حرف حساب
99 subscribers
1.09K photos
3 videos
3 files
1.35K links
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم | گروه مطالعاتی هیئت امام جعفر صادق علیه‌السلام
ارتباط با ادمین @Einizadeh_hamidreza
Download Telegram
✳️ من نیاز ندارم!

🔻 هنوز سروصورتش بوی باروت می‌داد که از او خواستم قبل از بازگشت به منطقه، ماشینی را که مانند بقیه‌ی اعضای فرماندهی #سهمیه داشت تحویل بگیرد. نگاه بی‌تفاوتش به همراهی کلامش آمد و گفت: «من نیاز ندارم، بدهید به کسی که احتیاج دارد.» گفتم: «حاجی این #حق شماست!» ابروهایش گره خورد. حرفم را قطع کرد و گفت: «وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل.َ» #دنیا و #آخرت، هر یک فرزندانی دارند. بکوشید از فرزندان آخرت باشید، نه دنیا؛ زیرا در #روز_قیامت، هر فرزندی به پدر و مادر خویش باز می‌گردد. امروز هنگام #عمل است، نه #حسابرسی، و فردا روز حسابرسی است، نه عمل.(خطبه ۴۲ نهج‌البلاغه)

📚 برگرفته از کتاب #بی‌نشان: روایت حماسه سردار شهید مهندس #حاج_محمود_شهبازی
📖 ص ۵۹
#⃣ #بیت_المال
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم

📌 پ.ن: ۲ خرداد سالروز شهادت مهندس محمود شهبازی دستجردی قائم‌مقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) است.

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
فرمانده زیر کولر!

🔻 حاج حسین نشسته بود داخل قایق که چند تا از نیروها پریدند توی قایق و گفتند: «ببخشید برادر اگه می‌شه ما رو ببر اون طرف آب.» رسیدند به وسط آب که یکی از آن‌ها گفت: «فکر می‌کنید الان توی این گرما فرمانده لشکر چه کار می‌کنه؟» بعد هم که جوابی نشنید ادامه داد: «من که مطمئنم با یه زیرپوش نشسته توی دفترش زیر کولر.» یکی از نیروها گفت: «بهتره حرف خودمون رو بزنیم.» ولی او ادامه داد: «آخه همه‌ی سختی‌ها مال ماست، اون‌ها که کاری نمی‌کنند.» یکی دیگر از نیروها با عصبانیت گفت: «اگه ادامه بدی می‌اندازیمت تو آب، مگه نه برادر؟» حاج حسین اما با خنده‌ی روی لبش هیچ جوابی نداد.

📚 برگرفته از کتاب #فرمانده؛ خاطراتی از سردار #شهید_حاج_حسین_خرازی
مجموعه‌ی #ستارگان_درخشان ۱
📖 ص ۵۴
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم

📌 پ.ن: عکس تزئینی است.

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
احساس می‌کردم عاشوراست و در حضور حسین می‌جنگم

🔻 پیش می‌تازم. دنیا بیاید و تماشا کند. بگذار همه‌ی ستارگان، همه‌ی سنگ‌ها، همه‌ی درخت‌ها، همه‌ی خانه‌ها شاهد باشند. آسمان شاهد باش که در زیر سقف بلند تو یک‌تنه با انبوهی کبیر از تانک‌ها و زره‌پوش‌ها و سربازان کفر روبه‌رو شدم. لحظه‌ای تردید به دل راه ندادم، ذره‌ای از فعالیت شدید دست برنداشتم، مثل ماهی در حال سرخ شدن از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر می‌غلتیدم و رگبار گلوله در اطراف من می‌بارید و من نیز به چهار طرف تیراندازی می‌کردم و سربازان کفر را به خاک می‌ریختم. ای زمین تو شاهدی که خون از بدنم جاری بود و با خاک‌های پاک تو گلی گلگون به‌وجود آورده بود و من ابا نداشتم که تا آخرین قطره‌ی خون خود را تسلیم کنم. احساس می‌کردم که #عاشورا است و در حضور #حسین می‌جنگم و او چابکی و زبردستی مرا تحسین می‌کند و از قربانی شدن در بارگاه عشق آگاهی دارد. او می‌داند که چقدر به او عاشقم و چگونه حاضرم که در راهش جان ببازم.

