بی تو نبودن
164 subscribers
106 photos
31 videos
24 files
37 links
شعرها، حرف‌ها و دل‌مشغولی‌‌های من
می‌شنوم:

https://telegram.me/HarfBeManBot?start=OTE1Mzk2MzA
Download Telegram
👆👆 مجموعه استوری‌های «علی از زبان علی» که در صفحه اینستاگرامم منتشر کردم. برای استفاده شما عزیزان تقدیم شد🌺🙏🙏
دلتنگ توأم، راه نجاتی بفرست
دامن بتکان باز و براتی بفرست
یا محیی الاموات! مرا برگردان
بنشین سر قبرم، صلواتی بفرست...

#جواد_شیخ_الاسلامی
#رباعی

@bi_to_naboodan
غزل جدید
تقدیم به جناب محمد درویش که عاشقانه ایران را دوست دارد. طبیعی است که بعضی دوستان ادبیاتی و فرهنگی و انقلابی‌ام، که همه آنها نیز دغدغه ایران و اسلام عزیز را دارند، می‌دانند من و آقای درویش در بعضی امور اختلاف نظرهای کوچکی داریم. اما معتقدم اختلاف نظر تا جایی که واقعا بر اساس ایران‌دوستی و عزت روزافزون این کشور باشد، و از ایران هراسی و اسلام‌هراسی و دشمنی با تعالیم بزرگ و آموزنده و بی‌نهایت انسانی و محیط زیستی اسلام ریشه نگیرد، بسیار هم موجب رشد و پیشرفت و آگاهی همه ما خواهد بود. البته به جناب درویش عزیز هم از روی شفقت و دوستی و مهربانی، شاگردانه، توصیه می‌کنم کمتر در یادداشت‌ها و پست‌ها و گفتگوها به ما و رفقای ما تیکه و طعنه بیندازند😏. چرا که اگر تنها یک راه برای حفظ ایران و محیط زیست‌اش مانده باشد، آن راه حرکت در مسیر مهربانی، شفقت، بردباری، شکیبایی و مفاهمه بین همه ایران‌دوستان و انسان‌دوستان است. اگرچه خود ایشان معمولا بر همین صراط حرکت می‌کنند.
خلاصه، این غزل را به درویش‌محمد عزیز تقدیم می‌کنم که دلش برای گل‌ها، حیوانات و موجودات آبی و خاکی، تالاب‌ها، جنگل‌ها، دریاچه‌ها و برای ایران و ایرانی می‌تپد. با امثال اول قطعا ایران عزیز ما زیباتر است. نیش‌های عاشقانه‌اش، نوش جان‌مان.


چه سر به زیر و نجیبانه بی قرار توأم
یکی از آنهمه گنجشکِ شاخسار توأم

حسود نیستم و راضی‌ام به این که همین
در انزوای غریبانه‌ام کنار توأم

چه فرق میکند آیا تو با منی یا نه؟
که عاشقم من و تسلیم اختیار توأم

پرنده‌ای که رها هست و نیست، جز من کیست؟
در آسمانم و در فکر گیر و دار توأم

دلیل زندگی و زنده بودنم عشق است
امید وصل ندارم، امیدوار توأم

از این کنار، از این کنج، جُم نخواهم خورد
مزن به شاخه ی خشکت که پاسدار توأم...


#جواد_شیخ_الاسلامی
#غزل_جدید

@bi_to_naboodan
در محفل دوستان به جز یاد تو نیست
آزاده نباشد آن که آزاد تو نیست
شیرین‌لب و شیرین‌خط و شیرین‌گفتار
آن کیست که با این همه، فرهاد تو نیست؟

#امام_خمینی
#رباعی

@bi_to_naboodan
Forwarded from شهرستان ادب
🔻چهار مجلس با امام و حافظ | تأملاتی در نسبت امام خمینی و شعر حافظ
(یادداشتی از #جواد_شیخ_الاسلامی در پروندۀ #امام_خمینی_و_ادبیات)

▪️«یکی از حوزه‌های پژوهش درباره حضرت امام رابطه و اتصال ایشان با ادبیات و شعر است. این رابطه، البته اگر بدانیم که امام شاعر بوده‌اند و دیوان اشعارشان سال‌هاست که منتشر شده، چون خورشید آشکار است و آن‌چنان مسأله غریبی نیست. اما منظور من بیشتر پژوهش در گفتار و کلام امام است و جُستن و برکشیدن لحظاتی که امام متأثر از شعر صحبت می‌کنند. اگر از این باب به شخصیت و کلام و گفتار امام در سخنرانی‌ها و نامه‌ها و کتب‌شان ورود پیدا کنیم، بی‌شک یافته‌های جالب و دلپذیری به دست می‌آوریم. مثلا یکی از بیّنات این رابطه، علاقه حضرت امام به حافظ است، چه در تضمین‌های مختلف و متنوعی که از شعر حافظ در اشعار امام وجود دارد و چه در استفاده از شعر حافظ در کلام و گفتار و کتاب‌هایشان...»

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🟠شریعتی از زبان شفیعی کدکنی

این یکی دو سه روز خیلی‌ها درباره شریعتی نوشتند. واقعا هم خوب است که در چندسال اخیر رجوع دوباره و بیشتری به شریعتی می‌شود. انگار فهمیده‌ایم، و یا بهتر بگویم فهمیده‌اند، انکار و سانسور و تحریم شریعتی کارساز و درست و راهگشا و مفید نبوده است و ما چند نسل را از شهد کلام و فکر شریعتی محروم کرده‌ایم و آنها را بی‌پشتوانه بارآورده‌ایم. اگرچه تربیت کاریکاتوری و ناقص جوانان و نوجوانان دلایل متعدد و متنوع دارد، اما معتقدم اگر این مسیر را با شریعتی می‌آمدیم نتیجه بسیار بهتر و روشن‌تری می‌گرفتیم.
بگذریم. خواستم بگویم این روزها بسیاری از شریعتی نوشتند. من هم توأمان درحال خواندن مجموعه‌شعر جدید دکتر شفیعی کدکنی، یعنی کتاب #طفلی_به_نام_شادی هستم. چه بهتر که درباره معلم شهید هم از زبان دکتر شفیعی این متن را بخوانیم. در این متن دکتر شفیعی اعترافی بزرگ می‌کنند درباره تاثیر شریعتی بر خودشان که واقعا برای من عجیب بود، چون تا به حال نشنیده بودم دکتر شفیعی هم تا این حد تحت تأثیر معلم شهید بوده است. درباره بسیاری دیگر از شاعران و هنرمندان نظیر استاد علی معلم و قیصر شنیده بودم اما درباره دکتر کدکنی نه. بخوانیم:


«علی آقا اول شعر می‌گفت.
من و علی‌آقا اصلا با هم از شعر رفیق شدیم.
او برای من خیلی عزیز و محترم و بی‌نهایت ارزشمنده.
در زندگی من یکی از آدم‌هایی که اثر داشته شک نیست علی‌آقای شریعتی‌ست و برای او بی‌نهایت احترام قائلم. بحث بر سر این نیست. او آدم بزرگی‌ست.
او از کسانی‌ست که به نظر من اگر در قرن بیستم وقتی که مورخان آینده دور از سایه‌روشن‌های ایدئولوژیک بکوشند تاریخ عصر ما و تحولات اجتماعی عصر ما را بنویسند من فکر می‌کنم یکی از افراد موثر مرحوم دکتر شریعتی‌ست.
هزارجور ایراد شما می‌تونی بگیری ولی نمی‌توانی منکر تأثیر او در نسل‌های بعد از خودش بشی!
خود من از آدم‌هایی بودم که اگر او را ندیده بودم و با او دم‌خور نبودم، محشور نبودم، جرو‌بحث نکرده بودم قطعا به یک راه دیگری ممکن بود....
ولی او در خود من تاثیر داشت. خداش بیامرزاد!

محمدرضا شفیعی کدکنی
دانشگاه تهران، خرداد‌ماه ۹۷»

#علی_شریعتی
#دکتر_شریعتی
#شفیعی_کدکنی
@bi_to_naboodan
Khode Eshghi
Araz Mousavi
آراز، دوست عزیزم رو داشته باشید که به زودی تو موسیقی پاپ کشور سری بین سرها میشه.

#خود_عشقی
#آراز_موسوی
@bi_to_naboodan
زیبایی تو رشک برانگیز شده ست
از چشم تو شعر ناب سرریز شده ست
یک لحظه تو از خانه بیرون رفتی
برگرد بهار من که پاییز شده ست...

#جواد_شیخ_الاسلامی
#رباعی_جدید
#تو

@bi_to_naboodan
Zibaye Khaab Alood
Sina Sarlak
دوباره شونه‌های تو
دوباره های های من
چه جای خوبیه آغوش
برای دردهای من...

#سینا_سرلک
Forwarded from بی تو نبودن
«محبوب من مارال!
آه اگر این گریستن نبود، این اشک‌ریختن، زار زدن، سراسر گونه‌ها را به غم‌بارِشِ قطره‌ها سپردن نبود، حالیا سالیان سال بود که اثری از انسان برجای‌نمانده‌بود، و انسان، گرگ هاری شده بود، دَدی، خونخواره‌یی، وحشیِ مستبدّی، و انسان بازگشته‌بود به عصر توحّش نخستین، عصر عقرب، عصر خشکسالی روح.
محبوب مارال من!
اگر این اشک‌بارانِ به‌هنگام نبود، بیندیش که چه به روز انسان آمده‌بود و می‌آمد: عصر پارینه‌سنگیِ دل، عصر آهن عاطفه، عصر مفرغ احساس...
اگر این سرریزِ حوض بلورین اندوه نبود، انسان، هرگز انسان نمی‌شد، شاعر نمی‌شد، نقّاش نمی‌شد، نمی‌رقصید، نمی‌خندید، نمی‌پرید، نمی‌دید...
بی‌اشک، محبوب من مارال! آسمانْ آسمان نیست، مهتابْ مهتاب، روحْ روح؛ و گلِ احساس، بی‌قطره‌های شبنم غم، تمامی طراوتش را ازدست‌می‌داد، و به ورقِ مقوّای خاکستری مبدّل‌می‌شد.
بگوییم: خدایا!
حقّ است که تنها به این دلیل که انسان را از نعمت خون‌گریستن برخوردارکردی، تو را بستاییم، بپرستیم...
زاهد افتاده‌ی درگاه تو باشیم.
صوفی محتاج دریای محبّت تو باشیم.
خداوندا!
هرگز نمی‌پرسیم چرا عذاب را به آن حد رساندی که به های‌های گریه محتاجمان کنی. نمی‌پرسیم. فقط سپاس‌می‌گوییم که از پس هر عذاب، توان و رخصت گریستنمان دادی.
خداوندا!
جز حقّ گریستن، بلند و باصداگریستن، با طنین گریه دیوارهای خشونت را فروریختن، از تو هیچ نمی‌خواهیم، هیچ.
مارال بانوی من!
نوشتم، چون قادر نبودم بیایم و خبرت کنم که یُلماز را هم کشتند.
آلنی»

#آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی
جلد سوم | صفحه ۲۵۷ و ۲۵۸

@bi_to_naboodan
گاهی اوقات، حتی بعد از دو روز نخوابیدن مستمر هم، خوابت نمی برد. باید بیدار باشی، طوفان های وجودی ات را به نظاره بنشینی و بنشانی شان. باید رگبارهای ناگهانیِ اندوه و شادی را در آغوش کِشی و زیر بار کمرشکن آن باران های موسمی عشق، قد خم نکنی. استوار و سرافراز بایستی، و پرچم ات را بر قله رفیع قاف محکم بکوبی و در اهتزاز بودنش را تماشا کنی.
قلبت، چون قلب گنجشکان درختی، کوچک می شود و تو باید با این قلب کوچک تمام هستی را در خود جای دهی و فشار زندگی و زنده بودن را تاب بیاوری.
زیبا، و سهمگین. لذتبخش، و سخت. باشکوه، و مردافکن. اما من هنوز هستم و هنوز امیدوارم و هنوز قدرت جنگندگی و نبرد دارم. هنوز از دستانم غزل و رباعی و شعر می چکد. هنوز با کلمه ها همزادم.
خدایا! ممنون که مرا به عشق و شور و شوق و زندگی و امید، رهنمون کردی.
ممنون که تا هنوز قلبم را شعله ور نگه داشتی. ممنون که هنوز احساسِ زندگی، احساس انسان بودن، احساس عاشق بودن را از من نگرفته ای. شکر بابت این حال.