✍به خاطر چند هزار میلیارد تومان ناقابل
📝محمد آهویی
✅نتیجه این که مجموعهای از انسانها که در این رویههای گمرکی دخالت داشتهاند - اعم از صاحبان کالا و نمایندگانشان، رانندگان تریلیها که بارها را حمل میکنند و همچنین کارکنان گمرک - به سیستمی فاسد عادت کردهاند. البته خیلی از این آدمها خودشان را پاک نگه داشتهاند؛ اما کل مجموعه طوری است که افراد را به سمت تخلف میکشاند. بنابراین ما با یک رویهی ناسالم اما عادی برای این افراد مواجه هستیم؛ بسیاری از صاحبان کالا به جای آن که عوارض گمرکی به دولت بدهند، مبلغی بسیار کمتر به عوامل دولت میدهند. و اینها همه یعنی ما با تعداد زیادی قاچاقچی که ظاهرشان با تاجرهای سالم فرقی نمیکند مواجه هستیم.
متن کامل گزارش👇
https://www.khabaronline.ir/detail/651435/Economy/commerce
📝محمد آهویی
✅نتیجه این که مجموعهای از انسانها که در این رویههای گمرکی دخالت داشتهاند - اعم از صاحبان کالا و نمایندگانشان، رانندگان تریلیها که بارها را حمل میکنند و همچنین کارکنان گمرک - به سیستمی فاسد عادت کردهاند. البته خیلی از این آدمها خودشان را پاک نگه داشتهاند؛ اما کل مجموعه طوری است که افراد را به سمت تخلف میکشاند. بنابراین ما با یک رویهی ناسالم اما عادی برای این افراد مواجه هستیم؛ بسیاری از صاحبان کالا به جای آن که عوارض گمرکی به دولت بدهند، مبلغی بسیار کمتر به عوامل دولت میدهند. و اینها همه یعنی ما با تعداد زیادی قاچاقچی که ظاهرشان با تاجرهای سالم فرقی نمیکند مواجه هستیم.
متن کامل گزارش👇
https://www.khabaronline.ir/detail/651435/Economy/commerce
www.khabaronline.ir
به خاطر چند هزار میلیارد تومان ناقابل
گمرک در اصلاح رویه گفته شده با چند گروه مواجه بوده و هست: یک دسته قاچاقچی به ظاهر محترم که گردنهایشان با تبر هم زده نمیشود؛ تعداد زیادی آدم که گرچه به اندازهی دستهی اول کثیف نیستند ولی به یک سیستم کثیف عادت کردهاند؛ و برخی از مسئولان که توانایی اصلاح…
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس میرود ایام
مرا نه دولتِ وصل و نه احتمالِ فراق
نه پایِ رفتن از این ناحیت نه جایِ مقام
...
#سعدی
تو فارغی و به افسوس میرود ایام
مرا نه دولتِ وصل و نه احتمالِ فراق
نه پایِ رفتن از این ناحیت نه جایِ مقام
...
#سعدی
✍️«نقش بازدارنده مبالغ جریمه در مبارزه با قاچاق»
دلالت های برآمده از مطالعات اقتصادی در زمینه مدلسازی فرار مالیاتی که پیشینه آن به اواخر دهه 60 میلادی باز می گردد می گوید که اگر نرخ جریمه برای یک فرار مالیاتی برابر یا بزرگتر از نسبت نرخ مالیات بر احتمال کشف جرم باشد (یا ضرب نرخ مالیات در معکوس احتمال کشف جرم)، فرار مالیاتی رخ نخواهد داد. فرار مالیاتی در این مبحث به معنی کم اظهاری است. خواه کم اظهاری درآمد باشد یا کم اظهاری فروش و یا کم اظهاری در واردات کالا. نتیجه آن می شود که به عنوان مثال اگر احتمال کشف یک محموله قاچاق آن طور که می گویند برابر با 3 درصد باشد. (به نظر می رسد که این نرخ در سال های اخیر افزایش یافته است.) نرخ جریمه باید 33 برابر ماخذ تعرفه کالای قاچاق باشد. با این حساب اگر این جریمه از میزان مشخصی پایین تر باشد با توجه به احتمال پایین کشف قاچاق، کم اظهاری بسیار افزایش می یابد.
آن طور که از این مطالعات برمی آید در صورتی که فرد ریسک گریز باشد افزایش میزان جریمه به مقدار ذکر شده در تصمیم گیری فرد به منظور اظهار صحیح، اثرگذار است. در غیر این صورت یعنی زمانی که مجرمین ما افراد ریسک پذیری باشند، برای جلوگیری از کم اظهاری نمی توان به افزایش مبلغ جریمه بسنده کرد بلکه می باید نوع جریمه را تغییر داد. در موضوع قاچاق جریمه هایی همچون حبس، لغو مجوزهای فعالیت حقیقی یا حقوقی و حتی در شرایطی اعدام می تواند اثرگذار باشد. جریمه باید به گونه ای باشد که علاوه بر از بین بردن انگیزه های ارتکاب مجدد جرم، درس های عبرتی هم برای دیگران داشته باشد. همچنین گره زدن منافع افراد به یکدیگر می تواند میزان جرم را کاهش دهد. تصور کنید که پس از کشف قاچاق، تمامی افراد حقیقی و حقوقی فعال مرتبط با مجرم در حوزه تجارت خارجی محدود شوند. این خود می تواند انگیزه ای باشد برای این که شاغلین در این حوزه، در انتخاب همکاران خود وسواس کافی به خرج دهند.