📚 برگرفته از کتاب «رقصی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست»؛ نیایش‌ها و خاطرات #شهید_چمران
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
پ.ن: شهید دکتر مصطفی چمران در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ به شهادت رسید.

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
✳️ نصف، نصف!

🔻 مهربانی و دلسوزی #حاج_قاسم شاید بسیار قوی‌تر از شجاعت و جسارت او بود. حسین، برادرش می‌گوید: پدرم دو تا دفتر چهل برگ برای ما دو نفر می‌خرید. قاسم دفتر خودش را ده برگ، ده برگ به دانش‌آموزانی می‌داد که پول خرید دفتر نداشتند و دفتر چهل‌برگ مرا نصف می‌کرد و با هم استفاده می‌کردیم. مداد خود را از وسط می‌برید و نصف آن را به دانش‌آموز هم‌کلاسی بی‌بضاعت می‌داد. حاج قاسم نصف غذایش را می‌خورد و نصف آن را برای هم‌کلاسی فقیرش می‌برد.

👤 راوی: محمدرضا حسنی سعدی، دوست و همرزم سردار #شهید_قاسم_سلیمانی
📚 برگرفته از کتاب «هزار و دوازدهمین نفر»
📖 ص ۲۲
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
باید جواب بدم با ماشین بیت‌المال چه‌کار کردم!

🔻 بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گِله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم!» اما گوشِ پدر به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش دلخور می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بِدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با ماشین #بیت‌المال چیکار کردم».

📚 از کتاب #یادگاران_۱۱؛ خاطراتی از #سردار_شهید_علی_صیاد‌شیرازی
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
📛  #بیت_المال
🗓 سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در صبح روز ۲۱ فروردین ۱۳۷۸، مقابل منزلش توسط منافقین کوردل به شهادت رسید.
#⃣ #عملیات_مرصاد

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
عزاداری فرمانده با پای برهنه در بین سربازان

🔻 از ساختمان عملیات که بیرون آمدیم، راننده منتظر بود، اما عباس به او گفت ما پیاده می‌آییم؛ شما بقیه بچه‌ها را برسانید. دنبالش راه افتادم. جلوتر که رفتیم صدای جمعیت عزاداری شنیده می‌شد. عباس گفت برویم  به دسته‌ی عزاداری برسیم. به خودم آمدم و دیدم عباس کنارم نیست. پشت سر من نشسته بود روی زمین. داشت بند پوتین‌هایش را گره می‌زد و بعد آن را آویزان گردنش کرد. عباس وسط جمعیت رفت و شروع کرد به نوحه‌خواندن و سینه‌زدن. جمعیت هم سینه‌زنان و زنجیرزنان راه افتاد به سمت مسجد پایگاه. تا آن روز فرمانده پایگاهی را ندیده بودم که این‌طور عزاداری کند. پای برهنه بین سربازان و پرسنل؛ بدون این‌که کسی او را بشناسد.

👤 راوی: یکی از نزدیکان سرلشکر خلبان #شهید_عباس_بابایی
📚 برگرفته از کتاب «شور حسینی چه‌ها می‌کند»
📖 صص ۸۵-۸۴
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم

پ.ن: سرلشکر خلبان عباس بابایی در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ به فیض شهادت نائل گردید.

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!

🔻 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!»

📚 برگرفته از کتاب #خداحافظ_سالار | خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار #شهید_حسین_همدانی)
📖 ص ۲۶۰
👤 نوشته‌ی #حمید_حسام
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) 


https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw