راهبرد
7.19K subscribers
18.3K photos
2.87K videos
404 files
7.73K links
تماس با مدیریت کانال و ارسال مطالب:
telegram.me/mjrahbord
Download Telegram
💥 خبر: "انگیزه قتل همسر نجفی، شخصی است"

👈 یك منبع آگاه به "همشهری آنلاین" گفت: "قتل همسر دوم شهردار سابق تهران یك جنایت عادی است و سرنخ‌هایی از عامل جنایت به دست آمده است. به گفته وی، جسد میترا استاد ظهر امروز و توسط پسر ۱۳ساله او پیدا شد. پسر وی پس از آنكه از مدرسه به خانه برگشت؛ با جسد مادرش روبه‌رو شده و پلیس را خبر كرده بود".
@javadrooh
Forwarded from همشهری TV
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺اولین تصاویر و جزئیات از قتل میترا استاد همسر دوم نجفی شهردار سابق تهران

🎥 تصاوير: حامد خورشیدی - همشهری

@Hamshahri_TV
‍ ‍‍ 📜 نگاه اهل فرهنگ: "سانسور اقتصادی؛ جایگزین سانسور سیاسی شده است"

👈 محمود دولت‌آبادی، رمان‌نویس شهیر ایرانی، در یادداشتی برای روزنامه "زدویچه سایتونگ" آلمان که برگردان فارسی آن در خبرگزاری مهر منتشر شده، نوشت:

"نمی‌دانم" تنها واژه‌ای است که می‌توانم با اطمینان به کار ببرم. بخصوص وقتی پای موضوعات مهم و کلان به میان می‌آیند. مثل همین موقعیت پیچیده‌ای که پدید آمده و روزبه‌روز هم دارد پیچیده‌تر می‌شود.

رسانه‌های جمعی گوناگون هم با بسیار گفتارها، بیش از آنکه لازم باشد تنور وقایع هنوز پیش نیامده را گرم نگه می‌دارند؛ چنان که هرکس به دیگری می‌رسد بپرسد "چه خبر" و کلمه‌ خبر چنان کشدار بیان می‌شود که انگار پرسنده باز هم می‌خواهد بشنود شایعه در شایعه را.

در چنین موقعیت پیچیده‌ای که به‌رغم پیچیدگی، ظاهری آشکار از خود نشان می‌دهد، شخصا احساس می‌کنم "نمی‌دانم" کامل‌ترین توضیح است. زیرا ندانستن بهتر از کم و ناقص و لق‌لقه‌ زبان است.

می‌دانیم کسانی بیشتر حرف می‌زنند که کمتر می‌دانند. به این ترتیب، ترجیح می‌دهم به محدوده‌ی کاری خود بپردازم. یعنی حوزه‌ کتاب و نشر کتاب و استقبال مردم از نمایشگاه کتاب تهران در همین اردیبهشت ۹۸...

چنانچه برمی‌آید از روند چاپ و نشر، معضل سانسور به‌تدریج دارد کم‌رنگ‌تر می‌شود. در تجربه‌ی شخصی خود می‌توانم اذعان دارم که دو عنوان کتاب "عبور از خود" و "بیرون در" قبل و بعد از عید نوروز بدون معطّلی و بی‌کلمه‌ای سانسور منتشر و موجب خرسندی خوانندگان شد.

به همین مناسبت سفرهایی به شهرهای مرکزی ایران داشتم در پاسخ به اشتیاق خوانندگانم و بسیاری شهرها و شهرستان‌هایی که نتوانستم دعوتشان را اجابت کنم با عذرخواهی و بازهم این باور در من زنده شد که امور کشور ما اگر روند عادی می‌داشت، هرکس در جای خودش می‌توانست زندگی معقول داشته باشد.

مردم خواهند توانست اجتماعات سالم خود را داشته باشند و جوانان با هنر و ادبیات روابط صمیمانه‌ خود را ادامه بدهند و عملاً کفّه‌ مثبت و مدنیّت اجتماعی سنگینی بیشتری پیدا کند. خوشبختانه این اجتماعات فرهنگی بیش و بیشتر شده و روز تا روز رونق بیشتری می‌گیرد؛ از برکت تداوم خواسته‌ها.

اما… متأسفانه در وضعیتی که به هر دلیل احساس می‌شود معضل سانسور کم‌رنگ می‌شود، مشکل اساسی چاپ و نشر دارد دچار کمبود و گرانی کاغذ می‌شود که این ناشی از مقوله‌ی تحریم‌های پی‌درپی است که بر گرانی همه‌ کالاها اثرات منفی خود را گذاشته از جمله بر ساخت‌وساز کتاب.

این گرانی و کمیابی هم دم‌افزون است و خودش کمکی به منع نشر و عملا کمکی به سانسور در معنای اهرم اقتصادی.

مقوله سانسور و جلوگیری از نشر کتاب سابقه‌ دیرینه دارد و در تجربه‌های شخص من- اگر الگوی مثال‌زدنی باشم- این تجربه‌ها با تلخی‌های زهرآگین همراه بوده‌اند. در دوره‌های گوناگون، مسمومیت‌های سانسور اثرات متفاوتی داشته‌اند.

در دوران وزارت دو نفر از وزرای ارشاد دولت آقای رفسنجانی به مدت پنج سال جلوی نشر تمام آثار مرا گرفتند؛ درحالیکه شغلم را در دانشگاه آزاد از دست داده بودم؛ جنگ شهرها داغ بود و من باید آثار و خانواده‌ام را از احتمال ویرانی خانمانم نجات می‌دادم و کار دشوار نوشتن هم در خرابه‌های پناه جسته ادامه داشت.

آن مشکل با پایان یافتن جنگ و انتخاب رییس دولت هفتم حل شد، یعنی آثار از مانع سانسور گذشتند. در نوبت ریاست‌جمهوری بعدی، چهار سال دیگر اثری موقوف شد که در سالیان جنگ و پیش از آن نوشته بودم، یعنی "روزگار سپری شده مردم سالخورده". منع نشر این رمان شیوه و شگرد خاص خودش را داشت.

🔅 ادامه مقاله در پست بعدی👇👇
@javadrooh
‍ ‍‍ 📜 نگاه اهل فرهنگ: "سانسور اقتصادی؛ جایگزین سانسور سیاسی شده است"|نوشته‌ی: محمود دولت‌آبادی|بخش دوم

یعنی تذکّر به ناشر که آن کتاب را تجدید چاپ نکند؛ البته زمان گذشت و آن حکم هم به تدریج کم‌رنگ شد تا به وضعیت عادی برگشت، اما چهار سالی بین کتاب و خوانندگان فاصله افتاد، یعنی تا خوانندگان بتوانند با کتاب دشوارخوان رابطه و آشنایی پیدا کنند، سمِّ ممنوعیت پاشیده شد و زمان لازم بود تا بار دیگر خواننده به کتاب مربوط بشود و شگردهای فنی کتاب را بفهمد و با آن پیش برود.

مرحله‌ بعد یعنی سومین شیوه‌ی برخورد دایره‌ سانسور با اثری از این قلم شاید شنیدنی‌تر باشد و آن مربوط می‌شود به رمان "زوال کلنل" که ابتدا به زبان آلمانی منتشر شد و سپس به بیشتر زبان‌های زنده‌ دنیا مگر زبان‌های چینی و روسی و ژاپنی.

زوال کلنل به سال ۶۴-۱۳۶۲ نوشته شد. نزدیک به یک ربع قرن بعد از نوشتنش کتاب را به ناشر دادم برای چاپ و همزمان به ناشری در زوریخ که آثاری از این قلم را به ترجمه سپرده و چاپ کرده بود.