احتمال کشف هم آنچنان که بیان شد از اهمیت بالایی برخوردار است. در صورتی که احتمال کشف برابر با یک باشد (یعنی مجرم خود را در حین ارتکاب جرم، رسوا بداند)، جرمی صورت نخواهد پذیرفت.
موضوعات بیان شده هم همت قانون گذار را می طلبد و هم همت دستگاه های اجرایی در کشف قاچاق را. باید در نظر گرفت که کشف در اینجا مفهوم به نتیجه رسیدن پرونده های قضایی را نیز در خود پنهان دارد. جرمی که کشف شود ولی با آن برخورد قاطع صورت نگیرد، مجرم را جری تر می کند. به نتیجه رسیدن هر چه سریع تر این پرونده ها خود موضوع دیگری است که از چالش های پیش روی قوه قضاییه در این زمینه می باشد.
دلالت های برآمده از مطالعات اقتصادی در زمینه مدلسازی فرار مالیاتی که پیشینه آن به اواخر دهه 60 میلادی باز می گردد می گوید که اگر نرخ جریمه برای یک فرار مالیاتی برابر یا بزرگتر از نسبت نرخ مالیات بر احتمال کشف جرم باشد (یا ضرب نرخ مالیات در معکوس احتمال کشف جرم)، فرار مالیاتی رخ نخواهد داد. فرار مالیاتی در این مبحث به معنی کم اظهاری است. خواه کم اظهاری درآمد باشد یا کم اظهاری فروش و یا کم اظهاری در واردات کالا. نتیجه آن می شود که به عنوان مثال اگر احتمال کشف یک محموله قاچاق آن طور که می گویند برابر با 3 درصد باشد. (به نظر می رسد که این نرخ در سال های اخیر افزایش یافته است.) نرخ جریمه باید 33 برابر ماخذ تعرفه کالای قاچاق باشد. با این حساب اگر این جریمه از میزان مشخصی پایین تر باشد با توجه به احتمال پایین کشف قاچاق، کم اظهاری بسیار افزایش می یابد.
آن طور که از این مطالعات برمی آید در صورتی که فرد ریسک گریز باشد افزایش میزان جریمه به مقدار ذکر شده در تصمیم گیری فرد به منظور اظهار صحیح، اثرگذار است. در غیر این صورت یعنی زمانی که مجرمین ما افراد ریسک پذیری باشند، برای جلوگیری از کم اظهاری نمی توان به افزایش مبلغ جریمه بسنده کرد بلکه می باید نوع جریمه را تغییر داد. در موضوع قاچاق جریمه هایی همچون حبس، لغو مجوزهای فعالیت حقیقی یا حقوقی و حتی در شرایطی اعدام می تواند اثرگذار باشد. جریمه باید به گونه ای باشد که علاوه بر از بین بردن انگیزه های ارتکاب مجدد جرم، درس های عبرتی هم برای دیگران داشته باشد. همچنین گره زدن منافع افراد به یکدیگر می تواند میزان جرم را کاهش دهد. تصور کنید که پس از کشف قاچاق، تمامی افراد حقیقی و حقوقی فعال مرتبط با مجرم در حوزه تجارت خارجی محدود شوند. این خود می تواند انگیزه ای باشد برای این که شاغلین در این حوزه، در انتخاب همکاران خود وسواس کافی به خرج دهند.
احتمال کشف هم آنچنان که بیان شد از اهمیت بالایی برخوردار است. در صورتی که احتمال کشف برابر با یک باشد (یعنی مجرم خود را در حین ارتکاب جرم، رسوا بداند)، جرمی صورت نخواهد پذیرفت.
موضوعات بیان شده هم همت قانون گذار را می طلبد و هم همت دستگاه های اجرایی در کشف قاچاق را. باید در نظر گرفت که کشف در اینجا مفهوم به نتیجه رسیدن پرونده های قضایی را نیز در خود پنهان دارد. جرمی که کشف شود ولی با آن برخورد قاطع صورت نگیرد، مجرم را جری تر می کند. به نتیجه رسیدن هر چه سریع تر این پرونده ها خود موضوع دیگری است که از چالش های پیش روی قوه قضاییه در این زمینه می باشد.
✍شب های بندر شهید رجایی
امروز مطلبی در یک خبرگزاری خواندم با این تیتر که "گمرک عامل اصلی قاچاق در کشور"
یاد خاطرات آن شب های سپری شده در بندر شهید رجایی افتادم.
قدیمی ترهایی که در بندر شهید رجایی رفت و آمد کرده اند و مایحتاج خود را از مغازه های شبانه روزی در بندر که در آن سه راهی قرار دارد خریداری کرده اند؛ آن سه راهی که یک راه آن به سمت درب شمالی و راه دیگر به سمت پارکینگ شرقی و راه دیگر به سمت منطقه ای موسوم به 200 هکتاری می رود؛ آن قدیمی ها آن برگه A4 ساده ای را که بر روی آن نوشته شده بود: "بیجک شما را خریداریم" و بر روی شیشه مغازه چسبانده شده بود، قطعا دیده اند. مغازه ای که بیشتر راننده ها از آن خرید می کنند و کمتر مسئولی به آنجا پا می گذارد. اگر نبود شب های متعددی که در آن محوطه به صبح میرساندیم شاید ما هم آن را نمیدیدیم. آن موقع تعجب داشت که برگه های بیجک بار که نشان دهنده محتوای محموله بار تریلی ها در بندر است چگونه به آن وضوح خرید و فروش می شود.
