی رویهها، رویکردها، دستورالعملها و آییننامهها اعلام خواهم کرد و در انتظار نظرات راهگشای صاحبنظران و متخصصان این امر خواهم بود.
🔹امید است این رویکرد مورد رضای خداوند متعال از باب عمل به کریمه "و شاورهم فی الامر" و موجب اعتماد و دلگرمی عموم انسانهای حقطلب و عدالتخواه باشد. توفیق روزافزون ملت رشید ایران را خواستارم.
@javadrooh
👈 سیدابراهیم رییسی، رییس قوه قضاییه، در خصوص مشارکتجویی از مردم و نخبگان در روند تحولات دستگاه قضایی فراخوانی بدینشرح صادر کرد:
🔹امروزه با گسترش دسترسیهای ارتباطاتی، فارغ از چارچوبهای سنتیِ خشک و دیوانسالارانه، فضای مجازی و رسانههای اجتماعی به فرصتی بزرگ برای کم کردن فاصلههای زمانی و مکانی در ارتباطات و به اشتراکگذاری نظرات تبدیل شده است.
🔹از این فرصت باید برای دریافت نظرات مردم و نخبگان از "ایده تا بازخورد" به بهترین نحو استفاده کرد.
🔹آسیبهای فضای مجازی که در جای خود باید به طور جدی دنبال و رفع شود، نباید ما مسئولان را دچار خطای محاسباتی کند و موجب شود که خود را از فرصت کمنظیر ارتباط با مردم در این بستر محروم نماییم.
🔹بر این اساس اعلام میکنم تا زمانی که سامانه اختصاصی دستگاه قضایی برای ارتباط دو سویه با مردم و نخبگان در دسترس قرار بگیرد، صفحات متعلق به اینجانب در رسانههای اجتماعی، یکی از مسیرهای دریافت نظرات مردم و نخبگان خواهد بود.
🔹علاوه بر اینکه مردم عزیزمان میتوانند رأسا نظرات خود را از این مسیر منتقل کنند، اینجانب نیز حسب مورد، فراخوانهایی جهت دریافت نظرات در خصوص ایجاد، اصلاح یا تکمیل برخی رویهها، رویکردها، دستورالعملها و آییننامهها اعلام خواهم کرد و در انتظار نظرات راهگشای صاحبنظران و متخصصان این امر خواهم بود.
🔹امید است این رویکرد مورد رضای خداوند متعال از باب عمل به کریمه "و شاورهم فی الامر" و موجب اعتماد و دلگرمی عموم انسانهای حقطلب و عدالتخواه باشد. توفیق روزافزون ملت رشید ایران را خواستارم.
@javadrooh
Telegram
attach📎
📨 نگاه خوانندگان: "سیاست او، عین مردانگیاش بود..."
👈 افشین حکیمیان، از همراهان "راهبرد"، در یادداشت ارسالی خود در یادبود هدی صابر نوشت:
✍ این سبیل بیخود و بیجهت آویخته نیست. این سبیل تریپ نیست. ادا نیست. اطوار نیست. این سبیل هزار قصه دارد. هزاران معرفت، مردانگی، لوطیگری، انقیادِ به صرفِ انسان و انسانیت. تعهدِ به وطن، خاک و میهن؛ در بیخ و بناش خوابیده است. همان که اینک نه قدرت حالیاش میشود و نه مخالفان.
✍ او جانسخت بود. مرد بود. جوانمرد بود. ولی پُر از عاطفه بود. پُر از شور و حال انسانی. او را دغدغه، خودِ خودِ انسان بود.
✍ او مردِ اخلاق بود. اخلاقی که به این راحتیها دُم به تلهی مصلحتهای جوروواجور نمیداد. در مرام و مسلکاش نمیگنجید که اخلاق را به این راحتیها فدا کند. قربانی کند. که مثلا هدفی بس بزرگ و والاتر، در پس و پشتها و در افقهای دور و دراز خوابیده است.
✍ او لوطی بود. او دردِ انسان را داشت. دردِ انسان دروازه غار را، انسانِ دروازه شوش را. دردِ انسانِ تک و تنهای پیچیده در کارتن را. دردِ کارگرِ ندار را. دردِ آن رفتگر پیر کِزکرده در زمستانِ شهر را.
✍ عاطفه انسانی او به جناح و باند و خط و خطوط سیاسی محدود نمیشد. انسانیتِ او در گروی عقاید سیاسیاش نبود. عقیده و ایماناش در بندِ عُقدههای فروخورده سیاسی و غیرسیاسیاش نبود.
✍ او دریادل بود. در دل او بازپرساش جا میشد. در دلِ او دردِ بازجوی خشنِاش هم جا میشد. دردِ قرض و قوله او را داشت. در دلِ او دردِ خانواده شهیدِ بیپناه، ناله میکرد. در دلِ او درد و رنج و غم و غصه سیستانیهای کپرنشین، غوغا میکرد.
✍ به در و دیوار دلاش میکوبید؛ نداریشان، فقرشان، فلاکتِ تمامِ زندگیشان او را آرام نمیگذاشت. در کُنج غمِ خود فرو رفتن کاروبار او نبود. او در چهاردیوارِ زندان هم که اسیر بود، غمِ انسان او را رنج میداد.
✍ غمِ آن زندانیانی را داشت؛ که کسی غماش نبود به حال و روزشان شاید. باید که با آنها مینشست. مینشست ورِ دلشان تا که التیام دردشان باشد در آن چهاردیواری انسانکُش.
✍ او غمِ یخچال خالی از آذوقه پدرِ دربند را داشت. غمِ فرزندی که پدرش در گوشه زندان غمِ ایران را میخورد؛ را داشت. او باید راه میافتاد و هم آن یخچال را پر میکرد و هم دستی به سر و روی آن فرزند میکشید. انسانیتِ او تنها به غمِ سیاست سیراب نمیشد. او را دردی فراتر در روح و روان بود.
✍ حتی بازجویاش را احضار مى کرد و او را انذار مى داد. در انفرادی، روزه که میگرفت، افطارش را با نگهباناش آغاز میکرد.
✍ نفرت داشت از کارمندِ سیاسی بوروکراتِ تکنوکرات شدن. نفرت داشت از اپوزیسیونی که چه درون حاکمیت و چه بیرون حاکمیت اگر سهمالشراکتشان را بدهی، خفهخون میگیرند. از سکوت، مماشات، و سازشِ کسانی که خودشان را فعالِ سیاسی مینامیدند، بیزار بود.
✍ زندان اگرچه بند بود و چاردیواری و محدودیت، ولی چون در مرز و بوم ایران بود؛ چندان غمی نداشت. میگفت: "زندان جزئى از ايران و ما عضوى از زندانيم." و بدین مرام و مسلک با سختیها و مرارتها اُخت میشد. با آنها میساخت.
✍ او در بند و بسط چیزی فراتر بود: "اگر خوب باشيم خدا با ماست".
✍ او کسی نبود جز شهید هدی صابر. هم او که جاناش را در راه همین جوانمردی و لوطیگری از دست داد. لوطیگری که بینش داشت. هویت داشت. لوطیگری در حق وطن. در حق میهن.
✍ او بدین مرام، در حیات سیاسی جامعه ایران ردی یگانه از خود بجا گذاشت. ردی نادر. دردِ سیاستی که غم نانِ مردم در دل و رودهاش و در روحِ کالبدش سیلان داشته باشد.
✍ و این ادا و اطوار نبود. این یک اصل بود. مرام و مسلک بود. اگر مدرس گفته بود: "دیانت ما عینِ سیاست ماست". لوطیگری و مردانگی و صد البته مذهبِ صابر نیز عیاق و عجین با سیاستورزی و کنشگریاش بود. اینها دو حوزه سوا و جدا از هم نبودند.
✍ هر آنچه از مذهب سیراب میشد، در حیات سیاسی جامعه خرجاش میکرد. هر آنچه از مأمن و ملجاء و محرابِ دین به اندرون جان و جهاناش میریخت؛ آن را در هویت سیاسی و بود و باش سیاستورزیاش جاری میکرد. او یگانه مردی بود.
✍ جنسِ او اصلِ اصل بود و سبیل او بر هیچ چهرهای گویی تاکنون ننشسته است.
@javadrooh
👈 افشین حکیمیان، از همراهان "راهبرد"، در یادداشت ارسالی خود در یادبود هدی صابر نوشت:
✍ این سبیل بیخود و بیجهت آویخته نیست. این سبیل تریپ نیست. ادا نیست. اطوار نیست. این سبیل هزار قصه دارد. هزاران معرفت، مردانگی، لوطیگری، انقیادِ به صرفِ انسان و انسانیت. تعهدِ به وطن، خاک و میهن؛ در بیخ و بناش خوابیده است. همان که اینک نه قدرت حالیاش میشود و نه مخالفان.
✍ او جانسخت بود. مرد بود. جوانمرد بود. ولی پُر از عاطفه بود. پُر از شور و حال انسانی. او را دغدغه، خودِ خودِ انسان بود.
✍ او مردِ اخلاق بود. اخلاقی که به این راحتیها دُم به تلهی مصلحتهای جوروواجور نمیداد. در مرام و مسلکاش نمیگنجید که اخلاق را به این راحتیها فدا کند. قربانی کند. که مثلا هدفی بس بزرگ و والاتر، در پس و پشتها و در افقهای دور و دراز خوابیده است.
✍ او لوطی بود. او دردِ انسان را داشت. دردِ انسان دروازه غار را، انسانِ دروازه شوش را. دردِ انسانِ تک و تنهای پیچیده در کارتن را. دردِ کارگرِ ندار را. دردِ آن رفتگر پیر کِزکرده در زمستانِ شهر را.
✍ عاطفه انسانی او به جناح و باند و خط و خطوط سیاسی محدود نمیشد. انسانیتِ او در گروی عقاید سیاسیاش نبود. عقیده و ایماناش در بندِ عُقدههای فروخورده سیاسی و غیرسیاسیاش نبود.
✍ او دریادل بود. در دل او بازپرساش جا میشد. در دلِ او دردِ بازجوی خشنِاش هم جا میشد. دردِ قرض و قوله او را داشت. در دلِ او دردِ خانواده شهیدِ بیپناه، ناله میکرد. در دلِ او درد و رنج و غم و غصه سیستانیهای کپرنشین، غوغا میکرد.
✍ به در و دیوار دلاش میکوبید؛ نداریشان، فقرشان، فلاکتِ تمامِ زندگیشان او را آرام نمیگذاشت. در کُنج غمِ خود فرو رفتن کاروبار او نبود. او در چهاردیوارِ زندان هم که اسیر بود، غمِ انسان او را رنج میداد.
✍ غمِ آن زندانیانی را داشت؛ که کسی غماش نبود به حال و روزشان شاید. باید که با آنها مینشست. مینشست ورِ دلشان تا که التیام دردشان باشد در آن چهاردیواری انسانکُش.
✍ او غمِ یخچال خالی از آذوقه پدرِ دربند را داشت. غمِ فرزندی که پدرش در گوشه زندان غمِ ایران را میخورد؛ را داشت. او باید راه میافتاد و هم آن یخچال را پر میکرد و هم دستی به سر و روی آن فرزند میکشید. انسانیتِ او تنها به غمِ سیاست سیراب نمیشد. او را دردی فراتر در روح و روان بود.
✍ حتی بازجویاش را احضار مى کرد و او را انذار مى داد. در انفرادی، روزه که میگرفت، افطارش را با نگهباناش آغاز میکرد.
✍ نفرت داشت از کارمندِ سیاسی بوروکراتِ تکنوکرات شدن. نفرت داشت از اپوزیسیونی که چه درون حاکمیت و چه بیرون حاکمیت اگر سهمالشراکتشان را بدهی، خفهخون میگیرند. از سکوت، مماشات، و سازشِ کسانی که خودشان را فعالِ سیاسی مینامیدند، بیزار بود.
✍ زندان اگرچه بند بود و چاردیواری و محدودیت، ولی چون در مرز و بوم ایران بود؛ چندان غمی نداشت. میگفت: "زندان جزئى از ايران و ما عضوى از زندانيم." و بدین مرام و مسلک با سختیها و مرارتها اُخت میشد. با آنها میساخت.
✍ او در بند و بسط چیزی فراتر بود: "اگر خوب باشيم خدا با ماست".
✍ او کسی نبود جز شهید هدی صابر. هم او که جاناش را در راه همین جوانمردی و لوطیگری از دست داد. لوطیگری که بینش داشت. هویت داشت. لوطیگری در حق وطن. در حق میهن.