بدیهی است به این رمان هم مجوز انتشار داده نشد. بارها پرسیدم و خواهان جواب و توضیح شدم، اما سوال بی‌پاسخ باقی ماند. کاندیداتوری آقای حسن روحانی با قول-وعده‌هایی که داده بود و من هم به ایشان رأی دادم، سبب شد که در مطبوعات اعلام کنم می‌خواهم یک‌بار دیگر با آقایان صحبت کنم و امیدوار که به نتیجه نهایی برسیم.

پیشنهاد من مورد استقبال وزیر جدید ارشاد قرار گرفت، وقت گذاشت و اتومبیل فرستاد و مرا برد به وزارتخانه. آقای وزیر که پیش از این در مطبوعات مرا مورد لطف قرار داده و با قید و صفت "افتخار ایران" خاصّه خراسان یاد کرده بود، با خوشرویی از من استقبال کرد و گفتگوی دوستانه‌ای بین ما شکل گرفت.

ایشان رمان کلنل را خوانده بود و از من خواست بار دیگر نگاهی به کتاب بکنم و طوری کار انتشار انجام بگیرد که همزمان بشود با عید نوروز که مطبوعات تعطیل هستند و نمی‌توانند سروصدا راه بیندازند. من هم با حسن نیت قول دادم تا دو ماه بعد از انتشار، مصاحبه‌ای با رسانه‌ها انجام ندهم و حرفی هم نزنم، زمان گفتگوی ما اوایل اسفندماه بود، حدود چهار هفته مانده به عید نوروز.

پس با همان احساس رضایت بدرود کردم و بازگشتم. فردای همان روز یک جوان مطبوعاتی تلفن زد و پرسید: "کلنل مجوز گرفت؟!". من به او گفتم: "نه؟!" و هیچ توضیح دیگری نداشتم بدهم. روز بعد از تلفن جوان ژورنالیست، شنیدم و سپس دیدم تصویر بزرگی از نویسنده تمام صفحه‌ روزنامه‌ای پیش‌تر توقیفی به نام "آسمان" را پوشانیده و با تیتر درشت نوشته شده: "کلنل از سدّ سانسور گذشت!" و غروب همان روز- یا فردا! - ناشر به من تلفن زد که آقا یک کتاب توزیع شده با عنوان "زوال کلنل" و من شکایت کرده‌ام و چه و چه و چه…

بدیهی است که سر من سوت کشید بخصوص وقتی متوجه شدم داستان جعل و تحریف شده و ظاهراً از ترجمه‌ آلمانی – مثلا- برگردانده شده به فارسی!

جوان مطبوعاتی که در برابر سوال مجوّز، پاسخ نه گرفته بود، به‌کرات زنگ زد تا با من صحبت کند که از ناراحتی جوابش را ندادم. سرانجام پیام داد که بیایم دو جمله به شما بگویم و بروم. وقتی آمد، گفت به من گفته شد آن تیتر را بزنم؛ درحالیکه من گفتم نویسنده به‌ام گفته کتاب مجوز نگرفته. اما فلانی که می‌شناسید (یعنی سرویراستار ناشر کتاب) به من دستور داد تیتر را بزنم و کاری نداشته باشم. گفت و رفت.

حالا آن فلانی که است؟ ایشان یک ژورنالیست معلوم‌الحال و سرویراستار همین انتشاراتی است که مدیرش به من خبر نشر کتاب جعلی را داده است؛ و آن روزنامه‌ آسمان چه بوده؟ روزنامه‌ توقیفی بوده که برای همان یک شماره آزادی انتشار گرفته از وزارتخانه‌ مربوطه و بعد از آن هم شماره‌ دیگری از آن دیده نشد که منتشر بشود. (این بند از مقاله آقای دولت‌آبادی دقیق نیست و "راهبرد" محتوای آن را تایید نمی‌کند).

اما ناشر کتاب جعلی که بود؟ او ناشری غیرقانونی‌ است که سال پیش بازداشت شد و میلیون‌ها نسخه کتاب از انبارهای چندین‌گانه‌ او کشف شد و خودش با کشیدن یک برگه چک هشتاد میلیون تومانی آزاد شد. (حالا اینکه سرویراستار مربوطه از کجا متوجه جلسه من با وزیر ارشاد و صحبت‌های ما شده بود، من نمی‌دانم).

همان سال از ناشر جعلی شکایت کردم، ایشان در دادگاه حاضر نشد؛ دادگاه فقط یک سال حبس برایش برید. من به او پیغام دادم حاضرم رضایت بدهم که حبس از پرونده‌اش حذف شود، به شرط آنکه بگوید چه کسی-کسانی آن ترجمه‌ جعلی را به او سپرده‌اند برای چاپ؟ اما حاضر نشد اعتراف کند. شما یک لحظه خود را جای من فرض کنید؛ آیا جز این به ذهنتان می‌رسد که "کلنل" دو بار قربانی شده؟

🔅 ادامه مقاله در پست بعدی👇👇
@javadrooh
‍ ‍‍ 📜 نگاه اهل فرهنگ: "سانسور اقتصادی؛ جایگزین سانسور سیاسی شده است"|نوشته‌ی: محمود دولت‌آبادی|بخش سوم و پایانی

یک‌بار قربانی شرایط و یک‌بار قربانی دسیسه‌ای که یک‌ضلع آن در خارج از کشور است، یک‌ضلع آن در وزارت ارشاد اسلامی و یک‌ضلع آن در اتاق ویراستاری ناشری که از ابتدای پایه‌گذاری‌اش با نشر آثار این قلم -حدودا- شروع به کار کرده است!

دیگر از آن لحظه‌ای تصور کنید نویسندگی و نویسنده بودن، و نویسنده‌ مستقل باقی ماندن در چنین جامعه‌ای و چنین نظامی چه میزان توانایی و صبوری و سماجت می‌طلبد و چه میزان باورمندی و اعتماد به نفس در کاری که خود -صرف‌نظر از این همه موانع و رذالت‌ها– فرساینده و ویرانگر است.

در این جامعه کافی‌ است انگی به تو نسبت داده شود و مورد قهر حکومت واقع و وانمود بشوی، آنگاه دست تعرض است که علیه تو از آستین‌های چرکین ارواح بیرون می‌آید.

نمی‌خواهم درباره‌ سرقت این سینما که ما داریم و این سینماگران بی‌منش سر گلایه باز کنم نسبت به غارت از آثار این قلم و …اما اینکه از گشایش فرهنگی سخن می‌گویم نه از باب لطف نهادهای فرهنگی یا مثلاً از تساهل وزارت ارشاد است؛ بل تأکیدم ویژه و خاص بر تداوم مقاومت و صبوری و کار پیوسته است و باور به تغییر در زمان که به مجاب شدن حریف منجر شده است و خواهد شد.

اما نکته‌ مربوط به سانسور ناشی از "انگ" اینکه "طریق بسمل شدن" که با عنوان "تشنگی" ترجمه شده است، نزدیک ده سال در اداره‌ سانسور خاک خورد تا سرانجام در سال گذشته منتشر شد بی‌آنکه یک کلمه از آن برداشته شده باشد!

اما اینکه از گشایش فرهنگی سخن می‌گویم نه از باب لطف نهادهای فرهنگی حکومت یا مثلا از تساهل وزارت ارشاد است؛ بل تأکیدم ویژه و خاص بر تداوم مقاومت و صبوری و کار پیوسته است و باور به تغییر در زمان که به مجاب شدن حریف منجر شده است و خواهد شد.

اما اکنون که سانسور و مسئولان مربوطه از شتاب "نبایدها" به نظر می‌رسد اندکی کاسته باشند و فضای حاکم به‌تدریج دارد قابل‌تحمّل‌تر می‌شود، مشکل اصلی پدید آمده است؛ مشکلی که دارد به امری روزانه بدل می‌شود.

تورم، فرود و فرود بیشتر ارزش پول ملّی و گرانیِ روزبه‌روز همه‌ کالاها، از جمله گرانی باورنکردنی کاغذ که موجب گرانی کتاب شده است.

اگر ماجرا به همین ترتیب پیش برود؛ به‌زودی خواهیم شنید که کتاب جای بسیار کمی در سبد خالی کسان را به خود اختصاص خواهد داد و سانسور اقتصادی خودبه‌خود جای سانسور ارشادی (!) را خواهد گرفت.

روش نابسامان اره کردن درختان جنگلی کشور ما کمتر به تولید کاغذ می‌رسد که اگر چنین می‌بود لابد می‌بایست نظم کاشت و برداشت در کار می‌بود، مثل دیگر کشورها.

اما به این شیوه‌ افسارگسیخته که جنگل‌زدایی می‌شود، آسیب‌های واردشده بر محیط زیست بیشتر نگران‌کننده است تا فقدان و گرانی کاغذ که منجر شده به گرانی روزافزون بهای کتاب.

نظری منطقی عنوان شده و می‌شود که سیل بنیان‌کن – عمدتا در خطّه جنگلی شمال ایران- ناشی از جنگل‌زدایی دزدانه بوده است. دزدهایی که سالیانی‌ است با بهره‌مندی از امکانی که رانت در اختیارشان گذاشته، عرصه‌های گوناگون در سراسر کشور را غارت کرده‌اند و دارند غارت می‌کنند.

و "رانت" و رانت‌خواری سنّت خبیثی‌ است که پایه‌های آن در دوران جنگِ به‌واقع تحمیلی گذارده شد با خریدهای قاچاق ملزومات که بعنوان نمونه -فقط نمونه- چندتایی از ایشان در زندان هستند.

اما در سطح وسیع این سرقت پیدا و پنهان ادامه دارد و هرچقدر شرایط بیشتر دچار نابسامانی بشود، دست رانت‌خواران بازتر خواهد شد به مصداق مثلی که "دزد دنبال بازار آشفته می‌گردد!"

مثلا ارز دولتی به رانت‌خوار فروخته می‌شود که با آن ارز ارزان کاغذ وارد کند. غالبا ارز برگردانیده نشده و کاغذ هم وارد نمی‌شود و اگر در مواردی هم وارد شد، دپو می‌شود تا به قیمت بالا و بالاتر به واسطه‌ی دلال‌ها دست به دست بشود.

بنابراین، تحریم‌ها هرچه بیشتر و فراگیرتر شوند، دزدهای متّصل به قدرت چاق و چاق‌تر خواهند شد و توده‌های مردم دچار و گرفتار.

نکته‌ قابل‌تأمل برای من سالیان سال این بوده که این میزان دشمن‌سازی که در دوره‌هایی مشکوک به نظر می‌رسید، با چه هدفی انجام می‌گرفت و برای چه؟

شخصا در طول مدتی که از پایان جنگ عراق-ایران می‌گذرد، بارها به لزوم آشتی کشور ایران با دیگر کشورها پرداخته‌ام و سخن گفته‌ام. اما به نظر می‌رسد مثل همه‌ دوران‌ها آنچه تعیین‌کننده‌ سرنوشت جوامع پیرامونی نیست، سیاست‌های کلان است که آدمی چون من از آن سر درنمی‌آورد و مثل همیشه در چنین مواردی حافظ است که می‌گوید: "دم درکش ای حریف که هنگام گفت نیست!"

اما چاره‌ای نمی‌بینم جز امید و دعوت به صلح؛ اگرچه بی‌اثر به نظر برسد. و بخواهم که راهی به صلح جسته شود به اعتبار سخن سعدی که گفت: "اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست!"؛نمی‌دانم؟!
@javadrooh
👤 چهره روز: "نجفی بازداشت شد"

👈 شهریاری، سرپرست دادسرای امور جنایی تهران، به خبرگزاری فارس گفت:

🔹 لحظاتی قبل محمدعلی نجفی به پلیس آگاهی تهران مراجعه کرده و خود را تسلیم مأموران کرد.

🔹نجفی با اعتراف به قتل همسرش انگیزه خود را از ارتکاب جنایت، اختلافات خانوادگی مطرح کرده است.
@javadrooh
📱 روایت‌های مجازی: واکنش توییتری مهدی محمودیان، عضو شورای مرکزی حزب اتحادملت، به کنایه سیاسی غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران، به بهانه قتل میترا استاد، همسر محمدعلی نجفی
@javadrooh
‍ ‍‍ 👁‍🗨 نگاه تحلیلگران: "دشواری پاسخ به سیگنال‌های ترامپ"

👈 مجید یونسیان، روزنامه‌نگار پیشکسوت و تحلیلگر سیاسی، در یادداشتی برای "راهبرد" نوشت:

ترامپ سیاست‌پیشه‌ای است که سیاستمدار نیست؛ لذا گفت‌وگوی دیپلماتیک با او سخت، اما معامله آسان است. در ایران دیپلماسی نه بر مبنای سیاست‌ورزی است و نه معامله؛ لذا به‌سختی می‌توان نسبت به سیگنال‌هایی که ترامپ مخابره می‌کند و اخیرا در ژاپن آن را شفاف‌تر بیان کرده، ارزیابی درستی کرد.

تجربه نشان داده تاجران نسبت به سیاستمداران یک تفاوت آشکار دارند و آن اینکه روراست‌ترند؛ چون مبنای منطقی هدفشان سود است.

اما سیاستمدارن پیچیده، پرحوصله و چندلایه‌اند و روراستی را نه حسن که عیب می‌دانند. براین‌اساس است که ترامپ در نگاه سیاستمداران شخصیتی غافلگیرکننده است که پایبند به هیچ اصول شناخته‌شده دیپلماتیک نیست.

ترامپ منطق سیاسی جاری در آمریکا را نیز با عملکردش به چالش کشیده است؛ هم رقبایش سردرگم‌اند و هم متحدان و هم‌پیمانانش. هیچکس حتی نزدیک‌ترین افراد به ترامپ قادر نیستند موضع او را پیش‌بینی کنند.

تنها موضعی که ترامپ در دو سال گذشته بر آن ثابت‌قدم بوده و تا انتها هم خواهد بود، تعهدش نسبت به حمایت کامل از مواضع و خواسته‌های لابی صهیونیستی در موضوع حفظ و اشاعه و ادامه حمایت تمام‌قد و کامل از امنیت اسراییل است.

همین موضوع است که ترامپ را گرفتار تناقض کرده است. ترامپ تاجر، به‌خوبی از اهمیت و موقعیت ژئوپلتیک ایران آگاه است و می‌داند که ترمیم رابطه با ایران یعنی رونق یک تجارت سودآور؛ لذا آماده است که با مواضع غافلگیرکننده خط بطلانی بر مواضع غلط سیاستمداران گذشته آمریکا بکشد.

اما "تیم ب"، یا همان حامیان امنیت اسراییل، ترمزی بر خواسته‌ها و تمایلات ترامپ هستند؛ مگر آن‌وقتی که اطمینان یابند ایران خطری راهبردی و بالفعل علیه امنیت اسراییل نیست.

ترامپ سخت تلاش می‌کند به این اطمینان برسد. آیا سخنان ترامپ را در ژاپن می‌توان با این موضوع مرتبط دانست؟ پاسخ به این‌پرسش، راهگشای فهم بیشتر سخنان ترامپ در توکیو است.