آخرین بار که به بندر شهید رجایی رفتم، به یاد آن شب های قدیمی سری به آن مغازه زدم ولی دیگر اثری از آن کاغذ نبود.
باز هم قدیمی تر از آن قدیمی ها هم یاد دارند که در آن شلوغی راهرویی که به سرویس واردات گمرک شهید رجایی منتهی می شد، بازار سیاه قبض های توزین شکل گرفته بود. قبض هایی که به ترخیص کاران فروخته میشد. قبض هایی برای عدم اظهار کالا به گمرک. قبض هایی برای کم اظهاری. البته آنجا تنها جایی نبود که این اتفاق میفتاد. دیگر از آن خرید و فروش های آن شکلی خبری نیست. شاید هم نوع و روشش تغییر کرده اما خاطره آن شب ها هنوز زنده است.
به واقع برایم مضحک است که تنها مقصر قاچاق را گمرک می خوانند در حالی که بیشتر مسئولان مرتبط با فرآیند تجارت خارجی می دانند در کدام قانون راه را برای قاچاقچی باز گذاشته اند. همه شان می دانند که از کدام راه قاچاق انجام می شود. همه شان می دانند فلان سازمان دولتی در این رویه زائد است. همه شان می دانند فلان رویه در تجارت خارجی فسادزاست. و یا لااقل عبث است. همه شان می دانند که چگونه موجبات سوء استفاده عده ای را فراهم کرده اند. اما نشسته اند و هیچ کاری نمی کنند...
امروز مطلبی در یک خبرگزاری خواندم با این تیتر که "گمرک عامل اصلی قاچاق در کشور"
یاد خاطرات آن شب های سپری شده در بندر شهید رجایی افتادم.
قدیمی ترهایی که در بندر شهید رجایی رفت و آمد کرده اند و مایحتاج خود را از مغازه های شبانه روزی در بندر که در آن سه راهی قرار دارد خریداری کرده اند؛ آن سه راهی که یک راه آن به سمت درب شمالی و راه دیگر به سمت پارکینگ شرقی و راه دیگر به سمت منطقه ای موسوم به 200 هکتاری می رود؛ آن قدیمی ها آن برگه A4 ساده ای را که بر روی آن نوشته شده بود: "بیجک شما را خریداریم" و بر روی شیشه مغازه چسبانده شده بود، قطعا دیده اند. مغازه ای که بیشتر راننده ها از آن خرید می کنند و کمتر مسئولی به آنجا پا می گذارد. اگر نبود شب های متعددی که در آن محوطه به صبح میرساندیم شاید ما هم آن را نمیدیدیم. آن موقع تعجب داشت که برگه های بیجک بار که نشان دهنده محتوای محموله بار تریلی ها در بندر است چگونه به آن وضوح خرید و فروش می شود.
آخرین بار که به بندر شهید رجایی رفتم، به یاد آن شب های قدیمی سری به آن مغازه زدم ولی دیگر اثری از آن کاغذ نبود.
باز هم قدیمی تر از آن قدیمی ها هم یاد دارند که در آن شلوغی راهرویی که به سرویس واردات گمرک شهید رجایی منتهی می شد، بازار سیاه قبض های توزین شکل گرفته بود. قبض هایی که به ترخیص کاران فروخته میشد. قبض هایی برای عدم اظهار کالا به گمرک. قبض هایی برای کم اظهاری. البته آنجا تنها جایی نبود که این اتفاق میفتاد. دیگر از آن خرید و فروش های آن شکلی خبری نیست. شاید هم نوع و روشش تغییر کرده اما خاطره آن شب ها هنوز زنده است.
به واقع برایم مضحک است که تنها مقصر قاچاق را گمرک می خوانند در حالی که بیشتر مسئولان مرتبط با فرآیند تجارت خارجی می دانند در کدام قانون راه را برای قاچاقچی باز گذاشته اند. همه شان می دانند که از کدام راه قاچاق انجام می شود. همه شان می دانند فلان سازمان دولتی در این رویه زائد است. همه شان می دانند فلان رویه در تجارت خارجی فسادزاست. و یا لااقل عبث است. همه شان می دانند که چگونه موجبات سوء استفاده عده ای را فراهم کرده اند. اما نشسته اند و هیچ کاری نمی کنند...
Forwarded from سازمان هنریرسانهای اوج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬نماهنگ #من_طهرونمو_میخوام
🎤با صدای #پرویز_پرستویی
🎥کارگردان #مهران_علوی
🔺محصول #ماوا
@mawa_ir
📺با کیفیتHD
https://goo.gl/p2yJ7Q
💠سازمان هنریرسانهای اوج
t.iss.one/joinchat/CZhb0jxRvZhR2Det-65Ppg
🎤با صدای #پرویز_پرستویی
🎥کارگردان #مهران_علوی
🔺محصول #ماوا
@mawa_ir
📺با کیفیتHD
https://goo.gl/p2yJ7Q
💠سازمان هنریرسانهای اوج
t.iss.one/joinchat/CZhb0jxRvZhR2Det-65Ppg
تجربه ی طولانی تاریخی به ما آموخته است، که وقتی بانک ها در ریسک ورشکستگی قرار می گیرند، مدیرانشان به گونه ای عمل می کنند که حتی موجب از دست دادن باز هم بیشتر پول مالیات دهندگان شود. به طور نمونه ممکن است بانک ها وارد معاملات بسیار بزرگ و پر ریسک شوند، اگر ببرند که جسته اند و اگر ببازند چه چیزی را از دست داده اند؟
آن ها که قبل از آن هم در حال احتضار بوده اند!