✍ او بدین مرام، در حیات سیاسی جامعه ایران ردی یگانه از خود بجا گذاشت. ردی نادر. دردِ سیاستی که غم نانِ مردم در دل و رودهاش و در روحِ کالبدش سیلان داشته باشد.
✍ و این ادا و اطوار نبود. این یک اصل بود. مرام و مسلک بود. اگر مدرس گفته بود: "دیانت ما عینِ سیاست ماست". لوطیگری و مردانگی و صد البته مذهبِ صابر نیز عیاق و عجین با سیاستورزی و کنشگریاش بود. اینها دو حوزه سوا و جدا از هم نبودند.
✍ هر آنچه از مذهب سیراب میشد، در حیات سیاسی جامعه خرجاش میکرد. هر آنچه از مأمن و ملجاء و محرابِ دین به اندرون جان و جهاناش میریخت؛ آن را در هویت سیاسی و بود و باش سیاستورزیاش جاری میکرد. او یگانه مردی بود.
✍ جنسِ او اصلِ اصل بود و سبیل او بر هیچ چهرهای گویی تاکنون ننشسته است.
@javadrooh
Telegram
attach📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🏐 لیگ جهان: ماجرای مصدومیت ستارگان تیمملی والیبال ایران به علت ازدحام جمعیت در محل هتل در ارومیه
@javadrooh
@javadrooh
Forwarded from محمدرضا جلائیپور🍀Jalaeipour
⭕️ اگر خبر دردناک قتل فجیع علیرضا شیرمحمدعلی در زندان فشافویه مقدمهی افزایش آگاهی عمومی دربارهی شرایط فوقالعاده غیرانسانی زندان فشافویه و بسیاری از زندانهای شهرستانهای ایران نشود و مطالبهی عمومی موثر برای تغییر این شرایط را نیفزاید از کمکاری فعالان سیاسی و رسانهای و حقوق بشری خواهد بود. صرف نظر از اتهام او، این نامهی دو ماه پیش او، یکسره قابل دفاع است. به تعبیر او «زندگی در لجنزارِ» این زندانهای غیراستاندارد که زندانی امنیت جانی و حداقل امکانات بهداشتی و حقوق انسانیاش را ندارد در شان هیچ انسانی نیست، صرف نظر از جرمش. حتی حیوانات را هم نباید در چنین شرایطی حبس کرد، چه برسد به انسانها.
@jalaeipour
@jalaeipour
📱 روایتهای مجازی: توضیح توییتری کونو تارو، وزیرخارجه ژاپن: "كارتى كه در دست نخستوزير اين كشور در ديدار رهبر ایران بود؛ محورهای مذاكرات بوده، نه پيام ترامپ".
@javadrooh
@javadrooh
👁🗨 نگاه تحلیلگران: "خاتمی آخرین نفری است که باید عذرخواهی کند"
👈 رئوف طاهری، روزنامهنگار، در یادداشتی برای "راهبرد" در نقد نوشتهی رضا بابایی با عنوان: "آقای خاتمی از مردم عذرخواهی کنید"؛ نوشت:
✍ انتظار از خاتمی براي عذرخواهی به دليل خطاهای ديگران از انصاف و عدالت فرسنگها فاصله دارد.
✍ در صورت تصميم بر عذرخواهی اصلاحطلبان، يقينا آقای خاتمی آخرين نفر بايد باشند؛ هم به لحاظ منطقی و هم از منظر تدبير و مصلحت عمومی.
✍ آن اصلاحطلبانی كه دیری است همه برفها را به حياط خاتمی پارو میكنند؛ بهتر است ابتدا به خاطرات خود از فضاي انتخابات ١٣٩٦ شوراها و رياستجمهوری و نيز به مواضع بازيگران مختلف مراجعه فرمايند.
✍ در اينصورت ملاحظه خواهد شد كه خاتمی آخرين اصلاحگری بوده كه از ليست شورای تهران حمايت كرده است؛ حمایتی ديرهنگام و سرد، حمايتي مالامال از بیرغبتی و گسكامی، و حمایتی برخاسته از فشار و بلكه تحميل طيف متنوعی از بازيگران اصلاحطلب؛ از محافظهكارترين اصلاحطلبان تا راديكالترينها.
✍ اگر ضرورتی داشت، ليست بلندبالای افراد و جريانهایی كه خاتمی را برای حمايت از ليست شورای تهران در محذوريت گذاشتند؛ به برکت گوگل به طرفهالعینی امکان بازنشر خواهد داشت.
✍ خاطرات میدانی نگارنده حاکی از آن بود که آقای خاتمی دقيقا برای اينكه نشان دهند روحيه دیکتاتوری خودشيفته نداشته و در صورت نياز حاضر به صرفنظر کردن از منويات خود و واريز كردن ظرفيت خود در حساب كليت جريان اصلاحات بوده، و لذا به امر حمايت ديرهنگام از ليست شورا مبادرت ورزيدند.
✍ بر این اساس، عليرغم انتقاداتی كه شخصا نسبت به قابليتهای منفي برخی از مشاوران و اطرافيان جناب آقای خاتمی داشتهام؛ در مورد انتساب مسایل شورای تهران، شهرداری و دولت به ايشان و پيشنهاد عذرخواهی را موجه و وارد نمیدانم.
✍ از قضا، مناسبتر این بود که جناب آقای بابایی اين پيشنهادها را به سمع و نظر آوانگاردهای جریان اصلاحات میرساندند. كساني كه مساله انتخاب آقای روحانی را حيثيتی و رقابت حداكثری تا حد هستی و نيستی، تا حد سوريه شدن/نشدن، و تا حد مدنيت/بربريت بركشيده بودند.
✍ در نامه آقای بابایی موضوع "پايان شرافتمندانه" به خاتمس پيشنهاد شده است. به باورم، هنوز نمره خاتمی از منظر عمل "شرافتمندانه" در حد "الف" است و نادرند افرادی كه با وی قابل قياس باشند.
🔅جناب آقای بابایی!
✍ با شما در مورد بیخاصیتی و بعضا سوءعملكرد اطرافيان آقای خاتمی موافقم. با اين وجود، او آخرين حلقه اين زنجير است. با آرزوی صحت و عافيت برای وجود نازنینتان.
@javadrooh
👈 رئوف طاهری، روزنامهنگار، در یادداشتی برای "راهبرد" در نقد نوشتهی رضا بابایی با عنوان: "آقای خاتمی از مردم عذرخواهی کنید"؛ نوشت:
✍ انتظار از خاتمی براي عذرخواهی به دليل خطاهای ديگران از انصاف و عدالت فرسنگها فاصله دارد.
✍ در صورت تصميم بر عذرخواهی اصلاحطلبان، يقينا آقای خاتمی آخرين نفر بايد باشند؛ هم به لحاظ منطقی و هم از منظر تدبير و مصلحت عمومی.
✍ آن اصلاحطلبانی كه دیری است همه برفها را به حياط خاتمی پارو میكنند؛ بهتر است ابتدا به خاطرات خود از فضاي انتخابات ١٣٩٦ شوراها و رياستجمهوری و نيز به مواضع بازيگران مختلف مراجعه فرمايند.
✍ در اينصورت ملاحظه خواهد شد كه خاتمی آخرين اصلاحگری بوده كه از ليست شورای تهران حمايت كرده است؛ حمایتی ديرهنگام و سرد، حمايتي مالامال از بیرغبتی و گسكامی، و حمایتی برخاسته از فشار و بلكه تحميل طيف متنوعی از بازيگران اصلاحطلب؛ از محافظهكارترين اصلاحطلبان تا راديكالترينها.
✍ اگر ضرورتی داشت، ليست بلندبالای افراد و جريانهایی كه خاتمی را برای حمايت از ليست شورای تهران در محذوريت گذاشتند؛ به برکت گوگل به طرفهالعینی امکان بازنشر خواهد داشت.
✍ خاطرات میدانی نگارنده حاکی از آن بود که آقای خاتمی دقيقا برای اينكه نشان دهند روحيه دیکتاتوری خودشيفته نداشته و در صورت نياز حاضر به صرفنظر کردن از منويات خود و واريز كردن ظرفيت خود در حساب كليت جريان اصلاحات بوده، و لذا به امر حمايت ديرهنگام از ليست شورا مبادرت ورزيدند.
✍ بر این اساس، عليرغم انتقاداتی كه شخصا نسبت به قابليتهای منفي برخی از مشاوران و اطرافيان جناب آقای خاتمی داشتهام؛ در مورد انتساب مسایل شورای تهران، شهرداری و دولت به ايشان و پيشنهاد عذرخواهی را موجه و وارد نمیدانم.
✍ از قضا، مناسبتر این بود که جناب آقای بابایی اين پيشنهادها را به سمع و نظر آوانگاردهای جریان اصلاحات میرساندند. كساني كه مساله انتخاب آقای روحانی را حيثيتی و رقابت حداكثری تا حد هستی و نيستی، تا حد سوريه شدن/نشدن، و تا حد مدنيت/بربريت بركشيده بودند.
✍ در نامه آقای بابایی موضوع "پايان شرافتمندانه" به خاتمس پيشنهاد شده است. به باورم، هنوز نمره خاتمی از منظر عمل "شرافتمندانه" در حد "الف" است و نادرند افرادی كه با وی قابل قياس باشند.
🔅جناب آقای بابایی!
✍ با شما در مورد بیخاصیتی و بعضا سوءعملكرد اطرافيان آقای خاتمی موافقم. با اين وجود، او آخرين حلقه اين زنجير است. با آرزوی صحت و عافيت برای وجود نازنینتان.
@javadrooh
Telegram
attach📎
👁🗨 نگاه تحلیلگران: "خط امام، اصلاحات و جنبش سبز"
👈 دکتر سعید حجاریان، نظریهپرداز سیاسی اصللحطلب، در وبسایت "مشقنو" نوشت:
✍ پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری دوره دهم، و برپایی اعتراضات مردمی در واکنش به نتیجه انتخابات، جناحی دیگر به جناحبندی تغییرخواهان افزوده شد.
✍ تا پیش از آن، کنشگران و صاحبنظران تغییرخواه به چپهای خطامامی و اصلاحطلبان تقسیم میشدند و از آن پس، "سبز"ها نیز بهعنوان سومین جریان ظهور کردند.
✍ اکنون، با گذشت یک دهه، این سه جریان نهتنها تلفیق و تجمیع نشدهاند؛ بلکه میان آنها مرزبندی صورت گرفته است.
✍ چپهای خط امامی در گذشته متوقف ماندهاند، اصلاحطلبان گذشته را به دیده انتقادی مینگرند، اما تحرک کافی از خود نشان نمیدهند و حامیان جنبش سبز تا حد زیادی آموزههای قدما را نفی میکنند.
✍ ازاینرو، ما امروز، با سه جریان و یا سه هویت مستقل مواجه هستیم.
🔅 ادامه مقاله را در لینک زیر بخوانید👇👇
tinyurl.com/y3q6q7lg
@javadrooh
👈 دکتر سعید حجاریان، نظریهپرداز سیاسی اصللحطلب، در وبسایت "مشقنو" نوشت:
✍ پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری دوره دهم، و برپایی اعتراضات مردمی در واکنش به نتیجه انتخابات، جناحی دیگر به جناحبندی تغییرخواهان افزوده شد.
✍ تا پیش از آن، کنشگران و صاحبنظران تغییرخواه به چپهای خطامامی و اصلاحطلبان تقسیم میشدند و از آن پس، "سبز"ها نیز بهعنوان سومین جریان ظهور کردند.
✍ اکنون، با گذشت یک دهه، این سه جریان نهتنها تلفیق و تجمیع نشدهاند؛ بلکه میان آنها مرزبندی صورت گرفته است.
✍ چپهای خط امامی در گذشته متوقف ماندهاند، اصلاحطلبان گذشته را به دیده انتقادی مینگرند، اما تحرک کافی از خود نشان نمیدهند و حامیان جنبش سبز تا حد زیادی آموزههای قدما را نفی میکنند.
✍ ازاینرو، ما امروز، با سه جریان و یا سه هویت مستقل مواجه هستیم.
🔅 ادامه مقاله را در لینک زیر بخوانید👇👇
tinyurl.com/y3q6q7lg
@javadrooh
Telegraph
خط امام، اصلاحات و جنبش سبز
پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم، و برپایی اعتراضات مردمی در واکنش به نتیجه انتخابات، جناحی دیگر به جناحبندی تغییرخواهان افزوده شد. تا پیش از آن، کنشگران و صاحبنظران تغییرخواه به چپهای خطامامی و اصلاحطلبان تقسیم میشدند و از آن پس، «سبز»ها…