اکنون بنظر می رسد که ترامپ متقاعد شده که:

۱. ایران متاعی ارزشمند دارد که می‌تواند پشت میز مذاکره بر آن تکیه کند. این متاع ابتدا توان بالقوه در دانش هسته‌ای است که مرز و محدودیت آن در اختیار خودش است؛ نه دیگران.

آمریکا و اسراییل، به‌رغم تبلیغاتی که پشت آن پنهان شده‌اند، ترس و واهمه‌ای از داشتن یا وجود تسلیحات اتمی در ایران ندارند. چون به‌خوبی می‌دانند که در راهبرد دفاعی ایران چنین سلاح‌هایی وجود ندارد و از بعد کمی و کیفی، آنها به پشتوانه زرادخانه عظیم اتمی آمریکا همیشه دست برتر را داشته و خواهند داشت.

آنچه مایه اصلی ترس آنهاست، تکنولوژی است که می‌تواند در میان‌مدت و درازمدت توازن توسعه را به ضرر آنان برهم بزند و ایران را به کانون و محور توسعه‌ای خارج از مدیریت آمریکا تبدیل کند.

۲. تنگنای امنیتی رژیم صهیونیستی تاکنون در دایره تقابل صهیونیست‌ها/اعراب تعریف می‌شد. اکنون به‌نظر می‌رسد که با تسلیم عربستان و استحاله آن در لابی صهیونیست‌ها این تنگنا بازتعریف شده و جنبش‌های رهایی‌بخش و تقابل‌های ایدئولوژیک جایگزین آن شده است. آمریکا به درست یا غلط ایران را کانون الهام‌بخش این جنبش‌ها تلقی می‌کند.

۳. آمریکا به این ارزیابی واقف شده که تحریم و فشار اقتصادی به‌تدریج کارآیی خود را از دست داده است.

به‌نظر می‌رسد که در ذهن آقای ترامپ معامله با ایران می‌تواند در مقطعی انجام شود که ایران در نقطه ضعف قرار گیرد؛ اما به‌نظر می‌رسد این ارزیابی تاحدودی به‌دلیل اطلاعات نادرست مسیر روابط ایران و آمریکا را وارد دوره‌ای از تقابل‌های تبلیغاتی کرده است.

اما اکنون آنچه محرز است این است که دست ایران برای هرگونه گفت‌وگو و مذاکره متوازنی پرتر از همیشه است. مهم این است که شرایط باید به گونه‌ای پیش برود که امکان گفت‌وگویی متوازن وجود داشته باشد.

اکنون می‌توان به پشتوانه تیم دیپلماتیک و قوی به سرپرستی دکتر ظریف به آینده مذاکراتی متوازن با آمریکا امید داشت؛ تنها نقطه تردید در این مورد فقدان راهبردی روشن از دامنه و وسعت این تعامل است.

هنوز ما نتوانسته‌ایم میان مذاکره بر سر داشته‌های خود و ناسازگاری آمریکا و رابطه میان دو کشور (ایران-آمریکا) فاصله‌گذاری کنیم.

ما می‌توانیم درباره موضوعات موردمناقشه با آمریکا بعنوان یک قدرت جهانی و یک قدرت منطقه‌ای گفت‌وگویی برابر داشته باشیم؛ بدون اینکه در این مقطع نیازی به تغییر در روابط دیپلماتیک فی‌مابین وجود داشته باشد.
@javadrooh
❤️ دلنوشته: "دام و دانه!"

👈 دکتر احمد زیدآبادی، نویسنده و تحلیلگر سیاسی، در یادداشتی تلگرامی نوشت:

درباره پیشامد تلخ‌تر از زهری که برای دکتر محمدعلی نجفی رخ داده است؛ فقط با دنیایی از اندوه و غم می‌توان گفت:

🔅صد هزاران دام و دانه‌ست ای خدا
ما چو مرغان حریص بی‌نوا
دم بدم ما بستهٔ دام نویم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
می‌رهانی هر دمی ما را و باز
سوی دامی می‌رویم ای بی‌نیاز
ما درین انبار گندم می‌کنیم
گندم جمع آمده گم می‌کنیم
می‌نیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
(مثنوی مولانا)
@javadrooh
‍ ‍‍ 📨 نگاه خوانندگان: "مگر بقیه یاران، جمله بی‌گنه‌اند؟!"

👈 مالک رضایی، از همراهان "راهبرد"، در یادداشت ارسالی خود نوشت:

توپخانه برخی به راه افتاده که از این نمد کلاهی جناحی بدوزند؛ غافل از اینکه از آتش نجفی، آبی برای کسی گرم نمی‌شود.

چنین مسائلی همانند اختلاس و... فراجناحی است و اصلاح‌طلب و اصولگرا نمی‌شناسد. شراب بی‌غش و ساقی خوش، دو دام رهند، که زیرکان جهان از کمندشان نرهند.

گیرم که یکی در این میان، عاشقی کرده و رند و مست است و نامه سیاه؛ مگر بقیه یاران شهر، جمله بی‌گنه‌اند؟!

جفا و پرده‌دری، پیشه درویشی نیست؛ وگرنه عیان است که خیلی از سالکان، نه مرد رهند و در این وادی، خیلی از شهان بی‌کمر و خسروان بی‌کله‌اند.

با دعای خیر بر اینکه در این میان چنان معاش کنیم که گر بلغزد پای، فرشته‌مان به دو دست دعا نگه دارد؛ نکته‌ای را به یاد تو آرم ز پیر دانشمند، تو هم از من به یاد دار این پند، که "آنچه بر خویشتن نپسندی، نیز بر دیگران مپسند".
@javadrooh
💥 خبر: "پیام ترامپ برای مقام رهبری و رییس‌جمهور در راه است..."

👈 به گزارش تلویزیون ملی ژاپن، مقام‌های دولت این کشور در حال برنامه‌ریزی مراحل نهایی سفر نخست‌وزیر به تهران هستند. شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن، قرار است حدود دو هفته دیگر به تهران سفر کند و با مقام رهبرى و رییس‌جمهور ایران دیدار و گفت‌وگو کند. بر اساس گمانه‌زنی‌ها، اهمیت این سفر ازآن‌روست که احتمال دارد آبه حامل پیامی از سوی دونالد ترامپ، رییس‌جمهور ایالات‌متحده، باشد و یا نقش میانجی‌ بین ايران و آمریکا را ایفا کند.

🔹 از سوی دیگر، شبکه تلویزیونی FNN ژاپن به نقل از یک مقام دولتی گزارش داد ترامپ از نخست‌وزیر ژاپن خواسته "به‌زودی" زمینه برگزاری دیداری میان مقام‌های ایران و آمریکا را فراهم آورد.
@javadrooh
راهبرد
📨 نگاه خوانندگان: "نجفی را چه می‌شود؟" 👈 رئوف طاهری، روزنامه‌نگار و از همراهان "راهبرد"، در یادداشت ارسالی خود نوشت: تاج زاده ريشه استعفای شهردار تهران را به تحركات دولت پنهان نسبت داده بود. نعيمی پور موضوع را به توطئه كارگزاران نسبت داده و آنها را…
📨 نگاه خوانندگان: "قتل یک آرمان: چیزی كه نجفی از ما می‌خواست"

👈 رئوف طاهری، روزنامه‌نگار و از همراهان "راهبرد"، در یادداشت ارسالی خود نوشت:

١. نجفی تاوان خيانت به خاتمی و اصلاحات را پرداخت.

٢. همسر دوم نجفی اگر بازيچه نجفی- سوگلی اصلاحات- نمی‌شد؛ سرنوشتش اين نبود. گرچه بخشي از اصلاح‌طلبان از منظر دفاع از حوزه خصوصي افراد(!)؛ از كار نجفی، كه مایه سرافكندگی اصلاح‌طلبان شده بود، دفاع كردند.

٣- مالكيت انحصاری، يا اموالی كه در اختيار عده‌ای اندک است، نفرين به بشريت است. (جان آدامز، دومين رییس‌جمهور آمريكا).

اگر كساني كه پس از بالا رفتن از نردبام اعتماد مردم و سلطه بر جايگاه‌های ثروت و قدرت متعلق به مردم و دولت، جرات سوءاستفاده نداشتند؛ آنگاه همچون مهاجرانی، نجفی و... امكان نمی‌يافتند تا با پيشكش كردن جايگاه‌های اشتهار و اقتدار و انداختن كاخ‌ها و املاك و مسكوكات به مهر دلبركان بخت‌برگشته آنها را به مغاک روانه كنند.

اين موضع ماست نسبت به فساد سياسی/اقتصادی/ اخلاقی لودگان و آلوده‌كنندگان اصلاحات؛ از ما بهتران اما موضع‌شان نسبت به فساد اصولگرايان و جناح قدرت چيست؟ خود دانند.

٤. اين بنده كمترين در همان روزهای اول استعفای نجفی مطلبی نوشتم و در كانال "راهبرد" آقای روح منتشر شد؛ در آن مطلب كليدواژه‌ای را از متفكری وام گرفته و استفاده كرده بودم. انتظار نبود خواننده متوجه اين نكته بشود؛ چراكه به‌دليل ترس از هجمه جناح خودی در لفاف پيچيده شده بود. با اين وجود، آشنايان با سرفصل‌های ديسكورسيو لاكان، را با ديدن "نجفی از ما چه می‌خواهد" بلافاصله به ياد "Che voui" يا همان "از من چه می‌خواهی؟" مشهور لاكان می‌انداخت.

۵. گرچه در آن ايام حرف امثال بنده خريداري نداشت؛ چرا كه نجفی، نجفی بود و همچون خدا "هرچه آن خسرو كند شيرين بود" مورد دفاع بود.

نكته مطلب اين بود "نجفی از ما چه می‌خواهد؟"؛ در نظريه لاكان پاسخ اين سوْال "مرگ" است. منتها در اينجا بحث ديگر بر سر مرگ دو نفر نيست؛ مرگ یک گفتمان فكری و مرگ آرمان‌های انسانی است.

طبق نظريه لاكان "فم فتل" سمبل زنی است كه به دليل زيبایی مرگ‌آفرين در مركز توجه مردان دارای انحراف قرار گرفته و در نهايت رابطه‌ای چندضلعی برقرار می‌شود كه احتمالا (نه يقينا!) منجر به جنايت و قتل می‌شود.

٦. يادآوری می‌كنم، اگر نجفی حامل آبروی اصلاحات نبود، بنده به ده‌ها دليل شخصی و غيرشخصی غيرممكن بود به موضوع ورود كنم.

اما مساله اين بود كه نجفی حتی با وجود كسب آرای اعضای شورا برای شهرداری، قبول مسئوليت را منوط به درخواست خاتمی كرده بود؛ لذا آبروی اصلاحات و خاتمی در ميان بود و نمی‌شد سكوت كرد.

منطق استدلال بنده دفاع از حيثيت اصلاحات بود و خواستار موضع‌گيری اصلاح‌طلبان بودم؛ اما در مقابل متهم به بدبينی، ريختن آب در آسياب اصولگرايان، تعدی به حوزه خصوصی، جابه‌جایی مسائل اصلی و فرعی و... شدم.

۷. در خلوت از خود می‌پرسيدم مگر خاستگاه من و دوستانم در طول فعاليت‌ها دفاع از یک هدف والا نبوده است؟ پس اكنون حلقه مفقوده اين دو رويكرد چيست كه باعث می‌شود نه‌تنها منتقد به جای متهم بنشيند، بلكه دفاع از حوزه خصوصی نجفی بر دفاع از حيثيت اصلاحات و آبرو و اعتبار خاتمی ارجحيت می‌يابد!

۸. باز از خود می‌پرسيدم؛ اگر در اطرافيان خودمان - كسانی كه نه‌چندان از سر صداقت و به هر علت ديگری به حرمت حريم خصوصی دلالت می‌دادند- كسی به راه نجفی می‌رفت ولی جايگاه اقتدارگرای نجفي را نداشت، آيا از حريم خصوصی‌اش دفاع می‌شد يا مطرود واقع می‌شد؟

🔅 برای مطالعه آن يادداشت كه عليرغم مغاک‌واری‌اش، اين روز شوم را شهود كرده بود؛ به لینک بالا مراجعه فرمایید.
@javadrooh
❤️ دلنوشته: "مشایخی درست می‌گفت"

👈 غلامعلی دهقان، استاد دانشگاه در رشته تاریخ، در یادداشتی برای "راهبرد" نوشت:

همین چندوقت پیش بود که مرحوم جمشید مشایخی در قضیه مرگ غلامرضا تختی گفت: "تختی با همسرش اختلاف شدید داشت و با کشتن خود، ازخودگذشتگی کرد. اگر غیر از این عمل می‌کرد؛ دیگر تختی نبود".

در قضیه اخیر محمدعلی نجفی گفته مشایخی تایید شد. نجفی با همه توانمندی‌های علمی، نتوانست بر نفس خود غالب شود و با حق دادن به خود، مرتکب عملی شد که تمام سوابق قبلی وی را هم زیر سوال برد.

تختی شدن ازخودگذشتگی می‌خواهد که نجفی نداشت. آدمی می‌تواند بر جبر تاریخ و محیط و طبیعت تسلط پیدا کند؛ ولی نمی‌تواند به‌راحتی بر جبر نفس غلبه کند.

یادش بخیر روحانی محله ما در یزد در پایان منبر همیشه می‌گفت: "خدایا چنان کن سرانجام کار؛ توخشنود باشی و ما رستگار"!
@javadrooh
‍ ‍‍ 👁‍🗨 نگاه تحلیلگران: "کالبدشکافی پنج گلوله"

👈 کامبیز نوروزی، کارشناس مسایل حقوقی و رسانه، در یادداشتی تلگرامی نوشت:

ماجرای محمدعلی نجفی و میترا استاد، آیا عشق پیری بود یا چیز دیگر؟ چرا به انتشار آن عکس‌ها در کنار همسر تازه که ظاهری متفاوت با شئون نجفی داشت، واکنش نشان نداد؟ یک عدد می‌تواند نشانه‌ای باشد بر بعضی چیزها. عدد۵‌. ۵گلوله.

در خبرها آمده میترا استاد (نجفی) با اصابت گلوله به قتل رسیده است. در یک فیلم خبری که از اتاق آگاهی تهران گرفته شده، خبرنگار با نشان دادن اسلحه کلت که در اختیار نجفی بوده و شمردن تعداد گلوله‌های داخل خشاب می‌گوید ۵گلوله شلیک شده که ۲گلوله به مقتول و ۳گلوله به دیوار اصابت کرده است.

شلیک ۵گلوله نشان از وضعیت کاملا بحرانی ضارب در لحظه قتل است. گلوله، کشنده‌ترین ابزار قتل است. شلیک یک یا حداکثر دو گلوله برای قتل کفایت می‌کند. کافی است ضاربی که از فاصله نزدیک شلیک می‌کند، فقط کمی دقت داشته باشد.

