سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷ در بروجرد – ۲۳ دی ۱۳۸۶ در تهران) رئیس موسسه لغتنامه دهخدا و مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی، استاد تمام دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام بود.
شهیدی از شاگردان برجسته علیاکبر دهخدا و بدیعالزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۴۰ دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی و تاریخ دریافت کرد. او همچنین در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف زیر نظر سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم خویی تحصیل کرد و درجه اجتهاد داشت.
او به جز همکاری در تدوین فرهنگ معین و لغتنامه دهخدا، ۴ عنوان ترجمه، ۳ عنوان تصحیح و تعداد زیادی تالیف دارد که شماری از کتابهای وی به زبانهای بیگانه ترجمه شدند و جایزه دریافت کردند.
برخورد با محمد معین، باب آشنایی وی را به حضور علیاکبر دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل موسسه لغتنامه دهخدا، معاونت سازمان رابهعهده گرفت. سپس علامه دهخدا از سیدجعفر شهیدی دعوت به همکاری کرد و در نامهای به دکتر آذر (وزیر فرهنگ وقت) نوشت: «او اگر نه در نوع خود بینظیر، ولی کمنظیر است.» دهخدا در این نامه میخواهد که به جای ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدریس اختصاص دهند تا بقیه وقتش را در لغتنامه دهخدا بگذراند. مدتی اینگونه میگذرد، تا سال ۱۳۴۰ که با مدرک دکتری به دانشگاه منتقل میشود. تدریس در دانشگاه تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا میکند، اما بعد با ناامنی دانشگاه، دانشجویان خود را به لغتنامه میبرد. پس از سالها نیز، تا پایان عمر وی هنوز دانشجویانش چهارشنبهها به دفتر وی در موسسه لغتنامه دهخدا میرفتند و با شهیدی جلساتی را داشتند. بعد از مرگ محمد معین، شهیدی مسئولیت اداره سازمان لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمینههای ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و همنشینی با استادانی نظیر بدیعالزمان فروزانفر، دهخدا، جلالالدین همائی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد.
@iranboom_ir
شهیدی از شاگردان برجسته علیاکبر دهخدا و بدیعالزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۴۰ دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی و تاریخ دریافت کرد. او همچنین در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف زیر نظر سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم خویی تحصیل کرد و درجه اجتهاد داشت.
او به جز همکاری در تدوین فرهنگ معین و لغتنامه دهخدا، ۴ عنوان ترجمه، ۳ عنوان تصحیح و تعداد زیادی تالیف دارد که شماری از کتابهای وی به زبانهای بیگانه ترجمه شدند و جایزه دریافت کردند.
برخورد با محمد معین، باب آشنایی وی را به حضور علیاکبر دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل موسسه لغتنامه دهخدا، معاونت سازمان رابهعهده گرفت. سپس علامه دهخدا از سیدجعفر شهیدی دعوت به همکاری کرد و در نامهای به دکتر آذر (وزیر فرهنگ وقت) نوشت: «او اگر نه در نوع خود بینظیر، ولی کمنظیر است.» دهخدا در این نامه میخواهد که به جای ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدریس اختصاص دهند تا بقیه وقتش را در لغتنامه دهخدا بگذراند. مدتی اینگونه میگذرد، تا سال ۱۳۴۰ که با مدرک دکتری به دانشگاه منتقل میشود. تدریس در دانشگاه تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا میکند، اما بعد با ناامنی دانشگاه، دانشجویان خود را به لغتنامه میبرد. پس از سالها نیز، تا پایان عمر وی هنوز دانشجویانش چهارشنبهها به دفتر وی در موسسه لغتنامه دهخدا میرفتند و با شهیدی جلساتی را داشتند. بعد از مرگ محمد معین، شهیدی مسئولیت اداره سازمان لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمینههای ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و همنشینی با استادانی نظیر بدیعالزمان فروزانفر، دهخدا، جلالالدین همائی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد.
@iranboom_ir
یادی از استاد دکتر شهیدی - استاد علم و عمل
علیمحمد سجادی
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3873-ostad-dr-shahidi-ostad-elm-amal.html
@iranboom_ir
علیمحمد سجادی
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3873-ostad-dr-shahidi-ostad-elm-amal.html
@iranboom_ir
به بهانه زادروز محمدعلی جمالزاده؛ «قصه ما به سر رسید» کلاغه به خونش نرسید
متنی که در زیر آمده است به قلم شادروان استاد ایرج افشار درباره او و فهرست بندی آثار اوست؛
جمالزاده در یکصد و شش سالگی درگذشت. زادنش به سال ۱۳۰۹ قمری در شهر اصفهان روی داد و مرگش روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو – کنار دریاچه لمان – فرا رسید. پدرش سید جمال الدین واعظ اصفهانی نام داشت. محل اقامت او شهر اصفهان بود، ولی غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف می رفت.
در ده سالگی او، سید جمال اقامت در تهران را اختیار کرد و دو سه سالی بیش نگذشت که فرزند خود محمد علی را برای تحصیل به بیروت فرستاد(۱۹۰۸).جمالزاده در بیروت بود که اوضاع سیاسی ایران دگرگون شد. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادی خواهان دچار سرنوشتی شد.سید جمال نیز در شهر بروجرد طناب انداخته و مقتول شد.
جمالزاده پس از چند سال متمایل به تحصیلات دانشگاهی اروپایی شد در سال ۱۹۱۰ قصد عزیمت به اروپا کرد. تا سال ۱۹۱۱ در سوئیس بود. در این سال به فرانسه آمد و دیپلم علم حقوق خود را در دانشگاه شهر دیژون گرفت. در سال ۱۹۱۵ به دعوت کمیته ملیون ایرانی، به برلن آمد و تا سال ۱۹۳۰ در این شهر زیست. جمالزاده پس از ورود به برلن، مدت درازی نگذشت که به ماموریت از جانب کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه اعزام شد بعد از شانزده ماه به برلن بازگشت و برای همکاری به مجله کاوه دعوت شد و تا تعطیلی آن با مجله کار می کرد. پس از آن مدت هشت سال سرپرست محصلین ایرانی بود و به خدمت محلی سفارت ایران در آمد. بعد به جامعه ملل پیوست و در سال ۱۹۵۳ بازنشسته شد و به ژنو مهاجرت کرد. وی در این دوران هفت بار به ایران سفر کرد ولی در هر یک از این سفر ها مدت کوتاهی در ایران بیش نماند. اما در سراسر این مدت با ایران می زیست. هر روز کتاب فارسی می خواند. هر چه تالیف و تحقیق کرد درباره ایران بود و اگر هم درباره ی ایران نبود به زبان فارسی و برای بیداری و گسترش معارف ایرانیان بود. لذت می برد از اینکه فارسی حرف بزند و خانه اش آراسته به قالی و قلمکار و قلمدان و ترمه و تافته و برنجینه های کرمان و اصفهان و یزد بود.
جمالزاده در رشته حقوق درس خواند ولی در آن مباحث یک سطر هم به قلم نیاورد. باید قبول کرد که دانشگاه واقعی او دوره ی همکاریش با مجله کاوه در برلن بود. وی از هم سخنی با ایرانیان دانشمند و مستشرقان نامور، دریافت های سودمند کرد. استفاده از کتاب خانه خاص و بزرگ کاوه و شرکت در جلسات خطابه های علمی و تحقیقی، موجب بسط یافتن دامنه معرفت و بینش جمالزاده شد.
جمالزاده فعالیت فکری و نویسندگی را با پژهش آغاز کرد و پیش از آنکه در داستان نویسی آوازه بیابد، نویسنده ی مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی به شمار می رفت.
نوشته های جمالزاده را در شش گروه می توان شناخت:
الف) نگارش های پژوهشی:
در این رشته مهم تر از همه گنج شایگان(۱۳۳۵) یا تاریخ اقتصادی ایران است و هنوز هم واجد اعتبار و مرجع اصلی عموم کسانی است که به تحقیق در این زمینه می پردازند.تاریخ روابط ایران و روس تالیفی است که درباره آن نوشته اند:
فرهنگ لغات عامیانه کتابی است که شالوده ی آن از روزگار نگارش داستان های یکی بود و یکی نبود گذاشته شد که محتوی هفت هزار واژه و اصطلاح و ترکیب می باشد.
فهرست کتاب های تالیفی او در زمینه تاریخ و ادبیات چنین است:
گنج شایگان
تاریخ روابط روس با ایران
پند نامه سعدی یا گلستان نیک بخت
یقصه ی قصه هابانگ نای ( داستان های مثنوی مولانا)فرهنگ لغات عوامانه
طریقه نویسندگی و داستان سرایی
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
اندک آشنایی با حافظ
ب) نگارش های داستانی:
فارسی شکر است نخستین نوشته اوست که هفتاد و پنج سال پیش به چاپ رسید. کتاب یکی بود و یکی نبود وی موجب تحسین و تمجید همگان و نوشتن ستایش نامه هایی درباره آن شد.
دنباله نوشتار:
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10791-jamalzadeh.html
https://telegram.me/iranboom_ir
متنی که در زیر آمده است به قلم شادروان استاد ایرج افشار درباره او و فهرست بندی آثار اوست؛
جمالزاده در یکصد و شش سالگی درگذشت. زادنش به سال ۱۳۰۹ قمری در شهر اصفهان روی داد و مرگش روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو – کنار دریاچه لمان – فرا رسید. پدرش سید جمال الدین واعظ اصفهانی نام داشت. محل اقامت او شهر اصفهان بود، ولی غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف می رفت.
در ده سالگی او، سید جمال اقامت در تهران را اختیار کرد و دو سه سالی بیش نگذشت که فرزند خود محمد علی را برای تحصیل به بیروت فرستاد(۱۹۰۸).جمالزاده در بیروت بود که اوضاع سیاسی ایران دگرگون شد. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادی خواهان دچار سرنوشتی شد.سید جمال نیز در شهر بروجرد طناب انداخته و مقتول شد.
جمالزاده پس از چند سال متمایل به تحصیلات دانشگاهی اروپایی شد در سال ۱۹۱۰ قصد عزیمت به اروپا کرد. تا سال ۱۹۱۱ در سوئیس بود. در این سال به فرانسه آمد و دیپلم علم حقوق خود را در دانشگاه شهر دیژون گرفت. در سال ۱۹۱۵ به دعوت کمیته ملیون ایرانی، به برلن آمد و تا سال ۱۹۳۰ در این شهر زیست. جمالزاده پس از ورود به برلن، مدت درازی نگذشت که به ماموریت از جانب کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه اعزام شد بعد از شانزده ماه به برلن بازگشت و برای همکاری به مجله کاوه دعوت شد و تا تعطیلی آن با مجله کار می کرد. پس از آن مدت هشت سال سرپرست محصلین ایرانی بود و به خدمت محلی سفارت ایران در آمد. بعد به جامعه ملل پیوست و در سال ۱۹۵۳ بازنشسته شد و به ژنو مهاجرت کرد. وی در این دوران هفت بار به ایران سفر کرد ولی در هر یک از این سفر ها مدت کوتاهی در ایران بیش نماند. اما در سراسر این مدت با ایران می زیست. هر روز کتاب فارسی می خواند. هر چه تالیف و تحقیق کرد درباره ایران بود و اگر هم درباره ی ایران نبود به زبان فارسی و برای بیداری و گسترش معارف ایرانیان بود. لذت می برد از اینکه فارسی حرف بزند و خانه اش آراسته به قالی و قلمکار و قلمدان و ترمه و تافته و برنجینه های کرمان و اصفهان و یزد بود.
جمالزاده در رشته حقوق درس خواند ولی در آن مباحث یک سطر هم به قلم نیاورد. باید قبول کرد که دانشگاه واقعی او دوره ی همکاریش با مجله کاوه در برلن بود. وی از هم سخنی با ایرانیان دانشمند و مستشرقان نامور، دریافت های سودمند کرد. استفاده از کتاب خانه خاص و بزرگ کاوه و شرکت در جلسات خطابه های علمی و تحقیقی، موجب بسط یافتن دامنه معرفت و بینش جمالزاده شد.
جمالزاده فعالیت فکری و نویسندگی را با پژهش آغاز کرد و پیش از آنکه در داستان نویسی آوازه بیابد، نویسنده ی مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی به شمار می رفت.
نوشته های جمالزاده را در شش گروه می توان شناخت:
الف) نگارش های پژوهشی:
در این رشته مهم تر از همه گنج شایگان(۱۳۳۵) یا تاریخ اقتصادی ایران است و هنوز هم واجد اعتبار و مرجع اصلی عموم کسانی است که به تحقیق در این زمینه می پردازند.تاریخ روابط ایران و روس تالیفی است که درباره آن نوشته اند:
فرهنگ لغات عامیانه کتابی است که شالوده ی آن از روزگار نگارش داستان های یکی بود و یکی نبود گذاشته شد که محتوی هفت هزار واژه و اصطلاح و ترکیب می باشد.
فهرست کتاب های تالیفی او در زمینه تاریخ و ادبیات چنین است:
گنج شایگان
تاریخ روابط روس با ایران
پند نامه سعدی یا گلستان نیک بخت
یقصه ی قصه هابانگ نای ( داستان های مثنوی مولانا)فرهنگ لغات عوامانه
طریقه نویسندگی و داستان سرایی
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
اندک آشنایی با حافظ
ب) نگارش های داستانی:
فارسی شکر است نخستین نوشته اوست که هفتاد و پنج سال پیش به چاپ رسید. کتاب یکی بود و یکی نبود وی موجب تحسین و تمجید همگان و نوشتن ستایش نامه هایی درباره آن شد.
دنباله نوشتار:
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10791-jamalzadeh.html
https://telegram.me/iranboom_ir
۲۴ دیماه سالگرد درگذشت دکتر احمد تفضلی ( ۱۶ آذرماه ۱۳۱۶ - ۲۴ دیماه ۱۳۷۵)، زبانشناس، ایرانشناس، پژوهشگر و متخصص زبانهای پهلوی و پارتی است.
