🔳اون موقعی عزت به پاسپورت من برگشت که ویزای نوکری تو صادر شد.
#شور_حسینی
#اربعین
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
#شور_حسینی
#اربعین
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
🔴 قاتل خطرناک
✍روزی قرار بر اعدام قاتلی شد. وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان روانشناسی سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارید. روانشناس رو به حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟ همه جواب دادند بله. روانشناس ادامه داد: پس بگذارید من با روش خودم این مرد را بکشم. همه قبول کردند.
سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت: ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب زودی خواهی مرد. سپس روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید مرد احساس سوزش کرد. ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت. سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب میریخت و مدام به او میگفت: تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل خیال میکرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت.
مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمیکشد...او مرده بود
ولی با تیغ؟؟
با دار؟؟
خیر...او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود
از این به بعد اگه بیماری و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید.
🏵 کانال امیرکبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
✍روزی قرار بر اعدام قاتلی شد. وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان روانشناسی سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارید. روانشناس رو به حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟ همه جواب دادند بله. روانشناس ادامه داد: پس بگذارید من با روش خودم این مرد را بکشم. همه قبول کردند.
سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت: ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب زودی خواهی مرد. سپس روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید مرد احساس سوزش کرد. ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت. سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب میریخت و مدام به او میگفت: تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل خیال میکرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت.
مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمیکشد...او مرده بود
ولی با تیغ؟؟
با دار؟؟
خیر...او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود
از این به بعد اگه بیماری و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید.
🏵 کانال امیرکبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
کودک بیماری که در حال دلداری دادن به پدر گریانش است. هنگامی که پدر پی برد دیگر نمیتواند کاری برای درمان سرطان پسرش انجام دهد اینگونه سر تسلیم روی زانوی فرزندش گذاشت و گریست
🥀 @amirkabear
🥀 @amirkabear
﷽
🔸معلم گفت ضمایر را صرف کن..
گفتم: من، من. من!!
گفت پس بقيه چه شدند؟
گفتم: همه رفتندکربلا فقط من جا مانده ام..😔
#جاماندهگانیم_و_حوصله_شرح_قصه_نیست
#التماس_دعا_زائر_کربلا
🥀 @amirkabear
🔸معلم گفت ضمایر را صرف کن..
گفتم: من، من. من!!
گفت پس بقيه چه شدند؟
گفتم: همه رفتندکربلا فقط من جا مانده ام..😔
#جاماندهگانیم_و_حوصله_شرح_قصه_نیست
#التماس_دعا_زائر_کربلا
🥀 @amirkabear
🔴 بهای امنیت ایران ما
#شهادت 8 تن نیروهای مرزبانی #ناجا در درگیری با گروه های تروریستی.
گلزارای شهر داره کم میاره جا واسه شهیدا...
Limitless
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
#شهادت 8 تن نیروهای مرزبانی #ناجا در درگیری با گروه های تروریستی.
گلزارای شهر داره کم میاره جا واسه شهیدا...
Limitless
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
Forwarded from بیداری مدیا
خون غزل
سالار عقیلی
خون غزل
سالار عقیلی
در وصف رشادتهای شهیدان دین و میهن
🔴 امیر کبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
سالار عقیلی
در وصف رشادتهای شهیدان دین و میهن
🔴 امیر کبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
Forwarded from عکس نگار
✍حسرت ِ سنگبودن!
| حجتالاسلام #ملااحمدی
🔹 برای اسکان و بیتوته در کاظمین، ناخواسته هدایت شدیم بهسمت مسجدی که اسمش «بُراثا» بود. نام آن راهب مسیحی که اولبار قبل از اسلام در این محل عبادتگاهی بنا کردهبود. جایی که بنابر نقل، ۷۰ نبیّ در آن عبادت کرده اند!
🔹 گفتند وقتی امیرالمؤمنین -علیهالسلام- در بازگشت از جنگ نهروان (خوارج) بههمراه سپاهیانش در این محل اُتراق کردند، راهبی که در آنجا مستقر بود از حضرتش میپرسد:
- تو پیامبری یا وصیّ پیامبر؟!
- چطور؟
- در کتابهایمان خواندهایم که کسی در این نقطه بههمراه سپاهش اجلال نزول نمیکند مگر اینکه پیامبر است یا وصیّ پیامبر.