شلیک تعداد زیاد گلوله از فاصله بسیار نزدیک برای ارتکاب قتل، از نظر روانشاسی کیفری نشان‌دهنده آن است که ضارب در زمان ارتکاب از نظر روانی در وضعیتی بسیار ناآرام بوده است. این ناآرامی می‌تواند ناشی از شدت عصبانیت و خشم یا یک بحران روحی عمیق باشد که منجر به تصمیمی سخت و کشنده شده است.

کسانی که با نقشه قبلی و اصطلاحا سبق تصمیم سراغ قتل می‌روند، با آرامش روحی بیشتری عمل می‌کنند؛ به‌شکلی که دقت و هوشیاری بیشتری برای انجام قتل دارند و با انرژی کمتری عمل مجرمانه خود را به انجام می‌رسانند.

شلیک ۵گلوله از فاصله‌ای که احتمالا خیلی کمتر از ۲تا۳متر بوده، بیانگر عدم تسلط روحی و جسمی قاتل بر کار خودش است. منظور من از این سخن این نیست که او در لحظه عمل الزاما دچار جنون بوده؛ بلکه شدت عصبانیت و خشم و بحران شدید روحی موجب کاهش دقت و کنترل کامل او شده است.

محمدعلی نجفی در زمان ارتکاب قتل در وضعیتی بحرانی قرار داشته است. این را شلیک ۵گلوله از فاصلۀ احتمالا کمتر از ۲تا۳متری به ما می‌گوید.

چرا باید او در فاصله‌ای چندماهه به چنین وضعیتی رسیده باشد؟ بعضی اخبار غیررسمی هم حکایت از این دارد که نجفی بعد از استعفا و ازدواج مجدد، ماه‌ها شرایط روحی مناسبی نداشته و در انزوا و تلاطمی ناگوار روزگار می‌گذراند.

گفته شده نجفی ۱۰ماه پیش نیز خودکشی کرده بود. عجیب است. سیاستمدار و مدیر ارشد و متواضع و آرام را که یکی از برجسته‌ترین مدیران خوشنام کشور بود، چه اتفاقاتی در مدتی کمتر از سالی به چنین درجه‌ای از خشم و بحران روحی کشاند که مهار خود را چنان از دست دهد که مرتکب قتل شود و به‌سرعت خود را تسلیم پلیس کند؟

اگر رابطه او با زنی بسیار جوان‌تر از خودش رابطه‌ای ارادی و عاشقانه بود، ظاهرا می‌بایست در این مدت سرشار از شادابی و طراوت و شور زندگی می‌بود. اما از همان ابتدا یا خیلی زود نجفی گرفتار بحران شد و نهایتا نیز کارش به اینجا انجامید.

گفته‌اند نجفی در نامه‌ای که در محل قتل از خود به کجا گذاشته، از تهدیدهای میترا استاد به افشای رازهایش سخن گفته است. چه رازهایی؟ خبرنگاری بعد از قتل مدعی شده مقتول قرار مصاحبه‌ای برای امروز (روز قتل) با گذاشته بود.

اگر بحران میان نجفی و همسر دوم از جنس بحران‌های متداول زناشویی بود، می‌شد به‌راحتی آن را با طلاق و امتیازاتی به زوجه حل‌وفصل کرد. اما بحران میان آنها شاید چیزی بوده که فقط زن و شوهر درگیر آن نبودند. دیگر یا دیگرانی بودند که رفع شر آنها خارج از قدرت نجفی بوده و او را به استیصال و انتخابی ناگهانی و شوم کشانده است.

چیزی مجهول در زمانی کمتر از یک سال یکی از خوشنام‌ترین مردان سیاست و مدیران ارشد کشور را به جایی کشاند که در اوج خشم یا بحران قتلی عجیب و تاریخی را مرتکب شد. این مجهول را در دسیسه‌های احتمالی زنانه مختصر کردن، چندان با سیر وقایع سازگار نیست. چیزی فعلا مجهول.
@javadrooh
راهبرد
♻️ بازتاب: "چرا حمله به ابتکار؟" 👈 علی حکمت، عضو حزب اتحادملت، در پاسخ به یادداشت علی آهنگر با عنوان: "وقتی خانم ابتکار هم ضدمذاکره می شود!"؛ نوشت: یادداشت کوتاه اما پُر از خشم جناب آقای علی آهنگر منتشرشده توسط کانال وزین "راهبرد" در واکنش به مصاحبه معصومه…
♻️ بازتاب: "چرا انکار تاریخ؟"

👈 علی آهنگر، روزنامه‌نگار و پژوهشگر، در پاسخ به نقد علی حکمت بر نوشته خود با عنوان: "چرا حمله به ابتکار؟"؛ نوشت:

در ماقال و من‌قال بسیار اندیشیده‌ام در طول این سالیانی که اندک موی به سپیدی گذارده‌ام. نیک اما درنیافتم که چه تفاوت هست میان این دو. قائلان به این تفاوت البته از حکیمانند. اما نه مگر جز این است که سخن از اندیشه می‌خیزد و اندیشه به‌هرحال در اندرون جان و جسم این کالبد است؟ جداییشان چگونه تصور رود؟! باران که در لطافت طبعش، خلاف نیست. باغ و شوره‌زار اما من‌قال است؛ لاله و خس ماقال.

فرزندان بسامان رسیده حق انتخاب دارند و حتی مسئولان بازنشسته‌شده حق دارند هر دیاری را برای دیار بودن بربگزینند. خصوص آنان که به جان‌مایه خود شرایط اینجا و آنجا و هرجای دیگری بودن را از آن پیش‌ترها دارا بوده‌اند.

بانوی دولتخواه ما البته چنین‌اند و مباد جز این. در میانه دوستی اگر جسارتی رود، لابد از انتظاری نیست که از جانب دوست می‌رود. بر تندی و ناروایی، پیشکش شرم استعذار است.

راه ما راه اندیشه و تاریخ است و یکی است. تاریخ را می‌خوانیم که چون رابطه علت و معلولی، حوادث و وقایع در آن حیات سببی دارند. هر حادثه‌ای و واقعه‌ای معلول علتی است. و خود علتی می‌شود برای حادثات و واقعاتی حتی بس گسترده‌تر و عظیم‌تر از خویش.

در تاریخ گاه یک علت کوچک چندین و چند معلول بس بزرگ و هراسناک می‌آفریند. تک گلوله آن فرزند ناقص‌العقل به ولیعهد اتریش مجارستان هیچگاه در حد و اندازه دنیایی از گلوله و آتش نبود که بر سر مردمان در جنگ جهانی اول بارید. اما علت کوچکی بود بر معلولی بس بزرگ.

تاریخ را در پایه ۱۳۰۰ داریم به پایان می‌بریم و در کرانه نزدیک ۱۴۰۰ نشسته‌ایم. در این کهنه کاروانسرای تاریخ، ۱۳۰۰، در حالی آغاز شد که زخم‌های عمیق از آن جنگ بزرگ بر تن داشت.

جنگی که در آن هیچ مدخلیتی نداشت. اما نه می‌توانست به تمامت بی‌طرف باشد و نه طرفدار یک جهت. زیرا که هم وامدار این بود و هم گماندار آن. نتیجه آن شد که در کنفرانس صلح ورسای راهش هم ندادند. تنی را که زخمی قحط و غلای ۱۹۱۷ بود، بی‌مداوا رها کردند.

هوش سرشار و ذکاوت بی‌پایان با محمدعلی جمالزاده یار بود که در آستانه ورود به قرن حاضر مانیفست کاملی از اوضاع اقتصادی ایران به دست داد.

جمالزاده باور داشت که درجه استحکام و استواری و یا ضعف و سستی استقلال ممالک را می.توان از اوضاع اقتصادی آن ممالک سنجید. باورش این بود که قسمت بزرگ تسلط خارجی‌ها بر ایران از رهگذر اقتصاد است. او در این مانیفست نشان داد که ایران در آستانه ۱۳۰۰ چه دارد و چه می‌تواند داشته باشد.

اکنون یکصد سال از تدوین کتاب ارجمند او که آن را در سال ۱۲۹۶ش (۱۹۱۷) در برلن منتشر کرده بود، می‌گذرد. نگاه جمالزاده آن بود که کشور را برای ورود به قرن حاضر آماده کند.

چیره‌دستی می‌باید و جمالزاده‌ای دیگر تا گزارش اقتصادی کشور در این سال‌ها را تهیه کند. آنگاه مقایسه این دو گزارش با یکدیگر شایان بسی توجه خواهد بود.

اکنون که گویی به چشم برهم زدنی بر کرانه ۱۴۰۰ روی آورده‌ایم و می‌خواهیم سده‌ای دیگر را در پیش‌رو قرار دهیم، ناقوس جنگ و آوازه تحریم بر دیوار و در این سرای دل‌انگیز به گوش می‌رسد. امید که با یکدلی، تدبیر و درایت سده نو را چنان بیاغازیم که در آن نوایی به‌جز صلح و آرامش و شکوفایی اقتصادی و منزلت اجتماعی نباشد. آمین.
@javadrooh
‍ ‍‍ 👁‍🗨 نگاه تحلیلگران: "شرح پريشانى نجفی"

👈 دکتر محمد طبیبیان، معاون سابق سازمان برنامه و بودجه، در یادداشتی تلگرامی نوشت:

اين روزها خبر قتل همسر دوم دكتر محمدعلى نجفى توسط وى و دستگيرى او بسيارى را متحير كرده و از ابعاد مختلف حيرت‌انگيز و تاسف‌بار است.

من دكتر نجفى را از دهه شصت و دانشگاه صنعتى اصفهان مى‌شناختم كه بعدا وزير شد و به تهران آمد. او فارغ‌التحصيل رياضى از دانشگاه ام‌آى‌تى و یک نخبه هوش و استعداد بود. در مشاغل مختلف شامل وزير آموزش و پرورش، وزير علوم و ريیس سازمان برنامه هميشه از او به نيكى ياد مى‌شد؛ به دليل نقش موثرى كه در عملكرد محيط كار خود داشت و علاوه بر آن حسن سلوک، انسانيت و اخلاق نيكو.

نه از دانشجويان او و نه همكاران موردى را نمى شناسم كه با خشم و كينه از او ياد كنند. وقتى در دور اول رياست‌جمهورى آقاى خاتمى رييس سازمان برنامه بود؛ برنامه سوم را تدارک ديد و نظم نسبى بودجه‌اى كه ايجاد كرد، در زمانى كه درآمد نفت هم ناچيز بود، سبب شد در آن ايام تورم نسبتا پايين را به ارمغان آورد.

بعنوان یک مورد خاطره‌اى را ذكر مى‌كنم. در آن زمان رييس هيات امناى موسسه برنامه‌ريزى هم بود كه محل اشتغال من بود. در مهمانى افطارى كه براى همكاران سازمان برنامه ترتيب داده بود، دوستانى كه حضور داشتند گفتند تا مادام كه حتى پايين‌ترين رده‌هاى كاركنان به‌نحو وافى پذيرايى نشدند، دم در ورودى براى خوش‌آمدگويى ايستاد و لب به غذا نگشود.

گرچه من از نزدیک روابط دوستى و معاشرت با ايشان نداشتم، در ملاقات‌ها و جلسه‌هاى مختلفى به مناسبت‌هاى دانشگاهى و حرفه‌اى تا قبل از دولت آقاى روحانى با وى تماس داشتم. هميشه خصايل انسانى و استعداد ذاتى و دستاورد تحصيلى و مديريتى او را تحسين مى‌کردم.

زمانى كه مطرح شد قرار است شهردار شود؛ برخى از دوستان سياسى او به او پيام دادند كه از اين كار بگذر و اين شغل را مپذير به دلايلى كه برايشان مبرهن بود، كه البته موفق نشدند.

در مدت شهردارى و پس از آن روندى در مورد زندگى او طى شد كه در تعارض با همه گذشته او قرار مى‌گيرد و يك ثروت انسانى، اجتماعى و تجربى را به اين روز تيره مى‌رساند.

تاسف من بسيار است هم در مورد سرنوشت شخص دكتر نجفى و خانواده او شامل همسر دوم و هم در مورد یک مطلب كلى‌تر .

مسلما نمى‌توان نسبت به زشتى عملى كه انجام شده بى‌تفاوت بود و ايشان را از مسئوليت به‌هيچ‌روى برى دانست.

اما مى‌توان به زبان تمثيل اين پرسش را مطرح كرد، قرار بود در جامعه ما سازوكارهايى تعبيه شود كه مس را طلا كند. چه شد كه سازوكار هايى در كار هستند كه معكوس عمل مى‌كنند و طلا را با تنزل ماهيت و ارزش روبرو مى‌سازد؟

اگر همه حقايق در مورد اين ماجرا مطرح شود؛ شايد كليدى براى شناسايى اين فراگرد يافت شود.
@javadrooh
Forwarded from امتداد
#اختصاصی

محمدرضا خاتمی در گفت‌وگو با امتداد: در دفاعیات خود مستندات زیادی از نحوه برگزاری انتخابات ۸۸ برای اثبات فساد ارائه خواهم داد

📌امتداد-گروه سیاسی: شنبه ۱۱ خرداد دومین جلسه دادگاه سیدمحمدرضا خاتمی به دلیل گفت‌وگوی او در ارتباط با تقلب در انتخابات خردادماه سال ۸۸ برگزار می‌شود. جلسه نخست این دادگاه علنی بود اما خبرنگاران اجازه انتشار دفاعیات دبیرکل اسبق حزب مشارکت را نداشتند.

📌در همین زمینه امتداد با محمدرضا خاتمی نایب رئیس مجلس ششم و دبیرکل اسبق حزب مشارکت گفت وگویی داشته که با هم می‌خوانید:

📌این اولین دادگاهی است که به طور خاص به مسئله تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ می پردازد و از این نظر مهم است که می‌تواند زخم ناسور فتنه ۸۸ را مرهم بگذارد و تصمیم دادگاه در علنی برگزارکردن دادگاه را من به معنای این اراده در حاکمیت می‌دانم که تمایل به عبور از این گردنه دارند. من مطمئن هستم جریان رسیدگی به این پرونده باعث ختم این موضوع اختلاف‌برانگیز و مخل انسجام و وحدت ملی بخصوص در زمان پرمخاطره فعلی خواهد شد، اگر لجبازی نباشد. من در دفاعیات خود مستندات زیادی از نحوه برگزاری انتخابات ارائه خواهم داد که فساد در این انتخابات را نشان خواهد داد.

📌عده‌ای تحلیل می‌کنند که چون گمان می‌شد دست مدعیان تقلب خالی است پس با برگزاری دادگاه علنی آنها را رسوا کنیم اما به نظر من شاید از رهگذر این دادگاه علنی از این‌ پیچ تاریخی عبور کنیم و نشان داده شود اگر واقعاً مستندات قابل قبولی باشد، قوه قضاییه حکم تبرئه می‌دهد و به‌دینوسیله اعتبار به شدت مخدوش‌شده این قوه مهم بازسازی می‌شود. در هر حال به نظر من تصمیم قاضی محترم در برگزاری علنی دادگاه منطبق بر قانون بود و غیر از این جای تعجب داشت. مصلحت هم همین است؛ چراکه این مسئله مهم ده سال است بر سپهر سیاسی و اجتماعی کشور سایه انداخته و نمی‌تواند دور از افکار عمومی حل و فصل شود و تنها در صورت اقناع افکار عمومی (حال از هرطرف) ما به ختم فتنه ۸۸ می‌رسیم. از طرف دیگر تقاضای همه جناحهای کشور، چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا و طرفداران سلامت و فساد انتخابات ۸۸ برگزاری دادگاه علنی بوده و هست.

📌 دادگاه هنوز تمام نشده و بخش اعظم دفاعیات من که مهم‌تر از بخش اول هم هست باقی مانده است. من در جلسه اول بر اساس مستندات منتشرشده از سوی شورای نگهبان، فقط بخش کوچکی از ادعای خود را اثبات کردم. شاید قاضی محترم تصور کرده‌اند که انتشار این بخش باعث می‌شود آرامش حاکم بر محیط حقوقی و قضایی که لازمه یک قضاوت عادلانه و متقن است دستخوش احساسات و هیجانات سیاسی و اجتماعی شود و امکان رسیدگی حقوقی مستقل و بی‌طرفانه را سلب کند، بنابراین صلاح دیده‌اند تا پایان دادرسی فعلا محتوای دادگاه منتشر نشود و البته این به معنای این نیست که هیچوقت نباید منتشر شود. البته قضاوت بدبینانه‌ای هم وجود دارد که من نمی‌خواهم فعلاً به آن اعتنا بکنم.

📌من از دادسرا خواستم برای تکمیل مدارک مهلت بدهد که موافقت کردند اما به ناگهان و با عجله دیدیم کیفرخواست صادر و جلسه دادگاه اعلام شد. طبعا این مستندات باید در دادسرا رسیدگی می‌شد و الان هم دادگاه می‌تواند برای تکمیل پرونده، آن را به دادسرا اعاده کند.

📌دلیلی بر غیرعلنی شدن دادگاه نیست. الان اگر دادگاه غیرعلنی شود برای قوه قضاییه خوب نیست و قضاوت افکار عمومی این خواهد بود که حتماً آنقدر اسناد و مدارک من پر و پیمان بوده که مجبور شده‌اند دادگاه را غیرعلنی کنند و این به نفع قوه قضاییه نیست که به خاطر اعمال خلاف و غیر قانونی مثلا وزارت کشور وقت و یکی دو ارگان دیگر اعتبار نظام را مخدوش کنند. عدل و مصلحت در این است که رسیدگی علنی باشد و بعد با برخورد با متقلبین و متخلفین دامان کلیت نظام را از این آلودگی پاک کنند.

📌گفتم هیچ دلیلی بر غیرعلنی بودن وجود ندارد و لذا به آن فکر هم نکرده‌ام. ما پس از جلسه اول رسیدگی دستور قاضی مبنی بر عدم انتشار دفاعیات را عملاً انجام دادیم هرچند به ما تکلیف نکردند و فقط رسانه‌های حاضر در دادگاه را برحذر داشتند، اما به هرحال ما هم رعایت کردیم و دیدید تا به حال افکار عمومی از محتوای دادگاه مطلع نشده‌اند. این روند می‌تواند در جلسات علنی بعدی تا ختم دادرسی ادامه یابد.

برای خواندن متن کامل این گفت‌وگو روی "INSTANT" بزنید:

yon.ir/sPEmS

#امتداد
@emtedadnet
📨 نگاه خوانندگان: "تفاوت در یک نقطه است..."

👈 جواد بلندی، عضو حزب اتحادملت در تربت‌حیدریه و از همراهان "راهبرد"، در یادداشت ارسالی خود نوشت:

آنچه باعث شگفتی می‌شود، همیشه مایه خرسندی ما نیست؛ گاه رنجی که از مواجه شدن با رویدادی شگفت‌انگیز نصیبمان می‌شود، چنان عظیم و اندوه‌زاست که جز به درد گریستن و بُهت و خاموشی هیچ چاره نیست.

اگر در صفحه باز حوادث چشممان به نام کسی بیفتد که همسرش را با شلیک چند گلوله کشته باشد، چه‌بسا برای برخی از ما این خبر جذاب و هیجان‌انگیز باشد و برای بسیاری دیگر هم خبر تکراری و بی‌اهمیت و ملال‌انگیز.

اما وقتی ناگهان می‌خوانی که محمدعلی‌نجفی خود را تسلیم پلیس کرد؛ فرو می‌ریزی. مگر او چه تفاوتی با دیگر کارگزاران نظام داشت؟

پاسخ روشن است. او سیاستمداری خردمند و دانشوری فرهیخته و مدیری خبیر و نوگرا و نیکوتدبیر است. با این همه کم نیستند سیاستمداران و دانشمندان و نخبگانی که در زندگی شخصیشان پای در گل مانده‌اند و دست به جنایت و قتل آلوده‌اند.

آنچه درباره دکتر نجفی مایه دریغ و خشم است، این است که مخالفان خون‌آشام او بس دام تنیدند و بسی دانه فشاندند تا او را بی‌آبرو کنند و از صحنه سیاست و مدیریت برای همیشه محو کنند و چه‌بسا که این آخرین دسیسه شوم آنان بود.

نجفی همیشه خاری در چشم و استخوانی در گلوی ایشان بوده است. او در شهرداری تهران جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد؛
هم او بود که در حق‌خواهی سال هشتادوهشت جانب مردم را نگاه داشت.

مدیریت او در سازمان برنامه و بودجه و وزارت آموزش‌وپرورش نیز درخشان و کم‌نقص بود و چه جرمی از این بیشتر که کسی اهل باشد و جای نااهلان را بگیرد.

این همه فضل و خدمت هیچ‌یک قتل و آدمکشی را توجیه نمی‌کند؛ چراکه:
"یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کند"

شاید حال و پایان کار این وزیر پیشین چون فرجام کار حسنک وزیر شود؛ اما وقتی از ترسِ پرسشِ جانکاهِ "چرا؟"، به تاریکخانه درون می‌رویم، پژواک صدای بیمناک حافظ را می‌شنویم که بانگ می‌زند:
"جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی"
@javadrooh
📱 روایت‌های مجازی: "یک قاب تاریخی"

👈 بزرگمهر حسین‌پور، کارتونیست، با انتشار این طرح در اینستاگرام خود نوشت:

این تصویر بخشی از تاریخ این روزگار خواهد شد. تصویر خبرنگاری که با غرور و اعتماد به‌نفس اسلحه‌ مردی را به تلویزیون نشان می‌دهد که آن مرد در چند قدمی دورتر... روی صندلی‌ای... زیر پرچم جمهوری اسلامی مچاله شده... به ته خط خط رسیده... نشسته است.

او همان مردی بود که روزگاری وزیر بوده... شهردار بوده و چنین خبرنگاری ساعت‌ها باید در انتظار اجازه‌ ورود می‌نشسته تا با او سلامی بتواند کند. حالا با چابکی عجیبی در حال شمردن فشنگ‌های مرد خمیده است.

این عکس جزیی از تاریخ خواهد شد... مردی که تمام عمر زیر پرچم جمهوری اسلامی با کمری راست خدمت کرده... حالا با کمری شکسته به دوربین خیره شده است.

وای که شرح‌هایی شرحه‌شرحه بر این عکس می‌توان نوشت... اين عکس درد و رنج‌هایی فراوان با خود دارد. این لحظه را دردمندانه کشیدم تا بر لوح دلم درد این عکس را ثبت کرده باشم.
@javadrooh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ویدئو: اوج‌گیری فشار باند بابک زنجانی برای برکناری بیژن زنگنه از وزارت نفت
@javadrooh