📝 جوزف استیگلیتز
📚 سقوط آزاد - انتشارات دانشگاه شهید بهشتی - ص ۱۳۸
آن ها که قبل از آن هم در حال احتضار بوده اند!
📝 جوزف استیگلیتز
📚 سقوط آزاد - انتشارات دانشگاه شهید بهشتی - ص ۱۳۸
✍قرآن مطلا؟!
بنده درک نمی کنم که این کار به چه دردی می خورد؟
یک آدم عاقلی بیاید توجیهم کند. قرآن را میخواهند با طلا بسازند یا بر روی کاغذ و پوستین بنویسند، مادامی که در آیه هایش تدبر نشود و به دستوراتش عمل نشود، چه فایده ای دارد؟ آخر با چه عقل و منطقی ساخت قرآن مطلا مفید فایده است؟
آخر این کجایش تعظیم شعائر الله است؟ چرا کمی فکر نمی کنند. چه شده است ما را که قرآن مطلا احتیاجمان شده است؟ گیریم که نذر باشد و از سوی خیّری طلایش اهدا شده باشد، چرا مهر تایید می زنید با رفتن و رونمایی کردن از آن؟ آخر این به چه درد دنیا و آخرت این مردم می خورد؟ ...
بنده درک نمی کنم که این کار به چه دردی می خورد؟
یک آدم عاقلی بیاید توجیهم کند. قرآن را میخواهند با طلا بسازند یا بر روی کاغذ و پوستین بنویسند، مادامی که در آیه هایش تدبر نشود و به دستوراتش عمل نشود، چه فایده ای دارد؟ آخر با چه عقل و منطقی ساخت قرآن مطلا مفید فایده است؟
آخر این کجایش تعظیم شعائر الله است؟ چرا کمی فکر نمی کنند. چه شده است ما را که قرآن مطلا احتیاجمان شده است؟ گیریم که نذر باشد و از سوی خیّری طلایش اهدا شده باشد، چرا مهر تایید می زنید با رفتن و رونمایی کردن از آن؟ آخر این به چه درد دنیا و آخرت این مردم می خورد؟ ...
دوستم داری می دانم باز
دوست دارم که بپرسم گاهی
دوست دارم که بدانم امروز
مثلِ دیروز مرا میخواهی؟
مهربانی ست و یا بی مهری ست؟
تنگِ بی آب برایِ ماهی؟
فرصتی تا بسراییم از هم
بس کن از فلسفه هایِ واهی
عشق عشق است چه بر لوحی زر
بنویسند چه برگِ کاهی...
پرسش از عقل چه جایی دارد؟
تا جنون می دهدت آگاهی
غیر از آن کوچه که دیوارش نیست
خانه یِ دوست ندارد راهی
#محمد_علی_بهمنی
دوست دارم که بپرسم گاهی
دوست دارم که بدانم امروز
مثلِ دیروز مرا میخواهی؟
مهربانی ست و یا بی مهری ست؟
تنگِ بی آب برایِ ماهی؟
فرصتی تا بسراییم از هم
بس کن از فلسفه هایِ واهی
عشق عشق است چه بر لوحی زر
بنویسند چه برگِ کاهی...
پرسش از عقل چه جایی دارد؟
تا جنون می دهدت آگاهی
غیر از آن کوچه که دیوارش نیست
خانه یِ دوست ندارد راهی
#محمد_علی_بهمنی
یادداشت های یک دل شکسته
✍قرآن مطلا؟! بنده درک نمی کنم که این کار به چه دردی می خورد؟ یک آدم عاقلی بیاید توجیهم کند. قرآن را میخواهند با طلا بسازند یا بر روی کاغذ و پوستین بنویسند، مادامی که در آیه هایش تدبر نشود و به دستوراتش عمل نشود، چه فایده ای دارد؟ آخر با چه عقل و منطقی ساخت…
هرچند که بنده همچنان با نفس این کار مشکل دارم، ولی آوردن این پاسخ هم واجب است بر بنده:
«به استحضار میرساند پس از رونمایی جنابعالی از بزرگترین قرآن مطلای جهان، برخی کاربران شبکههای اجتماعی این اشکال در ذهنشان ایجاد شده است که آیا بهتر نبود به جای صرف این هزینه هنگفت جهت ساخت قرآن مطلا، بودجه آن صرف موارد مهم تر از جمله رسیدگی به فقرا و نیازمندان می شد. لذا تقاضا داریم نسبت به رفع این اشکال از اذهان ایشان، پاسخ خود را مرقوم فرمایید.
پاسخ دفتر آیت الله مکارم شیرازی: در عین احترام به نظرات این عزیزان لازم است توضیح دهیم که از یک نکته متأسفانه غفلت شده و آن این که پدیدآورنده این اثر قرآنی در همان جلسهای که رونمایی توسط حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظلّه) انجام شد، تصریح کرد که این اثر چند برابر هزینهای که برای آن مصرف شده به یکی از خیرین در کشور و یا یکی از کشورهای اسلامی دیگر فروخته خواهد شد و تمام درآمد آن بدون استثنا صرف ایتام و نیازمندان میشود؛ بنابراین در اینجا دو کار مهم انجام شده که هر یک از دیگری جالبتر است. اولاً یک اثر قرآنی بسیار نفیس و بیسابقه تولید شده، ثانیاً یک منبع درآمدی برای ایتام و نیازمندان است.
امیدوارم با این توضیح هرگونه شبهه برطرف گردد.»
«به استحضار میرساند پس از رونمایی جنابعالی از بزرگترین قرآن مطلای جهان، برخی کاربران شبکههای اجتماعی این اشکال در ذهنشان ایجاد شده است که آیا بهتر نبود به جای صرف این هزینه هنگفت جهت ساخت قرآن مطلا، بودجه آن صرف موارد مهم تر از جمله رسیدگی به فقرا و نیازمندان می شد. لذا تقاضا داریم نسبت به رفع این اشکال از اذهان ایشان، پاسخ خود را مرقوم فرمایید.
پاسخ دفتر آیت الله مکارم شیرازی: در عین احترام به نظرات این عزیزان لازم است توضیح دهیم که از یک نکته متأسفانه غفلت شده و آن این که پدیدآورنده این اثر قرآنی در همان جلسهای که رونمایی توسط حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدّظلّه) انجام شد، تصریح کرد که این اثر چند برابر هزینهای که برای آن مصرف شده به یکی از خیرین در کشور و یا یکی از کشورهای اسلامی دیگر فروخته خواهد شد و تمام درآمد آن بدون استثنا صرف ایتام و نیازمندان میشود؛ بنابراین در اینجا دو کار مهم انجام شده که هر یک از دیگری جالبتر است. اولاً یک اثر قرآنی بسیار نفیس و بیسابقه تولید شده، ثانیاً یک منبع درآمدی برای ایتام و نیازمندان است.
امیدوارم با این توضیح هرگونه شبهه برطرف گردد.»
بسم الله الرحمن الرحیم
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ﴿۱۴۳﴾ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿۱۴۴﴾ سوره مبارکه صافات
صدق الله العلی العظیم
به نام خداوند بخشاینده مهربان
و اگر او [یونس] از تسبيح كنندگان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی گرفتار میشد.
راست گفت خداوند بلند مرتبه بزرگ
یکشنبه همین هفته بود که یکی از دوستان کتابی به بنده معرفی کرد به نام «برکت» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه.
کتابی که با حال و هوای این روزهای بنده ارتباط خوبی برقرار کرد.
کتاب، یادداشت های یک طلبه به نام یونس برکت، به صورت خاطره نویسی از ماه رمضانی که در دهی به تبلیغ رفته است، می باشد. درگیری های ذهنی مختلفی که دارد با حضور شخصیت های داستان که او را کم اذیت نمی کنند و آنها را به خوبی معرفی کرده است برایم آشنا بود. نوع نوشتنش که یادآور نوشته های قدیم خودم بود، باعث شد که زودتر از آن که فکرش را بکنم خواندنش تمام شود.
نمی توان گفت قلمش هیچ ضعفی ندارد ولی مجموعا می توانم بگویم که خوب از کار درآمده است. تلخی زبان و تلقینش اگر اذیت کننده نباشد برایتان، کتاب خوبی خواهد بود برای اوقات فراغتتان.
#معرفی_کتاب
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ﴿۱۴۳﴾ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿۱۴۴﴾ سوره مبارکه صافات
صدق الله العلی العظیم
به نام خداوند بخشاینده مهربان
و اگر او [یونس] از تسبيح كنندگان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی گرفتار میشد.
راست گفت خداوند بلند مرتبه بزرگ
یکشنبه همین هفته بود که یکی از دوستان کتابی به بنده معرفی کرد به نام «برکت» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه.
کتابی که با حال و هوای این روزهای بنده ارتباط خوبی برقرار کرد.
کتاب، یادداشت های یک طلبه به نام یونس برکت، به صورت خاطره نویسی از ماه رمضانی که در دهی به تبلیغ رفته است، می باشد. درگیری های ذهنی مختلفی که دارد با حضور شخصیت های داستان که او را کم اذیت نمی کنند و آنها را به خوبی معرفی کرده است برایم آشنا بود. نوع نوشتنش که یادآور نوشته های قدیم خودم بود، باعث شد که زودتر از آن که فکرش را بکنم خواندنش تمام شود.
نمی توان گفت قلمش هیچ ضعفی ندارد ولی مجموعا می توانم بگویم که خوب از کار درآمده است. تلخی زبان و تلقینش اگر اذیت کننده نباشد برایتان، کتاب خوبی خواهد بود برای اوقات فراغتتان.
#معرفی_کتاب
یادداشت های یک دل شکسته
✍شب های بندر شهید رجایی امروز مطلبی در یک خبرگزاری خواندم با این تیتر که "گمرک عامل اصلی قاچاق در کشور" یاد خاطرات آن شب های سپری شده در بندر شهید رجایی افتادم. قدیمی ترهایی که در بندر شهید رجایی رفت و آمد کرده اند و مایحتاج خود را از مغازه های شبانه روزی…
✍ شب های بندر شهید رجایی
بخش دوم
شبی از آن شب ها برق منطقه 200 هکتاری قطع شد! برایمان سوال بود که چه شده است. شنیده بودیم هر زمان برق قطع می شود مدت زمان قابل توجهی قطع است. 200 هکتاری دو باسکول داشت که تحت نظر توزین الکتریک بود و تعداد قابل توجهی باسکول شرکتی هم در آنجا قرار داشت که موجب میشد بار روی باقی باسکول ها افزایش پیدا کند. علت آن قطعی برق هر چه که بود از نظر ما نباید خیلی ماندگار میشد. چرا که اثر خوبی بر اجرای پروژه نداشت. نمی دانم آن پیگیری های ما که شبانه آنجا رفتیم و بررسی اوضاع را به دست گرفتیم اثر داشت یا آن تلفنی که گفته شد پسر وزیر... زده است! و جویای علت قطعی برق شده است. حالا پسر وزیر چه کار به قطعی برق آنجا دارد بماند! خلاصه هر چه که بود دیری نپایید که برق وصل شد. آن شب ها اتفاقات عجیبی میفتاد و برخوردهای عجیبی پیش میامد.