🔹 مولا پس از اینکه مطلع میشوند که آب شرب این عبادتگاه از طریق دجله (که حدود یک کیلومتر فاصله دارد) تأمین میشود، میپرسند که چرا چاه حفر نمیکنید؟! راهب از تلاش چندینباره و آبهای لجنآلود و بنبستها تعریف میکند. آقا با اشاره به نقطهٔ خاصی دستور میدهند که آنجا را حفر کنند.
هشت متر زمین را میکَنند و میرسند به سنگ سفیدی که نام چهارده معصوم بر آن حک شده است. (اکنون این سنگ در همان محل نگهداری میشود) مولا فرمودند :
- اینجا همان نقطهایست که عیسیبنمریم -علیهالسلام- متولد شده است و این همان سنگی است که مادرش پس از تولد وی را بر آن سنگ گذاشت.
🔹 سنگ را برمیدارند و پس از آن به سنگِ سیاهِ بزرگی میرسند که هرچه تلاش میکنند، نمیتوانند آن را از جا بکّنند! مولا خود وارد چاه شده و آن را از جا کَنده و بیرون میآورند. پس از اینست که آب زلال از زمین میجوشد و تا امروز خشک نشده است.
🔹 حالا اسم این سنگ شدهاست «الحجرةُ المُنَطِّقَة» که عربها وقتی میخواهند اطفالشان زبان باز کنند، کمی آب از همان چاه را روی این سنگ میریزند و قطرهای به کودکشان مینوشانند...
🔸 پ.ن : حالا من بودم و چشمهای که با «اشارهٔ علی» باز شده است و سنگ بزرگی که میدانم «دستهای علی» به آن خورده و لحظاتی در «آغوش علی» بودهاست...
. . . . یا لَیتَنی کُنتُ حَجراً . . . .
#تا_اربعین
🔴 کانال امیر کبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
| حجتالاسلام #ملااحمدی
🔹 برای اسکان و بیتوته در کاظمین، ناخواسته هدایت شدیم بهسمت مسجدی که اسمش «بُراثا» بود. نام آن راهب مسیحی که اولبار قبل از اسلام در این محل عبادتگاهی بنا کردهبود. جایی که بنابر نقل، ۷۰ نبیّ در آن عبادت کرده اند!
🔹 گفتند وقتی امیرالمؤمنین -علیهالسلام- در بازگشت از جنگ نهروان (خوارج) بههمراه سپاهیانش در این محل اُتراق کردند، راهبی که در آنجا مستقر بود از حضرتش میپرسد:
- تو پیامبری یا وصیّ پیامبر؟!
- چطور؟
- در کتابهایمان خواندهایم که کسی در این نقطه بههمراه سپاهش اجلال نزول نمیکند مگر اینکه پیامبر است یا وصیّ پیامبر.
🔹 مولا پس از اینکه مطلع میشوند که آب شرب این عبادتگاه از طریق دجله (که حدود یک کیلومتر فاصله دارد) تأمین میشود، میپرسند که چرا چاه حفر نمیکنید؟! راهب از تلاش چندینباره و آبهای لجنآلود و بنبستها تعریف میکند. آقا با اشاره به نقطهٔ خاصی دستور میدهند که آنجا را حفر کنند.
هشت متر زمین را میکَنند و میرسند به سنگ سفیدی که نام چهارده معصوم بر آن حک شده است. (اکنون این سنگ در همان محل نگهداری میشود) مولا فرمودند :
- اینجا همان نقطهایست که عیسیبنمریم -علیهالسلام- متولد شده است و این همان سنگی است که مادرش پس از تولد وی را بر آن سنگ گذاشت.
🔹 سنگ را برمیدارند و پس از آن به سنگِ سیاهِ بزرگی میرسند که هرچه تلاش میکنند، نمیتوانند آن را از جا بکّنند! مولا خود وارد چاه شده و آن را از جا کَنده و بیرون میآورند. پس از اینست که آب زلال از زمین میجوشد و تا امروز خشک نشده است.
🔹 حالا اسم این سنگ شدهاست «الحجرةُ المُنَطِّقَة» که عربها وقتی میخواهند اطفالشان زبان باز کنند، کمی آب از همان چاه را روی این سنگ میریزند و قطرهای به کودکشان مینوشانند...
🔸 پ.ن : حالا من بودم و چشمهای که با «اشارهٔ علی» باز شده است و سنگ بزرگی که میدانم «دستهای علی» به آن خورده و لحظاتی در «آغوش علی» بودهاست...
. . . . یا لَیتَنی کُنتُ حَجراً . . . .