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
یادی از محمد قاضی در سالگرد درگذشتش
محمد قاضی 12 مردادماه سال 1292 در مهاباد متولد شد. در سال 1307 گواهینامه ششم دبستان را گرفت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار میکرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال 1315 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال 1318 در رشته حقوق قضایی دانشآموخته شد. از سال 1320 اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال 1307 که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کردهای عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علاقهمند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سالهای 1317- 1318 به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.
او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) 1319، «سپیددندان» جک لندن، 1331، «جزیرهی پنگوئنها»ی آناتول فرانس، 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، 1333، «سادهدل» ولتر، 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشدهی این مترجم هستند.
قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، 24 دیماه سال 1376 در تهران درگذشت.
عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفتوگویی با ایسنا، ترجمههای محمد قاضی را برای خود خاطرهانگیزمیخواند و خواندن «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمهی قاضی را برای خود در سن یازدهسالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان میکند.
کوثری میگوید: یکی از مهمترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتابخوان کرد.
او مهمترین ویژگی ترجمههای محمد قاضی را در زمانی که هنوز از نقد ترجمهها، شیوهها وتئوریهای ترجمه خبری نبود، دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی و بازگرداندن آن به زبان مقصد میداند و ادامه میدهد: او به خوبی میتوانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمههایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.
کوثری همچنین اظهار میکند که قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی میدانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها میکرد و فارسی میشد.
این مترجم یکی از ویژگیهای مترجمان نسل قبل از خود مانند محمد قاضی، رضا سیدحسینی، نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی را در تربیت سنتی آنها میداند که به واسطه این تربیت، فارسیخوان و فارسیدان میشدند و میگوید: وقتی همه آنها فارسی را به خوبی میدانستند، بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آنچه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل میکند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.
کوثری دربارهی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتابهای او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیتهایی چون فرانسوی، آمریکایی، چک، ایتالیایی، ارمنی، دانمارکی، انگلیسی، یونانی، اسپانیایی، اتریشی، روس، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان میدهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که میپسندیده، ترجمه میکرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.
مهدی غبرایی هم در گفتوگویی با خبرنگار ایسنا دربارهی محمد قاضی میگوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشمگیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران میکرد.
این مترجم دربارهی آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده، معتقد است: قاضی بیشتر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده و در ترجمه سلیقهاش بیشتر متوجه متنهای روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشانترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستانگویی در آن اهمیت زیادی دارد،
دنباله نوشتار:
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6812-yadi-az-mohammad-ghazi-dar-salgard-tavalodash.html
@iranboom_ir
محمد قاضی 12 مردادماه سال 1292 در مهاباد متولد شد. در سال 1307 گواهینامه ششم دبستان را گرفت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار میکرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال 1315 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال 1318 در رشته حقوق قضایی دانشآموخته شد. از سال 1320 اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال 1307 که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کردهای عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علاقهمند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سالهای 1317- 1318 به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.
او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) 1319، «سپیددندان» جک لندن، 1331، «جزیرهی پنگوئنها»ی آناتول فرانس، 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، 1333، «سادهدل» ولتر، 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشدهی این مترجم هستند.
قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، 24 دیماه سال 1376 در تهران درگذشت.
عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفتوگویی با ایسنا، ترجمههای محمد قاضی را برای خود خاطرهانگیزمیخواند و خواندن «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمهی قاضی را برای خود در سن یازدهسالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان میکند.
کوثری میگوید: یکی از مهمترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتابخوان کرد.
او مهمترین ویژگی ترجمههای محمد قاضی را در زمانی که هنوز از نقد ترجمهها، شیوهها وتئوریهای ترجمه خبری نبود، دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی و بازگرداندن آن به زبان مقصد میداند و ادامه میدهد: او به خوبی میتوانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمههایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.
کوثری همچنین اظهار میکند که قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی میدانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها میکرد و فارسی میشد.
این مترجم یکی از ویژگیهای مترجمان نسل قبل از خود مانند محمد قاضی، رضا سیدحسینی، نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی را در تربیت سنتی آنها میداند که به واسطه این تربیت، فارسیخوان و فارسیدان میشدند و میگوید: وقتی همه آنها فارسی را به خوبی میدانستند، بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آنچه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل میکند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.
کوثری دربارهی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتابهای او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیتهایی چون فرانسوی، آمریکایی، چک، ایتالیایی، ارمنی، دانمارکی، انگلیسی، یونانی، اسپانیایی، اتریشی، روس، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان میدهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که میپسندیده، ترجمه میکرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.
مهدی غبرایی هم در گفتوگویی با خبرنگار ایسنا دربارهی محمد قاضی میگوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشمگیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران میکرد.
این مترجم دربارهی آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده، معتقد است: قاضی بیشتر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده و در ترجمه سلیقهاش بیشتر متوجه متنهای روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشانترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستانگویی در آن اهمیت زیادی دارد،
دنباله نوشتار:
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6812-yadi-az-mohammad-ghazi-dar-salgard-tavalodash.html
@iranboom_ir
واژههای فارسیِ عربی شده
بانو آسیه اسبقی زمانی که برای پایاننامهی کارشناسی ارشدش در دانشگاه الدنبورگ آلمان و سپس تدوین کتابش (دگردیسی معنایی واژگان عربی در فارسی) به مطالعهی دقیق فرهنگهای فارسی از گونهی لغتنامهی دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ نفیسی و برهان قاطع، و مقایسهی آنها با واژهنامههای معتبر عربی مانند لسانالعرب، متن اللغه، تاجالعروس، محیط المحیط، المنجد، المعجم، فقهاللغه و المعرب پرداخته بود در ضمن بررسی و تحقیق، پیوسته به واژگانی برمیخورد که در فرهنگهای عربی در برابر آنها واژهی «فارسیه» درج شده بود. او میگوید: «در حالی که من هم همانند بسیاری از هموطنانم واژگان مزبور را تا آن زمان عربیالاصل میپنداشتم». به این ترتیب او شروع به جمعآوری آن واژگان نمود. شمار این واژگان بالغ بر سه هزار است که از یکسو ریشهی آنها از طریق زبانهای میانهی ایرانی (فارسی میانه، پارتی و سُغدی) تا زبانهای باستانی ایرانی (فارسی باستان و اوستایی) و از طرف دیگر چون رشتهی تحصیلی ایشان علاوه بر ایرانشناسی و زبان و ادبیات عرب، زبانهای سامی هم است، ردّ پای واژگان مزبور را در دیگر زبانهای سامی به غیر از عربی مانند آسوری، عبری، حبشی، آرامی صبی و مهمتر از همه اکدی (بابلی نو) مورد برررسی قرار داد. کتاب ایشان که حدود 300 صفحه است در سال 1988 به زبان آلمانی در انتشارات Otto Harrassowits در ویسبادن با نام Persische Lehnworter im Arabischen (واژههای به وامگرفتهی فارسی در زبان عربی) به چاپ رسیده است. در این رابطه همچنان میتوان به گفتار دکتر مهدی محقق با عنوان «عناصر فارسی در زبان عربی» اشاره کرد که در کتاب «بیست گفتار» ایشان آمده است. از اینرو بهنظر میرسد نگاهبانی از این گروه واژگان، در حقیقت نگهداشت صورت تازهتر برخی واژگان از دسترفتهی ایرانی است.
دو دیگر این که واژگان عربی در زبان فارسی دچار دگردیسی معنایی شدهاند بهطوری که یک عربزبان از جملههای بهظاهر پر از واژگان عربی یک فارسیزبان هم نمیتواند به درک منظور او نایل آید و آن اندک واژههایی هم که بار معنایی عربی خود را حفظ کردهاند از نظر قواعد و دستور زبان عربی، درست نیستند. واژهی محسوس که امروز در فلسفه و روانشناسی به کار میرود و در گفتوگوهای عامه روان است، نمونهای کوچک از این مورد است. این واژه از لحاظ صرف و نحو عربی درست نیست زیرا فعل حس کردن در عربی «احس» از باب افعال است و مفعول آن «مُحَسّ» است نه محسوس. البته اگر جایگزینی مناسب - که ریشه در زبان کهن فارسی داشته و خویشاوند واژگان امروزین ما باشد - برای این دسته از واژگان یافت یا ساخته شود بهتر خواهد بود
در حالیکه ذخیرهی واژگان عربی در زبان فارسی فراوان است، واژههای بسیاری نیز از زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است. در سدهی اخیر دانسته شده که شماری از واژگان قرآن و انبوهی از لغات زبان عربی از زبانهای متداول در میانرودان (بینالنهرین) باستان و زبانهای ایرانی و از جمله فارسی برگرفته شده و سپس مطابق با قواعد و تصریف زبان عربی دچار تغییرات آوایی و گاه معنایی شده و مشتقاتی نیز برای آنها ساخته شده است.
سهم دانشمندان ایرانی - به عنوان بزرگترین و پرشمارترین نویسندگان متنهای عربی - در ورود واژگان ایرانی به این زبان و حتا ساخت دستور زبان و اصول صرف و نحو برای آن بسیار بارز بوده است. تشخیص واژگان دخیل در قرآن و زبان عربی، همواره کار سادهای نیست و نیاز به آشنایی با زبانهای دیگر متداول در منطقه، و نیز اصول و قواعد زبانشناسی و ریشهشناسی لغات دارد.
برای تشخیص واژگان دخیل در زبان عربی و قرآن، تاکنون کتابها و فرهنگنامههای گوناگونی منتشر شده است. مانند کتاب مشهور آرتور جفری (Arthur Jeffery، 1959-1892 میلادی)، استاد استرالیایی زبانهای سامی در مدرسهی مطالعات شرقی قاهره که به نام «واژههای دخیل در قرآن مجید» با ترجمهی فریدون بدرهای به فارسی ترجمه و منتشر شده است (انتشارات توس، 1372). در این کتاب 275 لغت غیرعربی معرفی شده است.
یکی دیگر از بهترین کوششها در این زمینه، کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» نوشته زندهیاد سیدمحمدعلی امامشوشتری (1351-1281) است که انجمن آثار ملی آن را در سال 1347 منتشر کرد و در بردارندهی حدود سه هزار وامواژه و ریشههای آن است.
اثر مهم دیگر در این باره عبارت است از کتاب «الالفاظ الفارسیه المعرب» (بیروت، 1908 م.)، نوشتهی «السید ادی شیر اثوری» (1867- 1915 میلادی)، زبانشناس و متخصص زبان و ادبیات سریانی. ادی شیر، اسقف کلیسای کاتولیک کلدانی و متولد شهر کرکوک (تابع دولت عثمانی وقت) بود.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/3209-vaje-haye-farsi-arabi-shode.html
@iranboom_ir
بانو آسیه اسبقی زمانی که برای پایاننامهی کارشناسی ارشدش در دانشگاه الدنبورگ آلمان و سپس تدوین کتابش (دگردیسی معنایی واژگان عربی در فارسی) به مطالعهی دقیق فرهنگهای فارسی از گونهی لغتنامهی دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ نفیسی و برهان قاطع، و مقایسهی آنها با واژهنامههای معتبر عربی مانند لسانالعرب، متن اللغه، تاجالعروس، محیط المحیط، المنجد، المعجم، فقهاللغه و المعرب پرداخته بود در ضمن بررسی و تحقیق، پیوسته به واژگانی برمیخورد که در فرهنگهای عربی در برابر آنها واژهی «فارسیه» درج شده بود. او میگوید: «در حالی که من هم همانند بسیاری از هموطنانم واژگان مزبور را تا آن زمان عربیالاصل میپنداشتم». به این ترتیب او شروع به جمعآوری آن واژگان نمود. شمار این واژگان بالغ بر سه هزار است که از یکسو ریشهی آنها از طریق زبانهای میانهی ایرانی (فارسی میانه، پارتی و سُغدی) تا زبانهای باستانی ایرانی (فارسی باستان و اوستایی) و از طرف دیگر چون رشتهی تحصیلی ایشان علاوه بر ایرانشناسی و زبان و ادبیات عرب، زبانهای سامی هم است، ردّ پای واژگان مزبور را در دیگر زبانهای سامی به غیر از عربی مانند آسوری، عبری، حبشی، آرامی صبی و مهمتر از همه اکدی (بابلی نو) مورد برررسی قرار داد. کتاب ایشان که حدود 300 صفحه است در سال 1988 به زبان آلمانی در انتشارات Otto Harrassowits در ویسبادن با نام Persische Lehnworter im Arabischen (واژههای به وامگرفتهی فارسی در زبان عربی) به چاپ رسیده است. در این رابطه همچنان میتوان به گفتار دکتر مهدی محقق با عنوان «عناصر فارسی در زبان عربی» اشاره کرد که در کتاب «بیست گفتار» ایشان آمده است. از اینرو بهنظر میرسد نگاهبانی از این گروه واژگان، در حقیقت نگهداشت صورت تازهتر برخی واژگان از دسترفتهی ایرانی است.
دو دیگر این که واژگان عربی در زبان فارسی دچار دگردیسی معنایی شدهاند بهطوری که یک عربزبان از جملههای بهظاهر پر از واژگان عربی یک فارسیزبان هم نمیتواند به درک منظور او نایل آید و آن اندک واژههایی هم که بار معنایی عربی خود را حفظ کردهاند از نظر قواعد و دستور زبان عربی، درست نیستند. واژهی محسوس که امروز در فلسفه و روانشناسی به کار میرود و در گفتوگوهای عامه روان است، نمونهای کوچک از این مورد است. این واژه از لحاظ صرف و نحو عربی درست نیست زیرا فعل حس کردن در عربی «احس» از باب افعال است و مفعول آن «مُحَسّ» است نه محسوس. البته اگر جایگزینی مناسب - که ریشه در زبان کهن فارسی داشته و خویشاوند واژگان امروزین ما باشد - برای این دسته از واژگان یافت یا ساخته شود بهتر خواهد بود
در حالیکه ذخیرهی واژگان عربی در زبان فارسی فراوان است، واژههای بسیاری نیز از زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است. در سدهی اخیر دانسته شده که شماری از واژگان قرآن و انبوهی از لغات زبان عربی از زبانهای متداول در میانرودان (بینالنهرین) باستان و زبانهای ایرانی و از جمله فارسی برگرفته شده و سپس مطابق با قواعد و تصریف زبان عربی دچار تغییرات آوایی و گاه معنایی شده و مشتقاتی نیز برای آنها ساخته شده است.