یکی از این برخورد ها با مسئول یکی از پیمانکاران بندر بود. پیمانکاری که به طرز جالبی با دور زدن قانون در آنجا مستقر شده بود. چرا که گمرک اجازه واگذاری آن خدمات را به بخش خصوصی نداشت فلذا آن را به اداره بندر شهید رجایی واگذار کرده بود و آن ها طی مناقصه ای به شرکت پیمانکار واگذار کرده بودند. در حالی که گمرک در آن زمان از وزن دقیق بار ورودی به داخل کشور بی اطلاع بود آن شرکت سامانه ای ایجاد کرده بود که می توانست به تفکیک بیش از 300 قلم کالا ثبت اطلاعات کند و گزارش بدهد. در حالی که با توجه به قراردادش تنها کافی بود که بداند محموله های بار فله است یا غیر فله تا بابت هر کدام هزینه ای به گمرک و اداره بندر بپردازد، تعدد انواع محموله های بار در آن سامانه شک برانگیز بود. و این سوال را ایجاد می کرد که چه انگیزه ای پشت ثبت آن اطلاعات وجود دارد؟ در آن دوره اگر دولت میخواست بداند که چقدر کالا در انبارهای گمرکات است با توجه به عدم یکپارچگی داده ها از داده های گمرک شهید رجایی به عنوان یک تخمین استفاده می کرد. هرچند همان موقع هم گمرک آن منطقه آمار مناسبی از منطقه تحت نظرش نداشت. دستیابی به اطلاعات پایگاه داده آن نرم افزار مشخص کرد که تنها در یک ماه پیمانکار قصه ما 15 میلیون تومان از حق گمرک را با توجه به قراردادش پرداخت نکرده است. یک محاسبه سرانگشتی که البته بی نقص هم نبود در پی 60 ماه تولیت پیمانکارِ مجهولِ! ما در بندر شهید رجایی حاکی از 900 میلیون تومان بدهی به گمرک در طی 5 سال فعالیت در آنجا بود.
شرکتی که یکی از مسئولینش علنا جلوی رفقا عنوان می کرد که: می دانید چرا من کراوات می بندم؟ چون میخواهم بگویم که من زیر بیرق امام حسین نیستم! من سرمایه دارم و همه دولت ها به من احتیاج دارند!
شب های بی خوابیِ آنجا که شرحش گذشت مصادف شده بود با شب های قدر. این برخوردها و حوادث هم راهنمایی بود برای ادامه مسیر...
بخش دوم
شبی از آن شب ها برق منطقه 200 هکتاری قطع شد! برایمان سوال بود که چه شده است. شنیده بودیم هر زمان برق قطع می شود مدت زمان قابل توجهی قطع است. 200 هکتاری دو باسکول داشت که تحت نظر توزین الکتریک بود و تعداد قابل توجهی باسکول شرکتی هم در آنجا قرار داشت که موجب میشد بار روی باقی باسکول ها افزایش پیدا کند. علت آن قطعی برق هر چه که بود از نظر ما نباید خیلی ماندگار میشد. چرا که اثر خوبی بر اجرای پروژه نداشت. نمی دانم آن پیگیری های ما که شبانه آنجا رفتیم و بررسی اوضاع را به دست گرفتیم اثر داشت یا آن تلفنی که گفته شد پسر وزیر... زده است! و جویای علت قطعی برق شده است. حالا پسر وزیر چه کار به قطعی برق آنجا دارد بماند! خلاصه هر چه که بود دیری نپایید که برق وصل شد. آن شب ها اتفاقات عجیبی میفتاد و برخوردهای عجیبی پیش میامد.
یکی از این برخورد ها با مسئول یکی از پیمانکاران بندر بود. پیمانکاری که به طرز جالبی با دور زدن قانون در آنجا مستقر شده بود. چرا که گمرک اجازه واگذاری آن خدمات را به بخش خصوصی نداشت فلذا آن را به اداره بندر شهید رجایی واگذار کرده بود و آن ها طی مناقصه ای به شرکت پیمانکار واگذار کرده بودند. در حالی که گمرک در آن زمان از وزن دقیق بار ورودی به داخل کشور بی اطلاع بود آن شرکت سامانه ای ایجاد کرده بود که می توانست به تفکیک بیش از 300 قلم کالا ثبت اطلاعات کند و گزارش بدهد. در حالی که با توجه به قراردادش تنها کافی بود که بداند محموله های بار فله است یا غیر فله تا بابت هر کدام هزینه ای به گمرک و اداره بندر بپردازد، تعدد انواع محموله های بار در آن سامانه شک برانگیز بود. و این سوال را ایجاد می کرد که چه انگیزه ای پشت ثبت آن اطلاعات وجود دارد؟ در آن دوره اگر دولت میخواست بداند که چقدر کالا در انبارهای گمرکات است با توجه به عدم یکپارچگی داده ها از داده های گمرک شهید رجایی به عنوان یک تخمین استفاده می کرد. هرچند همان موقع هم گمرک آن منطقه آمار مناسبی از منطقه تحت نظرش نداشت. دستیابی به اطلاعات پایگاه داده آن نرم افزار مشخص کرد که تنها در یک ماه پیمانکار قصه ما 15 میلیون تومان از حق گمرک را با توجه به قراردادش پرداخت نکرده است. یک محاسبه سرانگشتی که البته بی نقص هم نبود در پی 60 ماه تولیت پیمانکارِ مجهولِ! ما در بندر شهید رجایی حاکی از 900 میلیون تومان بدهی به گمرک در طی 5 سال فعالیت در آنجا بود.
شرکتی که یکی از مسئولینش علنا جلوی رفقا عنوان می کرد که: می دانید چرا من کراوات می بندم؟ چون میخواهم بگویم که من زیر بیرق امام حسین نیستم! من سرمایه دارم و همه دولت ها به من احتیاج دارند!
شب های بی خوابیِ آنجا که شرحش گذشت مصادف شده بود با شب های قدر. این برخوردها و حوادث هم راهنمایی بود برای ادامه مسیر...
ترکِ چشمِ مخمورش مستِ ناتوانی هاست
فتنه با نگاهِ او گرمِ هم عنانی هاست
ای هلاکِ خوبت من این همه تغافل چیست
ای خرابِ چشمت من این چه سرگرانی هاست؟
جان و دل سپر سازم پیشِ ناوکِ نازت
شستِ غمزه را بگشا وقتِ شخ کمانی هاست
گه سبو زنم بر سنگ، گه به پایِ خم افتم
ساقیا مرنج از من عالمِ جوانی هاست
دورم از وصالِ او زندگی چه کار آید
جان به لب نمی آید این چه سخت جانی هاست
ناله یِ حزینت کو، آهِ آتشینت کو؟
لافِ عشقبازی چند، عشق را نشانی هاست
ای خوشا که همچون گل در کنارِ من باشی
با نگاهِ جانسوزت وه چه کامرانی هاست
سینه ها مشبک شد از خدنگِ مژگانت
حالِ ما نمی پرسی این چه سرگرانی هاست
روز بی تو بیتابم، شب نمی برد خوابم
روز و شب نمی دانم، این چه زندگانی هاست
صائب این تپیدن چیست زخمِ کاریی داری
یار بر سرت آمد وقتِ جانفشانی هاست
#صائب_تبریزی
فتنه با نگاهِ او گرمِ هم عنانی هاست
ای هلاکِ خوبت من این همه تغافل چیست
ای خرابِ چشمت من این چه سرگرانی هاست؟
جان و دل سپر سازم پیشِ ناوکِ نازت
شستِ غمزه را بگشا وقتِ شخ کمانی هاست
گه سبو زنم بر سنگ، گه به پایِ خم افتم
ساقیا مرنج از من عالمِ جوانی هاست
دورم از وصالِ او زندگی چه کار آید
جان به لب نمی آید این چه سخت جانی هاست
ناله یِ حزینت کو، آهِ آتشینت کو؟
لافِ عشقبازی چند، عشق را نشانی هاست
ای خوشا که همچون گل در کنارِ من باشی
با نگاهِ جانسوزت وه چه کامرانی هاست
سینه ها مشبک شد از خدنگِ مژگانت
حالِ ما نمی پرسی این چه سرگرانی هاست
روز بی تو بیتابم، شب نمی برد خوابم
روز و شب نمی دانم، این چه زندگانی هاست
صائب این تپیدن چیست زخمِ کاریی داری
یار بر سرت آمد وقتِ جانفشانی هاست
#صائب_تبریزی
این روزها که فشار زیادی را تحمل می کنم، نیمی از کار را در همان خواب یکی دو ساعته شبانه روزی انجام می دهم. تنها خواب هایم را اگر بنویسم، برخی سوالات علمی و معرفتی ام را در زندگی جواب داده ام.
یک شب درباره رموز عوالم در خواب حقیقت یابی می کنم.
شبی در مورد فلان مبحث اقتصادی که چندی است در آن مانده ام.
شب دیگر مشتق و انتگرال میگیرم.
آن شب دیگر به این می اندیشم که کجای کار را اشتباه آمده ام.
یک شب از فاجعه ای جلوگیری می کنم.
و شب دیگر فاجعه ای را شبیه سازی.
و به همین ترتیب
گاهی خوابم به شب نمی رسد و صبحی در ماشین چرتی می زنم. ولی همان طور که گفتم کارم را در خواب همیشه پیگیرم! ماشین تقریبا شده است محل زندگی. این را رفقا هم می گویند. هم وسیله ایاب و ذهاب است و هم کتابخانه و هم محلی برای خوابیدن. انگار هر جا غیر از آنجا بخواهم سری روی زمین بگذارم و چشمی گرم کنم نمی توانم.
فاصله خواب و بیداری ام شده است یک تار مو. گاهی واقعا در این که خوابم یا بیدار می مانم. گاهی دوست دارم همه اش خواب باشد و گاهی دوست دارم بقیه اش را بخوابم.
خوابی ابدی به جبران همه بی خوابی ها...
یک شب درباره رموز عوالم در خواب حقیقت یابی می کنم.
شبی در مورد فلان مبحث اقتصادی که چندی است در آن مانده ام.
شب دیگر مشتق و انتگرال میگیرم.
آن شب دیگر به این می اندیشم که کجای کار را اشتباه آمده ام.
یک شب از فاجعه ای جلوگیری می کنم.
و شب دیگر فاجعه ای را شبیه سازی.
و به همین ترتیب
گاهی خوابم به شب نمی رسد و صبحی در ماشین چرتی می زنم. ولی همان طور که گفتم کارم را در خواب همیشه پیگیرم! ماشین تقریبا شده است محل زندگی. این را رفقا هم می گویند. هم وسیله ایاب و ذهاب است و هم کتابخانه و هم محلی برای خوابیدن. انگار هر جا غیر از آنجا بخواهم سری روی زمین بگذارم و چشمی گرم کنم نمی توانم.