#تا_اربعین
🔴 کانال امیر کبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
✍از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد ، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود ، دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ... تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری ؟ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه !!!
گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد : نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ...
برگی از خاطرات جهان پهلوان تختی
🔴 کانال امیر کبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد : نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ...
برگی از خاطرات جهان پهلوان تختی
🔴 کانال امیر کبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصاويرى از مجموعه جاندارانى که از سال ۱۹۰۰ تا كنون منقرض شدهاند.
دليل انقراض اكثر اين گونهها انسان بوده است...
🔴 کانال امیر کبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
دليل انقراض اكثر اين گونهها انسان بوده است...
🔴 کانال امیر کبیر
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEMRXZPeCshzglPmrg
📛حساب اینستاگرامی یکی از #شهدای مرزبان ، که دیشب در درگیری با گروهک تروریستی #پژاک به شهادت رسید🌹😔
مرزبانم جان میدهم ولی خاک نمیدهم
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
مرزبانم جان میدهم ولی خاک نمیدهم
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
اگر فرزندتان از شما پرسيد بدترين كاری كه میتواند انجام بدهد چيست ؟
بگوييد اين است كه بدون فكر كردن سخن بگويد...!!
@amirkabaer
بگوييد اين است كه بدون فكر كردن سخن بگويد...!!
@amirkabaer
ادوارد پولاک؛ پزشک یهودی که در ساخت دارالفنون به امیر کبیر کمک کرد، در مورد وی میگوید:
پول هایی که میخواستند بعنوان رشوه به او بدهند و نگرفت؛ خرج کشتنش شد!
@amirkabaer
پول هایی که میخواستند بعنوان رشوه به او بدهند و نگرفت؛ خرج کشتنش شد!
@amirkabaer
✔️دیوار نوشتهای در کربلا
مرگ دروغ میگوید؛ #حسین جاودانه است|و هر چه زمان میگذرد، یاد او تازه میشود...
#اربعین
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
مرگ دروغ میگوید؛ #حسین جاودانه است|و هر چه زمان میگذرد، یاد او تازه میشود...
#اربعین
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
✍کاش یه کافه پیدا بشه بجای صبحانه ونیزی و انگلیسی و روسی و فلان، صبحانه استانهای مختلف ایران رو بده. آدم میرفت یه صبحانه کردی سفارش میداد مثلا
« امیرعلی صفا »
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
« امیرعلی صفا »
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
پناه میبرم بخدا از عیبی که امروز در خود دیدم و دیروز دیگران را برای آن عیب ملامت کردهام ، در سرزنش کردن محتاط باشیم وقتی نه از دیروز کسی خبر داریم و نه از فردای خودمان !
👤على شریعتی
🥀 @amirkabear
👤على شریعتی
🥀 @amirkabear
Forwarded from زندگی شیرین و الهی
Audio
اگه رفتی زیر قبّه ی حسین یادم باش
اگه رفتی توی بین الحرمین یادم باش
🏴حالتون عوض میکنه
👇
@hatampoori
🌹برای خادمانتان در کانال زندگی شیرین و الهی، هم دعا بفرمائید🙏
اگه رفتی توی بین الحرمین یادم باش
🏴حالتون عوض میکنه
👇
@hatampoori
🌹برای خادمانتان در کانال زندگی شیرین و الهی، هم دعا بفرمائید🙏
نماز اول وقت و رضا شاه
بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجا حضور داشت
چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی،با شنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!
برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد
بعد از اینکه همه نمازشان را خواندند
من از او دلیل نمازخواندن اول وقتش را پرسیدم
و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه (رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم
از طرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظر مرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکر میکرد ومیرفت.!
به خود گفتم ما عجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را سروقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم: باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!
اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید در راهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعداز بازدید شاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم :
قربان در خدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا (ع) شرط کردم
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!
بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!
ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم
(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
#کانال_دموکراسى
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear
بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجا حضور داشت
چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی،با شنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!
برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد
بعد از اینکه همه نمازشان را خواندند
من از او دلیل نمازخواندن اول وقتش را پرسیدم
و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه (رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم
از طرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظر مرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکر میکرد ومیرفت.!
به خود گفتم ما عجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را سروقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم: باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!
اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید در راهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعداز بازدید شاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم :
قربان در خدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا (ع) شرط کردم
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!
بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!
ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم
(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
#کانال_دموکراسى
🏵 کانال امیرکبیر
🥀 @amirkabear