سهم دانشمندان ایرانی - به عنوان بزرگترین و پرشمارترین نویسندگان متنهای عربی - در ورود واژگان ایرانی به این زبان و حتا ساخت دستور زبان و اصول صرف و نحو برای آن بسیار بارز بوده است. تشخیص واژگان دخیل در قرآن و زبان عربی، همواره کار سادهای نیست و نیاز به آشنایی با زبانهای دیگر متداول در منطقه، و نیز اصول و قواعد زبانشناسی و ریشهشناسی لغات دارد.
برای تشخیص واژگان دخیل در زبان عربی و قرآن، تاکنون کتابها و فرهنگنامههای گوناگونی منتشر شده است. مانند کتاب مشهور آرتور جفری (Arthur Jeffery، 1959-1892 میلادی)، استاد استرالیایی زبانهای سامی در مدرسهی مطالعات شرقی قاهره که به نام «واژههای دخیل در قرآن مجید» با ترجمهی فریدون بدرهای به فارسی ترجمه و منتشر شده است (انتشارات توس، 1372). در این کتاب 275 لغت غیرعربی معرفی شده است.
یکی دیگر از بهترین کوششها در این زمینه، کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» نوشته زندهیاد سیدمحمدعلی امامشوشتری (1351-1281) است که انجمن آثار ملی آن را در سال 1347 منتشر کرد و در بردارندهی حدود سه هزار وامواژه و ریشههای آن است.
اثر مهم دیگر در این باره عبارت است از کتاب «الالفاظ الفارسیه المعرب» (بیروت، 1908 م.)، نوشتهی «السید ادی شیر اثوری» (1867- 1915 میلادی)، زبانشناس و متخصص زبان و ادبیات سریانی. ادی شیر، اسقف کلیسای کاتولیک کلدانی و متولد شهر کرکوک (تابع دولت عثمانی وقت) بود.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/3209-vaje-haye-farsi-arabi-shode.html
@iranboom_ir
پیوندهای ریشهدار و دیرپای فرهنگ ارمنی با فرهنگ ایرانی
برگرفته از کتاب ایران و قفقاز؛ نوشته، گردآوري و تنظيم: دکتر پرويز ورجاوند رویهی 361 تا 389
آندرانیک هویان
بنا بر سرودههای شاهنامه، سررزمین نخستین و زادگاه ارمنیان میان دریای مازندران و آمودریا و دریاچه آرال بوده است ، و بنابر وندیداد (بخشی از اوستا) همین سرزمین خاستگاه آریائیان جهان است، و از همین روی ارمنیان یکی از نژاده ترین تیره های آریائیاند.(1)
به قولی در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد گروه کثیری از اقوام آریائی از شمال دریای خزر به سوی جنوب به حرکت درآمدند. بخشی از آنان که ارمنیان بودند، چون به سرزمینی رسیدند، که بعدها، ارمنستان، نامیده شد، در آن سرزمین اقامت گزیدند، دسته دیگر به حرکت خود به سوی جنوب ادامه دادند. در کتیبههای آشوری سده نهم پیش از میلاد، از اقوام « پارسواش » یاد گردیده است که در حوالی دریاچه اورمیه زندگی میکردند. (2) سپس در اوایل سده هفتم پیش از میلاد در سالنامه های آشوری از مردم « پارسواش » نام برده می شود ، که با مردم انزان، به ایلامیهائی که بر علیه آشور میجنگیدند، یاری دادهاند. (3)
در اواخر سده هفتم پیش از میلاد ارمنیان به رهبری « باروبر » به دولت ماد در براندازی دولت آشوری یاری دادند ، و به پاس آن ، بارویر رهبر ارمنیان ، به عنوان پادشاه ارمنستان تاجگذاری کرد. (4)
در نظام حکومتی ایران، در روزگار هخامنشیان، سومین جایگاه بعد از پارسها و مادها، از آن، ارمنیان بود. سرداران ارمنی، فرماندهی سپاهیان ایران را به عهده داشتند پس از کشته شدن کمبوجیه ، ارمنستان شورش کرد . چون سلطنت بر داریوش مسلم گردید ، یکی از سرداران ارمنی خود به نام « دارشیش (5) » را مأمور فرونشاندن شورش ارمنستان کرد . در نبرد داریوش هخامنشی با اسکندر مقدونی ، جناحین راست و چپ سپاه ایران را سپاهیان ارمنی ، به فرماندهی سرداران ارمنی تشکیل میدادند. (6) فرمانده جناح راست یرواند (داماد شاهنشاه هخامنشی) و فرمانده جناح چپ میترا اوستس mitra-ustes بود .
پس از پیروزی مقدونیان ، یرواند در ارمنستان ادعای استقلال کرد و به سلطنت پرداخت. خاندان یرواندیان که بر ارمنستان فرمان می راندند ، سیاست ضد سلوکی داشتند ، و تا حدودی توانستند استقلال ارمنستان را حفظ کنند .
در سال 189 پیش از میلاد ، «آرتاشس» اول که خود را منسوب به خاندان یرواندیان میکرد، بر تخت سلطنت ارمنستان جلوس کرد و ارمنستان را به عظمت و قدرت رساند .
تیگران دوم (95ـ 55 پیش از میلاد) نواده آرداشس، که در تاریخ ارمنیان به تیگران کبیر اشتهار دارد، به توسعه سرزمینهای متصرفی پرداخت و حدود ارمنستان را از شمال، به آغوانک یا آلبانیا (ارمنیان به سرزمینی که در قفقاز و در شمال رودخانه کر، قرار گرفته است، آغوانک یا آلبانیا می گویند و نویسندگان فارسی زبان آن خطه را اران می خوانند.) از شرق به دریای خزر، از جنوب تا نزدیک فلسطین و از غرب به دریای مدیترانه رساند. سپاهیان تیگران دوم طبق توصیف مورخین یونانی، به غیر از ارمنیان شامل اهالی؛ آذربایجان، کردوک، عربها، گرجیها و آلبانها یا آغوانکها 7 ( اهالی اران ) بود .
روابط ایرانیان و ارمنیان در روزگار اشکانیان بسیار صمیمانه تر و نزدیک تر گردید، «اوتوما » دختر تیگران دوم با مهرداد اشکانی شاهنشاه ایران زمین پیوند زناشوئی بست . (8) و دختر« آرتاوازد » سوم ( 55 ـ 34 پیش از میلاد ) با « پاکور » ولیعهد و فرزند ارُد ، شاهنشاه ایران زمین ازدواج کرد.
در دهه هفتم سده اول میلادی بلاش اشکانی برادر خود، تیرداد را به سلطنت ارمنستان منصوب کرد. تیرداد بنیانگذار سلسله اشکانیان در ارمنستان گردید. (9) و یک شاخه از سلاطین اشکانی نزدیک به چهارصد سال در ارمنستان سلطنت کردند.
چون اردشیر بابکان سلسله اشکانیان را در ایران منقرض کرد، شاهزادگان، رجال و نجیبزادگان اشکانی به ارمنستان گریختند و به پادشاه اشکانی ارمنستان پناهنده شدند. در سال 301 میلادی مسیحیت دین رسمی ارمنستان اعلام گردید. (10)
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/1165-peivand-dirine-iran-armanestan.html
https://telegram.me/iranboom_ir
برگرفته از کتاب ایران و قفقاز؛ نوشته، گردآوري و تنظيم: دکتر پرويز ورجاوند رویهی 361 تا 389
آندرانیک هویان
بنا بر سرودههای شاهنامه، سررزمین نخستین و زادگاه ارمنیان میان دریای مازندران و آمودریا و دریاچه آرال بوده است ، و بنابر وندیداد (بخشی از اوستا) همین سرزمین خاستگاه آریائیان جهان است، و از همین روی ارمنیان یکی از نژاده ترین تیره های آریائیاند.(1)
به قولی در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد گروه کثیری از اقوام آریائی از شمال دریای خزر به سوی جنوب به حرکت درآمدند. بخشی از آنان که ارمنیان بودند، چون به سرزمینی رسیدند، که بعدها، ارمنستان، نامیده شد، در آن سرزمین اقامت گزیدند، دسته دیگر به حرکت خود به سوی جنوب ادامه دادند. در کتیبههای آشوری سده نهم پیش از میلاد، از اقوام « پارسواش » یاد گردیده است که در حوالی دریاچه اورمیه زندگی میکردند. (2) سپس در اوایل سده هفتم پیش از میلاد در سالنامه های آشوری از مردم « پارسواش » نام برده می شود ، که با مردم انزان، به ایلامیهائی که بر علیه آشور میجنگیدند، یاری دادهاند. (3)
در اواخر سده هفتم پیش از میلاد ارمنیان به رهبری « باروبر » به دولت ماد در براندازی دولت آشوری یاری دادند ، و به پاس آن ، بارویر رهبر ارمنیان ، به عنوان پادشاه ارمنستان تاجگذاری کرد. (4)
در نظام حکومتی ایران، در روزگار هخامنشیان، سومین جایگاه بعد از پارسها و مادها، از آن، ارمنیان بود. سرداران ارمنی، فرماندهی سپاهیان ایران را به عهده داشتند پس از کشته شدن کمبوجیه ، ارمنستان شورش کرد . چون سلطنت بر داریوش مسلم گردید ، یکی از سرداران ارمنی خود به نام « دارشیش (5) » را مأمور فرونشاندن شورش ارمنستان کرد . در نبرد داریوش هخامنشی با اسکندر مقدونی ، جناحین راست و چپ سپاه ایران را سپاهیان ارمنی ، به فرماندهی سرداران ارمنی تشکیل میدادند. (6) فرمانده جناح راست یرواند (داماد شاهنشاه هخامنشی) و فرمانده جناح چپ میترا اوستس mitra-ustes بود .
پس از پیروزی مقدونیان ، یرواند در ارمنستان ادعای استقلال کرد و به سلطنت پرداخت. خاندان یرواندیان که بر ارمنستان فرمان می راندند ، سیاست ضد سلوکی داشتند ، و تا حدودی توانستند استقلال ارمنستان را حفظ کنند .
در سال 189 پیش از میلاد ، «آرتاشس» اول که خود را منسوب به خاندان یرواندیان میکرد، بر تخت سلطنت ارمنستان جلوس کرد و ارمنستان را به عظمت و قدرت رساند .
تیگران دوم (95ـ 55 پیش از میلاد) نواده آرداشس، که در تاریخ ارمنیان به تیگران کبیر اشتهار دارد، به توسعه سرزمینهای متصرفی پرداخت و حدود ارمنستان را از شمال، به آغوانک یا آلبانیا (ارمنیان به سرزمینی که در قفقاز و در شمال رودخانه کر، قرار گرفته است، آغوانک یا آلبانیا می گویند و نویسندگان فارسی زبان آن خطه را اران می خوانند.) از شرق به دریای خزر، از جنوب تا نزدیک فلسطین و از غرب به دریای مدیترانه رساند. سپاهیان تیگران دوم طبق توصیف مورخین یونانی، به غیر از ارمنیان شامل اهالی؛ آذربایجان، کردوک، عربها، گرجیها و آلبانها یا آغوانکها 7 ( اهالی اران ) بود .
روابط ایرانیان و ارمنیان در روزگار اشکانیان بسیار صمیمانه تر و نزدیک تر گردید، «اوتوما » دختر تیگران دوم با مهرداد اشکانی شاهنشاه ایران زمین پیوند زناشوئی بست . (8) و دختر« آرتاوازد » سوم ( 55 ـ 34 پیش از میلاد ) با « پاکور » ولیعهد و فرزند ارُد ، شاهنشاه ایران زمین ازدواج کرد.
در دهه هفتم سده اول میلادی بلاش اشکانی برادر خود، تیرداد را به سلطنت ارمنستان منصوب کرد. تیرداد بنیانگذار سلسله اشکانیان در ارمنستان گردید. (9) و یک شاخه از سلاطین اشکانی نزدیک به چهارصد سال در ارمنستان سلطنت کردند.
چون اردشیر بابکان سلسله اشکانیان را در ایران منقرض کرد، شاهزادگان، رجال و نجیبزادگان اشکانی به ارمنستان گریختند و به پادشاه اشکانی ارمنستان پناهنده شدند. در سال 301 میلادی مسیحیت دین رسمی ارمنستان اعلام گردید. (10)
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/1165-peivand-dirine-iran-armanestan.html
https://telegram.me/iranboom_ir
«سروستان» هشتم منتشر شد
برنامۀ شنیداری «سروستان؛ دریچهای به باغ فرهنگ و ادب ایرانی»، با یادی از ابوالحسن نجفی، مترجم، زبانشناس و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شد.
سروستان هشتم شامل پنج بخش «سرو سایهفکن»، «گنجآوا»، «روشندان»، «زبانکاوی» و «معاصرخوانی» است. در بخش «سرو سایهفکن» آیسان نظرمحمدی یادی کرده از استاد ابوالحسن نجفی، و سپس در «گنجآوا» بخشهایی از نشست چهارصد و چهل و هشتم شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی را خواهیم شنید که در آن استادان: علیاشرف صادقی، فتحالله مجتبائی، هوشنگ مرادی کرمانی، حسین معصومی همدانی و... دربارۀ زندهیاد ابوالحسن نجفی سخن میگویند.
در بخش «روشندان»، منوچهر فرادیس، در ادامۀ بررسی سیر تحول ادبیات داستانی در افغانستان، دربارۀ «نخستین داستان کوتاه افغانستان» سخن میگوید. در «زبانکاوی» دکتر محمدرضا رضوی، دربارۀ «یک ویژگی منحصر به فرد زبان» صحبت میکند. در بخش «معاصرخوانی» داستان «زندگی که گریخت» را با صدای فتّانه نادری خواهیم شنید.
https://apll.ir/?p=14806
@iranboom_ir
برنامۀ شنیداری «سروستان؛ دریچهای به باغ فرهنگ و ادب ایرانی»، با یادی از ابوالحسن نجفی، مترجم، زبانشناس و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شد.