فاصله خواب و بیداری ام شده است یک تار مو. گاهی واقعا در این که خوابم یا بیدار می مانم. گاهی دوست دارم همه اش خواب باشد و گاهی دوست دارم بقیه اش را بخوابم.
خوابی ابدی به جبران همه بی خوابی ها...
✍بامبولِ بول
حاشیه ای بر داستان سازمان مالیاتی و شرکت بول فرانسه
لباس جدید پادشاه عنوان کتابی است از هانس کریستین اندرسون برای کودکان که احتمالا قصه آن را شنیده اید.
قصه پادشاهی نالایق که دو نفر از دوزندگان لباس شهر پول های او را به جیب زدند و با حیله لباس نامرئی، پادشاه لخت را مضحکه عام و خاص کردند در حالی که هیچ کس جرئت نداشت که به او حقیقت را بگوید جز پسربچه ای بازیگوش که نتوانست حماقت پادشاه را نادیده بگیرد.
حالا لباس جدید پادشاه شده است حکایت. بیش از 12 ساله سازمان مالیاتی و سامانه جامعی که از شرکت بول فرانسه خریداری شده است.
سامانه ای که حتی کسی جرئت به زبان آوردن خیانت های صورت گرفته در آن را ندارد. سوالات متعددی بدون پاسخ وجود دارد؟ این که مدیر پروژه آن در طول 4 سال چه میزان حق الزحمه مدیریت گرفت؟ این که آن همه سرور خریداری شده به چه کار می آمد؟ این که دستاورد سامانه ای که حتی برخی مسئولین این سازمان از امضای اوراق مربوط به آن اجتناب می کنند، دقیقا چیست؟
چه میزان ارز بابت سامانه ای که 35 میلیون یورو قیمت گذاری شد از کشور خارج شده؟ سامانه ای که بیش از 3 میلیارد تومان نمی ارزد!!! چه کسانی بانی حضور شرکت بول فرانسه در ایران بودند؟
تنها در مدت دو سال خرج های جانبی طرح از مرز 1400 میلیارد تومان گذشت (اعم از همایش خرید تجهیزات خارج از مناقصات، هدیه، ساخت مرکز داده و ...)
پیاده سازی مرکز داده ای به ارزش تمام شده حدود 400 میلیارد تومان در حالی که بیش از 100 میلیارد تومان نمی ارزد و تازه به فرض که بیارزد برای کدام سامانه عملیاتی شده کاربرد دارد؟ خرید این همه تجهیزات آن هم در آن وضعیت ارزی کشور خیانت نیست؟!!!
حال گویا داستان عوض شده است که مسئول فناوری اطلاعات سازمان مالیاتی را عوض کرده اند. گویا پادشاه قصه ما فهمیده که لخت است...
حاشیه ای بر داستان سازمان مالیاتی و شرکت بول فرانسه
لباس جدید پادشاه عنوان کتابی است از هانس کریستین اندرسون برای کودکان که احتمالا قصه آن را شنیده اید.
قصه پادشاهی نالایق که دو نفر از دوزندگان لباس شهر پول های او را به جیب زدند و با حیله لباس نامرئی، پادشاه لخت را مضحکه عام و خاص کردند در حالی که هیچ کس جرئت نداشت که به او حقیقت را بگوید جز پسربچه ای بازیگوش که نتوانست حماقت پادشاه را نادیده بگیرد.
حالا لباس جدید پادشاه شده است حکایت. بیش از 12 ساله سازمان مالیاتی و سامانه جامعی که از شرکت بول فرانسه خریداری شده است.
سامانه ای که حتی کسی جرئت به زبان آوردن خیانت های صورت گرفته در آن را ندارد. سوالات متعددی بدون پاسخ وجود دارد؟ این که مدیر پروژه آن در طول 4 سال چه میزان حق الزحمه مدیریت گرفت؟ این که آن همه سرور خریداری شده به چه کار می آمد؟ این که دستاورد سامانه ای که حتی برخی مسئولین این سازمان از امضای اوراق مربوط به آن اجتناب می کنند، دقیقا چیست؟
چه میزان ارز بابت سامانه ای که 35 میلیون یورو قیمت گذاری شد از کشور خارج شده؟ سامانه ای که بیش از 3 میلیارد تومان نمی ارزد!!! چه کسانی بانی حضور شرکت بول فرانسه در ایران بودند؟
تنها در مدت دو سال خرج های جانبی طرح از مرز 1400 میلیارد تومان گذشت (اعم از همایش خرید تجهیزات خارج از مناقصات، هدیه، ساخت مرکز داده و ...)
پیاده سازی مرکز داده ای به ارزش تمام شده حدود 400 میلیارد تومان در حالی که بیش از 100 میلیارد تومان نمی ارزد و تازه به فرض که بیارزد برای کدام سامانه عملیاتی شده کاربرد دارد؟ خرید این همه تجهیزات آن هم در آن وضعیت ارزی کشور خیانت نیست؟!!!
حال گویا داستان عوض شده است که مسئول فناوری اطلاعات سازمان مالیاتی را عوض کرده اند. گویا پادشاه قصه ما فهمیده که لخت است...
Forwarded from دُردانه
شبهای بی توام شب گورست در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشرست
زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست ...
#سعدي | @dordanegram
ور بی تو بامداد کنم روز محشرست
زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست ...
#سعدي | @dordanegram