سروستان هشتم شامل پنج بخش «سرو سایهفکن»، «گنجآوا»، «روشندان»، «زبانکاوی» و «معاصرخوانی» است. در بخش «سرو سایهفکن» آیسان نظرمحمدی یادی کرده از استاد ابوالحسن نجفی، و سپس در «گنجآوا» بخشهایی از نشست چهارصد و چهل و هشتم شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی را خواهیم شنید که در آن استادان: علیاشرف صادقی، فتحالله مجتبائی، هوشنگ مرادی کرمانی، حسین معصومی همدانی و... دربارۀ زندهیاد ابوالحسن نجفی سخن میگویند.
در بخش «روشندان»، منوچهر فرادیس، در ادامۀ بررسی سیر تحول ادبیات داستانی در افغانستان، دربارۀ «نخستین داستان کوتاه افغانستان» سخن میگوید. در «زبانکاوی» دکتر محمدرضا رضوی، دربارۀ «یک ویژگی منحصر به فرد زبان» صحبت میکند. در بخش «معاصرخوانی» داستان «زندگی که گریخت» را با صدای فتّانه نادری خواهیم شنید.
https://apll.ir/?p=14806
@iranboom_ir
مقدمهٔ کلیله و دمنه و باب برزویه طبیب دریچهای بر فرهنگ و تربیت در ایران باستان
وحید سبزیان پور، امیر اصلان حسن زاده
تأمل در مقدمه کتاب کلیله و دمنه و باب برزویه حکیم این کتاب نشان می دهد که این دو بخش از افزوده های بزرگمهر حکیم و یا به اعتقاد برخی از ابن مقفع است.
آنچه مهم است اینکه این دو بخش هندی نیست و دریچه ای است به فرهنگ و ادب ایرانیان باستان. موضوعات اصلی این دو بخش عبارت است از خردورزی، عشق به دانش و کتاب، اعتقادات دینی، پایبندی به صفات نیک اخلاقی، مبارزه با رذایل اخلاقی و پند های حکیمانه است. در این جستار با ارائه شواهد مختلف، نشان داده ایم که نیاکان ما از معرفت و آگاهی، ارزش های اخلاقی و دینی بیگانه نبوده، مضامین حکمی این دو بخش، روزنه ای است برای اطلاع از دیدگاه های ایرانیان باستان در خصوص محورهای اساسی زندگی. به علاوه نشان داده ایم که عموم این مضامین به سبب حقیقت بینی و درک درست از جهان هستی، همسو و هماهنگ با فرهنگ اسلامی است و با آنکه سرچشمه آنها در فرهنگ ایرانیان است، در انتخاب آنها گزینشی هدفدار برای تطبیق با عقاید اسلامی حاکم بر روزگار ابن مقفع صورت گرفته است.
کلید واژه: ابن مقفع، کلیله و دمنه، برزویه طبیب، فرهنگ ایرانیان باستان
مقدمه
کلیله و دمنه کتابی است که اصل آن هندی است و در روزگار انوشروان به زبان پهلوی ترجمه شده است. ایرانیان چند باب جدید به این کتاب افزودهاند از جمله مقدمه و بابی به نام برزویه طبیب[1]. بی تردید این دو بخش از افزوده های ایرانیان به کلیله و دمنه است، زیرا موضوع آن معرفی این کتاب و شرح داستان انتقال آن از هند به ایران و گفتگوهایی است که بین انوشروان، بزرگمهر و برزویه طبیب صورت گرفته است. (ص 29-38)
از فحوای این باب دریافت می شود که نویسنده آن بزرگمهر است زیرا انوشروان از او خواسته که این باب را بنویسد. با این وجود برخی از صاحب نظران بر این باورند که نویسنده این باب ابن مقفع است نه برزویه، از جمله ابوریحان بیرونی معتقد است ابن مقفع این باب را نوشت تا در افراد سست اعتقاد شک و تردید ایجاد کند و آنها را به مذهب مانوی بکشاند: «...کَعبدِ اللهِ بنِ المُقَفَّعِ فِی زِیَادَتِهِ بَابَ «بُرزُویَةَ» فِیهِ قَاصِداً تَشکِیکِ ضُعفَی الَعقَائدِ فِی الدِّینِ وکَسرِهم لِلدَّعوةِ إلَی مَذهبِ «المَنَانِیَّةِ»... (بیرونی، 1403: 111)
پس از ابوریحان تنی چند از محققان با او همداستان شده هرکدام برای ادعای خود شواهدی نقل کرده اند، غفرانی (1965: 220-224) پس از بررسی مفصل آراء صاحب نظران معتقد است باب برزویه طبیب از زهدان ذهن ابنمقفع متولد شده است، برخی دلایل غفرانی برای این ادعا عبارت است از:
1- تصریح صاحب نظرانی چون ابوریحان بیرونی، ابن خلکان، بروکلمان و نولدکه
2- در نسخه سریانی کلیله که از زبان پهلوی ترجمه شده، این باب وجود ندارد و این نشان می دهد که این باب بعدها توسط ابن مقفع اضافه شده است.
3- در بخشی از این باب آمده است: بزرگمهر این باب را در حضور بزرگان از جمله موبدان زرتشتی قرائت کرد و مورد تحسین همگان قرار گرفت، این امر بسیار بعید می نماید زیرا با وجود نفوذ بسیار موبدان در دربار انوشروان ممکن نیست که بزرگمهر در حقانیت همه ادیان روزگار تردید روا دارد و مورد تحسین حاضران و از جمله موبدان قرارگیرد، این چیزی است که محمد تقی بهار نیز به آن اشاره کرده است. (بهار، 1381: 260/2)
عبود از صاحب نظران عرب انتساب این باب را به بزرگمهر از رندی و سیاست ابنمقفع برای رهایی و فرار از تعصب و خشونت دینی حاکمان روزگار دانسته است. (عبود، 1960: 211)
محجوب نیز معتقد است، این باب نتیجه فکر و عصاره تمدن معنوی و ریخته قلم ایرانیان است. (محجوب، 1385: 260)، این باب محدود، مملو از پند و اندرز و حکمت و تشبیه و تمثیل برای ترویج اعتقادات دینی، ترجیح آخرت به دنیا و صفات اخلاقی پسندیده است که ما در این مقاله نشان داده ایم مانند بقیه کتاب کلیله از سرچشمه زلال اندیشه ایرانی سیراب شده است.
اهمیت این مسأله از این جهت است که اگر ثابت شود باب برزویه طبیب از ابنمقفع است، اندیشه های ایرانی موجود در آن قرینه ای محسوب می شود برای این فرضیه که ابن مقفع فرهنگ و ادب ایرانی را چون گوشت و پوست به استخوان بندی داستان های کلیله پوشانده است[2].
ارزش کلیله و دمنه
عربها چنان مفتون و شیفته ی فرهنگ ایرانی شدند که مأمون فرزندان خود را به آموختن عهد اردشیر و کلیله دستور داد (تفضلی، 1383: 218). ابن ندیم عنوانی دارد به صورت «الکُتُبُ المُجمَعُ عَلَی جَودَتِهَا»: کتابهایی که همگی بر خوبی آنها متفقند، در ذیل این عنوان کتابهای کلیله، عهد اردشیر و یتیمه دیده می شود. (ابن ندیم، 14
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/12870-moghadame-kalile-iran-bastan.html
@iranboom_ir
وحید سبزیان پور، امیر اصلان حسن زاده
تأمل در مقدمه کتاب کلیله و دمنه و باب برزویه حکیم این کتاب نشان می دهد که این دو بخش از افزوده های بزرگمهر حکیم و یا به اعتقاد برخی از ابن مقفع است.
آنچه مهم است اینکه این دو بخش هندی نیست و دریچه ای است به فرهنگ و ادب ایرانیان باستان. موضوعات اصلی این دو بخش عبارت است از خردورزی، عشق به دانش و کتاب، اعتقادات دینی، پایبندی به صفات نیک اخلاقی، مبارزه با رذایل اخلاقی و پند های حکیمانه است. در این جستار با ارائه شواهد مختلف، نشان داده ایم که نیاکان ما از معرفت و آگاهی، ارزش های اخلاقی و دینی بیگانه نبوده، مضامین حکمی این دو بخش، روزنه ای است برای اطلاع از دیدگاه های ایرانیان باستان در خصوص محورهای اساسی زندگی. به علاوه نشان داده ایم که عموم این مضامین به سبب حقیقت بینی و درک درست از جهان هستی، همسو و هماهنگ با فرهنگ اسلامی است و با آنکه سرچشمه آنها در فرهنگ ایرانیان است، در انتخاب آنها گزینشی هدفدار برای تطبیق با عقاید اسلامی حاکم بر روزگار ابن مقفع صورت گرفته است.
کلید واژه: ابن مقفع، کلیله و دمنه، برزویه طبیب، فرهنگ ایرانیان باستان
مقدمه
کلیله و دمنه کتابی است که اصل آن هندی است و در روزگار انوشروان به زبان پهلوی ترجمه شده است. ایرانیان چند باب جدید به این کتاب افزودهاند از جمله مقدمه و بابی به نام برزویه طبیب[1]. بی تردید این دو بخش از افزوده های ایرانیان به کلیله و دمنه است، زیرا موضوع آن معرفی این کتاب و شرح داستان انتقال آن از هند به ایران و گفتگوهایی است که بین انوشروان، بزرگمهر و برزویه طبیب صورت گرفته است. (ص 29-38)
از فحوای این باب دریافت می شود که نویسنده آن بزرگمهر است زیرا انوشروان از او خواسته که این باب را بنویسد. با این وجود برخی از صاحب نظران بر این باورند که نویسنده این باب ابن مقفع است نه برزویه، از جمله ابوریحان بیرونی معتقد است ابن مقفع این باب را نوشت تا در افراد سست اعتقاد شک و تردید ایجاد کند و آنها را به مذهب مانوی بکشاند: «...کَعبدِ اللهِ بنِ المُقَفَّعِ فِی زِیَادَتِهِ بَابَ «بُرزُویَةَ» فِیهِ قَاصِداً تَشکِیکِ ضُعفَی الَعقَائدِ فِی الدِّینِ وکَسرِهم لِلدَّعوةِ إلَی مَذهبِ «المَنَانِیَّةِ»... (بیرونی، 1403: 111)
پس از ابوریحان تنی چند از محققان با او همداستان شده هرکدام برای ادعای خود شواهدی نقل کرده اند، غفرانی (1965: 220-224) پس از بررسی مفصل آراء صاحب نظران معتقد است باب برزویه طبیب از زهدان ذهن ابنمقفع متولد شده است، برخی دلایل غفرانی برای این ادعا عبارت است از:
1- تصریح صاحب نظرانی چون ابوریحان بیرونی، ابن خلکان، بروکلمان و نولدکه
2- در نسخه سریانی کلیله که از زبان پهلوی ترجمه شده، این باب وجود ندارد و این نشان می دهد که این باب بعدها توسط ابن مقفع اضافه شده است.
3- در بخشی از این باب آمده است: بزرگمهر این باب را در حضور بزرگان از جمله موبدان زرتشتی قرائت کرد و مورد تحسین همگان قرار گرفت، این امر بسیار بعید می نماید زیرا با وجود نفوذ بسیار موبدان در دربار انوشروان ممکن نیست که بزرگمهر در حقانیت همه ادیان روزگار تردید روا دارد و مورد تحسین حاضران و از جمله موبدان قرارگیرد، این چیزی است که محمد تقی بهار نیز به آن اشاره کرده است. (بهار، 1381: 260/2)
عبود از صاحب نظران عرب انتساب این باب را به بزرگمهر از رندی و سیاست ابنمقفع برای رهایی و فرار از تعصب و خشونت دینی حاکمان روزگار دانسته است. (عبود، 1960: 211)
محجوب نیز معتقد است، این باب نتیجه فکر و عصاره تمدن معنوی و ریخته قلم ایرانیان است. (محجوب، 1385: 260)، این باب محدود، مملو از پند و اندرز و حکمت و تشبیه و تمثیل برای ترویج اعتقادات دینی، ترجیح آخرت به دنیا و صفات اخلاقی پسندیده است که ما در این مقاله نشان داده ایم مانند بقیه کتاب کلیله از سرچشمه زلال اندیشه ایرانی سیراب شده است.
اهمیت این مسأله از این جهت است که اگر ثابت شود باب برزویه طبیب از ابنمقفع است، اندیشه های ایرانی موجود در آن قرینه ای محسوب می شود برای این فرضیه که ابن مقفع فرهنگ و ادب ایرانی را چون گوشت و پوست به استخوان بندی داستان های کلیله پوشانده است[2].
ارزش کلیله و دمنه
عربها چنان مفتون و شیفته ی فرهنگ ایرانی شدند که مأمون فرزندان خود را به آموختن عهد اردشیر و کلیله دستور داد (تفضلی، 1383: 218). ابن ندیم عنوانی دارد به صورت «الکُتُبُ المُجمَعُ عَلَی جَودَتِهَا»: کتابهایی که همگی بر خوبی آنها متفقند، در ذیل این عنوان کتابهای کلیله، عهد اردشیر و یتیمه دیده می شود. (ابن ندیم، 14
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/12870-moghadame-kalile-iran-bastan.html
@iranboom_ir
اجزا ورودیها در بناهای قدیمی ایران
۳-در:
در ورودی یکی از عناصر مهم فضای ورودی به شمار می آید که کارکرد اصلی آن کنترل ارتباط میان فضای درونی بنا و فضای بیرون است.ابعاد و تناسبات در ورودی هر بنا با نوع و کارکرد آن بنا متناسب بود.
اهمیت در ورودی برخی از فضاهای مذهبی یا عمومی چنان زیاد بود که سطح روی آن ها را با گره سازی، منبت کاری، تذهیب، نقاشی، میناکاری یا کتیبه نگاری مزین می کردند.
۴_آستانه:
بخشی از چارچوب در که در پایین چهار چوب قرار دارد، آستانه نامیده می شود.آستانه برخی از درها را اندکی بلند می ساختند تا تمایز بین دو فضا به بهترین شکل صورت پذیرد و افراد هنگام انتقال از فضای به فضای دیگر با تانی رفتار نمایند. اهمیت آستانه در ورودی عالی قاپو به اندازه ای بالا بود که افراد پای خود را روی آن نمی گذاشتند و برخی از مردم آن را می بوسیدند.
۵- سردر:
بخشی از سطح فضای ورودی که در بالای در ورودی قرار داشت، سردر نامیده می شود. این سطح را در انواع فضاهای ورودی به خصوص فضاهای ورودی بناهای نسبتا بزرگ تزیین می کردند. می توان گفت معمولا سطح سردر هر فضای ورودی مزین ترین سطح از نمای خارجی هر بنا بود. در برخی موارد نام استاد معمار بنا را بر روی کتیبه سردر می نوشتند، مانند نام استاد علی اکبر اصفهانی در کتیبه سردر مسجد شاه اصفهان .
۶ـ منار :
در قرنهای نخستین هجری معمولا منار(مناره) به صورت منفرد در گوشه ای از ساختمان مسجد و در مواردی در نزدیکی فضای ورودی ساخته می شد، اما به تدریج و احتمالا از اواخر دوره سلجوقی و ایلخانیان به بعد ترکیبی متشکل از دو منار در دو سوی ایوان در جبهه قبله و در مواردی، ایوان واقع در جبهه روبروی قبله مورد استفاده قرار گرفت. گاهی برای تاکید بیشتر بر اهمیت و ارزش مناره، ارتفاع آن از گنبد خانه نیز بیشتر ساخته می شد.
اجزا ورودی ها در بناهای قدیمی ایران
۷_روزن:
در بالای در ورودی معدودی از خانه ها یک روزن به صورت مشبک و گاهی بدون یک شبکه محافظ تعبیه می کردند. بهرمندی از روشنایی و نور از علل مهم ساخت این روزن ها بوده است.
۸_سنگاب:
در هشتی بسیاری از بناهای عمومی مانند مسجدها و مدرسه ها یک ظرف بزرگ سنگی قرار می دادند که در آن، آب خنک می ریختند تا مراجعه کنندگان بتوانند رفع تشنگی کنند.
۹_ساعت:در بالای پیش طاق معدودی از بناهای بزرگ از جمله مسجدها و مدرسه ها یک ساعت بزرگ قرار می دادند. در بالای پیش طاق ورودی مسجد جامع کرمان، مسجد مخبرالسلطنه و مسجد مدرسه شهید مطهری( سپهسالار) در تهران ساعت وجود دارد. به کاربردن ساعت از دوره صفویه آغاز و در دوره قاجاریه و پهلوی رواج یافت.
۱۰_ حوض : در هشتی معدودی از بناها از جمله تعداد اندکی از خانه های بزرگ یک حوض کوچک وجود داشت. معمولا در این حالت سکوهایی نیز پیرامون هشتی می ساختند تا برای افرادی که در هشتی به انتظار می نشستند یا کسانی که در آنجا به گفتگو می پرداختند، فضای مطبوع پدید آید.
۱۱_ زنجیر: آویختن زنجیر در جلوی دربهای ورودی مساجد و مراکز مذهبی از اوایل دوران اسلام، برای جلوگیری از ورود چارپایان کاربرد داشته است. آویختن زنجیر در ورودی مساجد، کاربرد و مفهوم دیگری نیز داشت. ایجاد تواضع در زمان ورود به مسجد، زیرا وارد شوندگان می بایست سر خود را خم می کردند.
برگرفته از کتاب فضاهای ورودی در معماری سنتی ایران/ حسین سلطانزاده
@iranboom_ir
۳-در:
در ورودی یکی از عناصر مهم فضای ورودی به شمار می آید که کارکرد اصلی آن کنترل ارتباط میان فضای درونی بنا و فضای بیرون است.ابعاد و تناسبات در ورودی هر بنا با نوع و کارکرد آن بنا متناسب بود.
اهمیت در ورودی برخی از فضاهای مذهبی یا عمومی چنان زیاد بود که سطح روی آن ها را با گره سازی، منبت کاری، تذهیب، نقاشی، میناکاری یا کتیبه نگاری مزین می کردند.
۴_آستانه:
بخشی از چارچوب در که در پایین چهار چوب قرار دارد، آستانه نامیده می شود.آستانه برخی از درها را اندکی بلند می ساختند تا تمایز بین دو فضا به بهترین شکل صورت پذیرد و افراد هنگام انتقال از فضای به فضای دیگر با تانی رفتار نمایند. اهمیت آستانه در ورودی عالی قاپو به اندازه ای بالا بود که افراد پای خود را روی آن نمی گذاشتند و برخی از مردم آن را می بوسیدند.
۵- سردر:
بخشی از سطح فضای ورودی که در بالای در ورودی قرار داشت، سردر نامیده می شود. این سطح را در انواع فضاهای ورودی به خصوص فضاهای ورودی بناهای نسبتا بزرگ تزیین می کردند. می توان گفت معمولا سطح سردر هر فضای ورودی مزین ترین سطح از نمای خارجی هر بنا بود. در برخی موارد نام استاد معمار بنا را بر روی کتیبه سردر می نوشتند، مانند نام استاد علی اکبر اصفهانی در کتیبه سردر مسجد شاه اصفهان .
۶ـ منار :
در قرنهای نخستین هجری معمولا منار(مناره) به صورت منفرد در گوشه ای از ساختمان مسجد و در مواردی در نزدیکی فضای ورودی ساخته می شد، اما به تدریج و احتمالا از اواخر دوره سلجوقی و ایلخانیان به بعد ترکیبی متشکل از دو منار در دو سوی ایوان در جبهه قبله و در مواردی، ایوان واقع در جبهه روبروی قبله مورد استفاده قرار گرفت. گاهی برای تاکید بیشتر بر اهمیت و ارزش مناره، ارتفاع آن از گنبد خانه نیز بیشتر ساخته می شد.
اجزا ورودی ها در بناهای قدیمی ایران
۷_روزن:
در بالای در ورودی معدودی از خانه ها یک روزن به صورت مشبک و گاهی بدون یک شبکه محافظ تعبیه می کردند. بهرمندی از روشنایی و نور از علل مهم ساخت این روزن ها بوده است.
۸_سنگاب:
در هشتی بسیاری از بناهای عمومی مانند مسجدها و مدرسه ها یک ظرف بزرگ سنگی قرار می دادند که در آن، آب خنک می ریختند تا مراجعه کنندگان بتوانند رفع تشنگی کنند.
۹_ساعت:در بالای پیش طاق معدودی از بناهای بزرگ از جمله مسجدها و مدرسه ها یک ساعت بزرگ قرار می دادند. در بالای پیش طاق ورودی مسجد جامع کرمان، مسجد مخبرالسلطنه و مسجد مدرسه شهید مطهری( سپهسالار) در تهران ساعت وجود دارد. به کاربردن ساعت از دوره صفویه آغاز و در دوره قاجاریه و پهلوی رواج یافت.
۱۰_ حوض : در هشتی معدودی از بناها از جمله تعداد اندکی از خانه های بزرگ یک حوض کوچک وجود داشت. معمولا در این حالت سکوهایی نیز پیرامون هشتی می ساختند تا برای افرادی که در هشتی به انتظار می نشستند یا کسانی که در آنجا به گفتگو می پرداختند، فضای مطبوع پدید آید.
۱۱_ زنجیر: آویختن زنجیر در جلوی دربهای ورودی مساجد و مراکز مذهبی از اوایل دوران اسلام، برای جلوگیری از ورود چارپایان کاربرد داشته است. آویختن زنجیر در ورودی مساجد، کاربرد و مفهوم دیگری نیز داشت. ایجاد تواضع در زمان ورود به مسجد، زیرا وارد شوندگان می بایست سر خود را خم می کردند.
برگرفته از کتاب فضاهای ورودی در معماری سنتی ایران/ حسین سلطانزاده
@iranboom_ir
تجلی - دکتر اصغر دادبه
تَجَلّی، در لغت به معنی جلوه کردن، آشکارا شدن و ظهور (طریحی، 1/89 ؛ زوزنی، 2/570)، و در اصطلاح عارفان به معنی جلوهگر شدنِ حقیقت در جلوهگاه جهان و نیز در جلوهگاه دل صافی انسان. ساختهای مختلف این واژه در 5 آیه از قرآن کریم (اعراف/ 7/143، 187؛ حشر/ 59/3؛ شمس/91/3؛ لیل/92/2)، آمده است، اما مشهورتر از همه این آیه است: «... فَلَمّا تَجَلّٰی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً... : چون خدای موسى(ع) بر کوه تجلی کرد، کوه را درهم شکست و موسى مدهوش بیفتاد» (اعراف/7/143) که در مباحث عرفانی به آن استناد و استشهاد میشود. صورتهایی از این واژه در احادیث نیز آمده است (نک : طریحی، 1/90) که ازجملۀ آنها میتوان به این حدیث اشاره کرد: «اِذا تَجَلَّی اللّٰهُ لِشیءٍ خَشَعَ لَهُ: چون خدا بر چیزی تجلی کند آن چیز خشوع میورزد» (قشیری، 39؛ عزالدین، 130-131).
مفسرانِ کلامگرا تجلی را «ظهور» معنی مینمایند و از «ظهور خدا در کوه یا بر کوه» (اعراف/ همانجا) در جهت رؤیت (ه م) استفاده میکنند، و سنتگرایانِ اشعری از آن به اثبات رؤیت خداوند میرسند (فخرالدین، 13/232؛ سیوطی، 3/221) و خردگرایانِ معتزلی و شیعی براساس این آیه از نفی رؤیت سخن میگویند و تجلی را دلیلی بر وجود خداوند میشمارند و نتیجۀ آن را آشکار شدن اقتدار و استیلای حقتعالى بر کوه، یا بر اهل کوه تفسیر میکنند (زمخشری، 2/ 149؛ طبرسی، 19/14، 17؛ طوسی، 4/536).
در برابر نگرش کلامی مفسران، تجلی در جهانبینیِ عرفانی اهمیت خاص دارد و از یکسو اساس هستیشناسی و جهانشناسی عرفانی، و ازسوی دیگر بنیاد معرفتشناسی آن را تشکیل میدهد. در نتیجه، عارفان ــ بهویژه اهل عشق و مکتب سُکر ــ تجلی را در دو معنا به کار میگیرند: در معنای هستی ـ شناختی یا جهان شناختی، و در معنای معرفتشناختی. همچنین از آنجا کـه زبان عرفـان زبانـی هنـری ـ رمزی است، شمس یا خورشید را به عنوان رمز حقیقت، و آیینه را به عنوان رمز جهان و رمز دل به کار میبرند و با زبان شاعرانهـ عارفانه از تجلیِ خورشید حقیقت در آیینۀ جهان (معنی هستیشناختی)، و نیز تجلیِ خورشید حقیقت در آیینۀ دل (معنی معرفتشناختی) سخن میگویند. بر همین مبنا ست که ایزوتسو بر اهمیت تجلی در اندیشۀ ابن عربی تأکید میورزد و تصریح میکند که بحث از مسائل مختلف در فلسفۀ ابن عربی چیزی جز تفسیر تجلی از منظرهای گوناگون نیست (ص 152). بدین نکتۀ بسیار مهم نیز توجه باید کرد که اگر فلسفه کلاً جهانبینیِ هستیشناسانه محسوب میشود، عرفان کلاً جهانبینیِ معرفتشناسانه است. تأمل در متون عرفانیِ پدید آمده در سدههای نخستین هجری، تا سدۀ 7، این حقیقت را مسلّم میسازد و به همین سبب، تعاریفی که در این متون از تجلی به دست داده شده است، جملگی تعاریفی معرفتشناسانهاند که میتوان از آنها به جلوهگر شدنِ حقیقت در آیینۀ دل تعبیر کرد (به عنوان نمونه، نک : سراج، 363؛ هجویری،504؛ کلابادی، 122؛ مستملی،4/ 1549). اسیری لاهیجی نیز در مفاتیح الاعجاز(ص 89) تصریح میکند که تجلی در مثنوی گلشن راز بیشتر معنای معرفت شناسانه دارد.
در سدههای 6-7ق/12-13م با ظهور یحیى سهروردی، شیخ اشراق (549-587ق/1154-1191م) و ابن عربی (د 638ق/1240م) فلسفه و عرفان سمت و سویی دیگر یافت. سهروردی در مقدمۀ «حکمةالاشراق» (ص 10)، با تأکید بر کشف و شهود عرفانی به عنوان ابزاری برتر از تعقل و استدلال در معرفتشناسی، فلسفه را عرفانی کرد و در کنار وجهۀ هستی شناختی فلسفه، بدان وجهۀ معرفتشناختی نیز بخشید. پس از او، ابن عربی تحت تأثیر فلسفه و نیز با تأثیرپذیرفتن ازمیراث حکمیـ عرفانی سهروردی، بهرغم تظاهرات ضدفلسفی خود، به وجهِ معرفتشناسیِ عرفان، وجهِ هستیشناسی و جهانشناسی نیز افزود و بدینسان، عرفان را فلسفی کرد. وی در جهانبینیِ خود به تجلی که تکیهگاه معرفتشناسی بود، مفهوم و معناییهستیشناختی و جهانشناختی داد و درتبیینِ هستیشناسیِ مبتنی بر وحدت وجود خود از تجلی بهره جُست و زمینۀ تعبیر تجلیِ اول و ثانی، و تفسیر تجلی به ثبوت اعیان ثابته، سپس ظهور اعیان ممکنات (نک : عبدالرزاق، 155-156)، و در یک کلام جلوهگر شدنِ حقیقت در آیینۀ جهان را فراهم آورد.
مسائل و مباحث هستیشناسانۀ مبتنی بر وحدت وجود، بدانسان که در فصوص الحکم آمده، و در مقدمههایی که از روزگار قیصری (د 751ق/1350م) شارح فصوص، برای تبیین و توجیه هستیشناسی و جهانشناسی ابن عربی نوشته شده است، این نکته را به روشنی اثبات میکنند. براساس این مقدمهها، سراسر هستی به 5 بخش یا به 5 عالم تقسیم میشود، و هر بخشِ فروتر مظهر یا آیینۀ بخشِ فراتر است؛ و در نهایت، کل عالم هستی مراتب ظهور و آیینۀ حق بهشمار میآید.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/13757-
https://telegram.me/iranboom_ir
تَجَلّی، در لغت به معنی جلوه کردن، آشکارا شدن و ظهور (طریحی، 1/89 ؛ زوزنی، 2/570)، و در اصطلاح عارفان به معنی جلوهگر شدنِ حقیقت در جلوهگاه جهان و نیز در جلوهگاه دل صافی انسان. ساختهای مختلف این واژه در 5 آیه از قرآن کریم (اعراف/ 7/143، 187؛ حشر/ 59/3؛ شمس/91/3؛ لیل/92/2)، آمده است، اما مشهورتر از همه این آیه است: «... فَلَمّا تَجَلّٰی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً... : چون خدای موسى(ع) بر کوه تجلی کرد، کوه را درهم شکست و موسى مدهوش بیفتاد» (اعراف/7/143) که در مباحث عرفانی به آن استناد و استشهاد میشود. صورتهایی از این واژه در احادیث نیز آمده است (نک : طریحی، 1/90) که ازجملۀ آنها میتوان به این حدیث اشاره کرد: «اِذا تَجَلَّی اللّٰهُ لِشیءٍ خَشَعَ لَهُ: چون خدا بر چیزی تجلی کند آن چیز خشوع میورزد» (قشیری، 39؛ عزالدین، 130-131).
مفسرانِ کلامگرا تجلی را «ظهور» معنی مینمایند و از «ظهور خدا در کوه یا بر کوه» (اعراف/ همانجا) در جهت رؤیت (ه م) استفاده میکنند، و سنتگرایانِ اشعری از آن به اثبات رؤیت خداوند میرسند (فخرالدین، 13/232؛ سیوطی، 3/221) و خردگرایانِ معتزلی و شیعی براساس این آیه از نفی رؤیت سخن میگویند و تجلی را دلیلی بر وجود خداوند میشمارند و نتیجۀ آن را آشکار شدن اقتدار و استیلای حقتعالى بر کوه، یا بر اهل کوه تفسیر میکنند (زمخشری، 2/ 149؛ طبرسی، 19/14، 17؛ طوسی، 4/536).
در برابر نگرش کلامی مفسران، تجلی در جهانبینیِ عرفانی اهمیت خاص دارد و از یکسو اساس هستیشناسی و جهانشناسی عرفانی، و ازسوی دیگر بنیاد معرفتشناسی آن را تشکیل میدهد. در نتیجه، عارفان ــ بهویژه اهل عشق و مکتب سُکر ــ تجلی را در دو معنا به کار میگیرند: در معنای هستی ـ شناختی یا جهان شناختی، و در معنای معرفتشناختی. همچنین از آنجا کـه زبان عرفـان زبانـی هنـری ـ رمزی است، شمس یا خورشید را به عنوان رمز حقیقت، و آیینه را به عنوان رمز جهان و رمز دل به کار میبرند و با زبان شاعرانهـ عارفانه از تجلیِ خورشید حقیقت در آیینۀ جهان (معنی هستیشناختی)، و نیز تجلیِ خورشید حقیقت در آیینۀ دل (معنی معرفتشناختی) سخن میگویند. بر همین مبنا ست که ایزوتسو بر اهمیت تجلی در اندیشۀ ابن عربی تأکید میورزد و تصریح میکند که بحث از مسائل مختلف در فلسفۀ ابن عربی چیزی جز تفسیر تجلی از منظرهای گوناگون نیست (ص 152). بدین نکتۀ بسیار مهم نیز توجه باید کرد که اگر فلسفه کلاً جهانبینیِ هستیشناسانه محسوب میشود، عرفان کلاً جهانبینیِ معرفتشناسانه است. تأمل در متون عرفانیِ پدید آمده در سدههای نخستین هجری، تا سدۀ 7، این حقیقت را مسلّم میسازد و به همین سبب، تعاریفی که در این متون از تجلی به دست داده شده است، جملگی تعاریفی معرفتشناسانهاند که میتوان از آنها به جلوهگر شدنِ حقیقت در آیینۀ دل تعبیر کرد (به عنوان نمونه، نک : سراج، 363؛ هجویری،504؛ کلابادی، 122؛ مستملی،4/ 1549). اسیری لاهیجی نیز در مفاتیح الاعجاز(ص 89) تصریح میکند که تجلی در مثنوی گلشن راز بیشتر معنای معرفت شناسانه دارد.
در سدههای 6-7ق/12-13م با ظهور یحیى سهروردی، شیخ اشراق (549-587ق/1154-1191م) و ابن عربی (د 638ق/1240م) فلسفه و عرفان سمت و سویی دیگر یافت. سهروردی در مقدمۀ «حکمةالاشراق» (ص 10)، با تأکید بر کشف و شهود عرفانی به عنوان ابزاری برتر از تعقل و استدلال در معرفتشناسی، فلسفه را عرفانی کرد و در کنار وجهۀ هستی شناختی فلسفه، بدان وجهۀ معرفتشناختی نیز بخشید. پس از او، ابن عربی تحت تأثیر فلسفه و نیز با تأثیرپذیرفتن ازمیراث حکمیـ عرفانی سهروردی، بهرغم تظاهرات ضدفلسفی خود، به وجهِ معرفتشناسیِ عرفان، وجهِ هستیشناسی و جهانشناسی نیز افزود و بدینسان، عرفان را فلسفی کرد. وی در جهانبینیِ خود به تجلی که تکیهگاه معرفتشناسی بود، مفهوم و معناییهستیشناختی و جهانشناختی داد و درتبیینِ هستیشناسیِ مبتنی بر وحدت وجود خود از تجلی بهره جُست و زمینۀ تعبیر تجلیِ اول و ثانی، و تفسیر تجلی به ثبوت اعیان ثابته، سپس ظهور اعیان ممکنات (نک : عبدالرزاق، 155-156)، و در یک کلام جلوهگر شدنِ حقیقت در آیینۀ جهان را فراهم آورد.
مسائل و مباحث هستیشناسانۀ مبتنی بر وحدت وجود، بدانسان که در فصوص الحکم آمده، و در مقدمههایی که از روزگار قیصری (د 751ق/1350م) شارح فصوص، برای تبیین و توجیه هستیشناسی و جهانشناسی ابن عربی نوشته شده است، این نکته را به روشنی اثبات میکنند. براساس این مقدمهها، سراسر هستی به 5 بخش یا به 5 عالم تقسیم میشود، و هر بخشِ فروتر مظهر یا آیینۀ بخشِ فراتر است؛ و در نهایت، کل عالم هستی مراتب ظهور و آیینۀ حق بهشمار میآید.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/13757-
https://telegram.me/iranboom_ir
کتاب «بحثی دربارهٔ زبان آذربایجان» نوشتهٔ «شادروان محمدرضا شعار» به صورت الکترونیکی
کتاب «بحثی دربارهٔ زبان آذربایجان» نوشته شادروان محمدرضا شعار در قالب پی دی اف (PDF) را از اینجا دریافت کنید
https://www.iranboom.ir/poshe/ketab/azarbaijan/001/zaban-azarbayjan-shoar9302-.pdf
بحثی دربارهٔ زبان آذربایجان
نوشته: محمدرضا شعار
چاپ: 1346، تبریز
142 صفحه
ناشر: کتابفروشی مهر تبریز
دربارهٔ زبان آذربایجان همچنانکه مولف کتاب اشاره فرمودهاند با استناد به مندرجات کتیبههای موجود در سینهٔ کوه سبلان، خان تختی، قلاع باستانی، کلیساها و مساجد قدیمی آذربایجان و نوشتههای تواریخ ایرانی، یونانی، ارمنی و عرب نتیجه گرفته میشود که در مدت سی و دو قرن تاریخ آذربایجان به تدریج زبانهای اورارتو، مانایی، مادی، پارتی (پهلوی دورهٔ پارتیان - فارسی میانه)، پهلویک (پهلوی دورهٔ ساسانی - فارسی میانه)، عربی و فارسی دری زبان کتابت محاوره بوده و به موازات این زبانها، لهجههای گوناگون ایرانی دیگر نیز که ریشهٔ مادی و پارتی (آذری) داشتند در نقاط مختلف آذربایجان متداول بودهاند.
نویسندگان منصف و ارباب تحقیق را متفقأ عقیده بر این است که زبان فعلی آذربایجان یک زبان عارضی بوده و در نتیجه حملات و فشارهای تسلط اقوام ترکی زبان به اهالی این قسمت از ایـران تحمیل و مثل زبان مادری ملکه شده است.
مولف کتاب از سالیان دراز بر این بوده است تعدادی از واژههای فارسی که در محاورات روزانه اهالی آذربایجان ذاتا موجود است و تقریبا تمام آنها دچار تغییرات و تحریفات و انحرافات شده و شکل ظاهر ادبی و کتابی خود را از دست دادهاند جمعآوری و به صورت کتابی به ترتیب حروف درآورد و بـا وجود تقصیر حتمی بضاعت علمی، اقلا دل به این خوش کند که راه را برای فضلا و ارباب تحقیق باز و هموار ساخته است ـ اینک به یاری خدا به تنظیم قسمتی کم از لغات مزبور که از مکالمات اهالی تبریز و دهات مجاور استفاده شده است. شروع، چنانکه توفیق رفیق شود بعدها دایره تقحیق توسعه داده خواهد شد. شاید کوچکترین خدمتی به وحدت ملی از این راه بتواند نمود.
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/anbar/12607-bahsi-darbare-zaban-azarbaijan.html
https://telegram.me/iranboom_ir
کتاب «بحثی دربارهٔ زبان آذربایجان» نوشته شادروان محمدرضا شعار در قالب پی دی اف (PDF) را از اینجا دریافت کنید
https://www.iranboom.ir/poshe/ketab/azarbaijan/001/zaban-azarbayjan-shoar9302-.pdf
بحثی دربارهٔ زبان آذربایجان
نوشته: محمدرضا شعار
چاپ: 1346، تبریز
142 صفحه
ناشر: کتابفروشی مهر تبریز
دربارهٔ زبان آذربایجان همچنانکه مولف کتاب اشاره فرمودهاند با استناد به مندرجات کتیبههای موجود در سینهٔ کوه سبلان، خان تختی، قلاع باستانی، کلیساها و مساجد قدیمی آذربایجان و نوشتههای تواریخ ایرانی، یونانی، ارمنی و عرب نتیجه گرفته میشود که در مدت سی و دو قرن تاریخ آذربایجان به تدریج زبانهای اورارتو، مانایی، مادی، پارتی (پهلوی دورهٔ پارتیان - فارسی میانه)، پهلویک (پهلوی دورهٔ ساسانی - فارسی میانه)، عربی و فارسی دری زبان کتابت محاوره بوده و به موازات این زبانها، لهجههای گوناگون ایرانی دیگر نیز که ریشهٔ مادی و پارتی (آذری) داشتند در نقاط مختلف آذربایجان متداول بودهاند.
نویسندگان منصف و ارباب تحقیق را متفقأ عقیده بر این است که زبان فعلی آذربایجان یک زبان عارضی بوده و در نتیجه حملات و فشارهای تسلط اقوام ترکی زبان به اهالی این قسمت از ایـران تحمیل و مثل زبان مادری ملکه شده است.
مولف کتاب از سالیان دراز بر این بوده است تعدادی از واژههای فارسی که در محاورات روزانه اهالی آذربایجان ذاتا موجود است و تقریبا تمام آنها دچار تغییرات و تحریفات و انحرافات شده و شکل ظاهر ادبی و کتابی خود را از دست دادهاند جمعآوری و به صورت کتابی به ترتیب حروف درآورد و بـا وجود تقصیر حتمی بضاعت علمی، اقلا دل به این خوش کند که راه را برای فضلا و ارباب تحقیق باز و هموار ساخته است ـ اینک به یاری خدا به تنظیم قسمتی کم از لغات مزبور که از مکالمات اهالی تبریز و دهات مجاور استفاده شده است. شروع، چنانکه توفیق رفیق شود بعدها دایره تقحیق توسعه داده خواهد شد. شاید کوچکترین خدمتی به وحدت ملی از این راه بتواند نمود.
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/anbar/12607-bahsi-darbare-zaban-azarbaijan.html
https://telegram.me/iranboom_ir
سه پادشاه قبل از پادشاهی
باز آفرینی قصههای گلستان سعدی 1
نیما شادگان
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/2099-se-padeshah-ghabl-padeshahi.html
https://telegram.me/iranboom_ir
باز آفرینی قصههای گلستان سعدی 1
نیما شادگان
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/2099-se-padeshah-ghabl-padeshahi.html
https://telegram.me/iranboom_ir
اندکی هم درست بنویسیم
بهاءالدین خرمشاهی
یک دهه ونیم، دقیق تر بگویم 18 سال (از 1366) به این سو، کتاب مرجعی پاسخگو و حلّال بسیاری مشکلات و راهنمای اهل قلم به ویژه ویراستاران است، به نام غلط ننویسیم، نوشته استاد ابوالحسن نجفی، مترجم توانا و فرهنگ نگار دانا. هرکس از این کتاب خبر نداشته باشد، یا آن را یکسره یا مدخل ـ مدخل (مقاله به مقاله هم می توان گفت؛ البته مقاله ها غالبا کوتاه است) نخوانده باشد، بی شک مغبون است.
ساختار و نظم این کتاب الفبایی است با ارجاعات درون متنی. حسن اصلی کتاب، خوش تدوین و خوش نوشته و طبعا خوشخوان بودن آن است، به علاوه اتقان و اعتبار علمی مباحث و استدلال های زبانی/ادبی/دستوری و گاه بلاغی آن.
در زبان عربی قدیم و جدید هم از این گونه آثار داریم که فقط به دو نمونه آن از قدیم و جدید اشاره می شود. یکی درّة الغوّاص فی اوهام الخواص (تألیف ابومحمد قاسم بن علی حریری، که از رجال قرن پنجم هجری است و از دیرباز بر این کتاب تتمه و تکمله و ذیل و شرح و نقد و نظایر آن نوشته اند که شمه ای از آنها را حاجی خلیفه در کشف الظنون آورده است)؛ دیگری که در عصر حاضر نوشته و طبع شده، معجم الأغلاط اللغویّة المعاصرة است. (تألیف محمدالعدنانی، بیروت: مکتبة لبنان، چاپ اول: 1984م. چاپ دوم: 1999 م. دربردارنده 2135 مدخل / مقاله در 870 صفحه).
در زبان های اروپایی هم کمتر زبانی هست که از این درست ـ نامه ها یا پیرایشنامه ها که فرهنگ اغلاط مشهور است، نداشته باشد. در انگلیسی، یکی از نو ـ کلاسیک های این زمینه، اثر معروف فولر (H. W. Fowler) است به نام :
A Dictionary of Modern English Usage
که نخست بار در سال 1926 چاپ شد و سپس تا امروز، علی رغم بحث انگیزی همیشگی اش، علی القاعده باید 30 ـ 40 بار چاپ / تجدید چاپ شده باشد.
اهل زبان ــ یعنی نویسندگان، دستورزبان دانان / نویسان، فرهنگ نگاران و واژه پژوهان و ریشه شناسان و اهل فقه اللغه (فیلولوژی/ کمابیش به معنای واژه پژوهی و متن شناسی تاریخی) و چند صنف دیگر ــ به دو دسته بزرگ تقسیم شده اند:
1. رواانگارانِ هر واژه یا ترکیب بی قاعده و نادرست که اصل را به کاربرد و استعمال اهل زبان می دانند یعنی می گویند چون به هر حال جمع کثیری از مردم مثلاً به جای عِطر می گویند عَطر یا به جای اِحیا می گویند اَحیا یا به جای قُضات (بر وزن رُوات، شُکات، عُصاة / عُصات ــ مفرد آن عاصی ــ هُداة / هُدات ــ مفرد آن هادی)، قُضّات (به تشدید حرف دوم) تلفظ می کنند یا به جای اینشتین / اینشتاین، می گویند انیشتین (با تقدم نون بر یاء) یا به جای جبل طارق می گویند و می نویسند جبل الطارق و صدها نظیر آنها، این رواج که میزان دقیق آن معلوم نیست و نخواهد شد، به هر حال، باعث تطهیر این اغلاط می شود و مخفی نماند که [بگذریم که بعضی افراطیان پیرایشگر حتی «مخفی» را هم درست نمی دانند که شرحش مفصل است ولی در حدیث معروف یا عبارت معروف به حدیث کنت کنزا مخفیا... این کلمه سابقه کاربردِ بیش از هزار ساله دارد، باری [بعضی از خواص و تحصیلکردگان هم در این تلفظ یا حتی کتابت غلط به عامه پیوسته اند.
2. گروه دوم در این تقسیم بزرگ پیرایشگران و صحّت گرایان اند که در بیان افراطی عقایدشان یا عقاید افراطیشان معتقدند هر آنچه فرهنگ نگاران معتبر و فصحای قوم بگویند و بنویسند و قواعد زبانی / ادبی / بلاغی مؤید آن باشد، درست است؛ و خود را به نوعی نگهبان حریم صحت و اصالت کلمات و تعبیرات و عبارات زبان که ممکن است گرفتار تحریف و تصحیف، به ویژه از سوی عامه، یا دور از جان، عوام شده باشد، می دانند.
به تعبیر دیگر، گروه اول طرفدار اصالت کاربرداند ولو به تحریف و تصحیف کشیده باشد و گروه دوم طرفدار اصالت وضع اولیه و اصل اصیل زبانی ـ ادبی، ولو آن وضع، نامعمول و نامتداول باشد.
مسائل زبانی در سطح کلان، چندان به قاعده و قانون پیرایشگران یا برنامه ریزان دیگر تن درنمی دهند. مسئله واژگان بیگانه / دخیل / وام ـ واژه ها را درنظر بگیرید. هرچه می گویند بگویید سپاسگزارم، می گویند مرسی؛ هر چه می گویند بگویید طرح / برنامه، می گویند پروژه؛ هر چه می گویند بگویید گذرنامه، می گویند پاس / پاسپورت؛ هر چه می گویند بگویید یارانه، عده ای اصرار دارند باز بگویند سوبسید.
در تلفظ کلمات فارسی و عربی هم نوعی سهل انگاری دسته جمعی دارند. به جای پنج تومان، می گویند پنش تومن، به جای اقتصاد می گویند اختصاد، به جای اجتماعی می گویند اشتماعی، به جای مجتهد می گویند مُشتهد / مژتهد هم حتی می گویند، به جای مسجد، مچّد تلفظ می کنند، و تا آنجا که نام زیبا و مقدس «محمد» را ــ چنان که می دانید ــ به دو شکل نابه سامان تلفظ می کنند.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12791-andaki-ham-dorost-benivisim.html
https://telegram.me/iranboom_ir
بهاءالدین خرمشاهی
یک دهه ونیم، دقیق تر بگویم 18 سال (از 1366) به این سو، کتاب مرجعی پاسخگو و حلّال بسیاری مشکلات و راهنمای اهل قلم به ویژه ویراستاران است، به نام غلط ننویسیم، نوشته استاد ابوالحسن نجفی، مترجم توانا و فرهنگ نگار دانا. هرکس از این کتاب خبر نداشته باشد، یا آن را یکسره یا مدخل ـ مدخل (مقاله به مقاله هم می توان گفت؛ البته مقاله ها غالبا کوتاه است) نخوانده باشد، بی شک مغبون است.
ساختار و نظم این کتاب الفبایی است با ارجاعات درون متنی. حسن اصلی کتاب، خوش تدوین و خوش نوشته و طبعا خوشخوان بودن آن است، به علاوه اتقان و اعتبار علمی مباحث و استدلال های زبانی/ادبی/دستوری و گاه بلاغی آن.
در زبان عربی قدیم و جدید هم از این گونه آثار داریم که فقط به دو نمونه آن از قدیم و جدید اشاره می شود. یکی درّة الغوّاص فی اوهام الخواص (تألیف ابومحمد قاسم بن علی حریری، که از رجال قرن پنجم هجری است و از دیرباز بر این کتاب تتمه و تکمله و ذیل و شرح و نقد و نظایر آن نوشته اند که شمه ای از آنها را حاجی خلیفه در کشف الظنون آورده است)؛ دیگری که در عصر حاضر نوشته و طبع شده، معجم الأغلاط اللغویّة المعاصرة است. (تألیف محمدالعدنانی، بیروت: مکتبة لبنان، چاپ اول: 1984م. چاپ دوم: 1999 م. دربردارنده 2135 مدخل / مقاله در 870 صفحه).
در زبان های اروپایی هم کمتر زبانی هست که از این درست ـ نامه ها یا پیرایشنامه ها که فرهنگ اغلاط مشهور است، نداشته باشد. در انگلیسی، یکی از نو ـ کلاسیک های این زمینه، اثر معروف فولر (H. W. Fowler) است به نام :
A Dictionary of Modern English Usage
که نخست بار در سال 1926 چاپ شد و سپس تا امروز، علی رغم بحث انگیزی همیشگی اش، علی القاعده باید 30 ـ 40 بار چاپ / تجدید چاپ شده باشد.
اهل زبان ــ یعنی نویسندگان، دستورزبان دانان / نویسان، فرهنگ نگاران و واژه پژوهان و ریشه شناسان و اهل فقه اللغه (فیلولوژی/ کمابیش به معنای واژه پژوهی و متن شناسی تاریخی) و چند صنف دیگر ــ به دو دسته بزرگ تقسیم شده اند:
1. رواانگارانِ هر واژه یا ترکیب بی قاعده و نادرست که اصل را به کاربرد و استعمال اهل زبان می دانند یعنی می گویند چون به هر حال جمع کثیری از مردم مثلاً به جای عِطر می گویند عَطر یا به جای اِحیا می گویند اَحیا یا به جای قُضات (بر وزن رُوات، شُکات، عُصاة / عُصات ــ مفرد آن عاصی ــ هُداة / هُدات ــ مفرد آن هادی)، قُضّات (به تشدید حرف دوم) تلفظ می کنند یا به جای اینشتین / اینشتاین، می گویند انیشتین (با تقدم نون بر یاء) یا به جای جبل طارق می گویند و می نویسند جبل الطارق و صدها نظیر آنها، این رواج که میزان دقیق آن معلوم نیست و نخواهد شد، به هر حال، باعث تطهیر این اغلاط می شود و مخفی نماند که [بگذریم که بعضی افراطیان پیرایشگر حتی «مخفی» را هم درست نمی دانند که شرحش مفصل است ولی در حدیث معروف یا عبارت معروف به حدیث کنت کنزا مخفیا... این کلمه سابقه کاربردِ بیش از هزار ساله دارد، باری [بعضی از خواص و تحصیلکردگان هم در این تلفظ یا حتی کتابت غلط به عامه پیوسته اند.
2. گروه دوم در این تقسیم بزرگ پیرایشگران و صحّت گرایان اند که در بیان افراطی عقایدشان یا عقاید افراطیشان معتقدند هر آنچه فرهنگ نگاران معتبر و فصحای قوم بگویند و بنویسند و قواعد زبانی / ادبی / بلاغی مؤید آن باشد، درست است؛ و خود را به نوعی نگهبان حریم صحت و اصالت کلمات و تعبیرات و عبارات زبان که ممکن است گرفتار تحریف و تصحیف، به ویژه از سوی عامه، یا دور از جان، عوام شده باشد، می دانند.
به تعبیر دیگر، گروه اول طرفدار اصالت کاربرداند ولو به تحریف و تصحیف کشیده باشد و گروه دوم طرفدار اصالت وضع اولیه و اصل اصیل زبانی ـ ادبی، ولو آن وضع، نامعمول و نامتداول باشد.
مسائل زبانی در سطح کلان، چندان به قاعده و قانون پیرایشگران یا برنامه ریزان دیگر تن درنمی دهند. مسئله واژگان بیگانه / دخیل / وام ـ واژه ها را درنظر بگیرید. هرچه می گویند بگویید سپاسگزارم، می گویند مرسی؛ هر چه می گویند بگویید طرح / برنامه، می گویند پروژه؛ هر چه می گویند بگویید گذرنامه، می گویند پاس / پاسپورت؛ هر چه می گویند بگویید یارانه، عده ای اصرار دارند باز بگویند سوبسید.
در تلفظ کلمات فارسی و عربی هم نوعی سهل انگاری دسته جمعی دارند. به جای پنج تومان، می گویند پنش تومن، به جای اقتصاد می گویند اختصاد، به جای اجتماعی می گویند اشتماعی، به جای مجتهد می گویند مُشتهد / مژتهد هم حتی می گویند، به جای مسجد، مچّد تلفظ می کنند، و تا آنجا که نام زیبا و مقدس «محمد» را ــ چنان که می دانید ــ به دو شکل نابه سامان تلفظ می کنند.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/12791-andaki-ham-dorost-benivisim.html
https://telegram.me/iranboom_ir
درویشی یا توانگری؟
برگرفته از کتاب مینوی خرد
پرسید دانا از مینوی خرد که: درویشی بهتر است یا توانگری؟
مینوی خرد پاسخ داد که: درویشی همراه با درستی بهتر است از توانگری از دارایی دیگران؛ چه، درویشترین و بینواترین کس چون اندیشه و گفتار و کردارش درست باشد، از هر کار نیکی که مردم در جهان میکنند، او را هم بهرهای است.
و مرد توانگر بسیار خواسته(۱)، اگر خواسته از درستی گرد نکرده باشد، حتی اگر آن را در کار نیک هم بپردازد، آن کار نیک از او نباشد؛ چه، کار نیک از آن کسی است که از وی آن خواسته ربوده شده است.
و مرد بسیار خواسته که از کوشش درست، دارایی اندوخته است و با کار نیک و شادی بخورد و نگاه دارد، او را مهتر و بهتر و برترین باید شمرد.
۱ـ خواسته: مال و منال.
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/11413-1392-10-27-13-37-52.html
https://telegram.me/iranboom_ir
برگرفته از کتاب مینوی خرد
پرسید دانا از مینوی خرد که: درویشی بهتر است یا توانگری؟
مینوی خرد پاسخ داد که: درویشی همراه با درستی بهتر است از توانگری از دارایی دیگران؛ چه، درویشترین و بینواترین کس چون اندیشه و گفتار و کردارش درست باشد، از هر کار نیکی که مردم در جهان میکنند، او را هم بهرهای است.
و مرد توانگر بسیار خواسته(۱)، اگر خواسته از درستی گرد نکرده باشد، حتی اگر آن را در کار نیک هم بپردازد، آن کار نیک از او نباشد؛ چه، کار نیک از آن کسی است که از وی آن خواسته ربوده شده است.
و مرد بسیار خواسته که از کوشش درست، دارایی اندوخته است و با کار نیک و شادی بخورد و نگاه دارد، او را مهتر و بهتر و برترین باید شمرد.
۱ـ خواسته: مال و منال.
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/11413-1392-10-27-13-37-52.html
https://telegram.me/iranboom_ir
📄آزادی در آگاهی است و آگاهی، گشوده بودن اندیشۀ انسان به روی واقعیت و نفس الامر در هستی شناخته می شود. انسان، دروازۀ ورود به عالم هستی است و بدون عبور از این دروازه، معنی هستی آشکار نمی گردد. باید توجه داشت که دروازۀ ورود به عالم هستی از سنخ هستی است زیرا دروازۀ ورود به یک شهر یا هر جایگاه دیگر نمی تواند با آن جایگاه مباینت داشته باشد.
📕 کتاب اختیار در ضرورت هستی، ص 29
🖋دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
@iranboom_ir
📕 کتاب اختیار در ضرورت هستی، ص 29
🖋دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
@iranboom_ir
۲۸ دی ماه زادروز دکتر میرجلالالدین کَزّازی (۱۳۲۷ در کرمانشاه) استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم، شاهنامهپژوه و پژوهشگرِ برجستهٔ ایرانی در زبان و ادب فارسی است. او از چهرههای ماندگار فرهنگ و ادبِ ایران در پنجمین همایش چهرههای ماندگار به سالِ ۱۳۸۴ است. وی نامبردار به بهرهگیری از واژههای پارسی سره در نوشتهها و گفتارِ خود است.
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1801-kazazi1.html
@iranboom_ir
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1801-kazazi1.html
@iranboom_ir
۲۸ دی ماه زادروز دکتر میرجلالالدین کَزّازی (۱۳۲۷ در کرمانشاه) استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم، شاهنامهپژوه و پژوهشگرِ برجستهٔ ایرانی در زبان و ادب فارسی است. او از چهرههای ماندگار فرهنگ و ادبِ ایران در پنجمین همایش چهرههای ماندگار به سالِ ۱۳۸۴ است. وی نامبردار به بهرهگیری از واژههای پارسی سره در نوشتهها و گفتارِ خود است.
برخی از افتخارات دکتر میر جلال الدین کزازی:
•جایزه بهترین کتاب سال برای ترجمه انه اید اثر ویرژیل در سال 1369
•جایزه نخست پژوهشهای بنیادین هجدهمین جشنواره خوارزمی برای نامه باستان در سال 1383
•چهره برگزیده استان کرمانشاه در سال 1384
• چهره ماندگار در ادب و فرهنگ در سال 1384
•نشان زرین و سپاسنامه از بزرگترین انجمن ادبی و فرهنگی یونان، پارناسوس، به عنوان برجسته ترین ایرانی در گسترش و شناسانیدن فرهنگ و ادب یونان در سال 1384
•پژوهشگر برگزیده در دانشکده ادبیات فارسی و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی در سال 1385
برخی از آثار دکتر میر جلال الدین کزازی:
•«فرزند ایران» داستان زندگی فردوسی
•«پدر ایران» داستان زندگی کوروش بزرگ
•«وخشور ایران» داستان زندگی زرتشت
•آب و آینه (مجموعه مقاله)
•از گونه ای دیگر (شاهنامه شناسی)
•بیکران سبز (دفتر شعر)
•پارسا و ترسا (عطارشناسی)
•پرنیان پندار (مجموعه مقاله)
•پند و پیوند (حافظ شناسی)
•تَرجُمانی و تَرزَبانی (هنر ترجمه)
•تندبادی از کنج (شاهنامه شناسی)
•دُرّ دریای دَری (شاهنامه شناسی)
•دیدار با اژدها (گزارش سفر)
•دیر مغان (حافظ شناسی)
•رخسار صبح (خاقانی شناسی)
•روزهای کاتالونیا (گزارش سفر)
•رویا، حماسه، اسطوره (شاهنامه شناسی)
•زیباشناسی سخن پارسی در سه جلد
•سراچه آوا و رنگ (خاقانی شناسی)
•سوزن عیسی (خاقانی شناسی)
•گذری و نظری بر آثار و احوال (زیست نامه)
•گزارش دشواریهای دیوان خاقانی (خاقانی شناسی)
•مازهای راز (شاهنامه شناسی)
•نامه باستان (هفت جلد)
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1801-kazazi1.html
@iranboom_ir
برخی از افتخارات دکتر میر جلال الدین کزازی:
•جایزه بهترین کتاب سال برای ترجمه انه اید اثر ویرژیل در سال 1369
•جایزه نخست پژوهشهای بنیادین هجدهمین جشنواره خوارزمی برای نامه باستان در سال 1383
•چهره برگزیده استان کرمانشاه در سال 1384
• چهره ماندگار در ادب و فرهنگ در سال 1384
•نشان زرین و سپاسنامه از بزرگترین انجمن ادبی و فرهنگی یونان، پارناسوس، به عنوان برجسته ترین ایرانی در گسترش و شناسانیدن فرهنگ و ادب یونان در سال 1384
•پژوهشگر برگزیده در دانشکده ادبیات فارسی و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی در سال 1385
برخی از آثار دکتر میر جلال الدین کزازی:
•«فرزند ایران» داستان زندگی فردوسی
•«پدر ایران» داستان زندگی کوروش بزرگ
•«وخشور ایران» داستان زندگی زرتشت
•آب و آینه (مجموعه مقاله)
•از گونه ای دیگر (شاهنامه شناسی)
•بیکران سبز (دفتر شعر)
•پارسا و ترسا (عطارشناسی)
•پرنیان پندار (مجموعه مقاله)
•پند و پیوند (حافظ شناسی)
•تَرجُمانی و تَرزَبانی (هنر ترجمه)
•تندبادی از کنج (شاهنامه شناسی)
•دُرّ دریای دَری (شاهنامه شناسی)
•دیدار با اژدها (گزارش سفر)
•دیر مغان (حافظ شناسی)
•رخسار صبح (خاقانی شناسی)
•روزهای کاتالونیا (گزارش سفر)
•رویا، حماسه، اسطوره (شاهنامه شناسی)
•زیباشناسی سخن پارسی در سه جلد
•سراچه آوا و رنگ (خاقانی شناسی)
•سوزن عیسی (خاقانی شناسی)
•گذری و نظری بر آثار و احوال (زیست نامه)
•گزارش دشواریهای دیوان خاقانی (خاقانی شناسی)
•مازهای راز (شاهنامه شناسی)
•نامه باستان (هفت جلد)
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1801-kazazi1.html
@iranboom_ir
دکتر میرجلالالدین کزازی در ایرانبوم
https://t.iss.one/iranboom_ir/39886
استاد کزازی: ایران بهترین سرزمین جهان است
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/17133-
زندگینامه: میر جلال الدین کزازی (1327-)
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1801-
شور وطنپرستی در سخنرانی استاد دکتر میر جلالالدینِ کزازی + پرونده شنیداری
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/8993-
میرجلال الدین کزازی: فردوسی را به پاس شاهنامۀ او ارج مینهیم
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/7306-
نکوداشت دکتر میرجلالالدین کزازی به پاس نیم قرن خدمت به زبان پارسی
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/8547-
استاد میرجلال الدین کزازی: رستم را ایرانیان به ژرفای نهاد خود بردهاند
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/7370-
جلال الدین کزازی: تنها سعدی و فردوسی توانسته اند به زبان سرشتین پارسی راه ببرند - ایرانیان شیفته ترین مردمان به شعر بوده اند
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12469-
ارج و ارزش نام در باورهای باستانی فراسویی بوده است
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/7340-
کزازی: پرداختن به «شاهنامه» کاری خُرد و خام نیست
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4973-
میرجلالالدین کزازی: چرا خاقانی به نامی که شایسته اوست نرسیده؟
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/15921-
همایش بزرگداشت دکتر میرجلال الدین کزازی - بخش 1
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh-tasviri/8449-
سخنرانی دادبه، کزازی و ابراهیمی دینانی در ستایش فردوسی
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/6652-
«شاهنامه» فرهنگ و منش ایران است
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/16489-
حماسه، استوره ای است که گیتیگ شده است
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/7377-
نمادها در شاهنامه
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/11327-
استاد کزازی: نگذاریم شمس را بربایند
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1547-
استاد کزازی دربارهی مولانا چه میگوید؟
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10420-
کزازی: مولانا بیشک ایرانی است
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/14177-
پرونده شنیداری سخنرانی دادبه، کزازی و ابراهیمی دینانی در ستایش فردوسی (25 اردیبهشتماه 1387)
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/8995-
استاد کزازی: ردپای سوگوارههای پارسی در مویه برای سالار شهیدان/ از مهر خورشید تا سروهای سرافراز
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/14420-
مدیر انتشارات معین به بهانه انتشار دفتر دانایی و داد مطرح کرد - مطالعه «شاهنامه به نثر» کزازی موجب غنای فرهنگی میشود
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/10613-
میرجلالالدینکزازی: «دفتر دانایی و داد» را نوشتم تا جوانان شاهنامه بخوانند
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/10728-
ایرانی اگر میخواهد خود را بشناسد، باید با شاهنامه آشنایی بجوید
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/7327-
سنایی شعر اندیشه، شعر انگیزه - استاد کزازی
https://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/1390-
هدف سرهگویی و سره نویسی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/703-
پارسی کرمانشاهی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/14965-
مردمی که زبان کژ و مژ دارند مَنِشی همسوی آن خواهند داشت
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/4017-
داستان زندگی «زرتشت» در یک کتاب آمد
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/13842-
برگزاری نکوداشت استاد میرجلالالدین کزازی
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/8273-
یکی از چشمگیرترین نمودهای خودباختگی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/4016-
یلدا شب زاده شدن «مهر» است - طولانی ترین انتظار برای دمیدن خورشید
https://www.iranboom.ir/jashnha/77-azar/11156-
هشدار استاد کزازی درباره نفوذ غلطنویسیها
https://iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/17195-
واژههایی که میرجلالالدین کزازی استفاده میکند
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9688-
۴ استاد تاریخ و ادبیات خواهان بزرگداشت کوروشبزرگ در ۷ آبان شدند
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/17108-
کزازی: پوشکین در ادب روس همان سعدی در ادب فارسی است
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha/gozaresh/4632-
سخنرانی دکتر کزازی در روز ملی اردبیل
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16678-
همایش از استوره تا تاریخ
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/anjoman-ha/29-1388-
https://t.iss.one/iranboom_ir/39886
استاد کزازی: ایران بهترین سرزمین جهان است
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/17133-
زندگینامه: میر جلال الدین کزازی (1327-)
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1801-
شور وطنپرستی در سخنرانی استاد دکتر میر جلالالدینِ کزازی + پرونده شنیداری
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/8993-
میرجلال الدین کزازی: فردوسی را به پاس شاهنامۀ او ارج مینهیم
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/7306-
نکوداشت دکتر میرجلالالدین کزازی به پاس نیم قرن خدمت به زبان پارسی
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/8547-
استاد میرجلال الدین کزازی: رستم را ایرانیان به ژرفای نهاد خود بردهاند
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/7370-
جلال الدین کزازی: تنها سعدی و فردوسی توانسته اند به زبان سرشتین پارسی راه ببرند - ایرانیان شیفته ترین مردمان به شعر بوده اند
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12469-
ارج و ارزش نام در باورهای باستانی فراسویی بوده است
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/7340-
کزازی: پرداختن به «شاهنامه» کاری خُرد و خام نیست
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4973-
میرجلالالدین کزازی: چرا خاقانی به نامی که شایسته اوست نرسیده؟
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/15921-
همایش بزرگداشت دکتر میرجلال الدین کزازی - بخش 1
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh-tasviri/8449-
سخنرانی دادبه، کزازی و ابراهیمی دینانی در ستایش فردوسی
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/6652-
«شاهنامه» فرهنگ و منش ایران است
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/16489-
حماسه، استوره ای است که گیتیگ شده است
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/7377-
نمادها در شاهنامه
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/11327-
استاد کزازی: نگذاریم شمس را بربایند
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1547-
استاد کزازی دربارهی مولانا چه میگوید؟
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10420-
کزازی: مولانا بیشک ایرانی است
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/14177-
پرونده شنیداری سخنرانی دادبه، کزازی و ابراهیمی دینانی در ستایش فردوسی (25 اردیبهشتماه 1387)
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/8995-
استاد کزازی: ردپای سوگوارههای پارسی در مویه برای سالار شهیدان/ از مهر خورشید تا سروهای سرافراز
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/14420-
مدیر انتشارات معین به بهانه انتشار دفتر دانایی و داد مطرح کرد - مطالعه «شاهنامه به نثر» کزازی موجب غنای فرهنگی میشود
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/10613-
میرجلالالدینکزازی: «دفتر دانایی و داد» را نوشتم تا جوانان شاهنامه بخوانند
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/10728-
ایرانی اگر میخواهد خود را بشناسد، باید با شاهنامه آشنایی بجوید
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/7327-
سنایی شعر اندیشه، شعر انگیزه - استاد کزازی
https://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/1390-
هدف سرهگویی و سره نویسی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/703-
پارسی کرمانشاهی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/14965-
مردمی که زبان کژ و مژ دارند مَنِشی همسوی آن خواهند داشت
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/4017-
داستان زندگی «زرتشت» در یک کتاب آمد
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/13842-
برگزاری نکوداشت استاد میرجلالالدین کزازی
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/8273-
یکی از چشمگیرترین نمودهای خودباختگی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/4016-
یلدا شب زاده شدن «مهر» است - طولانی ترین انتظار برای دمیدن خورشید
https://www.iranboom.ir/jashnha/77-azar/11156-
هشدار استاد کزازی درباره نفوذ غلطنویسیها
https://iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/17195-
واژههایی که میرجلالالدین کزازی استفاده میکند
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9688-
۴ استاد تاریخ و ادبیات خواهان بزرگداشت کوروشبزرگ در ۷ آبان شدند
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/17108-
کزازی: پوشکین در ادب روس همان سعدی در ادب فارسی است
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha/gozaresh/4632-
سخنرانی دکتر کزازی در روز ملی اردبیل
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16678-
همایش از استوره تا تاریخ
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/anjoman-ha/29-1388-
Telegram
ایران بوم
۲۸ دی ماه زادروز دکتر میرجلالالدین کَزّازی (۱۳۲۷ در کرمانشاه) استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم، شاهنامهپژوه و پژوهشگرِ برجستهٔ ایرانی در زبان و ادب فارسی است. او از چهرههای ماندگار فرهنگ و ادبِ ایران در پنجمین همایش چهرههای ماندگار به سالِ ۱۳۸۴ است. وی نامبردار…